۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه

 این خاک هوای تازه میخواهد / سوسن آرام

rosee4
نوروز امسال هم مثل هر سال پیامی دارد
پیام مردم ایران به حاکمان
که مغلوب پیام بی آبروی حاکمان به ملت ایران نمیشود
سوسن آرام
***
مادرم که پسرش را در آغوش گرفته بود،
و به میله های شکسته زندان
درپشت سر با نفرت نگاه میکرد.
به تو گفت نه!

*
میله ها را دو باره برافراشتی
اما خواهرم
که جرم اش این بود
که نه فریب میخورد و نه مرعوب میشد
وتو با سفیهانه ترین دروغ تاریخ
قبل از اعدام به او تجاوز کردی
به تو گفت نه!

*
سیاه تر از شب، تمام آسمان خانه ام را پوشاندی
اما دخترم
روی پیشانی اش نوشت : آزادی
و با خشمی که شراره اش تا آسمان می رفت
و فضای خانه را روشن می کرد
به تو نهیب زد:
نه!

*
هم کلاس هایم که دست در دست هم حلقه میکنند
معلم ام که ته کفش اش سوراخ است
اما سرش بلند
از تبریزورشت تا تهران
تا آن نقطه سیاه کوچک در انتهای چاه بهار
و در شرق و غرب کشورم
زنده گان این بوم
از کارگر تا آن که قلم میزند
یک اعتراض دایمی اند
وبه تو میگویند نه!

*
شانه های ناقص الخلقه ات
تحمل زنده گان این بوم را ندارد
و در حالیکه از واهمه می لرزی
دایم دعا میخوانی: مرده باد زندگی، مرده باد زندگی
بزرگ ترین هنرت  این است
که دایم بترسانی
و با بی شرمانه ترین دروغ تاریخ
اعلام کنی
ما مرده ایم
و تو را به تصدی قبرستان کهنه بر گمارده ایم!

اما تونا همزمانی، نه فقط با ما
با مردگان این خاک هم
که همدست و همداستان ما
باتو سرجدال دارند:

ستار که دشمن تباهی ایران بود
آن پیر احمد آباد
که مردم را
هم در برابر امپراتوری
هم در برابرمقام شامخ ولایت
بر می کشید

و آن پیر طوس که میگفت
دریغ است از ایران که ویران شود
حافظ که میگفت: ما نیستیم  معتقد شیخ خود پسند
سعدی که مانده بود تو چگونه جانوری
که از اشتر عرب هم نفهم تری
مسعود سعد که در ” نای”، مظلوم و دادخواه حبسیه می خواند
و الف بامداد  که طلیعه آفتاب است
و هابیل وار
نواله ای را که از مغز جوانان این بوم فراهم مىکنى
به کام ات زهر افعی میکند
تو نه تنها از زنده گان، که از مرده گان این بوم شرمساری میکشی
نه مردگان این بوم ، ای ناهمزمان، که مرگ پشت و پناه توست

*
و این خاک و طبیعت ایران
که از اعتراض ما جان گرفته است
“ورنه به قول شاعر انسان
چیزی نبود به جز سنگ پاره یی بی خبر از خویش و ناآگاه ازتصور میلاد و مرگ”
آن دیوسپید پای در بند
این گل که یادگار مهربانی است
و زیر پلی در کلاردشت روئیده است
و رنگ اش آتش در شام غریبان تو می افکند
زمین، زمان
و این جان که در قفس تو پیچ و تاب میخورد
در این بهار
هوای تازه طلب میکنند

ونوروز امسال هم مثل هر سال پیامی دارد
پیام مردم ایران به حاکمان
که مغلوب پیام بی آبروی حاکمان به ملت ایران نمیشود:

فروبریزای رژیم سیاهی!
فرو بریزای رژیم تباهی !
این خاک هوای تازه میخواهد

فروبریز
و بگذار
مادرم، آنی که مانده است
بار دیگرپشت به میله ها
برای پسرش، آنی که مانده است و آنی که می آید
آغوش بگشاید

فرو بریز
و بگذار خواهرم ، آنی که مانده است و آنی که می آید
این خانه را دوباره بسازد

فرو بریز
و بگذار
دخترم دو باره بخندد

هیچ نظری موجود نیست: