یادداشتی در مورد علت حمله وزارت خارجه فرانسه به مجاهدین
ایرج شكری
ایرج شكری
در مطلبی با عنوان «حمله شدید دولت فرانسه به رجوی ها چرا»* در پژواک ایران نویسنده مقاله سعی کرده است که عوامل و مسائلی که می تواند در موضعگیری شدیداللحن و ناگهانی وزرات خارجه فرانسه را در مورد مجاهدین که به فاصله دور روز بعد از برگزاری گردهمایی ویلپنت توسط سازمان مجاهدین، صورت گرفت، مورد توجه قرار بدهد. اگرچه موضوعات مربوط به مسائل جاری در روابط خارجی فرانسه در ارتباط با رژیم طبعا در موضعگیری وزارت خارجه فرانسه نقش دارد، اما دلیل آن موضعگیری ناگهانی، به نظر نگارنده مساله مشخصی بود. تجمع مجاهدین روز 6 تیر ماه برگزارشد و روز بعد به مناسبت سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 خامنه ای در سخنانی برابر گروهی از بستگان کشته شدگان آن حادثه و گروهی از معلولان جنگی، که در سایت های مختلف اینترنتی رژیم منتشر شد، هفتم تیر را «عرصه رسوایی کامل مدعیان حقوق بشر » خواند و گفت:« مسببان آن جنایت و عوامل ترور هزاران ایرانی، از آن زمان در آغوش غربیها قرار دارند و هم اکنون نیز در پارلمانها و مراکز دولتی امریکا و غرب مورد استقبال قرار میگیرند».
خامنه ای اضافه کرد« در حالیکه مدعیان غربی طرفداری از حقوق بشر، عوامل ترورهای خونین ملت ایران را در آغوش میگیرند، جمهوری اسلامی ایران که خود قربانی تروریسم و نقض حقوق بشر است به اینگونه اقدامات متهم می شود و این واقعیات، ملاک خوبی است برای سنجش ادعاهای غربیها». سایت مجاهدین هم ازاین اظهارات به وجد آمد و آن را «سوز و گداز» ولی فقیه از دستاورد بزرگ مجاهدین دانست. اگر چه خامنه ای در اظهاراتش مستقیما از سازمان مجاهدین اسم نبرده است ولی رژیم بارها سازمان مجاهدین را مسئول بمب گذاری توسط عوامل نفوذی خود در دفتر حزب جمهوری اسلامی و مقر نخست وزیر و ترور ناموفق یا نیمه موفق خامنه ای معرفی کرده است و برای هر سه مورد افراد مشخصی را با ذکر نام به عنوان متهم معرفی کرده است** علاوه بر موارد یاد شده حضور مجاهدین در عراق در زمان جنگ و انجام عملیات جنگی، مسائلی است که رژیم با تکیه بر آنها، بارها از پذیرفته شدن مجاهدین به عنوان پناهنده در کشورهای غربی و فعالیتهای تبلیغاتی آنها و دیدارهای آنان با نمایندگان مجلس آمریکا و اروپا نالیده است. با این که رژیم علاوه بر کشتارهای بیرحمانه ای که با فرصت بدست آمده از انفجار حزب برای انتقام گیری نه تنها از مجاهدین بلکه از تمام نیروهای سیاسی که رژیم آخوندی را ارتجاعی و ضد ملی و مردم ستیز و آزادی کش می دانستند به راه انداخت، و هنوز هم به هرجا فرصت پیدا کند، از انتقام کشی از مجاهدین کوتاهی نمی کند و نمونه آخر وبسیار فجیع آن در 10 شهریور سال قبل در کشتار اشرف بود(دستگاه تبلیغاتی رهبری مجاهدین پیوسته کینه توزی رژیم را «ترس و وحشت» رژیم نامیده)، اما رژیم همچنان کینه کشی و انتقامجویی سیراب ناپذیری نسبت به مجاهدین نشان می دهد.
به هر حال رفتاری که از سوی وزارت خارجه فرانسه نشان داده شد، معنایی جز این نداشت که دولت فرانسه می خواست به رژیم نشان بدهد که صدای رهبر رژیم را شنیده است و پاسخ به او هم همان حملات تند به مجاهدین برای آرام کردن و رضایت خاطر او بود. به گمان نگارنده اگرچه آن موضعگیری خیلی ناگهانی و خیلی تند به نظر می رسید، اما با توجه به علتی که برای صدور آن ذکر شد دیگر نمی شود گفت که ناگهانی بود. تند بودن آن هم چیز عجیب غریب و استثنایی نبود. در سیاست همه دنبال «منافع» خود هستند. تنها سه سال قبل از این که غرب کمر به نابودی قذافی ببندد او در دسامبر 2007سفری چند روزه به فرانسه داشت و ورودش به فرانسه مقارن شده بود با روز حقوق بشر و این سفر حتی مورد اعتراض «راما یاد» وزیر مشاور حقوق بشر دولت سارکوزی بود قرار گرفت، اما دولت فرانسه برای خوشایند آن مردک دیوانه که در لیبی در چادر بسر می برد، چادری برای او در محوطه چمن کاخ پذیرایی در جنب کاخ الیزه برپا کرده بود (شاید هم خودش تحمیل کرده بود) و با این مهمان «گرانقدر» قرار داد ده میلیارد دلاری امضا کردند که شامل فروش تسلیحات هم می شد و حتی فرانسوی ها خیلی مایل بودند که بتوانند قرارداد فروش تعدادی از هواپیما جنگی پیشرفته و بسیار گرانقیمت خود( رافال هریک به ارزش 45 میلیون یورو) را که در یافتن مشتری برای آن خیلی دچار مشکلند، امضا کنند اما این هواپیما حزو اقلام آن معامله نبود. خُب حال مقایسه کنید وزن و موقعیت خامنه ای و مسعود رجوی با تمام تشکیلاتش را در اوضاع آشفته منطقه خاورمیانه و مشکلات عظیمی که غرب در دو طرف ایران(افغانستان و عراق) با آن دست به گریبان است.
خامنه ای – مالک الرقاب ایران-، اگر چه با حمایت و تقویت حزب الله در در لبنان و حمایت از گروههای شیعه حاظر در ساختار سیاسی عراق و بعضی کروههای بیرون از آن و مواضع ضد اسرائیلی اش برای غرب مساله ساز است و فعالیت های اتمی رژیم برای غرب نگران کننده، اما در عین حال منافعی هم به لحاظ امنیت منطقه ای برای غرب داد. کمترین منفعت رژیم برای غرب این است اداره امور کشور بزرگ منطقه با جمعیت بیش از هفتاد میلیون نفر را در کنترل دارد. کشوری که در شرق آن افغانستان و پاکستان پر آشوب و در غرب آن عراق قرار دارد که مداخله بسیار پر هزینه آمریکا در عراق و افغانستان به قیمت جان چند هزار سرباز آمریکایی و دهها سرباز از متهدانش و هزاران زخمی، نتیجه چندان مطلوبی نداشته و آینده عراق اکنون پیدایش «داعش» یا با اسم جدیدش «خلاف اسلامی» یا هرچه که هست، بسیار تیره و مبهم به نظر می رسد و به همین جهت رژیم می تواند در بهم ریختگی عراق،«رفیق جنهم» برای آمریکا و غرب باشد و گفته اند که «کسی که به جنهم می رود رفیقش را دوست دارد».
همچنین در مورد مساله سوریه که حکمرانش بشار اسد مورد حمایت رژیم است،اکنون به رغم آن اظهارات تند کسانی مثل لوران فابیوس وزیرخارجه فرانسه علیه بشار اسد که در دیدار از اردوگاههای پندهندگان سوری خیلی با خشم و خروش گفت بشار اسد لایق زنده ماندن نیست، دودلی های حمله نظامی سوریه جای خود را هم به ناتوانی در سرنگونی بشار اسد و هم به نگرانی از قدرت گرفتن نیروهای چون داعش در آن کشور داده است که به دلیل تربیت تروریست های «جهادی» که فی سبیل الله «کافر» سر می برند و آدمها را در اروپا به رگبار مسلسل می بندند، امنیت داخلی کشورهای اروپایی را تهدید می کنند. همچنین باید یاد آور شد که غرب در جنگ روانی و تبلیغاتی علیه رژیم دستاوردی نداشت. غوغای تبلیغاتی در مورد طرح حمله گسترده هوایی به ایران در دوره دوم ریاست جمهوری بوش و ضرب العجل هایی که به رژیم داد و بسر رسید و کاری نکرد، جنگ روانی در مورد دست داشتن رژیم در توطئه ترور رفیق حریری و احتمال کشیده شدن رژیم به دادگاه لاهه، ماجرای اتهام توطئه برای گشتن سفیر سعودی در آمریکا، و سایر اتهامات دیگر بدون «گوشمالی» ماند، برعکس خامنه ای در برابر تشدید تهدیدات، گفت که «تهدید را باید با تهدید جواب داد». اما موقعیت مسعود رجوی چگونه است؟
او که می خواست با ارتش مستقر در عراق(به کیفیت و توانایی نظامی آن و توازن بین آن و نیروهای نظامی تحت فرمان رژیم که از بعد از جنک به طور مستمر در سلاح و تجهیزات و در نفرات تقویت شدند، کاری نداریم) زنگ سرنکونی رژیم را به صدا در آورد، ناچار شد با سرنگون شدن رژیم صدام، به خلع سلاح توسط آمریکا تن درهد؛ اگر چه به نحو حیرت آوری بی اعتنا به آنچه در برابر دید همگان است، هنوز دم از «ارتش» می زند و در عوالم خود، به یکانها و «لشکرهای فدایی» آن در داخل کشور فرمان می دهد. آدم خود بزرگ بین با دعاهای پوچ و فاجعه باری که سمفونی شماره پنج بتهون را موزیکی برای فرمایشات «سرنوشت ساز» خود یافته، بزرگی واقعیت گریزی هایش، عامل بزرگی ناتوانی از تحلیل یا بزرگی غلط بودن تحلیلهای خیال پردازانه، و بزرگی فاجعه بار بودن تصمیم هایی بوده که گرفته و بهای آن را مجاهدین پرداخته اند. به جای درک درست شرایط و این که وقتی ارتش امریکا به بغداد نزدیک می شد، انحلال «ارتش ازادیبخش» را اعلام کند و با هموطنان خودش صحبت بکند(پیام بفرستد) و بگوید که در شرایط جنگ با هدف پایان دادن سریع به جنگ و تحمیل پذیرش صلحی که قابل دسترس بود، به خمینی( استدلالی بود که در مورد رفتن به عراق کرده بود) به عراق رفته بود و حالا شرایط عوض شده و راه و روش دیگری برای مبارزه برخواهد گزید، در رویای دیگری فرو رفت و به امید وارد شدن آمریکا به جنگ با رژیم و دادن نقش همراه و راهنما از سوی آمریکائیها به «ارتش» تحت اختیار او، ماند تا آمریکائی ها بیایند اول برای «تخلیه هیجانات» نفرات و شیره مالیدن به سر رهبرشان، آنها را اینجا و آنجا با تانکهاشان در حوالی اشراف و پایگهاشان مستقر بکنند، بعد همه آنها را خلع سلاح و در اشرف جمع بکنند. برپا کردن اجتماعاتی با سخنرانانی از مقامات سابق و باز نشسته یا شاخ شکسته با هزینه های کلان، که در عمل هیچ اثری مترتب فرمایشاتشان نیست، تنها به درد «پز دادن» رهبر مجاهدین در برابر رژیم و خود فریبی در روابط درونی است که رهبری مجاهدین خودش آن را خیلی جدی می گیرد و به آن دلخوش است و توجه هم ندارد که وقتی به چیزی اهمیت فوق العاده و می دهد آن را دستاورد بزرگ می داند و نمود می کند اما خیلی زود آن باد کنک می ترد، نتیجه اش چیزی جز «بور شدن» نیست؛ مثل موردهمین گرد همایی اخیر و آن واکنش وزارت خارجه فرانسه.
در معادله روابط او با غرب در حقیقت این اوست که امیدوار است با اقدامات غرب رژیم سرنگون شود و با حمایت غرب به عنوان گروه مورد اعتماد و حافظ منافع غرب در ایران قدرت را به انحصار خود در آورد. البته این هم توّهمی بیش نیست و حتی اگر آمریکا با نقشه ای مثل آنچه در شایعه دوران جرج بوش مطرح بود به رژیم ضربه بزند(کوبیدن موشکی و هوایی ضربتی بیش از 1400 هدف برای تضعیف رژیم و دادن امکان شورش و اعتراض به مردم)،هیچ چیز که نشان دهند این باشد که رهبری مجاهدین می تواند از چنین فرصتی برای بدست آوردن انحصاری قدرت و رئیس جمهور ایران کردن مریم رجوی سود ببرد نیست. سود برنده بزرگ شکسته شدن شاخ و کمر سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی رژیم با تهاجم فرضی خارجی تنها جناح موسوم به اصلاح طلب رژیم می تواند باشد، نه «لشکرهای فدایی» خیالی مسعود رجوی. جالب است که حضرتش، به کسانی که به خاطر بی اعتمادی به او و نادرستی و فاجعه بار بودن عملکرد و خط و سیاستهایی که به کار گرفته، راه خود را از او جد کرده اند و طبعا مثل میلیونها انسان دیگر که در کشورهای پناهنده پذیر زندگی می کنند، برای ادامه زندگی کاری یافته اند و گذران زندگی می کنند یا حتی کاری هم نیافته اند و با «کمکهای اجتماعی» مختصری که دریافت می کنند زندگی می کنند، برچسب «جذب بورژوازی شدن» می زند. این فرمایش از جابب ایشان که وزن و اعتبار خودش را در حمایت ارتشبد های آمریکایی و امثال جان بولتون و رودی جولیانی و... می جوید، از مصادیق «حرفهای گنده» زدن است و آدم را به خنده می اندازد.
با توجه به آنچه در مورد موقعیت آقای همراه با سمفونی شماره 5 بتهون گفته شد، روشن است که این تشر زدن وزارت خارجه فرانسه همچمنان که ، بمباران پایگاههای مجاهدین در عراق توسط بوش و بلر، یورش پلیس و نیروهای امنیتی فرانسه به محل اقامت مریم رجوی و دستگیری او و شماری زیادی از مجاهدین و هودارانشان ، فروختن مجاهدین به مالکی در عراق توسط دولت اوباما، هیچکدام برای طرفهای مهاجم، ما به ازایی نمی توانست داشته باشد و نداشت، به همان دلیل که این رهبر مجاهدین است که در رویای سرنگون کردن رژیم دنبال غرب می دود نه برعکس. یعنی این مجاهدین نیستند که توانایی سرنگون کردن رژیم و کم کردن شرّ مزاحمت های او برای غرب را داشته باشند. طبیعی است که این را غرب بهتر از کس و هر مرجع دیگری می داند و از قضا همین موقعیت مجاهدین است که آن را در عمل به مزاحمی برای «بده – بستان»های غربیها با رژیم تبدیل می کند. با این توضیحات فکر می کنم باید روشن شده باشد که آن موضعگیری شدید اللحن وزارت خارجه فرانسه از کجا آب می خورد و چه مصرفی داشت
--------------
منابع و توضیحات:
**ادعای رژیم در مورد عامل انفجار دفتر حزب بارها به مناسبت سالگرد آن رویداد در سایت های رژیم منتشر شده. از طرف دیگر سازمان مجاهدین اگر چه رسما انفجار دفتر حزب را بعهده نگرفت اما رسما هم تکذیب نکرد و از این گذشته سالهای متوالی بعد از آن ماجرا هر سال به مناسبت سالگرد هفت تیر مطلب کوتاهی به عنوان «رهنمود قرآنی هفت تیر همراه با آیه ای از قرآن منتشر می شد، که هدف از این کار «سوزاندن دل» رژیم بود به این معنی و ادعا که ما استخاره کردیم و این آیه آمد و ما هم به بیت لرزان شما ضربه سنگین زدیم و سقف را بر سرتان فرو ریختیم و شما هم هیچ غلطی نتوانسیتد بکنید. البته این ارزیابی و برداشت نادرست بود. پیامدهای بعدی و شرایط کنونی نشان می دهد «پیام» آن آیه قرآنی درست نبوده است و «بیت عنکبوبتی» رژیم آخوندی اگر چه بسیار لرزیده است، اما به اندازه ای دوام آورد که ضربه های سنگین به مجاهدین بزند و بخش عمده سالهای پر انرژی بودن و قابلیت کاری رهبری آن را هم ببلعد. در زیر لینک مربوط به ادعای رژیم در مورد عامل انفجار دفتر حزب جمهوری آمده است.
۲۳ تیر ۱۳۹۳ - ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر