علی اصغر حاج سید جوادی
«یک بار به مترسکی گفتم «لابد ازایستادن دراین دشت خلوت خسته شده ای » گفت :
«لذت ترساندن عمیق وپایداراست ؛ من ازآن خسته نمی شوم»
و می اندیشیدم و گفتم:«درست است چون که من هم مزهً این لذت را چشیده ام».
گفت« فقط کسانی که تن شان از کاه پرشده باشد این لذت را می شناسند».
آن گاه من ازپیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوارکردن من».
یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند.
«ازکتاب دیوانه، جیران – خلیل جیران»
پرونده اتمی دکانی دو نبش است که در دو طرف پیشخوان آن جمهوری اسلامی و کاخ سفید آمریکا نشسته اند.
مشکل بوش و معاون او- دیک چنی- بمب اتمی ایران نیست به همان گونه که مشکل بوش سلاح های مرگبار صدام حسین در عراق نبود، مشکل بوش، مشکل رژیمی است که جز در بحران و بابحران قادر به ادامهً قدرت نیست همان گونه که سلاح های مرگبار درعراق مشکل بوش و محافظه کاران جدید آمریکا نبود، زیرا آن ها می دانستند که در زرادخانه صدام حسین بمب اتمی وجود ندارد و هم چنین می دانستند که صدام حسین برای برآوردن هوس های جنون آسای قدر قدرتی خود در داخل عراق و در حاشیه مرزهای خودبا شیخ نشین های خلیح فارس با دسترسی به میلیاردها دلار درآمد نفت به القاعده بن لادن نیازی ندارد و اکنون کاخ سفید واشنگتن می داند که رژیم خودکامه جمهوری اسلامی برای دخالت در عراق و استفاده از نارضایتی شدید اعراب زیرستم سلاطین مفتخور نفتی درمنطقه خاورمیانه و نزدیک به بمب اتمی احتیاج ندارد، همان گونه که اسرائیل و آمریکا از بمب اتمی ایران (درصورتی که به ساخت آن دسترسی یابد) وحشتی ندارند، جان کلام این است که شکل و محتوی نظام سیاسی کنونی ایران با در دست داشتن میلیاردها دلار در مد نفت و گاز در قالب دلخواه منافع استراتژیک آمریکا و اسرائیل و صاحبان صنایع نظامی آن نمی گنجد؛ ایران نه لیبی است نه عربستان سعودی و نه مصر و نه کویت و دبی و یمن و سوریه و قطر و ابوظبی در این معیار، آمریکا و اسرائیل و همسایگان ریز و درشت ایران درشمال و جنوب وشرق و غرب مرز های کنونی آن نه فقط رژیم خودکامه به ظاهر مذهبی و ماجرجوی آن را با منافع خود دمساز نمی بینند، بلکه آمریکا و اسرائیل و روسیه قبل از پوتین و با پوتین و بدون پوتین هم با وجود و ایجاد یک ایران دموکرات و یک ملت هوشیار و دانائی به توانائی های بالفعل و بالقوه خود مخالفند، سابقه شوم صد و پنجاه ساله دخالت استعماری و استثماری روسیه و انگلیس و در پس آن ها آمریکا در مخالفت با آزادی و تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایران با تمام شرایط موجود تاریخی و جغرافیائی آن، خود ما را از ارائه دلایل و مدارک آن بی نیاز می کند. آمریکا و انگلیس و روسیه به خوبی اطلاع دارند که کاربرد عملی و نظری حکومت ملا ها و در پشت سر آن ها دست پروردگان آن ها درسپاه پاسداران و بسیجی و ریزه خواران آن ها درنهادهای مقننه و قضائیه و اجرائیه درهمان راهی است که آن ها به همراه خانواده قاجار و پهلوی و وابستگان آن ها دراستثمار و استحمار و تحمیق فرهنگی- سیاسی مردم ایران رفته اند، آمریکا و غرب سرمایه داری و نو سرمایه داری – روسیه و چین – خوب می دانند که دموکراسی ادعائی بوش برای مردم ایران و عراق و مصر و غیره وسیله ای برای فریب افکار عمومی مردم ساده لوح آمریکا دراجرای طرح های تسلط خود از راه تجاوز نظامی است، آن چه در زمینه روابط آمریکا با رژیم اسلامی حل نشده است این است که در رژیم اسلامی هنوز تکلیف قدرت یا قدرقدرتی که بتواند با تحمیل خود بر مجموع مافیای رنگارنگ مذهبی- سیاسی و اقتصادی درون رژیم درپشت میز مذاکره یا به عبارت صحیح تر پشت میز معامله بنشیند روشن نشده است. این تلاش برای تدارک زمینه تحمیلی خود درجهت معامله با آمریکا از نخستین روزهای اولین دور ریاست جمهوری رفسنجانی به وسیله او آغاز شد و گزارشگر روزنامه لوموند هدف و تلاش رفسنجانی را درهمان روز به این صورت منعکس می کند که نیت رفسنجانی و پیام غیرمستقیم او به کاخ سفید این است که آمریکا وجود جمهوری اسلامی را نیز نظیر رژیم عربستان سعودی قبول کند، یعنی از تسلط بر داخل کشور حمایت کند تا راه معامله در زمینه منافع متقابل گشوده شود. اما سبب این که چرا تا امروز راه معامله رژیم اسلامی با آمریکا باز نشده است، اول به خاطر ارائه تظاهر همه جانبه مقاومت درمقابله با خطر غرب عموماً آمریکا مخصوصا ٌ به هدف ادامه تحمیق و تحریک توده ها و سو ٍ استفاده از رنجش تاریخی مردم ایران از آمریکا به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برعلیه حکومت قانونی دکتر مصدق است که نقش اساسی تدارک و اجرای آن خیانت تاریخی را آمریکا عهده دار شده بود و دوم استفاده از ادامه تظاهر به مقابله با خطر تهاجم سیاسی و فرهنگی غرب و آمریکا دردشمنی با اسلام و انقلاب اسلامی درجهت تحکیم خفقان پلیسی و جلوگیری از گسترش نارضایتی های شدید مردم و مخصوصاً محافل روشنفکری و نسل جوان دانشگاهی است. و سوم رقابت و جنگ درونی قدرت درگروههای حاکم و بحران دررابطه قدرت است که همچنان مظاهر بیرونی آن روزبه روز آشکارتر می شود، آنچنان که درغیاب یک قدرت فائق و ماسوای همه گروه های مافیائی و در راًس آنها حلقه مدیران سیاسی- اقتصادی سپاه پاسداران راه معامله با آمریکا و توزیع و تقسیم مصالح سیاسی و منافع اقتصادی طرفین همچنان بسته است. مشکل آمریکا با رژیم اسلامی، بمب اتمی نیست بلکه خودرژیم دروضع کنونی آن است. برای آمریکا فرق نمی کند که کس یا کسانی که برای معامله و امضای تقسیم منافع پشت میز معامله می نشینند، عمامه برسر و عبا بر دوش دارد یا کراوات بر یقه و یا سینه بند برسینه و یا لباده بر تن و اسموکینگ بر قامت، قامت رعنای سرهنگ قذافی را هراز چندگاهی به مناسبتی در تله ویزیون می بینم که در هر صحنه به مقتضای میل خود به شکلی درمیاید گاهی درلباس فلد مارشالی با تمام یراق و زینت و نشانهای خود برسینه و شانه و کلاه و گاهی درلباس صحرانشینان بدوی، قبایی سربراه لیبی و گاهی درروسری و لباده و عقال عربی، آنچه برای آمریکا مهم است سرهنگ معمر قذافی تسلیم و مطیعی است که با خشونت و استبداد مطلق در مدت سی سال بر لیبی و برگله های بی آزار مردم آن حکومت می کند و کارگشایش حلقه چاههای نفت را به شرکت های آمریکائی وانهاده است، اکنون هوای فتح جهان را از سر بدرکرده است و درسایه لطف آمریکا نفسی میزند آسوده تاعمرش بسرآید. مشکل آمریکا با لیبی و عربستان و مصر و شیخ نشین های نفتی حاشیه خلیج فارس حل شده است و اگر بتواند اسرائیل را به تخلیه بلندی های جولان راضی کند و حضور سیاسی سوریه درلبنان را نیز به صورتی سروسامان دهد که نه سیخ بسوزد نه کباب، مشکل او با سوریه و بشاراسد نیز حل شده است. همانگونه که جورج بوش به محض رسیدن به صندلی ریاست جمهوری پرونده فلسطین و اسرائیل را به نفع شریک سیاسی- نظامی بدون قیدوشرط خود اسرائیل یکسره به بایگانی سپرد وقتی در کریدورهای سازمان ملل هم در نیویورک از روبرو شدن با یاسر عرفات خودداری کرد. اما از همه اینها که بگذریم به اظهارنظر صریح مارتن کروولد کارشناس و استاد رشته استراتژی دانشگاه عبری اورشلیم می رسیم که در مقاله ای زیر عنوان « آیا بمباران ایران ضروری است ؟» درشماره دوم نوامبر 2007 روزنامه لوموند می نویسد: « از سال 1945 سالی نمی گذرد که صداهائی مخصوصاً ازجانب آمریکا به گوش جهانیان از خطر عظیم دستیابی دولت های تازه به سلاحهای هسته ای میرسد، اما تا امروز هیچ واقعه ای این صدای تند براندازی را درپیش بینی خود محق ندانسته است و دارندگان سلاحهای هسته ای از کهنه و نو جملگی از دست زدن به جنگ های دامن گستر خودداری کرده اند و این نکته را هم یادآور می کنیم که ژنرال جون پ- ابی زید فرمانده سابق نیروهای آمریکائی درخاورمیانه به صف طولانی کارشناسانی پیوسته است که همچو او عقیده دارند که دنیا می تواند کاملاً با ایران دارنده سلاح هسته ای زندگی کند، این نظرو عقیده ای است که باید مورد حساب و تأمل قرار گیرد مگر آنکه این اظهارنظر را به خاطرعمل غیرعقلانی کسی که ازشنیدن هجویات احمدی نژاد به سوی ارتکاب آن رانده می شود، نادیده بگیریم ». با توجه به این اظهارنظر صریح از سوی یک مقام عالیرتبه نظامی آمریکا که خود درعراق با سمت فرماندهی عالی دست اندرکار درگیری با مشکلات ناشی ازتجاوز نظامی کشور خود بوده است و با توجه به سابقه بهانه تراشی های توخالی بوش و همکاران او درمورد مجهز بودن صدام حسین به سلاح هسته ای باید به این نتیجه برسیم که بوش و طالبان تجاوز نظامی به ایران درپیرامون او همچنین اسرائیل نیز میدانند که رژیم جمهوری اسلامی یا نظیر پوکرباز بی مسئولیت و فارغ از جیب خود توپ خالی میزند و به این زودیها از عهده ساخت سلاح هسته ای برنمی آید و یادر صورت دست-یافتن به بمب اتمی نیز همچنان که امروز برخلاف ادعای کاخ سفید هرگز به صورت خطر برای صلح جهانی در نمی آید و ازهمه اینها گذشته رژیم اسلامی با ترکیب کنونی خود که فاقد یک رهبری متمرکزومسئول است ( حتی درحوزه یک دولت استبدادی نظیرچین و روسیه ) با دسترسی به میلیاردها دلار درآمد نفت و گاز و با تحمیل خفقان استبدادی برمردم ایران؛ برای اعمال نفوذ و خرابکاری و شانتاژ درسراسر منطقه ناراضی از سیاست یک جانبه آمریکا نسبت به اسرائیل وحمایت ازژیم های فاسد و مستبد منطقه از پاکستان و افغانستان تاعراق و کشورهای عربی نیاز به بمب اتمی ندارند.
پرونده اتمی و هیاهوی پیرامون آن به صورت آلت ووسیله ای دردست رژیم جهت تحمیل حضور خود درمنطقه و تضمین حیات خود درمعامله با آمریکا درآمده است و از سوی دیگر پروندهُ اتمی و هیاهوی تبلیغاتی محافل آمریکائی- صهیونیستی به بهانه ای برای حمله به کلیه تاسیسات و زیرساخت های اقتصادی و صنعتی و وسایل اصلی ارتباطی ایران تبدیل شده است ، آمریکا و اسرائیل و همسایگان عرب از جهتی وروسیهٌ مبتلا به نوستالژی فروپاشی امپراطوری عظیم خود تا مرزهای ایران و پاکستان ازجهت دیگر، ایرانی با مرزهای جغرافیائی کنونی خود را حتی درزیر شلاق استبداد عقب مانده ترین قشرهای اجتماعی جامعه دوست ندارند، اما شگفت انگیز است که مخالفان داخل و خارج کشور مشکل اساسی مردم ایران را که وجود نامبارک رژیم جمهوری اسلامی است، نادیده گرفته اند و مقابله با یکی از زواید بی حدوحساب این جانور هزارپا را که پرونده اتمی و احتمال حمله نظامی آمریکاست مضون اصلی نوشته ها و گفته های خود در وسایل ارتباط جمعی قرار داده اند، اکنون تعلیق برنامهً غنی سازی اورانیوم برای پرهیز از تجاوز نظامی آمریکا بصورت ترجیع بند گفتار و نوشتار مخالفین داخل و خارج رژیم ( به جز فرقهً خارجه نشین رجوی و پهلوی طلبان آمریکا نشین) درآمده است. خانم شیرین عبادی درسخنرانی خود درکانون مدافعان حقوق بشر که خود ریاست آنرا عهده دار است خواستار تعلیق فعالیت های غنی سازی اورانیوم از سوی رژیم ایران و احترام به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل می شود و می گوید« پاسخ ما به جنگ منفی و به صلح و حقوق بشر مثبت است، ما می توانیم صدای طبل های جنگ را که شیطان به صدا درآورده است گرچه فاصله زیادی از ما دارد بشنویم، مردم اکنون خسته هستند و خواستار گذراندن زندگی خوددر صلح وآرامش می باشند.» این حرف درستی است ، اما فقط بخش کوچکی از واقعیت حاکم بر مردم خسته ایران است، مردم ایران از فساد وفقروبیکاری و فحشا ٍ و اعتیاد وخشونت پایان ناپذیر و بدون قانون رژیم استبداد خودکامه و نهادهای رنگارنگ و ریزودرشت آن چه به نام قانون و چه بدون قانون خسته هستند. مردم از امواج شبانه روزی تبلیغات سراپا دروغ و نیرنگ وفریب زعمای رژیم و از خشونت های دائمی بر زنان و دختران و جوانان و دانشجویان و نویسندگان و روزنامه نگاران غیر مزدور خسته شده اند، مردم از حرف ها و گزافه گوئی ها و هجویات وهذیانات احمدی نژاد و شرکای او درمطبوعات رژیم و درمحراب و منبرو مراسم نماز جمعه و نمایندگان مقام معظم غیرانتخابی رهبری بیزار شده اند. به دنبال خانم شیرین عبادی، آقای ایراهیم یزدی رهبر نهضت آزادی و وزیر امور خارجه دولت موقت پس از انقلاب هم در تائید بیانات خانم عبادی خواستار اعتراض مردم ایران نسبت به موضع احمدی نژاد در مورد برنامه هسته ای ایران شد و از دولت جمهوری اسلامی خواست تا به اراده مردم گوش فرا دهد و از جنگ اجتناب کند، اوگفت غنی سازی اورانیوم مسئله امنیت ملی ما نمی باشد » باید از آقای یزدی پرسید مسئله امنیت ملی شما چیست؟
اگرمسئله امنیت ملی یا صلح مدنی؛ آزادی عقیده- آزادی بیان اندیشه- آزادی اجتماع- آزادی انتخاب است؛ اگر این همان چیزهائی است که صد سال پیش نویسندگان قانون اساسی و پیشگامان انقلاب مشروطیت طلب می- کردند، چرا قفدان این آزادی ها را علناً نمی گوئید و از مردم دعوت نمی کنید که بدون این آزادیها، بدون دادگستری مستقل و بدون مطبوعات مستقل و بدون قبول اصل برائت از سوی قوه قضائیه ؛ اراده مردم به تحقق نمیرسد؛ ودولت و اقتدار و اختیارات دولت تابعی از اراده ملت نمی شود؛ آقای یزدی و خانم شیرین عبادی و سایر جویندگان و طالبان حقوق بشر اعم از اصلاح طلبان مذهبی یا ملی یا دموکرات میدانند که درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با بودن اصل پنجم و بند دوم از اصل اول و اصل 57 و اصل 110 فاقد شخصیت حقیقی و حقوقی یک دولت قانونی در اصطلاح رایج فرهنگ کنونی بشری است. آنها به خوبی میدانند که این قانون اساسی درشناسائی حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی مردم ایران درست صدوهشتاد درجه مخالف با مفاداصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های سیاسی و اجتماعی ضمیمه آن است؛ آنها به درستی میدانند که دراین قانون اراده مردم ، یعنی حق یک شهروند مقیم درقرن بیست و یکم به تکلیف امت منتظر ظهور امام غایب در قرن نهم فروکاسته شده است.
خانم شیرین عبادی به عنوان حقوق دان و برنده جایزه صلح نوبل و آقای یزدی به عنوان یک مسلمان معتقد و رهبر یک سازمان با سابقه ضد استبداد سلطنتی میدانند که حاکمیت بیست و هشت ساله رژیم ولایت مطلقه و قانون اساسی آن بهمراه نهادهای خودساخته نظیر حاکمیت 25 ساله پهلوی پس از کودتای 28 مرداد 1332 غیرقانونی و برخلاف ابتدائی ترین حقوق مردم و بر اساس اعمال زور و ترس و خشونت است. قشری که اینچنین و تاکنون درزیر پاگذاشتن حقوق مردم بی باک و بی مسئولیت و فارغ از هرنوع سئوال وجوابی در برابر مردم بوده است،با اینگونه مو عظه ها و توصیه ها از اراده خود برای تحریک آمریکا و اسرائیل به تجاوز نظامی ابائی ندارد و مخالفان رژیم درداخل و خارج نیز از این واقعیت غافل نشوند که بوش و داروو دسته او نظر وتصمیم خود را به خاطر این گونه اعتراض ها درصورت لزوم تغییر نمی دهند. هرقدرتی اراده نامشروع خود را با تکیه به ارزیابی از قدرت و توانائی های خود محاسبه می کند. آنچه که رژیم اسلامی به خوبی واقف است این است که میداند که کاخ سفید هدفش وجود اوست نه بمب- اتمی او- زیرا نه بدون بمب اتم؛ آمریکا از زیانکاری های رژیم منطقه درامان می ماند و نه رژیم اسلامی محروم از بمب اتمی از امکانات خود در دست اندازی در منطقه و ایجاد مزاحمت برای برقراری صلح آمریکائی محروم می شود. آمریکا هیچ علاقه ای به آزادی و دموکراسی برای مردم ایران ندارد.
پرونده اتمی دکان دونبشی است که هردو طرف به آن و به ادامه بازی با افکار عمومی داخلی و خارجی به کمک آن نیازدارند؛ شایان ذکر است که مقایسه استاد کارشناس دانشکاه عبری اسرائیل پروفسور مارتن -کروولد با تکیه به آمارهای انستیتو بین المللی مطالعات استراتژیک لندن بین ظرفیت نظامی و بودجه های دفاعی و تجربه های کاربردی نیروهای زمینی و دریائی و هوائی ایران در مقابل آمریکا و اسرائیل، مقایسه بین فیل و فنجان است. به عنوان مثال بودجه نظامی ایران درسال به نقل از مقاله او عبارت از 6 میلیاردو 300 میلیون دلاراست که تقریباً کمی بیشتر از نصف بودجه نظامی اسرائیل و دو سوم بودجه نظامی آمریکاست. باتوجه به این که گذشته از نیروهای آمریکائی حاضر درعراق چهل هزار سرباز مقیم درپایگاههای آمریکا در خلیج فارس و 25 هزار تفنگداران ناوهای آمریکائی حاضر یراق درچهاردیواری مرزهای زمینی و دریائی و هوائی ایران حلقه زده اند؛ به این ترتیب هواپیماهای اف 5 کهنه خریداری شده از آمریکا دردوران پهلوی و سیستم دفاع ضد هوائی ناقص ساخت روسیه و موشک های زیرفرماندهی سردار شهرباقی که به ادعای خود می تواند 11 هزار موشک دردقیقه هواکند کارساز نخواهد بود. به قول استاد اسرائیلی: با این همه هیچ یک از این موارد، دلیل موُثر بودن یک حمله غافلگیرانه به تآسیسات هسته ای پراکنده و سری ایران به وسیله اسرائیل و آمریکا نیست؛ وهیچ لیلی دردست نیست که عملی بودن یک حمله ناگهانی آمریکا واسرائیل به مفید بودن آن نیز منتهی می شود، به این جهت است که استاد اسرائیلی با بررسی نقاط ضعف و قوت یک تجاوز نظامی به ایران به این پرسش میرسد که : آیا بمیاران ایران ضروریست ؟ وخود با تکیه به مجموع منفعت و ضرری که از این تجاوز نصیب آمریکا می شود و با تکیه به ضعف بنیادی ظرفیت نظامی رژیم ایران و با اشاره به گفته ژنرال ابی زید به همراه کارشناسان صاحب نظر بین المللی که دنیا می تواند کاملاً با ایران دارنده بمب اتمی هم زندگی کند. به این پرسش که آیا بمباران ایران ضروری است جواب منفی میدهد. بنابراین آنچه مردم ایران عموماٌ و مخالفان جمهوریخواه رژیم استبداد خودکامه حاکم خصوصاً باید مورد توجه قرار دهند این است که مشکل آمریکا با رژیم حاکم مشکل داشتن و نداشتن بمب اتمی نیست زیرا رژیم نه با داشتن بمب اتمی برای غرب و منطقه خاورمیانه عموماً وآمریکا خصوصاً خطری دارد و نه بدون بمب از هیچگونه فرصت و امکانی از دخالت درعراق و فعالیت درافغانستان و لبنان و کشورهای همسایه خلیج فارس محروم می شود. مخالفت مخالفان ایران با تجاوز احتمالی نظامی آمریکا یا اسرائیل و درخواست خودداری از ادامه فعالیت درغنی کردن اورانیوم از سوی رژیم جمهوری اسلامی با انتشار اعلامیه و سخنرانی و اعتراض های فردی و جمعی نیز متولیان دکان دونبشی پرونده اتمی را از تصمیم خود باز نمی دارد. دراین جا جمله معروف شکسپیردرنمایشنامه هاملت که می گوید: « به بودن یا نبودن مسئله این است » مفهوم خودرااز دست میدهد؛ زیرا اتفاقاً بر خلاف آمد عادت در پرونده اتمی ایران « به بودن یا نبودن مسئله این نیست » زیرا بر خلاف گفته نیکلای سارکوزی رئیس جمهوری محافظه کار و طرفدار سیاست آمریکا، مشکل آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی « یا بمب یا بمباران » نیست ، زیرا این مشکل نه با خودداری رژیم ازادامه دسترسی به بمب اتمی حل می شود و نه با بقای رژیم پس از بمباران.
مشکل اصلی برای آمریکا وجود رژیمی است درایران که با استراتژی آمریکا و اسرائیل هماهنگ نباشد؛ رژیم هماهنگ با منافع آمریکا و مصالح اسرائیل فرق نمی کند چه درلباس عربی چپی عقال سعودی و بحرین و مابقی باشد و چه با موهای رنگ زده و کت و شلوارو کراوات حسنی مبارک درمصر و چه با عمامه و عبا و یا چهره های نمیه تراشیده و یقه بدون کراوات وزرا و سفرای جمهوری اسلامی و چه درقالب طاوس هزاررنگ معمر قذافی و چه با لباس نظامی و یا بدون لباس نظامی پرویز مشرف. مسئله برای آمریکا بودن یا نبودن بمب اتمی نیست ؛مسئله بودن یا نبودن رژیمی تابع منافع آمریکاست. اما مسئله برای مردم ایران نه فقط بودن یا نبودن بمب اتمی نیست؛ بلکه مسئله اصلی بالفعل و موجود مردم ایران، بودن نکبت بار و ویرانگر رژیم ولایت مطلقه دینی است.
مسئله اساسی مردم ایران این است که بمب اتمی سرانجام یا حاکمان مستبد رژیم اسلامی را به پای میز معامله ( نه مذاکره) می نشاند و به ضرر مردم ایران نظیر محمد رضا شاه بقای خود را با تقسیم درآمدهای نفت و گاز ایران با آمریکا و متولیان سیاست جهانی شدن اقتصاد و تجارت تضمین می کنند و یا با استقبال از حمله نظامی آمریکا به مجموع تاًسیسات حیاتی و زیرساخت اقتصادی و ارتباطی ایران ( نظیرحمله اسرائیل به لبنان) نظیر اثرات سیاسی جنگ با عراق ؛ طناب خفقان را بر گلوی مردم ایران تنگتر و تحمل آثار اقتصادی و اجتماعی آن را بر مردم خفقان زده ایران دردناکتر و طاقت فرساتر می سازند.
نتیجه مسئله مهمترازآن این است که رژیم جمهوری اسلامی درمحاسبه بودن یا نبودن بمب اتمی د رهر دو سر برنده است، اما مردم ایران دراین محاسبه در هر دو سربازنده است. و این محاسبه هنگامی به بن-بست؛ اما بن بستی اضطراب آور و تاریک میرسد که فرض کنیم که آمریکا دست به حمله میزند و فرض کنیم که دراثر این حمله رژیم خودکامه اسلامی متلاشی می شود؛ خوب دراین صورت مردم ایران یا باید به چشم انداز فاجعه ای که پس از تجاوز نظامی آمریکا برسرمردم عراق هوارشد و به تکرار آن با ابعادی گسترده تر و عمیق تر بنگرند و یا باید به حکومت لاشخور و شغالی ائی که درزیر حمایت آمریکا و یا در توقع این حمایت در لانه های خود کمین کرده اند تن دردهندو یا به قول سردار قالیباف درانتظار سرداری از جنس رضا خان به نشینند که بار دیگر و با روایتی دیگر نظیر کمال اتاتورک در لباس تجدد اروپائی با حفظ قالب استبداد خودکامه خلفای عثمانی دم حمهوری خودساخته به اصطلاح لائیک را به تجربه حکومت اسلامی عبداله گل و رجب اردکان بر میزند ؟ دراین میان آیا راهی وجود دارد؟ راهی که با پرهیز از شکست های گذشته، مردم ایران را از خطر مفتون شدن و انداختن به دنبال رجال های تشنه قدرت که با ساز و نقاره و تارو طنبور درلباس مخالفت با رژیم خودکامه ولایت فقیه نوای شادی آزادی ووعده دموکراسی و عدالت اجتماعی سر میدهند مصون دارد؛ ازخطر آنهائی که از درون رژیم و یا درشرکت گذشته با رژیم یا با قبول حاکمیت اسلامی پرچم اصلاحات علم کردند و درزیر همین پرچم هم شکست خورده اند؛ ازخطرآنهائی که بیرون از رژیم؛ بدون پایکاه مردمی؛ گروهی به امامزاده کاخ سفید و گروه دیگر به ارادهُ « الرئیس العراقی » واکنون به لطف مرحمت ژرژ بوش و دیک چینی دخیل بسته اند و از خطر گروههای بسیار دیگری که همیشه طبق فرهنگ سنتی بومی نوکر پهلوان زنده اند و مذهبی جز فرصت طلبی و منفقعت جوئی و سردرآخور هر طویه ای کردن ندارند.
سرنگون کردن یک رژیم خودکامه مافیائی و بیمار جنون آسای پول بادآورده نفت و قدرت مطلقه و زمینه سازی بر استقرار عالمانه و مآل اندیشانه یک جمهوری مردم سالار مصون از افراط و تفریط مذهبی ومسلکی و جنسی و نژادی ( آنچه که همیشه دستمایه و نیروی محرکه استبداد حاکم و استثمار بیگانه است ). کاری است کارستان. ازتجربه شکست های پیاپی گذشته باید بیاموزیم که هیچ تحولی بدون توجه به منافع واقعی توده های محروم و بدون توانائی آگاهانه آنها دردفاع از منافع خود و مخصوصاً ازدستاوردهای خود امکان پذیرنیست. با نگاهی به تجربه شکست انقلاب مشروطیت دربرقراری حکومت قانونی و تبدیل نظام پادشاهی مستبد به پادشاهی مشروطه با کودتای اسفند 1299 رضا خان میرپنج قزاق و تجربه شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت و رهائی از یوغ استبداد حاکمان و استثمار بیگانگان با کودتای 28 مرداد 1332 وتجربه شکست انقلاب بهمن 1357 درجهت تحقق آرمانهائی که درانقلاب مشروطیت و درجنبش ملی شدن صنعت نفت به ثمرنرسیده بود کافی است که قبول کنیم که مردم ایران هنوز پس از 100 سال مبارزه و شکست درسه جنبش انقلابی بدیهی ترین و ابتدائی ترین حقوق اجتماعی و سیاسی خود را که « بخشی از آن درقانون اساسی مشروطیت نیز پیش بینی شده بود» بدست نیاورده اند. یعنی ( آزادی انتخاب – آزادی بیان – آزادی اجتماع و آزادی وجدان و عقیده ) با تأمل دراین واقعیت برای جمهوری خواهان و آزادی خواهان واقعی معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی و دموکراسی و بی طرفی دولت درعین دفاع از عقاید مذهبی و مسلکی شهروندان به صورتی که از آزادی یکی هیچگونه زیانی به آزادی دیگری نرسد؛ چه راهی جزانتخاب این اصول مشترک و تفکیک ناپذیر برای مبارزه مشترک و پرهیز از درگیری درفروع باقی میماند ؟
یعنی پاسخ به ضروری ترین مطالبات و خواست های عقب افتاده تاریخی مردم با حق عمومی و مشترک شهرواندن.
«یک بار به مترسکی گفتم «لابد ازایستادن دراین دشت خلوت خسته شده ای » گفت :
«لذت ترساندن عمیق وپایداراست ؛ من ازآن خسته نمی شوم»
و می اندیشیدم و گفتم:«درست است چون که من هم مزهً این لذت را چشیده ام».
گفت« فقط کسانی که تن شان از کاه پرشده باشد این لذت را می شناسند».
آن گاه من ازپیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوارکردن من».
یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند.
«ازکتاب دیوانه، جیران – خلیل جیران»
پرونده اتمی دکانی دو نبش است که در دو طرف پیشخوان آن جمهوری اسلامی و کاخ سفید آمریکا نشسته اند.
مشکل بوش و معاون او- دیک چنی- بمب اتمی ایران نیست به همان گونه که مشکل بوش سلاح های مرگبار صدام حسین در عراق نبود، مشکل بوش، مشکل رژیمی است که جز در بحران و بابحران قادر به ادامهً قدرت نیست همان گونه که سلاح های مرگبار درعراق مشکل بوش و محافظه کاران جدید آمریکا نبود، زیرا آن ها می دانستند که در زرادخانه صدام حسین بمب اتمی وجود ندارد و هم چنین می دانستند که صدام حسین برای برآوردن هوس های جنون آسای قدر قدرتی خود در داخل عراق و در حاشیه مرزهای خودبا شیخ نشین های خلیح فارس با دسترسی به میلیاردها دلار درآمد نفت به القاعده بن لادن نیازی ندارد و اکنون کاخ سفید واشنگتن می داند که رژیم خودکامه جمهوری اسلامی برای دخالت در عراق و استفاده از نارضایتی شدید اعراب زیرستم سلاطین مفتخور نفتی درمنطقه خاورمیانه و نزدیک به بمب اتمی احتیاج ندارد، همان گونه که اسرائیل و آمریکا از بمب اتمی ایران (درصورتی که به ساخت آن دسترسی یابد) وحشتی ندارند، جان کلام این است که شکل و محتوی نظام سیاسی کنونی ایران با در دست داشتن میلیاردها دلار در مد نفت و گاز در قالب دلخواه منافع استراتژیک آمریکا و اسرائیل و صاحبان صنایع نظامی آن نمی گنجد؛ ایران نه لیبی است نه عربستان سعودی و نه مصر و نه کویت و دبی و یمن و سوریه و قطر و ابوظبی در این معیار، آمریکا و اسرائیل و همسایگان ریز و درشت ایران درشمال و جنوب وشرق و غرب مرز های کنونی آن نه فقط رژیم خودکامه به ظاهر مذهبی و ماجرجوی آن را با منافع خود دمساز نمی بینند، بلکه آمریکا و اسرائیل و روسیه قبل از پوتین و با پوتین و بدون پوتین هم با وجود و ایجاد یک ایران دموکرات و یک ملت هوشیار و دانائی به توانائی های بالفعل و بالقوه خود مخالفند، سابقه شوم صد و پنجاه ساله دخالت استعماری و استثماری روسیه و انگلیس و در پس آن ها آمریکا در مخالفت با آزادی و تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایران با تمام شرایط موجود تاریخی و جغرافیائی آن، خود ما را از ارائه دلایل و مدارک آن بی نیاز می کند. آمریکا و انگلیس و روسیه به خوبی اطلاع دارند که کاربرد عملی و نظری حکومت ملا ها و در پشت سر آن ها دست پروردگان آن ها درسپاه پاسداران و بسیجی و ریزه خواران آن ها درنهادهای مقننه و قضائیه و اجرائیه درهمان راهی است که آن ها به همراه خانواده قاجار و پهلوی و وابستگان آن ها دراستثمار و استحمار و تحمیق فرهنگی- سیاسی مردم ایران رفته اند، آمریکا و غرب سرمایه داری و نو سرمایه داری – روسیه و چین – خوب می دانند که دموکراسی ادعائی بوش برای مردم ایران و عراق و مصر و غیره وسیله ای برای فریب افکار عمومی مردم ساده لوح آمریکا دراجرای طرح های تسلط خود از راه تجاوز نظامی است، آن چه در زمینه روابط آمریکا با رژیم اسلامی حل نشده است این است که در رژیم اسلامی هنوز تکلیف قدرت یا قدرقدرتی که بتواند با تحمیل خود بر مجموع مافیای رنگارنگ مذهبی- سیاسی و اقتصادی درون رژیم درپشت میز مذاکره یا به عبارت صحیح تر پشت میز معامله بنشیند روشن نشده است. این تلاش برای تدارک زمینه تحمیلی خود درجهت معامله با آمریکا از نخستین روزهای اولین دور ریاست جمهوری رفسنجانی به وسیله او آغاز شد و گزارشگر روزنامه لوموند هدف و تلاش رفسنجانی را درهمان روز به این صورت منعکس می کند که نیت رفسنجانی و پیام غیرمستقیم او به کاخ سفید این است که آمریکا وجود جمهوری اسلامی را نیز نظیر رژیم عربستان سعودی قبول کند، یعنی از تسلط بر داخل کشور حمایت کند تا راه معامله در زمینه منافع متقابل گشوده شود. اما سبب این که چرا تا امروز راه معامله رژیم اسلامی با آمریکا باز نشده است، اول به خاطر ارائه تظاهر همه جانبه مقاومت درمقابله با خطر غرب عموماً آمریکا مخصوصا ٌ به هدف ادامه تحمیق و تحریک توده ها و سو ٍ استفاده از رنجش تاریخی مردم ایران از آمریکا به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برعلیه حکومت قانونی دکتر مصدق است که نقش اساسی تدارک و اجرای آن خیانت تاریخی را آمریکا عهده دار شده بود و دوم استفاده از ادامه تظاهر به مقابله با خطر تهاجم سیاسی و فرهنگی غرب و آمریکا دردشمنی با اسلام و انقلاب اسلامی درجهت تحکیم خفقان پلیسی و جلوگیری از گسترش نارضایتی های شدید مردم و مخصوصاً محافل روشنفکری و نسل جوان دانشگاهی است. و سوم رقابت و جنگ درونی قدرت درگروههای حاکم و بحران دررابطه قدرت است که همچنان مظاهر بیرونی آن روزبه روز آشکارتر می شود، آنچنان که درغیاب یک قدرت فائق و ماسوای همه گروه های مافیائی و در راًس آنها حلقه مدیران سیاسی- اقتصادی سپاه پاسداران راه معامله با آمریکا و توزیع و تقسیم مصالح سیاسی و منافع اقتصادی طرفین همچنان بسته است. مشکل آمریکا با رژیم اسلامی، بمب اتمی نیست بلکه خودرژیم دروضع کنونی آن است. برای آمریکا فرق نمی کند که کس یا کسانی که برای معامله و امضای تقسیم منافع پشت میز معامله می نشینند، عمامه برسر و عبا بر دوش دارد یا کراوات بر یقه و یا سینه بند برسینه و یا لباده بر تن و اسموکینگ بر قامت، قامت رعنای سرهنگ قذافی را هراز چندگاهی به مناسبتی در تله ویزیون می بینم که در هر صحنه به مقتضای میل خود به شکلی درمیاید گاهی درلباس فلد مارشالی با تمام یراق و زینت و نشانهای خود برسینه و شانه و کلاه و گاهی درلباس صحرانشینان بدوی، قبایی سربراه لیبی و گاهی درروسری و لباده و عقال عربی، آنچه برای آمریکا مهم است سرهنگ معمر قذافی تسلیم و مطیعی است که با خشونت و استبداد مطلق در مدت سی سال بر لیبی و برگله های بی آزار مردم آن حکومت می کند و کارگشایش حلقه چاههای نفت را به شرکت های آمریکائی وانهاده است، اکنون هوای فتح جهان را از سر بدرکرده است و درسایه لطف آمریکا نفسی میزند آسوده تاعمرش بسرآید. مشکل آمریکا با لیبی و عربستان و مصر و شیخ نشین های نفتی حاشیه خلیج فارس حل شده است و اگر بتواند اسرائیل را به تخلیه بلندی های جولان راضی کند و حضور سیاسی سوریه درلبنان را نیز به صورتی سروسامان دهد که نه سیخ بسوزد نه کباب، مشکل او با سوریه و بشاراسد نیز حل شده است. همانگونه که جورج بوش به محض رسیدن به صندلی ریاست جمهوری پرونده فلسطین و اسرائیل را به نفع شریک سیاسی- نظامی بدون قیدوشرط خود اسرائیل یکسره به بایگانی سپرد وقتی در کریدورهای سازمان ملل هم در نیویورک از روبرو شدن با یاسر عرفات خودداری کرد. اما از همه اینها که بگذریم به اظهارنظر صریح مارتن کروولد کارشناس و استاد رشته استراتژی دانشگاه عبری اورشلیم می رسیم که در مقاله ای زیر عنوان « آیا بمباران ایران ضروری است ؟» درشماره دوم نوامبر 2007 روزنامه لوموند می نویسد: « از سال 1945 سالی نمی گذرد که صداهائی مخصوصاً ازجانب آمریکا به گوش جهانیان از خطر عظیم دستیابی دولت های تازه به سلاحهای هسته ای میرسد، اما تا امروز هیچ واقعه ای این صدای تند براندازی را درپیش بینی خود محق ندانسته است و دارندگان سلاحهای هسته ای از کهنه و نو جملگی از دست زدن به جنگ های دامن گستر خودداری کرده اند و این نکته را هم یادآور می کنیم که ژنرال جون پ- ابی زید فرمانده سابق نیروهای آمریکائی درخاورمیانه به صف طولانی کارشناسانی پیوسته است که همچو او عقیده دارند که دنیا می تواند کاملاً با ایران دارنده سلاح هسته ای زندگی کند، این نظرو عقیده ای است که باید مورد حساب و تأمل قرار گیرد مگر آنکه این اظهارنظر را به خاطرعمل غیرعقلانی کسی که ازشنیدن هجویات احمدی نژاد به سوی ارتکاب آن رانده می شود، نادیده بگیریم ». با توجه به این اظهارنظر صریح از سوی یک مقام عالیرتبه نظامی آمریکا که خود درعراق با سمت فرماندهی عالی دست اندرکار درگیری با مشکلات ناشی ازتجاوز نظامی کشور خود بوده است و با توجه به سابقه بهانه تراشی های توخالی بوش و همکاران او درمورد مجهز بودن صدام حسین به سلاح هسته ای باید به این نتیجه برسیم که بوش و طالبان تجاوز نظامی به ایران درپیرامون او همچنین اسرائیل نیز میدانند که رژیم جمهوری اسلامی یا نظیر پوکرباز بی مسئولیت و فارغ از جیب خود توپ خالی میزند و به این زودیها از عهده ساخت سلاح هسته ای برنمی آید و یادر صورت دست-یافتن به بمب اتمی نیز همچنان که امروز برخلاف ادعای کاخ سفید هرگز به صورت خطر برای صلح جهانی در نمی آید و ازهمه اینها گذشته رژیم اسلامی با ترکیب کنونی خود که فاقد یک رهبری متمرکزومسئول است ( حتی درحوزه یک دولت استبدادی نظیرچین و روسیه ) با دسترسی به میلیاردها دلار درآمد نفت و گاز و با تحمیل خفقان استبدادی برمردم ایران؛ برای اعمال نفوذ و خرابکاری و شانتاژ درسراسر منطقه ناراضی از سیاست یک جانبه آمریکا نسبت به اسرائیل وحمایت ازژیم های فاسد و مستبد منطقه از پاکستان و افغانستان تاعراق و کشورهای عربی نیاز به بمب اتمی ندارند.
پرونده اتمی و هیاهوی پیرامون آن به صورت آلت ووسیله ای دردست رژیم جهت تحمیل حضور خود درمنطقه و تضمین حیات خود درمعامله با آمریکا درآمده است و از سوی دیگر پروندهُ اتمی و هیاهوی تبلیغاتی محافل آمریکائی- صهیونیستی به بهانه ای برای حمله به کلیه تاسیسات و زیرساخت های اقتصادی و صنعتی و وسایل اصلی ارتباطی ایران تبدیل شده است ، آمریکا و اسرائیل و همسایگان عرب از جهتی وروسیهٌ مبتلا به نوستالژی فروپاشی امپراطوری عظیم خود تا مرزهای ایران و پاکستان ازجهت دیگر، ایرانی با مرزهای جغرافیائی کنونی خود را حتی درزیر شلاق استبداد عقب مانده ترین قشرهای اجتماعی جامعه دوست ندارند، اما شگفت انگیز است که مخالفان داخل و خارج کشور مشکل اساسی مردم ایران را که وجود نامبارک رژیم جمهوری اسلامی است، نادیده گرفته اند و مقابله با یکی از زواید بی حدوحساب این جانور هزارپا را که پرونده اتمی و احتمال حمله نظامی آمریکاست مضون اصلی نوشته ها و گفته های خود در وسایل ارتباط جمعی قرار داده اند، اکنون تعلیق برنامهً غنی سازی اورانیوم برای پرهیز از تجاوز نظامی آمریکا بصورت ترجیع بند گفتار و نوشتار مخالفین داخل و خارج رژیم ( به جز فرقهً خارجه نشین رجوی و پهلوی طلبان آمریکا نشین) درآمده است. خانم شیرین عبادی درسخنرانی خود درکانون مدافعان حقوق بشر که خود ریاست آنرا عهده دار است خواستار تعلیق فعالیت های غنی سازی اورانیوم از سوی رژیم ایران و احترام به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل می شود و می گوید« پاسخ ما به جنگ منفی و به صلح و حقوق بشر مثبت است، ما می توانیم صدای طبل های جنگ را که شیطان به صدا درآورده است گرچه فاصله زیادی از ما دارد بشنویم، مردم اکنون خسته هستند و خواستار گذراندن زندگی خوددر صلح وآرامش می باشند.» این حرف درستی است ، اما فقط بخش کوچکی از واقعیت حاکم بر مردم خسته ایران است، مردم ایران از فساد وفقروبیکاری و فحشا ٍ و اعتیاد وخشونت پایان ناپذیر و بدون قانون رژیم استبداد خودکامه و نهادهای رنگارنگ و ریزودرشت آن چه به نام قانون و چه بدون قانون خسته هستند. مردم از امواج شبانه روزی تبلیغات سراپا دروغ و نیرنگ وفریب زعمای رژیم و از خشونت های دائمی بر زنان و دختران و جوانان و دانشجویان و نویسندگان و روزنامه نگاران غیر مزدور خسته شده اند، مردم از حرف ها و گزافه گوئی ها و هجویات وهذیانات احمدی نژاد و شرکای او درمطبوعات رژیم و درمحراب و منبرو مراسم نماز جمعه و نمایندگان مقام معظم غیرانتخابی رهبری بیزار شده اند. به دنبال خانم شیرین عبادی، آقای ایراهیم یزدی رهبر نهضت آزادی و وزیر امور خارجه دولت موقت پس از انقلاب هم در تائید بیانات خانم عبادی خواستار اعتراض مردم ایران نسبت به موضع احمدی نژاد در مورد برنامه هسته ای ایران شد و از دولت جمهوری اسلامی خواست تا به اراده مردم گوش فرا دهد و از جنگ اجتناب کند، اوگفت غنی سازی اورانیوم مسئله امنیت ملی ما نمی باشد » باید از آقای یزدی پرسید مسئله امنیت ملی شما چیست؟
اگرمسئله امنیت ملی یا صلح مدنی؛ آزادی عقیده- آزادی بیان اندیشه- آزادی اجتماع- آزادی انتخاب است؛ اگر این همان چیزهائی است که صد سال پیش نویسندگان قانون اساسی و پیشگامان انقلاب مشروطیت طلب می- کردند، چرا قفدان این آزادی ها را علناً نمی گوئید و از مردم دعوت نمی کنید که بدون این آزادیها، بدون دادگستری مستقل و بدون مطبوعات مستقل و بدون قبول اصل برائت از سوی قوه قضائیه ؛ اراده مردم به تحقق نمیرسد؛ ودولت و اقتدار و اختیارات دولت تابعی از اراده ملت نمی شود؛ آقای یزدی و خانم شیرین عبادی و سایر جویندگان و طالبان حقوق بشر اعم از اصلاح طلبان مذهبی یا ملی یا دموکرات میدانند که درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با بودن اصل پنجم و بند دوم از اصل اول و اصل 57 و اصل 110 فاقد شخصیت حقیقی و حقوقی یک دولت قانونی در اصطلاح رایج فرهنگ کنونی بشری است. آنها به خوبی میدانند که این قانون اساسی درشناسائی حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی مردم ایران درست صدوهشتاد درجه مخالف با مفاداصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های سیاسی و اجتماعی ضمیمه آن است؛ آنها به درستی میدانند که دراین قانون اراده مردم ، یعنی حق یک شهروند مقیم درقرن بیست و یکم به تکلیف امت منتظر ظهور امام غایب در قرن نهم فروکاسته شده است.
خانم شیرین عبادی به عنوان حقوق دان و برنده جایزه صلح نوبل و آقای یزدی به عنوان یک مسلمان معتقد و رهبر یک سازمان با سابقه ضد استبداد سلطنتی میدانند که حاکمیت بیست و هشت ساله رژیم ولایت مطلقه و قانون اساسی آن بهمراه نهادهای خودساخته نظیر حاکمیت 25 ساله پهلوی پس از کودتای 28 مرداد 1332 غیرقانونی و برخلاف ابتدائی ترین حقوق مردم و بر اساس اعمال زور و ترس و خشونت است. قشری که اینچنین و تاکنون درزیر پاگذاشتن حقوق مردم بی باک و بی مسئولیت و فارغ از هرنوع سئوال وجوابی در برابر مردم بوده است،با اینگونه مو عظه ها و توصیه ها از اراده خود برای تحریک آمریکا و اسرائیل به تجاوز نظامی ابائی ندارد و مخالفان رژیم درداخل و خارج نیز از این واقعیت غافل نشوند که بوش و داروو دسته او نظر وتصمیم خود را به خاطر این گونه اعتراض ها درصورت لزوم تغییر نمی دهند. هرقدرتی اراده نامشروع خود را با تکیه به ارزیابی از قدرت و توانائی های خود محاسبه می کند. آنچه که رژیم اسلامی به خوبی واقف است این است که میداند که کاخ سفید هدفش وجود اوست نه بمب- اتمی او- زیرا نه بدون بمب اتم؛ آمریکا از زیانکاری های رژیم منطقه درامان می ماند و نه رژیم اسلامی محروم از بمب اتمی از امکانات خود در دست اندازی در منطقه و ایجاد مزاحمت برای برقراری صلح آمریکائی محروم می شود. آمریکا هیچ علاقه ای به آزادی و دموکراسی برای مردم ایران ندارد.
پرونده اتمی دکان دونبشی است که هردو طرف به آن و به ادامه بازی با افکار عمومی داخلی و خارجی به کمک آن نیازدارند؛ شایان ذکر است که مقایسه استاد کارشناس دانشکاه عبری اسرائیل پروفسور مارتن -کروولد با تکیه به آمارهای انستیتو بین المللی مطالعات استراتژیک لندن بین ظرفیت نظامی و بودجه های دفاعی و تجربه های کاربردی نیروهای زمینی و دریائی و هوائی ایران در مقابل آمریکا و اسرائیل، مقایسه بین فیل و فنجان است. به عنوان مثال بودجه نظامی ایران درسال به نقل از مقاله او عبارت از 6 میلیاردو 300 میلیون دلاراست که تقریباً کمی بیشتر از نصف بودجه نظامی اسرائیل و دو سوم بودجه نظامی آمریکاست. باتوجه به این که گذشته از نیروهای آمریکائی حاضر درعراق چهل هزار سرباز مقیم درپایگاههای آمریکا در خلیج فارس و 25 هزار تفنگداران ناوهای آمریکائی حاضر یراق درچهاردیواری مرزهای زمینی و دریائی و هوائی ایران حلقه زده اند؛ به این ترتیب هواپیماهای اف 5 کهنه خریداری شده از آمریکا دردوران پهلوی و سیستم دفاع ضد هوائی ناقص ساخت روسیه و موشک های زیرفرماندهی سردار شهرباقی که به ادعای خود می تواند 11 هزار موشک دردقیقه هواکند کارساز نخواهد بود. به قول استاد اسرائیلی: با این همه هیچ یک از این موارد، دلیل موُثر بودن یک حمله غافلگیرانه به تآسیسات هسته ای پراکنده و سری ایران به وسیله اسرائیل و آمریکا نیست؛ وهیچ لیلی دردست نیست که عملی بودن یک حمله ناگهانی آمریکا واسرائیل به مفید بودن آن نیز منتهی می شود، به این جهت است که استاد اسرائیلی با بررسی نقاط ضعف و قوت یک تجاوز نظامی به ایران به این پرسش میرسد که : آیا بمیاران ایران ضروریست ؟ وخود با تکیه به مجموع منفعت و ضرری که از این تجاوز نصیب آمریکا می شود و با تکیه به ضعف بنیادی ظرفیت نظامی رژیم ایران و با اشاره به گفته ژنرال ابی زید به همراه کارشناسان صاحب نظر بین المللی که دنیا می تواند کاملاً با ایران دارنده بمب اتمی هم زندگی کند. به این پرسش که آیا بمباران ایران ضروری است جواب منفی میدهد. بنابراین آنچه مردم ایران عموماٌ و مخالفان جمهوریخواه رژیم استبداد خودکامه حاکم خصوصاً باید مورد توجه قرار دهند این است که مشکل آمریکا با رژیم حاکم مشکل داشتن و نداشتن بمب اتمی نیست زیرا رژیم نه با داشتن بمب اتمی برای غرب و منطقه خاورمیانه عموماً وآمریکا خصوصاً خطری دارد و نه بدون بمب از هیچگونه فرصت و امکانی از دخالت درعراق و فعالیت درافغانستان و لبنان و کشورهای همسایه خلیج فارس محروم می شود. مخالفت مخالفان ایران با تجاوز احتمالی نظامی آمریکا یا اسرائیل و درخواست خودداری از ادامه فعالیت درغنی کردن اورانیوم از سوی رژیم جمهوری اسلامی با انتشار اعلامیه و سخنرانی و اعتراض های فردی و جمعی نیز متولیان دکان دونبشی پرونده اتمی را از تصمیم خود باز نمی دارد. دراین جا جمله معروف شکسپیردرنمایشنامه هاملت که می گوید: « به بودن یا نبودن مسئله این است » مفهوم خودرااز دست میدهد؛ زیرا اتفاقاً بر خلاف آمد عادت در پرونده اتمی ایران « به بودن یا نبودن مسئله این نیست » زیرا بر خلاف گفته نیکلای سارکوزی رئیس جمهوری محافظه کار و طرفدار سیاست آمریکا، مشکل آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی « یا بمب یا بمباران » نیست ، زیرا این مشکل نه با خودداری رژیم ازادامه دسترسی به بمب اتمی حل می شود و نه با بقای رژیم پس از بمباران.
مشکل اصلی برای آمریکا وجود رژیمی است درایران که با استراتژی آمریکا و اسرائیل هماهنگ نباشد؛ رژیم هماهنگ با منافع آمریکا و مصالح اسرائیل فرق نمی کند چه درلباس عربی چپی عقال سعودی و بحرین و مابقی باشد و چه با موهای رنگ زده و کت و شلوارو کراوات حسنی مبارک درمصر و چه با عمامه و عبا و یا چهره های نمیه تراشیده و یقه بدون کراوات وزرا و سفرای جمهوری اسلامی و چه درقالب طاوس هزاررنگ معمر قذافی و چه با لباس نظامی و یا بدون لباس نظامی پرویز مشرف. مسئله برای آمریکا بودن یا نبودن بمب اتمی نیست ؛مسئله بودن یا نبودن رژیمی تابع منافع آمریکاست. اما مسئله برای مردم ایران نه فقط بودن یا نبودن بمب اتمی نیست؛ بلکه مسئله اصلی بالفعل و موجود مردم ایران، بودن نکبت بار و ویرانگر رژیم ولایت مطلقه دینی است.
مسئله اساسی مردم ایران این است که بمب اتمی سرانجام یا حاکمان مستبد رژیم اسلامی را به پای میز معامله ( نه مذاکره) می نشاند و به ضرر مردم ایران نظیر محمد رضا شاه بقای خود را با تقسیم درآمدهای نفت و گاز ایران با آمریکا و متولیان سیاست جهانی شدن اقتصاد و تجارت تضمین می کنند و یا با استقبال از حمله نظامی آمریکا به مجموع تاًسیسات حیاتی و زیرساخت اقتصادی و ارتباطی ایران ( نظیرحمله اسرائیل به لبنان) نظیر اثرات سیاسی جنگ با عراق ؛ طناب خفقان را بر گلوی مردم ایران تنگتر و تحمل آثار اقتصادی و اجتماعی آن را بر مردم خفقان زده ایران دردناکتر و طاقت فرساتر می سازند.
نتیجه مسئله مهمترازآن این است که رژیم جمهوری اسلامی درمحاسبه بودن یا نبودن بمب اتمی د رهر دو سر برنده است، اما مردم ایران دراین محاسبه در هر دو سربازنده است. و این محاسبه هنگامی به بن-بست؛ اما بن بستی اضطراب آور و تاریک میرسد که فرض کنیم که آمریکا دست به حمله میزند و فرض کنیم که دراثر این حمله رژیم خودکامه اسلامی متلاشی می شود؛ خوب دراین صورت مردم ایران یا باید به چشم انداز فاجعه ای که پس از تجاوز نظامی آمریکا برسرمردم عراق هوارشد و به تکرار آن با ابعادی گسترده تر و عمیق تر بنگرند و یا باید به حکومت لاشخور و شغالی ائی که درزیر حمایت آمریکا و یا در توقع این حمایت در لانه های خود کمین کرده اند تن دردهندو یا به قول سردار قالیباف درانتظار سرداری از جنس رضا خان به نشینند که بار دیگر و با روایتی دیگر نظیر کمال اتاتورک در لباس تجدد اروپائی با حفظ قالب استبداد خودکامه خلفای عثمانی دم حمهوری خودساخته به اصطلاح لائیک را به تجربه حکومت اسلامی عبداله گل و رجب اردکان بر میزند ؟ دراین میان آیا راهی وجود دارد؟ راهی که با پرهیز از شکست های گذشته، مردم ایران را از خطر مفتون شدن و انداختن به دنبال رجال های تشنه قدرت که با ساز و نقاره و تارو طنبور درلباس مخالفت با رژیم خودکامه ولایت فقیه نوای شادی آزادی ووعده دموکراسی و عدالت اجتماعی سر میدهند مصون دارد؛ ازخطر آنهائی که از درون رژیم و یا درشرکت گذشته با رژیم یا با قبول حاکمیت اسلامی پرچم اصلاحات علم کردند و درزیر همین پرچم هم شکست خورده اند؛ ازخطرآنهائی که بیرون از رژیم؛ بدون پایکاه مردمی؛ گروهی به امامزاده کاخ سفید و گروه دیگر به ارادهُ « الرئیس العراقی » واکنون به لطف مرحمت ژرژ بوش و دیک چینی دخیل بسته اند و از خطر گروههای بسیار دیگری که همیشه طبق فرهنگ سنتی بومی نوکر پهلوان زنده اند و مذهبی جز فرصت طلبی و منفقعت جوئی و سردرآخور هر طویه ای کردن ندارند.
سرنگون کردن یک رژیم خودکامه مافیائی و بیمار جنون آسای پول بادآورده نفت و قدرت مطلقه و زمینه سازی بر استقرار عالمانه و مآل اندیشانه یک جمهوری مردم سالار مصون از افراط و تفریط مذهبی ومسلکی و جنسی و نژادی ( آنچه که همیشه دستمایه و نیروی محرکه استبداد حاکم و استثمار بیگانه است ). کاری است کارستان. ازتجربه شکست های پیاپی گذشته باید بیاموزیم که هیچ تحولی بدون توجه به منافع واقعی توده های محروم و بدون توانائی آگاهانه آنها دردفاع از منافع خود و مخصوصاً ازدستاوردهای خود امکان پذیرنیست. با نگاهی به تجربه شکست انقلاب مشروطیت دربرقراری حکومت قانونی و تبدیل نظام پادشاهی مستبد به پادشاهی مشروطه با کودتای اسفند 1299 رضا خان میرپنج قزاق و تجربه شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت و رهائی از یوغ استبداد حاکمان و استثمار بیگانگان با کودتای 28 مرداد 1332 وتجربه شکست انقلاب بهمن 1357 درجهت تحقق آرمانهائی که درانقلاب مشروطیت و درجنبش ملی شدن صنعت نفت به ثمرنرسیده بود کافی است که قبول کنیم که مردم ایران هنوز پس از 100 سال مبارزه و شکست درسه جنبش انقلابی بدیهی ترین و ابتدائی ترین حقوق اجتماعی و سیاسی خود را که « بخشی از آن درقانون اساسی مشروطیت نیز پیش بینی شده بود» بدست نیاورده اند. یعنی ( آزادی انتخاب – آزادی بیان – آزادی اجتماع و آزادی وجدان و عقیده ) با تأمل دراین واقعیت برای جمهوری خواهان و آزادی خواهان واقعی معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی و دموکراسی و بی طرفی دولت درعین دفاع از عقاید مذهبی و مسلکی شهروندان به صورتی که از آزادی یکی هیچگونه زیانی به آزادی دیگری نرسد؛ چه راهی جزانتخاب این اصول مشترک و تفکیک ناپذیر برای مبارزه مشترک و پرهیز از درگیری درفروع باقی میماند ؟
یعنی پاسخ به ضروری ترین مطالبات و خواست های عقب افتاده تاریخی مردم با حق عمومی و مشترک شهرواندن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر