خیانت چیست و خائن کیست؟ What Is Treason
جمعه, ژانویه 3, 2014 - 16:57
این بحث در مورد خائن و خیانت است. واژههایی که به وفور میشنویم و بهکار میبریم بی آنکه بدانیم دقیقاً چی هست و چی نیست. رّد پای خائنین را در «کمدی الهی» دانته، در نمایشنامههای «توفان» و «ریچارد دوم» و تراژدی «شاه لیر» شکسپیر، در داستان کورواغلو و چنلیبل، در شاهنامه و در خیلی جاهای دیگر میبینیم. «آلیسون ویر» در رمان «خائن بی گناه » دسیسههای قلمرو سیاست را نشان دادهاست. بزرگ علوی هم داستانی بهنام «خائن» دارد که به پرونده عبدالصمد کامبخش و تکنویسیهای وی در مورد دکتر تقی ارانی اشاره میکند
این بحث در مورد خائن و خیانت است. واژههایی که به وفور میشنویم و بهکار میبریم بی آنکه بدانیم دقیقاً چی هست و چی نیست.
برچسب و افترا مثل نقل و نبات میبارد
ضرورت طرح این موضوع از جمله به این خاطر است که برچسب و افترا مثل نقل و نبات میبارد. همه به سیم آخر زده و چراغی بهر تاریکی نگه نمیداریم و این وسط، قاتلان و دجالان به ریش و گیسوی ما میخندند و کیف میکنند...
...
رّد پای خائنین را در «کمدی الهی» دانته، در نمایشنامههای «توفان» و «ریچارد دوم» و تراژدی «شاه لیر» شکسپیر، در داستان کورواغلو و چنلیبل، در شاهنامه و در خیلی جاهای دیگر میبینیم.
«آلیسون ویر» در رمان «خائن بی گناه » دسیسههای قلمرو سیاست را نشان دادهاست. بزرگ علوی هم داستانی بهنام «خائن» دارد که به پرونده عبدالصمد کامبخش و تکنویسیهای وی در مورد دکتر تقی ارانی اشاره میکند.
...
«جفری ناچمانوف» در فیلم خائن Traitor همچنین مسعود کیمیایی در فیلم «خائن کُشی» سر این کلاف را باز کردهاند.
خائن اهل غُش و دغلبازی است
خائن، اسم فاعل خیانه یا خیانت است و خیانت در لغت مشتق از «خَوَن» به معنای مخالفت با حق و پیمان در پنهانی است. [مفردات راغب، ج۱، ص۱۶۳]
خائن اهل غُش و دغلبازی است و سقش را با مکر و حیله برداشتهاند. امانت خود را انجام ندهد و به قول سعدی «وحشت آموزد و خیانت و ریو»
...
خائن به امانت یا اعتماد دیگران، وفادار نمیماند. نقض عهد میکند و پیمان میشکند. بیوفا و نمک بحرام است.
اهل لغت خیانت را از جمله مخالفت با حق از طریق نقض عهد مخفیانه معنا کردهاند. ولتر خالی کردن خزانه، افشای اسرار، تحویل دوست به خصم یا افشای محل او به دشمن را به خائن نسبت میدهد.
...
از دید حکومتگران، خیانت فعل عمدی یک فرد یا گروهی است که منافع یک قدرت بیگانه را در زمان صلح یا جنگ به زیان میهن خویش تأمین، و امنیّت کشور و نظام حکومتی را به مخاطره اندازد و مهمترین مصادیق آن همکاری با دولت خارجی و گِرا دادن به بیگانه است.
احمد شاملو هم لقب خائن گرفت
در مورد واقعه ۲۸ مرداد سال ۳۲، سلطنت طلبان به نیروهای ترقیخواه و به توده ایها بطور خاص و حتی به دکتر محمد مصدق خائن میگویند. در این مورد بخصوص همۀ طرفهای ذینفع به آن دیگری میگویند خیانت کردهاست. تعبیر «شاه خائن» را در تظاهرات سال ۵۷ کم نشنیدهایم.
...
مخالفین حکومت هم پیش و بعد از انقلاب از دید کسانیکه شغل شریفشان بگیر و ببند بود، خائن بودند.
پیش از انقلاب سازمانهای سیاسی به این یا آن مخالف که سر به نیست کردند لقب خائن میدادند. در زندان شاه شماری از زندانیان، کسانی را که مخالف خشونت علیه حکومت بودند، خائن قلمداد میکردند.
جریانی که سال ۶۰ احمد شاملو را شاعر شاعران و خورشيد درخشان آّسمان ادب ايران مینامید، بعدها خائن لقب داد. برای چی؟ برای اینکه او با آنان راه نیآمد و در دستگاهشان نرفت.
...
در کره شمالی «جانگ سونگ تائک» پیش از اعدام لقب «خائن» گرفت و کفزدن بدون شور و هیجان او را در نشست های رهبری به رُخ کشیدند.
در دادگاههای دهه سی در مسکو، بهترین فرزندان مردم (شوروی سابق) و کمونیستهای فداکار لقب خائن گرفتند و تیرباران شدند.
در آمریکا در دوران «مککارتی» McCarthy کمتر نویسنده و روشنفکری بود که متهم به کمونیست نشود و لقب خائن نگیرد. میبینیم هر کس به هر کس عشقش کشیده، لقب خائن داده است.
خیانت از صف خارج شدن و به سوی نامعلوم رفتن است
واژه خائن خیلی جاها بی مورد و بامورد تکرار میشود مثلاً مترجمی گفته است ترجمه پاسدار زبان نیست، خائن به زبان است. Traditore Traduttore
در کتاب مقدس، یهودا، خائن معرفی شده که البته این موضوع محل نزاع است. توهین به مقدسات هم مترادف با خیانت محسوب شدهاست.
...
در قرآن، ماده خیانت و مشتقات آن در ۱۵ آیه آمده است که در تمامی این آیات همه اشکال خیانت (خیانت در فکر و عقیده، در فعل، در ابلاغ پیام، در احکام و خیانت اعضای بدن مثل چشم و... ) نکوهش شدهاست که به بحث ما مربوط نمیشود.
...
میلان کوندرا، در کتاب «هنر رمان» میگوید: «خیانت از صف خارج شدن و به سوی نامعلوم رفتن است.»
قاعدتاً واژه هایی چون خائن و خیانت باید در مورد کسانی به کار رود که بههرحال به اصولی که نقض کردهاند روز و روزگاری پایبند بودند. داستان عمله ستم و افراد بیوجود و بیاصول اساساً جداست. با اینحال نباید فراموش کرد که خائنین واقعی کسانی هستند که با تیغ و طلا و تسبیح، هست و نیست مردم را نشانه کردهاند.
اما میبینیم هرزهنویسان، قاتلین زندانیان سیاسی را رها کرده و با اشاره به داستان فیلم سینمایی Behold a Pale Horse «اسب کهر را بنگر»، شبیه سازی میکنند تا هر کسی را که باب طبع خود نمیبینند، خائن جلوه دهند.
در فیلم مزبور که آنتونی کوئین در آن بازی کرده (و نام دیگرش گروگان است)، یک مبارز اسپانیایی وقتی در آخرین لحظه در دامی که دشمن به کمک یک خودفروخته برای او پهن کرده میافتد در حالیکه یک گلوله بیشتر ندارد بین او و افسر سرکوبگر، آن نارفیق را هدف قرار میدهد.
...
در فرهنگ سیاسی ایران، اصطلاح خائن، هم بالاترین اتهام است و هم شدیدترین دشنام، و بسادگی از سوی نیروهای سیاسی تمامیتخواه حاکم و اپوزیسیون غیردموکراتیک، بر علیه رقیبان، مخالفان و منتقدان و به قصد حذف و نابود کردن آنها، به کار میرود.
در یک جامعهی استبدادی و حکومت ایدئولوژیک هم که سیستم قضایی آن در گرو حاکمان سیاسی است و به چیز مبهم و تعریف ناشدهای به نام «جرم سیاسی» رسیدگی میکند، چنین اتهامی اصلاً نیازی به اثبات حقوقی ندارد.
از آسمان فلک تیغ و دشنه میبارد
خائن کسی است که اصول را آگاهانه نقض میکند و تعهدهای اساسی را زیرپا میگذارد.
«منظور از اصول، قوانین بنیادی، مفهوم مرکزی و ایده هدایت کننده در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است.
اصولی که کل حرکات، روابط و کارکردهاى تحت نفوذ خود را در برمیگیرد.»
نه فقط در فیزیک و ریاضیات و اقتصاد و...، بلکه در یک مبارزه علمى و قانونمند هم اصولی حاکم است که «مستقل از خواستها، عقاید اختصاصى و آرمانهاى تاریخى و فلسفى این یا آن فرد، و این یا آن گروه است و از پذیرش آن گریزى نیست والاّ باعث شکست و ناکامى نظرى و عملى منکران خود مىشود.»
اگر اصل وحدت و همبستگى نیروها علیه استبداد زیر پرده دین واقعی است، (که واقعی است) نباید آنرا نقض کرد. نباید با کسانی که چون خود ما سودای آزادی و عدالت دارند، به ضدیت کور افتاد.
...
متاسفانه در فضای کدر و مسموم موجود، مروت و انصاف زیر پا له میشود و اسمش را «مرزبندی» میگذارند.
انگار دردنامه «امیل زولا» نه خطاب به مردم فرانسه، بلکه رو به ماست که برای هم دندان قروچه میرویم. امیل زولا نماد وجدان بیدار شهروندی فرانسه بود. دغدغه آزادی داشت و میدید رنج و شکنج انقلابیونی چون «دانتون» و یارانش هدر رفته است. با اعتراض و عمل خویش نشان داد تهمت و افترا از پس قلمهای پاک دیکته ناپذیر برنمیآید.
یکبار خطاب به از مابهتران و پروندهسازان نوشت:
«چشمانتان را بازکنید و دست از تهمتزدن بردارید. آیا نمیبینید هر پیروزی که تاکنون به دست آوردهایم در خطر نابودی است؟»
...
کنش و واکنشها روی هم تاثیر میگذارد و بیانصافی، بیانصافی میآورد و آنوقت گوش هیچکس به این واقعیت بدهکار نیست که وقتی باران و سیل آمده، هوا بس ناجوانمردانه سرد است و از آسمان فلک تیغ و دشنه میبارد، لگد زدن به تنها چادری که عدهای آنرا سرپناه کردهاند، جفاست. هرچند آن چادر چکه کند و تیرکهایش این یا آن عیب را هم داشته باشد.
...
آرزوی ستمگران این است که همه با هم گلاویز و سرشاخ شوند و یکدیگر را نفى کنند تا خود اثبات شود.
خیانت از سر ناچاری و از روی آگاهی
خیانت در زمینههای متفاوت به کار میرود اما در تمام آنها، یک کاربرد معین دارد: حذف و نابود کردن کسیکه قرار است خائن معرفی شود.
...
نوعی از خیانت رفتاری بود که اتللو Othello در رابطه با همسرش «دزه مونا» نشان داد و او را بیرحمانه کُشت. ویلیام شکسپیر این به اصطلاح «خیانت در عشق» را با قدرت به تصویر کشیدهاست.
خیانت در امانت، خیانت به کشور و خیانت به حزب و سازمان و تشکیلات...را هم داریم و نوع دواطلبانه و آگاهانه آن را هم میشناسیم، مثل نفوذ در دستگاه ستمکاران. نفوذ در تشکیلات دولتى، سیاسی، اقتصادى...
(علیبن یقطین، وزیر نفوذی در دستگاه هارون الرشید و دهها نمونه دیگر در تاریخ معاصر)
...
واژه های خائن و خیانت برای بیشتر ما نامردی، بی وفایی، خنجر از پشت زدن، زیرآبزنی... و از این قبیل را تداعی میکند اما آیا کسی که به اجبار و علیرغم خواستش عهد شکنی کرده است نیز خائن است؟ منظورم رفیقان نیمه راه و کسانی نیستند که خیانت در درون اندیشۀ آنهاست.
حتی اگر زیر شکنجه خرد و خمیر شده باشند...
اگر بخواهیم از واژهشناسی و لینگوئیستیک(زبانشناسی) نتیجه سیاسی بگیریم در اینصورت دیدگاه کسانی که تاب تحمل نظرات مخالف خودشان را نداشته و ندارند بیجا نیست. زیرا اگر به اصول پذیرفتۀ پیشین خودمان وفادار نمانده و رفتاری دقیقاً مخالف و برای نابودی آرمانهای خود در پیش گیریم، (بنا بر تعریف) دچار خیانت شده ایم. البته این وقتی صحیح است که آنچه اصول مینامیم واقعاً به معنی دقیق کلمه اصول باشد و ما هم از سر رغبت و رضایت و نه با جبر و اکراه و داغ و درفش، آن را زیر پا گذاشته باشیم.
...
کسانی هستند که حتی اگر زیر شکنجه خرد و خمیر شده باشند، در درونشان «خیانت» وجود ندارد، و به همین دلیل به محض اینکه شرایط مناسبی فراهم شود، به اصل خویش باز میگردند.
اختیار و آزادی در انجام فعل خیانت کردن لازم و ملزوم است. کسی که از سر اجبار و علیرغم خواستش مجبور به کاری نادرست شده، خائن نیست.
...
شما یک بطری آب را نزد کسی به امانت میسپارید که نگهدارد و در آن تصرف نکند. اما او جرعه ای از آن را مینوشد و ظاهراً زیر قول و قرارش زده (و بنا بر تعریف) «خیانت» کرده و در امانت تصرف نمودهاست. اما شاید در بیابان بی آب و علفی گیر افتاده و از سر اضطرار و ناچاری آب را نوشیده و نمیخواسته در امانت دستکاری کند و خیانت ورزد.
بعکس، مواردی هست که با اختیار تام و از سر منافع و مصالح صورت میگیرد.
مثال: در قانون اساسی مشروطه آمده: «سلطنت ودیعهای است الهی که از طرف ملت به شخص پادشاه تفویض شدهاست.»
اگر وی به مردم پشت کرد و قدر این امانت را ندانست، اگر بگیر و ییند راه انداخت و عملاً مانع شکلگیری احزاب و سندیکا و شوراهای مردمی شد (بهخاطر عدم اجرای تعهد و دستکاری کردن در امانت) «خیانت» کردهاست.
کسانیکه به این یا آن شیخ هم لقب خائن میدهند حرفشان این است که گام و گامهایی فراتر از شاه، آزادى را به مسلخ برده و به تعهدات خود تیپا زدهاست.
خیانت همیشه پلید و مطرود نیست
آنچه خیانت شمرده میشود همیشه پلید و مطرود نیست. اگر کسی اردوی ستمگران را ترک کند و قدم در راه امثال «حّر بن ریاحی» بگذارد، این پشتکردن حتی اگر از نگاه «شمر و یزید» خیانت جلوه کند، ناپسند نیست. چرا؟ چون درواقع با بیداری وجدان و با روآوردن به ستمدیدگان همراه است.
اینجا صحبت از اخلاقی بودن عمل خیانت است که البته و صد البته کار هر کسی نیست. این بهاصطلاح «خیانت» به الویّت مرتبه منافع ملت، ملتها، حفظ کره زمین، حفظ تتمه سلامت افکار عمومی و امثالهم برمیگردد و از نوع اقدامات «ویکی لینکس» و «ادوارد اسنودن» است که با احترام عمومی جهانیان روبرو شد.
ادوارد اسنودن، که در خدمت آژانس امنیت ملی آمریکا، «ان اس ای» بود از برنامه بسیار وسیع جاسوسی این کشور از شهروندان و مقامات آمریکایی و غیرآمریکایی پرده برداشت.
ارجحیّت پشت کردن به رئیس و تشکیلات و... در گذشته نیز سابقه داشتهاست. به قول «جان لوکاره» (نویسنده رمان جاسوسی که از سردسیر آمد): «زمانی هست که وفاداری اهمیت دارد ولی زمانی نیز اقدام به خیانت الویّت دارد.»
خیانت کمتر موضوع اندیشهورزی جدی قرار گرفتهاست
«خیانت»، اگرچه در زندگی روزمره و در ادبیات (از جمله ادبیات دینی، مثلاً مورد یهودا) مطرح بوده، اما کمتر موضوع اندیشهورزی جدی قرار گرفتهاست. با توجه به سیالیت مفهوم خیانت، برای تثبیت آن بایستی به مفهوم «قرارداد» رجوع کنیم.
خیانت همواره زیرپاگذاشتن یک قرارداد است و در نهایت نظر به یک قرارداد است که نظر نسبت به خیانت به آن را تعیین میکند. از این زاویه هم باز به یک مفهوم نسبی میرسیم.
خائن به مفهوم پیمانشکن است. مسئله آینجاست که پیمان بعنوان قراردادی جمعی و گروهی امری فرهنگی اجتماعی است و در نتیجه تاریخی. بنابراین پیمانها قراردادی هستند و پیمانشکنی نیز امری قراردادی است و مفهوم آن به نسبت زمان و مکان تغییر میکند.
پیمانها میتوانند برسر ارزشهایی خانوادگی، سیاسی، اخلاقی، مذهبی، ایدئولوژیک و غیره باشند. میتوانند پیشرفته، روادار و به نفع حقوق و آزادی انسانها باشند یا بعکس، ارزشهایی تنگ نظرانه و واپسگرا را نمایندگی کنند. قراردادها حتی میتوانند ارزشهایی تحمیلی و ناخواسته باشند و به زور و جبر اِعمال شوند.
تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است
توجه داشته باشیم که پیمانها و قراردادها در طول زمان و مکان و فرهنگها و ایدئولوژیهای متفاوت تغییر میکند.
به همین دلیل در هیچ فرهنگنامه ای معنای دقیقی برای خیانت نمییابیم.
کلمات، وقتی که بیان حالات و حرکات و سکنات و موقعیت هایی هستند که در فضای قضاوت و ارزشگذاری قرار نمیگیرند، معانی مشخصی دارند. مثل کتاب، کبوتر، لبتاپ، لیوان، سیب، نان،گرسنه، دور، نزدیک...
اما برای کلماتی که به قضاوت و ارزشگذاری مربوط میشوند نمیتوان معنای دقیق پیدا کرد. این نوع کلمات، معانی نسبییی دارند که نه فقط از یک جامعه یا جمع، به جامعه یا جمع دیگر، بلکه از هر فرد به فرد دیگر، تغییر میکنند.
سوای ارزش های مشترک و فرهنگ اجتماعی یا ایدئولوژیک، در هر انسانی، به صفت فرد، کلماتی از این نوع ـ که خائن هم یکی از همین نوع کلمات است ـ تعریف ویژه خود را دارند که بر میگردد به آن چیز هایی که مجموعهی «ضمیر» او را تشکیل داده اند یا مجموعهی «ضمیر» او (در معنای وسیع و فراگیر) آن را تحت تأثیر خود گرفتهاند.
...
از خیانت هر کسی تفسیربهرأی میکند چون کشدار و لیز و تفسیر پذیر است و اما و اگر دارد.
البته نوعی از خیانت وجود دارد که به نظر میرسد باری مطلق داشته باشد، دست کم با نگاهی «کانت»ی به قضیه و آن خیانت به خویش است. خیانت به خود!
از آنجا که به قول کانت «همه ی اشیا دارای قیمت هستند و این تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است»، این خیانت آن هنگام رخ میدهد که ما پشت کنیم به اصولی و از آن پس چنان شود که دیگر نتوانیم در آشتی با خودمان به سر بریم، مگر با دروغ گفتن به خودمان، با تسویل و تزیین عملکرد خویش. با دروغ گفتن به خودمان، یعنی خیانت به آگاهی
موم و هيزم چون فدای نار شد
ذات ظلمانی او انوار شد
ای خنک آن کس که از خود رسته شد
در وجود زندهای پيوسته شد
وای آن زنده که با مرده نشست
مرده گشت و زندگی از وی بجست
...
از همه دوستان که به من در ارائه این بحث کمک کردند، سپاسگزارم.
این نخستین مقاله به فارسی در باب این موضوع است و میدانم نارساست. از اشتباهات آن پوزش میخواهم.
آدرس ویدیو
(اگر با آیپاد دیده نمیشود در کامپیوتر معمولی ببینید.)
سایت همنشین بهار
ایمیل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر