«براین درد ودرمان بباید گریست!»
چیرگی استبداد اسلامی، وجنایات انجام گرفته
وتروروکشتاردنبال شده، ازهنگام پای گرفتن چنین گونه سامانهای خون ریز، دردرُون
وبُرون ازکشور، ازآن جمله ترور«شاپوربختیار»آخرین نخست وزیر«محمد رضاشاه»بود، چنین
بازتابهایی شرم آور را در پی میآورد: نوه
او، که درگفت وشنود هایش با"R .T.L"، ودومجله اگسپرس ونوول
اوبسرواتور، درمورد کتابی که او به فرانسه نوشتهاست و، در آن، خود بیاندک
شرمگینی میگوید:«من جاسوسِ سیا وموساد»شدهام تا انتقام خون پدربزرگم را ازجمهوری
اسلامی بستانم!؟
اگرچه
فشرده نوشته «نوول اوبسترواتور»رامیتوان در«سایت نقلاب اسلامی» دید وخواند ویا
دردیگرارگانهایی که تراوشات این آدم را از کتابِ او و یا ازاگپرس ویا از دیگروسائل
ارتباط جمعی، نقل کردهاند، اما تکیه به سخن زنده یاد تقی ارانی درزندان رضاشاه به
همرزمانش بجا است. او گفتهاست: «انسان کناس باشد،ولی جاسوس نباشد»واینکه نکبتِ
جاسوس بودن رایادمیکند. نوه شاپور بختیار، که از جاسوس شدن خود برای«سیا وموساد»
باافتخار سخن میگوید، براینستکه میخواسته انتقام پدر بزرگ خود
رازپایوران«استبداداسلامی» بگیرد، وپس افتادن در راهِ شومی آور جاسوسی، «ماموری
ازماموران رژیم رابه دام» میاندازد ومیکشد. باز میگوید:«دوبی بامامورسیا، بنام
سام، دیدار وشش ماه تحت نظر او، کارش پررونق میگیرد!؟ براین استکه دارنده کارت دوبانک بوده وبا صد
میلیون دلار، وهم زمان داوری دارد که برای «ملاهاهیچ چیزبه اندازه پول ارزش ندارد»
ودنبال دارد به توضیح دادن که چرا برای آسیب رساندن به «موقعیت ملاها، به جاسوسی
سیا وموساد د رمیآید تا بدینگونه انتقام
گیردازملاها که پدربزرگش را کشتند!؟
او می
پردازد به اینکه1- پدربزرگش به کمک موساد ازایران فرار کردهاست.2- پدربزرگش ازحمایت
آمریکا وعربستان سعودی برخور دار بود وپادشاه عربستان به او«میلیونها دلارکمک
کرده»است. اینگونه پرده ازچهرهی پوشیده پدربزرگ برداشتن!؟ براین است که میزان «سی
صد میلیون دلار، به یاری قاضی آمریکائی، درپی داوری برضد جمهوری اسلامی، بمانند
غرامت، از دارایی ایران، به خانواده اش به اومی رسد». سخن اوپرده دری ازکار قاضی
ودادرسی درآمریکا است واینکه ازجیب مردم ایران، امریکا به ایادی خود چه گونه بذل
وبخشش میکند!؟
مینویسد که با پرداخت رشوه برای گرفتن
گذرنامه به مامور سفارت دربحرین، گذرنامه میگیرد. به ایران میرود وامکان آشنایی
با ماموران رژیم ومدیربنیاد وابسته «به رهبر»، را پیدا میکند. بنیادی که میتواند
ده درصد بودجه دولت سرمایهگذاری کند و به سرمایه گذاری درصنایع فلزی وپتروشیمی
روی میآورد، با پول های باد آورده تا از«رژیم ملاها»انتقام پدربزرگِ خود رابگیرد!؟
این نوهی انتقام گیرِ کشته شدن پدربزرگ، براینستکه اطلاعات زیادی داشته برای
ربودن پسر یکی ازپایوران رژیم ولی آن طرح انجام نمی گیرد! اوکه حامی ویاری دهندهاش
«سام»بوده، درراه گیری به جاسوسی درآمدنش، براین استکه امکان دیدار و کار با اورا
از دست میدهد. زیرا سام برای تصدی شغل دیگری به واشنگتن فراخوانده میشود. وچون معتاد
است، به درمان اعتیاد بر میآید ومیخواهد رها کند جاسوسی را وبه شغل پیشین خود در
بانکبازگردد». اما نوه آخرین نخست وزیر شاه، برای انتقام گیری ازمُلاها، براین
استکه ایران همواره اورا به ایران می کشاند، وصد در صد باپیشه جاسوسی برای موساد
وسیا وبا دارندگیِ فرهنگ قبیلهای وآنچه اردوران جاهلیت به ارث برده است!؟
«همه تلخی ازبهربیشی بُوَد
مباداکه باآزخویشی بُوَد!؟»
درسراسر شاهنامه، با رویآوری به «افسانه، داستان وتاریخ»، سخن ورز توس
ببارآمدن تلخیها وشوم رفتاریهای مردمان را، درجهان، ناشی ازکسانی میداند که
اهریمن ودیوآزمندی وفزونخواهی درهمه پهنهها، به ویژه پهنه «جاه ومال» بر آنها چیرگی
میگیرد وجهانی را به اندوه ودرد ونیستی میکشاند. سخن او، چکیده اندرز ورهنمودی
است به همگان. اگراندک درنگی شود برروی تاریخ ایران زمین وتکیه کردن
برفراگشایی«اجتماعی سیاسی»پس ازانقلاب مشروطه و چرایی به کژراهه کشیده شدن آن دست
آورد تاریخی، به اهریمن آزمندی وفزون خواهی راه گرفته میشود: ازسوئی
«استعمارانگلیس» واز دیگرسوی مهرههایی چون سید ضیأطباطبایی ورضاخان میرپنج که
برای برنشستن براریکه قدرت وسپس مال اندوزی، همداستان شدند، اهریمن«بیگانه وبومی» بهم
گرائیدند وشد آنچه شد.
بهنگام
نهضت ملی وملی شدن صنعت نفت درسراسرکشور، دستهای بیگانگان وبومیان خود فروخته، آنرا
به بیراهه کودتا 28 مرداد، دست ساخت «انگلیس آمریکا»، کشاند. محمد رضا، شاه فراری،
را برگرداندند و به دست او استبداد را برپا کردند. بازخیزشها دردلِ جامعه جنین بست
ومسیر گرفت به خیزشهایی که راه گرفت به قیام پیروز ملت ایران وواژگونی استبداد
سلطنتی وابسته به بیگانه.
ازهمان روزهای پیشین وآغازین این پیروزی،
دیده میشود که چگونه دیو واهریمن آز وفزون خواهی، کمرمیبندد و به نابودی آن دست
آوردها. نه تنها دست «آیت الله خمینی» ودیگرپایوران استبداد اسلامی را دراین شومی ببارآوردن میتوان دید، بلکه دستهای دیگرانی
راهم، ازجمله دست «شاپور بختیار» پدربزرگ جاسوس «سیا وموساد» مشاهده کردنی است.
بررسی کوتاه زندگی نامه پدربزگِ این جاسوس شده، نیز، گویای روشنی است درگرفتاراوبه گرگ آزوفزون
خواهی قدرت، که ازهمان آغاز، بویژه ازپی کودتای 28 مرداد، درجلوههای زشت ببارآوریهای
گوناگون نمایان میشود: 1- بنابرسخن زنده یاد«آیت الله زنجانی»، درپی تماسهایش با
زنده یاد حسین فاطمی ودر یافت نظریات ونوشتههایی که او برای نهضت مقاومت ملی
فرستاده بود، در میان گذاشتن آنها با جمع،«... بختیارحرفهای کثیف وفحشهای رکیک
نثارمرحوم فاطمی»می کند. و نیز، درگفت گویی با«روزگارنو،پوروالی»،«شازده عضد»، پیش
ازکشته شدن بختیار، میگوید: به بختیار اعتماد می کند واورامدیرکل کارخانههای قند
درخوزستان میکند.سپس به سفرمیرود. اما به هنگام بازگشت، درمیابد که «شاپور
بختیار سهام شرکت رابه نام ثریا وتیموربختیار» نمودهاست!؟
2- دردوران نخست وزیری امینی، بهنگام برگزاری
متینگ از سوی جبهه ملی درجلالیه، با دیدن آن جمعیت، پشت پا میزند به تصمیم «شورا
وهیئت اجرائیه» که درآن روزچگونه سخنرانی بایست کرد. علیرغم نشان دادن سخنرانی اش
به هیأت اجرائی جبهه ملی، آنگونه سخنرانی نمیکند که درنوشتهاش آوردهبود وهمه را
دلگیرمیکند ازآن سخنرانی که ناشی از«من خود»حرکت کردن بود وآزمندیاش. او را باکی
نبود ازضربهای که به جبهه ملی میزد.
3 - چنین نمود دردوران
پیش ازقیام 22 بهمن وتماس او با دربار وفرح پهلوی، بیآنکه رهبران جبهه ملی وحزب
اوبا خبرباشند، وحتی به دوستان حزبی بسیار نزدیکش «مهندس حق شناس و مهندس زیرک
زاده» نیزدروغ گفت. بنابرآنچه احمد زیرک زاده درخاطراتش آوردهاست.
4 - سرانجام پس ازقیام
ملت ایران وواژگونی استبدادسلطنتی وابسته به بیگانه، بنابرنوشنه «نوه»، فرارکردن
به یاری«موساد» وروی به عربستان وعراق آوردن تابیاری شیاطینی چنین، شیطانی چون
استبدا اسلامی راواژگون سازد وخود درجایش نشیند. او با برانگیختن «صدام» به حمله
به ایران، از عوامل نزدیک به یک ملیون وپانصدهزارکشته ازمردم ایران وعراق وآن همه
خسارت که به این دوملتِ ستمدیده استبداد وارد آمد شد. ودر طول جنگ، آیةالله خمینی
و پیروانش توانستند پایههای استبداد خود را استحکام بخشند. سرانجام شیطان وخون
ریزانش او، بختیاررا، دراقامتگاهش ازپای درآوردند!؟
«ازکوزه برون تراود، که
دراوست»
برای نگارنده عجب نیست که«جهان شاه بختیار»، بنا
برنوشته وگفته هایش، راهِ«شاپوربختیار» پدربزرگش رابایسته دانسته باشد برای رسیدن
به اهریمن آزمندی«جاه ومال»، که گلوگاه اوراازدوران جوانی به فشردن گرفتهاست وبه
بردگی«من بیشرمانهی»خویش درآمده باشد. اما اکنون پرسش ازآن ستایش کنندگان«خان»
است، چه وزیران اووچه دیگر مزد بگیرانش، که حال نیز به دفاع ازاو ادامه میدهند یانه؟ «دوای
توجُزمغزآدم چو نیست براین درد ودرمان بباید گریست!؟»
17 خرداد 1393 برابر 7
ژوئن 2014
احمد رناسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر