غللامرضا زنگنه :
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خودرا باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت (حافظ)
توضیح:
دوستانی که مقاله قبلی مرا تحت عنوان بهار ۱٣٨۷، سی سال بعد از تشکیل شاخه کردستان خوانده اند، در جریان هستند که از جانب سازمان فداییان اکثریت به رفیقی بنام آقای بهزاد کریمی، از میان خود مراجعه کرده و درخواست نموده اند به نوشته من به دلیل سابقه قدیمی و آشنایی با مسایل کردستان، پاسخ دهند. ایشان به این دعوت لبیک گفته و سعی کرده است به بهانه های واهی استدلال خود را به خواننده تحمیل کرده و مطلب مرا "کژخوانی تاریخ با حضور زندگانی" همچون ایشان، معرفی نمایند. با اینکه خوشحالم که آقای بهزاد کریمی هنوز زنده اند اما شک دارم که در جایگاه واقعی، با این سابقه طولانی قرار داشته باشند. اساس و دیدگاه هر نقاد قبل از انتقاد کردن از نوشته ای، کشف دیدگاه و هدف نویسنده آن نگارش است و مسلما" من نیز از این حق خود استفاده کرده و به این موضوع اشاره می کنم که هدف نوشته آقای بهزاد کریمی نه روشن شدن کامل حقایق مربوط به آن سالها، که خارج کردن رقیب از گود به بهانه اطلاعات بیشتر دانستن است و مرا مجبور می سازد، علاوه بر اینکه من از خود دفاع کنم، بلکه از ظلمی که به ایشان نیز روا شده است نیز داد سخن زنم و از خود بپرسم که چرا برخی از درون سازمان اکثریت به ایشان مراجعه می کنند و می خواهند تا ازآن چیزی که وی زمانی برایش زحمت کشیده است و کسانی به باد داده اند، بعد از این همه سال به فراموشی سپردن، دفاع کند. آنها که سالیان درازی است قالیچه خوش رنگ، خوش نام و زینتی فدایی، جنبش جوانان آزادیخواه دوران ستم شاهی را در تاریکی و ظلمت پوشانده اند. تابش روشنایی بر آن نقاط کور، تنها از آنهایی بر می آید که ایده های تازه برای گفتن دارند و با تحلیل صریح تاریخی و نه بیان وقایع تاریخی به تنهایی آنچنان که آقای بهزاد کریمی علاقه دارند راجع به آن بنویسند، پا به میدان بگذارند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر