گروه قنات نام گروهی است که در اوایل انقلاب جمهوری اسلامی ایران در شهر جهرم و اطراف آن در حال فعالیت بود.
شهر جهرم به دلیل فعالیتهای این گروه در کشتار کسانیکه خودش مجازات میکرد از طرف خامنه ای دار المومنین نام گرفت.
علی محمد بشارتی رهبر اصلی گروه قنات بود. این گروه بعد از هفتم تیر و کشته شدن بهشتی در مجلس فعال شده است.
اقدامات و فعالیتهای اصلی این گروه کشتار و در قناتی رها میکردند. از بهمن ماه سال ۱۳۵۷ علی محمد بشارتی (که در کابینهٔ رفسنجانی وزیر کشور شد) سازماندهی علنی باندها را آغاز کرد.
چند سال بعد از شروع فعالیت این گروه، هیئتی از طرف حسینعلی منتظری به همراه یک روحانی که عضو شورای نگهبان بود به جهرم رفته و جلوی فعالیت این گروه را گرفتند و از آنها خواستند تا در صورت دیدن چنین مواردی آنها را فقط تحویل مقامات دهند.
چگونگی شکل گیری
در نخستین ماههای پس از انقلاب عدهای به رهبری علیمحمد بشارتی جهرمی که از موسسان سپاه پاسداران انقلاب بود و حسین آیتالهی، امام جمعه جهرم، گروهی را در این شهر شکل دادند که بعدتر مخالفان سیاسی را میربود و پس از شکنجه در غسالخانه قبرستان بهشت رضوان، مثله میکرد و به این طریق آنها را به قتل میرساند و پیکرشان را در قناتهای زمینهای کشاورزی جهرم میانداخت.
این گروه علاوه بر چندین هوادار سازمان مجاهدین خلق، بهاییان، یک زن تنفروش و یک فرد همجنسگرا را نیز به شکل فجیعی کشته اند. آنها بین مردم جهرم به گروه قنات معروف شده بود.
یکی از قربانیان این گروه یک زن تنفروش به نام گُلو بود. خانوادهاش در کوهی نزدیکی جهرم زندگی میکردند.
آنقدر فقیر بودند که خانهای نداشتند. گروه قنات به دلیل “گناهانش”، به صورت گُلو اسید پاشیدند و کورش کردند. گُلو پسری داشت معروف به ممدگُلو.
ممدگُلو دم در خانه مینشست و یک تومان و دو تومان از مردان مشتری پول میگرفت.
بعد کورشدن مادر، به گروه قنات پیوست و در تکهتکهبریدن اعضای بدن مخالفان سیاسی و سوراخکردن جمجمههایشان با مته یکی از بهترینهایشان شد.
یک بار دست کرده بود توی جیبش و به چیز لزجی برخورده بود؛ چشم یک قربانی بود که چند روز پیش در آورده و یادش رفته بود که توی جیبش گذاشته است.
صولت شیخنیا، یکی از شاهدان عینی که خود از اهالی جهرم است، در شهادتش به “عدالت برای ایران” گفته است:
«…بشارتی نام مشهور دیگری از عوامل جنایتهای آن سالها است.
دختر خواهرش با ما زندان بود. فامیلش یادم نیست.
خودش از داییاش میگفت. همان موقع یکی از بچههای جهرم را تکه تکه کرده بودند، به نام حمید غفوری که جنازهاش را به خانوادهاش تحویل میدهند.
جنازه را تکه تکهاش کرده بودند و ازشان میخواهند که در باغچه خانهشان چالش کنند.
در جریان کشتهشدن او، بچه خواهر بشارتی گفت که دایی من دست داشت و یکی از عوامل کشتن حمید غفوری بود. میگفت که بچهها را توی قنات میانداخته…»
علیمحمد بشارتی
میترا لاگر، از دیگر فعالان سیاسی سابق شهر جهرم، در شهادت خود به مرکز اسناد حقوق بشر ایران درباره این گروه میگوید:
«زمانی که من در زندان بودم [اوایل تابستان ۱۳۶۰]، پسرخالهام حمید توسط گروه قنات کشته شده بود.
آنها ابتدا با چاقو او را زدند و در خیابان رهایش کردند تا بمیرد.
بعد مردم به او کمک کردند و او را به بیمارستان رساندند. این گروه قنات آنقدر وحشتناک بودند که حتی کسانی که به مجروح کمک میکردند را نیز با چاقو میزدند.
بعد از درمان پسرخالهام، حمید، بهبود مییابد و میتواند در روز بعد از بیمارستان مرخص شود، اما این گروه به بیمارستان حمله میکند.
آنها مسلح بوده و به هر یک از اتاقهای بیمارستان یورش میآورند و بیماران آن را مضروب کرده و حتی یکی از آنها را با اسلحه میکشند.
وقتی آنها وارد اتاق پسرخالهام میشوند سُرُم را که به دست پسرخالهام وصل بود از دستش در میآورند و در چشمش فرو میکنند.
سپس او را با تختش از بیمارستان خارج میکنند. وقتی دکترها به این کار آنها اعتراض میکنند آنها میگویند، “شما حق حرفزدن ندارید.
ما حزبالله، ارتش خدا هستیم. .. سه روز بعد نیروهای ژندارمری توانست جسد حمید را از قناتهای خارج از شهر پیدا کنند.
جای شکنجه بر تمام بدن او هویدا بود. اعضای بدن او مثله و تمام بدنش با سیگار سوزانده شده بود.
یک چشمش را در آورده بودند و تمام پشتش چاقو چاقو شده بود.»
ابراهیم رحمانیان نیز که اهل جهرم است و از فعالان سیاسی چپ این شهر در آن زمان بود چنین شهادت میدهد:
«آنها را میبردند شکنجه میکردند. کنار قناتها یک امامزاده بود.
در قبرستان جایی هست که مرده میشورند.
آنها را آنجا میبردند و شکنجه میکردند و میزدند. بعد سر قنات میبردند و تیراندازی میکردند.
بعد آنها میافتادند در قنات. اینکه آنها چه زمانی میمردند را کسی نمیدانست.
مثلاً امشب یکی را میزدند، دو شب دیگه یکی دیگر، سه شب دیگر یکی از بچههای دیگر را میآوردند.
مثلاً از بچههای مجاهدین و از بچههای فدائی اقلیت، آدمهای عادی، آدمهای همجنسگرا. خیلی افراد. فرق نمیکرد.
هر کس را اینها در دستشان بود که میدانستند در این اوضاع باید آنها را از بقیه جدا کنند، اینها را میآوردند در این قنات میانداختند.
به دلیل وجود گروه قنات همه مردم شهر در رعب و وحشت بودند و تا چیزی میشد میگفتند چیزی نگویید که گروه قنات میآید.
یکی از مجاهدین به نام «منوچهر هنری» که ۱۷ ساله و دانشآموز را گرفته و اول به آن مردهشورخانه برده بودند، آنجا او را بسته بودند، بعد با دریل سوراخ سوراخش کردند و بعد او را در قنات انداختند.»
پدر «منوچهر هنری» رفت تهران و یکی از قوم و خویشهایش از حقوقدانهای شورای نگهبان بود.
او را پیدا کرد و خلاصه توانستند هیئتی را به جهرم بفرستند. آنها هم به جهرم آمدند.
از آن موقع جلوی این گروه قنات را گرفتند. جنازه منوچهر را هم از قنات بیرون آوردند و دفن کردند. ولی خیلی از جنازهها معلوم نشد چه شد.
ما نمیدانیم چه شدند فقط میدانیم هیچ جنازهای را دست خانوادهاش نمیدادند.»
پس از موج دادخواهی در بهمن ۹۴ علی محمد بشارتی در مصاحبهای با رد کردن نقش خود در گروه قنات گفت «بعد از حادثه هفتم تیر سال ۶۰ عدهای از این جوانان تندرو جهرم رفتند و هواداران مجاهدین را گرفتند و به داخل قنات انداختند.
نه من آن موقع جهرم بودم و نه عامل این کار و نه در جریان این کار بودم و نه موافق با انجام چنین کاری بودم.
من اساساً با هر نوع کار غیرقانونی مخالف هستم».
روزنامه “انقلاب اسلامی در هجرت” که به مدیرمسئولی ابوالحسن بنیصدر در پاریس منتشر میشود در شماره ۲ اردیبهشت ۱۳۶۲ مینویسد که جسد ۶۰ زندانی سیاسی در قناتهای جهرم کشف شده است.
در این مطلب آمده که موسوی اردبیلی در خطبههای نماز جمعه اشارهای به پرونده جهرم و تخلفاتی که در این شهر انجام شده کرده است.
با بزرگشدن شهر جهرم در سالهای اخیر و گسترش ساخت و ساز در آن، منطقهای که زمینهای کشاورزی و قناتهای جهرم در آن بود در میان شهرک فاطمیه و فرهنگشهر قرار گرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر