۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

چرا منحنی قدرت «خلافت اسلامی» هنوز به نقطه افول نرسیده است؟ 
مجید محمدی



 
        
بنا به آمارهای شورای امنیت و سازمان سی آی‌ای داعش حدود ۳۰ هزار نیرو دارد. در مقابل داعش ارتش عراق قرار دارد با ۳۵۰ هزار عضو، نیروهای سپاه قدس و حزب الله لبنان در سوریه با حدود ۴۰ هزار عضو، ارتش سوریه با بیش از صد هزار عضو (۱۵۰ هزار قبل از جنگ داخلی) و پیشمرگه‌های کرد با حدود ۲۰۰ هزار عضو ذخیره. داعش اکنون نیمی از سوریه و حدود نیمی از خاک عراق را در کنترل خود دارد و بیش از دو هزار حمله هوایی نیروهای ائتلاف ایالات متحده و کشورهای عربی نتوانسته آن را از تحکیم حکومت خود در عراق و سوریه باز دارد. علی رغم همه حملات ائتلاف و دیگر کشور‌ها داعش یا خلافت اسلامی مناطقی را در عراق و سوریه از دست می‌دهد اما مناطق دیگری را اشغال می‌کند.
داعش در حال جنگ با همه این نیرو‌ها در چندین جبهه به طور همزمان است. در کنار پیش روی یا مقاومت در جبهه‌های مختلف عراق و سوریه، داعش در یک روز (۲۶ ژوئن ۲۰۱۵) توان عملیات در فرانسه (یک کارخانه)، تونس (ساحل دریا)، کویت (مسجد شیعیان) و کوبانی را داراست. این گروه ظرفیت این را دارد که در عرض کمتر از دو هفته یک هواپیمای مسافری روس را در آسمان مصر منفجر کند، در محله حزب‌الله در لبنان دو بمب انتحاری منفجر کند و در پاریس عملیات کشتار جمعی به راه بیاندازد.
چرا و چگونه داعش با این تعداد نیروی اندک و این حجم از حمله هوایی دو قدرت نظامی جهان توانسته در برابر صد‌ها هزار نیروی نظامی دشمن خود قلمروهای وسیعی را در عراق و سوریه (و بخش‌هایی از لیبی را) تسخیر کرده و آنها را نگاه دارد؟ چرا با وجود میان ۲ تا ۱۰ هزار کشته (بنا به ارقام مختلف داده شده از سوی مقامات آمریکایی و سازمان‌های حقوق بشری) و از دست دادن برخی مناطق تحت سلطه داعش همچنان در حال بسط حوزه‌ عملیاتی خود در برخی جوامع غربی و مسلمان (مثل افغانستان) است یا حداقل حیطه به دست آمده را حفظ کرده است؟ بحث من در اینجا درست و نادرستی کار داعش نیست- که در هر منطق و مذهبی اقدامات داعش وحشیگری است- بلکه بحث در ماهیت رفتارهای این گروه و فهم آنهاست.
با سه نظریه می‌توان این واقعیت را توضیح داد:
نظریه عصبیت ابن خلدون
بنا به نظریه عصبیت (همبستگی اجتماعی) ابن خلدون ظهور و سقوط سلسله‌های قدرت ناشی از حملات قبایل بیابانگرد و آس و پاس (اما جنگجو، مثل بربر‌ها) به مراکز حکومتی و شهری متمدن و فساد دستگاه‌های حکومتی است. البته پس از مدتی قبیله و گروهی که با سیمان عصبیت توانسته قدرت غرق در تجملاتی را ساقط کند خود دچار فساد شده و توسط گروهی دیگر ساقط می‌شود. با در نظر گرفتن این نظریه گروه داعش که اسلام سیاسی عامل عصبیت آن است و هنوز در ابتدای راه فاسد نشده به سادگی می‌تواند دولت‌های فاسد بشار اسد و نوری مالکی (و بعد حیدر العبادی) را چالش کند و آنها را از زمین‌های تحت سلطه براند. با همین عصبیت ایدئولوژیک (به جای عصبیت قبیله‌ای) است که چند صد عضو داعش می‌توانند چند هزار نیروی ارتش عراق را از رمادی برانند. یک نیروی اندک اما با انگیزه و ستیزه‌جو می‌تواند صد‌ها هزار نیروی بدون انگیزه را عقب براند و قدرت را در دست گیرد.
جنگ شیعه- سنی
این نظریه می‌گوید داعش محصول نزاع دیرینه سنی و شیعه در منطقه است و عکس‌العمل سنیان اسلامگرا در برابر شیعیان اسلامگراست. در سه دهه گذشته تنها جمهوری اسلامی بود که توانست اسلامگرایی شیعی را بر تخت قدرت نشانده و هم دولت‌های عربی منطقه و هم دول غربی را به چالش کشیده و دشمن خود قرار دهد. اسلامگرایان سنی در تاسیس دولت طالبان اشتباه محاسباتی داشتند و بن لادن که صرفا سودای ضربه زدن به غرب و نه تاسیس حکومت را داشت طالبان را در برابر ایالات متحده قرار داد. اما ماجرای عراق فرصتی فراهم کرد برای اسلامگرایان سنی در سراسر عالم که بیایند و دولت اسلامی خود را در برابر دولت شیعه و همپیمانانش تاسیس کنند.
خطوط متمایز کننده جنگ در عراق و سوریه کاملا فرقه‌ای است. در عراق جنگ میان شیعه و سنی است (دولت عراق و میلیشیای شیعه در برابر داعش سنی). در سوریه نیز جنگ میان دولت علوی و گروه‌های سنی مثل داعش و النصره و احرارالشام است. اسلام سیاسی چون خواهان بازگشت به ریشه‌هاست طبعا جنگ میان شیعه و سنی را احیا می‌کند چون این جنگ ریشه‌های عمیقی در تاریخ اسلام دارد. تنها در دوران استعمار و دولت‌های ناسیونالیستی بود که این جنگ به حاشیه رفته بود و اکنون که اسلامگرایان پیشتاز فعالیت سیاسی و کسب قدرت و بسیج نیرو هستند طبیعتا جنگ میان شیعه و سنی هم باز می‌گردد. مقامات جمهوری اسلامی تلاش کرده‌اند سنی‌های مخالف خود را عروسک‌های آمریکا جلوه دهند در حالی که سنی‌های مخالف جمهوری اسلامی نیز از همین سلاح استفاده می‌کنند.
خلاء قدرت
بر اساس این نظریه، قدرت‌گیری و گسترش خلافت اسلامی محصول دو خلاء جدی قدرت در سوریه و عراق است. اسد با سرکوب شدید و قصابانه جنبش دموکراسی‌خواهی در سوریه زمینه را برای تضعیف یا حذف اقتدار حکومت در بخش‌های وسیعی از کشور بالاخص مناطق سنی‌نشین فراهم کرد. این دولت با اتکا بر ارتش چندین دهه توانسته بود علی رغم نمایندگی اقلیت در سوریه بر این کشور حکم براند. اما توفیقی در سرکوب جنبش همگانی سال ۲۰۱۱ نداشت و قساوت‌هایش در حدی بود که شهروندان سوری دیگر نمی‌توانستند آن را تحمل کنند. دولت نوری مالکی نیز با بی‌توجهی به مناطق سنی‌نشین اقلیت سنی این کشور را از دولت مرکزی نا‌امید کرد به وجهی که دیدگاه‌های ناسیونالیستی سنی‌های عراق به شدت تضعیف شد. در عین حال ارتش عراق نتوانست بخش سنی‌نشین کشور را تحت شمول قرار داده و مردم مناطق سنی را در روند همگرایی ملی قرار دهد. در نتیجه و عملا عراق به سه کشور تبدیل شد و گروه داعش توانست با سازماندهی و جذب نیروهای مخالف دولت زمینه را برای اشغال مناطق سنی‌نشین فراهم آورد.
عصبانیت جوامع سنی عراق و سوریه زمینه را برای کمک شهروندان سنی دیگر کشورهای منطقه فراهم کرد. در کنار این داستان کارزارهای رسانه‌های اجتماعی، رهبری جنبش، تاکتیک‌های آن، نوع حکومتداری، منابع درآمدی و ظرفیت جذب ستیزه‌جویان خارجی به برآمدن جنبش داعش یاری کرد.
ارزیابی نظریه‌ها
نظریه عصبیت این نکته را مغفول می‌گذارد که داعش فقط یک نیروی بیابانگرد جنگجو نیست و در نوع سازماندهی و تبلیغات و بسیج از تجربیات سازمانی قرن بیستم و بیست و یکم (مثل شبکه‌های اجتماعی مجازی) بهره می‌برد گرچه محتوای احکامی که به اجرا در می‌آورد قرون وسطایی است. نظریه تقابل شیعه و سنی در سوریه این مشکل را دارد که دولت اسد یک دولت سکولار است و گرچه برای بقا به جمهوری اسلامی و حزب‌الله رو کرده اما ایدئولوژی آنها را یدک نمی‌کشد. همچنین داعش برای بسیج نیرو فقط به نزاع شیعی- سنی تکیه نمی‌کند بلکه به تقابل غرب و اسلام نیز نظر دارد و به همین علت به تهدید کشورهای اروپایی و ایالات متحده می‌پردازد و شهروندان این جوامع را می‌کشد. نظریه خلا قدرت وضعیت عراق بعد از خروج امریکایی‌ها را به خوبی توضیح می‌دهد اما این مشکل را دارد که در سوریه دولت بشار حتی بعد از ۲۰۱۱ نیز بر سر کار بوده و ارتش آن از هم نپاشیده بود.
نظریه ترکیبی
به دلیل همین مشکلات نمی‌توان گسترش و توان داعش را تنها با یکی از سه نظریه فوق توضیح داد بلکه ترکیبی از هر سه برای توضیح این پدیده لازم است. خلا قدرت در مناطق سنی‌نشین عراق و ضعف حکومت در مناطق سنی‌نشین سوریه «زمینه‌ساز» ظهور داعش بود. هنگامی که جمهوری اسلامی و حزب‌الله در جنگ سوریه وارد شدند داعش نیز خود به خود به شکاف شیعی- سنی توجه کرد و بدان دامن زد. جنگ داعش در منطقه از اساس جنگ شیعی و سنی نبود بلکه با ورود جمهوری اسلامی و حزب‌الله به جنگ در سوریه چنین وجهی به خود گرفت. داعش بعد از سه سال تحکیم قدرت در عراق و سوریه به سراغ بمبگذاری در مساجد شیعیان در عربستان سعودی و بعد عملیات در اروپا رفت. اما نظریه عصبیت ابن خلدون تنها نیروی نهفته در اسلامگرایی سنی را که تبلورش از افغانستان آغاز شد و بعد به یمن، عراق، سوریه و اکنون لیبی بسط یافته توضیح می‌دهد و به جای عصبیت قبیلگی باید عصبیت دینی را گذاشت چون نیروهای داعش امروز از ملیت‌های مختلف هستند و داعش یک جنبش فرا-ملی و یک نهضت جهانی است. اسلامگرایی سنی به عنوان ایدئولوژی (و نه وهابیت، چنان که دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی می‌گوید)، موتور محرکه داعش است.
در کنار عامل زمینه‌ساز (خلاء و تضعیف قدرت) و ایدئولوژی (اسلامگرایی سنی) می‌توان به ناکارآمدی دولت‌های عرب در چند دهه گذشته از حیث ایفای حداقل وظایف دولت‌ها اشاره کرد که هر گروه و جمعیتی را ناراضی می‌کند و به بستری برای بسیج نیرو برای مخالفان تبدیل می‌شده است.

هیچ نظری موجود نیست: