سندی تاریخی موضعِ مترقی چپ مستقل دربارهی روحانیت و خمینی در آستانهی انقلاب
الف ـ ر
موضع گروهها و سازمانهای چپ ایران به روحانیت و خمینی در آستانهی انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آن موضوع نوشتهها و بحثهای زیادی بوده است. حمایت بخشی از جریانهای چپ از خمینی و روحانیت در انقلاب و پس از به قدرت رسیدن آنها همهی جریانهای چپ را در معرض اتهام قرار داده است. نگاهی به مواضع سازمانهای بزرگ چپ در آن زمان همچون سازمان چریکهای فدایی خلق و حزب توده یا حتا گروهی مانند حزب رنجبران حمایت آنها از خمینی را بهروشنی نشان میدهد. اما بخش اعظم نقدها و اظهار نظرها آگاهانه یا ناآگاهانه نظر و مواضع جریانهای دیگر چپ نسبت به روحانیت و خمینی را نادیده گرفتهاند. متاسفانه آن مواضع ارتجاعی به نام همهی جریانهای چپ نوشته شد.
در اینجا «سندی» معرفی میشود که ۴۰ سال پیش در آذرماه ۱۳۵۷ منتشر شد: «رهائی شماره ۳» (نشریهی گروه اتحاد کمونیستی ــ بعد از انقلاب سازمان وحدت کمونیستی) (http://vahdatcommunisti.org/Rahaii-3-57-1.pdf) با یک سرمقالهی کوتاه و مقالهی مشروح «بحران سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش روحانیون در گذار قدرت». این مقاله نشان میدهد که چهار دهه پیش جریان چپی وجود داشته که نه تنها در مقابل خمینی تعظیم نکرده بلکه حتا پیش از انقلاب و در زمانی بهروشنی علیه او موضع گرفته است که تردیدی نسبت به سقوط رژیم شاه و به قدرت رسیدن خمینی باقی نمانده بود. باید افزود که فریدون ایل بیگی، یکی از رفقای درگذشته که در آن زمان در ارتباط با گروه اتحاد کمونیستی بود، در پاییز ۱۳۵۷ کتابی بهنام «قانون اساسی یا شمشیر چوبین مبارزه» (http://vahdatcommunisti.org/GhanoneAsasi.pdf) را برای بحث درونی در اختیار گروه قرار داد. این کتاب هم بهشدت با مواضع ضددمکراتیک و ارتجاعی روحانیت برخورد کرده بود و در آذر ۱۳۵۷ منتشر شد.
آشکار است که در اینجا سخن از سازمانها و جریانهای چپ است، و به همین دلیل اشارهای به موضعگیری قاطع روشنفکران و شخصیتهای آزادیخواهی همچون مصطفی رحیمی، احمد شاملو و شماری دیگر علیه حکومت اسلامی و ارتجاع، پیش و پس از بهقدرت رسیدن خمینی، نشده است.
پیشاپیش باید تاکید کرد که جریانها و گروههایی که به «علم غیب» و مقدّر بودن همه چیز از پیش اعتقاد ندارند مدعی نیستند ـ و نمیتوانند باشند ـ که میتوان دربارهی رویدادهای آینده پیشگویی یا به بیان دیگر غیبگویی کرد. آنها حداکثر بر اساس شواهد میتوانند روندهای آتی را پیشبینی کنند. چه بسا که چنین پیشبینیهایی در آینده نادرست از آب درآیند یا رویدادهای غیرقابلپیشبینی یا غیرمنتظرهی دیگری باعث نادرست بودن آنها بشوند. به علاوه، در ارزیابی رویدادها و تحلیلها همواره باید شرایط اجتماعی و تاریخی دورهی وقوع آنها را نیز در نظر گرفت. بر این اساس، قطعاً نباید انتظار داشت که هر آنچه در مقالهی «رهایی شماره ۳» دربارهی آینده، روحانیت و خمینی آمده با نگاه امروزیِ مبتنی بر آگاهی کنونی باشد یا همهی پیشبینیهای آن به حقیقت پیوسته باشد. اگر کسی چنین انتظاری داشته یا دارد نبایستی آن مقاله را بخواند. اهمیت این نوع نوشتهها در تشخیص جهت حرکت است و نه پیشبینی تمامی رویدادها.
آذر ۱۳۵۷ و انتشار رهائی شماره ۳
«رهائی شماره ۳» در شرایطی منتشر شد که سازمانهای نامبرده در بالا یا حمایت کامل خود را از خمینی و روحانیت اعلام کرده بودند یا گام به گام در این جهت پیش می رفتند. سازمان چریکهای فدایی خلق پس از سالها مبارزهی خونین با رژیم دیکتاتوری شاه، دادن صدها کشته و زندانی، از زمان تثبیت رهبری خمینی و استقرار جمهوری اسلامی، ابتدا به حمایت «مشروط» از او پرداخت. سپس کمکم با حمایت و دنبالهروی از حکومت اسلامی در فرایندی سریع به انشعاب رسید و "اکثریت" آن خط سیاسی خود را با مواضع حزب توده در دنباله روی و وابستگی بی چون و چرا به سیاستهای اتحاد شوروی و پیروی از «رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی» سازگار و هماهنگ کرد. این سازمانها، به جای تشکیل صف مستقل چپ و پیش گرفتن سیاستی مستقل، خود را به لحاظ سیاسی در برابر مواضع خمینی خلعسلاح کردند. یکی از پیامدهای این رهیافت انشعابهای متعدد بود. حزب توده و بخش قابل توجهی از فدائیان چند سال در سطوح مختلف از رژیم جمهوری اسلامی و سرکوبهای شدید آن پشتیبانی کردند و وارد همکاری همهجانبهای با رژیم شدند؛ در مقابله با گروههای مخالف و جناح شبهلیبرال رژیم به جناح شبهفاشیست آن به رهبری خمینی یاری رساندند تا اینکه سرانجام نوبت به قلع و قمع خود آنها فرا رسید. با وجود این، بعدها نیز به عمق فاجعه پی نبردند و حداکثر از ‘دو سال و نیم اشتباه’ سخن گفتند!
حزب رنجبران نیز که ادامهی «سازمان انقلابی حزب توده» و پیش از انقلاب همواره پیروِ مواضع جمهوری خلق چین و اندیشهی مائو تسه دون بود، نظریهی «اسلام مبارز» و «اسلام حسینی» را دربارهی خمینی و جمهوری اسلامی پیش نهاد و این بار حاضر نشد نظر حزب کمونیست چین را در مورد اشتباه بودن نگرش خود به دین و نیروهای مذهبی تغییر دهد. این گروه نیز پس از مدتی حمایت از جناح «ضدامپریالیست» رژیم و «رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی» به جناح شبهلیبرال رژیم متمایل و به همراه آن سرکوب شد. مجاهدین خلق هرچند در عنوان چپ به حساب نمیآمدند، پیش از انقلاب مواضع چپ داشتند و با قطعی شدن رهبری خمینی و سپس استقرار جمهوری اسلامی مدتها در تحکیم آن نقش داشتند و سرانجام با جناح شبهلیبرال رژیم متحد شدند.
در اواخر پاییز ۱۳۵۷ هنوز دولت نظامی ازهاری در قدرت بود، بخشی از جبهه ملی مشغول مذاکره با شاه و بخشی دیگر در مذاکره با خمینی و طرفداران او بودند و تشخیص نداده بودند که سقوط رژیم و استقرار حکومت اسلامی به رهبری خمینی قطعی شده است. باندهای قُلچماق طرفدار خمینی ممنوع کردن شعارهای غیراسلامی، فشار بر زنان بیحجاب در تظاهرات، حمله به معدود حرکتهای مستقل... را آغاز کرده بودند. در خارج از کشور نیز اینجا و آنجا به گروههای چپ و گاهی میزهای کتاب آنها حمله میکردند و نمونههایی از رویدادهای آتی را به نمایش میگذاشتند.
«بحران سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش روحانیون در گذار قدرت»
سرمقالهی نشریهی «رهائی شماره ۳» با عنوان «در گذرگاه انقلاب» به توضیح وضعیت حکومت، حرکتهای جبهه ملی، نگاه امپریالیسم به جنبش مردم، راه حلهای آتی در مقابل حکومت و حامیان آن، آماده بودن شرایط برای انقلاب سیاسی با هدف «سرنگونی رژیم شاه... و نه سیستم سرمایه داری»... میپردازد. سپس «بحران سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش روحانیون در گذار قدرت»، مقالهی اصلی این شماره از رهائی، همچنان که از عنوان آن نیز پیداست به دو موضوع در پیوند با یکدیگر اختصاص دارد. این مقاله بحث انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی را با شرح و تفصیل بیشتری در بخش پایانی پی گرفته است.
اما بخش نخست مقاله «بحران سیاسی و اقتصادی رژیم شاه» را مورد تحلیل قرار میدهد. با وجود اینکه این بخش از مقاله موضوع اصلی نوشتار حاضر نیست، باید حق مطلب را ادا کرد و به صراحت گفت که تحلیل مقاله از بحرانِ رژیم شاه و دلایل به بنبست رسیدن این رژیم بسیار موشکافانه و دقیق است. این بخش در ادامهی نوشتههای دیگر گروه اتحاد کمونیستی در سال ۱۳۵۶ یعنی رسالهی "بحران جدید سیاسی و اقتصادی رژیم و نقش نیروهای چپ" (http://vahdatcommunisti.org/bohran jadid syasi v eghtesadi v chap.pdf) و نیز نشریهی رهایی شماره ۱(http://vahdatcommunisti.org/Rehaii-1-57.pdf) به نگارش درآمده و از جمله عوارض تورم جهانی، تورم ناشی از ویژهگیهای سرمایهداری ایران، رشد سریع میلیتاریسم و بوروکراسی، نقش امپریالیسم جهانی را در این بحران مورد بررسی قرار داده است.
عنوان بخش دوم این مقاله که در اینجا مد نظر است «کلریکالیسم یا مکتب اصالت روحانیون» است. در ادامه به بعضی بندهای این بخش اشاره میشود.
این بخش از مقاله با اشاره به کلیسا و تفکیک مذهب و دولت در غرب، بحث درباره جوامع آسیایی و به ویژه ایران و تشیع آغاز میشود. سپس با توضیح نقش روحانیون بزرگ، تجار و فئودالها جنبش تنباکو و جنبش مشروطیت، به «محدودیت نسبی قدرت مطلقهی سلطنت، به نفع سرمایهداران و روحانیون» اشاره و تاکید میکند که در طول تمام سالهای طولانی پس از مشروطیت و دورهی رضا شاه «روحانیون بزرگ و مراجع تقلید یا از رژیم دفاع میکنند و یا سکوت میکنند.مراجع تقلید نه در ابتدا و نه در انتها با رضاشاه مخالفتی نکردند.»
تفاوت نگاه مردم و روحانیون به مذهب
«گرچه ممکن است در ظاهر مردم مذهبی و روحانیون در ادواری خاص در یک جهت حرکت کنند، ولی باید توجه داشت که اینها بیانگر دو پدیدهی متفاوتاند. یکی در پی سعادت و رفاه دنیوی و اخروی و راه رستگاری در پناه مذهب (بخشی از مردم تحت ستم) (است) و دیگری در پی شرکت در قدرت از طریق سلسلهمراتب روحانی (کلریکالیسم، موبدسالاری).»
تحلیل از جایگاه اجتماعی روحانیون
«در مواردی بسیار روحانیون جوان، به خصوص در روستاها از عناصر زحمتکش هستند و پیوند نزدیکی با سایر زحمتکشان دارند. در مواردی دیگر در همین روستاها روحانیون بهعنوان مواجببگیرِ اربابان توجیهگر اصلی ادامهی روابط استثماری هستند. به عبارت دیگر، گرچه روحانیون بهطور کلی مانند سایر سلسلهمراتب اجتماعی، در فوق با طبقات استثمارگر و در پایین با طبقات زحمتکش مرتبطاند و پایگاه طبقاتی مشابهی دارند، معهذا به علت تسلط عنصر ایدئولوژیک در آنها در موارد بسیاری از نظر موضعگیری سیاسی و اجتماعی این مرزبندی به هم خورده و تحتالشعاع قرار میگیرد.»
دلیل عقب ماندن بدیلهای غیرمذهبی
«رژیم در سالهای گذشته نه تنها شاهد رشد نفوذ مذهبِ منفعل بود بلکه حتی رشد آنرا جهت جلوگیری از "انحراف کمونیستی جوانان" مفید تشخیص میداد. مشکل اساسی رژیم هنگامی شروع شد که عدهای از روحانیون بزرگ همراه با سرمایهداران بخش خصوصی و به تبع آن بهخاطر پیوندهای میان آن دو ناراضی شدند.»
«یکسال پیش، زمانی که هنوز هیچ بدیلی خود را در جامعه تثبیت نکرده بود... سه امکان برای رهبری تودههای مخالف رژیم به چشم میخوردند: سازمانهای انقلابی، جریانهای حول و حوش و درون کانون نویسندگان و جبهه ملی. ما در نوشتهی "بحران جدید ..." ... ضعف اولی، درهمی دومی و بیکفایتی سومی را بیان کردیم و گفتیم که بهنظر ما هیچیک از اینها قدرت بسیج و رهبری مردم را ندارند.»
دلایل رشد جریان اسلامی در جنبش ضدرژیم و برجسته شدن نقش روحانیون و مذهب
«به نظر میرسد که چند عامل در این مسئله نقش داشتهاند:
«۱ ـ فقدان کارآیی بدیلهای انقلابی، لیبرالی و ...: ... تا زمانی که بورژوازی (و خردهبورژوازی) متحد روحانیون بزرگ بتواند و یا چنین بنمایاند که قادر به امتیاز گرفتن است، روحانیون برجستگی پیدا نخواهند کرد. اما زمانی که بیکفایتی بورژوازی روشن شود، زمان ایفای نقش روحانیون فرا میرسد.
«۲ ـ عملکرد دولت: ... حملات اولیه رژیم به روحانیون به چه علت بوده است؟ اشتباه یا محاسبهی دقیق؟ برای ما اظهار نظر قطعی غیرمقدور است. ... ما هردو امکان را میبینیم.
«۳ ـ پشتوانهی آیتالله خمینی: در جوامعی مانند ایران که عقبماندگی و خفقان دست به دست هم حرکت میکنند، نقش شخصیتها بیش از جوامع پیشرفته و آزاد است.... "شخصیت و سابقهی شاه" (هرچه میخواهد باشد!) برای تصمیمگیری امپریالیسم عامل مهمی است... سابقه و پشتوانهی ضدرژیمی آیتالله خمینی عامل بسیار مهمی در تقویت بدیل روحانیون است بهطوری که بدون وجود خمینی احتمال قریب به یقین میرفت که روحانیون نتوانند مانند حال حاضر رهبری بلامنازع را به دست گیرند.... خمینی به صورت پشتوانهای درآمد که میتوانست در صورت به وجود آمدن شرایط مساعد برای بدیل روحانیون بسیار موثر واقع شود و شد. انواع شریعتمداریها و خوانساریها بدون داشتن پشتوانهی خمینی مسلما قادر به ابراز قدرتی که شدند نمیبودند و همانطور که مشاهده شد هنگامی که شروع به باز کردن دست خود کردند همه چیز را به نفع خمینی از دست دادند، بهطوریکه خمینی رهبر مسلم روحانیت شد.
....
«با چنین پشتوانهایست که خمینی تز اساسی خود "حکومت اسلامی" را قابل تحقق میداند. این تز نه صرفاً شرکت در قدرت دولتی، بلکه تصرف قدرت دولتی توسط مذهب است. این تز شرایطی را مد نظر دارد که در آن سلسلهمراتب روحانی تبدیل به سلسلهمراتب حاکمیت بر جامعه ــ دولت ــ شود....
«... اکنون میتوان دید که این یگانگی مذهب خمینی با مذهب مردم نبوده که منجر به این انتخاب شده است. آیتالله شریعتمداری نیز دقیقا مذهب آیتالله خمینی را دارد و مردم او را انتخاب نکردهاند. مذهب امسال خمینی نیز با مذهب ده سال پیش او تفاوتی نکرده است.... این مردم هستند که عاصی از وضع موجود به بدیلهای مختلف روی آوردند، ضعفها و بیکفایتیهای دیگران موجب زده شدن مردم از آنها و برجسته شدن روحانیون شد. و باز این مردم غیر سازشکار و رادیکال، این "شیشهشکنان" بودند که روحانیون سازشکار و رجال دیگر را طرد کردند. مردم خمینی را خمینی کردند. نه خمینی (و نه مذهب او) در واداشتن مردم به حرکت عاملیتی نداشت....»
عامل موثر دیگر: «اشتباهات رژیم»
«علاوه بر علل و انگیزههای متعددی که در رشد و گسترش جنبش دخالت داشتهاند باید به اشتباهات متعدد رژیم نیز توجه کرد. نقش این اشتباهات کم نبوده، گو اینکه وقوع اشتباهات نیز بیدلیل نبوده و با ماهیت رژیم و بحران آن ارتباط دارد. هنگامی که کابینهی آموزگار بر سرکار آمد، وعدههایی به بخش خصوصی داد که در نوشتهی "بحران جدید ..." به آنها اشاره کردهایم. اما ماهیت رژیم چنان بود که نخواست و نتوانست به همین وعدههای مختصر نیز وفا کند....
«... در صفحات قبل گفتهایم که هیچکس نقش روحانیون را به اندازهی فعلی پیشبینی نمیکرد. اما آنچه شاه را در این مورد از دیگران متمایز میسازد این است که او تصور کرد میتواند به کسانی مانند شریعتمداری در مقابل دیگران، و از جمله لیبرالها، تکیه کند. غافل از اینکه اولا منافع شریعتمداری از منافع سایرین کاملاً جدا نیست.... قمار شاه بر سر شریعتمداری و خارج شدن کنترل از دست او به اعتراف خودش از بزرگترین اشتباهات رژیم بود.»
به هم خوردن تفاهم متقابل بین نیروهای چپ و مذهبی
«.... اولین زمینهی این امر را اقدام خیانتکارانهی مجاهدین بهاصطلاح مارکسیست با اخراج و اعدام و ضبط اموال و اسلحه و اسناد مجاهدین مسلمان فراهم کرد....
«اما این ضربه، هم به جنبش کمونیستی و هم به جنبش خردهبورژوازیِ مبارز، علیرغم همه سهمگینی میتوانست به طریق دیگر تخفیف یابد. ضربهی کمونیستنمایان شاید اگر با عکسالعمل معقول مذهبیون مبارز مواجه میشد کمتر ویرانساز بود....»
موضع خمینی دربارهی مجاهدین خلق و سوءاستفادهی او از اقدام مجاهدین بهاصطلاح مارکسیست برای حمله به کمونیسم
«این نکته را نیز فراموش نمیکنیم که (خمینی) حتی در بحبوحهی فعالیت مجاهدین مسلمان آنها را تایید نکرد... باید از ایشان پرسید آیا راه مجاهدین مسلمان راه اسلام بود یا نه؟ اگر بود چرا تاییدشان نکردید و اگر نبود چرا اعلام نکردید و مردم را از "گمراهی" باز نداشتید و از این مهمتر چرا امروز از "از پشت خنجر زدن کمونیستها به مسلمانان" سخن میگویید؟ .... آیا خمینی نمیداند که بسیاری از مسلمانان نیز مرتکب جنایت شدهاند، جنایاتی هولانگیزتر از مجاهدین به اصطلاح مارکسیست؟ آیا خمینی خبر ندارد که در پارهای از کشورهای اسلامی چه میگذرد و چگونه آنان قاتل خلق خود و حامی شاه و نوکر امپریالیسم هستند؟ آیا ملک خالد کمتر از هواکوفنگ کراهتآور است؟ و آیا ضیاءالحق از برژنف منزهتر است؟
«... هرکس که مختصر انصافی داشته باشد میداند که هزاران کمونیست با شرافتی که در مبارزه با رژیم منفور شاه جان باختند و یا اکنون در سیاهچالهای او جان میدهند "عمال شاه" نیستند. حماسهی با شکوه قامت راست کتیرائی که روی استخوانهای از پوست بیرونزدهی کف پایش راه میرفت و سرود میخواند، چهرهی فراخ و با ابهت خسرو گلسرخی که با مقاومت حماسی خود خلقی را تکان داد، سرود مبارزهجویانهای را که از سینهی پویانها و احمدزادهها و جزنیها ندای آغاز جنگی باشکوه درداد بدون چشمپوشی از هرگونه اخلاق و ایمان – و از جمله اخلاق و ایمان صدر اسلامی که مورد توجه آقای خمینی است – نمیتوان ملهم از امپریالیسم خواند.»
عوارض قدرت
«آیتالله خمینی نشان میدهد – و چه خوب شد که به همه نشان داد – که در حکومت اسلامی مورد نظر او چگونه حکم میشود. اگراین منطق آقای خمینی درست است بنابراین حکومت اسلامی او حکومتی خواهد بود که در آن گلسرخیها عامل شاه و امپریالیسم تلقی میشوند و خونشان حلال است؛ حکومتی که در آن ترهگلها به سیاهچال فرستاده میشوند.
«چه خوب شد که این نیز آشکار شد و در حقیقت تنها تحت این شرایط آشکار شدنی بود. تحت شرایط احساس قدرت. هنگامی که آیتالله خمینی در موضع ضعف قرار داشت از حمله به کمونیستها خبری نبود. به مجرد آنکه اوضاع و احوال دست به دست دادند تا موقعیت او تثبیت شود، با آنکه کمونیستها هنوز زیر تیغ رژیم بودند، حمله به آنها از جانب او آغاز شد.... آن مذهبی که میگوید هنگام احتیاج سکوت کن و یا صدای مخالف برنیاور، اما هنگام قدرت بکوب، سیاستباز است. سیاستبازی به قیمت رویگرداندن از واقعیات، به قیمت بهتان زدن به صدیقترین و شریفترین فرزندان وطن، به قیمت ندیدن خونهای پاکی که قطراتش هنوز بر دیوار سیاهچالها خشک نشده است.... احساس قدرت خیلی سریعتر از آنچه تصور میرفت عوارض خود را نشان داد. ما مطلقاً این توهم را نداریم که آقای خمینی تغییر رویه دهد. او فعلا خود را بر مسند قدرت میبیند و هرچه میخواهد میگوید.... اکنون برای دیگران هم باید روشن شده باشد که حملات مستمر آقای خمینی به مبارزین کمونیست نه بهعنوان عکسالعمل عجولانه به این یا آن مسئله، بلکه ناشی از یک تصمیم حسابشده است و ادامه خواهد یافت.
«در سراسر نوشتههای خمینی کوششی در رد ایدئولوژیک کمونیسم به عمل نمیآید. اظهارات او بهتان و تهمت با الفاظ موهن است بدون آنکه حتی زحمت "استدلال" به خود داده شود. این بهتانها با حسابگری تحت عنوان "شنیده شده است" و یا "میگویند" و غیره به اصطلاح از نظر شرعی محکمکاری شده است. "شنیده شده است" که کمونیستها عمال امریکا هستند! "گفته میشود" که رژیم میخواهد تبلیغات کمونیستی کند!! به هرحال این محکمکاریها (!) ممکن است شرعی باشد ولی کسی را از هدف اصلی که بهتان زدن است دور نمیکند. در یک استثنا خمینی بحث ایدئولوژیک میکند و اظهار میدارد که کسی که به منشأ غیبی معتقد نیست نمیتواند بهخاطر انسانیت کار بکند. چه خوب بود که آیتالله خمینی این رشته استدلال را ادامه میداد تا ثابت میشد که کسانیکه بهخاطر منشأ غیبی و اجر آخرت کوشش میکنند قابل احترامترند یا آنهایی که بدون چشمداشت جان فدا میکنند....»
آیا روحانیون بدیلی اجتماعی هستند
«ما عقیده داریم که روحانیون نه هرگز توانستهاند و نه بهخصوص امروز میتوانند بدیلی پایدار باشند، بلکه حداکثر بهعنوان محمل و محلل در خدمتِ گذار از مرحلهای به مرحلهی دیگر قرار میگیرند.»
و امروز دیگر درستی این باور بر همهگان آشکار شده است: رژیم خمینی و روحانیون سرکوب، قتل، فساد، غارت، سلطهی «هزار فامیل» ... را نهتنها از رژیم پیشین بهخوبی آموختند بلکه دست استاد خود را از پشت بستند.
به امید اینکه این بحث به بازاندیشی اساسی دربارهی مواضع سازمانها و گروههای چپ نسبت به موضوعهای کلیدی جامعه یاری رساند و از «گذشته چراغی [بر] راه آینده» افکند.
بهمن ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر