گفتگوی گزارشگران با ایرج مصداقی بمناسبت یادبود کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 1367
من مشکلی در این زمینه ندارم. با خاطراتم زندگی میکنم. از آن فرار نمیکنم. همه
تلخیها را به سبک خودم توجیه میکنم. من هنوز فکر میکنم بند بچهها را عوض
کردهاند . در کنار تلخیها، روزهای شاد زیستن با بهترین بچهها را داشتهام و این
به من کمک میکند که خود را آدم خوشبخت و خوش شانسی بیابم.
گزارشگران:
تجاوز شکنجه ای مضاعف علیه زنان زندانی سیاسی است. اوج فاجعه در دهه شصت گزارش شده است. دهها خاطره، یاد و اعتراف منتشر و علنی شده است. امیال حیوانی - جنسی مزدوران ولایت خمینی بنام شریعت و مذهب علیه زنان مبارز و قهرمان اسیر اعمال شد و توجیه قانونی و دینی آن نیز از سوی رهبران جمهوری اسلامی بشکل فتوی صادر شد. پیشگیری از رفتن باکره ها به بهشت فرجه ای بود که به بازجویان، زندانبانان و وحوش مزدور داده شد تا نیات پلید و حیوانی انها عملی گردد. در پس اینهمه اما خرد و له کردن زنان جسور و مقاوم زیر شکنجه در نظر بود. خرد کردن زندانی سیاسی پیش از مرگ.
انتقامی در برابر مقاومت بی حد و اندازه آنان، تجاور و آنهم بنام شریعتی که در طول تاریخ حاکمیت اش سیاهترین سرکوبها و جنایات را آفریده است. در همین زمینه گفتگوئی داریم با ایرج مصداقی از زندانیان سیاسی جان بدر برده از چنگال جمهوری اسلامی در دهه شصت و یکی از بازماندگان کشتار سراسری سال 1367
گزارشگران:
ایرج گرامی سلام! این ایام مصادف است با سالگرد جانباختگان کشتار سراسری شصت و هفت و ممنون از اینکه درخواست سایت را پذیرفتید.
ایرج مصداقی:
ممنون از این که این فرصت را در اختیار من گذاشتید تا با خوانندگان سایت وزین «گزارشگران» همراه شوم
گزارشگران:
روز دهم شهریور بعنوان یادروز جانباختگان کشتار سراسری شناخته شده است. علت آن چه بوده است؟
ایرج مصداقی:
در این روز در «خاوران» که یکی از محلهای شناختهشدهی جنایات رژیم است مراسمی برگزار میشود که نقش مهمی در مبارزه با فراموشی دارد و میبایستی مورد حمایت قرار گیرد و به طرق گوناگون در تقویت آن کوشید. چرا که رژیم تلاش بسیاری میکند تا این جنایت بزرگ و دیگر جنایاتش مخفی باقی بماند و یکی از خطوط قرمز پررنگ رژیم کشتار ۶۷ است. وجود یک روز مشخص برای بزرگداشت یاد جانباختگان این کشتار بسیار مهم است.
در سال ۱۳۶۸ تعدادی از خانوادههای زندانیان سیاسی در تهران با توجه به اطلاعات اندکی که داشتند این روز را تعیین کردند تا بتوانند یاد عزیزانشان را در یک روز خاص گرامی بدارند و نگذارند جنایت رژیم فراموش شود.
در سالهای بعد در خارج از کشور گروههای سیاسی چپ بدون توجه به تاریخ کشتار ۶۷ که لااقل از فروردین ۱۳۶۸ با انتشار فرمان خمینی و نامههای آیتالله منتظری شک و شبههای در آن نبود به خاطر رقابتهای سیاسی و ... روی ۱۰ شهریور تأکید کرده و آن را تبلیغ کردند. سالهای متمادی علیرغم وجود اسناد فراوان که حاکی از کشتار بزرگ در مردادماه است در تبلیغات گروههای چپ و حتی زندانیانی که در آن دوره زندان بودند و شاهد قضایا غالباً به شهریورماه اشاره میشد که بچههای چپ در آن اعدام شدند و بخش کوچکی از اعدامها را تشکیل میدادند. در این دست تبلیغات اساساً مرداد حذف شده بود.
مجاهدین و به ویژه شخص مسعود رجوی هم که اساساً تاریخ ایران و کشتار ۶۷ و ... برایشان مهم نیست. او به دنبال منافع زودگذر لحظهای خودش است به همین دلیل تلاشی در بیان واقعیت و یا تعیین روز به خصوصی برای یاد جانباختگان نکردند.
اگر یادتان باشد مسعود رجوی به خواهرش منیره به عنوان سمبل جانباختگان اشاره کرد و مجاهدین رسماً موضوع را مطرح و در مورد آن تبلیغ میکنند . البته بایستی تأکید کنم «منیره» به شخصه نزد مجاهدین دارای هیچ ارج و قربی مانند دیگر زندانیان نبوده اگر احترامی هم هست به خاطر برادرش است و به همین دلیل بایستی سمبل جانباختگان تلقی شود بدون آن که ویژگی خاصی دیگری داشته باشد.
اگر در سالهای اخیر مجاهدین در موضعی واکنشی بطور نسبی فعال شدهاند هم «از حب علی نیست از بغض معاویه است».
در طول سالهای گذشته تلاش بسیاری صورت گرفت تا روی تابستان ۶۷ به جای شهریور تأکید شود و خوشبختانه این امر تحقق یافت و امروز کسی دیگر از شهریور ۶۷ نمیگوید.
متأسفانه در ارتباط با «۱۰ شهریور» و این روز خاص اجماع نیست. از نقطه نظر تاریخی هم این «روز» درست نیست و اتفاقا یکی از مشکلات مربوط به مسئلهی کشتار ۶۷ تعیین یک روز ویژه برای بزرگداشت جانباختگان آن است. کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در ۶ مرداد ۱۳۶۷ شروع شد. بیش از ۸۰ درصد قتلعام شدگان در مردادماه اعدام شدند و بیش از ۹۵ درصد قتلعام شدگان قبل از دهم شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند. این تاریخ تقریباً پایان کشتار است. من اعلام چنین روزی را به عنوان «یادروز جانباختگان کشتار سراسری» درست نمیدانم. چرا که با تاریخ این کشتار و واقعیت نمیخواند. به نظر من برای اعلام چنین روزی بایستی دلایل کافی و قانعکننده داشت. به ویژه وقتی میگوییم «کشتار سراسری» و به ضرس قاطع میدانیم که این کشتار در سراسر ایران به جز تهران فقط در مردادماه صورت گرفته است، حتماً تأکید روی این «روز» درست نیست.
از نظر من این تاریخ وحی منزل نیست که نتوان تغییرش داد و بایستی برای آن فکری کرد.
گزارشگران:
درباره ارقام جانباختگان کشتار سراسری اسنادی تقریبا دقیق تا کنون منتشر شده است. آیا از تعداد جان بدربردگان در آن سال در تهران نیز تخمینی دارید؟
ایرج مصداقی:
اجازه دهید ابتدا به آمار اعدام شدگان اشاره کنم که با وجود اسناد تقریباً دقیق بر سر آن هم مجادله هست؛ سپس به موضوع جان به دربردگان بپردازم. به نظر من تعداد جانباختگان کشتار سراسری ۶۷ نزدیک به آماری است که آیتالله منتظری می دهد. یعنی ۳۸۰۰ نفر یا چیزی در این حدود. آیتالله منتظری به خاطر آن که جانشین رهبری بوده و با مقامات اطلاعاتی و امنیتی ارتباط داشت و بسیاری از حکام شرع از شاگردان و پیروان او بودند و همچنین ارادهای که برای بیان واقعیت در این مورد خاص داشت آمارش معتبر است به ویژه که با شواهدی که در دست است هم میخواند.
اسامی انتشار یافته در ارتباط با این کشتار به ۴۸۰۰ نفر هم رسیده است. برای همین در بعضی از اسناد از اعدام ۵۰۰۰ زندانی سخن به میان میآید که واقعی نیست.
من با تحقیقی که کردم با اطمینان میگویم هرچه لیستها قطورتر هستند نشاندهنده کار بیشتر کسانی که در تهیه آن دست داشتند نیست بلکه برعکس نشاندهنده کار کمتر و مسئولیت شناسی کمتر است و بدون کوچکترین توجهی اسامی را پشت سر هم ردیف کردهاند. در این مورد در جلد اول خاطرات زندانم توضیح دادهام.
به نظر من ادعای مسعود رجوی و در پی آن مجاهدین مبنی بر اعدام سیهزار زندانی و بعدها بیش از این تعداد، غیرواقعیترین ارزیابی است که خود مجاهدین بهتر از هرکس به نادرستی آن واقف هستند. البته مجاهدین نام ۳۲۰۰ زندانی مجاهد اعدام شده را هم انتشار دادهاند که اشتباهات اساسی بسیاری دارد. تعدادی مربوط به قبل از کشتار، تعدادی بعد از کتشار، تعداد معدودی زندانی چپ، تعدادی تکراری و تعدادی ... در این لیست وجود دارد که صدها مورد را شامل میشود.
از این آمار ، حداکثر ۴۰۰ نفر زندانیان قتلعام شده، چپ هستند و بقیه زندانیان مجاهد. البته ممکن است در این میان افراد انگشتشماری باشند که اتهامات دیگری داشتند اما به دلیل محاربه همراه با مجاهدین اعدام شدند. به نظر من تهیه لیست اعدامشدگان چپ راحتتر از مجاهدین است چرا که تنها در تهران هیئت مرگ برای رسیدگی به پروندهی آنها تشکیل شده است. من در این رابطه در کتاب «رقص ققنوسها و آواز خاکستر» نام و وابستگی تشکیلاتی آنها را آوردهام.
در رشت ۶ زندانی چپ همراه با مجاهدین در مردادماه به اتهام محاربه اعدام شدند. دو نفر در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بودند، سه نفر در ارتباط با راه کارگر اما قبلاً مجاهد بودند و یک نفر در ارتباط با انقلاب فرهنگی از سال ۵۹ زندانی بود. در اصفهان سه زندانی چپ همراه با مجاهدین و به اتهام محاربه اعدام شدند که دو نفر از آنها در ارتباط با حوادث «ترکمن صحرا» پرونده داشتند. یک نفر نیز به اتهام بختیار و کودتای نوژه اعدام شد. همچنین یک زندانی جنوبی چپ نیز در این کشتار همراه با مجاهدین اعدام شد. زنان چپ هم که اساساً اعدام نشدند.
به نظر من حداکثر کسانی که در ارتباط با مجاهدین میتوانند در تهران اعدام شده باشند چیزی در حدود ۱۳۰۰ نفر است. در کتاب «رقص ققنوسها و آواز خاکستر» بطور مبسوط در مورد آنها توضیح دادهام. اسامی آنها، زندان و بندی را که در آن محبوس بودند آورده و محل دفن نزدیک به ۴۰۰ نفر از آنها را همراه با تصویر قبرشان انتشار دادم.
تعداد جانبه در بردگان مجاهد مرد در تهران بیش از ۳۰۰ نفر بود. آمار دقیق زندانیان مجاهدی را که در کارگاه اوین مشغول کار بودند و در اسفندماه ۱۳۶۷ آزاد شدند نمیدانم. از سال ۶۸ کمی بیش از ۳۰۰ زندانی مجاهد باقی ماندند که غالباً پس از کشتار در سالن ۶ اوین نگهداری میشدند و از سال ۷۰ شروع به آزاد کردن آنها کردند که این روند برای تعدادی چند سالی طول کشید.
زندانیان زن مجاهد زنده مانده نیز بیش از ۱۰۰ نفر بودند که اکثریت قریب به اتفاقشان در سالن ۳ آموزشگاه (طبقه دوم) بودند. به اضافه دهها زن چپ که شرایط دادستانی برای آزادی را نپذیرفتند و تا سال ۶۹ در زندان ماندند.
زندانیان چپ مرد نیز حدوداً ۳۰۰ نفر بودند که غالباً در اسفند ماه ۱۳۶۷ آزاد شدند بقیهشان نیز در فروردین ۱۳۶۸ بعد از پذیرش شرایط دادستانی به جز سه نفر آزاد شدند.
گزارشگران:
فرصتی است که از شما درباره کشتار سراسری 67 بپرسیم. مکرر گفته میشود که زوایای بسیاری از آن قتلعام هنوز ناشناخته است. بنظر شما کدام زوایاست و چرا تا بحال ناشناخته مانده است.
ایرج مصداقی:
دانستههای ما از کشتار ۶۷ در شهرستانها بسیار کم است. حتی اسامی اعضای هیئت مرگ در غالب شهرستانها نامشخص است. متاسفانه جان به دربردگان این کشتار غالباً مهر سکوت بر لب زدهاند. توقع هم نمیتوان داشت ابعاد چنین کشتاری در دوران حاکمیت رژیم روشن شود. حتی در مورد اوین نیز دانستههای ما چندان زیاد نیست. هنوز متن فرمان خمینی برای کشتار زندانیان چپ منتشر نشده است. نمیدانیم فرمان شفاهی بوده یا کتبی؟ معلوم نیست چه شد که تصمیم بر حذف زندانیان چپ هم گرفته شد و چرا ماشین کشتار در شهرستانها برای قتلعام زندانیان چپ به راه نیفتاد.
آمار دقیقی از تعداد کشتهشدگان ۶۷ نداریم.
ما حتی نمیدانیم قتلعام شدگان تهران در کجا دفن شدهاند. قبرهای محدودی که در بهشتزهرا دادهاند نیز میتواند مخدوش باشد.
ما حتی دلایل این کشتار از زبان مسئولان نظام را نشنیدهایم. این که چرا و به چه دلیل تصمیم به حذف فیزیکی زندانیان سیاسی گرفتند.
ما حتی دلایل این کشتار از زبان مسئولان نظام را نشنیدهایم. این که چرا و به چه دلیل تصمیم به حذف فیزیکی زندانیان سیاسی گرفتند.
گزارشگران:
شکنجه جسمی ابزاری است برای سرکوب و در اختیار حاکمان بوده است. وحشیانه و بی حد و مرز علیه زندانیان سیاسی بکار گرفته شد و بسیار در اینمورد گفته و نوشته شده است اما در رابطه با شکنجه های روحی کمترگفته شده است.
ایرج مصداقی:
من در جلد اول کتاب «نه زیستن نه مرگ» بطور مبسوط در مورد انواع شکنجه و از جمله شکنجههای روحی توضیح دادم که در سایت خاوران میتوانید ببینید.
همچنین در کتاب «دوزخ روی زمین» در کنار شکنجههای جسمی وحشیانه به موضوع شکنجههای روحی و چگونگی تأثیر آن بر روی قربانیان در «واحد مسکونی» و «قبر و قیامت» زندان قزلحصار توضیح دادم. کسانی که مایل باشند میتوانند آن را آدرس زیر بیابند.
گزارشگران:
یکی از شکنجه های مضاعف در مواردی تعدی جنسی و تجاوز به دختران و زنان بوده است. گفته شده زنان باکره چنانچه اعدام شوند به بهشت میروند و از همینرو این فتوا ابزار ساتفاده اراذل شکنجه گر و بازجو قرار گرفته است. تعدادی از این زندانیان سیاسی نیزدر اینمورد روایت کرده و یا در خاطرات مکتوبشان نوشته اند. این نوع شکنجه جسمی و روانی بر اساس همان روایت ها مثل شمشیر دو لبه ای بوده است که یک لبه ان متکی به دستورات فقهی و لبه دیگر آن به نیات پلید و جنسی شکنجه گران مرتبط بوده است. ارزیابی شما از این پدیده چیست؟
ایرج مصداقی:
تجاوز قبل از اعدام به دختران باکره تحت عنوان «عقد شرعی» و ... پدیدهای است که در یک مقطع خاص از جمهوری اسلامی در بعضی شهرستانها شایع بوده و در تهران هم مواردی از آن به وقوع پیوسته است. منتهی پس از برملا شدن آن به ویژه به خاطر حساسیتهایی که در خود رژیم هم به وجود آورد جلوی آن گرفته شد. موضوع به این شکل نیست که همهی دخترانی که در دوران مذکور اعدام شدند پیشتر مورد تجاوز قرار گرفتند. من در خاطرات منتشر شده دیدهام که این موضوع را حتی به زنانی که در کشتار ۶۷ اعدام شدند نیز نسبت میدهند که مطلقاً واقعیت ندارد.
در مهرماه ۱۳۶۳ حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجفآبادی نماینده آیتالله منتظری در زندانها از من در مورد تجاوز به زنان در زندان پرسید و این که آیا اطلاعی از این امر دارم یا نه؟ در پاسخ گفتم راستش تا به حال به من نگفتند میخواهیم به کسی تجاوز کنیم بیا تماشا کن اما آیا وقتی چند بازجوی مرد زنی را به زیر شکنجه میبرند و یا مورد ضرب و شتم قرار میدهند و ... احتمال چنین امری نیست؟ احتمال سوءاستفاده نیست؟ او در پاسخ گفت: بایستی بروم این مورد را از توابین و یا پاسدارانی که در این تغییر و تحولات میبرند سؤال کنم. منظورم این است که آنها هم در جریان امر بودند.
نظام جمهوری اسلامی بر پایهی فقه به سادگی میتواند هر جنایتی و از جمله تجاوز به دختران باکره و حتی زنان شوهردار را توجیه کند. آیات متعددی در مورد «کنیز» و «کنیز حربی» در قرآن هست که مورد استناد حتی برای تجاوز به زنان شوهردار قرار میگیرد. تردیدی نیست که مساله بردگی فیالجمله در اسلام پذیرفته شدهاست. و حتی مخالفان آن مانند آیتالله طالقانی ... تنها طریق معتبر بردگی را اسارت «کفار حربی» در جهاد میدانند. از آنجایی که مسئولان نظام مخالفان خود را «کفار حربی» ارزیابی میکنند و موضوع «محاربه با خدا» را مطرح میکنند به سادگی میتوانند زنان و دختران دستگیر شده را مورد سوءاستفاده جنسی قرار دهند.
میتوانید در آدرس زیر نظرات «اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری» در مورد اسیر حربی را ملاحظه کنید و به عمق فاجعه پی ببرید. آنچه داعش انجام میدهد هیچ تضادی با ادعای فقهای شیعه و مسئولان نظام اسلامی ندارد.
امروز پس از گذشت سه دهه از روزهای سیاه دههی ۶۰ کار را به آنجا رساندهاند که مسئولان قضایی و امنیتی رژیم در گفتگوهای خصوصیشان با خیرهسری مطرح میکنند که روایت دارند که «سید»های از نوع خودشان میتوانند با زنان شوهردار همخوابگی کنند. این اتفاق در ایران میافتد تنها یک اظهار نظر نیست. توجه داشته باشید که موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۳ به خاطر داشتن رابطه با زنی که همسرش زندانی بود مجبور به استعفا شد و پس از رسیدگی به پروندهی مزبور توسط رازینی و پورمحمدی خمینی شخصاً دستور نابودی پرونده را داد.
توجه داشته باشید کتب فقهی و یا رسالههای عملیه مراجع تقلید کتب آکادمیک نیستند که صرفاً مسائلی را مطرح کرده باشند. این کتب «عملیه» هستند. درست مثل کتاب آشپزی که برای پخت غذا یا شیرینی و دسر به آن روزانه رجوع میشود. وقتی در این کتب از «تفخیذ» یا ارضای جنسی از نوزاد سخن به میان میآید تنها یک فتوا و یا نظریه علمی یا شرعی نیست بلکه کاربرد دارد و «عملیه» است. یعنی معتقدان خمینی و دیگر مراجع که فتوای «تفخیذ» را دادهاند این عمل شنیع و ضدانسانی را انجام میدهند. برای چگونگی انجام آن نیاز به راهنمایی داشتند و خمینی و مراجع تقلید شیعه تسهیلات لازم را برایشان فراهم میکنند و چگونگی انجام امر را به اطلاع آنها میرسانند. من اطلاع دقیق دارم که بعضی از صاحبمنصبان قضایی رژیم چنین کار پلیدی را انجام میدهند.
گزارشگران:
نگاه جامعه زندانیان سیاسی به مقوله تجاوز در زندانها بسیار متفاوت است. برخی انرا بعنوان یک فاجعه در روابط اجتماعی خود ارزیابی کردند و از بازگوئی این جنایات پرهیز می کنند. سکوت می کنند. و بعنوان یک راز مگو آنرا در خود نگه میدارند. در مواردی سراغ دارم که حتی پس از آزادی نتوانستند با آن کنار بیایند و خودکشی کردند. اما در سالهای اخیر شاهدیم که تعدادی از انها تابو شکنی کردند و به بازگوئی این جنایت پرداختند و شهادت علنی داده اند. شما این روند را چگونه می بینید؟
ایرج مصداقی:
به نظر من بایستی شرایطی را به وجود آورد که قربانیان این نوع از جنایات رژیم به بازگویی و شهادت علنی بپردازند. ما این از این بابت دچار کمبود هستیم. میدانیم که حتی در جوامع غربی نیز اکثریت قربانیان تجاوز جنسی سکوت میکنند.
حتی «جنایت بی عقوبت» که به شرح «شکنجه و خشونت جنسی علیه زندانیان سیاسی زن در جمهوری اسلامی» میپردازد با همهی تلاشی که سازمان «عدالت برای ایران» برای تهیه آن کشید نمیتواند عمق فاجعهای را که زنان زندانی از سر گذراندهاند نشان دهد.
البته من اطلاع دارم در زندان قزلحصار سوءاستفاده جنسی تحت عنوان صیغه از بعضی توابان بوده است. یک مورد آن را دقیق میدانم حتماً فقط به آن مورد محدود نمیشود.
مسئلهی دیگری که کمتر مورد توجه قرار گرفته سوءاستفاده جنسی و تجاوز به نوجوان کم سن و سال پسر در زندانها و به ویژه اوین است. من نمونههایی را سراغ دارم و در مورد آنها هم نوشتهام.
متأسفانه غالب شهادتهایی که در دست داریم از زبان کسانی است که خودشان مورد تجاوز قرار نگرفتند و یا چنین ادعایی ندارند و در مورد دیگران شهادت میدهند. و البته عناصر فرصتطلبی هم پیدایشان میشود مانند کتایون آذرلی که به عمرش یک روز هم زندان نبوده و به عنوان قربانی تجاوز خود را مطرح میکند، کتاب انتشار میدهد و مورد توجه هم قرار میگیرد و به جلسات مربوط به کشتار زندانیان سیاسی به عنوان سخنران راه مییابد. یا ثریا دالائیان تحت عنوان قربانی تجاوز حتی به نزد کاپیتورن برده میشود، به همراه کتایون آذرلی در رادیو اسرائیل حلوا حلوا میشود و داستانهای عجیب و غریب مطرح میکند و سپس رژیم با ارائه اسنادی به کاپیتورن سوابق او را که کلاهبرداری و جعل و ... است رو میکند و به عنوان سند ملل متحد انتشار مییابد.
در همین سالهای اخیر هم ما از این موضوعات کم نداشتهایم. هنوز موضوع ابراهیم کهتری را فراموش نکردهایم که به فرانسه آمد و مدعی بود مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و کروبی را نیز فریب داد و حتی رضا علامه زاده فیلمی هم از او روی اینترنت انتشار داد. در مورد کتایون آذرلی هم همین اتفاق افتاد. صدها هزار بیننده تلویزیونی و کاربر یوتیوب هم فریب خوردند. از آن مهمتر داستان «ترانه موسوی» است که اساساً چنین کسی وجود خارجی ندارد و آنچه پیرامون او مطرح میشد غیرواقعی است. در بحبوحهی جنبش ۸۸ دختری مطرح میشود که نامش «ترانه» است و فامیلیاش «موسوی»! بیش از ۶ سال هم از موضوع میگذرد او نه خانوادهای دارد، نه دوستی، نه آشنایی و نه ... البته من اطلاع کافی راجع به عکس انتشار یافته به نام وی هم دارم.
پس از جنبش ۸۸ کم نداشتیم کسانی را که به خارج از کشور آمدند و برای دریافت پناهندگی نه در گفتگوها با دوایر مربوطه بلکه درتلویزیونهای فارسی زبان و در رسانههای جمعی پرمخاطب به دروغ مدعی شدند که قربانی تجاوز قرار گرفتهاند و توجهات بسیاری را هم به خود جلب کردند. من میتوانم نامهای متعددی را بیان کنم. این در حالی است که قربانیان اصلی تجاوز مهرسکوت بر لب زده و شرایط بسیار وخامتباری را از سر میگذراند.
گزارشگران:
شما از جمله افرادی هستید که سالهاست ناآرامی می کنید. جویای عدالت و دادخواهی درباره زندانیان سیاسی جانباخته هستید. فعالیت های حقوق بشری شما در همین رابطه و افشای جنایات حمهوری اسلامی بر همگان روشن است. خاطرات بسیاری را ثبت کرده اید و یا در ثبت انها یاری کرده اید. اوضاع خود شما چطور است؟ چگونه با انهمه خاطرات و یادهای تلخ کنار می آئید؟
ایرج مصداقی:
من مشکلی در این زمینه ندارم. با خاطراتم زندگی میکنم. از آن فرار نمیکنم. همه تلخیها را به سبک خودم توجیه میکنم. من هنوز فکر میکنم بند بچهها را عوض کردهاند . در کنار تلخیها، روزهای شاد زیستن با بهترین بچهها را داشتهام و این به من کمک میکند که خود را آدم خوشبخت و خوش شانسی بیابم.
گزارشگران:
آیا پروژه جدیدی در ارتباط با فعالیت های حقوق بشری خود دارید؟
ایرج مصداقی:
دو جلد کتاب در دست نگارش دارم در ارتباط با سوابق جنایتکاران دههی شصت و ناقضان حقوق بشر در ایران. امیدوارم بتوانم از طریق شناساندن هرچه بهتر این جنایکاران به حقوق بشر و جنبش دادخواهی کمک کنم. اما مشکلات پیش روی ما بسیار است که قبل از هرچیز به خود ما برمیگردد.
من پیشتر یک کتاب راجع به سازمان ملل متحد و نقض حقوق بشر در ایران انتشار دادم که ۴۰۰ صفحه است. در آن سازوکار نهادهای حقوق بشری سازمان ملل متحد، چگونگی ایجاد و کار آنها را توضیح دادم، کلیه اسناد حقوق بشر و از کنوانسیونها، میثاقها و ... را توضیح دادم. پروندههای رژیم از ابتدا تا کنون در ملل متحد را تشریح کردم، قطعنامههای نقض حقوق بشر ملل متحد و کشورهایی که در موافقت و مخالفت با آن رأی دادهاند را آوردم. همچنین توطئههای رژیم در برخورد با ملل متحد در دوره موسوی و رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد را با سند و مدرک تشریح کردم و ... بیش از هزار رفرنس دارد. اما متأسفانه جامعه ایرانی و به ویژه کسانی که در ارتباط با حقوق بشر فعالیت میکنند از این موارد استقبال نمیکنند. حتی سازمانها و نهادهایی که بودجههای کلانی از کشورهای اروپایی برای فعالیت حقوق بشری دریافت میکنند یک جلد آن را نخریدند. تردیدی ندارم که بسیاری از اطلاعاتی که در کتاب آمده برای آنها تازگی دارد. اما به جای آن در ایران استقبال شایانی از آن شد و حتی افراد بسیاری برای تهیه تزهای دانشگاهی خود آن را تهیه کردند.
همین مشکل را در ارتباط با کتاب سازمان بینالمللی کار و نقض حقوق بنیادین کار در ایران داشتم. بیش از ۳۰۰ صفحه است. کسانی که در ارتباط با حقوق کارگران فعالیت میکنند به ندرت ممکن است بخشی از اطلاعاتی که در کتاب آمده را بدانند و اساساً چنین مرجعی در زبان فارسی نیست. من با آن ها نشست و برخاست داشتهام و نسبت به دایره اطلاعات آنها آگاهی دارم. اما همانها نسبت به تهیه کتاب اقدام نمیکنند. اما در ایران این کتاب مورد استقبال مجامع دانشگاهی قرار گرفت.
اینها را به خاطر مشکلاتی که پیش رویمان هست میگویم. چون جامعه روشنفکری ایران از نبود فرهنگ کتابخوانی در میان ایرانیان مینالد خواستم بگویم که از ماست که برماست. خود ما چقدر در این رابطه مسئولانه برخورد میکنیم. بماند که من برای انجام این پروژهها یک سنت از مؤسسه یا دولتی تاکنون دریافت نکردهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر