میزگرد: دربارهٔ وظائف کتاب جمعه
این حقیقت که به تنهائی قادر نخواهیم بود حتی برخی از مسائل گوناگون و پیچیدهٔ جامعهٔ ایران را به دقت لازم مطرح کنیم، از همان آغاز کار برای شورای نویسندگان کتاب جمعه روشن بود. ما میدانستیم که اگر این هفتهنامه قرار است از عهدهٔ وظیفهئی اجتماعی برآید باید به تمامی نیروهای بالندهٔ اجتماع تکیه کند. این اتکا از راههای مختلف میتوانست صورت بگیرد، لیکن سادهتر امّا دمکراتیکترین راهی که به نظر رسید این بود که از نمایندگان تفکر و تلقیهای نیروهای رادیکال و نمایندگان اندیشههای فعال غیرمتشکل دعوت به عمل آریم تا نظرات خود را درباب مسائلی که عنوان میشود به دور میزگردی به بحث و برخورد منطقی بگذارند، با یقین به این که انعکاس خود این نقطهنظرها در مجله، میتواند بحث را به میان تودهٔ وسیع علاقمند ببرد. بدیهی است که در پارهئی موارد لازم خواهد بود که تنها افراد متخصص به بحث و گفتگو بنشینند تا برخی از پیچیدگیها را از دیدگاه فنی توضیح و تشریح کنند. و این نیز روشن است که نمایندگان همهٔ نیروها و تمام گرایشها ممکن است نتوانند همواره در این میزگرد حضور یابند.
به هر حال، کوشش در این راستا است و آنچه در زیر میآید حاصل نخستین میزگرد ما است.
باقر پرهام: در نخستین نشست «میزگرد» کتاب جمعه اجازه بفرمائید در این باره صحبت کنیم که مجله یا نشریهئی با مشخصات کتاب جمعه چه نقشی را میتواند در این دوره از زمان بازی کند و چه رسالتی به عهدهٔ آن هست. این بحث شاید بعدها به مؤثرتر شدن کار ما کمک بکند. پس از آقای شاملو که ندای این کار را در دادهاند، خواهش کنیم که برای شروع بحث نظرشان را در این زمینه بگویند.
احمد شاملو: ما نشریه را با این هدف درمیآریم که به مسائلی که برای جامعه مطرح هست امّا چند و چونش روشن نیست جواب داده شود. به عنوان مثال، در گردهمآئیهائی که برای تأسیس مجله با دوستان داشتیم من پیشنهاد کردم به موقعش، از صندوق مجله مخارج گروههائی را تأمین بکنیم که بروند در مسائل مختلف جامعهٔ ایران – مسائل روستائی، ایلی، کارگری، شهری و غیره – تحقیق بکنند، حتی اگر برخی از این تحقیقات دو ماه و سه ماه وقت بگیرد. مسائل گنگ اجتماعی ما یکی و دو تا نیست، این مسائل باید مطرح شود و اشخاص صاحبنظر دربارهٔ آنها نظر بدهند تا مجله بتواند به سهم خود راههائی برای رفع نیازهای بنیادی جامعه ارائه کند.
باقر پرهام: منظورتان نیازهای موجود برای کل جامعه است نه الزاماً از دید یک گروه یا یک قشر خاص و یا یک سازمان خاص از جامعه؟
احمد شاملو: بیشک، زیرا در آن صورت مجله میشد ارگان یک گروه خاص. من معتقدم این مسائل باید از مواضع و نظرگاههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد تا امکان انتخاب پاسخ صحیحتر میسر باشد.
باقر پرهام: در واقع پایگاهی باشد برای یک نوع همکاری دموکراتیک بین گروههای متعدد روشنفکران. یعنی چه آنهائی که از پایگاه خاص روشنفکری خودشان نگاه میکنند و چه آنها که تعهد سیاسی در گروههای مختلف دارند بتوانند سهمی در روشن کردن مسائل جامعهٔ ما داشته باشند.
احمد شاملو: مسائل حلناشدهٔ فراوانی هست که با درگیریهای سیاسی و عقیدتی گروهها اصلاً رابطه پیدا نمیکند. ما برای جامعهئی کار میکنیم که نگذاشتهاند هیچ تصویر درستی از آن داشته باشیم. شناخت درست این اجتماع ماورای برخوردهای نظری و عقیدتی است و امری است به سود همهٔ گروههای سیاسی.
محمدعلی سپانلو: بخصوص که در یک جامعهٔ عقبمانده از لحاظ تعلیم و تربیت و اطلاعرسانی نباید فراموش کنیم که همه چیز را از پایگاه صرف سیاسی و یا پایگاه تخصصی سیاسی نمیشود دید. به این جامعهئی که جبراً سی سال در خواب بوده حداقل میتوانیم یک مقدار آگاهیهای کلی بدهیم.
احمد شاملو: مثلاً آگاهیهائی در زمینهٔ خودگردانی در کارگاهها و کارخانهها و یا شوراهای دهقانی و مانند اینها که از جملهٔ مسائل بنیادی است و ماوراء فرقهگرائی و سکتاریزم.
باقر پرهام: یعنی دو سطح کار وجود دارد: سطح اول دادن یک مقدار اطلاعات و شناختهای دقیق که شاید اسمش را بشود گذاشت «آکادمیک»، مثلا وقتی که مسئلهٔ فرض بفرمائید «خودگردانی» مطرح است یک نشریه میتواند ماحصل شناختی را که در این زمینه از دیدگاههای مختلف وجود دارد با توجه به ضرورتهای جامعهٔ کنونی ایران ارائه کند. در این زمینه آدمهائی که اهل فن هستند میتوانند بنویسند یا احتمالاً بیشتر ترجمه کنند به قصد طرح این مباحث در رابطه با نیازهای جامعه. سطح دوم سطح طرح مسائل خاص ایران است. این نشریه میتواند فارغ از درگیری گروهبندیها نقش اطلاعرسانی مثبت را بازی کندو مثلاً شما اشاره کردید به گروههای تحقیق، خوب اگر موضوعی به عنوان شورا مطرح است، گروههای مختلف سیاسی هر کدام از دید خود به این قضیه نگاه میکنند. اما از لحاظ کل جامعه هم این قضیه مطرح است و میشود با فرستادن گروههای تحقیق با انواع پدیدههای شورائی که کموبیش در جریان انقلاب ایران با آن آشنا شدیم تماس گرفت مثل گروههائی که در کارخانهها به وجود آمد یا شوراهای همکاری که در دوران اعتصابات گذشته در انواع مراکز کارگاهی بوجود آمد که هدفشان ادارهٔ اعتصابات یا سازمان دادن مبارزه برعلیه رژیم بود. یک نقش مجله، شناخت دقیق همین مسائلی است که در جامعهٔ ما پدید آمده، و عرضه کردن نتیجهٔ این شناختها به مردم.
احمد شاملو: و مسلماً این نتایج در بدو امر میتواند به طور میتقیم مورد بهرهبرداری هرچه بیشتر همین گروههای سیاسی قرار بگیرد آن گروه سیاسی را که معتقد بود از طریق دهات باید آمد و شهرها را محاصره کرد. من با اینها برخورد با مزهئی پیدا کردم. سه سال پیش سمیناری در همدان تشکیل شد برای بررسی علل مهاجرت روستائیان به شهرها. ماحصل این سمینار بسیار جالب بود زیرا حتی جرئت نکردند گزارشش را به آن بابا بدهند. یک نسخه از صورت جلسات سمینار نزد من بود و من آن را دادم به دو سه نفر از همان آقایان که بخوانند نتیجه این شد که آن آقایان تازه دریافتند که در غالب نقاط ایران جامعهٔ روستائی به معنائی که آنان میشناسند باقی نمانده، و فیالمثل نان جامعهٔ روستائی را شهرها هستند که تأمین میکنند! نتیجهٔ کار ما هم میتواند دادن اطلاعات باشد به گروهها که لااقل تئوریهاشان را بتوانند بر زمینهٔ واقعیتها پیاده کنند.
محمدعلی سپانلو: هدف این است که چنین نشریهئی مرجعیت فرهنگی اجتماعی پیدا کند. پس باید از ورای این نوع دستهبندیها عمل کرد با هدف اطلاعرسانی به جامعهئی که واقعاً تشنهٔ اطلاع است. البته مسلم است که ما اصول دموکراتیک خودمان را نگه خواهیم داشت، و مسلم است که کتاب جمعه به هرحال پایگاه اندیشههای ارتجاعی نخواهد بود.
خسرو شاکری: به نظر من هر مجله که در فراسوی گرایشها یا قطببندیهای سیاسی در درون چپ دموکراتیک میخواهد منتشر بشود، در جامعهئی مثل ایران باید از اینجا شروع کند که در شصت و هفتاد سال اخیر چه اتفاقاتی افتاده یا اینکه باید میافتاده و نیفتاده. در این مملکت یک تمدنی رفته و نیمچه «تمدنی» که جای آن آمده همراه با تمام الزامات فرهنگیش نبوده. یعنی اگر مدرسه آمده، کتاب آمده، محتوی درست و حسابی که انتظار میرفته همراه این مدرسه و کتاب نیامده، به عبارت دیگر، اطلاعاتی که تحتعنوان فرهنگ به این جامعه بایست داده میشده داده نشده، اختناق مانع شده است که این اطلاعات داده بشود.
احمد شاملو: یعنی مثلاً در دانشکدهها، اقتصاد درس میدهند بدون مارکس! – رژیم هزار تا چاقو میساخته که یکیش دسته نداشته!
خسرو شاکری: تکه پارهئی از آن دانش جهانی آمده ولی آن تکههائی را که اساس و پایه این دانش جهانی بودهاند نگذاشتهاند در دسترس مردم باشد، برای اینکه میتوانسته پایه و اساس براندازی رژیم پهلوی باشد. اما این فقط در سطح حکومت پهلوی نبوده. اوپوزیسیون هم به این درد دچار بوده به علت اینکه تجدید تولید اجتماعی و «فرهنگی» میشده.
عباس سماکار: در واقع پدیدهئی ناشی از سیستم سرمایهداری وابسته.
خسرو شاکری: دقیقاً. بنابراین اینها را ما باید بشناسیم. ببینیم کدام دانشها قلابی، یعنی «شبه دانش» بوده. خود جامعه ایران را بشناسیم، تغییراتی را که در این هفتاد سال اخیر رخ داده بشناسیم. این جامعه از کجا آمده، چه مناسباتی داشته و اکنون در چه مناسباتی هست؟ وقتی میگوئیم سرمایهداری وابسته، منظور از این مناسبات تولیدی معین چیست؟ چه اثرات فرهنگی روی ذهن ما گذاشته و عواقب این اثرات فرهنگی در سیاست و دستهبندیهائی که غالباً خواستهای طبقاتی یکسان دارند و معذلک در مقابل هم ایستادهاند چیست؟ این را باید توصیح دهیم از طریق تحلیل مشخص فرایند تاریخیش در زمینهٔ اقتصادی، فرهنگی، در زمینهٔ شناخت مجموعهٔ جامعه ایران و در جزئیات مسئلهٔ زحمتکشان، کدام دسته سیاسی میتواند ادعا بکند که به شناخت زحمتکشان در ایران جواب گفته؟ به نظر من هیچ کدام. با تمام احترامی که برای نیروهای انقلابی دارم معتقدم که هیچ کدام شاید به علت اختناق و درگیری در مبارزهٔ بلافصل سیاسی – نتوانستند از طبقهئی که نمایندگیش را دارند شناخت کافی به دست بدهند. ما تحلیل لازم را از جامعهٔ ایران نداریم، نه در جزئیات و نه در کلیات. این مجله به نظر من باید آن مرجعیت فرهنگی را پیدا کند که بتواند فراسوی مرزهای تقسیمکنندهٔ گروههای سیاسی به این خواستها جواب بدهد. گروههای تحقیق در روستا و کارخانه باید این تحقیقات بنیادی را انجام بدهند و در اختیار همگان بگذارند. تحقیقات علمی نباید تبدیل به کالائی بشود که فقط فلان گروه خاص عرضه میکند. به نظر من وظیفهٔ ما این است. در مورد دانش و شبه دانش هم معتقدم که مثلاً ما نمیتوانیم از مارکسیسم، به عنوان یک علم، علم معاصر، بگذریم. چون آنچه تاکنون در ایران بوده به نظر من شبه مارکسیسم بوده است نه مارکسیسم.
عباس سماکار: میخواهم اضافه کنم که لازم است تحلیلی از وضعیت نیروها، وضعیت سیاسی اجتماعی این مملکت، داشته باشیم (که بعداً به این مهم میپردازیم). صحبتی اینجا شد درباب وجود سکتاریسم. من فکر میکنم این سکتاریسم به معنای گرایشات مشخص طبقاتی گرفته شده. و حال آنکه گرایش مشخص به سوی طبقه و داشتن ارگان سیاسی برای یک سازمان یا حزب طبقاتی به هیچوجه سکتاریسم نیست، بلکه دقیقاً جهتگیری به سوی یک طبقه است، اما دلیل ندارد که ما همان کار را در این مجله بکنیم. امروز صفبندی نیروها مشخص شده و در این صفبندی متأسفانه نابسامانیهای زیادی به چشم میخورد. به علت وجود دیکتاتوری در سالهای دراز و به علت عدم آگاهی سیاسی و ایدئولوژیک، مردم نتوانستند به هیچوجه یک جهتگیری مشخصی برای خودشان داشته باشند به جز نیروهائی که بنا به عللی در روابط سیاسی – تشکیلاتی خاصی قرار گرفتند و یا عناصر روشنفکری که علیرغم آن فضای سنگین و خفقانآور تلاشهائی کردند. ولی در کل جامعه این طور نبود. و اگر نیروی چپ وظیفهٔ اساسی خودش را جهتگیری به سمت طبقهٔ کارگر میداند نباید فراموش کند که یک جهتگیری هم در سوی مبارزات دموکراتیک خیلی به طور عام باید داشته باشد. ما مشاهده میکنیم که در این مملمت نیروهائی وجود داشتند که جهتگیری نکردند و امروز جذب قدرت شدهاند. بنابراین این نیروها را باید تعلیم داد. این نیروها را هم نمیشود با جهتگیری مشخص ایدئولوژیک به سمت آرمان طبقهٔ کارگر بکشید. میتوان به طور عام مسائل دموکراتیک جامعه را درنظر گرفت و با توجه به این که سیستم سرمایهداری وابسته چه بلائی به سرمان آورده مسائل فرهنگی را از دیدگاه عامش مطرح کرد تا آنهائی که فاقد جهت واقعی هستند کشیده شوند به سمت نیروهای واقعی انقلابی. این را هم فراموش نکنیم که هر نشریهئی در هر صورت نوعی خطاب قشری و طبقاتی دارد.
فریدون آدمیت: چنین نشریهئی اگر هدفش آن چیزی باشد که در فرهنگ سیاسی بیداری افکار میگفتند، خیلی مفید میتواند باشد. بیداری افکار، نسبت به مسائل جاری جامعه و مسائلی که در آینده خواهیم داشت. فرض کنید همین حالا مجلس خبرگان داریم. این قضیهٔ مجلس خبرگان واقعاً حلاجی نشده که اصلاً مجلس خبرگان انتخابی نمیتواند باشد. مجلس خبرگان ذاتاً باید انتصابی باشد. اما من اساساً با خبرگان موافق نیستم و خبرگانی در کار نیستند. اگر هم قرار باشد بگوئیم خبرگان، بسیار خوب، ولی خبرگان را تودهٔ عوام نمیتواند انتخاب بکند. در هیچ جامعهئی نمیتواند انتخاب بکند چه برسد به ایران. یعنی اگر در عالیترین جامعههای مترقی هم بخواهند هیئت خبرگان برای یک کاری انتخاب بکنند (برای نقشهکشی اقتصادی، برنامهٔ اقتصادی، یا نصب دستگاه اتم یا راههای دور ریختن تفالههای اتم) این را نمیشود به رأی گذاشت.
محمد قائد: از دو مطلبی که مطرح شد تصور میکنم اولی را همهٔ دوستان تأئید کردند: نشریه و نشریههائی دموکراتیک، که ما کم داریم؛ جائی که اشخاص نظرشان را بیان کنند و همراهانی پیدا کنند و تشخیص بدهند مخالفینشان چه کسانی هستند. تصور میکنم همهٔ دوستان تأئید کردند که برای پرهیز از سکتاریسم، لازم است فضای دموکراتیکی حاکم باشد. راجع به مرجعیت هم صحبت کاملاً درستی است. حقیقت این است که کلمهٔ چاپی مقداری تقدس دارد، تأثیر عمیقی میگذارد و یک مقداری مرجعیت پیدا میکند. حالا چکار میشود کرد که این حرکت دموکراتیک به تنهائی حالت یک جور آرمان فکری پیدا نکند – یعنی فقط گروه خاصی نباشند که این را بخوانند و دیگران نه. و در دور و تسلسل باطلی گرفتار نشویم که قبلاً هم بودیم. گردانندگان چنین نشریهئی باید نظرشان این باشد که اینجا تریبون آزادی است، جائی برای گفتن است، امکانی است برای نوشتن، صحبت کردن. اما اگر بعد این ایستا بماند و ثابت بشود، که مثلاً شصت هزار نفر این نظر را میپسندند و دیگران هم علاقهئی به این نظر ندارند یا مخالف بالقوهٔ آن هستند، باز مجله توی دستهبندیهائی میافتد و خودش منشائی خواهد شد برای یک سکتاریسم تازه: آنها که «کتاب جمعه» را میفهمند و آنها که نمیفهمند، آنها که «کتاب جمعه» را میخوانند و آنها که نمیخوانند.
هما ناطق: هدف هر مجلهئی که امروز در این مقطع تاریخی ایجاد میشود باید شناخت جامعه و شناساندن جامعه باشد. از آنجا که دموکراتیسم خود خصلت عناصر مترقی یعنی عناصری است که از نقطهٔ شناخت و تحلیل حرکت میکنند – مجلهئی که به دست روشنفکران و عناصر دموکراتیک ایجاد میشود باید در جهت این شناخت و این تحلیل باشد. منظورم این است که روشنفکر متعّهد به جای تودهها فکر نکند و برای آنان نسخهٔ اصلاحات ننویسد، بلکه همگام با تودهها و با شناخت و با توجه به خواستهای آنان مجله را بنیان گذارد.
محمدعلی سپانلو: توافق کردیم برویم به طرف یک مرجعیت، به طرف بیدار کردن و آگاه کردن. و این توافق از آن روست که ما را به عنوان یک مرجع تحقیقات، یک مرجع اطلاعرسانی بشناسند.
باقر پرهام: آقای قائد نکتهٔ تازهئی را مطرح کردند و آن این است که کار حدوداً مشخص است: ایجاد یک پایگاه دموکراتیک برای بحث در مسائل گوناگون. ولی ما در این زمینه عملاً چه کار میتوانیم بکنیم که ضمن انعکاس همهٔ نظرات و طرح مسائل در جنبهٔ عام یا در جنبه های بنیادی آن که مربوط به کل جامعه میتواند باشد در دایره بستهئی محدود نمانیم و عملاً مقصودی حاصل بشود. من فکر میکنم به خاطر حفظ خصلت دموکراتیکی اساساً ما باید «باز باشیم» نسبت به انعکاس هر نوع نظری با توجه به معیارهائی که گفتیم – یعنی مسائل بنیادی، مسائل عام، مسائل تحلیلگر، صرفنظر از این که مربوط به کدام دسته یا کدام گروهی باشد. یک نمونهاش همین بحث و گفتگوئی است که داریم. عدهئی از افقهای فکری متفاوت نشستهاند و دارند راجع به مسئلهئی بحث میکنند. این را اگر بتوانیم با یک روش منظم و دقیقی توسعه بدهیم و هر بار راجع به مسائل مختلف – چه از نظر اهل فن و چه از نظر نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی – میزگردی بگذاریم، این یک روش عملی است که ما را از آن حالت بسته بودن خودمان خارج خواهد کرد، البته با همان تعهد نسبت به مجموعهٔ نیروهای بالندهٔ جامعه. خودمان قائل هستیم یعنی ببینیم راستای حرکت نیروهای بالندهٔ جامعه چیست – صرفنظر از ماهیت سیاسی آنها با توجه به تقسیمبندیهای جزئی – ببینیم که حرکت جامعه در کدام طرف به سمت ترقی و کمال است. ولی در این زمینه ما باید حرفمان را صریح بزنیم. یعنی اگر شعاری غلط طرح میشود انگشت بگذاریم روی آن شعار، اگر مسئلهئی بدون توجه به شناخت کافی دربارهٔ جامعه عنوان میشود ما با توجه به همان شرافت فکری که برای خودمان قائل هستیم صمیمانه و واقعاً با پافشاری و اصرار زیاد و با ارائه شناخت کافیتری که به نظرمان میرسد بگوئیم که آقا به چه دلیل این کافی نیست. از کنار مسائل رد نشویم. یک چیزی را که میپسندیم موضع انتقادی نسبت به آن را مسکوت نگذاریم. اگر ما این را با صمیمیت انجام دهیم و مردم و نیروهائی که روی سخن ما با آنهاست حس کنند که ما با صمیمیت داریم این کار را انجام میدهیم تصور میکنم که باعث جلب همکاری آنها بشویم. نه تنها موضعی به عنوان مخالف در برابر ما نگیرند بلکه حتی کمکمان هم بکنند.
سماکار: برداشت نادرستی را که از دمکراسی در جامعهٔ ما شده است باید کنار زد. در این جامعه معنی دمکراسی آنچنان تحریف شده که به راحتی میتوان بسیاری از دمکراتها را انحصارطلب خواند. اینان هرگونه برخورد دمکراتیک از موضع کارگری را برخوردی غیردمکراتیک میدانند. اگر بگوئی میخواهی از زاویهٔ مارکسیستی به مسئلهٔ دمکراسی نگاه کنی آناً میگویند که شما دارید دمکراسی را محدود میکنید، در حقیقت اینان گرایشهای دموکراتیک را با میانهروی، نداشتن جهت کارگری و یا با پرسه زدن در میان ایدئولوژیها عوضی گرفتهاند. یک برداشت غلط هم متأسفانه در میان نیروی چپ از این مسئله رواج دارد. هستند کسانی که کار دمکراتیک را کاری محافظهکارانه یا فرصتطلبانه میدانند و یا آن را با گرایشی نظیر لیبرالیسم مقایسه میکنند. بایستی هر دو این برداشتهای نادرست را کنار زد. امّا این که گفته شد ما قشر خاصی را در نظر نگیریم، تکرار میکنم: یکجا جهتگیری به سمت یک طبقه مطرح است مثلاً خطاب به کارگران، و یکجا مورد خطاب قرار دادن یک قشر یا عناصر پراکنده برای جهت دادن آنها به سوی یک طبقه. این دو تا با هم فرق دارد. زمانی بود که جُنگهای مختلفی چاپ میشد. مثلاً در زمان محمدرضا گمان بود که این نشریات و مجلات در میان قشر خاصی میگردد و بنابراین تحلیل و کنکاشی بیشتر برای این قشر آگاه هیچ فایدهئی ندارد، چون خودشان همه چیز را میدانند. حال آن که درک نیازهای همان قشر آگاهی که ما از آنها صحبت میکنیم نیز کار خیلی عمدهئی است. اینها بسیاری از مطالب را نمیدانند که باید باز شود. آنگاه خود اینها تبدیل میشوند به کادرهائی که پس فردا برای تودههای مردم کار خواهند کرد. یعنی حرکت در این جهت نه تنها در جهت سکتاریسم نیست بلکه در جهت نفی سکتاریسم است. در این موارد، هرچند خطابمان مستقیماً به تودهٔ زحمتکش نیست نباید این تصور برای ما ایجاد شود که کار غیرتودهئی میکنیم. ما اگر صرفاً بگوئیم کار باید همیشه خطابش به توده مردم باشد، خوب، خیلی از وظائفمان را فراموش کردهایم. مهم این است که هدفمان را تشخیص بدهیم و با آن نیازهامان را با یک تحلیل درست طبقاتی مشخص بکنیم. آن وقت درست در جهت تودهٔ مردم حرکت میکنیم علیرغم این که زبان نشریه سنگین باشد و یا این که مطالبش روشنفکران و پیشتازان طبقهٔ کارگر را مورد خطاب قرار دهد.
محمدعلی سپانلو: این نکتهئی است که باز به همین تاکتیک مربوط میشود. شما بهتر میدانید که ادبیات جدید ایران هم – ادبیاتی که با نیما و هدایت شروع شد – همین کار را میکرد یعنی به واسطه با تودهها سخن میگفت. برای این که زبان فنی ادبی دارای سطحی است که با زبان محاوره و عادی تودهها تفاوت بارزی دارد، به علت نفس پیچیدهٔ مسائل. شما به هیچ قیمتی نمیتوانید بسیاری از مسائل را طوری بگوئید که تودهها آنهم در یک چنین کشوری با این درصد بیسوادی، بفهمند. بنابراین همان ادبیات، همان زبان، اغلب با پیش قراولان و پیشآهنگان طبقات و قشرها صحبت میکند، و آن وقت آنها میروند بسته به مورد پیاده میکنند و راهحلهای عملی به این تئوریها میدهند. به نظر من صحبت از پیچیدگی زبان، جائی که خود مطلب پیچیده باشد، همان طوری که شما فرمودید، تا آن حد نمیشود کرد. کار اجتماعی و فرهنگی در این کشور همیشه به واسطه انجام میگیرد.
خسرو شاکری: باید از خوانندگان مجله و از کسانی که با خوانندگان تماس دارند هم دعوت کرد تا نیازهاشان را مطرح کنند.
احمد شاملو: و از تمام سازمانهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هم باید دعوت کرد، چرا که امر بررسی اوضاع اجتماعی ایران – مسائل مختلفی مثل مسائل روستائی، مسائل کارگری، مسائل عشیرهئی و غیره – جز در رابطهٔ همدلانه و همکارانه با این نیروهای گسترده برای مجلهٔ ما امکان ندارد.
عباس سماکار: پیش از این که شمارهٔ اول کتاب پخش شود و من در این بحث شرکت کنم اتفاقاً راجع به نیازها صحبت کردم. حدس میزدم که این نشریه باید بیشتر در ارتباط با روشنفکران باشد و به همین جهت یک مقدار با دانشجویان صحبت کردم و سئوالاتی به صورت نمونهبرداری گرفتم که نیازها الان چیست، و نتیجه را بعداً خواهم گفت.
باقر پرهام: از مجموع آنچه در اینجا عنوان شد میتوان استنباط کرد که صرفنظر از برخوردهای معین و مشخص سیاسی – ایدئولوژیکی که هر گروهی در جامعهٔ ما میتواند نسبت به مسائل داشته باشد نوعی برخورد عقلائیتر یا برخورد از جنبه های دقیقاً شناختی مسئله هم ممکن است. دوستان بحث کردند و به این نتیجه رسیدیم که نشریهٔ ما میتواند پایگاهی دموکراتیک باشد برای ارائهٔ برخوردی از نوع دوم. آقای سماکار اشاره کردند به طرح مسائل از جنبه های عام و بنیادی و تفاوت قائل شدند میان جهتگیری به سوی یک طبقه و خطاب به یک طبقه یا یک قشر معین، و نیز لزوم روشنگری مسائل حتی برای پیشاهنگان و قشرهای آگاه. آقای دکتر آدمیت مسئله را سعی کردند با مفهوم «بیداری افکار» عنوان کنند که در واقع روشن کردن معنا و مفهوم بنیادی مسائل است برای همگان. خود من به دنبال حرف آقای شاملو اشاره کردم به این که علاه بر این قضایا ما میتوانیم برای شناخت مسائل موجود جامعه بکوشیم این شناختها را عرضه بکنیم به مردم، و نیز اشاره کردم به اتخاذ شیوههائی باز و دموکراتیک در ادارهٔ مجله که ارتباط ما را با همگان بیشتر کند.
آقای سپانلو دربارهٔ «مرجعیت» چنین نشریهئی صحبت کردند. آقای شاکری مسئله تحولات گذشتهٔ جامعه ما را مطرح کردند و این که این جامعه چه مسیری را طی کرده تا رسیده به اینجا. در دوران گذشته یک نوع تمدنی ناقص جای تمدن بومی ما را گرفت و ما به جای علم شبه علم داشتیم و به جای فرهنگ شبه فرهنگی که به جامعهٔ ما تحمیل شد. در واقع حرفشان این بود که یکی از رسالتهای این مجله برخورد با این موضوع باشد. در همین زمینهها آقای قائد اشاره کردند به این نکته که ما چهکار کنیم که در انجام این نقش و این وظیفه محدود نمانیم و ضمن این که متعهد هستیم روی سخنمان واقعاً با نیروهای بیشتری از جامعه باشد. پیشنهاد آقای شاکری این بود که از خوانندگان هم – که اساساً ارتباط ما با آنهاست – مدد بگیریم. و بالاخره همان طوری که آقای شاملو اشاره کردند خواهش ما از همهٔ گروهها و علاقهمندان به مسائل اجتماعی مملکت این است که برای پاسخگوئی به نیازها و مسائل واقعی مملکت به ما یاری دهند.
کتاب جمعه، سال اول، شماره ۴، صفحه ۶ تا ۱۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر