من و حسین شریتعمداری و «رادیو منحرفان جنسی» و سفر با گذرنامهی عادی جمهوری اسلامی به هر نقطه دنیا
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
وقتی مقالهی «اسدالله لاجوردی چشموچراغ خمینی و خامنهای» را نوشتم
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-87460.html
از آنجایی که لاجوردی شاخص و نماد سبعیت و شقاوت نظام اسلامی است، حسین شریعتمداری به میدان فرستاده شد و مطلبی که در پی میآید را در مورد من در روزنامه کیهان نوشت.
حسین شریعتمداری را در قد و قوارهای ندیدم که پاسخاش را بدهم. پیشتر در زمستان ۱۳۶۳ در بند ۱ واحد ۳ قزلحصار در حضور زندانیان پاسخ او و دستیارش حسن شایانفر را داده بودم که باعث شد جل و پلاسشان را جمع کرده به سرعت بند را ترک کنند. در جلد دوم کتاب «نه زیستن نه مرگ» پاسخم را تشریح کردهام. پیش خودم فکر کردم او که از سوی خامنهای «سگ درگاه ولایت» معرفی میشود، زدن ندارد، بهتر است به «ولی امر» او بپردازم.
کما این که در ارتباط با «فرقه رجوی» که «ضدانقلاب مغلوب» است نیز رویکرد مشابهی دارم و فکر میکنم بسیاری از وابستگان آن به دلیل حقارتشان، زدن ندارند و بایستی به زوج گرداننده فرقه پرداخت. حسین شریعتمداری در مقالهاش نوشته بود:
«ناگزیر از استخر زندان اوین استفاده میکردیم! (اخبار ادبی و هنری)
«ایرج مصداقی، ضدانقلاب فراری که مدتهاست با نوکری برای رسانههای وابسته به سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی غرب، خاطرات ساختگی و توهمات روانپریشانه ارائه داده و به لجنپراکنی علیه انقلاب و نظام اسلامی، به خصوص بخش قضایی و به ویژه شهیدان والامقامی همچون شهید لاجوردی مشغول است، در یکی از تازهترین مهملبافیهای خود در پایگاههای اینترنتی وابسته به سازمان CIA (گویانیوز) و سرویس اطلاعاتی هلند (رادیو زمانه)، بار دیگر شخصیت استثنایی و فرهیخته شهید لاجوردی را هدف قرار داده و مانند همیشه با مشتی ادعاهای متناقض و بدون سند و مدرک، در مسیر پروژه اخیر محافل صهیونی به تطهیر گروهک تروریستی منافقین پرداخته است.
نکته قابل تامل این است که تناقضات لاطائلات مصداقی، آنچنان فاجعهبار است که گاهی کارشناسان و اهالی متخصص رسانه حیرتزده میشوند که برخی رسانههای غرب به چه حضیضی افتادهاند که ناگزیر از نشر و اشاعه چنین مهملاتی شدهاند! مصداقی که پیش از این در سوئد و با هزینه کانونهای اطلاعاتی/جاسوسی غرب، ادعاهایی مجعول و فاقد سند را در قالب خاطرات زندانش انتشار داده بود، ادعا داشت که پس از تجاوز منافقین به ایران (با نیرو و حمایت صدام)، در وقایع تابستان ۱۳۶۰، هرکس در زندانها به اصطلاح مقاومت کرد، اعدام شد. از طرفی در همان خاطرات به شدت مدعی بود که ذرهای از مواضع خود کوتاه نیامده، همواره در مقابل مسئولین زندان ایستادگی نموده و حتی به شدت در روی آنها پرخاش میکرده است! اما از طرف دیگر علیرغم این به قول خودش مقاومتها، نه تنها اعدام نمیشود که در همان دوران به قول وی سرکوب و اعدام، بارها به مرخصی رفته و سرانجام آزاد شده و با پاسپورت و از فرودگاه مهرآباد به خارج کشور سفر میکند تا در جبهه اپوزیسیون به فعالیت علیه جمهوری اسلامی بپردازد!
مصداقی خودش در پاسخ به یکی دیگر از همپالگیهایش که مدعی ایستادگی و مقاومت در زندان و همچنین قتل عام زندانیان بوده، اما اینک در اروپا مشغول اپوزیسیون بازی است، مینویسد: «... مشخص کنید در سال ۶۷ در خلال قتلعام زندانیان سیاسی چگونه زنده ماندید؟ آیا اصلا به دادگاهی برده نشدید؟ ... پاسخ دهید چرا شما و امثال شما که دشمنان درجه یک رژیم بودید، به دادگاه برده نشدید؟... شما چگونه از کشور خارج شدید؟...» به نظر میآید، پیش از مخاطب مصداقی در مقابل پرسشهای فوق، خود وی بایستی پاسخگوی این سوالات باشد!
مصداقی و افرادی مانند وی در اجرای پروژه سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، همواره بر طبل قتلعام زندانیان در سال ۶۷ کوبیدهاند و فراموش کردهاند خودشان و بسیاری دیگر از آن زندانیان اینک در خارج کشور هستند. وی در جای دیگر از همان پاسخ به یکی از همپالکیهایش در خارج کشور مینویسد:
مصداقی و افرادی مانند وی در اجرای پروژه سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، همواره بر طبل قتلعام زندانیان در سال ۶۷ کوبیدهاند و فراموش کردهاند خودشان و بسیاری دیگر از آن زندانیان اینک در خارج کشور هستند. وی در جای دیگر از همان پاسخ به یکی از همپالکیهایش در خارج کشور مینویسد:
«... تمام اینها در حالی است که دهها (و صدها) زندانی مجاهد اکنون زنده و در عراق، اروپا و آمریکا هستند......»
مصداقی در حالی از یک سوی به شرایط طاقتفرسا و رنجبار زندانها در زمان شهید لاجوردی میپردازد که علیرغم همه دروغها و تناقضات گفتههایش، (اگرچه با نسبتهای ناروا و توجیهات ابلهانه) اما نمیتواند از شرایط مناسبی که شهید لاجوردی در زندان ایجاد کرده بود، سخن نگوید. وی در بخشی از خاطرات خویش به استخر اوین اشاره دارد که زندانیان بندهای مختلف از آن استفاده میکردند (آنچه که امروز شاید برای خیلیها باورکردنی نباشد) و استفاده ناگزیر خود و دوستانش از آن استخر را توجیه میکند! او مینویسد: «... به هر علتی که بود، رژیم امکانی را در اختیارمان گذاشته بود و دلیلی برای استفاده نکردن از آن نمیدیدیم... بر فرض که رژیم میخواست سوءاستفاده کند. اگر استخر هم نمیرفتیم، باز استفادهاش را میکرد و به دروغ همان ادعا را تکرار میکرد که زندانیان هر روز از استخر استفاده میکنند.....»!
مصداقی در حالی از یک سوی به شرایط طاقتفرسا و رنجبار زندانها در زمان شهید لاجوردی میپردازد که علیرغم همه دروغها و تناقضات گفتههایش، (اگرچه با نسبتهای ناروا و توجیهات ابلهانه) اما نمیتواند از شرایط مناسبی که شهید لاجوردی در زندان ایجاد کرده بود، سخن نگوید. وی در بخشی از خاطرات خویش به استخر اوین اشاره دارد که زندانیان بندهای مختلف از آن استفاده میکردند (آنچه که امروز شاید برای خیلیها باورکردنی نباشد) و استفاده ناگزیر خود و دوستانش از آن استخر را توجیه میکند! او مینویسد: «... به هر علتی که بود، رژیم امکانی را در اختیارمان گذاشته بود و دلیلی برای استفاده نکردن از آن نمیدیدیم... بر فرض که رژیم میخواست سوءاستفاده کند. اگر استخر هم نمیرفتیم، باز استفادهاش را میکرد و به دروغ همان ادعا را تکرار میکرد که زندانیان هر روز از استخر استفاده میکنند.....»!
از دیگر امکاناتی که شهید لاجوردی در زندان ایجاد کرده بود، ایجاد کارگاههای مختلف و امکان کار و ایجاد درآمد برای زندانیان بود که باز هم مصداقی، اگرچه آن را «بیگاری» میخواند! ولی نمیتواند اشتیاق خود به کار در این کارگاهها را پنهان نماید و در همان خاطراتش مینویسد:
«... من و ... (ف.ا) هر روز اولین کاندیداهای اتاقمان برای رفتن به بیگاری (کار در کارگاهها) بودیم....» !
نکتهی جالب توجه این که حسین شریعتمداری از «خاطرات ساختگی و توهمات روانپریشانه» من میگوید؛ مسعود رجوی هم که از آبشخوری یکسان با حسین شریعتمداری ارتزاق میکند من را دچار «خودبزرگبینی»، «توهم» و «روانپریشی» معرفی میکند؛ شادی امین که با اضافه کردن یک «رنگ» به «شش رنگ» معروف، «هفت رنگ» از آب در آمده و به همراه رئیساش برای سرکیسهکردن نهادهای بینالمللی در نقش مدافع حقوق بشر فرو رفتهاند، بعد از ساخت و پاخت با فرقهی رجوی من را دچار «سندروم استکهلم» و عاشق بازجویم توصیف میکند و یک ستوان وامانده گارد جاویدان شاهنشاهی که امروز «سرادر»ش قاسم سلیمانی است و ادعا میکند که «کارشناسی ارشد امنیتی» در فرانسه است، متوجه بیماری روانی من و قرصهای زیادی که مصرف میکنم شده است.
البته هستند «چپ»های زهوار درفته و درماندهای که با اسامی مستعار و پشت نقاب و روبنده گاهگاهی از همین حربهها با سس «توبه» و ... برای حمله به من استفاده میکنند.
در همین ایام یک «بچهآخوند» که تا چند سال پیش در «بیت رهبری» جای دوست و دشمن را نشان میداد و پادوی مهدی هاشمی و «بیت رفسنجانی» بود، روی دست دیگر همپالکیهایش سور زده و در گفتگو با «بز اخفش»اش بیژن فرهودی ادعا کرد که هنگام اعدامها، پاسداران من را بالای پشتبام اوین میبردند که صحنه را خوب تماشا کنم.
البته پیشتر پاسخهای لازم را به آنها دادهام. همچنین با کمال میل میپذیرم وقتی لاجوردی شخصیت «فرهیخته» و «استثنایی» باشد حتماً من «روانپریش» هستم. و یا در جایی که مسعود رجوی که هر روز خواب رهبری میدید و و در بیابانهای عراق برج و بارگاه رهبری برای خود میساخت، «فرهیخته» و «استثنانیی» است حتماً من «متوهم و خودشیفته» و «بیمار» هستم. و در پاسخ به «امید نادان» و «بچهپررو» و «بچه آخوند» و «کارشناس ارشد امنیتی» و ... مجبورم به «کلاغ» مورد نظر مهندس بازرگان اشاره کنم که یکی از «فاطمه کماندوها»ی نظام ولایی را به آن ارجاع داد.
طی مدتی که همچنان به روشنگری در مورد چهرههای جنایتکار نظام اسلامی مشغول بودم «هفتخط»های صادراتی نظام اسلامی از «بچهپررو» گرفته تا «بچهآخوند»، از «امید نادان» گرفته تا یک ستوان درماندهی گارد جاویدان به جست و خیز مشغول بودند که گویا من «تواب» بودهام و قس علیهذا و لابد حضرات «شیر ژیان» و قهرمانان مبارزه با رژیم! البته ارکستر درماندهی فوق بر اساس نتهایی مینوازد که «بیت رهبری ارتجاع مغلوب» در حومه پاریس مینویسد.
وقتی مقاله «حاجداوود رحمانی عرف کامل نظام زندانها در حکومت ولایی» را نوشتم و با انتشار تصاویر وی در مورد شرایط دهشتناک زندان قزلحصار در سالهای ۶۰ تا ۶۳ روشنگری کردم،
حسین شریعتمداری زنجیر پاره کرد و مطلب زیر را در مورد من نوشت:
شبکه رادیویی وابسته به سرویس جاسوسی هلند که بهخاطر حضور پررنگ منحرفان به رادیوی همجنس بازها مشهور است، برای تخریب کشورمان، باز هم دست به دامان یک تروریست شد!
رادیو زمانه که از آمستردام و با حمایت دستگاه جاسوسی هلند علیه کشورمان برنامه پخش میکند، یادداشت یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین را منتشر کرده است. طنز روزگار این است که نویسنده با وجود سابقه عضویت در این سازمان تروریستی، بدون هیچ استنادی، نظام حاکم بر ایران را بیرحم توصیف کرده است؛ آن هم بهخاطر مجازات کسانی که حداقل اتهامشان، بمبگذاری، ترور و قتلعام شهروندان و مردم عادی است!
ایرج مصداقی که قبلا نیز مطالبی برای رادیوی دستگاه جاسوسی هلند تهیه کرده بود، از جمله اعضای سابق گروهک منافقین است که با پرداختن به محاکمه و مجازات تروریستها، سعی در پروندهسازی علیه ایران دارد.
وی همواره مدعی است که در سال ۶۷ تنها زندانیانی توانستند از اعدام نجات یابند که با جمهوری اسلامی همکاری کردند. اما این سؤال مطرح است که اگر تنها «همکاری با جمهوری اسلامی» دلیل تبرئه و آزادی زندانیان و رهایی از اعدام بوده، خود وی چگونه اعدام نشده و هماکنون با گذرنامه عادی جمهوری اسلامی به هر نقطه دنیا سفر میکند؟ مصداقی در پاسخ به این پرسش جدی، همیشه گفته است:«نمیدانم چه شد!»
ایرج مصداقی که قبلا نیز مطالبی برای رادیوی دستگاه جاسوسی هلند تهیه کرده بود، از جمله اعضای سابق گروهک منافقین است که با پرداختن به محاکمه و مجازات تروریستها، سعی در پروندهسازی علیه ایران دارد.
وی همواره مدعی است که در سال ۶۷ تنها زندانیانی توانستند از اعدام نجات یابند که با جمهوری اسلامی همکاری کردند. اما این سؤال مطرح است که اگر تنها «همکاری با جمهوری اسلامی» دلیل تبرئه و آزادی زندانیان و رهایی از اعدام بوده، خود وی چگونه اعدام نشده و هماکنون با گذرنامه عادی جمهوری اسلامی به هر نقطه دنیا سفر میکند؟ مصداقی در پاسخ به این پرسش جدی، همیشه گفته است:«نمیدانم چه شد!»
نکتهی جالب توجه آن که در مطلب اولی حسین شریعتمداری مدعی شده بود «با پاسپورت و از فرودگاه مهرآباد به خارج کشور سفر» کردهام و این بار مدعی شده است «هماکنون با گذرنامه عادی جمهوری اسلامی به هر نقطه دنیا سفر» میکنم. بنازم به «اعتبار» گذرنامهی «عادی» جمهوری اسلامی. خدا میداند با گذرنامه «غیرعادی» جمهوری اسلامی به کجاها که نمیتوان سفر کرد.
قابل ذکر است که حسین شریعتمداری و دستیارش حسن شایانفر پس از برکناری لاجوردی و حاج داوود رحمانی به اتفاق دیگر مسئولان امنیتی نظام و حتی کسانی مانند مقتدایی سخنگوی شورای عالی قضایی هرچه از دهانشان در می آمد بار این دو میکردند و آنها را عامل «سرموضع» ماندن زندانیان و حتی پیوستن آنها به مجاهدین معرفی میکردند.
از این که چرا و چگونه از کشتار ۶۷ جان به دربردهام نه تنها حسین شریعتمداری بلکه مسعود رجوی ولی فقیه غایب «ارتجاع مغلوب» و بانو به همراه دربارشان نیز مثل مار به خود میپیچند. البته اعتراف میکنم «نبوغ» و «رذالت» مسعود رجوی و حواریونش در این زمینه بیشتر از حسین شریعتمداری بود. چرا که رجوی با دستکاری در متن نوشتاری نوار صوتی دیدار آیتالله منتظری با اعضای هیأت مرگ مدعی شده بود در جریان کشتار ۶۷ ، اعضای هیأت هرکجا در ارتباط با تصمیمگیری راجع به فردی گیر میکردند از من نظر میپرسیدند.
در یادداشت «ادعای جدید فرقه «صاحبمرده» رجوی مبنی بر عضویت من در هیأت کشتار ۶۷! » پاسخ درخور را به رجوی دادم.
حال نزار و واکنشهای افسارگسیختهی «ارتجاع غالب» و «ارتجاع مغلوب» و عواملشان برای من قابل فهم است. اگر توجه کنید تمامی حضرات از فرط درماندگی و به منظور فرار از پاسخگویی به یک حربه متوسل میشوند. فرقه رجوی که همچنان با دستبرد به تحقیقات من با حقهبازی از آنها به نام خودش استفاده میکند، من را «تواب تشنه به خون» معرفی میکند و به روی خودش نمیآورد، هنگامی که قتلعام شدگان ۶۷ زنده بودند من را به عنوان نمایندهشان انتخاب میکردند و پس از کشتار نیز همچنان نمایندهی زندانیان بودم. حسین شریعتمداری از آنجایی که خود را «توابساز» مینامید رویش نمیشود از ترم رجوی ساخته استفاده کند، به گونهی دیگری همان مضمون را کوک میکند. شیوههای به کار برده شده توسط این دو نیروی مخرب و ضدانسانی نیز یکسان است. هر دو برای اثبات ادعاهای دروغشان با رجوع به کتاب خاطراتم، بخشی از جمله را با زدن سر و ته آن به خواننده به عنوان اعتراف من قالب میکنند. نزدیک به ۴ دههی است که «ارتجاع غالب» و «ارتجاع مغلوب» به هم پاسکاری میکنند.
ایرج مصداقی ۲۸ اسفند ۱۳۹۷
www.irajmesdaghi.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر