۱۳۹۳ مرداد ۶, دوشنبه

شاعر نازنین شیرین سخن رضا محمدی !!

تاریخ درج مقاله -1393:05:02

شاعر نازنین شیرین سخن
رضا محمدی

مرا دردیست اندر دل
اگر گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم
ترسم تا مغزاستخوان سوزد

ای شاعر شیرین کلام و شیرین سخن، ای که نامت مظهرکید و جفنگ
گند زدی بر هیکل و بر روی خود، شاد کردی ما را ز لیچارخود

نکته :
قسمت اعظم این مطلب را من مدتها پیش (قبل از برگزاری مراسم ویلپنت) نوشته بودم اما بدلایلی که درادامه خواهد آمد درج آن تا امروز بتاخیر افتاد.

ابتدا اینکه در آن روزها ازسویی وقت تمام گذاشتن برای هرچه بهتربرگزارشدن مراسم سالانه ویلپنت وازسوی دیگرمطالب مربوط به رویدادهای عراق، بلحاظ موضوعیت ازدرجه اهمیت بیشتری بر خورداربودند.

دوم اینکه ازآنجاییکه که من (بر خلاف شما) فاقد سایت شخصی میباشم طبعا درج مطالب من درسایت آفتابکاران و بهار ایران که همیشه با لطف و محبت دوستانه مسولین این دو سایت همراه بوده، بدلیل فشرده بودن و درج مطالب دیگر دوستان بلحاظ زمانی همراه با محدودیت است بطوریکه هیچگاه نباید و نمیتوانم این انتظار را داشته باشم که مطالب من هفته ای یکباردرج شود.

سوم اینکه دراین فاصله چندین مطلب جدید از شما به چاپ رسیده بود که به آنها نیز اشاره میشود .

نکته آخراینکه (با پوزش ازخوانندگان گرامی) هرچند که برای خود من هم بسیارسخت بود (بخاطر حرمت قلم) که از مسیراعتدال خارج شوم و به "ادبیات چارواداری و لمپنی " (که سبک نگارش اسماعیل وفا یغمایی است که سالهاست با آن خوگرفته)، روی بیاورم، تنها به این دلیل بود که به این جناب شیرفهم کنم و یا حداقل تلنگری برایش باشد که هر کسی با قلمش قادراست ازمرز"ادب و نزاکت" خارج شود. بهرحال اگراین گونه "ادبیات چارواداری و لمپنی " برازنده وفا یغمایی ونشانی ازنزول سطح شعوروتربیتش میباشد، دلیلش تنها و تنها سقوط با سردر گنداب ولایت وهمنشینی با حرامیان میباشد.

و اما :
پس از درج مطلب "کلمات بی آبرو" شما بزرگوار لطف کردید وفی البداهه پاسخی داعش گونه به این نوشته دادید ومشت محکمی بردهان هرآنکس که به شما عزیزنازنین بالاتراز گل گفته باشد، زدید و سرمست از این پیروزی خرکیف شدید.

ای بزرگ ،ای لوطی دم نقاره با خواندن جوابیه شما هم کلی خندیدم وهم کمی گریه کردم.

آنجا که نوشته بودید "ترشحات اسهال سیاسی مقتدایش به مغزش سرایت کرده ......" از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان از خنده ریسه رفتم چرا که این صفات محبت آمیز و القابی که ما را به آن مفتخر کردید به جون شما و بمرگ اخوی انجمن نجاتی شما قسم ما که قابل نیستیم و اصلا و ابدا نه به گروه خون ما میخورد و نه لایق آن هستیم. و گریه ام از اینجهت بود که با این جوابیه حجت را برما تمام کردید وثابت کردید که هرآنچه که ما در مورد شما گفته بودیم نه تنها خلاف نبود بلکه عین واقعیت (گر چه دردناک) است.

مشکل ما (منظورهمراهان و پشتیبانان و دلسوزان واقعی و خیل بی نام و نشانها) ازابتدای مجادله سیاسی با شما و دیگر همفکرانتان هیچگاه شخصی و به صرف فرد نبوده چرا که شما پست تر، کوچکترو بی ارزشترآن هستید که نه تنها قلم وکاغذ و وقت بلکه (حتی) حیف از آب دهان است که برای شما بوزینگان حرام شود.
الحق چقدربجا وزیبا دوستی درباره شما حرام لقمه نوشته بود که "ما نه خصم شما بلکه انکار شماییم" (با پوزش از این دوست گرامی که نامشان را فراموش کرده ام ).

مشکل ما با شما شیطان مسلکان جز"یک مورد" ( بعنوان مخالف و یا منتقد) که همانا "مخدوش کردن مرزانتقاد با پیش بردن سیاستهای رژیم برعلیه این مقاومت مردمی و تمام عیار" نبوده و نیست .

ازاینرو اختلاف من نوعی با شما نه اختلاف پدرکشتگی ونه برسرارث و میراث است. شما به درستی اشاره کردید که من را نمیشناسید (البته نمیدانم که این موضوع باید باعث شرمساری و یا اینکه خوشحالی من باشد) ولی ما شخص شما، گذشته و حال امروز شما را خیلی خوب میشناسیم، حتی اگراغراق نباشد شاید بهترازخود شما.
در گذشته ای نه چندان دورشعرشما (بعنوان شاعرمقاومت) پویا و خلاق و متجلی عالیترین درک و عواطف انسانی شما در جنگ با خمینی و برای احیای ارزش کلمات ذبح شده بود که آنرا بعنوان سلاحی در مبارزه با خمینی و نفی رژیم ضد فرهنگ بکار میبردید* واز اینرو و درآن زمان و مکان بحق جایگاه خود را بعنوان شاعر مقاومت درکنارمجاهدین پیدا کرده بودید وهویت فرهنگی و سیاسی خود را مرهون نزدیکی با این مقاومت میباشید چرا که اگر غیراز این میبود شعر شما نیز بسان صدها شاعر دیگر دچار کلی بافی درباره حقایقی که از فرط کلی بودن تبدیل به موجودات بی آزاری میشدند * میشد.
اما با گذشت زمان و به دلایل عدیده با بینش دیگری به فلسفه زندگی وبه دنیای پیرامونی خود رسیدید.خانه تکانی ذهنی کردید. تمام باورها وارزشهای گذشته شما به ضد ارزش تبدیل شد. خواستید جوردیگری بیندیشید و نوعی دیگرزندگی کنید . رها وآزاد، بدون هیچگونه تعلق و وابستگی دنیوی، فردی و جمعی و یا تشکیلاتی. معترض ومنتقد شرایط وروابط شدید. بزعم خود ازکاربردها وسیاستهای اشتباه رهبری گفتید ونوشتید وغیره. آری عزیزبزرگوارنوعی دیگراندیشیدن نه تنها "حق مسلم" شما بوده وهست بلکه خصلت و عملکرد و رسالت هرهنرمندی ازجمله شما باید که "اعتراض وانتقاد" اما "سازنده" باشد. اما مجادله سیاسی ما با شما ازآنجا شروع شد که :

اولا به نقش وجایگاه خود ازطرفی کم و از سوی دیگر زیاد بها دادید:

از یکسو شما ناخواسته و یا ندانسته به "ارزش و اعتباری" که در این سالها که درهمراهی با این مقاومت خونبار کسب کرده بودید، واقف نبوده و لطف و محبت بیدریغ رهبری این مقاومت را که همواره شامل حال شما بوده را ارج نگذاشتید و نا سپاسی کردید و نمک به حرام شدید.

ازطرف دیگراما از این ارزش واعتبارسواستفاده "غیر اخلاقی" کردید وبه همه چیزوبه همه کس توهین و بی احترامی کردید وحرمت شکستید. به یاران دیروزودیرین خود که همچنان برآرمان و عقیده خود پا برجا مانده و حق " اینگونه اندیشیدن و این نوع زندگی"را برگزیدن، با زشترین کلمات هتاکی و فحاشی کردید وبرآنها سنگ وتیشه زدید .

ثانیا شما ازمرزانتقاد واعتراض سازنده که بنا به "جایگاه، قابلتها وظرفیت" شما میتوانست که "منشا خیرویا جبران ناکرده ها و نارساییها" باشد، بسرعت هرچه تمامتر گذشتید و به جرگه مخالفین واضداد پیوستید. اگر باورندارید بار دیگر لجننامه های خود را بازخوانی کنید.

آری شاعرنازنین وبزرگواراین بود مختصری از مسیر دگردیسی شما که از کجا شروع و به کجا ختم شد.
لطفا کف بر دهان برما خرده نگیرید که چرا ما شما را به صفت "خائن، مزدور، واداده و یا "نامرد" خطاب میکنیم . آق اسمال آب منگول ای عزیزترین عزیزان "خود کرده را تدبیر نیست".

از آنروزی که بمانند یابوی عبدالله درشکه چی (خدا رحمتش کند) با خوردن قند ولایت و گذاشتن چشم بند که قادربودید فقط جلوی خود را ببینید شتابان بسوی کاروانسرای سید علی به یورتمه میرفتید و ترشحات اسهال سیاسی ماموران امام زمان تمام وجود شما را به گند کشیده بود که بوی تعفنش حتی از هزاران کیلومترهرمشامی را آزار میدهد و آنزمان که میدان را خالی یافتید و بخود این اجازه را دادید که با قلم زهرآگین خود هرلجن و استفراغی که در ذهن علیل شما انباشته شده و خود بیش ازهر کس لایق آن هستید نثار بهترین فرزندان این مرز و بوم کردید، به این فکر نکرده بودید که روزی بی نام و نشان هایی پیدا خواهند شد ( نام و نشان دارها و مسولان رسمی که شما را ابدا قابل ولایق ندانسته و از این ببعد هم نخواهند دانست که بمثابه فرد، اردنگیی بر پوزه های رقت انگیزشما بنوازند (احمد شاملو) که برحسب وظیفه دست بقلم خواهند برد وجواب گستاخی ها وهرزه درایی شما را خواهند داد ؟ کسانی که هم به "بدرستی" کارخود می اندیشند و هم به این وظیفه خود مانند روشنی روز و پاکی آب باوروایمان دارند، در اینباره هرگز شک و تردید نکنید چنانچه که شما هم به "نا درستی" اراجیف و اتهامات خود (مرگهای مشکوک) دقیقا واقف بودید و به آن اندیشیده بودید.

شما و دیگر همپالگی هایتان فکر کردید که دنیای مجازی شهرهرت است که هرغلطی دلتان خواست بکنید وبه هر کس که به رفتارو گفتاروکردارشما معترض شود با قلم زهرآگین خود هجوم ببرید و با برچسب "داعش نوین" ودیگر مزخرفات بمانند امام دجالتان سعی در شکستن قلمش کنید و دهانش را پرازسرب بکنید. نه جناب اینجای کاررا بد جوری کورخوانده اید. کجای دنیا رسم است که "آزادی حق بیان" فقط برای یکطرف دعوا باشد؟
مگر میشود که شما هرچه اراجیف، اتهام و لیچاری خواستید را به ما ببندید و ما چون درصدد پاسخگویی بر بیاییم و همچون شما نیزازآزادی حق بیان خود دفاع و استفاده کنیم وبه این اراجیف شما پاسخ بدهیم ، جیغ بنفش بکشید مثل سگ هارپاچه گیری کنید و یا ایهالناس گفتن مظلوم نمایی کنید وبا کینه حیوانی خود ما را " داعش تمام عیار فرهنگی" بنامید ؟ نه آقای محترم بنا برقانون طبیعت "هرچه که میکاری درو میکنی".
سالها به خواهران و برادران مجاهد ما توهین وهتاکی کردید، طابق بالنعل جوابش را گرفتید. باور کنید آن دورانی که بدون مزاحمت در چراهگاه ولی امر مسلمین جولان میدادید و میچردید و روز بروز پروا تر میشدید مدتهاست که گذشته است. انتظارنداشته باشید که ما سکوت کنیم وتنها نظاره گرباشیم تا شما و دیگر"مزدوران، واداده ها و نامردانی " که محتوای سرشان انباشته از فضولات حیوانی که تنها کارکرد مفیدش بعنوان کود حیوانی برای زیرپای درختان میباشد،است، به ارزشها و آرمان ما توهین کنید. اگرما شما را" دانسته، آگاهانه، بدرستی وبدون هیچ گونه عذاب وجدانی ( چرا که شروع کننده شما بودید) " خائن، بریده، مزدور، واداده و نامرد" نخوانیم، قبول دارید که این "اجحاف" بزرگی در حق دیگر مزدوران خلص و پیشانی سفید وزارت بدنام آخوندی از جمله سعید شاهسوندی، ایرج مصداقی، ایرج شکری، مسعود خدابنده، محمد حسین سبحانی، کریم حقی و دیگراراذل و اوباش وزارت بدنام اطلاعات ولایت بعنوان سلف شما در اتهام زنی به این مقاومت و رهبری ذیصلاح آن که پیشینه ۲۰ سال دارند، نخواهد بود (کپی برابر اصل).

اگرما بنویسیم که این نهایت پدرسوختگی ، شارلاتانی و نامردیست که از نام پاک و مقام والای شهید راه آزادی مجاهد خلق "علی امیر کبیر یغمایی" که اگرامروز زنده بود همان رفتاری را با شما (که به آرمان وی خیانت کردی و دست در دست همان جلادان گذاشتی) میکرد که "در آخرین روز زندگیش هنگامی که بسوی مرگ میرفت شجاعانه و با درهم کوبیدن تنی چند از جلادانش در صحن بند زندان وکیل اباد" کرد، به هدف لاپوشانی رذالت بار"خدمت به همان جلادان و قاتلین این شهدا" استفاده ابزاری می کنید و نام این شهید گرامی را به نجاست خود و سایت دریچه زرد آلوده کردید، آیا فرهنگ ما "داعشی" میشود ؟

اگر ما بنویسیم ای شهید گرامی، ایکاش زنده بودی و با چشم خود نظاره گر میشدی که اخوی گرامیت این شاعر نمکین کسی به بهانه خون دادن شما از"حق پناهنده سیاسی" بهره مند شده و سالیانی است که پای خود را بر روی آن خونها و دست خود را در دست قاتلین شما گذاشته وامروز به یک لجن متعفنی تبدیل شده که بواقع اگرامروز بودی "شجاعانه او را نیز مانند جلادان زندان وکیل آباد میکوبیدی" وهمصدا با دیگراشرفیان فریاد "ننگ ما ننگ ما، برادرالدنگ ما" سرمیدادی، آیا این ترشحات ذهنی من بی نام و نشان است ؟

اگرما بنویسیم که ای علی امیر کبیر نیستی تا ببینی که اسماعیل گودرزی ( من به حرمت نام شهید یغمایی ازاین ببعد اسماعیل وفا یغمایی را گودرزی مینامم ) چقدر"حقیرو ذلیل شده" که درحمایت از "سیاست بازگشت به ایران" رژیم، درمقام وکیل مدافع تمامی واداده گان و تسلیم شدگان که روزی ازنان پناهنده سیاسی (که به بهای ریختن خونهای شما بدست آمده بود) ارتزاق میکردند امروز با دردست داشتن پاسپورت رژیم جمهوری اسلامی و در پی کسب منافع مالی خود درخانه پدری خود ییلاق و قشلاق میکنند، با واق واق کردن خشمگینانه همچون سگ هار پاچه معترضین را میگیرد که رفتن به ایران نهایتا بلاهت است و"هیچ مانعی" ندارد، آیا بیراه گفته ایم ؟

اگرما بنویسیم که ای شهید کبیرنبودی تا ببینی که چطورآق اسمال سالیانی دور، چهارماه تمام برای تجدید فراش در شهری درآلمان در خانه یکی از دوستانش "بست سیاسی" نشسته بود و در قعطنامه ای اعلام کرده بود "تا من زن نگیرم از این خانه وازاین شهر نخواهم رفت " و در این چهار ماه بعلت فشار ناشی از تنهایی، هیچ موجود دو پا و چهارپایی ازدستش درامنیت وآسایش نبود بطوریکه که این دوست گرامی برای ترس از رسوایی هرچه بیشتربا تیپا عذروی را خواسته بود وخودش هم تا اینکه آبها ازآسیاب بیفتد مجبوربه پس دادن پاس پناهندگی و سفر به ایران شده بود و امروز چنین شخصی که پایین تنه اش را مستقیما به مغزش پیوند زده، بیشرمانه بدیگران درباب روابط جنسی اتهامات سخیف میزند، آیا خلاف واقع حرفی زده ا یم ؟

اگر ما از شما بخواهیم که با همان "حس آتشین عشق به برادر" مطلبی کامل همراه با عکس درباره فعالیتهای برادردیگر(بزرگتر) خود که از مقامات بلند پایه "انجمن نجات " وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران است، بنویسید تا پرده از دشمنی خود با مجاهدین و شکوه شرف خلق برداشته شود، آیا این زیاده خواهی و برخلاف تعهدات انسانی و اخلاقی که بی وقفه از آن دم میزنید، است ؟
اگر ما بنویسیم که ای علی امیر کبیرکه به گواه نامه هایت و گزارشهای یاران زندانی ات که از رنج مضاعفت نوشتند و گفتند، ولی با این وجود چه "مردانه" و "ایستاده" رفتی ولی برجا ماندی و همیشه زنده هستی، نبودی ببینی که برادرهشت سال بزرگترازخودت چه "نامردی " شده و مانند مرده ای متحرک که محتوی کاسه سرش را با کود زیردرخت "تعویض و دگرگون کرده"، لکه ی ننگی برای خانواده یغمایی شده که بدین خاطر بعضی وی را "گودرزی" و بعضی "شقایقی" (نامهای مورد پسند اخوی ) مینامند، میشویم ذوب شدگان رهبرعقیدتی ؟

اگر ما خطاب به این شهید کبیربنویسیم ،که نیستی تا ببینی که این اخوی "نامرد و بیشرف" با چه اشتیاق میمون واری از ننگین نامه ایرج مصداقی، تواب- شکارچی که برای نجات جان خود در زندان از همان ابتدا تن بهمکاری با جلادان و دژخیمان داد و همراه با گشت دادستانی بشکاردهها نفرازبچه های پاک و صادق مجاهدین مانند تو در خارج از زندان رفت وحتی نامزد خود را به بالای دارفرستاد در حالی که شما مردانه ایستادید، که درآن اتهامات سخیف بیست سال گذشته مزدوران وزارت اطلاعات را بعنوان "رساله دکتری خیانت" دردو گزارش که هدف اصلی آن "دست کشیدن ازمقاومت و تسلیم در برابر رژیم خونخوارآخوندی و حذف فیزیکی رهبراین مقاومت" است، گرداوری کرده ، حمایت و تبلیغ جانانه میکند و آرزو بکنیم که ایکاش میبودی و خود شاهد اینهمه پستی و دناعت میشدی تا "شجاعانه وی رامانند جلادان زندان وکیل آباد" درهم میکوبیدی ، میشویم روان پرش ؟

اگرما بنویسیم ای کبیر یغمایی شهید نیستی تا ببینی که برادرت اسماعیل وفا گودرزی شاعراکثرسرود های بنیادی مجاهدین بعنوان پیشقراول "فرمانده عملیاتی گرفته تا محافظ اول و مسول اتاق پذیرایی مسعود رجوی تا رئیس چند کمیسیون شورا" که یکی همراه با همسرانگلیسی اش بعنوان "بازجو و برای شکستن زندانیان مقاوم" مستقیما در زندان اوین و بعد ها در سفارت رژیم در عراق بساط خود را پهن کرد و دیگری قصه های امیرارسلان نامدار را بخورد خلق الله داد و دیگری بخاطراجازه ورود و خروج پسرش به ایران و دیگری هم بخاطر آزاد سازی املاکش در ایران و اخوی شما هم "فی سبیل الله" فیل "مرگهای مشکوک" در اشرف شهر شرف را هوا کرد ( خدایا شکر که این آقایان وخانم ها خودشان را تنها "منتقد" میدانند ،اگر مخالف بودند چی میشد ؟ ) ، در صف اول جدا شدگان و خائنین قرار گرفته ودر مبارزه مطبخی خود با مجاهدین و "نه رژیم" چنان فعال است که ایکاش خودت بودی ونظاره گرمیشدی، میشویم داعش تمام عیارفرهنگی ؟

اگر ما بنویسیم ای علی امیربزرگ، برادرت با "نامردی و پستی و با دجالیت خاص" خود زمانی "فراخوان" به حفاظت زندانیان در زندان لیبرتی داد که متن آنرا "حروف به حروف و نکته به نکته" از درخواستهای مکرر خانم مریم رجوی رونویسی و جعل کرده و شیادانه به اسم خود در سایت وزارت اطلاعات (دریچه زرد) درج کرده که اگر میبودی آیا "شجاعانه" بر دهانش نمی کوبیدی ؟ ، میشویم کسی که به یبوست مکتبی دچار شده است ؟

مجاهد شهید علی امیر کبیر یغمایی رویم سیاه که اینچنین روح پاکت را آزردم ، اما چه کنم که امروز دنیا، دنیای "نامردان" شده و زخم خنجر دوستان دیروزبرپشت رزمندگان مقاوم امروز تا مرفق نشسته است.شما جان خود را در راه "مبارزه با شیطان زمانه" دادید و این "نامرد " روحش را به شیطان زمانه چه مفت و چه ارزان فروخته است.

آقای اسماعیل وفا گودرزی گل افشانی کرده اید که اگریک نفر را صد بارمزدوربخوانند بمعنی "حکم قتل صد باره" وی میباشد و روزی "حرف تبدیل به عمل" خواهد شد.
افسوس و صد افسوس و ایکاش که مقاله "ادبیات و فرهنگ داعش" را یا اصلا نمینوشتید و یا اینکه لااقل به این شکل کف بردهانی وهیستیریک نمینوشتید چرا که به قول آقای زرگنده بنده خدا بازهم به پیشینه فرهنگی و انقلابی خود "گند زدید" و ما را مایوس تراز همیشه برای شفای حال نزار خود گیج و منگ رها کردید.
آخه مفلوک نازنین، عزیز دل برادر (از نوع ولایتی آن )، ابله، کودن، مخلوق چهار پای گوش دراز چطوربه این کشف نائل آمدی؟ آنهم "نه یکباربلکه صد بار". اصلا گور بابای هرچه مزدوره ، شما بروید این اراجیف و توهمات و ترشحات اسهال سیاسی خود را که مجاهدین "با صد بارمزدورخواندن من، صد بار حکم قتل من را صادر کردند" برای انسانهای با شعور (نه همپالگی های خودت )، تعریف کنید، مطمن باشید نه تنها شما را مسخره خواهند کرد بلکه کود حیوانی هم بارشما و حرفهایتان نخواهند کرد. آقا آدم شکایتش را ازاینهمه بلاهت و کودنی پیش چه کسی ببرد؟

دراینباره تنها میشود یک نکته را گفت که ای" شاعری برای تمام فضولات" اولا خود شما بهترازهر کس میدانید که "حیوان کشی" هیچگاه مرام مجاهدین نبوده ومنبعد نیزنخواهد بود.

دوما در روزگاری نه چندان دورسلف دیگرشما مزدورهفت خط و پیشانی سفید وزارت اطلاعات فریدون گیلانی ( که از قضا مانند شما شاعرهم بوده "عجب تصادفی" ) با صحنه سازی های مشمئز کننده و چاپ عکسهایی از ظاهرا محل سکونت خود که وسایل آن درهم ریخته بود، مدعی شده بود که مجاهدین قصد کشتن وی را داشته اند که موفق به اینکار نشده بودند. این مردک چشم سفید بدلیل این ادعای بی پایه و اساس خود، هرگز جرات نکرد علیه مجاهدین (که جرم بسیارسنگینی است) دردادگاههای آلمان اقامه دعواکند چرا که بقول "جان جانان و شیرهمیشه بیدار و شرف با شکوه خلق ، برادرمسعود "هر جا که قطره ای آزادی و قانون باشد ما برنده خواهیم بود.
تصورصحنه ای که شما به پلیس شهری که در آن ساکن هستید مراجعه کنید و از"سازمان تروریستی منافقین" بخاطر تهدید بقتل صد باره خود شکایت بکنید، خیلی مضحک و خنده دار بود و چهره آن مامور پلیس بسیار تماشایی .
براستی که حال و روز شما جای ترحم دارد چرا که شما برای "صحنه سازی صد قتل" باید تمامی اثاثیه صد مکانی ( که احتمالا از ترس کشته شدن صد بارمحل زندگی خود را تغییر داده اید) که درآن حضورداشته اید و یا شهری که درآن اقامت دارید را بهم ریخته نشان دهید تا ادعا یتان سندیت پیدا کند. البته برای شما که دیگر "خودی و اهل بیت" هستید و ازعنایت اخوی برخوردارید، امدادهای غیبی همیشه کارسازاست. من الله التوفیق

نه مجالی هست که به تمام شکرخوریها و یاوه های دیگر شما بپردازم و نه مانند شما بیکارومطبخ نشین

در انتها، هم ازخوانندگان محترم بخاطراین شیوه نگارش (به پاس حرمت قلم) پوزش میخواهم وهم از آقای اسماعیل وفا گودرزی که بعلت معذوریت اخلاقی نتوانستم بیشترازاین ازخجالتشان درآیم.

"ای نازنین ای نازنین درآیینه خود را ببین"

با درود به روان پاک شهیدان راه آزادی، شهدای گرانقدراشرف و لیبرتی

سلام برآزادی
درود بر شیر زنان و کوهمردان در زندان لیبرتی
ننگ و نفرت ابدی بررذالت پیشگان، سست عنصران، حرامیان و نامردان
شیرهمیشه بیدار خدا ترا نگهدار

با احترام
رضا محمدی

24.07.2014

میهن ،افتاب و پرنده (گزیده یی از شعرهای مقاومت) "مقدمه " *
**************************************************************************************************************************


هیچ نظری موجود نیست: