احمد رناسی
درهمان دوران، وتازه آیزنهاوربه ریاست جمهوری آمریکا شده، به سفیراوگفته شده
بودکه شمادرزمان قراردادوثوق الدوله به سود ایران نظردادید، وقراردادبه سودایران،
وشکست استعمارانگیس جریان گرفت،اما حالاچرا به زیان ایران عمل میکنید، پاسخ دادن،که
آن دوران گذشت وحالا سیاست ما چنین گونه است!؟ چرائی ابن نغییر،پس ازملی شدن وپیش
ازکودتا، این بودکه چرچیل میرود آمریکا وبه آیزنهاور میگوید که بیش ازیک سده است
که ماوروسیه منافع خودرا،مشترکا ازمنابع ایران می برده ایم، اما حالاکه صنایع نفت
ایران ملی شده است، من ازشمامی خواهم تابه سود یکدیگر، برای بردن سودازمنابع ایران،
وبویژه نفت استفاده کنیم، واگرشما نپذیرید، من دست خود به سوی استالین درازمی کنم،
وبااوپیمان می بندم!؟ که آیزنهاورمی پذیردوکودتا برعلیه دولت ملی ومردمی مصدق میکنندومحمد
رضا شاه وابسته را به ایران برمیگردانند، واسبئداد وابسته به او انجام می گیردوکنسرسیوم
نفت رابپا میدارند،وسپس به غارت نفت ایران، بگونه مشترک، دست می یابند!؟ درپی
کودتا ودولت برقرارگرفته زاهدی، شاه وزاهدی،ازسفیر ایران اللهیارصالح میخواهند
تااوبماند، تاسفیرجدید بفرستند،وچون زنده یادنمی پذیرد، آیزنهاوررادرجریان میگذارند،تا
اواز زنده یادصالح بخواهد، که به هنگام رفتن صالح برای خداحافظی ازآیزنهاور، ریاست
جمهور آمریکابااصرارازاوخواستن تابماندوسفیر جدیدآید، که اللهیار صالح بااشک
برپهنابگونه اش، نمی پذیرد وپاسخ به آیزنهاور که«چگونه میتوانم که سفیریک دولت
دموکرات وملی چون مصدق» بوده باشم وحال ازاین پله هاکه بالاوپائین می آمدم، خجالت
نکشم که سفیر دولت مصدق بوده ام، اما حالا«سفیر دولت کودتا، که به ددستِ
چاقوکشان»برسرکارآمده وبه زیان منافع ملی راه می پوید،!؟ که گویاآیزنهاوربااندوه،
به زنده یاد صالح گوید، که هردولتی منافع خود رادرنظردارد!؟ بهرروی، خاطراتی است
ازآن دوران،که در پرسش وپاسخ بازنده یادونام،اللهیار،درخواندنیهای پس ازکودتای
28مرداد،آورده شده و بیاددارم، ودیگرشنیده وخوانده هائی، که دررزنامه های آن
زمان،آورده شده بود!؟ احمد رناسی
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 24 مرداد 1398 17:19
سایت انقلاب اسلامی در هجرت: برغم انتشار اسناد مکرر و
اعتراف سران امریکایی (بیل کلینتون، رئیس جمهوری و مادلن آلبرایت، وزیر امور خارجه
حکومت کلینتون و نیز مقامات انگلیسی) درباره تصدی کودتای 28 مرداد توسط سیا و
اینتلیجنت سرویس و پوزش آنها از مردم ایران بخاطر براندازی حکومت مصدق، شاه و
خانواده پهلوی، از جمله فرح پهلوی و فرزندش، آن را رستاخیز ملی، قیام ملی،
افسانه... توصیف میکنند و تصدی کودتا توسط حکومتهای وقت انگلیس و امریکا را منکر
میشوند.
رژیم شاه، هر
سال، سالگرد کودتای ننگین 28 مرداد را جشن میگرفت. هم تظاهرات برقرار میکرد و هم
وسائل ارتباط جمعی موظف بودند در ستایش آن کودتا بگویند و بنویسند. مقامات ادارای به
دستور و مدیران شرکتها، برای دستیابی بیشتر به درآمدهای بادآورده نفت، خود را
مجبور میدیدند آن کودتا را رستاخیز ملی بخوانند و به شاه تبریک بگویند. شماری از
سرسپردگان به بیگانه که واقعیت کودتا را نمیتوانند انکار کنند، به تکرار، از لزوم
«گذشته را به گذاشته بازگذاشتن» سخن میگویند. اما به خود نمینگرند تا ببینند
سرسپردگی به بیگانه، گذشته نیست و حال است. اگرهم امروز دیگر گروهی و شخصی پیدا
نمیشد به بیگانه روی آورد، هنوز به روز گرداندن وجدان تاریخی مردم ایران بازگو
کردن خیانت خائنان به کشور ضرورت داشت.
در سندی
از سندهای سری دولت امریکا که منتشر میکنیم، آمدهاست که سفیر امریکا در بغداد در
26 مرداد 1332به شاه توصیه میکند برای حفظ حیثیت خویش هرگز درباره دخالت خارجیان
در کودتای 28 مرداد سخنی برزبان نیاورد. او نیز قبول میکند. آن روز، امریکا براین
باور بود که کودتا شکست خوردهاست و نگران بود که اعتراف شاه، اعتبار امریکا را
بمثابه ابرقدرت، زیر سئوال میبرد. وگرنه سفیر میدانست نیاز به چنین توصیهای
نبود. زیرا بر خود شاه هم نیز معلوم بود ننگی بالاتر از آن وجود ندارد که «شاه»
مملکت وسیله کودتای دولتهای خارجی برای چپاول نفت و ثروت کشور بگردد. اگر کودتا
پیروز شده بود، شاه به بغداد نمیگریخت و این او بود که إصرار میورزید رهبری
کودتا توسط سیا و اینتلیجنت سرویس، پنهان بماند. چنانکه مدتها به کرمیت روزولت،
عامل امریکائی کودتا در ایران، پول میداد تا که کتاب خاطرات خود از کودتا را
انتشار ندهد.
برای نشان دادن میزان وارونه سازی
تاریخ از سوی جماعت پهلوی، بخشی از کتاب خاطرات فرح پهلوی و سپس، بخشی از
یادداشتهای علم، وزیر دربار شاه، در باره سالگرد 28 مرداد 1352 و میزان «استقبال
مردم» از آن، و پرداخت حق سکوت به کرمیت روزولت برای ممانعت از انتشار کتاب
خاطراتش را نیز میآوریم:
تاریخ سند 17 اوت 1953 برابر با 26 مرداد 1332- 7 صبح
از سوی سفیر امریکا در عراق به وزارت خارجه امریکا
کاملاً سری، فوری
برای ملاحظه قائم مقام وزیر امور خارجه
شاه ایران از طریق حکومت
عراق ابراز تمایل کرد با من دیدار کند. با توجه به رویه و نگرش اصلی طرفداری او از
غرب و رویه سیاسی وزارتخانه در پشتیبانی از وی، من بدون سروصدا در ساعت 9.30 شب
پیش در میهمانسرای رسمی دولت عراق که وی در آنجا اقامت دارد به دیدار وی رفتم.
شاه را به علت بیخوابی در سه شب گذشته فرسوده یافتم. او براثر جریان رویدادهای
اخیر سردرگرم و آشفته بود. ولی هیچ اوقات تلخی و شکایتی نسبت به امریکا که اصرار
به عملیات و برنامه ریزی آنها را برعهده داشت، ابراز نکرد. من به او سفارش کردم
که بخاطر حفظ حیثیت او در ایران، هرگز در باره دخالت خارجیها در وقایع اخیر، به
اشاره نیز سخنی نگوید. او پذیرفت.
شاه اظهار کرد در هفتههای
اخیر بیش از پیش فکر و احساس کرده بود که بایستی برضد مصدق دست به اقدام بزند.
زیرا نامبرده در نقض و زیرپا گذاردن قانون اساسی گستاختر شدهاست. بنابراین،
دو هفته قبل که به وی پیشنهاد شد هدایت یک کودتای نظامی را برعهده بگیرد، او این
فکر را پذیرفت. با این وصف با مطالعه بیشتر، تصمیم گرفت اقدامی که میکند در
چارچوب اختیاراتی باشد که قانون اساسی به وی دادهاست و نه یک کودتا (بازگو نشود).
بدین سبب، بعد از مشاوره با یک امریکائی (بازگو نشود)[1]، که یک مقام رسمی
وزارت خارجه نبود، تصمیم گرفت سرلشگر زاهدی را به عنوان نخست وزیر به جای مصدق
منصوب نماید. پس از اینکه مطمئن شد همه کارها سامان یافتهاند و هیچ امکان
شکست (بازگو نشود) و عدم موفقیتی وجود ندارد، تهران را ترک و به کاخ خود نزدیک
دریای مازندران رفت تا مصدق را اغفال و غافلگیر کند. از آنجا، سه روز پیش، نامه
انتصاب تیمسار زاهدی را توسط یک سرهنگ مورد اعتماد به تهران فرستاد. نامه به
تیمسار زاهدی داده شد و او میباید زمان و روش اطلاع دادن به مصدق را تعیین میکرد
و ترتیب میداد. شاه انتظار داشت این اقدام همان روز صورت پذیرد. لکن (بازگو
نشود)، هیچ عملی صورت نگرفت. از قرار، بدین سبب که، آن روز، پیام خیلی دیر رسید.
روز بعد نیز هیچ اقدامی صورت نگرفت. ظاهراً بدین سبب که روز تعطیل بود. در روز
سوم، مصدق به نحوی از خطر آگاه شد و فرصت اتخاذ تدابیر متقابل را به دست آورد.
بدین مناسبت هنگامی که سرهنگ به اقامتگاه مصدق رسید، وی را بازداشت کردند.
هم امروز، صبح هنگام، شاه از
کاخ خود، واقع در ساحل دریای مازندران خارج و به وسیلهِ یک هواپیمای بیچ کرافت، با
یک خلبان و یک تن از کارکنان کاخ و ملکه، ایران را ترک کرد. هواپیمای حامل او و
ملکه در ساعت 10 و 15 دقیقه صبح در فرودگاه بغداد فرود آمد. فیصل پادشاه عراق در
ساعت 11 از اردن بازگشت. امروز بعد از ظهر شاه از فیصل پادشاه عراق دیدار نمود و
فیصل نیز از وی بازدید و میهمان نوازی کرد. لکن به نظر میرسد، بعلت حضور نداشتن
عمویش و پشتیبانی و تأئید او که اینک در قاهره است، تا اندازهای، پیشاروی رویداد،
نمیداند چه بایدش کرد.
شاه اظهار کرد میباید بسیار
زود، احتمالاً تا فردا، بیانیهای صادر کند. در هر حال، نیازمند اطلاع از وضیعت
تهران راهنمایی دوست خود، امریکا است. وی سعی خواهد کرد صدور بیانیه را تا
دریافت توصیه و راهنمایی صبر کند. ولی فشار برای صدور بیانیه زیاد است و افزایش
نیز مییابد. وی فکر میکند، در بیانیه خود، اظهار کند، سه روز پیش، مصدق نخست
وزیر را برکنار و سرلشگر زاهدی را به سمت نخست وزیر منصوب کردهاست. این اقدام را
بدین خاطر انجام داده است که مصدق، بطور مداوم، قانون اساسی را نقض کردهاست. از
آنجا که شخص وی، به هنگام رسیدن به سلطنت، سوگند یادکردهاست قانون اساسی را محترم
شمرده و از آن پشتیبانی و آن را حفظ کند، هیچ چارهای جز برکنار کردن نخست وزیر و
حکومتی که برخلاف قانون اساسی عمل میکرد، نداشت. هنگامی که آشکار شد اوامر وی به
مورد اجرا گذارده نمیشود، کشور را ترک کرد تا از خونریزی و وارد آمدن خسارت بیشتر
به کشور جلوگیری شود. وی آماده است و هر زمان که بتواند به مردم ایران خدمت کند،
به ایران باز میگردد. تا آن زمان، برای استقلال ایران و سلامت مردم ایران دعا میکند.
همه ایرانیان واقعی هیچ گاه اجازه نخواهند داد کشورشان تحت سلطه و نفوذ حزب غیرقانونی
توده برود. شاه گفت او به کلی سردرگم است و به هیچ وجه نمی تواند درک کند چرا
نقشه ناکام ماند. ماموران مورد اعتماد کاخ کاملاً به موفقیت آن اطمینان داشتند.
دوست امریکایی به موفقیت آن کاملاً اطمینان داشت. وقتی از امریکایی پرسیده بود اگر
طرح شکست بخورد، چه باید بکند، امریکایی که احتمال شکست را مدنظر داشت، پاسخ داده
بود شاه باید به بغداد برود. شاه گفت بدینخاطر، وقتی نقشه شکست خورد، به
بغداد آمد. اینک وی نیازمند اطلاعات و رهنمود برای اقدام بعدی خویش است. وی
گفت فکر میکند نمیباید (بازگو نشود) در اینجا بیش از چند روز بماند. سپس به
اروپا خواهد رفت. امیدوار بود احتمالاً به امریکا برود. وی افزود که به زودی در
صدد جستجوی کار میشود چه وی دارای خانواده بزرگی است و امکانات مالی بسیار کمی در
خارج از ایران دارد. من،با گفتن اینکه امیدوارم به زودی برای ادامه سلطنت بر مردم
خویش که آن قدر به آنان خدمت کردهاست، به کشور مراجعت کند، کوشیدم روحیه وی را
تقویت کنم. ولی وی پاسخ داد که مصدق مطلقاً دیوانه و به شیوه جنون آوری حسود است و
نظیر یک ببر، به کلیه موجودات زنده که در اطراف وی حرکت میکنند، حملهور میشود.
به عقیده شاه، مصدق فکر میکند میتواند با حزب توده ائتلاف و همکاری بوجود آورد.
سپس آنان را با زیرکی کنار بزند. ولی با انجام این کار، مصدق دکتر بنش[2] ایران خواهد گشت.
بخشی از کتاب خاطرات فرح در باره کودتای 28 مرداد 1332
سپس شایعهای در تهران رواج
گرفت که به موجب آن پادشاه برای جلوگیری از بحرانی که ممکن بود به جنگی داخلی منجر
شود، قصد ترک ایران را دارد. هزاران نفر، خصوصاً جوانان، در مقابل کاخ جمع شدند تا
او را از رفتن منصرف کنند. مردم نگران بودند و به نظر میآمد که مملکت یک بار دیگر
به خطر افتاده است. بخاطر دارم که در تهران تانکها سر چهار راهها مستقر
شدهبودند. خدای من اگر پادشاه ما را تنها میگذاشت چه پیش میآمد؟ ...هنگامی که
خبر عزیمت شاه از ایران رسید، من پانزده سالگیام را با خانواده در بندر پهلوی جشن
گرفته بودم. این بار دیگر رفتن شاه شایعه نبود و اخیار رادیو آن تأیید میکرد...
سه روز بعد پادشاه در میان فریادهای
شادی مردم به تهران بازگشت. مسافرت اجباری او به همراهی ملکه ثریا که بیش از یک
هفته بطول نیانجامیده بود مرا نیز مانند دیگر ایرانیان مضطرب کرده بود.
پادشاه در خاطراتی که قبل از
مرگ خود نوشته است از این مسافرت کوتاه مدت یاد میکند. من در این جا آن چه را که
او نوشته است می آورم چراکه خاطرات کودکی من ارزش تاریخی کافی ندارند:«... من
که از طرح های سیاسی و جاه طلبیهای او کاملاً با خبر بودم، تصمیم گرفتم که برای
جلوگیری از هر گونه خون ریزی، کشور را ترک کنم و ایرانیان را در انتخاب راه آینده
کشور آزاد گذارم...
«پس از آن که من ایران را
ترک کردم، کشور سه روز دچار فتنه و آشوب بود. بخصوص در دو روز اول در تهران،
هواداران مصدق و تودهایها، تظاهرات وسیع و خشونت آمیزی ترتیب دادند. در روز
سوم، یعنی 28 مرداد کارگران و اصناف و دانشجویان و پیشه وران و صاحبان مشاغل آزاد،
سربازان و پاسبانان، همه زنان و مردان و حتی کودکان با همتی بینظیر و شجاعتی وصفناپذیر
به میدانها و خیابانها ریختند و به مقابله با تفنگها و مسلسلها و حتی تانکهای
زمامدار غیر مسئول پرداختند و اوضاع را یک روزه دگرگون کردند...»
«پس از این ماجراها، من بیدرنگ
به وطن بازگشتم و با استقبالی پرشور و گرم از جانب هموطنانم مواجه گشتم. گرمی و
وسعت احساسات مردم در حقیقت رأی اعتمادی بیچون و چرا به من بود. من تاآن زمان
پادشاهی بودم که سلطنت را به ارث دریافت کرده بودم و ازآن پس پادشاه منتخب ملتم
شدم ...»
مصدق بعد از پایان مدت
محکومیت به ملک بزرگ خود در احمدآباد که در غرب تهران واقع است، رفت و در سال 1346
درگذشت »[3].
بخشی از کتاب رضا پهلوی
اگر پدر شما به اندازه مصدق
ملی گرا بود، چگونه با کودتای سیا در 1953 به قدرت بازگشت؟
درست است که پدرم از پشتیبانی
آمریکا بهره مند بود. اما صحبت از کودتا کردن افسانه پردازی است[4].
حکومت مصدق محبوبیتش را از دست داده بود، اگر نه چطور می توان فروپاشی آن را در
کمتر از سه روز توضیح داد؟ هیچ کانون توطئه ای، هیچ حکومت خارجی نمی توانست،
ولو با گسترده ترین وسائل، چنین معجزه ای از خود نشان بدهد.
رفتن پدرم به رم، همانند یک
شوک برقی بود. مردم ایران متوجه روند وقایع شدند و به دلیل تهدید قدرت گیری حزب
توده، ترس از آشوب وجود آنان را فراگرفت و هنگامی که مذهبیونی همچون آیت الله
بهبهانی و آیت الله کاشانی توده ها را خطاب قرار دادند، همان کسانی که فریاد «زنده
باد مصدق» سر می دادند، «زنده باد شاه» سر دادند[5].
باید اضافه کنم که دکتر مصدق، میهن دوست سرسخت، درآن لحظه مشخص گرفتار یک مخمصه
شده بود.
یادداشتهای علم
جلد سوم ، ۱۳۵۲ به کوشش علینقی عادلخانی در
صفحات ۱۳۰ و ۱۳۱.
یکشنبه ۵۲/۵/۲۸
صبح بر مزار شهدای ۲۸ مرداد و سپهبد زاهدی گل
گذاشتم. فاتحه[ای] هم در آرامگاه شاهنشاه فقید خواندم. قسمت امور اجتماعی دربار
شاهنشاهی در مورد شهدا واقعا عالی عمل کرده است. در آن جا یک استخر شنا و وسایل
ورزشی بسیار خوب آماده شده است. سابقاً مردم دسته گلهای بزرگ میآوردند. ما غدغن
کردیم هر کسی یک شاخه گل بیاورد وبقیه بهای دسته گل (یا سبد گل را) پول نقد بدهد.
از این کار سالی یک ملیون تومان جمع میشود. البته در فرصتهای مختلف و تشریفات
متفاوت با این پول ما مدرسه، استخر شنا، درمانگاه و غیره میسازیم که خیلی طرف
توجه مردم واقع شده است. امروز هم احساسات خوبی نشان میدادند. اما عجب این بود که
بر سر مقبره زاهدی بانی کودتای ۲۸ مرداد و ساقط کننده مصدق مگس هم پرنمی زد. یاللعجب از این مردم
ابنالوقت.
جلد ششم، 1355-1356؛ چهارشنبه 27 امرداد 1355
عرض کردم، ولی کتابی که (کرمیت) روزولت
(مامور سیا هنگام برانداختن مصدق) می خواست بنویسد، بسیار مزخرف است و خوب شد با
او تماس گرفتیم و تطمیع شد و به ما قول داد حالا به خرج ما چاپ می شود. هر قسمتی
را بخواهیم حذف می کند، اگر هم بخواهیم آن را موقوف می کند (یعنی حق التالیف مرا
بدهید، خود دانید!). شاهنشاه خیلی خندیدند، فرمودند هر چه لازم است، بکن.(ص208)
سه شنبه 20 اردیبهشت 1356
عرض کردم، کتابی که (کیم) روزولت،
مامور سیاه، راجع به قضایای 28 مرداد می خواهد چاپ کند و همچنین کتاب مامور مافوق
او، در شرفیابی که داشته، اجازه فرموده اید چاپ شود. ما این کتاب را خواندیم
بسیار بد است و شاهنشاه را خیلی غیر مصمم و مردد جلوه داده و فقط فشار روزولت،
شاهنشاه را به اتخاذ بعضی تصمیمات، منجمله صدور فرمان نخست وزیری زاهدی، وادار
کرده است. در صورتی که چنین نبود و این مردکه می خواهد از خودش (قهرمان) درست hero کند، چرا همچو اجازاه (ای) بدون خواندن کتاب
صادر فرمودید؟ فرمودند، فکر نمی کردم این طور باشد. عرض کردم، به هر حال من ناچارم
ولو با خریدن خود اینها، جلوی چاپ آن را بگیرم. فرمودند، هر چه مصلحت می دانی بکن. (صص412-411)
[1] سایت انقلاب
اسلامی: کرمیت روزولت ، رئیس شعبه خاورمیانه
سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا ـ سیا که فرمانده کودتای 28 مرداد بود
[2] دوارد بنش -Edvard Beneš
(۱۸۸۴ - ۱۹۴۸) سیاستمدار و رهبر
سیاسی چکسلواکی که از ۱۹۳۵ تا 1938 و بعد از 1939 تا ۱۹۴۸ رئیسجمهور چکسلواکی بود.
او با کمونیستها همکاری کرد اما آنها با حمایت و دخالت شوروی، دولت را در 1948
تصرف کردند و بنش هم وادار به استعفا گشت.
[3] البته خانم فرح
پهلوی نمیگوید که دکتر مصدق در خانه خود در احمدآباد زندانی بود. بعد از مرگ،
پیکر او نیز در همان خانه زندانی ماند. شاه اجازه نداد یپکر دکتر مصدق در قبرستان
ابن بابویه در کنار شهدای 30 تیر به خاک سپرده شود.
[4] عاملان
امریکائی و انگلیسی مسئولیت کودتا را پذیرفتند و برخی از آنها مردم ایران پوزش
خواستند اما او حتی آن میزان ادب، احترام را برای مردم ایران قائل نیست!
[5] میزان احترام و
شعوری که او برای مردم ایران قائل هست!
اسناد دولت امریکا
احمد رناسی
درهمان دوران، وتازه آیزنهاوربه ریاست جمهوری آمریکا شده، به سفیراوگفته شده
بودکه شمادرزمان قراردادوثوق الدوله به سود ایران نظردادید، وقراردادبه سودایران،
وشکست استعمارانگیس جریان گرفت،اما حالاچرا به زیان ایران عمل میکنید، پاسخ دادن،که
آن دوران گذشت وحالا سیاست ما چنین گونه است!؟ چرائی ابن نغییر،پس ازملی شدن وپیش
ازکودتا، این بودکه چرچیل میرود آمریکا وبه آیزنهاور میگوید که بیش ازیک سده است
که ماوروسیه منافع خودرا،مشترکا ازمنابع ایران می برده ایم، اما حالاکه صنایع نفت
ایران ملی شده است، من ازشمامی خواهم تابه سود یکدیگر، برای بردن سودازمنابع ایران،
وبویژه نفت استفاده کنیم، واگرشما نپذیرید، من دست خود به سوی استالین درازمی کنم،
وبااوپیمان می بندم!؟ که آیزنهاورمی پذیردوکودتا برعلیه دولت ملی ومردمی مصدق میکنندومحمد
رضا شاه وابسته را به ایران برمیگردانند، واسبئداد وابسته به او انجام می گیردوکنسرسیوم
نفت رابپا میدارند،وسپس به غارت نفت ایران، بگونه مشترک، دست می یابند!؟ درپی
کودتا ودولت برقرارگرفته زاهدی، شاه وزاهدی،ازسفیر ایران اللهیارصالح میخواهند
تااوبماند، تاسفیرجدید بفرستند،وچون زنده یادنمی پذیرد، آیزنهاوررادرجریان میگذارند،تا
اواز زنده یادصالح بخواهد، که به هنگام رفتن صالح برای خداحافظی ازآیزنهاور، ریاست
جمهور آمریکابااصرارازاوخواستن تابماندوسفیر جدیدآید، که اللهیار صالح بااشک
برپهنابگونه اش، نمی پذیرد وپاسخ به آیزنهاور که«چگونه میتوانم که سفیریک دولت
دموکرات وملی چون مصدق» بوده باشم وحال ازاین پله هاکه بالاوپائین می آمدم، خجالت
نکشم که سفیر دولت مصدق بوده ام، اما حالا«سفیر دولت کودتا، که به ددستِ
چاقوکشان»برسرکارآمده وبه زیان منافع ملی راه می پوید،!؟ که گویاآیزنهاوربااندوه،
به زنده یاد صالح گوید، که هردولتی منافع خود رادرنظردارد!؟ بهرروی، خاطراتی است
ازآن دوران،که در پرسش وپاسخ بازنده یادونام،اللهیار،درخواندنیهای پس ازکودتای
28مرداد،آورده شده و بیاددارم، ودیگرشنیده وخوانده هائی، که دررزنامه های آن
زمان،آورده شده بود!؟ احمد رناسی
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 24 مرداد 1398 17:19
سایت انقلاب اسلامی در هجرت: برغم انتشار اسناد مکرر و
اعتراف سران امریکایی (بیل کلینتون، رئیس جمهوری و مادلن آلبرایت، وزیر امور خارجه
حکومت کلینتون و نیز مقامات انگلیسی) درباره تصدی کودتای 28 مرداد توسط سیا و
اینتلیجنت سرویس و پوزش آنها از مردم ایران بخاطر براندازی حکومت مصدق، شاه و
خانواده پهلوی، از جمله فرح پهلوی و فرزندش، آن را رستاخیز ملی، قیام ملی،
افسانه... توصیف میکنند و تصدی کودتا توسط حکومتهای وقت انگلیس و امریکا را منکر
میشوند.
رژیم شاه، هر
سال، سالگرد کودتای ننگین 28 مرداد را جشن میگرفت. هم تظاهرات برقرار میکرد و هم
وسائل ارتباط جمعی موظف بودند در ستایش آن کودتا بگویند و بنویسند. مقامات ادارای به
دستور و مدیران شرکتها، برای دستیابی بیشتر به درآمدهای بادآورده نفت، خود را
مجبور میدیدند آن کودتا را رستاخیز ملی بخوانند و به شاه تبریک بگویند. شماری از
سرسپردگان به بیگانه که واقعیت کودتا را نمیتوانند انکار کنند، به تکرار، از لزوم
«گذشته را به گذاشته بازگذاشتن» سخن میگویند. اما به خود نمینگرند تا ببینند
سرسپردگی به بیگانه، گذشته نیست و حال است. اگرهم امروز دیگر گروهی و شخصی پیدا
نمیشد به بیگانه روی آورد، هنوز به روز گرداندن وجدان تاریخی مردم ایران بازگو
کردن خیانت خائنان به کشور ضرورت داشت.
در سندی
از سندهای سری دولت امریکا که منتشر میکنیم، آمدهاست که سفیر امریکا در بغداد در
26 مرداد 1332به شاه توصیه میکند برای حفظ حیثیت خویش هرگز درباره دخالت خارجیان
در کودتای 28 مرداد سخنی برزبان نیاورد. او نیز قبول میکند. آن روز، امریکا براین
باور بود که کودتا شکست خوردهاست و نگران بود که اعتراف شاه، اعتبار امریکا را
بمثابه ابرقدرت، زیر سئوال میبرد. وگرنه سفیر میدانست نیاز به چنین توصیهای
نبود. زیرا بر خود شاه هم نیز معلوم بود ننگی بالاتر از آن وجود ندارد که «شاه»
مملکت وسیله کودتای دولتهای خارجی برای چپاول نفت و ثروت کشور بگردد. اگر کودتا
پیروز شده بود، شاه به بغداد نمیگریخت و این او بود که إصرار میورزید رهبری
کودتا توسط سیا و اینتلیجنت سرویس، پنهان بماند. چنانکه مدتها به کرمیت روزولت،
عامل امریکائی کودتا در ایران، پول میداد تا که کتاب خاطرات خود از کودتا را
انتشار ندهد.
برای نشان دادن میزان وارونه سازی
تاریخ از سوی جماعت پهلوی، بخشی از کتاب خاطرات فرح پهلوی و سپس، بخشی از
یادداشتهای علم، وزیر دربار شاه، در باره سالگرد 28 مرداد 1352 و میزان «استقبال
مردم» از آن، و پرداخت حق سکوت به کرمیت روزولت برای ممانعت از انتشار کتاب
خاطراتش را نیز میآوریم:
تاریخ سند 17 اوت 1953 برابر با 26 مرداد 1332- 7 صبح
از سوی سفیر امریکا در عراق به وزارت خارجه امریکا
کاملاً سری، فوری
برای ملاحظه قائم مقام وزیر امور خارجه
شاه ایران از طریق حکومت
عراق ابراز تمایل کرد با من دیدار کند. با توجه به رویه و نگرش اصلی طرفداری او از
غرب و رویه سیاسی وزارتخانه در پشتیبانی از وی، من بدون سروصدا در ساعت 9.30 شب
پیش در میهمانسرای رسمی دولت عراق که وی در آنجا اقامت دارد به دیدار وی رفتم.
شاه را به علت بیخوابی در سه شب گذشته فرسوده یافتم. او براثر جریان رویدادهای
اخیر سردرگرم و آشفته بود. ولی هیچ اوقات تلخی و شکایتی نسبت به امریکا که اصرار
به عملیات و برنامه ریزی آنها را برعهده داشت، ابراز نکرد. من به او سفارش کردم
که بخاطر حفظ حیثیت او در ایران، هرگز در باره دخالت خارجیها در وقایع اخیر، به
اشاره نیز سخنی نگوید. او پذیرفت.
شاه اظهار کرد در هفتههای
اخیر بیش از پیش فکر و احساس کرده بود که بایستی برضد مصدق دست به اقدام بزند.
زیرا نامبرده در نقض و زیرپا گذاردن قانون اساسی گستاختر شدهاست. بنابراین،
دو هفته قبل که به وی پیشنهاد شد هدایت یک کودتای نظامی را برعهده بگیرد، او این
فکر را پذیرفت. با این وصف با مطالعه بیشتر، تصمیم گرفت اقدامی که میکند در
چارچوب اختیاراتی باشد که قانون اساسی به وی دادهاست و نه یک کودتا (بازگو نشود).
بدین سبب، بعد از مشاوره با یک امریکائی (بازگو نشود)[1]، که یک مقام رسمی
وزارت خارجه نبود، تصمیم گرفت سرلشگر زاهدی را به عنوان نخست وزیر به جای مصدق
منصوب نماید. پس از اینکه مطمئن شد همه کارها سامان یافتهاند و هیچ امکان
شکست (بازگو نشود) و عدم موفقیتی وجود ندارد، تهران را ترک و به کاخ خود نزدیک
دریای مازندران رفت تا مصدق را اغفال و غافلگیر کند. از آنجا، سه روز پیش، نامه
انتصاب تیمسار زاهدی را توسط یک سرهنگ مورد اعتماد به تهران فرستاد. نامه به
تیمسار زاهدی داده شد و او میباید زمان و روش اطلاع دادن به مصدق را تعیین میکرد
و ترتیب میداد. شاه انتظار داشت این اقدام همان روز صورت پذیرد. لکن (بازگو
نشود)، هیچ عملی صورت نگرفت. از قرار، بدین سبب که، آن روز، پیام خیلی دیر رسید.
روز بعد نیز هیچ اقدامی صورت نگرفت. ظاهراً بدین سبب که روز تعطیل بود. در روز
سوم، مصدق به نحوی از خطر آگاه شد و فرصت اتخاذ تدابیر متقابل را به دست آورد.
بدین مناسبت هنگامی که سرهنگ به اقامتگاه مصدق رسید، وی را بازداشت کردند.
هم امروز، صبح هنگام، شاه از
کاخ خود، واقع در ساحل دریای مازندران خارج و به وسیلهِ یک هواپیمای بیچ کرافت، با
یک خلبان و یک تن از کارکنان کاخ و ملکه، ایران را ترک کرد. هواپیمای حامل او و
ملکه در ساعت 10 و 15 دقیقه صبح در فرودگاه بغداد فرود آمد. فیصل پادشاه عراق در
ساعت 11 از اردن بازگشت. امروز بعد از ظهر شاه از فیصل پادشاه عراق دیدار نمود و
فیصل نیز از وی بازدید و میهمان نوازی کرد. لکن به نظر میرسد، بعلت حضور نداشتن
عمویش و پشتیبانی و تأئید او که اینک در قاهره است، تا اندازهای، پیشاروی رویداد،
نمیداند چه بایدش کرد.
شاه اظهار کرد میباید بسیار
زود، احتمالاً تا فردا، بیانیهای صادر کند. در هر حال، نیازمند اطلاع از وضیعت
تهران راهنمایی دوست خود، امریکا است. وی سعی خواهد کرد صدور بیانیه را تا
دریافت توصیه و راهنمایی صبر کند. ولی فشار برای صدور بیانیه زیاد است و افزایش
نیز مییابد. وی فکر میکند، در بیانیه خود، اظهار کند، سه روز پیش، مصدق نخست
وزیر را برکنار و سرلشگر زاهدی را به سمت نخست وزیر منصوب کردهاست. این اقدام را
بدین خاطر انجام داده است که مصدق، بطور مداوم، قانون اساسی را نقض کردهاست. از
آنجا که شخص وی، به هنگام رسیدن به سلطنت، سوگند یادکردهاست قانون اساسی را محترم
شمرده و از آن پشتیبانی و آن را حفظ کند، هیچ چارهای جز برکنار کردن نخست وزیر و
حکومتی که برخلاف قانون اساسی عمل میکرد، نداشت. هنگامی که آشکار شد اوامر وی به
مورد اجرا گذارده نمیشود، کشور را ترک کرد تا از خونریزی و وارد آمدن خسارت بیشتر
به کشور جلوگیری شود. وی آماده است و هر زمان که بتواند به مردم ایران خدمت کند،
به ایران باز میگردد. تا آن زمان، برای استقلال ایران و سلامت مردم ایران دعا میکند.
همه ایرانیان واقعی هیچ گاه اجازه نخواهند داد کشورشان تحت سلطه و نفوذ حزب غیرقانونی
توده برود. شاه گفت او به کلی سردرگم است و به هیچ وجه نمی تواند درک کند چرا
نقشه ناکام ماند. ماموران مورد اعتماد کاخ کاملاً به موفقیت آن اطمینان داشتند.
دوست امریکایی به موفقیت آن کاملاً اطمینان داشت. وقتی از امریکایی پرسیده بود اگر
طرح شکست بخورد، چه باید بکند، امریکایی که احتمال شکست را مدنظر داشت، پاسخ داده
بود شاه باید به بغداد برود. شاه گفت بدینخاطر، وقتی نقشه شکست خورد، به
بغداد آمد. اینک وی نیازمند اطلاعات و رهنمود برای اقدام بعدی خویش است. وی
گفت فکر میکند نمیباید (بازگو نشود) در اینجا بیش از چند روز بماند. سپس به
اروپا خواهد رفت. امیدوار بود احتمالاً به امریکا برود. وی افزود که به زودی در
صدد جستجوی کار میشود چه وی دارای خانواده بزرگی است و امکانات مالی بسیار کمی در
خارج از ایران دارد. من،با گفتن اینکه امیدوارم به زودی برای ادامه سلطنت بر مردم
خویش که آن قدر به آنان خدمت کردهاست، به کشور مراجعت کند، کوشیدم روحیه وی را
تقویت کنم. ولی وی پاسخ داد که مصدق مطلقاً دیوانه و به شیوه جنون آوری حسود است و
نظیر یک ببر، به کلیه موجودات زنده که در اطراف وی حرکت میکنند، حملهور میشود.
به عقیده شاه، مصدق فکر میکند میتواند با حزب توده ائتلاف و همکاری بوجود آورد.
سپس آنان را با زیرکی کنار بزند. ولی با انجام این کار، مصدق دکتر بنش[2] ایران خواهد گشت.
بخشی از کتاب خاطرات فرح در باره کودتای 28 مرداد 1332
سپس شایعهای در تهران رواج
گرفت که به موجب آن پادشاه برای جلوگیری از بحرانی که ممکن بود به جنگی داخلی منجر
شود، قصد ترک ایران را دارد. هزاران نفر، خصوصاً جوانان، در مقابل کاخ جمع شدند تا
او را از رفتن منصرف کنند. مردم نگران بودند و به نظر میآمد که مملکت یک بار دیگر
به خطر افتاده است. بخاطر دارم که در تهران تانکها سر چهار راهها مستقر
شدهبودند. خدای من اگر پادشاه ما را تنها میگذاشت چه پیش میآمد؟ ...هنگامی که
خبر عزیمت شاه از ایران رسید، من پانزده سالگیام را با خانواده در بندر پهلوی جشن
گرفته بودم. این بار دیگر رفتن شاه شایعه نبود و اخیار رادیو آن تأیید میکرد...
سه روز بعد پادشاه در میان فریادهای
شادی مردم به تهران بازگشت. مسافرت اجباری او به همراهی ملکه ثریا که بیش از یک
هفته بطول نیانجامیده بود مرا نیز مانند دیگر ایرانیان مضطرب کرده بود.
پادشاه در خاطراتی که قبل از
مرگ خود نوشته است از این مسافرت کوتاه مدت یاد میکند. من در این جا آن چه را که
او نوشته است می آورم چراکه خاطرات کودکی من ارزش تاریخی کافی ندارند:«... من
که از طرح های سیاسی و جاه طلبیهای او کاملاً با خبر بودم، تصمیم گرفتم که برای
جلوگیری از هر گونه خون ریزی، کشور را ترک کنم و ایرانیان را در انتخاب راه آینده
کشور آزاد گذارم...
«پس از آن که من ایران را
ترک کردم، کشور سه روز دچار فتنه و آشوب بود. بخصوص در دو روز اول در تهران،
هواداران مصدق و تودهایها، تظاهرات وسیع و خشونت آمیزی ترتیب دادند. در روز
سوم، یعنی 28 مرداد کارگران و اصناف و دانشجویان و پیشه وران و صاحبان مشاغل آزاد،
سربازان و پاسبانان، همه زنان و مردان و حتی کودکان با همتی بینظیر و شجاعتی وصفناپذیر
به میدانها و خیابانها ریختند و به مقابله با تفنگها و مسلسلها و حتی تانکهای
زمامدار غیر مسئول پرداختند و اوضاع را یک روزه دگرگون کردند...»
«پس از این ماجراها، من بیدرنگ
به وطن بازگشتم و با استقبالی پرشور و گرم از جانب هموطنانم مواجه گشتم. گرمی و
وسعت احساسات مردم در حقیقت رأی اعتمادی بیچون و چرا به من بود. من تاآن زمان
پادشاهی بودم که سلطنت را به ارث دریافت کرده بودم و ازآن پس پادشاه منتخب ملتم
شدم ...»
مصدق بعد از پایان مدت
محکومیت به ملک بزرگ خود در احمدآباد که در غرب تهران واقع است، رفت و در سال 1346
درگذشت »[3].
بخشی از کتاب رضا پهلوی
اگر پدر شما به اندازه مصدق
ملی گرا بود، چگونه با کودتای سیا در 1953 به قدرت بازگشت؟
درست است که پدرم از پشتیبانی
آمریکا بهره مند بود. اما صحبت از کودتا کردن افسانه پردازی است[4].
حکومت مصدق محبوبیتش را از دست داده بود، اگر نه چطور می توان فروپاشی آن را در
کمتر از سه روز توضیح داد؟ هیچ کانون توطئه ای، هیچ حکومت خارجی نمی توانست،
ولو با گسترده ترین وسائل، چنین معجزه ای از خود نشان بدهد.
رفتن پدرم به رم، همانند یک
شوک برقی بود. مردم ایران متوجه روند وقایع شدند و به دلیل تهدید قدرت گیری حزب
توده، ترس از آشوب وجود آنان را فراگرفت و هنگامی که مذهبیونی همچون آیت الله
بهبهانی و آیت الله کاشانی توده ها را خطاب قرار دادند، همان کسانی که فریاد «زنده
باد مصدق» سر می دادند، «زنده باد شاه» سر دادند[5].
باید اضافه کنم که دکتر مصدق، میهن دوست سرسخت، درآن لحظه مشخص گرفتار یک مخمصه
شده بود.
یادداشتهای علم
جلد سوم ، ۱۳۵۲ به کوشش علینقی عادلخانی در
صفحات ۱۳۰ و ۱۳۱.
یکشنبه ۵۲/۵/۲۸
صبح بر مزار شهدای ۲۸ مرداد و سپهبد زاهدی گل
گذاشتم. فاتحه[ای] هم در آرامگاه شاهنشاه فقید خواندم. قسمت امور اجتماعی دربار
شاهنشاهی در مورد شهدا واقعا عالی عمل کرده است. در آن جا یک استخر شنا و وسایل
ورزشی بسیار خوب آماده شده است. سابقاً مردم دسته گلهای بزرگ میآوردند. ما غدغن
کردیم هر کسی یک شاخه گل بیاورد وبقیه بهای دسته گل (یا سبد گل را) پول نقد بدهد.
از این کار سالی یک ملیون تومان جمع میشود. البته در فرصتهای مختلف و تشریفات
متفاوت با این پول ما مدرسه، استخر شنا، درمانگاه و غیره میسازیم که خیلی طرف
توجه مردم واقع شده است. امروز هم احساسات خوبی نشان میدادند. اما عجب این بود که
بر سر مقبره زاهدی بانی کودتای ۲۸ مرداد و ساقط کننده مصدق مگس هم پرنمی زد. یاللعجب از این مردم
ابنالوقت.
جلد ششم، 1355-1356؛ چهارشنبه 27 امرداد 1355
عرض کردم، ولی کتابی که (کرمیت) روزولت
(مامور سیا هنگام برانداختن مصدق) می خواست بنویسد، بسیار مزخرف است و خوب شد با
او تماس گرفتیم و تطمیع شد و به ما قول داد حالا به خرج ما چاپ می شود. هر قسمتی
را بخواهیم حذف می کند، اگر هم بخواهیم آن را موقوف می کند (یعنی حق التالیف مرا
بدهید، خود دانید!). شاهنشاه خیلی خندیدند، فرمودند هر چه لازم است، بکن.(ص208)
سه شنبه 20 اردیبهشت 1356
عرض کردم، کتابی که (کیم) روزولت،
مامور سیاه، راجع به قضایای 28 مرداد می خواهد چاپ کند و همچنین کتاب مامور مافوق
او، در شرفیابی که داشته، اجازه فرموده اید چاپ شود. ما این کتاب را خواندیم
بسیار بد است و شاهنشاه را خیلی غیر مصمم و مردد جلوه داده و فقط فشار روزولت،
شاهنشاه را به اتخاذ بعضی تصمیمات، منجمله صدور فرمان نخست وزیری زاهدی، وادار
کرده است. در صورتی که چنین نبود و این مردکه می خواهد از خودش (قهرمان) درست hero کند، چرا همچو اجازاه (ای) بدون خواندن کتاب
صادر فرمودید؟ فرمودند، فکر نمی کردم این طور باشد. عرض کردم، به هر حال من ناچارم
ولو با خریدن خود اینها، جلوی چاپ آن را بگیرم. فرمودند، هر چه مصلحت می دانی بکن. (صص412-411)
[1] سایت انقلاب
اسلامی: کرمیت روزولت ، رئیس شعبه خاورمیانه
سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا ـ سیا که فرمانده کودتای 28 مرداد بود
[2] دوارد بنش -Edvard Beneš
(۱۸۸۴ - ۱۹۴۸) سیاستمدار و رهبر
سیاسی چکسلواکی که از ۱۹۳۵ تا 1938 و بعد از 1939 تا ۱۹۴۸ رئیسجمهور چکسلواکی بود.
او با کمونیستها همکاری کرد اما آنها با حمایت و دخالت شوروی، دولت را در 1948
تصرف کردند و بنش هم وادار به استعفا گشت.
[3] البته خانم فرح
پهلوی نمیگوید که دکتر مصدق در خانه خود در احمدآباد زندانی بود. بعد از مرگ،
پیکر او نیز در همان خانه زندانی ماند. شاه اجازه نداد یپکر دکتر مصدق در قبرستان
ابن بابویه در کنار شهدای 30 تیر به خاک سپرده شود.
[4] عاملان
امریکائی و انگلیسی مسئولیت کودتا را پذیرفتند و برخی از آنها مردم ایران پوزش
خواستند اما او حتی آن میزان ادب، احترام را برای مردم ایران قائل نیست!
[5] میزان احترام و
شعوری که او برای مردم ایران قائل هست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر