گزارش تکان دهنده از حمله داعش به روستای مسیحی نشین اطراف موصل
اختصاصی مرکز دموکراسی برای ایران؛
شنبه 26 مهرماه 1393
از شکل گیری و شروع حملات داعش در سوریه و عراق مدت زمان زیادی نمی گذرد اما در همین مدت این گروه تبدیل به هیولایی خون آشام و وحشی شده که با برداشت های بربریت از اسلام و به نام اسلام جان هزاران انسان بیگناه را در عراق و سوریه گرفته است .
از جمله حمله این گروه به یکی از روستاهای مسیحی نشین اطراف موصل به نام باطنایا بوده که چگونگی آنرا سالم الیاس شمعون یکی از ساکنان این روستا این گونه نقل می کند : در ابتدای ورود تروريست های داعش تمامي روستا را تفتيش كردند بيشتر مردم كه توانسته بودند گريخته بودند به خانههايشان حمله ميكردند وهرچه راميخواستند ميدزديدند اما به ما امان داده بودند ومانيز باور داشتيم به ما كاري نخواهند داشت دو روز نخست اب وبرق را قطع نكرده بودند وتنها مشغول غارت ودزدي بودند واز ما مي پرسيدند چه كسي اين خانهها را غارت مي كند ولي ما ازترس ميگفتيم نميدانيم هرچند اينكار در روز روشن وپيش چشم خودمان انجام ميگرفت !
الیاس ادامه می دهد : بعد ازان به كليسا حملهور شدند وانرا ويران نمودند وبه عكس حضرت مريم و مسيح تيراندازی كردند و اینگونه به آنها اهانت ميكردند وعكس مسيح را جلوي چشمانمان اتش ميزدند ومارا مشرك ميخواندند ومرتب به ما اهانت ميكردند وكتابهاي ديني مارا سوزاندند .بعد از6روز كهبه سختي وترس با انان برخورد ميكرديم هنوز هم ازما چيزهايي ميخواستند وماراناچار ميكردند انرا تهيه نمائيم .
الیاس شمعون می گوید : یک روز درب حياط خانه نشسته بودم همراه با پيرزن همسايهام كه كسي رانداشت ونابينا نيز بود ومي لنگيد و ما هميشه غذا وخوراك به او ميداديم ولي پيشتر همسر ودخترانم اينكار راميكردند اما بعد از امدن داعش مي ترسيدم به زن ودخترانم تجاوز كنند نمي گذاشتم بيرون بيايند وعلت نشستن من با پيرزن دربيرون ازخانه قطعي برق وگرمي هوا بود كه تحمل ان سخت بود من و این خانم که یازی نام دارد نشسته بوديم كه ناگهان دوتن از افراد داعش امدند وبا اهانت وناسزا ازما پرسيدند چه نسبتي باهم داريد ؟گفتم فاميل هستيم اينجا هيچكس غيرازشما غريبه نيست گفت ايا خواهر يا مادر همسرتان هست گفتم نهخير گفت شما بايد اكنون بهجرم زنا شلاق بخوري وهمين طور اين زن من خنديدم وگفتم به وضعيت اين خانم نگاه كنيد سپس حكم بفرماييد گفت تازه حال اين خانم را ملاحظه كرديم وگرنهجرم شما سنگسار است واين مائيم كه حد زنا راتشخيص ميدهيم.
وی می گوید: ان دو رفتند ودو تن ديگر امدند ومي گفتند شمارا بهاسلام فرا ميخوانيم وميخواهيم كسانيكه ايمان نمي اورند جدا كنيم وبا بمب شيمیايي همه را نابود کنیم .
الیاس می افزاید : با حرفهايي كه رعب و وحشت را دربين اهالي گسترش ميداد شب رابه صبح ميرسانديم وكسي امد وگفت شما اسلام بياوريد وماقول ميدهيم كساني راكه فرار كردهاند عفو كنيم وبه روستا برگردانيم وحتى بادختران شما ازدواج كنيم .كساني ديگر امدند وگفتند شما نجس هستيد وحق نداريد بگوئيد مسيحي هستيم بايد بگوئيد نصارا هركس بگويد مسيح شلاق ميخورد وبه جاي شلاق خوردن به زور شهادتين رابه اهالي مي گفتند وخواستند كه با انها درجهاد شركت كنيم تا درامان باشيم وهمواره افرادي ازاديان ديگر را به رخ ما مي كشيدند وميگفتند به زودي در جهان دولت اسلامي برپاخواهدشد .
الیاس ادامه می دهد : با تهدید به جهاد نکاح رعب و وحشت را دردل اهالي بيشتر ميكردند .امابعدازهفت روز بهما تذكر دادند كه روستايمان راتخليه كنيم وما ميديديم كه زن وافرادي غريبه به خانههاي خالي رفت وامد داشتند وفهميديم جريان چيست ناچاربوديم اندكي اسباب و وسايل باخودببريم وروستا رابه قصدكركوك ترك كنيم براه افتاديم ويكي از دژبانيهاي تروريست های داعش عبور كرديم باما كاری نداشتند سپس به پست بازرسي ديگر داعش رسيديم كه ما راكاملا تفتيش كردند وهنگاميكه فهميدند مسيحي هستيم انچه را كه ميخواستند به ما وزنهايمان توهين ميكردند بازديد بدني زنان نيز از طرف مردان انجام ميشد .
با اشك ريختن ميگفت عمدا سينه دختران وشلوار انان را دستكاري ميكردند ما اعتراض ميكرديم وگفتیم اين نه در مسيح ونه نزد اسلام جايز نيست درپاسخ گفت نگو مسيحي بگو وحشي ونصارا مجبوربودیم گفتیم وحشي ونصارا وما را مجبور ميكردند اين رابا صداي بلند تكرار كنيم وهركس نمي گفت كتك ميخورد با قنداق اسلحه به سر وكله وپشتمان ميزدند وسپس اجازه عبوردادند .
الیاس می گوید : اما در دژباني سوم دوباره اهانت وبيرحمي شروع شد وجديدترين ظلم گرفتن پاسپورت و شناسنامه وكارتهاي شناسايي ما بود ومارا دريك ماشين سواركردند وماشينهاي خودمان راگرفتند وهمچنان به دختران و زنان دست درازي ميكردند وخانواده من وبرادرم را باهم بهجايي نامعلوم بردند جرات پرسيدن وحرف زدن نداشتيم وهمچنان بي حرمتى به زنان پيش چشمانمان ادامه داشت وما را آزار روحي ميدادند وتمام طلا وجواهر زنان را گرفتندوچشمانمان مارا بسته بودند وبعداز يك ساعت مابهجايي رسيديم ودريك زيرزمين تاريك حبس شديم وصداي اين افراد با كسانيكه مارااورده بودند تفاوت داشت گويي انان نبودند چونكه دوباره مارابازديد بدني نمودند تااگر چيزي داشته باشيم ببرند.
او می افزاید : بعد ازيك روز وازشدت گرسنگي فرياد زديم تايكي با چراغ قوهاي كه دردست داشت امد وگفت ساكت باشيد حالا سم برايتان مياورم بجاي خوراك بخوريد بعداز اندكي 3قرص نان ويك بشقاب برنج بر اي ما5نفراوردند وابي راكه به ما ميدادند ما در روستا به حيواناتمان نميداديم وگرمي ان نيز نزديك دماي جوش بود درانجانيز 3روزمانديم كه كسي باحدود40سال سن وريش بلند امد وازما خواست به اسلام بگويم وشهادتين رابرزبان بياوريم باخانوادهي برادرم 9نفربوديم وازما خواستند كه شهادتين بگوئيم وباصداي بلند بگوئيم دولت اسلامي برپاست درجهان وما تكرار ميكرديم چونكه كتك ميخورديم واما شب چهارم بود كه كسي بهما سرنميزد وروز بعدازان توانستيم باسختي ازانجا بگريزيم ومرگ راجلوي چشمانمانمان ميديديم .
خبرنگار مرکز دموکراسی برای ایران می گوید : درمورد اين منطقه ونواحي استان دياله درعراق حكايت ازصدها داستان است كه دهها مورد انرا اززبان ساكنانش شنيدهام هر یک از این ماجراها به سختی انسان را تكان ميدهدبه گونهاي كه برخي ازدشمنان سابق صدام ارزوي بازگشتش رادارند واين منطقه ازاستانهايي است كه ساكنان ان مورد لطف صدام بوده وغيراز كردها عربهاي اين منطقه اغلب سني مذهب بوده وبه اساني شكار قائده و وهابيون وداعش وتروريستان ديگر شدند به گونهاي كه بعضي اعدام ودستگيري صدام را باور ندارند وداستان دروغين بودنش را روايت ميكنند ومردمان ساده كه تنها اسيب پذير بودن رابه عهده گرفتهاند پشتيبان وسپر بلاي سودجويان هستند وزمين وزمان رادشمن خود ميدانند اما دشمن واقعي انان كسي است كه ناارامي رابر منطقه حاكم نموده است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر