۱۳۹۶ مهر ۱۶, یکشنبه

بهروز سورن: شرم آن میکند که شرف دارد


در این میان پر شمار و در ابعادی گسترده با روی اوردن به بسوی خارج از مرزها کیسه جمع آوری پول و یا زندگی بهتر با خود آوردند و کیس های قلابی به خورد نهادهای پناهنده پذیر در ارتباط با پناهندگی سیاسی تحویل دادند و پس از پذیرش به ییلاق و قشلاق به حریم جمهوری اسلامی پرداختند و آنرا زرنگی! نامیدند. از سیاست متنفر شدند حال آنکه فراموش کردند که کیس پناهندگی سیاسی داده اند. آنها بی تفاوت از کنار همه وقایع ناگوار و ناهنجار موجود رژیم می گذرند و زیر پای مزدوران سفارت رژیم در کشورهای دیگر لنگ پهن می کنند و سفره های حضرت عباس دوره ای شان رنگین و رنگین تر میشود. در شهرهای مختلف اروپایی از امکانات هنوز باقیمانده (سوسیالیستی) بهره میبرند و به به و چه چه شان بلند میشود ولی سر وقت به سفارت رژیم میروند و به حاکمیت قرون وسطائی سرمایه داری رای تائید میدهند و انگشت رنگ شده به ننگ حمایت از بقای آنرا به هوا برده و در برابر دوربین می گیرند. منظورم تنها فرخ نگهدار معلوم الحال و بی بی سی فارسی کارگزار او نیست بلکه طیف وسیعی از ایرانیان است که به نرخ روز از آخور هر رژیمی میخورند ( 3 ).
*****
آنچه بر مردم ما در سی و چند سال گذشته رفت  را با هیچ زبانی نمیتوان گفت و نوشت. تاریخ جنایات سیاسی و اجتماعی حاکمیت جمهوری اسلامی را در هیچ کتاب و کتابخانه ای نمیتوان گنجاند. آزادی اندیشه سلاخی و حقوق انسانی مثله شد. آنچه بجای مانده است فرهنگی ارتجاعی و بسط یافته در ابعادی گسترده است که سرشار از بی تفاوتی به محیط زندگی انسانی و پر از آمیزش و پذیرش خشونت است.
شکنجه, اعدام در ملاء عام, جان سپردن از فقر و فلاکت و اعتیاد و سرما در کوچه و خیابان, قبر خوابی و تجاوز به کودکان و کشتن مستقیم و یا تدریجی وخاموش شریفترین کارگران و زندانیان سیاسی در بند, تخریب گورهای جمعی که اسناد جنایات پیشین این رژیم هستند, اسید پاشی بر چهره زیبای دختران و زنان, قتل و شلاق زدن کارگران معترض و صدها جنایت دیگر و در جریان که هر روزه تکرار میشود و میلیون ها نفر هر روزه با بی تفاوتی از کنار آنها رد میشوند تا ( نان سنگک ) خود را بخرند و به خانه بیاورند و شاید خمی نیز به ابروی خود نیاورند.
فاجعه و خشونت نهادینه شده در چاردیواری خانه تا میادین شهرها ادامه دارد. نمایش اعدام انسان ها تفریح و شادی آور است. چشم برسقوط فرهنگ انسانی زیر سایه ارتجاع اسلامی حاکم نمیتوان بست. بی تفاوتی  و بی اعتنایی در برابر ناهنجاری های اجتماعی بیداد میکند و چنانچه جنبش کارگری و معلمان را کنار بگذاریم هیچ اعتراضی جز در میان فعالین محدود زنان, دانشجویان, نهادهای حامی کودکان کار و خیابان خواب ها و سایر آنها گسترش نمی یابد.
هفته ها از تحصن سپرده گزاران که طعمه فسادهای مالی رژیم شده اند, میگذرد. آنها شعار میدهند: حسین, حسین شعارتون – دزدی افتخارتون ( 1 ) اما از همبستگی و حمایت از آنها خبری نیست. سینه این معترضان مال آمال درد است و گوش شنوایی از سوی کارگزاران رژیم موجود نیست ( 2 ).
 فعالان نهادهای اجتماعی و مدنی به زندان می افتند و شکنجه میشوند و محرومیت می کشند و در فراموشی مطلق فرو میروند. همبستگی و اعتراض به این وقایع اما واژه ای غریب در میان عموم است. چنانچه از ذهنیت غیر واقعی خود کمی دور شویم  و بازگوی حقایق باشیم و اگر از آرمانخواهی حذر کنیم خواهیم دید که اقتصاد انگلی و در حال تلاشی زاده شده توسط حاکمان زخم های عمیقی بر پیکر انسانیت, شرف و کرامت انسانی در کشورمان برجای گذاشته است که درمان ان در آینده مسلتزم کاری سخت و طولانی است که در حضور استبداد مذهبی و حامی سرمایه امکانپذیر نخواهد بود.
این امر تنها در پروسه زمانی معین و در حضور دمکراسی بی حد و حصر و در بستری مساعد برای شکوفائی انفجاری نهادهای سیاسی و اجتماعی میسر خواهد بود. فضای رشد و گسترش این نهادها اما نمیتواند از سوی هیچ حزب و حکومتی مهندسی شود. تحولات انقلابی سیاسی و اجتماعی همیشه با فاز بی حکومتی همراه است. خلاء قدرت مشخصه این فاز است و دقیقا در همین اوان هر چند کوتاه شاهد حضور نهادهای سیاسی و اجتماعی خودرو هستیم.
در چنین شرایطی است که شکوفایی صاعقه وار قلم و ادب را نیز میتوان دید. اینکه امروزه کانون نویسندگان و اهل قلم در لاک خود فرو رفته اند و یا دستبوس آن جناح دیگر حکومتی میشوند, دقیقا ناشی از وجود سرکوب بیرحمانه اسلامی است. اینکه این نهاد به دادن اطلاعیه های هر از گاهی و آنهم در ارتباط با روزهایی مشخص و متعلقان به این کانون است نیز پوشیده نیست. قصد بی احترامی به اهل قلم و ادب در داخل کشور را ندارم. از نزدیک هم دستی بر آتش داشته ام اما اصرار دارم که حقایق را بگویم همانطور که هستند.
 کشتار فعالین سیاسی و فرهنگی توسط حاکمان اسلامی امروزه و پس از دهها سال تلاش شاهدان عینی, اسناد و مدارک افشا شده, اعترافات سران جمهوری اسلامی و.. بر کسی پوشیده نیست. در پی آغاز این کشتار سراسری و گسترده که با آغاز روی کار آمدن رژیم مصادف است موج فرار بسوی تبعید روان شد. قوانین بین المللی پناهندگی امکان ادامه زندگی برای باقی ماندگان از کشتار را فراهم کرده بود. بسیاری از انها مستقر و مبارزه را از پشت مرزها ادامه دادند. بسیاری نیز به ادامه تحصیل و استقرار خود در محیط روی آوردند و آنچه پشت سر داشتند به ورطه فراموشی سپردند.
در این میان پر شمار و در ابعادی گسترده با روی اوردن به بسوی خارج از مرزها کیسه جمع آوری پول و یا زندگی بهتر با خود آوردند و کیس های قلابی به خورد نهادهای پناهنده پذیر در ارتباط با پناهندگی سیاسی تحویل دادند و پس از پذیرش به ییلاق و قشلاق به حریم جمهوری اسلامی پرداختند و آنرا زرنگی! نامیدند. از سیاست متنفر شدند حال آنکه فراموش کردند که کیس پناهندگی سیاسی داده اند. آنها بی تفاوت از کنار همه وقایع ناگوار و ناهنجار موجود رژیم می گذرند و زیر پای مزدوران سفارت رژیم در کشورهای دیگر لنگ پهن می کنند و سفره های حضرت عباس دوره ای شان رنگین و رنگین تر میشود اما همین افراد از غذای نذری محرم در کانادا بی تفاوت رد نمیشوند و ساعت ها در انتظار آن صف می کشند. در شهرهای مختلف اروپایی از امکانات هنوز باقیمانده (سوسیالیستی) بهره میبرند و به به و چه چه شان بلند میشود ولی سر وقت به سفارت رژیم میروند و به حاکمیت قرون وسطائی سرمایه داری رای تائید میدهند و انگشت رنگ شده به ننگ حمایت از بقای آنرا به هوا برده و در برابر دوربین می گیرند. منظورم تنها فرخ نگهدار معلوم الحال و بی بی سی فارسی کارگزار او نیست بلکه طیف وسیعی از ایرانیان است که به نرخ روز از آخور هر رژیمی میخورند ( 3 ).
شرم حالتی است که معمولاً بعد از انجام یک کار ناپسند در انسان پدید می‌آید اما برخی موجودات کار ناپسند را میکنند و میدانند که ناپسند است اما شرم از اینکارشان نمیکنند. ( 3 )
اینجاست که باید گفت:
شرم آن دارد که شرف دارد.


هیچ نظری موجود نیست: