۱۳۹۸ دی ۲۷, جمعه


مقایسه دو شخصیت تاریخی.یعقوب لیث صفاری(رادمان پورماهک) و علی ابن ابی طالب
قهرمان تاریخ ایران کیست؟
علی ابن ابی طالب یا یعقوب

دولت و خلافت عرب بر غدر و مکر بنا شده بنگرید که با ابو مسلمه و ابومسلم و برمکیان و خاندان فضل و خاندان سهل با آنهمه خدمت که کردند چه کردند کسی مباد که بر ایشان اعتماد کند./ من داد را برخاسته ام بر خلق خدای و بر آنم تا ستم جور طاهریان و خلیفه را برکنم(. سخنان سردار بزرگ یعقوب ).نام ایرانی یعقوب رادمان پسر ماهبرای پیشرفت و آبادانی و سربلندی میهن باید تاریخ و بزرگان و کوشندگان در راه میهن راشناخت و مهر و عشق مام میهن را در دلها زنده نگهداشت.هم میهن عزیز در این نوشته هدف توهین و محکوم کردن و تحقیر مذهبی کسی نیست و
متاسفانه تلخ و سخت است که واقعیات تاریخی که بر ایران گذشته و دروغهائی که در طی قرنها  نیروی خارجی و اشغالگر بخصوص اعراب توانسته اند جای دوست و دشمن را عوض و خود را برترین قوم و منتخب الله و معصوم و پاک جا بزنند و ما ناچاریم برای شناخت تاریخ میهنمان به این واقعیات تاریخی اشاره کنیم  همچنانکه مسئولیت میهنی و ملی تک تک ماست .ویا چون گذشته همه گروها به نحوی روشنگران و میهن دوستان راستین را از ابرازواقعیتهای تاریخی حمله اعراب مسلمان و تاتار و غزها که آنها نیز مسلمان شده بودند و با قتل و غارت و تجاوز قرنها بر ما حکومت و باعث عقب ماندگی ایران شدند را ازروشنگری و آگاهی دادن با برچسب هائی همچون توهین به مقدسات مردم و یا ناسیونالیست گرائی و راسیستی برچسب زدن جلو آگاهی تاریخی مردم را میگرفتند در حالی که این اشغالگران اجداد و اهالی ایران را گبر مجوس جهود و کافر وتاریخ و افتخارات فرهنگی ایران را ویران یا ممنوع کرده بودند  و اینها هیچکدام توهین و اشکال نداشت چون مسلمان بودند و خود را نژاد منتخب الله مدینه و معصوم و بیگناه به ملتهای شکست خورده  جازده بودند  اما این طاعون و هیولای اسلام آخوندی که میهن عزیزمان گرفتارش شده به شکلهائی اکثر مردم و روشنفکران و میهن دوستان را وادار به بازنگری گذشته تاریخی و فرهنگی کرده و این بسیار نکو و کار ساز است یعنی به شکلی در حال گذار ازقرون وسطای اسلامی به سمت آزادی و رنسانس فرهنگی و تاریخی که همواره سد راهش این نیروی واپسگرای اسلامی که از صحرای سوزان عربستان یورش ویرانگر خود را آغازو هنوز ایران و کشورهای اسیر این دین باید به شکلی از آن نجات پیدا کرده وراه به سوی آزادی و ترقی را بگشایند مانند مصر و تونس و کشورهای عربی دیگر.
ایران ما بدلیل چندین بار اشغال توسط بیابانگردان ازاسکندر خونخوار واعراب تازی و ترکان آسیای میانه و دشت قبچاق و تاتار و مغول و سوزاندن و ویرانی آثار فرهنگی و تاریخی و  تحریف تاریخ ایران و درنهایت گسترش دین بیابانی اعراب مسلمان و عقبماندگی و گسترش فرهنگ بیابانی باعث ناآگاهی تاریخی و فروکش کردن مهر میهن و دلبستگی به خرافات و تقدس گرائی اعراب و فرهنگ خیانت و دشمنی با پیشرفت و آزادی شده و جای سمبل ها و قهرمانان و دلسوزان واقعی ایران را دشمنان و اشغالگران این سرزمین گرفته آنهم بدلیل حفظ و دفاع از مذهب  تازیان  بیابان گرد .  چگونه میتوان باور کرد که ملتی نام قاتلان و اشغالگران سرزمینش را بر فرزندان خود بگذارند مانند نامهای عربی و اسکندر و چنگیز..و.. مثل این است که یهودیان نام هیتلر و فاشیستهای آلمان را بر فرزندان خود بگذارند حتما ما ایرانی ها به آنها ایراد میگرفتیم و تحقیر و مسخره شان میکردیم اما خودما گرفتار همین مشکل هستیم /
در این نوشته سعی شده است که مقایسه ائی بین یک سردار بزرگ که هست و نیستش را در راه آزادی ایران ازچنگال اشغالگران مسلمان تازی گذاشت و گمنام و آرامگاهش ناشناخته و بنام دانیال شده واز  طرف دیگر خلیفه عرب علی ابن ابی طالب که همگام با عمر و اعراب ایران را اشغال و 4سال بر ایران اشغال شده حکومت کرده و حالا قهرمان وامام و مقدس و تا مقام خدائی بالا رفته و اصولا ایرانیان شیعه و مسلمان خدا را فراموش و مدام یا علی و یا مولا و ازاو و فرزندانش حسن و حسین  درمان و کمک میطلبند در صورتیکه شخص مرده اگر میتوانست جلو مردن خودش را میگرفت و معجزه ائی میکرد تا کشته نشوند یا اگر امام و معصوم و علم غیب میدانستند دیگر نباید نیازی به جنگ و خونریزی داشته باشند و این غیبگویان می بایست با معجزه و تردستی همه دشمنان را مسلمان و یا با علم الهی حل و فصل میکردند یا حداقل کشته شدن خودشان را پیشگوئی میکردند. مثلا پیامبر اسلام توسط دختر زیبای یهودیکه محمد در حمله به یک قبیله یهودی اورا اسیر و خانواده اش و کسانش توسط لشکر اسلام کشتار شده بود و بعدها محمد اورا زن خود کرد وهمین دختر یهودی محمد را به انتقام کشتار قبیله و کسانش  مسموم کرد که البته باعث مرگ محمد نشد اما محمد اگر معجزه گر بود باید ازاین حادثه جلوگیری یا پیش بینی میکرد یا  حسین درکربلاگرفتار وکشته نمیشد و حسن و علی ابن موسی االرضا توسط زنانشان مسموم نمیشد و علی که لنگر زمین و آسمان نامیده میشود توطعه ابن ملجم را کشف و با معجزه ائی خنثی میکرد .متاسفانه اینها همان خرافاتی بود که تازیان با زورشمشیر و قتل و غارت و ایرانیان خائن همکار تازیان (دارو دسته باند سلمان پارسی و بخشی ازمزدکیان) با تئوریزه کردن اسلام و جعل و دروغ  بر علیه تاریخ و فرهنگ ایرانزمین برای بدست آوردن منافع  گروهی حقیر خود و پوشاندن خیانت بزرگی که در کمک و تحریک تازیان در حمله به ایران داشتند این دروغها و خرافات را ترویج و تبلیغ میکردند  . هم میهنان عزیزباید به این نکته دقت کنند که اعراب با مقدس و منتخب الله دانستن خودشان همان نژاد پرستی و برتر بودن خود بر دیگر ملتها میدانستند و این نژاد پرستی را بنام الله و اسلام تئوریزه میکردند که دیگران کافر و نجس و اعراب الهی مقدس و پاک و شایسته سروری بر ایرانی و دیگر ملتها هستند. وبدلیل همین تحقیرها و سرکوبها میبینیم که یعقوب دلاور اساسا سخن گفتن و شعر سرودن و استفاده ازعربی گوئی را شدیدا ممنوع و زبان و فرهنگ پارسی را دوباره زنده میکند.
برای این کار در اینجا به مبارزه آزدیبخش یعقوب و دوران هفده ساله  حکومت یعقوب که همزمان در حال نبرد بود و همچنین حکومت و اعمال علی ابن ابی طا لب برای شناخت و قضاوت هم میهنان عزیز میپردازیم .
ما در اینجا به زندگی نامه سردار بزرگ یعقوب و جنگها و زمینه بوجود آمدن گروهای عیاری  که ناشی از جنگ و اشغالگری مستمر اعراب مسلمان که باعث ویرانی و فقر و عقب ماندگی کل ایران شده بود نمی پردازم که این خود موضوعی جداست.
با این مقدمه کوتاه بر سر اطل مطلب میرویم.
اولین برخورد مستقیم مردم سیستان با اعراب مسلمان اشغالگر.
در سال 30هجری=650میلادی دوران خلافت عثمان با مشاورت علی چون در زمان عمر هم علی و عثمان از مشاوران عمر بود و در زمانی که عمر به کعبه میرفت علی قاضی القظات خلیفه در مدینه بود و همچنان که در تاریخ تبری و ابن اثیر آمده علی و عثمان در جریان حمله به ایران ازمشاوران عمر بودند اما هیچگاه فرماندهی   سپاه عرب را به او نمیداد. به هر حال در تحریک و فرستادن لشکر عرب و فرستادن به ایران علی و عثمان نقش رهبری و هدایت را داشتند و در رابطه با شکست ایرانیان علی بارها با افتخار ازشکست و ذلت ایرانیان سخن گفته.
بنا براین به استثنای تبرستان و مناطق شمال ایران که همچنان در جنگ و گریزبا تازیان مسلمان بودند و به تصرف در نیامده بودند  آخرین شهری که هنوز بعد ازچند بار حمله در برابر اعراب مقاومت کرده بود سیستان بود .عثمان و علی تدارک وسیعی برای حمله به سیستان میبینند و درهمان تاریخی که اشاره شد لشکری بزرگ به سرداری یکی از خونخوارترین افراد بنام ربیع ابن زیاد میفرستد.
لشکر تازیان مسلمان بعد ازنبردی خونین از رود هیرمند گذشتند و به شهر ریگ میرسند و سپاه سیستان دیگر نتوانست مقاومت کند و بعد ازکشتار زیاد سردار ایرانی ایران پسر رستم (ایران ابن رستم) درخواست صلح را پذیرفت تا جلو قتل عام و ویرانی را بگیرد . ربیع ابن زیاد این اهریمن خونخوار فرمان داد تا اجساد کشته شدگان ایرانی را بر روی هم انباشتند و مانند تختی بلند درست کردند تا نشان دهند که اعراب مسلمان چه نیروی مخوف و بی رحم و احساسی هستند و ایرانیان فکر مقاومت و شکست مسلمانان نباشند. .به نقل ازتاریخ سیستان داستان صلح چنین آمده ربیع ابن زیاد چون خواست با ایران ابن رستم ملاقات کند فرمود تا تختی بساختند ازکشته شدگان و جامه افکندند برپشتهایشان و هم از آن کشتگان تکیه گاه ساختند . بر شد و بر آنجا بنشست.و ایران ابن رستم خود به نفس خود و بزرگان و موئبد مئوبدان بیامدند .چون به لشگر گاه اندر آمدند به نزدیک صدر آمدند .او را چنان دیدند فرود آمدند به ایستادند –و ربیع مردی دراز و بالا و گندم گون با دندانهای دراز و لبهای قوی .چون ایران ابن رستم او را بر آن حال بدید و صدر (تخت)او ازکشتگان بازنگریست به یارانش گفت .می گویند اهرمن به روز فرادید نیاید(بیرون نمی آید)اینک اهرمن فرا دید آمدکه اندر این هیچ شک نیست. ربیع پرسید که او چه میگوید؟ ترجمان (ایرانیان خائن که عمدتا ازگروه سلمان بودند  که مترجم و راه بلد و جاسوس اعراب تازی بودند )ترجمان بازگفت.ربیع بخندیدبسیار .پس ایران ابن رستم ازدور او را درود داد و گفت ما بر این صدر تو نیائیم که نه پاکیزه صدری است پس همانجا جامه افکند و بنشستند . پس از آن قرار داد چنین امضا شد که ایران ابن رستم هر سال ازسیستان هزازهزار درهم بدهد امیر المئومنین (خلیفه اسلام را که مدت کوتاهی بعد عثمان کشته و علی خلیفه اسلام میشود)مشخص است که مردم سیستان و ایران سردار سیتانی این قرارداد ننگین را نخواهند پذیرفت و فرستادن برده و جزیه سنکین با آن مبلغ وحشتناک غیر قابل اجراست بنا براین مردم شهر بست اولین شورش را آغازکردند چون اولین بردگان و کنیزان و جزیه ازآنجا شروع میشود . همانطور که اشاره شد مدت کوتاهی بعد ازاین شکست و قرار داد عثمان در اثر شورش بردگان مصری و ایرانی و دامن زدن اختلافات داخلی خلفا عثمان کشته و علی جانشین او میشود . در اثر شورش های مردم سیستان علی شخصی بنام عبد الرحمان سمره به عنوان حاکم سیستان میفرستد .
یکی ازشرطهای مردم سیستان با نماینده علی این بوده که عربها راسو و خارپشت ها را نکشند زیرا که مار و افعی در سیستان فراوان بوده و مردم در هر خانه ائی خارپشت نگه میداشتند زیرا که خارپشت دشمن مار است و عربها هم در سوسمار و خارپشت خوردن معروف بودند بعدها مردم سیستان این داستان را جوک کرده و مسخره می کرده اند که اینهم ازاصلاحات خلیف اسلام است . در همین زمان مردم را مجبور به یاد گرفتن قرآن کردند و بسیاری از زرتشتیان را به عنوان کنیزو برده میبردند .
مسلمان سازی و کشتار مئوبدان و هیربدان و بزرگان که همان قشر آگاه و متوسط و میهن پرست بودن بنام مجوس و گبری یا به اسارت و بردگی برده شدند ویا گردن زده و قتل عام شدند این سیاست بخصوص در بعد از قتل علی که مردم سیستان همچون شهرهای دیگر جانی گرفته و به امید آزادی سر به شورش برداشتند و اینبار هم به شدت سرکوب شدند معاویه  این بار قدرت گرفته و و در سال 41 هجری =661 میلادی ربیع ابن حارثی ره به نیابت خود حاکم سیستان کرد و گفته میشود در دوره این حاکم خونخوار کشتار وسیعی از بزرگان و بخصوص هیربدان شد به نقل ازتاریخ سیستان و بنا به گفته پیر مردان و زنانکه سینه به سینه نقل کرده اند باز ابی بکره در سال 51 هجری  به سیستان آمد و او فرمان داشت که همه هیربدان و مئوبدان و بزرگان را کشتار و آتشگکده ها را ویران و مسچد بجای آنها بسازد .بخصوص اینکه سیستان از جاهای تاریحی و یادگار رستم و داستانهای حماسی و همچنین آتشکده بسیار تاریخی کرکویه که کهن بودن آن به دوران رستم دانسته میشد و ارزش تاریخی برا ی مردم داشت و آتش آن جاویدان بود و هرگز خاموش نشده بودو بعضی بنای آن را به گرشاسب نسبت میدهند و سرود معروف زردشتیان که بسیار دل انگیز بوده همواره در آنجا سروده میشده .بهر حال در مدت تصرف و اشغال سیستان مقاوت و سرکوب از طرف اعراب مسلمان خونخوار همچنان در تداوم بود و چنان بحرانی بود که در دوران خلافت علی و معاویه هر چند وقت مدام حاکمان بدلیل بی ثباتی و شورش عوض میشدند یا کشته میشدند.بعد هم داستان جنگهای خوارج یعنی خارج شدگان از دین و چند سال بعد قیام حمزه آزرک که بزرگترین قیام بعد از ابومسلم و بابک و مازیار و شاه خورشید و سند باد و استاسیس و ابن مقفع بود آغازشد . و این همان حمزه ائی است  که بعدها  علوی ها و خلفای اسلام  و (بخصوص در دوران ضفویان برای شیعه سازی و مبارزه با عثمانیها این تحریف های تاریخی شدت گرفت) قهرمانی ها و دلاوریهای و دادگستری اورا به حمزه عموی محمد نسبت دادند و واو را جای حمزه آذرک نشاندند مانند علی و حسین که جای دلاوران و رستم و بابک و دیگران نشاندند تا حافظه تاریخ و فرهنگی ایرانیان محو و جای آنان را سمبلها و آدمهای اعراب و مسلمانان بگیرد کاری که رژیم اشغالگر آخوندها همچنان با محو آثار باستانی و تاریخ و فرهنگی و اسلامی و عربی کردن آن  ادامه  میدهند.
کسی آمده که تجربه گذشتگان را بکار بندد و همه را ازخواب بیدار کند.
یعقوب هم همچون دیگر سرداران مانند ابومسلم و بابک هوشیارانه و با سیاست کار میکرد و همواره این سرداران یاران و پیران  خردمند و میهن پرست در کنار خود داشتند که آنها را در این راه یاری و راهنما ئی میکردند و همواره پشتوانه فکری و معنوی در راه میهن پرستی و مبارزات آزادیبخش بودند مانند ابومسلم که با زرتشتیان و موئبدان و پیران خردمند و میهن پرست در ارتباط بود و کمکهای مالی و فکری از آنها در هنگام آمدن به خراسان برای راه انداختن تشکیلات و آماده سازی برای نبرد با لشکر معاویعه و تازیان اشغالگر میگرفت. دهگانان که طبقه متوسط و حافظان فرهنگ و سنتهای باستانی و نیروی محرک اصلی با اشغالگران بودند همواره محرک و پایگاه اصلی مبارزه با اشغالگران بودند و سردار بزرگ سیستانی هم با ارتباط و کمک از همان زرتشتیان و راه اندازی تشکیلات عیاری با استفاده از مراکز زیر زمینی بنام زورخانه خودشان را برای مبارزه با اعراب تازی و کمک به ستمدیدگان آماده میکردند و با کمک همان موئبدان و پیران خردمند و با تکیه بر سنتها و فرهنگ باستانی انگیزه مبارزه را تقویت و راه آینده را برای مردم مشخص میکردند همان روشی که در دوره اشکانیان مردم ایران برعلیه اشغالگران لشکر اسکندر استفاده و بکار میبردند.
ورزشهای عیاری .توضیحی کوتاه در این رابطه.. ورزشهای عیاری که ادامه همان کار زورخانه از گذشته باستانی بود دوباره در دوران یعقوب زنده و بکار گرفته میشود ..میاندار یا میدانداری که نقش پهلوان بزرگ و خردمند و در واقع همان فرمانده را نشان میدهد که در زمینه عیاری و دلاوری و صفات پهلوانی بالا تر است. وسائل زورخانه که هر کدام نشان ازاسلحه و وسائلی است که در میدان رزم بکار میرفته . سپر سنگ/ میل گرز/ کباده کمان/ چرخ برای چرخیدن در هنگام محاصره بین دشمن .
دولت عباسیان برغدر و مکر بنا گردید.بنگرید که با ابو مسلمه و ابو مسلم و برامکه و خاندان فضل و سهل با آنهمه خدمت که کردند چه کردند ؟ کسی مباد که به ایشان اعتماد کند. ازسخنان یعقوب (تاریخ سیستان).
دوره قیام یعقوب و پا گرفتن آن در زمان خلافت عباسیان است و همچنان که سردار بزرگ خود اشاره کرده اینان با کمک ایرانیان و با سرداری ابومسلم به قدرت رسیدند و ابومسلم و سرداران ایرانی را ناجوانمردانه قتل عام کردندومعتصم افشین بزرگترین سپهسالار که بابک را دستگیر کرد گردن زد و بعد خاندان نوبختی که ازوزرا بودند کشتار شدند  سپس هارون خاندان برمکی را کشتار کرد بعد در دوره مامون خاندان طاهر را و خاندان سهل را که مامون و موسی ابن رضا را به قدرت رساندند و سپس با  تائید رضا و توطعه مامون حسن سهل را کشتند . ب فراموش نکنیم که اعراب تازی مسلمان که با هدایت و در ابتدا با فرماندهی سلمان خائن و باند ش توانستند ایرانیان را شکست دهند (امدادهای غیبی که در کتابهای تاریخی اعراب مسلمان به آن اشاره میکنند همین خائنین بودند) و البته چون تاریخ را هم خود اعراب یعنی حاکمان نوشتند هیچ اشاره ائی به کمکهای روم و ایرانیان نکرده و پیروزیشان را همه به الله و ایمان و اسلام نسبت داده اند .در تاریخ تبری هم آمده است که پیشتازتازیان سلمان پارسی و یارانش بود که همگی نامهای عربی بر خود نهاده بودند غیر از سلمان و سیاه دیلمی که ازسرداران بزرگ سپاه ایران بود اما از نفرات نفوذی باند سلمان بود که با سپاهی زبده به تازیان پیوست و بیشترین قلعه ها و مراکزبا خیانت و فریب آنها تسلیم یا به تصرف تازیان در آمد و بعدها همه آنها به شکلهای مرموز توسط تازیان سربه نیست یا به کشتن داده شدند. مانند سر کار آمدن خمینی و آخوندها که همش معجزه اللهی و امام زمان بود. در هر حال میبینیم که غیر از سلمان نامی ازهیچکدام ازایرانیان خائن دیگر در میان نیست زیرا اعراب بعد از پیروزی همه را به شکلهای مختلف سر به نیست و نابود میکنند و سلمان هم در دوره خلافت علی خانه نشین میشود اما زمین و کشترار و خانه بزرگی توسط عمر و بعد توسط علی بخاطر خدمت به تازیان و اسلام به او دادند  و فقط گاها علی اورا برای به سازش کشاندن و فریب و تسلیم ایرانیان در  شورش شهرهائی مانند رضائیه و سیستان و شیراز استفاده میکرد و هیچوقت به هیچ ایرانی یا مصری  که جزء موالی بودند شغل یا منسبی نداد.این آن تجربه ائی بود که یعقوب دلاور در چند جمله خلاصه کرده بود.
یعقوب راه بابک و قارن و سندباد را ادامه میدهد.
من رویگر بچه ام و به قوت دولت و زور و کار خود به این درجه رسانیده ام و داعیه چنان دارم که تا خلیفه را مقهور نگردانم ازپای ننشینم .سخنان یعقوب ازتاریخ سیستان.
گفتیم یعقوب دلاور راه بابک و قارن و سندباد را پیش گرفت و هدفش زنده کردن تاریخ و فرهنگ ایران و مبارزه مستقیم با عوامل عرب و هر امامزاده و یا حاکمی که نشان از عربیت و اسلامیت داشت اگر چه تظاهر به دین میکرد اما کردارش و جنگهایش حتی با حاکمان ایرانی چون طاهریان نشان از ریشه کن کردن بنیاد اعراب واسلامیت داشت و این یعقوب بود که عربی نوشتن و گفتن را منع کرد و اولین شعر پارسی در زمان یعقوب بطور رسمی بعد ازحمله عرب سروده شد.البته به گفته بعضی تاریخ نویسان اولین شعر پارسی را به حنظله باد غیس قبل ازیعقوب نسبت میدهند و لی تا آنزمان اگر هم گفته شده یا ازبین رفته یا امکان پخش نیافته.
زبانی که من نمی دانم چرا باید به آن شعر و سخن گفت.
زبان تازیان ممنوع میشود.
به هر حال بعد ازپیروزی یعقوب در هرات و شکست  عمار خارجی که رهبر خوارج در منطقه سیستان بود سردار بزرگ به سیستان بازگشت و بر اساس سنت همه طبقات مختلف برای تهنیت و شادباش به حظور یعقوب آمدند و یکی ازشعرا در مدح یعقوب شعری به عربی سرود .یعقوب که سرداری قاطع و رک بود در برابر این شعر عکس العمل شدید نشان داد و حس میهن پرستی و ایرانیت در او آشکار شد و مناسب میبیند که پتکی محکم بر قدرت معنوی عرب بزند. سردار رو به منشی معروفش محمد وصیف کرد و گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت.این همان سخن تاریخی یعقوب است که نشان ازتعغیری اساسی میداد. در واقع به مردم و بزرگان حاضر چنین فهماند که زبانی را که از مانیست و نمی فهمیم چرا باید شعر و سخن با آن بگوئیم. بهمین دلیل از آن به بعد تمام منشیان و دیوانیان از آن به بعد پارسی شدند و محمد وصیف هم که شاعر هم بود اولین شعر را به پارسی سرود. ایامیری که امیران جهان خاص و عام/ بنده و چاکر و مولای وسگ بند و غلام/
به لتام آمد و رتبیل ولتی خورد به لنگ/ لتره شد لشکر رتبیل و هبا گشت کنام.وووو. این سردار بزرگ که هدفش آزادی و پیشرفت و نجات ایران از شر اعراب مسلمان بود به زبان و فرهنگ پارسی و کهن عشق و علاقه فراوانی داشت  یعقوب خود را ازنوادگان انوشیروان میدانست و در زادگاه رستم پرورش یافته و اینچنین بود که تمام تلاشش در راه زنده کردن و سربلندی ایران بود..او یکبار به پسر عم خود که نامش ازهر و ازدلاوران سیستان بود وقتی به نماینده خلیفه که به حظور یعقوب آمده بود با عربی سلام و احوال پرسی میکند از ازهر بازخواست میکند که این چگونه سخن گفتن است .
یعقوب شاید اولین کسی بود که به فکر زنده کردن تاریخ کهن و خداینامه یا همان شاهنامه قدیمی افتاد.البته دیگر سرداران بزرگ همچون ابومسلم .بابک ومازیار و سندباد و عبداله مقنع ودیگران همگی در همین راه جنگیدن و تلاشها کردند اما شوربختانه بلیل شکست و سرکوب و سوزاندن و ازبین رفتن آثارشان دراین زمینه منبع نوشتاری بسیار اندک و در حد اشاره و بدگوئی تاریخ نویسان مسلمان ازآنها در  در دسترس است.  .درکتاب مجالس المئومنین (ص97)چنین آمده: ازآثار یعقوب ترجمه تاریخ ملوک عجم است .چون آن کتاب ازخانه یزدگرد که آخرین ملوک عجم بوده بدست لشکر اسلام افتاد و در وقتی که غنائم بر لشکریان تقسیم نمودند نسیب حبشیان شد و حبشیان آن را جهت ملک حبشه به هدیه بردند ملک حبشه فرمود تا آنرا ترجمه کردند و به مطالعه و شنیدن آن انس تمام گرفتند و در اکثر بلاد حبشه متداول شد و از آنجا به دکن و سایر ملک هندوستان رسید و در آنجا نیزمتداول شد و چون دولت به یعقوب لیث رسید کس فرستاد به هندوستان و آن نسخه را بیاوردند.
که بعد توسط فردوسی بزرگ شاهنامه آفریده شد.
چهار سال خلافت علی و ایران.
این علی که که در ایران تا مقام خدائی بالابرده شده و تمام خاندانش مقدس و معصوم نامیده میشوند برای ایرانیان چه سود و زیانی داشته است . درصورتی که در بین ثنی ها و عربها چندان مهم و مانند ابوبکر و عمر و عثمان چندان برجسته و معروف نیست . در رابطه با سازندگی کلا در تاریخ نه تنها  از علی بلکه ازهیچ خلیفه عرب و تازی از بعد ازتازش اعراب هیچ چیزی در مورد سازندگی یا آبادنی و پیشرفت فرهنگی و علمی  مطرح نیست یا در رابطه با پیشرفت اجتماعی و هنر و شعر اساسا نمونه ائی  نبوده بلکه کار مسلمین و تازیان جزء ویرانگری و غارت و جنگ و جهاد و کشتار چیز دیگری نبوده زیرا بدلیل اینکه علی خود و خاندانش را مدعی و شایسته  خلافت میدانست مدام درجنگ بود و ما در اینجا خلاصه ائی ازکارکردهایش را در رابطه با ایران که عموما شیعیان و بعضی ازنویسندگان دینی مانند شریعتی و دیگران ادعا میکنند که علی مخالف لشکر کشی به ایران و غارت دیگر کشورها بوده و همه جنگهایش برای عدالت و دادگستری بوده می آوریم و بعد با کارها و تلاشهای سردار بزرگ یعقوب مقایسه میکنیم.(ما فقط در دوران هارون و مامون که تماما توسط وزرای ایرانی اداره میشد نشانه هائی از پیشرفتائی در زمینه فرهنگی و علمی و هنری بوده است.
علی ابن ابی طالب خلیفه مسلمین و حاکم بر ایران اشغال شده توسط اعراب است که با فرماندهی عمر و همیاری علی و عثمان اشغال شده .همانطور که میدانیم بزرگترین اختلاف و مشکل بین بنی امیه و علی بر سر کنترل خراسان بود که بزرگترین ثروت و غنیمت و جزیه برای خلیف اسلام ازآنجا گرفته میشد و پایه اقتصاد امپراتوری اسلام خراسان و بعد دیگر شهرهای غارت شده ایران بود که در اثر جنگها نیروی علی با استفاده از مخالفت ایرانیان با بنی امیه نه بخاطر علی یا اسلام بلکه برای نجات و رهائی ازاشغالگران عرب سر به شورش برداشته یا باجناح ضعیفتر در آنزمان متحد یا همکاری میکردند مانند بقیه جنگها در دوران عباسی و یا همکاری مردم دیلم و تبرستان با علوی های مخالف عباسیان و..
پس علی بر ایران اشغال شده توسط اعراب حکومت میکرد.دوم همانطور که در تاریخ آمده علی بارها برای سرکوب شورشهای شهرهای مختلف ایران لشکر کشیده و بی رحمانه سرکوب کرده .1-تاریخ بلاذری ص330.میخوانیم که علی ربیع ابن خثیم سردار عرب را با چهار هزار لشکر ازاعراب مسلمان را برای غارت و تصرف دیلمان به قزوین میفرستد و مسچد ربیع ازآن هنگام در قزوین معروف و بجای مانده. قبل از او عمر سعد وقاس سردار خونخوار عرب را در سال 25 هجری برای غارت دیلمیان به ری فرستاد که بسیار بکشت. در زمان عثمان دیگر سردار خونخوار ولیدبن عقبه را ازجانب قزوین به غارت و تصرف دیلمان فرستاد و بر دیلمان و آذرآبادگان و جیلان و موغان به غزوه و تاخت و تازوغارت پرداختند. وبازدر تاریخ یاقوت آمده که حجاج ابن یوسف خونخوار ازقزوین برای دیلمیان نمایده فرستاد که یا اسلام بیاورید یا تسلیم و جزیه دهید و یا ولایتتان را ویران و قتل عام میکنیم /دیلمیان و گیلانیان نپذیرفتند و حجاج پسرش را به جنگ فرستاد که که شکست خورده و سر افکنده برگشتند ./ توضیح/ دیلم و تبرستان تا 250 سال تسلیم عرب    و اسلام نشدند تا زمان منصور خلیفه عباسی  و قزوین مرکزیت نیروهای اعراب مسلمان اشغالگر بود که ازآنجا تجدید قوا و حملاتشان را سازمان میدادند.
آخرین نبرد بزرگ برای آزادی./
این اثیر در حوادث سال 81 اشاره میکند که اعراب غارتگر در قزوین شبها ازترس حملات دیلمیان که به دلاوری و پایمردی در مفابل اشغالگران مشهور بودند ازترس خواب نداشتندو درهای شهر را میبستند و تا بامداد بیدار نشسته پاسبانی میدادند اما بدلیل اشغال دیگر شهرها و عدم ارتباط بین شهرها ایرانیان نمیتوانستند که با آنها هماهنگ و مشترک نبرد کنند .ازبعد از حمله عرب و آخرین نبرد که بنام جنگ نهاوند یا جلولا معرف شد و لشکر ایران شکست خورد و قتل عام شد دیگر ایرانیان نتوانستند تجدید قوا و سازماندهی کنند و بعد که یزدگرد کشته شد و ایران  ایرانستان و تبدیل به حکومتهای کوچک و دست نشانده اعراب شد و فقط یکبار و آخرین بار مردم دیلم و تبرستان و آذرآبادگان و ری با تلاش برادر رستم فرخزاد سپهسالار لشکر ایران که در نبرد قادسیه جان باخت توانستند متحد و مشترک با اعراب تازی بجنگند که خلاصه آن را به نقل ازتاریخ تبری می آوریم  اما این منطقه در محاصره اعراب قرار گرفته بود و بدلیل جنگجوئی و شرایط سخت کوهستانی و جنگلی اعراب توان تصرف آنجا را نداشتند .
نبرد بزرگ.
با تلاش اسفندیار برادر رستم فرخزاد با نامه و پیامها به سردار دیلم و ری ایرانیان توانستند نیروئی بزرگتر ازری و دیلم و آذرآبادگان سازمان دهند تبری میگوید فرماندهی این لشکر بزرگ را سردار دیلم بنام موتا به عده داشت سردار آذرآبادگان اسفندیار فرخزاد برادر رستم فرخزاد که اهل آذرآبادگان بود و سردار مردم ری را فرخان زیبنده به عده داشت .سردار تازیان مسلمان نعیم بن مقرن بود که از عمر نیروی کمکی فراوان خواست و مسلمانان اشغالگر نیروئی بسیار داشتند . دو نیرو در منطقه ائی بنام واجرود در نزدیکی قزوین بهم رسیند تبری میگوید این جنگ در سختی ازجنگ نهاوند و دیگر جنگهای بزرگ کمتر نبوده و از ایرانیان چندان کشته شد که بیرون از شمار و اندازه بود یکی ازکشته شدگان سردار کل سپاه موتا بود. بعد ازاین شکست نیروهای باقی مانده ایرانیان هر کدام راه شهر و ولایت خویش پیش گرفتند .و نبرد و مقاومت همچنان غیر متمرکز و شهر بشهر بود و سردار یا پادشاهی از ساسانیان نمانده بود که بتواند فرماندهی سراسری و متمرکزی سازمان دهد که بتواند تمام امکانات و نیروها و ارتباطات را سامان دهد مگر غیر ازاین است ایران همان کشوری بود که بارها امپراتوری روم را شکست داده بود اما مشکل نبود اتحاد و ارتباط و فرماندهی بزرگ بود
کارکرد اقتصادی در دوران خلافت علی در ایران/
میزان غارت و استثمار و چپاولی که ازخراسان و دیگر شهرهای ایران ازبعد ازاشغال ایران توسط اعراب به امیرالمئومنین های عرب در بغداد سرازیر میشد اعراب غارتگر را در کشور گشائی و قتل و کشتار ایرانیان جری تر و وحشی تر میکرد و این غارت و کشتار و استثمار تادوره قیام یعقوب لیث صفاری ادامه داشت براساس آمار که همچنان در دوره خلافت علی نیزادامه داشت به نقل ازتاریخ نویسان بزرگ می آوریم..
زنان علی ابن ابی طالب.
مسعودی در مروج الذهب، شمار اولاد امام علی (ع) را به بیست و پنج تن رسانده است.

فرزندان ایشان بنابر آن چه که ابن سعد در طبقات [1] و بلاذری در انساب الاشراف [2] آورده است عبارتند از :

1 ـ فرزندانی که مادرشان حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) است که شامل امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و محسن و زینب کبری و ام کلثوم کبری است. محسن در جریان حمله به خانه حضرت زهرا (س) سقط شد.
زینب به عقد عبدالله بن جعفر بن ابی‏طالب درآمد و ام کلثوم زوجه عمر بن خطاب شد . [3]

2ـ محمد بن علی معروف به محمد بن حنفیه که مادرش خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه بوده است .

3ـ فرزندانی که مادرشان لیلی دختر مسعود بوده است که یکی عبید الله بن علی است که توسط مختار (فرزند ابو عبید) در منطقه‏ای در ناحیه دشت میشان خوزستان به نام مذار کشته شد . و ابو بکر بن علی که در کربلا به شهادت رسید. این دو اولادی نداشتند .

4ـ فرزندانی که مادرشان ام البنین بوده است ،   که عباس و عثمان و جعفر و عبد الله (چهار برادر ) بودند و در کربلا کشته  شدند. (از عباس(ع) دو فرزند به نام های عبیدالله و فضل متولد شد که نسل حضرت عباس از عبید الله باقی ‏ماند ( .

5ـ فرزندی که مادرش کنیز بوده است و محمد اصغر نام داشت و در کربلا به کشته رسید.

6ـ فرزندانی که مادرشان اسماء بنت عمیس است. که یحیی و عون نام دارند.

7ـ فرزندانی که مادرشان صهباء بوده است که عمر اکبر و رقیه نام دارند. (یک برادر و یک خواهر)

8ـ فرزندی که مادرش امامه دختر ابوالعاص است. (مادر امامه زینب دختر رسول خدا است) و محمد اوسط نام دارد.

9ـ فرزندانی که مادرشان ام سعید دختر عروة بن مسعود است و ام الحسین و رملة کبری نام دارند. (دو خواهر)

10 ـ دختری به نام ام یعلی که مادرش محیاة دختر امرء القیس [4] بوده است، که در خردسالی از دنیا رفت.

11ـ فرزندان (دختران) علی ابن ابی طالب که از کنیزان آن حضرت متولد شدند و عبارتند از: ام‏هانی و میمونه و زینب صغری و رملة صغری و ام کلثوم صغری و فاطمه و امامه و خدیجه و ام الکرام و ام اسلم و ام جعفر و جمانه و نفیسه.

پس از فاطمه، علی با امامه دختر ابو العاص بن ربیع بن عبد العزی بن عبد شمس که فرزند زینب دختر پیغمبر بود ازدواج کرد. ام البنین دختر حزام بن دارم کلابیه، زن دیگری بود که علی (ع) او را به عقد خود درآورد. پس از ام البنین، آن حضرت با لیلی دختر مسعود بن خالد النهشلیة تمیمه دارمیه ازدواج کرد و پس از وی با اسماء بنت عمیس خثعمی پیمان زناشویی بست. اسماء تا قبل از شهادت جعفر بن ابی طالب، همسر وی بود و پس از شهادت جعفر، ابوبکر او را به ازدواج خود درآورد و چون ابوبکر از دنیا رفت، علی  او را به همسری خویش گرفت. یکی دیگر از همسران امیر المؤمنین (ع) ام حبیب دختر ربیعه تغلبیه موسوم به صهبا بوده است. این زن از قبیله «سبی» بود که خالد بن ولید در عین التمر بر آنها حمله برده و ایشان را به اسیری گرفته بود. خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه حنفی و یا به قولی دیگر خولة دختر ایاس از دیگر زنان آن حضرت بوده است. هم چنین علی با ام سعد یا ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی و نیز مخبأة دختر امری القیس بن عدی کلبی پیمان زناشویی بست. [5]


[1] طبقات ابن سعد، ج 3، ص 13، ترجمه دکتر محمود مهدوی
سیستان تا قبل ازقیام یعقوب .
سه ملیون ودوازده هزار درهم به صورت جزیه و خراج املاک خا لصه پرداخت میشد که دوملیون درهم آن به خلیفه مسلمین داشت 2-سالی دوملیون درهم برای ساختن برج و بارو (تیمون)غیر از سایر سدها و بندها که هر سال احتیاج به تعمیر داشته.سالی دوازده هزار درهم برای ساختمان دار الخلافه ها و حصار شهر/ سی هزار برای قلعه ها و زندانها که بدلیل گستردگی مقاومت و شورشها اعراب زندانهای بزرگی در هر شهر با پول خود مردم میساخته اند/ سی هزار درهم برای آب و آش ماه رمضان در مسچدها و مزد قرآن خوانان و اذان خوانان و مبلغان اسللامی زوری./ پنجاه هزار درهم حقوق رئیس مالیه  و دیگر خراجها .اما اینها غیر از جزیه و باج و خراجی بود که مانند سایر شهرها سیستانیها و شهرهای کابل و سایر نواهی اطراف خراسان بزرگ باید به اعراب اشغالگر مسلمان بدلیل شکست از آنها و نپذیرفتن اسلام و حفظ جان خود به خلیفه اسلام و اعراب بدهند .
جزیه و خراج/ به تقل ازابن خلدون جنین آمده . خراج سیستان چهار میلیون درهم / 300دست پارچه های تافته/20هزار رطل /هر رطل حدود نیم من =1.5کیلوشکر سفید. در سال 212 و 211 هجری که باعث قحطی و شکسته شدن کمر سیستان شد خراج و جزیه بالغ بر 6میلیون 776000 هزار درهم بوده که این غیر ازخراج قهستان و تبس و زابلستان و کابل که 2000برده و کنیزهم شامل آن بوده . و اعراب اززمان شکست ایرانیان اینچنین مانند زالو خون ایرانیان را میمکیدند و غارت و کشتار و ویران میکردند و ملت هرروز بیچاره تر و خرافی و عقب مانده تر میشد و در چنین شرایطی دلاوران ایران مستمر شعله مقاومت را زنده نگه میداشتند و یعقوب و عیاران بر بستر چنین زمینه ائی بپا خاستند ..
متاسفانه آمار دقیق در دوره خلافت عمر وعثمان  علی و معاویه  مانند دوران عباسی دقیقتر بر جای نمانده اما تمام خلفا مانند صدر اسلام با مردم شکست خورده رفتار میکردند و بر اساس همان آیه که جان و مال و ناموس کافران به جهاد گران مسلمان و لشکر اسلام تعلق دارد عمل میکردند.
علی ابن ابی طالب و ایران.
در جنگ قادسیه و حمله تاریان علی ازجانشینان و مشاوران عمر بود و زمانی که عمر تصمیم میگیرد که برای روحیه دادن به اعراب که در حمله به ایران ترس داشتند تصمیم میگیرد که خود فرماندهی مستقیم حمله را بر عهده بگیرد علی مخالفت میکند و عمر را راضی میکند که خود در پشت جبهه بماند . علی میگوید /تو سر سپاهی و اگر بروی و کشته شوی سپاه اسلام متلاشی میشود تو باید در مرکزخلافت بمانی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد عجم ها بدانند که این نیرو پشت دارد و دوباره نیرو بفرستی (تاریخ تبری جلد 5ص1943)عمر که داماد علی بود سخنان علی را پذیرفت و سرداران خونخواری را به فرماندهی لشکر اسلام گماشت./ پس از شکست ایرانیان و برای تهیج و تحریک مجدد اعراب به تصرف و حمله بیشر علی خطاب به لشکر و اهالی کوفه میگوید /ای مردم شما شوکت عجمان را شکستید و به خواری افکندید.(تبری جلد 6 ص2208)
چهار سال خلافت و جنگ و کشتار/ دوران خلافت علی و اختلاف و جنگ قدرت با معاویه باعث لرزان شدن خلافت علی شد و همزمان باعث فشار بیشتر برای گرفتن خراج و جزیه ایرانیان شد و ازطرفی گسترش مقاومت و قیامهای شهرهای مختلف در ایران شد  و بهمین دلیل علی سرداران بیرحمی را برای سرکوب شورش ایرانیان میفرستد.در دوره خلافت علی مردم استخر (شیراز)شورش میکنند برای بار چندم علی عمو زاده اش عبدالله ابن عباس که بسیار بی رحم بود را با لشکری بزرگ قیام مردم استخر را بخون میکشد (ص136فارسنامه ابن بلخی)/ درمورد دیگر که بازمردم استخر شورش میکنند باز علی زیادبن ابیه سردار بی رحم دیگری را بالشکری بزرگ میفرستد که کشتار بسیار میکند (ض29جلد دوم مروج الدهب)/ در سال 39 هجری مردم فارس و کرمان نمایندگان و حکام خلیفه با قیام دلاورانه ازشهر بیرون و شکست داده شدند. علی باز زیاد بن ابیه خونریزرا با لشکری بزرگ فرستاد که کشتاری عظیم کردند و شهر بگرفتند(تاریخ تبری جلد 6ض2657)// مردم خراسان که کمرشان زیر بار سنگین جزیه و خراج خم شده بود سر بشورش برداشته و از دین اسلام برگشتند  علی اینبار سردار دیگری بانام جعد ابن هبیره با لشگری بخراسان فرستاد و مردم نیشابور را محاصره کرد تا مجبور به تسلیم گشتند(تبری جلد 6- فتوح البلدان ص292)//
چندی بعد مردم ری قیام کردند و از پرداخت خراج خودداری کردند علی ابوموسی را بالشکری زیاد فرستاد و آنها را سرکوب کرد ابوموسی یکبار دیگر شهر ری را گرفته بود (فتوح البلدان ص150)//
آذرآبادگان/ علی ولایات آذرآبادگان را نخست به سعید ابن ساریه خزاعی و سپس به اشعث ابن قیس داد ولیدابن عقبه سردار خونریز که همراه اشعث بود وقتی آنجا را ترک میکند مردم آذرآبادگان شورش میکنند اشعث درخواست کمک میکند و ولید با لشکری از کوفه بیاری اشعث میرود  و حان به حان(خانه به خانه )مقاومت مردم را درهم شکسته وکشتار فراوان میکنندو پس از اشغال آذرآبادگان گروهی از تازیان مسلمان اهل عطار را در آنجا ساکن کرده و آنان را فرمان میدهند که مردم را مسلمان (با شمشیر و شلاق و سرکوب)کنند. فتوح البلدان .
اما فرزندان علی ابن ابی طالب/.
سخن ازغزای طبرستان./ غزوه به معنی حمله و غارت علیه کافران است و پیامبر تا زمان فوت هشتاد غزوه در مسلمان سازی اعراب داشته است و همچنانکه میبینیم مورخان اسلامی هم همه ازغزاوات یا جهاد نام میبرند .
گزارش تبری ازحمله به تبرستان چنین است. حنش ابن مالک گوید سعید بن عاص به سال سی ام بمظور غزا آهنگ خراسان کرد حذیقه ابن یمان و کسانی از یاران پیامبر با وی بودند حسن و حسین و عبدالله ابن عباس (عموزاده علی) عبدالله ابن عمر و عمروابن عاص وعبدالله ابن زبیر با وی بودند عبدالله ابن عامر با لشکری به آهنگ خراسان ازبصره درآمد و ازگروه سعید پیشی گرفت و در ابر شهر منزل کرد.لشکر حنش در ابر شهر به سعید رسید و او نیز در قومس منزل کرد …سپس ازآنجا به گرگان حمله و با جزیه 200000با گرگانیان صلح کرد سپس به طمسیه که شهری بود بر ساحل دریا و بتمام جزء تبرستان بود و مجاور گرگان و مردم آنجا با اعراب بجنگیدند و چنان شدید بود که عربها نمازوحشت کردند …در آن روزتازیان مسلمان دشمنان کافر(مردم گیلن و تبرستان )را محاصره و بعد ازمدتها جنگ و محاصره ایرانیان درخواست صلح را پذیرفتند که جزیه و خراج دهند. تبری میگوید دشمن (ایرانیان ) امان خواستند سعید ابن عاص قول داد که اگر ایرانیان تسلیم را قبول کنند یک نفر را نخواهد کشت .اما چون مردم قلعه را گشودند لشکر اسلام چنان مردم را  را قتل عام کردند که بجزء یک نفر کس برجای نماند.(تاریخ تبری ص2117جلد 5) .مانند خمینی خونخوار که ابتدا میگفت ای ارتشیان مگر شما نمیخواهید آزاد باشید ؟اما وقتی قدرت را گرفت دسته دسته به جوخه های اعدام دسپرد. یا کشتار قبیله بنی قریظه در دوره محمد که وعده داد اگر تسلیم شوند فقط جزیه خواهند داد اما بعد ازتسلیم 900نفر یعنی تمام مردان و جوانان آنها را گردن زدند بنا براین در تاریخ اسلام تا کنون نمونه ائی ازوفای به عهد دیده نشده است .
این چند نمونه ازنقش علی و فرزندانش در حمله به ایران بود که در دوره حمله و اشغال ایران به ویرانی و فقر و فلاکت و بردگی و کنیزی زنان و عقب ماندگی و تجزیه و قرنها حکومت خان خانی و غارت ثروت ایران توسط اعراب تازی بوده و هست و ملت ما در اثر فقر فرهنگی و تاریخی قاتلان اجداد خویش را مقدس میدانند و میستایند .
سیاست اقتصادی علی ابن ابی طالب. سیاست اقتصادی خلیفه و حاکمان عرب چزء غارت گرفتن جزیه و خمس و مالیات و بردن برده و کنیز جهت فروش در بازار مدینه نبوده و علی هم کارش ادامه همان سیاست عمر عثمان و و صدر اسلام بود و اینها نه برای سازندگی و آبادی و ترقی جامعه بلکه برای جهاد و غارت و ویرانگری ساختمانها و آثار هنری و تاریخی و فرهنگی ملتهای کافر آمده بودند و همان گونه که محمد فرمان خراب کردن مجسمه ها را بنام بت داده و مراکزمذهبی دیگر ادیان را داه بود اینها هم چزء ویرانی و جنگ و غارت و جهاد هیچ ارمغانی نداشتند و علی چون مدام در جنگ قدرت با مخالفین داخلی و معاویه و عایشه بود فشار برای مالیات و جزیه گرفتن ازایرانیان را بیشتر کرده بود و بهمین دلیل بیشترین شورش و قیام ایرانیان در دوره خلافت علی بر ایران بوده و تا دوران خلافت عباسیان ما هیچ نمونه ائی ازپیشرفت در هیچ زمینه ائی نه در ایران و نه در مصر اشغال شده توسط اعراب نه تنها نبوده و دیده نشده بلکه همه آثار تمدن و علم و هنر و آبادی و آزادگی توسط این بیابانگردان تازی و خونریز و حریص که همچون آخوندهای مفت خوار لحظه ائی ازشعار زهد و تقوا و عدالت دست بر نداشته و نمیدارند اما همه چیزشان ثروت زن و کنیزو جهاد و غارت مال  دنیا بوده و هست . داستان تازیان مسلمان و آخوندها داستان همان ضرب المثل دزد است که هر روزمیدزدد و فریاد آی دز آی دزد سر میدهد یعنی خود را پاکیزه و معصوم و شایسته کشتار و غارت دیگران بنام کافر و بی دین میدانند.
من داد را برخواسته ام ..و سبب سرنگونی طاهریان توسط ما ستم و جور آنها بود.///سیاست اقتصادی یعقوب.
یعقوب رستم واقعی سیستان بپا میخیزد/
یعقوب فرزند لیث رویگری ساده بود اما در این خانواده یا خاندان یک سنت و روح دلاوری و شاهزادگی و بزرگی وجود داشت و یعقوب خود را از نسل ساسانیان میدانست و شناسنامه اجدادی خود را چنین میدانست .یعقوب پسر لیث پسر معدل و او پسر حاتم و اوپسر کیخسرو و او پسر اردشیر و او پسر قباد و او پسر خسرو پرویز و او پسر هرمز و هرمزفرزند انوشیروان و در آخر سلسل نسب خود را به تهمورث دیوبند ازپادشاهان پیشدادی میدانست و افتخار دیگری که محرک یعقوب و سیستانیان بود   زادگاهش قرنین بود که معروف بوده که آثاری ازآخور رخش رستم در آنجا وجود داشته و رستم هم سیستانی بوده همه اینها همراه با ستم و بیداد اعراب اشغالگر مسلمان و بیدادگری و غارت آنها در ایران و بخصوص سیستان جانمایه حرکت یعقوب برای آزادی ایران شد.  بنابراین روح ایراندوستی و دلاوری و آزادگی و نبرد با اشغالگران عرب در آنها موج میزد .
بجز از تاک که شد محترم ازحرمت می/ زادگان را همه فخر و شرف ازاجداد است.(یغما جندقی)
یعقوب دلاور همچون ابومسلم و بابک و مرداویچ و سورنا سردار بزرگ اشکانی هدفش آزادی سراسر ایران ازدست اشغالگران بود و برعکس بعضی ازسرداران ایرانی مانند افشین و خاندان طاهریان و خاندان سهل که نیمه اسلامی و نیمه ایرانی خود را میپنداشتند دنبال منافع قبیله ائی و حفظ قدرت و دست نشاندگی خلیفه بغداد بودند نبود زیرا بارها خلیفه بغداد حکم حکومت سیستان و کرمان را درازای همکاری با خلیفه و سرسپردگی به اسلام برای یعقوب فرستاده بود اما یعقوب همواره میگفت هدف رسیدن به بغداد و رسیدن به حساب خلیفه است.
دولت عباسیان برغدر بنا شده مگر ندیدید که با ابو مسلمه و ابو مسلم و خاندان سهل و برمکیان که به آنها خدمت کردند چکار کردند. سخنان یعقوب/ این سخن کوتا نشان میدهد که یعقوب تا چه حد بر تاریخ و تجارب گذشتگان آگاه بوده و به این نتیجه و جمع بندی رسیده است که با اعراب و مسلمانان اشغالگر راهی غیر ازنبرد و شمشیر نیست .یعقوب علیرغم گسترش اسلام بعد از بیش از دوقرن با زور و تزویر و قتل و کشتار کمر به جنگ با خلیفه و اسلام ازهر نوعش میبندد راهی که جاویدان و بابک و سپهبد خورشید و مازیار ازتبرستان و سهنباد و مقنع و استاسیس از بخارا و نیشابور در پیش گرفته بودند بهمین دلیل بعد میبینیم که با همه سرداران مسلمان شده ایرانی و عرب و حتی خوارج و نوادگان علی و حسین و حسن یعنی علویان نبرد میکند و برعکس برمکیان که با علویان علیه خلیفه متحد میشوند یعقوب با آنها نبرد میکند تا بطور کامل اعراب و اسلام را از ایران بیرون و آزادی ایران را کامل کند.//یعقوب در این کار سترگ و هدف بلند پروازانه یعنی آزادی ایران نتها نبود ومانند سایر سرداران بزرگ مردان و زنان بزرگ و خردمندی همواره آنها را یاری و همفکری میکرده اند و یعقوب هم ازهمگامی و همفکری و کمک سه برادر و اقوام نزدیکش برخوردار بود بخصوص پسر عم او ازهر و کثیر رفاق دائی او و شخصی بنام عثمان که یعقوب بعدها اورا بالاترین فرد سخنران مذهبی انتخاب کرد و اورا از صحابه و امامان تازی بالاتر میدانست و او هم در همه مواقع یعقوب را حمایت میکرد.
آغازقیام یعقوب/ یعقوب ابتدا گروهی عیار از جوانان را سازماندهی میکند وبا کمک دریم ابن نصر که بسیار زاهد و مئومن بود و نیروئی داشت توانست شهر زرنج را با راهنمائی حامد سرناوک که او نیز از عیاران بود این شهر را از چنگ تازیان آزاد کند اما بعد یعقوب هم بن نصر و هم سرناوک را که دنبال غارت بیشتر و توطعه و نزدیکی به خلیفه بودند طی جنگهائی ازصحنه خارج کرد .
سپس شهر یا روستای کلاشیر را آزاد کرد و بعد قوی ترین و اسلامی ترین نیرو یعنی خوارج را با سیاست و مذاکره ابتدا جذب و خنثی کرد اما بعدها بخشی ازاین خوارج مشکل سازشدند و در نهایت یعقوب آنها را با جنگ از هم پاشانید  و کلیه مناطق کرمان و سیستان در دست نیروی یعقوب افتاد و یعقوب شروع به سامان دادن کارهای مردم و آزاد کردن اسیران و نیرو گرفتن بیشتر ازمردمی که اورا نجات دهنده میدیدند کرد.  /
نامه یعقوب به خلیفه.
نامه یعقوب به خلیفه. من فرزند آزادگان جم نژاد و صاحب ارث پادشاهان ایران و زنده کننده آنچه از عزت آنها بر میان رفته و طول ایام قدیم بر آنها فراموشی کشیده است من آشکارا خواهان انتقام آنانم و اگر کسی ازآن چشم پوشیده من نخواهم پوشید. درفش کاویان بامن است و امیدوارم که با فر آن برتری یابم پس به بنی هاشم بگوی که پیش ازپشیمانی آماده خلع شوید و یا ما به قهر و طعن نیزه ها و به زرب شمشیرها  تخت پادشاهان را خواهم گرفت پس باز گردید به حجازسرزمین خود برای خوردن سوسمار و چرانیدن (کتاب 238 قهرمانان استقلال ایران شعر یا سخنان ازقول المتوکل شاعر شعوبیه ایرانی)
خوارج چه کسانی بودند /
این خوارج همان گروهی از لشکریان علی بودند که در جنگ صفین بین علی و معاویه ازلشکر علی جدا شدند و علی را متهم به خطا کردند و خواهان این بودند که خلیفه باید از بین مردم انتخاب شود و حتما نباید عرب یا از صحابه باشد اینان 12هزار نفر بودند و علی آنها را بعدها محاصره و 4هزار تن از آنان را قتل عام کرد و ابن ملجم مرادی به انتقام آن کشتار و مسلمان کشی که بین علی و معاویه اتفاق افتاده بود علی را با شمشیر کشت و دو تن دیگر که مامور کشتن معاویه و عمرو عاص بودند موفق نشدند. در بین این خوارج مصری و ایرانی بودند و بعدها بسمت ایران آمدند و مانند بقیه گروهای ایدولوژیک و فرقه ائی و مذهبی که خود را محور عالم و حقیقت مطلق میدانند و همواره گروه خودشان را نماینده راستین آن ایدئولوژی یا مذهب میدانند هیچ نوع اسلامی غیر از خودشان را قبول نداشتند و با همه خلیفه ها جنگیدند و در ایران نیز با ایرانیانی که با خلیفه میجنگیدند و از طرف خلیفه برچسپ خارج شده از اسلام میخوردند متحد و در مناطق کرمان و عراق و سیستان گسترش پیدا کردند و در تاریخ همه مخالفین خلیفه مانند صدر اسلام خوارج خوانده میشدند یعنی خارج شده از دین اسلام و بعدها حمزه آذرک که سرداری مبارزه با اعراب اشغالگر و خلیفه در منطقه خراسان بزرگ شد و خوارج هم تحت فرماندهی او در آمدند  که بارها لشکر خلیفه را شکست دادند و در زمانی که قصد حمله به بغداد را داشتند بدلیل اختلافات داخلی و مذهبی نتوانستند تصمیم قاطعی برای حمله به بغداد و سرنگونی خلیفه بگیرند و ازهم پاشیدند .این حمزه آذرک در دلاوری و دادگستری بسیار مشهور بود و تا قبل ازیعقوب و از هم پاشیدن خوارج یکی از بزرگترین سرداران ایران بود و بعدها مسلمان شده های ایرانی همراه با علوی ها و نوادگان علی و حسین همه این خصوصیات دلیری و نیکوئی اورا به حمزه عموی محمد نسبت دادند و آن حمزه جای حمزه آذرک را گرفت همچنانکه تمام خوصوصیات انسانی و دلیری و پهلوانی رستم و سرداران و پادشاهان ایرانی را به علی نسبت دادند تا ایرانیت و تاریخ و فرهنگ ما به فراموشی سپرده و جای آن را اعراب مسلمان بگیرند کاری که رژیم آخوندی همچنان ادامه میدهد.
یعقوب سرداری دلاور و نخبه ائی نظامی//
با این مرد هیچ حرب نباید ..که سپاهی هولناک دارد ..مردی جد است و شاه منش و غازی طبع…سخنان یکی ازدشمنان یعقوب که با او جنگیده و فراری شده.
طرح یعقوب برای رسیدن به بغداد و بیرون کردن اعراب مسلمان از ایران چنین بود .1-قطع منابع اقتصادی اعراب ازطریق نا امن کردن راهها و مصادره خراجها و جزیه ها و ثروتی که از ایرانیان به غارت برای خلیفه توسط دست نشاندگان ایرانی اش برده میشود .2- سرنگون کردن حکومتهای محلی ایرانی مسلمان شده و دست نشانده اعراب که خلیفه با کمک آنها جنبشهای ملی و آزادیبخش را سرکوب میکردند مانند طاهریان در خراسان و پادشاهان کابل و هرات و علویان در شمال ایران و پارس و کرمان و بم و…3- تاکید بر ایرانیت و اتحاد نیروهای ایراندوست و زنده کردن تاریخ و فرهنگ کهن ایران و در یک کلام ایران برای ایرانی نه عرب یا مسلمان .
بنا براین با این استراتژی رو بسوی کابل گذاشت که خاندان رتیل بر آنجا حکومت میکردند و برای ماندن در قدرت و توقف حمله اعراب تازی خراج سنگین همراه با کنیزو غلام هر ساله برای خلیفه بغداد میفرستادند.این پادشاهان حدود صدسال در برابر اعراب مقاومت کردند و هر بار با پذیرش جزیه و خراج 2ملیون درهم و فرستادن کالاهای گران قیمت با اعراب صلح و باز مدتی بعد سرداری دیگر حمله و داستان تکرار میشد . بنا براین یعقوب ابتدا سغی در همراه کردن این حکومتها با خود میکرد اما عموما اینگونه نمیشد و ابتدا هیچکدام نیروی یعقوب را جدی نمیگرفتند و از طرفی یعقوب هدفش برگرداندن ایران به قدرت و عظمت تاریخی و فرهنگی دوران ساسانیان بود و برای اینکار حکومت خان خانی و جنگ و تفرقه این دولتها که عمدتا ازطرف خلیفه و اعراب برای غارت و حکومت برایران نیازبه سیاست تفرقه بینداز و حکومت داشتند.
سردار بزرگ قبل ازحرکت بسمت کابل و نبرد با پادشاه کابل بنام رتیل ابتدا شورش گروهی ازخوارج را دفع کرد و سپس در جنگی که تاریخ ازآن بنام فریب و حیله جنگی نام برده شده یعقوب با وجود برتری و فزونی لشکریان رتیل پادشاه کابل یعقوب پیروزمیشود .
داستان تصرف کابل نشان ازقدرت واراده و دلاوری و ریسک پذیری و ازجان گذشتگی میدهد و با لشکری کوچک به نبرد با لشکر اصلیشاه کابل میرود در ظاهر برای تسلیم اما با تاکتیک جنگی و تهاجم سد در سد.
تصرف هرات./ یعقوب بعد از چند جنگ کوچک دیگر رو بسوی هرات گذاشت در آنزمان حکومت هرات که بخشی ازخراسان بزرگ بود در دست حسین ابن عبدالله ابن طاهر ازخاندان طاهری حاکم بر خراسان بود و هرات شهری بزرگ و آباد با قلعه ها و دروازه های مستحکم بود و اطراف آن خندقها بود . جنگ و محاصره مدتها طول کشید اما در آخر یعقوب پیروزو حسین ابن طاهر دستگیر میشود و هرات هم آزاد میشود .بعد ازاین جنگ سپهسالار خراسان باسپاهی برای شکست یعقوب به پوشنگ یکی ازشهرهای نزدیک هرات آمد که در این جنگ سپاه خراسان شکست میخورد و سپهسالار آن ابراهیم ابن الیاس به نیشاپور فرار میکند و به حظور محمد ابن طاهر میرود .او به محمد ابن طاهر میگوید /با این مرد (یعقوب) به خرب هیچ نباید که سپاهی هولناک دارد که ازکشتن هیچ باک ندارند همی حرب کنند ..او مردی است جد و شاه منش و غازیطبع. بعد ازای شکستها و اطلاع ازکاردانی و دلاوری یعقوب و سپاهیانش از گفته سردارانش متوجه میشود که چاره ائی جزء سازش و مسالمت با یعقوب ندارد و شروع به حیله گری میکند و فرمان حکومت سیستان و کابل و کرمان و پارس را به او میدهد همان نقشه ائی که با همکاری خلیفه بغداد بعد ازپیروزیهای یعقوب کشیده میشود و همین فرمان را هم خلیفه برای یعقوب میفرستد در صورتیکه خلیفه با این حکومتها همواره مشکل داشت و خراج بموقع برای خلیفه فرستاده نمیشد .
سرداری که نامه خلیفه را نبوسید /
خلیفه به حمایت ازدولت طاهریان ازیعقوب با نامه ائی درخواست آزادی اسیران جنگ هرات را کرده بود . اززبان نامه بر و نماینده خلیفه ابن بلعم که به حظور یعقوب رسیده بود چنین میگوید . من برایملاقات با یعقوب اجازه خواستم یعقوب اجازه داده بود من وارد کاخ شدم ولی به او سلام ندادم ونامه را دادم و در برابر او نشستم و نامه را دادم به او گفتم نامه امیر المئمنین است نامه را ببوس(حکومتهای دست نشانده خلیفه بغداد میباید در مقابل نماینده خلیفه زانو میزدند و نمازشکر بجا آورده و نامه های خلیفه را میبوسیدند و این رفتار اعراب تازی با دیگر ملتهای شکست خورده و یا کافر بود )نماینده خلیفه ادامه میدهد یعقوب نامه را نبوسید مهر از آن برداشت /هیبت این مرد مرا سخت گرفت و فراموش کردم که فرستاده خلیفه هستم و پس پس تا در مجلس عقب رفتم و سپس گفتم السلام علیک ایها ل امیر و رحمته الله.(کتاب وفیات الاعیان.ج5 ص448)
بزرگترین و طولانی ترین سفر جنگی./
در همان زمانیکه خلیفه اسلام معتزز حکومت کرمان را به یعقوب داده بود ازآنطرف به شخص دیگری بنام علی ابن حسین (ازنوادگان حسین) بوده و حاکم پارس نیزبود و خلیفه دل خوشی از او به خاطر جمع آوری خراج برای خودش و گسترش قدرت بیشر نداشت با این حیله میخواست که یعقوب و علی ابن حسین را بجان هم بیندازد که هردو ضعیفتر شوند و وابسته تر به خلیفه بمانند ..
یعقوب بعد ازسروسامان دادن به شهرها و تعین شهر زرنج به عنوان پایتخت و تعین جانشین خود ازمیان یکی ازعیاران بنام عزیز تصمیم به لشکر کشی به کرمان و یکسره کردن کار علی ابن حسین گرفت .
سردار خستگی ناپذیر برعکس ایرانیانی که طوق بندگی اعراب تازی مسلمان را بر گردن انداخته وبرای حفظ قدرت و منافع خود به حکومت بر شهری راضی و مبلغ مقدس بودن خلیف و الهی بودن دین تازیان بودند فقط در فکر آزاد کردن ایران ازچنگال این اهریمنان خونخوار بود و در هر فرصتی سعی در شکستن ابهت و قدسی بودن خلیفه اسلام داشت و به حکومت بر سیستان یا حتی چند شهر و منافع قبیله ائی خود نمی اندیشید بنا برین در تاریخ 254 هجری برابر دسامبر 868 میلادی حرکت بسمت کرمان را شروع کرد . مسافتی که این سردار دلیر میباید بپیماید به این ترتیب بود . 216 کیلومتر از زابل تا زاهدان  220 کیلومتر از زاهدان تا بم و 200 کیلومتر ازبم تا کرمان که راهی بسیار گرم و خشک و طوفانها و بادهای همراه با شن  و سخت بود . یعقوب برای این مسیر تعدادی چاه کن و بسیاری مشکهای بزرگ که بوسیله شتر و حتی گاو حمل میشد با خود همراه داشت .
آزاد کردن قلعه یا ارگ بم./
اولین برخورد سردار سیستانی با باقی مانده خوارج بفرماندهی اسمائیل ابن موسی بود این خوارج سالهل بود ارگ بم را گرفته و در آنجا مانند سایر شهرهای ایران که هر سرداری ازاعراب یا ازایرانیان وابسته به خلیفه بغداد حکومت میکردند و برای گرداندن دستگاه حکومت خود و دادن باج و خراج به خلیفه مردم را به بدترین وجه غارت و آزار میدادند . خوارج با شنیدن خبر آمدن یعقوب آماده جنگ شدند و گرفتن قلعه بم یکی از سخترین جنگها برای هر نیروی جنگی بود ./قلعه بم که بنام ارگ بم مشهور شد ازقلعه های بینظیر و بزرگ جهان بوده با برج و باروهای بزرگ بازار و حمام و همه وسایل زندگی برا ی  مقاومت طولانی و چاهی بزرگ برای تامیین آب قلعه و در تاریخها آمده که این قلعه در دوران قدرت گرفتن اردشیر بابکان پایه گذار سلسله ساسانی نشستگاه هفتواد پادشاه افسانه ائی کرمان بود که در دوران اشکانیان تا انزمان در دست این خاندان اشکانی  که هفتواد آخرین انها  مجبور به تسلیم و کنار آمدن با اردشیر بابکان میشود و همچنان که میدانیم در زلزله بم ویران شد.
بهر روی جنگ بین یعقوب و خوارج که یکی ازشدیدترین جنگهای یعقوب بود با پیروزی و تصرف ارگ بم پایان میپذیرد و اسمائیل ابن موسی اسیر میشود و سردار بزرگ براساس سنت ایرانی و پهلوانی و مانند سایر جنگها اسیران را بعدا آزاد و بخشی ازخوارج و نیروهای طاهریان بعدها ازنیروهای رزمنده یعقوب شدند  ./دقیقا برعکس یعقوب و همچنانکه در ابتدا در باره جنگهای علی ابن ابی طالب و فرزندانش در حمله به ایران اشاره کردیم که چگونه اسیران و تسلیم شدگان ایرانی حتی نوجوانان را گردن میزدند و قتل عام میکردند و زنان و بچه ها را به کنیزی و بردگی  در بازار برده فروشان مدینه بفروش میرساندند.
این اسیر کشی و کنیزو برده کردن زنان و مردان یکی ازاهداف اصلی تازیان مسلمان بود که منبع در آمد برای آنها بود و یا آنها را در مدینه در بازار برده فروشی میفروختند یا آنها را برده و نوکر و کنیزمیکردند و کارهایسخت و جان فرسا را به آنها میسپردند .در هر حال دومورد در دوران یعقوب اتفاق افتاده که یعقوب بعد ازدستگیر کردن حاکمان علوی  طبرستان و پارس و کرمان بدلیل کشتار و غارت فراوانی که کرده بودند و اساسا یعقوب قصد بیرون کردن و زودودن آثار عربی و اسلامی داشت با این حاکمان عرب و اسلامی که حالا برای مردم ایران مقدس و امام شده اند به شدیدترین وجه به عنوان نیروی اشغالگر برخورد میکرد در صورتیکه دستگیر شدگان خاندانهای ایرانی همکار خلیفه را زندانی و بعد آزاد میکرد. تنفر این سردار میهن پرست چنان بود که در قیام زنگیان (بردگان )با بخشی ازعلویان مخالف خلیفه که ازیعقوب در خواست اتحاد علیه خلیفه کرده بودند یعقوب هر نوع اتحاد با آنها را رد کرده بود و دلیل آنهم حظور علویان که رهبری قیام در دست آنها بودزیرا که اینها را قبیله مسلمان و عرب دیگری میدانست که فقطاختلافات قبیله ائی و جنگ قدرت داشتند و در نهایت همان بدبختی وا شغالگری و غارت و مفتخوری را برای ایرانیان میخواستند.
شکست طوق حاکم دست نشانده علی ابن حسین .
طوق که حاکم سیرجان و کرمان بود و به فرمان علی ابن حسین نماینده خلیفه و حاکم پارس برای دستگیری یعقوب نیرو بسیج کرده و حتی قل و زنجیر در جعبه ائی که علی ابن حسین از طرف خلیفه داده بود که یعقوب را اسیر کند در نزدیکی سیرجان با لشکر یعقوب درگیر شدند که لشکر طوق شکست خورده و خود طوق با کمند یکی از سرداران یعقوب بنام ازهر بدام کمند ازهر می افتد و دستگیر میشود و زنجیری که برای یعقوب آورده بود به دست و پا و گردن خودش می افتد و بقیه اسیر شدگان او بفرمان یعقوب آزاد میشوند.
شکست علی ابن حسین حاکم پارس./
قوی ترین نیرو بعد از خاندان طاهریان همین علی ابن حسین و دست نشاندگانش بودند که سالانه جزیه و خراج زیادی از کیسه مردم ایران به بغداد میفرستاد و همه قیامها و شورشهای مناطق پارس و استخر و کرمان و اطراف را سرکوب میکرد .
حمله یعقوب مانند دیگر حملات کوبنده و برق آسا بود بطوریکه لشکر 15هزار نفری علی ابن حسین تار ومار و عده ائی به شیراز و سپس اهواز میگریزند و خود علی ابن حسین دستگیر و بهمراه طوق ابن مغلس در گذر مجدد ازشهر کرمان در محله های شهر با چاقچور و عبا در بین مردم چرخاند میشود که حامیانش شکست آنها را ببینند .
ثروت علی ابن حسین./ ثروتی که ازخزائن این حاکم در پارس بدست آمد بدین قرار است.هزار طاقه اطلس و فرش/ هزار و 400 خروار ظروف زرین و سیمین /چهار هزار درهم پول نقد و مقدار زیادی جواهرات که در قلعه دیگری مخفی کرده بود اینها غیر ازسهم خلیفه است که هر سال ازجیب مردم ایران به بغداد میفرستادند . یعقوب در سال 255 هجری با 5هزار شتر و هزار اسپ و مالهای فراوان که ازخزائن آن حاکمان گرفته بود وارد سیستان شد و بعد از آن شهرها آرامش گرفت و دیگر جزیه و خراجی برای بغداد به غارت نمیرفت و سیستان هم ازروزگار سختی و فقر بدر آمد .
توطعه ها ادامه دارد /
خلیفه اسلام و محمد ابن طاهر که ازقدرت یعقوب به وحشت افتاده بودند مدام توطعه میکردند بطوریکه در پارس و بلخ و هرات آنها دوباره علیه یعقوب شورش و لشکرکشی براه انداختند اما این سردار خستگی ناپذیر با حمایت مردم و نیروی دلیر و جنگاور دوباره این شهرها را آزاد و توطعه ها را خنثی کرد و بعد از این بود که به این نتیجه رسید که بظاهر با خلیفه سر جنگ ندارد و برای او هدایا ئی میفرستاد اما حاکمان دست نسانده اش را سرنگون میکرد و راه نجات را در سرنگونی حکومت طاهریان که میدانست که مهمترین همپیمان خلیفه بود بنا براین خود را آماده حمله به خراسان نمود.از آنطرف حسین ابن طاهر برای گرفتن کمکهایبیشتر به بغداد رفت تا نقشه اساسی برایمهار یعقوب بریزد .
سرداری می آید که خفته را بیدار کند./
یعقوب برای شروع و بهانه حمله از محمد ابن طاهر در خواست تحویل دادن احمد فضل سیستانی که ازیعقوب فراری و به نیشاپور شنیده بود خود کرد .محمد طاهر در خواست یعقوب را بی اعتنا گذاشت ازطرفی احمد سیستانی که خبر حرکت یعقوب را به  نیشابور رساند و به کاخ محمد ابن طاهر رفت که اورا دیدار کند اما دربان کاخ به او گفت که امیر خواب است و نمیتواند تو را ببیند .احمد سیستانی ناامید شد و گفت اما به امیر بگو کسی می آید که خفته را بیدار خواهد کرد.
لشکر سردار بزرگ یعقوب در روستائی بنام فرهادان نزدیک نیشاپور منزل کردند و نماینده ائی نزد محمد طاهر فرستاد .محمد طاهر با خبرهائیکه از نبردهای یعقوب شنیده بود نماینده ائی بنام ابراهیم مروزی نزد سردار فرستاد و چنین پیام داده بود . که اگر به فرمان امیر المئومنین آمده ائی عهد و منشور عرضه کن تا ولایت و حکومت به تو بسپارم اگر نه بازگرد . جواب یعقوب چنین بود /شمشیر از نیام بر کشید و گفت عهد و لوای من این است و بعد به سمت شهر راه افتاد و در محله شاد باخ منتظر ماند روز بعد محمد طاهر خود به پیشوازیعقوب آمد و فکر کرده بود که با حیله و دوستی یعقوب را راضیبه برگشت کند و فرمان چند ولایت به او دهد . این واقعه در سال 259 هجری اتفاق افتاد و یعقوب بعد از مذاکراتیکوتاه فرمان دستگیری محمد و یاران همراهش را داد زیرا یعقوب آمده بود تا خراسان را از دست دستنشاندگان ایرانی خلیفه که همه توطعه ها ازآنجا با تحریک خلیفه سازماندهی میشد آزاد سازد .
فقها و مسلمان شده های واقعی اعتراض و شایعه میکنند که یعقوب فرمان خلیفه ندار و خارجی (خارج شده از دین)است و در صدد شورش و بلوا و تحریک مردم بودند اما مردم و بخشی ازبزرگان خراسان مستمرا با یعقوب در تماس بودند و خواهان برچیدن این حکومت دست نشانده عرب بودند .
فرمان سردار چنین است/ / یعقوب فرمان داد تا درشهر جارچیان خبر دهند تا مردم یا نمایندگان آنها در کاخ جمع شوند /روزبعد همه فقها و نمایندگان مختلف و بخشی ازمردم در مقابل کاخ دیوانی جمع شدند . سردار تعداد بسیاززیادی از نیروهای مخصوص و زبده را در دوطرف کاخ با سپر و سلاح و آرایش جنگی آماده و خود به رسم پادشاهان بر تخت بنشست آنگاه فرمان ورود مردم را به کاخ داد تا بنشینند آنگاه از منشی اش خواست که آن فرمان امیرالمئومنین را نشان ده . منشی پارچه سفید و زیبا را گشود سپس شمشیری بران و براق را بر بالای سر گرفت و چرخاند و بعد به سردار داد فقها و شیوخ ترسیده بودند و یعقوب که ترس و وحشت آنان را دیده بود به آنان گفت / شمشیر نه ازبهر آن آوردم که به جان کسی قصد دارم اما شما گفته اید که یعقوب فرمان خلیفه امیرالمئونین را ندارد خواستم بدانید که دارم . مردم بحال آمدند فقها چشمها را ملیدند و همهمه افتاد که یعقوب سئوال کرد ؟امیرالموئمنین را بر بغداد مگر شمشیر نداده است؟ همه بله گفتند یعقوب گفت مرا بدین جایگاه نیزاین تیغ نشاند .آنگاه مردم را آزاد گذاشت و به خانه های خیش بازگشتند.
آزادمردان را بزرگ باید داشت./
با دستگیری محمد طاهر اکثر سران و کاربدستان حکومت طاهریان با چاپلوسی بدرگاه یعقوب آمدند به غیر از سرداران اصلیکه دستگیر شده بودند در این میان سه تن از بزرگان معروف  دربار طاهری حتی به حظور یعقوب نیامدند سردار بدنبال آنان فرستاد که چرا شما به حظور ما نیامدید و با ما به همکاری نیامدید ؟ پیر ترین آنها ابراهیم ابن احمد بود جواب داد تو پادشاه بزرگی و بزرگتر از این خواهی بود اگر جواب دهیم خشم نگیری یعقوب گفت نه بگویئید .ابراهیم گفت ما مردمانی کهن هستیم و طاهریان را سالها بسیار خدمت کرده و در دولت ایشان نکوئی دیده ایم و پایگاه یافتیم روا نیست که به آنان خیانت و به مخالفان ایشان نزدیکی بجوئیم اگر چه گردن بزنید حالا ما در دست امیر هستیم با ما آن کند که ایزد پسندد و ازجوانمردی و بزرگی او سزد / یعقوب گفت که آزادید و ایمن هستید که چون شما آزاد مردان را نگاه باید داشت و بعد محمد طاهر و بیش از 160 تن ازسرداران و درباریانش را که در ستم و فساد و همکاری با خلیفه اسلام بودند در قلعه بم زندانی کرد .
نبرد با امامزادگان علوی/
یعقوب برای سرو سامان دادن خراسان در نیشاپور ماند که خبر رفتن عبداله ابن محمد از سرداران بزرگ طاهریان به گرگان و اتحاد با حسن ابن زید علوی برای توطعه و جنگ شنید .
اینها از نوادگان علی و  حسن و حسین و ازقبایل قریش بودند که با عباسیان عموزاده بودند و در جریان جنبش ابومسلم این عباسیان و علویان متحدا تحت فرمان ابوسلم آمدند و در کنار لشکر ایرانیان علیه خلافت امویان در جنگ شرکت یا حمایت میکردند ایرانیان برای برانداختن خلافت عرب و اسلام میجنگیدند و عباسیان و علویان برای بدست گرفتن قدرت از امویان .اما همچنانکه میدانیم بعد از شکست امویان عباسیان با خیانت ابو مسلم و دیگر سرداران ایرانی را طی یک توطعه کشتار و سپس به خراسان حمله و جای اشغالگران اموی را گرفتند . ازاین به بعد اختلاف بین عباسیان و علویان بر سر تقسیم قدرت بالا میگیرد و نوادگان علی که خود را به پیامبر اسلام نزدیکتر میدانستند خواهان سهم بیشتر و حتی تمام قدرت بنام امامت را میخواستند و ایرانیان هم برای استفاده از این تضادها گاه این و گاه آن اما بیشتر نیروی مخالف با خلافت را حمایت میکردند . بهر حال بعد از وزارت خاندان ایرانی برمکی در خلافت عباسیان و با سفارش خالد برمکی بطور مخفیانه کمک کرد تا  تعدادی از علویان مخالف خلیفه را به منطقه تبرستان که هنوز پای اعراب تازی به آنجا نرسیده بود فرستاد تا بعدها بتواند علیه خلیفه استفاده کند که در بالا  هم به آن اشاره کردم . پادشاه تبرستان آنان را میپذیرد و در کارشان آزاد میگذارد که بعدها همین زمینه قدرت گرفتن همین علویان و تبلیغ دینشان شد و با امامزاده و خرافات مردم را فریب و بعدها میبینیم که در شمال ایران بقدرت میرسند .که داستان این علویان هم مشکلی شد که بمرور پای قبایل دیگر عرب به آنجا بازشد و غارت و زن بارگی خود اینها هم داستان داشت چنانکه خواهیم دید بدلیل شرایط سخت جنگلی و کوهستانی سردار بزرگ یعقوب نتوانست آنها را کامل شکست دهد و یا از ایران براند.
حرکت بسمت گرگان./ / سردار بزرگ در تاریخ 260هجری=اکتبر873میلادی ازنیشاپور حرکت و در روز اول اردیبهشت وارد ساری شد .حسن ابن زید که خبر آمدن یعقوب را شنیده بود تا آنجا که توانست خراج بسیار ازمردم گرفت که گفته میشود حدود یکمیلیون و سیصد هزار درهم بوده را ازمردم تحت حاکمیتش با خود به غارت برد و با عبدالله محمد سردار طاهریان کا ازدست یعقوب گریخته بود به کوهای دیلمان و تبرستان فرار کردند.
حسن ابن زید که بود./ او ازنوادگان حسن ابن محمد ابن اسماعیل ابن حسن ابن زیدابن حسن بود و بعدها به داعی کبیر معروف شد و با امامزاده بازی و زاهد نمائی و فریب و بدلیل مخالف خلیفه بودن مردم فریب آنها را خوردند و آنها به حکومت رسیدند . حسن زید مردی بسیار فربه و شکمی گنده و گوشتآلود داشت و بهمین دلیل فکر چنین روزیکه مورد حمله دیگر سرداران ایرانی یا مخالفانش و یا شورش مردم  قرار بگیرد برای خود در نقاط مختلف تحت حاکمیتش اسپ و قاطرهای قوی برای روزمبادا آماده کرده بود و به همین طریق ازمقابل لشکر یعقوب فرار و خود را به آمل همان جائی که ابتدا بقدرت رسیده بود میرساند .
لشکر یعقوب در اولین حملع نیروهای حسن زید را شکست میدهد و تعداد زیادی ازیاران او که عمدتا ازخاندان خود و علی ابن ابی طالب و دیگر قبایل عرب بودند و خود را سادات مینامیدند دستگیر و به سیستان میفرستد و خود به تعقیب آنها شتافت . حسن زید و سردار طاهری  با نیروهایش به کلار و سپس به منطقه شیر رفت و در مسیر فرار خود تمامی پلها و سدها را برای بستن راه لشکریان یعقوب ویران میکنند در همان زمان بارندگی مداوم مزید بر علت شده و از طرفی خبرهای نگران کننده از ورود نیروهای ترک و اتحاد با حسین طاهر وارد مرورود شده اند بنا براین تصمیم به بازگشت به آمل گرفت  .
خلیفه منتظر آخرین ضربه/
مخالفین یعقوب یعنی  علویان و طاهریان و حاکم دست نشانده ری با فرستادن نامه و تعدادی ازمردم علیه یعقوب به خلیفه شکایت میکنند یعنی توهم اسلامی مبنی بر اینکه چنان عرب توانسته در عمق روح و روان بخشی ازجامع ابتدا باشمشیر و قتل و تجاوز و سپس با جاانداختن خرافات مذهبی و اسلامی مبنی براینکه اعراب اشغالگر اسلامی مقدس و معصوم و قوم برترند و آنها هستند که صاحب و سرور ایرانیان هستند و مبارزه باآنها کفر و خارج شدن ازدین است یعنی اشغالگر با شستشوی مغزی و ایجاد ترس در دل آنها که مخالفت با عرب یعنی مخالفت با اسلام و الله و پیغمبر آنهاست و ازطرفی هم خائنینیکه برای حفظ قدرت بجای اینکه از یعقوب برای آزادی ایران ازچنگ اشغالگران همکاری کنند به خلیفه اسلام و عرب پناه برده و از دست یعقوب شکایت میکنند به این جزء عقب ماندگی فرهنگی و تاریخی و یا خیانت چه میتوان گفت. .
خلیف معتمد که از قدرت و نفوذ سردار دلیر خشمناک و ترسان بود نمایندگان یعقوب در بغداد را زندانی و داستان لشکر کشی به گرگان و تبرستان را بهانه میکند تا یعقوب را تکفیر و سپس از حکومت خراسان عزل کند .خلیفه به عبیدالله طاهر فرمان داد که مردم و حاجیان و فقیهان را جمع کرد و فرمان خلیفه را چنین خواند. / ما قبل از این یعقوب لیث را به ایالت سیستان سرفراز کردیم ..اکنون که علامت طغیان و جنایات حال او ظاهر شده حکم میکنیم که بر وی لعنت کنید. و بعد یعقوب را به باطنی بودن و خروج ازدین متهم کرد .
یعقوب برای خنثی کردن اقدامات خلیفه از مردم گرگان و تبرستان دلجوئی کرد و اسیران زندانی ازجمله علویان را آزاد کرد و از شدت عملی که در جریان حمله گرگان انجام داده بود اظهار ناراحتی و پشیمانی کرد و فرمان کمک و یاری آن مناطق را داد.
من رویگر بچه ام و بقدرت دولت و زور بازو و کار خود به این درجه رسانیده ام و داعیه چنان دارم که تا خلیفه را مقهور نگردانم ازپای ننشینم .
نبرد بزرگ بسمت بغداد .. //
باوجود اینکه هنوز یعقوب دلاور راه زیادی داشت تا در شهرها و دیگر مناطق یاغیان و یا سرداران عرب و ایرانی دست نشانده خلیفه و یا یاغی را مهار و سیستم متمرکز یعنی همان کاری که رضاشاه تاقبل ازپادشاهیش انجان داد و در چند جبهه  میجنگید اما در نهایت حکومت مرکزی را ایجاد کرد او راه زیادی داشت و حتی وقتی به خوزستان رسید برنامه اش این بود که پایتخت حکومتش را بیاد ساسانیان جندی شاپور را انتخاب کند اما در این کار که خود هم نشان تثبیت و هم احساس قدرت و پیروزی بزرگی برای همه ایرانیان در آنزمان میبود و باعث سرور و شادمانی آنان میشد اما بدلایلی یعقوب کار را تمام نکرد و فقط در حد اعلام کلی و عملا انجام نمیشود و آماده حمله به بغداد میشود که در آنزمان همه شرایطرا آماده آخرین ضربه به اشغالگران عرب و پیروزی ایرانیان میدید.
دلایل کار . اولا آرزوی بزرگ سردار برانداختن خلافت اسلام و عرب و رساندن قدرت و عظمت ایران به دوران ساسانیان و یکپارچگی سراسر ایران بود . دوما اوضاع داخلی بغداد و خلافت نشان از اختلافات شدید و شورشهای گسترده در جاهای مختلف امپراتوری اسلام و حتی درگیری قبایل قریش و علوی در مدینه و شورش بردگان در بصره و مناطق دیگر میداد و مهمتر از همه که یعقوب را در این کار به عجله واداشت نقشه برادر خلیفه موفق بود که مدتها بود در سودای خلافت علیه برادرش توطعه میکرد و با یعقوب هم پیامهائی ردو بدل میکرد و ازیعقوب برای براندختن خلیفه دعوت به کمک و همکاری میکرد و این سردار بزرگ علرغم اینکه خود گفته بود که به اعراب و عباسیان نباید اعتماد کرد اما شاید مغرور به نیروی خود و نقشه اش این بود که او از این حیله استفاده و وقتی وارد بغداد شد کل خلافت با همه دسته ها و قبایل عرب را بر خواهد انداخت و بغداد هم به ایران برگردانده خواهد شد . در هر صورت رازنگهداری این سردار بزرگ خیلی از نقشه ها ی یعقوب را در ابهام گذاشته است اما حرکت یعقوب از پارس به جندی شاپور و نزدیکی به بغداد و دجله و فرات  خلیفه اسلام را به وحشت انداخت و خلیفه به اوپیام داد که چون ما مملکت پارس به تو ندادیم مدام لشکر کشی میکنی و حالا تو به بغداد هیچ کاری نداری همان بهتر که در قهستان و عراق و خراسان نگهداری تا خللی ایجاد نگردد پس بازگرد .
شاه جهان نامیده شدن یعقوب// زمانی که یعقوب در جندیشاپور بود و نامه خلیفه را دریافت کرده بود سفیران هند و سند و چین و ماچین و زنگ و روم و شام و یمن برای شناخت و بزرگداشت حکومت یعقوب پس از12سال که پا پیروزیهای پی در پی نام و آوازه اش پیچیده بود برای دیدار یعقوب به سیستان می آیند اما یعقوب در جندی شاپور بود بنا براین سفیران خود را به جندی شاپور به حظور سردار بزرگ رسانیدند . در این دیدار که سفرا هدایا و نامه ها ازپادشاهان کشورشان آورده بودند و بعضی از سفرا در سخنان و نامه های یشان ازیعقوب بنام شاه جهان و یا جهانشاه نام برده بودند که این نشان ازعظمت و بزرگی این سردار بزرگ و کاری که در حال انجام دادن بود میداد بهر حال تمام کشورهای دیگر که از اعراب مسلمان غارتگر همواره در حال ترس و وحشت ازحملات آنان بودند از پادشاهی قدرتمند که ایران را ازچنگ خلیف آزاد کند و شر اعراب را کمتر کند خوشحال بودند و بهمین دلیل او را شاه جهان نام نهادند و سعی در نزدیک کردن ویا اتحاد با یعقوب داشتند و یعقوب هم بخوبی از آنان پذیرائی کرد .
مرا آرزو چنان است که به بغداد آیم./
کسی می آید که رستم وار خلیفه جهان اسلام را به توبه و تسلیم میخواند./
این بار حیله سردار کارگر نیفتاد چون دو دشمن یعنی خلیفه و برادرش موفق برای نجات عرب و قدرت در برابر عجم وحدت اسلامی میکنند . سردار بزرگ فرمان حرکت به سمت بغداد داد و به نزدیکی شوش شهری بنام عسکر مکرم که احتمالا هفت تپه فعلی باشد و عربها آن را به آن نام میگفته اند این شهر مرکزکشت بهترین شکر و تولید قند در آنزمان بوده و گفته میشود که توسط شاپور بزرگ (ذلا اکتاف ) بنا گذاشته شده است یعقوب نامه ائی ازخلیفه دریافت میکند که نشان ازترس و وحشت ازیکسو و حیله و توطعه خلیفه ازسوی دیگر میداد. در این نامه خلیفه مقام یعقوب را تا مقام عمر و ابوبکر بالا میبرد و از او تمجید فراوان میکند زیرا متوجه میشود که یعقوب عزم رفتن به بغداد را دارد و آن یعنی سرنگونی خلافت عرب و اسلام خلیفه چنین مینویسد . جهان به تو سپاریم که جهان بان باشی …و ما آنجه فرمان دهی بر آن جمله برویم …..و ما فرمان دادیم تا ترا به حرمین همی خطبه کنند .. و کس اندر اسلام از ابوبکر و عمر آن آثار خیر نبوده است که اندر روزگار تو بود اکنون ما همه مسلمانان معین توهستیم تا جهان بر دست تو به یک دین که آن اسلام است بازگردد . سردار بزرگ هم چنین جواب خلیفه را میدهد . یعقوب ازخلیفه خواست که فرمان حکومت خراسان و پارس و شرطه بغداد و سامرا و جرجان و تبرستان و ری و آذرآبادگان و قزوین و کرمان و سیستان و سند به نام یعقوب اعلام کند و نامه قبلی خلیفه را که یعقوب را قرمطی و کافر و خارج شده ازدین خوانده بود باطل اعلام کند .
در بغداد چه خبر میشود/ با اطلاع بخشی ازسران اسلام و عرب ازنامه بین یعقوب و خلیفه اعتراضات به خلیفه آغازمیشود و قبیله بنی عباس و سرداران ترک خلیفه و دیگر اعراب خلیفه را تحت فشار میگذارند که اعلام جنگ و جهاد کند که اسلام در خطر است . متاسفانه بخشی ازایرانیان خائن ازجمله خاندان طاهریان و فقیهان و مسلمان شده با کافر وخارجی نامیدن یعقوب با خلیفه همکاری و کمک کردند . خلیفه هم سپاهیان فراوان فرا خواند و در حظور آنان عصای پیامبر را آورد و به عصای محمد سوگند خورد و کمان بدست گرفت تا خود اولین تیر جنگ بسمت لشکر یعقوب را بیندازد و همه یعقوب را لعنت کنند و ازطرفی بزرگان و حجاج خراسان را گرد آورد و آنان را توجیه کرد که یعقوب ازدین خارج و بر علیه خلیفه اسلام خروج کرده است و حکم میکنم که همه بر یعقوب لعنت فرستند .
آغاز نبرد نهائی برای سرنگونی خلیفه اسلام./
سپاهیان ایران به روستائی در بین نهروان و واسط رسیدند و سردار بزرگ یعقوب که لباسی ازدیبا پوشیده بود در پیشاپیش سپاه ایستاده بود در این زمان که لشکریان خلیفه و یعقوب صف آرائی میکردند یکی ازسرداران خلیفه جلوتر آمد و با صدای بلند برای لشکریان ایران چنین آغازکرد .ایمردم خراسان و سیستان و…ما شما را مطیع اوامر خلیفه و قرآن و حجگزار و نیکوکار میدانیم ودین شما تمام نخواهد بود مگر اینکه ازخلیفه اطاعت کنید اکنون میبینید که خلیفه و جانشین پیغمبر در برابر او ایستاده است .هرکس ازشما بدین محمدی تمسک دارد باید ازیعقوب جدا شود و به خلیفه بپیوندد و میگوید که یعقوب علیه الله و رسول و اسلام طغیان کرده است و سپس این آیه رامیخواند اطییعوا لله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم.اکنون کیست که بهشت بر دوزخ برگزیند و به جبه حق بپیوندد.به این سخنان و دعوت غیر ازجند تن از امرا ی مسلمان شده خراسان کسی جواب مساعد ندادند و خود را به لشکر خلیفه میرسانند و اظهار سر سپردگی به خلیفه اسلام میکنند .
طرح و حیله یعقوب. /
یعقوب با برادر خلیفه موفق قرار گذاشته بود که خلیفه که بهمراه لشکریان به صحنه میآید برای دیدار با یعقوب به محلی که تعین  کرده بودند بیایند و سپس سردار با نیروهای همراهش درجا به خلیفه حمله واو را دستگیر یا بکشد و موفق برادر خلیفه جلو خمله لشکریان را بگیرد این حیله یعقوب دوبار با دشمنانش عملی شده بود . اما سردار غافل از اینکه موفق برادر خلیفه همه طرح و برنامه را به خلیفه گفته بود و در واقع آنها برای یعقوب طرح توطعه  ریخته بودند و بجای خلیفه فرد دیگری بشکل خلیفه در آورده بودند و نقشه بسیار طراحی شده را علیه لشکر ایران و یعقوب پیش میگیرند که باعث شکست ایرانیان میشود .
توطعه خلیفه و برادرش/
معتمد خلیفه دستور میدهد در سر راه یعقوب و لشکزیانش نهری بسیار بزرگ کنده ولی آن را به رودخانه و شط بزرگ وصل نکنند و فقط مقدار کمی آب در آن جاری میکنند بطوریکه گذشتن از آن بسیار آسان باشد/  دوم فرمان میدهد که غلامان ترک که گروهای فلاخن اندازبسیار ورزیده و آموزش یافته بودند و در حملات و جنگهای لشکر خلیفه انان مشهور و بسیار تعین کننده بودند را آماده بر سر راه لشکر یعقوب و درکنار نهر سازمان داده بود . ازطرفی گروهی ازاین غلامان را مجهز به زره های آهنی که برای حمله به اسپها کرده که معروف به گروهای آهنی بودند .ازسوی دیگر خلیفه لشکری بزرگ را بسیج میکند و موفق خود سردار کل سپا میشود و وقتی همه جیزآماده میشود یعقوب را به ملاقات فرامیخواند تاریخ 10 آپریل (21فروردین)876=10رجب 262 .
لشکر ایران بسرداری یعقوب حدود ده هزار مرد جنگی بوده است . یعقوب خود با پانصد تن از دلاوران لشکر ازنهر میگذرد اما جند تن ازیارانش که قبل از او بعنوان پیش قراول رفته بودند به یعقوب میگویند که توطعه شده و شخصی که بجای خلیفه آمده است سیما نام دارد که از سرداران خلیفه است و خلیفه خود با لشکری منتظر حمله است و پول  بسیاری برای انگیزه دادن به لشکریان داده و هدیه و وعده به ترکان و ایرانیان خائن و اعراب داده است.  و تمام نیروهای جنگی را بسیج کرده و در منطقه جنگی  آورده است .
محاصره یعقوب /  به محض گذشتن یعقوب و پانصد دلاور همراه او موفق فرمان باز کردن بند و سد جلو نهر را میدهد و ازطرفی غلامان ترک با فلاخن و دیگر لشکریان به یعقوب حمله ور میشوند و بین لشکر اصلی و یعقوب رودخانه ائی عظیم ایجاد میشود اما یعقوب و دلاوران همراهش یکی از تازیخی ترین نبردها را رقم میزنند بطوریکه تعداد زیدای از لشکریان خلیف از جمله سرداران معروفش ابراهیم سیما طباغو ترکی و محمد طغتاترکی کشته  و همچنین ازیاران یعقوب  تعدادی اندک با خود یعقوب هم که سه تیر کمان بدست و گردنش میخورد  بعد از نبرد طولانی موفق به عقب نشینی میشوند. اما گشودن بند شط یا نهر باعث خسارت بزرگ به لشکریان یعقوب و آب گرفتن منطقه جنگی که لشکریان یعقوب آنجا بودند میشود . در نتیجه این آب نزدیک ده هزار راس از جهار پایان مختلف همراه لشکر یعقوب از بین میرود .ازطرفی گروهی از غلامان با کمک خائنی بنام بصیرا در عقب لشکر اردوگاه لشکر یعقوب را آتش زده و عمده شتران بار بر و تعداد زیادی اسپ و تدارکات لشکر یعقوب در آتش میسوزد .
چرا سردار شکست خورد./
بهترین دلیل را خود سردار در جواب شخصیتی بنام داوود که احتمالا از بزرگان یا نزیدکان یعقوب بوده بعد از عقب نشینی داوود با کنایه به یعقوب میگوید که حالا متوجه میشوم که ازسیاست جنگی آگاهیت کامل نبود چگونه به جائی لشکر کشی میکنی که ازمنطقه اش آگاهی نداشتی و باد هم علیه لشکر توبود و تو جنگ را شروع کردی و…….یعقوب میگوید قرار نبود جنگ شود و کار با نامه و رسول و پیام در حال پیشرفتن بود اما خیانت و توطعه بود و جنگ هم آنها شروع کردن . درواقع همانطور که توضیح داده شد برادر خلیفه موفق که میخواست با کمک یغقوب خود قدرت را بگیرد و یعقوب که ضعف دشمن را بیشتر از حد بر آورد کرده بود و از طرفی هم به حرفهای برادر خلیفه باور کرده بود حد اقل انتظار نبرد در بغداد را داشت و دچار این توطعه شد و به آرزوی دیرنش یعنی سرنگونی خلیفه و اعراب نرسید و بعد یعقوب از این شکست گریست.
بازگشت سردار ./
یعقوب بعد از عقب نشینی بفکر تجدید قوا و صربه زدن بر خلافت  عرب بود و آزاد کردن ایران ازاشغالگران بود و در این رابطه در سال 263=876 چند نبرد با نیروهای خلیف اسلام و متحدین ایرانی  او داشت و همچنین در سال 264=877 به سیمره لرستان حمله کرد و اسیران زیادی از نیروهای عرب گرفت اما شکست ازخلیفه و خبرهای بدی که از جاهای دیگر میرسید وضع مزاجی یعقوب را که به آرزوی شکست اشغالگران مسلمان نرسیده بود ضعیف و خراب کرده بود و در زمانیکه در جندی شاپور بود تا تدارک حمله دیگری به بغداد را ببیند به بیماری قولنج گرفتار میشود.
آخرین جواب یعقوب به خلیفه.  سردار بزرگ در جندی شاپور مانده بود تا خود را آماده آخرین حمله به بغداد کند که نماینده ائی ازطرف خلیفه بنزد یعقوب میرسد . خلیفه در این نامه یعقوب را سرزنش میکند که شما ساده اندیش و فریب خورده اید و به خود اجازه دادهاید که بجنگ جانشین الله و رسولش بیائی و ترا ازآن تجربه نیاموختی که دوباره آهنگ جنگ ما می نمائی و در این مخالفت توبه نمی نمائی در صورتیکه در این نبرد اعجاز حضرت رسالت را مشاهده کردی ….دیدی که الله قدرت خویش به تو چگونه نمایاند و ترا و لشکر تورا ضایع و خاندان ما را نگهداشت و خلیفه چند آیه قرآن هم چاشنی نامه اش میکند . در واقع خلیفه مانند همه مئومنین و سایر خلفا  حیله های جنگی و توطعه و لشکر و پول فراوان را قدرت الله و معجزه رسول و اسلام میداند (یا معجزه ها و دستان غیبی امام زمان در جمهوری اسلامی) همان داستانهای خرافی و سفسطه آمیزیکه مسلمانان قتل و کشتار و بی رحمی و وحشی گری هایشان را پیروزی الهی و معجزه و قدرت ایمان میدانند و در کتاب غزاوات پیامبر و یا تاریخهای نوشته شده دررابطه با حمله اعراب تازی به ایران ازاین داستانها که فرشتگان و دستهای غیب الهی دشمنان و کافران پارسی را قتل عام و لشکر اسلام  را پیروز کرد فراوان میبینیم  این هم همان سخنان بی بنیاد و مغلطه ائی است که خلیفه به یعقوب کفته است  در صورتیکه در بالا عمق توطعه و فراوانی امکانات و لشکریان خلیفه را توضیح دادیم.
چواب سردار به خلیفه. نان و پیازو شمشیر: یعقوب بعد از شنیدن محتوای نامه نماینده خلیفه فرمود که نان و پیاز و درکنار شمشیرش بگذارند و چنین جواب نامه را به رسول خلیفه داد . من مردی رویگر زاده ام و این پادشاهی و گنج و نیرو ازسر عیاری و شیرمردی بدست آورده ام نه ازمیراث پدرم نیافته ام من بقدرت دولت و زور بازو به این درجه رسیده ام و هدفم آن است تا خلیفه را سرنگون نکنم ازپای ننشینم …وحکم میان من و خلیفه شمشیر است.
درگذشت یعقوب دلاور: همچنان که اشاره شد سردار بزرگ در جندیشاپور با وجود مریضی در تدارک و برنامه حمله بزرگ برای شکست خلیفه و برگرداند ن پایتخت باستانی ساسانیان یعنی بغداد به ایران بود که در زمان ساسانیان بغداد را قلب ایرانشهر می نامیدند و کاخ سفید مدائن هم در نزدیکی کوفه فعلی بود که اعراب اشغالگر آنرا ویران کردند و هنوز قسمتهائی ازدیوارهایش بر جای مانده و شاید یکی ازدلایلی که یعقوب پایتخت حکومتش را اعلام نکرد منتظر تصرف بغداد بود تا آنجا را پایتخت اعلام کند . بهر حال مریضی یعقوب با وجود تلاشهای فراوان یاران و برادرش بجائی نرسید و حتی یعقوب لشکریان را بسمت بغداد به حرکت در آورد اما بعد ازچند منزل مسافت شدت مریضی و ضعف او را ازرفتن بازداشت و از همان جا برادرش عمرو لیث را جانشین خویش کرد  و سردار بزرگ سیستانی آرزوی سرنگونی و بیرون کردن کامل اعراب اشغالگر مسلمان ازایران را با خود بگور برد .یعقوب در تاریخ 256هجری =9ژانویه برابر تیرماه 879 میلادی جهان را بدرود گفت. یعقوب را درجندی شاپور بخاک سپردند و آرامگاهش را بعدها آخوندها و مسلمان شده ها بنام دانیال و سپس به نام امام زاده تازی کردند که خاطره و نام این سردار بزرگ محو شود تا مانند سایر بزرگان ازخاطره مردم فراموش و جای آنها را دشمنان و اشغالگران ایران بگیرد.:
ویژگی های یعقوب : به گواهی تاریخ یعقوب یکی از بزرگترین سرداران و نوابغ نظامی بود که با فرماندهی  و قاطعیت و تلاش و سخت کوشی ونظم که ازروح میهن پرستی او سرچشمه میگرفت توانست در ابتدا با نیروی اندک عیاران و سیاستهای جنگی درست شهرها را یکی بعد از دیگری از دست نوکران خلیفه بغداد و اشغالگران عرب مسلمان آزاد کند. ویژگیهای فردی سردار دلاور عشق به ایران و آزادی و سربلندی میهن چنان بود که یعقوب در جواب یکی ازپیرهای خردمند که از فامیلهای نزدیک یعقوب بود و جوانان عیار را درس و راهنمائی و تجربه می آموخت از یعقوب میخواهد که شما که جوانی دلیر و خوش سیما و لایق هستی حالا زمان سرو سامان دادن شما هست تا عروسی زیبا ازبین فامیلها برایت خواستگاری کنم .یعقوب در جواب این پیر راهنما میگوید که ای سرور آن عروس که من میخواهم دست پیمان با او ببندم آماده و مهیا است . پیرمرد گفت کدام است. یعقوب شمشیر از نیام برکشید وگفت من عروس ملک شرق را خواستگاری کرده ام . بهر حال سردار بزرگ  برای مبارزه تمام عیار علیه اعراب و آزادی ایران زن نگرفت اما همواره حامی کودکان زیر دست بود ویکی از کارهای بزرگ او بر اندازی غلام بازی و بچه بازی بود که بعد از ورود اعراب مسلمان و بردگان ترک  اعراب علاوه بر کنیزی وصاحب زنان کافران شدند بر اساس آیه قرآن که برای موئمنین و اعراب مسلمان هم حوری بهشتی وهم  غلمان  در بهشت اشاره شده که این غلمان همان پسران کوچک و زیبا هستند . بنا براین یعقوب این داستان غلام بازی را برانداخت و کودکان فراوانی را که در جریان آزاد کردن شهرهای افغانستان از دست حاکمان رها کرده بود و آنها را حمایت و تربیت میکرد ..یعقوب از همه کس به خود سختگیر تر بود و سربازانش را هم به نظم سختی و دادگری فرمان میداد و تربیت میکرد و بهمین دلیل او بسیار ساده زیست بود اما برای سربازان دفتر و دیوان مخصوص گذاشته بود و حقوق و مزایای آنها را بموقع میداد . بنا براین ویژگهای او بزرگ منشی دلیری تحمل سختی و سخت کوشی در راه هدف/ پایبندی به سخن و عمل و اراده قوی وپایبندی به خرد و گذشت مهربانی با اسیران در جنگ.
مرگ یعقوب.
سردار بهد از سه منزل که همراه لشکر یانش بسمت بغداد میرفت مریضی اش بسیار شدید و دیگر توان حرکت بر روی اسپ نداشت بنا براین باکمک برادرش امر او را در چادر برای استراحت نگهداشتند و یعقوب برادرانش امر و علی و سرهنگان سپاه را فراخواند و امر را به عنوان جانشین خود معرفی و آخرین سخنان یا وصیتش را با سرهنگان سپاه گفت . او چنین سخن گفت .همه شما دلاوران امر را در مسیر نبرد با خلیفه و تازیان برای آزاد کردن میهن در نبرد با این مکاران یاری دهید . شما بخوبید میدانید که همه کوشش ما برای زهائی از ننگ حکومت تازیان بوده  که نه خرد و دانش و نه بزرگواری و انسانیت و مهر هم میهنان ما را داشتند و نه به دینی که میگویند و سخنی که میزنند باور دارند /شما ای برادرانم سستی نکنید تازیان نیرنگ باز ند و به هیچ  معیاری پایبند نیستند شما با یکدیگر دوست و همبسته باشید که این بخشی از نیرو و قدرت شماست .شما ازآنها نیرومندترید اگر نه نمیتوانستید ازسیستان تا کابل وتا خوزستان را آزاد کنید .سپس فرمان داد تا فرمان جانشینی برادرش امر را نوشته وبطور رسمی در سینی فقدیم امر داد .سردار بزرگ چند ساعت بعد در چادرش با وجود تلاشهای فراوان پزشکان حاضر سردار از جهان چشم بربست .دوشنبه 20شوال هجری قمری برابر با 19 جولای 878 مساوی با 28تیر 257خورشیدی.
دوران پادشاهی . یعقوب حدود 17سال و سه ماه پادشاهی کرد که 14 سال آن مدام در جنگ با خلیفه تازیان و عواملش در ایران بود تا توانمست ایران را آزاد کند.
زن و یعقوب.  یعقوب زن نداشت و به گفته خودش تا پیروزی با شمشیرش پیمان ازدواج بسته بود .
یعقوب در جواب یکی ازبزرگان قومش که در حظور دیگر دوستانش ازیعقوب میخواهد که تو جوانی خوبرو و رشیدی و رسیده ائی دست پیمانی لایق سامان کن تا عروسی زیبا ازاعیان قبیله برایت خواستگاری کنم  .میگوید ای پدر آن عروس که من میخواهم دست پیمان او مهیا کرده ام. پیر مرد میگوید آن کدام است ؟ یعقوب شمشیر ازنیام برکشید و گفت من عروس ممالک شرق و غرب را خواستگاری کرده ام و دست پیمان او این شمشیر آبدار و این تیغ جوشن گداز است (یعقوب لیث دکتر باستانی پاریزی ص 342)
آرامگاه یعقوب در گندی شاپور نزیدیکی دذفول در روستائی بنام شاه آباد است . در زمان صفویان که ملاها و شیعه ها تلاشکردند که نام سرداران بزرگ ایران همچون ابومسلم و بابک و یعقوب را ازدهنها محو جای آنان را امامان شیعه و تاریخ اسلام را جانشین کنند نام آرامگاه یعقوب را هم بنام ملائی بنام ابولقاسم نهادند و بعضی ها هم تلاش کردند که بگویند اینجا آرامگاه دانیال نبی است .
بهمن پارسی
ماخد
 .https://bahmannameh.wordpress.com/2013/03/30/%D9%85%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B9%D9%82%D9%88%D8%A8-%D9%84%DB%8C%D8%AB-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B1%DB%8C/

هیچ نظری موجود نیست: