فرزانه میرزاوند از جمله خانواده های زندانیان بند
۳۵۰ است که امروز موفق به ملاقات همسرش شده است. او با اشاره به اینکه همه
زندانیان در ملاقات های امروز واقعه حمله به بند و ضرب و جرح زندانیان را
تایید می کردند، می گوید: رئیس سازمان زندان ها با چه رویی تکذیب می کنند؟
همسر سیامک قادری که در طول همین مصاحبه کوتاه چند بار بغض می کند و گریه اش می گیرد، از مادران برخی زندانیان محروم از ملاقات می گوید که حاضر بودند حتی ملاقات هم نکنند و فقط از پشت شیشه عزیزانشان را ببینید تا از سلامتی آنها مطلع شوند.
او که با چشم خود شاهد کبودی بدن عرب چوبدار بوده، می گوید امروز صحنه هایی را در اوین دیده که در چهار سال گذشته ندیده بود.
مصاحبه کلمه با این عضو خانواده زندانیان سیاسی را بخوانید:
خانم میرزاوند، شما امروز موفق به ملاقات با همسرتان شدید؟ حالشان چطور بود؟
بله، من امروز صبح زود رفتم برای ملاقات و خدا را شکر همسرم را دیدم. حال ایشان خوب بود، اما واقعیتش را به شما بگویم؛ من از صبح با صحنه هایی که دیدم، هنوز سردرد شدیدی دارم. اینقدر امروز صحنه های بدی را شاهد بودیم، اینقدر حال خانواده ها بد بود که قابل توصیف نیست، به خصوص خانواده هایی که بی اطلاع بودند از وضع فرزندانشان. شرایط واقعا ناراحت کننده ای امروز داشتیم. در این چهار سال واقعا من این صحنه ها را ندیده بودم.
می توانید بگویید دقیقا چند نفر در انفرادی هستند؟
واقعیتش من نمی توانم عدد دقیق بگویم اما تعداد خانواده هایی که امروز نتوانستند فرزندانشان را ببینند خیلی زیاد بود. یکی دو نفر نبودند.
چند نفر از زندانیایی که امروز دیدید مجروح بودند؟
من چون صبح زود رفتم، خیلی از زندانی ها را ندیدم. اما آقای عرب چوب دار را دیدم. ایشان لباسشان را نمی توانستند تنشان کنند، به خاطر این که دستشان را با باند بسته بودند. دور سینه و بازویشان هم کبود بود. من این کبودی را دیدم، چون لباسشان را درست نپوشیده بودند. گفتند گویا کتفشان در رفته و باند بسته بودند.
با توجه به ملاقاتی که داشتید، کدام روایت را تایید می کنید؟ روایت زندانیان را که از حمله و ضرب و شتم خبر می دهند یا مسئولان سازمان زندان ها که همه چیز را تکذیب می کنند؟
قطعا صحت داشت این قضیه. ما تا امروز که ملاقات رفتیم، حقیقتا نمی دانستیم که باید اخبار را قبول کنیم یا تکذیبی را باور کنیم که رئیس سازمان زندان ها با قاطعیت انجام می داد. اما امروز با این ملاقات کاملا مشخص شد که این ماجرا قابل انکار نیست. تعداد زیادی از زندانی ها شاهد این قضیه بودند. من نمی دانم ایشان با چه رویی دارند تکذیب می کنند؟! حالا یک نفر شاهد، دو نفر شاهد، ده نفر شاهد نبوده که سرشان زیر آب برود یا دهنشان بسته شود. تمام بند ۳۵۰ شاهد این ماجرا بودند. ۷۴ نفر هم شهادت نامه دادند که به شخصه شاهد بودیم، این قضیه عین واقعیت بوده و به هر حال چیزی که اقای قادری هم تعریف کردند در تایید این مسئله بود.
نکته خاصی دارید که بخواهید اضافه کنید؟
صحنه های امروز از بدترین صحنه هایی بود که تا حالا دیدم. این خانواده ها چیزی نمی خواستند، فقط می خواستند عزیزانشان را ببینند. حتی من خودم شاهد بودم که با مسئولی که توی سالن بود داشتند صحبت می کردند، می گفتند که ما حتی ملاقات نمی خواهیم، فقط از پشت شیشه بیاورید و نشان بدهید که بچه های ما سلامت اند.
اما خب متاسفانه تا لحظه ای که من توی سالن بودم این اتفاق نیفتاد. ضمن اینکه امروز خانواده هایی بودند که کنترل عصبی خودشان را از دست داده بودند، مثل مادر سعید متین پور یا مادر آقای داوری واقعا … (گریه امانش نمی دهد)
این بنده های خدا از راه دور آمده بودند. اینقدر حالشان بد شده بود، اینقدر خودشان را می زدند و گریه می کردند. می گفتند فقط بگذارید ببینیم بچه هامون زنده اند، سالم اند؟ اما چیزی که شنیدم این بود گویا نهایتا فقط به خانواده آقای اکبر امینی اجازه داده بودند که ایشان را ببیند، اما خانواده که آمده بودند بیرون اصلا حال مساعدی نداشتند. به خاطر اینکه می گفتند اکبر امینی گویا در شرایط مساعدی نبوده است.
همسر سیامک قادری که در طول همین مصاحبه کوتاه چند بار بغض می کند و گریه اش می گیرد، از مادران برخی زندانیان محروم از ملاقات می گوید که حاضر بودند حتی ملاقات هم نکنند و فقط از پشت شیشه عزیزانشان را ببینید تا از سلامتی آنها مطلع شوند.
او که با چشم خود شاهد کبودی بدن عرب چوبدار بوده، می گوید امروز صحنه هایی را در اوین دیده که در چهار سال گذشته ندیده بود.
مصاحبه کلمه با این عضو خانواده زندانیان سیاسی را بخوانید:
خانم میرزاوند، شما امروز موفق به ملاقات با همسرتان شدید؟ حالشان چطور بود؟
بله، من امروز صبح زود رفتم برای ملاقات و خدا را شکر همسرم را دیدم. حال ایشان خوب بود، اما واقعیتش را به شما بگویم؛ من از صبح با صحنه هایی که دیدم، هنوز سردرد شدیدی دارم. اینقدر امروز صحنه های بدی را شاهد بودیم، اینقدر حال خانواده ها بد بود که قابل توصیف نیست، به خصوص خانواده هایی که بی اطلاع بودند از وضع فرزندانشان. شرایط واقعا ناراحت کننده ای امروز داشتیم. در این چهار سال واقعا من این صحنه ها را ندیده بودم.
می توانید بگویید دقیقا چند نفر در انفرادی هستند؟
واقعیتش من نمی توانم عدد دقیق بگویم اما تعداد خانواده هایی که امروز نتوانستند فرزندانشان را ببینند خیلی زیاد بود. یکی دو نفر نبودند.
چند نفر از زندانیایی که امروز دیدید مجروح بودند؟
من چون صبح زود رفتم، خیلی از زندانی ها را ندیدم. اما آقای عرب چوب دار را دیدم. ایشان لباسشان را نمی توانستند تنشان کنند، به خاطر این که دستشان را با باند بسته بودند. دور سینه و بازویشان هم کبود بود. من این کبودی را دیدم، چون لباسشان را درست نپوشیده بودند. گفتند گویا کتفشان در رفته و باند بسته بودند.
با توجه به ملاقاتی که داشتید، کدام روایت را تایید می کنید؟ روایت زندانیان را که از حمله و ضرب و شتم خبر می دهند یا مسئولان سازمان زندان ها که همه چیز را تکذیب می کنند؟
قطعا صحت داشت این قضیه. ما تا امروز که ملاقات رفتیم، حقیقتا نمی دانستیم که باید اخبار را قبول کنیم یا تکذیبی را باور کنیم که رئیس سازمان زندان ها با قاطعیت انجام می داد. اما امروز با این ملاقات کاملا مشخص شد که این ماجرا قابل انکار نیست. تعداد زیادی از زندانی ها شاهد این قضیه بودند. من نمی دانم ایشان با چه رویی دارند تکذیب می کنند؟! حالا یک نفر شاهد، دو نفر شاهد، ده نفر شاهد نبوده که سرشان زیر آب برود یا دهنشان بسته شود. تمام بند ۳۵۰ شاهد این ماجرا بودند. ۷۴ نفر هم شهادت نامه دادند که به شخصه شاهد بودیم، این قضیه عین واقعیت بوده و به هر حال چیزی که اقای قادری هم تعریف کردند در تایید این مسئله بود.
نکته خاصی دارید که بخواهید اضافه کنید؟
صحنه های امروز از بدترین صحنه هایی بود که تا حالا دیدم. این خانواده ها چیزی نمی خواستند، فقط می خواستند عزیزانشان را ببینند. حتی من خودم شاهد بودم که با مسئولی که توی سالن بود داشتند صحبت می کردند، می گفتند که ما حتی ملاقات نمی خواهیم، فقط از پشت شیشه بیاورید و نشان بدهید که بچه های ما سلامت اند.
اما خب متاسفانه تا لحظه ای که من توی سالن بودم این اتفاق نیفتاد. ضمن اینکه امروز خانواده هایی بودند که کنترل عصبی خودشان را از دست داده بودند، مثل مادر سعید متین پور یا مادر آقای داوری واقعا … (گریه امانش نمی دهد)
این بنده های خدا از راه دور آمده بودند. اینقدر حالشان بد شده بود، اینقدر خودشان را می زدند و گریه می کردند. می گفتند فقط بگذارید ببینیم بچه هامون زنده اند، سالم اند؟ اما چیزی که شنیدم این بود گویا نهایتا فقط به خانواده آقای اکبر امینی اجازه داده بودند که ایشان را ببیند، اما خانواده که آمده بودند بیرون اصلا حال مساعدی نداشتند. به خاطر اینکه می گفتند اکبر امینی گویا در شرایط مساعدی نبوده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر