مصداقی: جنایتکاران دهه ۶۰ امروز در کابینهاند
روایت ایرج مصداقی از سیاهترین دهه عمر جمهوری اسلامی - بخش دوم
مصداقی در این گفتگو، از مقامهایی نام میبرد که در جنایتهای سالهای ۶۰ دست
داشتهاند، از جمله محمد باقر نوبخت، علی ربیعی که در کابینه روحانی هستند و مرتضی
حاجی و محمد شریعتمداری از کابینه خاتمی.
متن پیادهشدهی بخش دوم از مصاحبه کامبیز غفوری، روزنامهنگار همکار برنامه روبهرو را با ایرج مصداقی، ذیل این سطور میخوانید.بخش اول مصاحبه در این لینک قابل خواندن و مشاهده است.
برای دیدن و شنیدن این بخش از مصاحبه، روی تصویر زیر که شما را به سایت یوتیوب هدایت خواهد کرد، یا این لینک در صفحه فیسبوک روبهرو کلیک کنید.
مصداقی در بخش نخست از اعدامهای سال ۶۷، اعضای هیات مرگ و نحوه کشتار زندانیان سیاسی گفته بود. گفتوگو به اسدالله لاجوردی رسید و اینک باقی روایت:
...
*در مرگ آقای لاجوردی هم بسیاری از شخصیتهای جمهوری اسلامی، باز از جناحی که سعی میکند چهره بهتری داشته باشد، تسلیت غرایی گفتند.
بله! خود خاتمی او را سرباز اسلام خواند و بسیاری دیگر... در صورتی که من یادم است در دیداری که مهر ماه ۱۳۶۳ با نماینده آیتالله منتظری در زندانها، آقای حسینعلی انصاری نجفآبادی داشتم، لاجوردی هنوز سر کار بود. ایشان لاجوردی را قصاب، فاشیست و جنایتکار خواند. هیچ موقع یادم نمیرود! چون خود او [انصاری نجفآبادی] شاهد و ناظر بسیاری از مسایل در زندانها بود. البته ایشان در یک تصادف رانندگی در سال ۸۸ در قم کشته شدند. میخواهم بگویم کسانی که از نزدیک شاهد و ناظر قضایا بودند، به خوبی میدانند و خودشان مطلع هستند.
*یکسری از افراد شاهد و ناظر، باز الان از چهرههای مطرح هستند. خیلیّها شاید از پیشینه آنها خبر نداشته باشند. قبل از مصاحبه اشارهای به آنها داشتید: آقای [مرتضی] حاجی، آقای [محمدباقر] نوبخت. آقای نوبخت الان سخنگوی دولت هستند. چه سمتّهایی این افراد یا سایر افرادی که الان بر سر کار هستند، داشتند؟
ببینید در همه سیستمهایی که در دنیا شاهدش هستیم، یک تقسیمبندی بین مشاغل و افراد وجود دارد. در نظام جمهوری اسلامی این گونه نیست. یعنی هر کدام از اینها را که میبینید، ممکن است سوابقی در شکنجه، قتل و کشتار هم داشته باشند.
همانطور که خدمتتان عرض کردم، آقای نوبخت که امروز مغز اقتصادی دولت روحانی است، در شهر رشت بازجو و شکنجهگر بود. سوابق بسیار ننگینی در رشت دهه ۶۰ دارد. هیچ موقع هم دوست ندارند در مورد آن چیزها صحبت بشود.
یا آقای [مرتضی] حاجی که مدتی رییس بنیاد باران بود و استاندار مازندران و وزیر آموزش و پرورش دولت خاتمی و یکی از نزدیکترین افراد به خاتمی، ایشان یکی از شقیترین افراد در همان مازندران بودند در دهه ۶۰. سابقه بازجویی، شکنجهگری، قتل و کشتار دارد.
بیرحمی که آنها به خرج میدادند، مثال زدنی است. میدانید که مازندران از جاهایی بود که حتی اجازه نمیدادند اعدامشدگان در گورستان عمومی به خاک سپرده شوند. بسیاری از خانوادهها مجبور شدند تا بچههایشان را در باغ خانهشان، در ورودی و حیاط خانهشان به خاک بسپارند. یک همچین آدمی میآید و میشود وزیر آموزش و پرورش کشور.
یا آقای [علی] ربیعی، که امروز وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی است، ایشان را به چه خاطر این مسوولیت را بهش دادند؟ دقیقا به خاطر نگاه امنیتیاش، سوابق امنیتیاش، به خاطر اینکه بازجو بوده، شکنجهگر بوده، بیرحم بوده، مدیرکل وزارت اطلاعات بوده در ارومیه و در قتل و کشتار از چیزی فروگذار نکرده.سوابقی هم داشته در خانه کارگر، امروز این مسوولیت را دارد. در دولت خاتمی هم مشاور اجتماعی او بود.
*مشاور آقای [میرحسین] موسوی هم در انتخابات ۸۸ بود.
بله بله! خب همه اینها به خاطر آن نگاه امنیتی است که اینها حتی به مسایل اجتماعی، کارگری، رفاه، بهزیستی، تامین اجتماعی دارند که یک عنصر اطلاعاتی میآید اینجا.
یا حتی گرداننده اصلی بیت خامنهای، دستگاه اقتصادیاش، امپراتوری اقتصادیاش،محمد شریعتمداری است که وزیر بازرگانی بود در دولت خاتمی. امروز هم از گردانندگان دولت روحانی است. ایشان از مسوولین اطلاعاتی و امنیتی بود، سابقه امنیتی دارد. اتفاقا خاتمی موقعی که میخواست نماینده بفرستد در زندانها، ایشان را فرستاد. چون خاتمی به شایستهسالاری هم اعتقاد داشت، از ایشان شایستهتر پیدا نکرده بود! چون شناخت داشت نسبت به زندانها.
البته این مختص اصلاحطلبها نیست. همه جناحهای رژیم به همین شکل هستند. یک آدمی مثل احمد توکلی، ایشان میدانید که مسوول کمیته و نماینده سرکوب در بهشهر بود.
*نماینده فعلی تهران در مجلس.
بله قبلا هم در دولت موسوی وزیر کار بود. بعدها هم از گردانندگان بنیاد رسالت بود. بعد رفت به انگلستان برای تحصیل.
این آدم کسی است که خودش مرتکب قتل شده. یکی از بیرحمانهترین قتلها را او مرتکب شد. خانم نرگس جباری را به خاطر اتهاماتی مثل زنا به مرگ محکوم کردند و او خودش [توکلی] شلیک کرده بود به آلت تناسلی او و به شکل بیرحمانهای او را در سال ۵۸ به قتل رساندند. بیرحمی آقای توکلی از آنجا میآید.
به همین صورت اگر بخواهم توضیح بدهم درباره سوابق کسانی که امروز در مجلس، دولت یا قوه قضاییه هستند، این لیست خیلی خیلی طولانی است. تقریبا میتوانم بگویم کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که در لو دادن شرکت نداشته باشد، در قتل و کشتار شرکت نداشته باشد و مسوولیتی در این امور نداشته باشد. در کمتر نظامی شما در دنیا میتوانید این را ببینید که گردانندگان قوای قضاییه، مجریه و مقننه چنین سوابقی در سرکوب و قتل و کشتار داشته باشند.
شما الان بروید و نگاه کنید. مثلا مدتها در مجلس شورای اسلامی قربانعلی دری نجف آبادی رییس کمیسیون برنامه و بودجه بود. شما توجه کنید، ایشان قبلش حاکم شرع بوده، نقش داشته در قتل و جنایت، آمده شده رییس کمیسیون برنامه و بودجه! بعدش چهکاره شد؟ شد وزیر اطلاعات! ارتباط بین تخصص فرد و سوابقش را نگاه کنید! بعدش چه کاره شد؟ دادستان کل کشور!
بنابراین اینها در یک دایرهای میچرخند همه اینها. قبلا در زمان شاه میگفتند یک هزار فامیلی هست. واقعا نبود هزار فامیل در زمان شاه منتها در این دوره شاهد موضوع هستیم و ارتباط تودرتوی این افراد با همدیگر و کسانی که قدرت را به دست دارند. چه در حوزه به عنوان نهاد ایدئولوژیک نظام و چه در نهادهای سیاسی، قضایی، مجلس و دستگاه نظامی سیستم.
*آقای مصداقی! فکر می کنید با پنهان کردن بعضی از این اتفاقات رویداده از سوی این افراد، حالا چه باند آقای خامنهای که در سایتهایشان دیدهام نوشتهاند چنین چیزی از اساس ساخته و پرداخته منافقین است برای تطهیر جنایاتشان! یعنی به کل منکر میشوند. چه آن طرف که میگویند تعداد اندکی از افراد تشکیلاتی بودند و ما اعدامشان کردیم. چه چیزی است پشت این پنهان کردن و فراموش کردن؛ چه کار میشود کرد که جلوی فراموشیاش را گرفت؟
ببینید! برای نظام، کشتار سال ۶۷ خط قرمز است. راجع به همهچیز میتوانید صحبت کنید. درباره ۶۷ نمیتوانید صحبت کنید. برای این که ۶۷ یک تفاوتی دارد با دیگر جنایات رژیم. جنایت که فقط ۶۷ اتفاق نیافتاده. اتفاقا در سالهای اولیه دهه ۶۰ تعداد بیشتری اعدام شدند و بیرحمی هم در آن دوران کمتر نبود.
منتها یک چیزی ۶۷ را متمایز میکند و آن هم این است که برای اولین بار در تاریخ معاصر یک نظامی از بالاترین نقطهاش که رهبری نظام است، مذهبی و سیاسی، مسوولیت در یک جنایت شروع میشود و میآید تا دستگاه قضایی، شورای عالی قضایی، هیات منتخب از جانب آنها و رهبری کشور؛ و همچنین میآید تا مجمع تشخیص مصلحتاش، روسای قوایش... تا کسانی که مرتکب جنایت میشوند. ما نداریم در تاریخ. فرق اینجاست.
وگرنه در آفریقا دو قبیله میریزند در روآندا و صدها هزار نفر آدم را میکشند. قابل قیاس نیست با آن چیزی که در ایران اتفاق افتاده. یا در بسیاری از جاهای دیگر، مثلا جنایتی که در همین بالکان اتفاق افتاده... یک فرمانده نظامی میآید و جنایتی را مرتکب میشود. منتها در ایران اینطور نیست. همانطور که گفتم جنایت از بالاترین نقطه شروع میشود و نه تنها سازماندهی شده است، بلکه علیه کسانی هم هست که طبق قوانین همان کشور و همان نظام محاکمه شدهاند و در حال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.
این اعدامها بر خلاف تمامی نُرمهای بینالمللی است و اتفاقا نظام جمهوری اسلامی ملزم به رعایت آنهاست و تعهد دارد. این اعدامها مخالف میثاقهای بینالمللی است که نظام جمهوری اسلامی به آن متعهد است و از طرفی مخالف قوانین داخلیاش هم هست.
این اعدامها جنایت علیه بشریت است و مشمول مرور زمان نمیشود. میتوان هر زمان آن را مطرح کرد. اینها این را میدانند.
میتوانند کشتارهای دیگر را توجیه کنند. کشتار دهه ۶۰ را میتوانند توجیه کنند. هرچند چیزی از مسوولیت اینها کم نمیکند اما بحثم این است که میتوانند بگویند جنگ بوده، درگیری بوده، یا افرادی که کشته شدند یا اعدام شدند، پرونده سازی کنند که اینها دارای چنین اتهاماتی بودهاند. در مورد اینها [اعدامشدگان سال ۶۷] این کار را نمیتوانند بکنند.
به همین دلیل است که سعی میکنند بپوشانندش. سعی میکنند انکار و کتمان کنند. همه جناحهای رژیم هم در آن مشارکت دارند چون مسوولیت مشترک دارند، همهشان!
*درباره میثاقهای بینالمللی گفتید. یک کاری که شما هم در آن شرکت داشتید، ایران تریبونال بوده. این یک دادگاه نمونهای بوده که خیلی سر وصدا کرد. شهادت افراد بسیار تاثر برانگیز بود. این کارها چقدر میتوانند دستمایه یک تعقیب بینالمللی شود؟
از آنجا که به دلیل بینالمللی مشکلاتی وجود داشت برای تعقیب کیفری آنچه در دهه ۶۰ اتفاق افتاده و با محدودیتهایی مواجه بودیم، تلاش کردیم تا از راه ایران تریبونال و یک دادگاه مردمی به این موضوع رسیدگی کنیم.
دنیا بر اساس تمایلات ما اداره نمیشود و یک سری محدودیتهایی هست و ما باید در داخل این دنیا با همین محدودیتها حرکت کنیم. یا مجبوریم که سکوت کنیم یا میتوانیم انتخابهای دیگری داشته باشیم و از آن راه وارد شویم. در ارتباط با این موضوع چون محدودیت است از آنجایی که موضوع برمیگردد به استانداردهای بینالمللی که در سال ۲۰۰۲ این کنوانسیونها تصویب شده و از طرف دیگر دولتها باید به آن بپیوندند و مجالس آن را تایید کنند، این کاری است که نظام جمهوری اسلامی نکرده.
از آنجا که برخورد با این موضوع عطف به ماسبق نمیشود و جنایت قبل از آن اتفاق افتاده، ما دارای دستبستگیهایی هستیم. اصولا دادگاههایی که در سطح بینالمللی یا در سطوح ملی برگزار شده، بیشتر در دوران انتقال است نه در دوران تثبیت حاکمیتها و دورانی که حکومتها در قدرت حضور دارند.
بنابراین ما این مشکلات را داریم و از این طریق وارد شدیم، این یک پیام دارد. پیامش این است که ما ساکت نیستیم، دست از تلاش بر نمیداریم. یک قدم درست است در مسیری طولانی که میتواند در آینده مبنایی شود برای تشکیل یک دادگاه بینالمللی یا ملی برای رسیدگی به جنایت علیه بشریت در ایران. از این جنبه بسیار مهم است. بسیاری از کشورهای دیگری هم میتوانند تأسی کنند به این دادگاه و از آن الگو بگیرند.
به نظرم خیلی مساله مهمی است چرا که اراده ما را نشان میدهد و میبایست صورت میگرفت. تلاشی است برای شکاندن سدها. مبارزه با فراموشی! همانطور که خودتان گفتید، چه کار میشود کرد؟ برای مبارزه با فراموشی راههای مختلف است/ یکیاش همین کاری که شما میکنید. یکی همین کاری که من میکنم. یکی از طریق هنر است. شعر، موسیقی، ترانه، تئاتر سینما
الان هفتاد سال است از موضوع هولوکاست میگذرد. من فکر نمیکنم به لحاظ کیفی اطلاعات امروز ما بیش از دهه هفتاد باشد در مورد هولوکاست. از لحاظ کمی چرا ولی از لحاظ کیفی نه. چرا؟ چون خیلی کار طی همان ۲۵ سال صورت گرفت. ۴۵ سال از دهه هفتاد میگذرد. ۲۵ سال هم از آن طرف. ما اطلاعاتمان به لحاظ کمی اضافه شده ولی کار عظیمی آنجا شده. هفتاد سال، هنوز هم ول نمیکنند.
در ارتباط ما موضوع ۶۷، الان ۲۶ سال است که میگذرد و داریم وارد سال ۲۷ میشویم. ولی کار آنچنانی نشده. بخشیاش برمیگردد به مشکلاتی که به ما وارد است. به شعرا و هنرمندان ما و کسانی که تئاتر و سینما کار میکنند، نویسندهاند... همه اینها مسوولند. اینها به مسوولیتهای تاریخی خودشان عمل نکردند. برمیگردد به همه کسانی که میفهمند. وظیفه داریم همهمان که در این راه بکوشیم و مبارزه کنیم با فراموشی. چرا که نظام جمهوری اسلامی از آن طرف تلاش میکند که تا جای ممکن گرد فراموشی بپاشد بر جنایاتش و اینها را مخفی کند.
*آقای مصداقی! ما یک مساله دیگر هم داریم. نمیدانم میشود به آن گفت اطلاعات غلط؟ در لابهلای خاطراتی که از آن زمان به جای مانده، اینها هم باید روشن شود. یکی از مواردی که سرش جمهوری اسلامی میآید و تشکیک میکند و ما دوست داریم از زبان شما و دیگر شاهدان آن زمان بشنویم، مساله اعدام دوشیزگان است که روایتی است که میگوید این افراد به عقد پاسداران در میآمدند. در بعضی سایتهای وابسته به حکومت دیدم که میگفتند این مساله اصلا شرعی نیست و ردش کرده. این مساله اعدام دختران چه بوده است؟
این مساله اتفاق افتاده بود. در بعضی از شهرستانها هم اتفاق افتاده بود.
*یعنی تجاوز پیش از اعدام.
بله. و جدای از آن مواردی هم بوده در تهران ولی خب! جلویش گرفته شد. به خاطر همین بازتابهای منفیای که داشت چه در درون و چه در بیرون نظام، در افکار بینالمللی و افکار مردم تاثیرات مخربی داشت و به همین دلیل جلویش را گرفتند. این طور نبود که هر کس اعدام شده باشد، قبل از اعدام به او تجاوز شده باشد اما این مورد اتفاق افتاده بود، بیشتر در شهرستانها.
مواردی هم بوده که با شیرینی رفته بودند خانه بعضی از اعدامشدگان. من خودم یک موردش را میدانم که از آشنایان خود من بود. ولی اینگونه نبود که عمومیت داشته باشد. در همان سال اول بود و جلویش را گرفتند.
مساله دیگر سوءاستفاده جنسی بوده. در شهرستانها بیشتر بوده، در تهران هم بوده در قزل حصار هم بود. به آن پوشش شرعی میدادند و از آن به عنوان صیغه نام میبردند. این عمل انجام میگرفت با بعضی از توابین. من قصد نام بردن ندارم اما موردش را دقیق میدانم.
و از طرف دیگر در خود زندان هم مواردی را شاهد بودیم. در اوین. سوءاستفادههای جنسی بوده و البتهسوءاستفادههای جنسی از نوجوانان پسر بیشتر هم بود. چون که محملاش مناسبتر بود. من مواردش را میدانم. چه از طرف پاسداران چه از طرف مسوولین زندان.
حتی نمونهاش را در یکی از مطالبم نوشتم. محمد مهرآیین، اول فامیلیاش، داوود آبادی بود بعد شد مهرآیین. اتفاقا یکی از بچههایش پاسدار اوین بود که کشته شد و یکی از بچههای دیگرش هم در جنگ کشته شد. ایشان هم مدتی رییس فدراسیون جودو بود. رییس فدراسیون ورزشهای رزمی بود و با هیاتهای ورزشی به خارج میرفت.
مدیرکل لجستیک سپاه بود و از این پستها زیاد داشت. ایشان را میدانم به یکی از بچهها که سن بسیار کمی داشت، تجاوز کرده بود. در همان اتاق کارش که کنار اتاق گیلانی هم بود.
*به عنوان آخرین سوال، مساله شکنجه در زندانها به صورت مستمر از نخستین هفتههای بعد از شکلگیری جمهوری اسلامی انکار شده تا الان. بعضی اوقات هم دیدیم که بعضیها آمدند جلوی تلویزیون و از رفتار بسیار خوب بازجوها حرف زدند. مقداری درباره مساله شکنجه و آزار بگویید در آن زمان.
اتفاقا در کتاب خاطراتم این شکنجهها را فقط لیست کردم. انواع شکنجههای جسمی، روحانی، روانی. میتوانم بگویم که در کمترین جایی اینقدر شکنجه متنوع است. حتی آزار و اذیت و شکنجه خانواده زندانی، حتی بعد از اعدام.
جمهوری اسلامی از روز اول انکار کرده و اتفاقا محمل هم دارند. میگویند تعزیر میکنیم. اسمش را عوض کردهاند. یک محمل شرعی برایش درست کردهاند و از طریق آن شکنجه میکنند. حتی در چارچوبهای خودشان هم نمیگنجند. شرع همیشه با کلاه شرعی، همراه با هم جلو رفتند. وگرنه تعزیر به مجازاتهایی میگویند که کمتر از حد باشد. یعنی حد حداکثر صد ضربه شلاق است و تعزیر باید کمتر باشد. منتها اینها تکرارش میکنند. هر بار تکرار. دوباره همان سوال را میکنند و دوباره همان را تکرار میکنند.
منتها گاهی نیاز به این تکرار هم نیست. از همان اول میگویند «ضرب حتی الموت» یعنی بزنید تا مرگ. در دهه ۶۰ این حکم را مثل آب خوردن صادر میکردند. اصلا بازجوها [حکم را] داشتند و فقط کافی بود اسمتان را داخل آن بنویسند. خیلی موقع اصلا نیاز به این نداشت.
اگر یادتان باشد آقای گیلانی مطرح میکند. صدایش هست، فیلمش هست، متن مصاحبهاش هست. میگوید «اگر کسی زیر تعزیر جان بدهد کسی ضامن نیست و این عین فتوای امام است».
در هیچ جای دنیا تا کنون گفته نشده، در هیچ قانونی در دنیا تا کنون نیامده که اگر کسی زیر شکنجه بمیرد، کسی ضامن نیست. اولین بار در نظام جمهوری اسلامی آمده. این فتواست و این را هم بگویم که فتوا بالای قانون است، به خصوص اگر فتوای امام باشد. در نظام جمهوری اسلامی تاکید میکند در جایی که قوانین ساکت هستند به فتوای مراجع رجوع میکنیم. بماند که قوانین را مطابق میکنند با فتوای مراجع یا امام. وقتی امام به صراحت عنوان میکند که کسی ضامن نیست، برای اولین بار در نظام جمهوری اسلامی، این را مدون کردهاند که اگر کسی زیر شکنجه بمیرد کسی ضامن نیست.
ما هم که خودمان شاهد این مساله در زندان بودهایم مدتها و بارها. خودم به چشم خودم دیدهام. مرا روز پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۰ بردند دو جنازه در سطل آشغال پشت بهداری اوین نشانم دادند. یکی در سطل آشغال بود و پاهای باندپیچیشدهاش بالا بود. یکی روی کپههای آشغال افتاده بود. مشخصا کسی ضامن نبود.
*اوایل دستگیریتان بود؟
بله
*احتمالا با هدف تضعیف روحیه زندانی؟
ما از حسینیه برگشته بودیم ما را میخواستند ببرند وارد بند کنند. درِ بندهای چهارگانه اوین مشترک است با بهداری. من هم ایستاده بودم و در فکر خودم بودم. پاسدار تصور کرد من دارم آن دوردست را نگاه میکنم در صورتی که من نگاه نمیکردم. مرا با کتک برد آنجا گفت بیا از نزدیک نگاه کن و بعد برو برای بچههای بندت تعریف کن. پاسداری بود به نام شاهمحمدی، مرا برد که جنازهها را نشان بده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر