شورش در آتن: فروپاشی قریبالوقوع اتحادیهی اروپا / نورمن پولاک
انسانها رخدادها را میآفرینند. مردم یونان میخواهند تاریخشان را شکل بخشند. آنها هنوز این کار را نکردهاند و حتی چپ هم هنوز به آنها نپیوسته است. ولی آمیزهای از نیروهای متعدد در چشمانداز نمایان است. یا سیریزا رادیکالتر میشود با عقب میماند. سرمایهداری با خشونت درونیاش برابرنهاد خود را ایجاد کرده است. برچسبهای ایدئولوژیک مهم نیست، مهم یک دولت واقعی مردمی است. شورش در آتن در حالی که پارلمان لایحهی ریاضت اقتصادی بیشتر را تصویب میکرد احتمالاً اولین نشانههای فروپاشی اتحادیهی اروپاست که درواقع ساختاری سیاسی از سرمایهداری پیشرفته است که نمیتواند نیازهای اعضای فقیرترش را برآورده کند.
«فروپاشی» شاید اندکی مبالغهآمیز باشد، ولی انقباض، آشفتگی، شفافیت بیشتر نشانههای وضع موجود است ـ اتفاقاً این آخری نقش اتحادیهی اروپا در رهبری جهانی کردن بنا به تعریف امریکا را نشان میدهد: ترکیب بنیادگرایی بازار و نظامیگری، و البته که پنهان کردن این سه وجه بهعنوان یک الگوی اقتصادی سادهی آلمانی دشوار است. آنچه این الگو به دنبالش است تقسیم کار ملتها در اروپاست، کشورهای ثروتمند (شمال) و فقیر (جنوب) درحالی که پوششی سیاسی برای ناتو ایجاد میشود تا بتواند جنگ سرد را ادامه بدهد. ریاضت اقتصادی بدون تعارف و بهسادگی سرکوب است. بهعلاوه همان گونه که اخیراً در جای دیگر گفتهام چارچوبی برای جنگ طبقاتی است که در هر دو مورد هم شدیداً به زیان طبقهی کارگر است. مردمی که در خیابانهای آتن هستند این را میدانند و این را هم میدانند که سیپراس و سیریزا درست عمل نکردهاند. کارگرانی که در بخش دولتی کار میکنند روز چهارشنبه دست به اعتصاب زدند. جمعیت شبهنگام جلوی پارلمان جمع شدند. ساکالوتوس وزیر جدی دارایی شوکه شده بود و به تصویب قرارداد ریاضت اقتصادی تازه علاقهمند نبود . این وضع خیلیها در درون و بیرون از حزب است که فشارهای زیادی را تحمل کردند و اگرتسلیم نشده باشند حداقل زیر فشار مجبور شدند تصمیم بگیرند.
این تأییدی نبود که از یک توافق پایهای انتظارداشته باشیم، در مقابل اندکی زمان برای بازنگری و تجدید قوا، و اگر اتحادیهی اروپا بیشتر فشار بیاورد، میتواند به انفجار بینجامد، نه به صورت یک انقلاب، بلکه به صورت تمایلی برای گفتن نه و در پی آن خروج از منطقهی یورو و از اتحادیهی اروپا. چرا باید آلمان و اعضای دیگر مثل فنلاند، هلند و کشورهای حوزهی بالتیک اهمیت بدهند. زیرا یونان نمونهی زندهی ردِ همهی ارزشهایی است که برای این کشورها مهم است؛ ارزشهایی مثل بودجهی متوازن، نظام مالیاتی که به نفع رشد فعالیتهای تجاری باشد، کاهش مستمر حقوق کارگران، تهیشدن بازنشستگی و پرداختهای اجتماعی دیگر و غیره. با به زانو درآوردن یونان، ریاضت اقتصادی تأیید میشود و هیچ راه دیگری برای این کار نیست. سرمایهداری چه در اروپا و چه در امریکا ( درواقع در همه جا) با یک آگاهی کاذب نمو میکند چون دایماً واهمه دارد که ویرانگریاش آشکار شود. در نتیجه باید برای ناکامی جنبشهای اجتماعی چپ بکوشد و بهکرات منکر وجود یک ایده و الگوی بدیل شود که نشان میدهد راه بهتری برای عدالت اجتماعی، صلح و زندگی انسانی وجود دارد.
یونان بر لبهی پرتگاه ایستاده است و میکوشد تا به قعر دره پرتاباش نکنند. میخواهد مبارزه کند (در اینجا اگربه حیثیت ملی و کرامت اشاره کنیم عناوینی خالی یا شعارهایی ارتجاعی نخواهد بود) چون در وضعیتی که قواعد و مقررات و ارزشها تحمیلیاند و قرار است شما را در حال انقیاد سیاسی و اقتصادی همیشگی در بیاورند، توسل به ملیگرایی نیروی اجتماعی پیشرویی است. ناسیونالیسم افراطی که برای ایدهآلیستها بسیار شیرین است، هرچند درنهایت پوسیده است، وقتی در ساختار و مضمون برابریطلب باشد و اتحادیهی اروپا اینچنین نیست، میتواند مؤثر باشد. امروز شورشهای کوچک در جریان است، اما فردا، با نگاه ملتهای دیگر به یونان که از وضعیتی مشابه و مهجوریتی همسان عذاب میکشند، وقتی تفاوت بین شهروندان و سیاستمداران بیشتر میشود و فاصلهی بین ملتها در اتحادیهی اروپا گسترش مییابد، احتمالا در ایتالیا ، اسپانیا، پرتغال و ایرلند هم مردم به خیابانها خواهند ریخت و به ریاضت اقتصادی پاسخ منفی خواهند داد، و البته که همهی این کشورها درضمن آشیانهی حرکتهای فاشیستی هم هستند.
من صدای بههم خوردن سنگ ریزهها را درپایههای اتحادیهی اروپا میشنوم و میبینم که این ساختمان بهآرامی میلرزد. ولی هنوز لازم است یک اقدام غلط انجام شود تا زمینی که این ساختمان برآن بناشده است نیز به لرزه درآید. بیانیههای سفت و سخت در انکار همدردی با آنها که از ریاضت اقتصادی صدمه دیده اند، به رهبری مرکل ممکن است یک زلزلهی سیاسی به مقیاس 3.1 ریشتری باشد ولی وقتی که اتحادیهی اروپا به وضوح اعتراف میکند که به صورت ابزار سیاسی دردست ناتوست که در حالت تهاجمی علیه روسیه به سمت شرق حرکت میکند، یک مقیاس 5.5 ریشتری هم هست. همان کشورهایی که بهشدت منتقد یونان هستند در این احساسات ضد روسی هم درصف مقدم هستند. همان طور که در جای دیگر نوشته ام لتونی امروز به صورت انباری درآمده است برای سلاحهای سنگین نزدیک مرزهای روسیه و با هواپیماهای ب 52 که در آسمان پرواز میکند. آیا این مسائل به یونان مربوط میشود؟ پاسخ من مثبت است. مجازات یونان به خاطر بدهی کمتر از مجازاتی است که به خاطر روکردن شکنندگی وحدت اتحادیهی اروپا و ابزارهایی که برای حفظ این وحدت بهکار گرفته میشود، میبیند. آسیبشناسی روانی نظامیگری به صورت عاملی بهشدت لازمالاجرا برای همکاری اقتصادی درآمده است، آگاهی کاذب چنان دامنهای یافته که مارکس هیچ گاه تصورش را هم نمیکرد ـ درنتیجه انحرافاتی مثل همهپرسی یونان که باید تحت عنوان غیراروپایی و قدرناشناسانه مورد تمسخر قرار بگیرد. با این حال، من از صحنههایی که در برابر پارلمان یونان ساعتها اتفاق افتاد روحیه میگیرم. مردم یونان عطشی سیریناپذیر برای آزادی دارند.
ترجمه: احمد سیف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر