«امرزو یکشنبه»
امروز برای نخستین بار بیرونم میبرند
و من برای نخستین بار در عمرم،آسمان را
چنین دور از من،چنین آبی و چنین فراخ
با حیرت و بی حرکت نگریستم.
سپس با احترام بر خاک نشستم
و پشتم را به دیوار تکیه دادم.
در این لحظهْ نه پنجه در پنجهی امواجم
نه جنگ،نه آزادی،نه همسرم.
خاک،آفتاب و من
سعادتمندم...
«ناظم حکمت»
دلکمه:چتین تیکندور
امروز برای نخستین بار بیرونم میبرند
و من برای نخستین بار در عمرم،آسمان را
چنین دور از من،چنین آبی و چنین فراخ
با حیرت و بی حرکت نگریستم.
سپس با احترام بر خاک نشستم
و پشتم را به دیوار تکیه دادم.
در این لحظهْ نه پنجه در پنجهی امواجم
نه جنگ،نه آزادی،نه همسرم.
خاک،آفتاب و من
سعادتمندم...
«ناظم حکمت»
دلکمه:چتین تیکندور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر