۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

Radio Chebayadkard 20081129-a & b:




Dar http://www.chebayadkard.com/ montasher shod:


Radio Chebayadkard 20081129-a & b:



*******************************************
Maghaleh haaye bargozideh 10, 11, & 12:







)مصاحبه با "نوام چامسکي" در درباره سرزمين فلسطين!







Noam Chomsky Palestine Israel occupation 101
2)


۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

8آذر:رابرت فيسک:زمان فروپاشی افعانستان بسيار نزديک است



8آذر:رابرت فيسک:زمان فروپاشی افعانستان بسيار نزديک است ايسنا:

به عقيده رابرت فيسك زمان فروپاشى افغانستان بسيار نزديك‌تر از آن چيزى است كه همه معتقدند و قندهار عملا در دست طالبان است. به نوشته روزنامه اينديپندنت - چاپ انگليس - رابرت فيسك، تحليل‌گر برجسته‌ى انگليسى در مقاله‌اى تحت عنوان "هيچ كس طالبان را حمايت نمي‌كند، اما مردم نيز از دولت متنفرند" نوشته است: افراد مسلح طالبان در 15 مايلى كابل ايست‌هاى بازرسى ايجاد كرده‌اند. فيسك دولت حامد كرزاي، رييس‌جمهور افغانستان را فاسد و ناتوان در تحقق تحولى مثبت توصيف كرده و مي‌گويد: وزارت دفاع افغانستان 65 هزار سرباز دارد، اما به گفته افسران برجسته‌اش افغانستان به منظور تسلط بر كشور نيازمند 500 هزار نيرو است. شوروى سابق با 100 هزار نيرو به افغانستان حمله كرد، در حالى كه افغانستان تنها 150 هزار سرباز محلى داشت كه به ارتش اين كشور كمك مي‌كردند، اما با اين وجود روسيه شكست خورد. فيسك به نقل از يكى از تاجران در افغانستان مي‌گويد: صحبت‌ها مبنى بر شكست طالبان واقعيت ندارد و كرزاى در تلاش است، با ملا عمر، رهبر اين گروه مذاكره كند كه وى نيز رد كرده است. وى در پايان مقاله‌اش مي‌نويسد: تصميم افغانستان مبنى بر واگذارى جنوب كشور به طالبان تنها راه‌كارها باقى مانده است كه در اين صورت پشتون‌ها كه طالبان هم جزو آنها هستند، بر منطقه‌ى "پشتونستان" كه بخش‌هايى از خاك مناطق قبيله‌يي‌نشين پاكستان را نيز در برمي‌گيرد مسلط مى شوند كه اين امر ترسيم مجدد خطوط مرزى در جنوب غرب آسيا را موجب مي‌شود و اين امر بدون جنگ و خونريزى ممكن نخواهد بود.

تجمع دانشجویان دانشگاه شیراز در پی مسمویت بیش از صد دانشجو

پنجشنبه ۷م آذر ۱۳۸۷تجمع دانشجویان دانشگاه شیراز در پی مسمویت بیش از صد دانشجو

خبرنامه امیرکبیر: پس از آنکه در روزهای دوشنبه و سه شنبه بیش از صد نفر از دانشجویان دانشگاه شیراز در اثر استفاده از غذای دانشگاه مسموم شدند عصر روز گذشته (چهارشنبه)دانشجویان دانشگاه شیراز در اعتراض به این مساله و سایر مشکلات دانشگاه، در سلف مرکزی دانشگاه تجمع کردند.

گرچه آمار درستی از تعداد مسمومین در دست نیست اما دانشجویان در مراجعه به نزدیکترین مرکز درمانی به خوابگاه دانشگاه(بیمارستان نمازی) پی برده اند که بیش از صد نفر در اثر استفاده از غذای دانشگاه مسموم و به درمانگاه مراجعه کرده اند که متاسفانه حال تعدادی از آن ها در وضعیت نامناسبی قرار دارد و دچار اسهال خونی شده اند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در ابتدای تجمع دیروز، دانشجویان که تعدادشان به ۲۰۰ نفر می رسید و از اتفاقات رخ داده و عدم پاسخگویی مسئولین دانشگاه به شدت عصبانی بودند از خوردن غذا خودداری کردند و ظرف های غذا و میز و صندلی های سلف را به زمین کوبیدند و با سر دادن شعارهایی اعتراضات خود را بیان کردند. پس از گذشت حدود نیم ساعت از آغاز تجمع دکتر کارپرورفر معاون دانشجویی دانشگاه وارد جمع دانشجویان شد، اما نکته جالب این بود که همچون همیشه کارپرورفر همراه با تعدادی از دانشجویان بسیجی و شبه امنیتی که محافظ و بادیگارد او به شمار می روند در میان دانشجویان حاضر شد که این مساله با اعتراض دانشجویان همراه بود. کارپرورفر رئیس کمیته انضباطی دانشگاه و از عوامل اصلی برخوردهای اخیر با فعالین سیاسی- دانشجویی دانشگاه شیراز است که با دادن امتیازهای مختلف به دانشجویان بسیجی و شبه امنیتی به سختی از سوی آنها تحت حمایت است.
با حضور کارپرورفر دانشجویان با سر دادن شعارهایی همچون « کارپرور بی عرضه استعفا، استعفا»، «دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد» و «کارپرور، کارپرور، استعفا استعفا » خواستار استعفای او شدند.
در ادامه کارپرور تحت حمایت نیروهای بسیجی که از لحظه حضور او مداوم بر تعدادشان افزوده می شد، توانست در میان دانشجویان قرار گیرد و با آنها صحبت کند. او با ویروسی خواندن بیماری و رفع مسئولیت از خود اعلام کرد که غذای دانشگاه هیچ مشکلی نداشته که این مساله باعث اعتراض شدید دانشجویان شد و تعدادی از آنها با نشان دادن گواهی های پزشکی که در آن بیماری دانشجویان مسمومیت غذایی شدید ذکر شده بود دروغگویی کارپرورفر را اثبات کردند و خواستار پاسخگویی و استعفای او شدند.
در حالی که هر لحظه بر تعداد دانشجویان افزوده می شد و دانشجویان مصرانه خواستار استعفای او بودند تعدادی از همان دانشجویان بسیجی و محافظین او با حمله به سایر دانشجویان و ایجاد سر و صدا و زد و خورد باعث درگیری بین دانشجویان شدند. در این میان یکی از دانشجویان بسیجی به نام کریمی که سابقه ای طولانی در حمایت از مسئولان دانشگاه و برخورد با دانشجویان معترض در جریان تجمعات قبلی دانشگاه شیراز دارد با درخواست برکناری پیمانکار غذا مسئولیت را از کارپرورفر سلب و از او حمایت کرد که این مساله با اعتراض شدید دانشجویان همراه شد. به گزاش خبرنامه امیرکبیر، یکی از دانشجوین معترض در مخالفت با این سخنان اعلام کرد که کارپرورفر باید استعفا دهد، در غیر اینصورت دانشجویان معترض رسما در دادگاه از او شکایت خواهند کرد که این صحبت ها به شدت مورد تشویق قرار گرفت.
سرانجام پس از رد و بدل شدن صحبت های زیادی بین دانشجویان و کارپرورفر، دانشجویان اعلام کردند که هرگز از درخواست خود منصرف نخواهند شد و در روزهای آینده به تجمع خود ادامه خواهند داد.








وحشت جمهوری اسلامی از قيام قهر آميز مردم


وحشت جمهوری اسلامی از قيام قهر آميز مردم
فریدون گیلانی
حالاكه آمریكا حمله نكرد ، ما خودمان حمله می كنیم . البته هنوز معلوم نیست كه جنگی در بگیرد ، یا در نگیرد ، اما در ذهن مالیخولیائی حاكمیت اسلامی، جز این دور نمی زند كه چون هدف هر حمله و جنگی مردمند ، حالا كه آمریكا حمله نكرده ، ما خودمان حملات مان به مردم را ، حالا به هر بهانه ای ، تشدید می كنیم . این پندار جنون آمیز ، مدتی است كه دیوانه وارتر از همیشه به مردم هجوم برده و در صفوف مقدم آنان ، جنبش كارگری ، جنبش دانشجوئی ، جنبش زنان و مجموعه ی اعتراض های جامعه ای را كه به ستوه آمده ، هدف گرفته است . بدنه ی به ستوه آمده ی این اعتراض دم افزا را ، جوانانی تشكیل می دهند كه در زمان به سرقت رفتن قیام مردم علیه استبداد پادشاهی ، یا خیلی ها شان هنوزچشم به جهان نگشوده بودند ، یا در سنین كودكی بودند . نسل سوخته ی قیام ضد سلطنتی هم كه در میانگین سنی پنجاه سالگی ، به موازات بازماندگان سال 57 در سنین بالاتر ، از درون می سوزد تا كی مردمی كه به تله ی اسلام سیاسی ساخت ایالات متحده ، بریتانیا ، اسرائیل و اخوان المسلمین افتاده اند از این مهلكه خلاص شوند ، چشم امید به نسل پس از سال 57 دوخته و خود نیز، یا از دوردستی بر آتش دارند ، یا با نفس تنگی هم كه شده ، شانه به شانه ی جوانان دركارند . راه برون رفت جمهوری اسلامی از امواج دریای متلاطمی كه برای خود ساخته است ، بحران است كه در آخرین نقطه ی امید خود به جنگ ختم می شود . سید علی خامنه ای كه فكر می كند به قول خمینی جانشینی او به جای پیامبرش محمد به مثابه اتمام رسالت « رسول الله » است ، هوا را پس می بیند . سازمان های اطلاعاتی و نظامی و انتظامی و امنيتی و دستگاه سیاسی تحت رهبری او هم ، زمینه اجتماعی را در صورت عدم وقوع بحران مورد انتظار ، برای ماندن مناسب نمی بینند . و بدیهی است كه تا آخرین لحظه سعی می كنند حتی به قیمت انهدام كشور و عمل رایج انتحاری در اسلام سیاسی هم كه شده ، مثل سایر نمونه های خود در تاریخ جهان ، از موضع قدرت با واقعیتی كه در جهت عكس پندار آنان جریان دارد برخورد كنند ، یا نه ، بحران غیر منتظره بسازند . در هر صورت ، چه این بحران به وقوع بپیوندد ، یا آن چه در این زمینه رشته اند پنبه شود ، هدف اصلی تعمیق اختناق ، تخفیف فشارهای اجتماعی و تشدید سركوبی ظرفیت نهفته ی قیام در جامعه است . اعدام های پی در پی خیابانی ، تشدید ضرب و شتم مردم عادی ، تشر زدن های مداوم به مردم ، مانور سی هزار نیروی جلاد با چهار هزار خود رو در تهران به نام تامین امنیت ، پیشنهاد مسلح كردن نیروهای بسیج به سلاح سنگین ، و اعتراف یكی از سران رژیم كه ما باید با پائین آمدن قیمت نفت آماده ی تقابل با شورش های اجتماعی باشیم و ... همین هدف را پیش می برد . احتمال وقوع ، یا عدم وقوع جنگ پیش از خروج جرج بوش از كاخ سفید در بیستم ژانویه 2009 ، هنوز برای مفسران و تحلیل گران مستقل جهان هم به طور قطعی روشن نیست . بعضی ها ، بنا به واكنش های جمهوری اسلامی ، اسرائیل و قدرت غالب در ایالات متحده ، بر آنند كه ارتش تحت فرمان بوش – كه ارتش اسرائیل را هم به قول آقای سیمور هرش شامل می شود - ، پیش از مراسم انتقال قدرت ، دست كم از طریق اسرائیل دست به حمله نظامی خواهد زد كه در این صورت ، جمهوری اسلامی بنا به تهدید هائی كه می شنویم پاسخ خواهد داد كه در نتيجه ، به قول كاندولیزارایس وزیر خارجه بوش ، ایالات متحده از متحد خود دفاع خواهد كرد . عده ای از ایشان هم اطمینان دارند كه ایالات متحده در شرایط كنونی دست به چنین حماقتی نخواهد زد . بنابراین ، درك و تحلیل بنا به تلاش برای گیج كردن عقربه ی شناخت ، یكدست نیست . از سوی دیگر اما : - جان بالتون جنگ طلب معروفی كه در بالاترین رده قدرت غالب محافظه كاران جدید عمل می كند ، اما ظاهرا هیچ گونه مسئولیت دولتی ندارد ، علنا گفته است كه جرج بوش پیش از ترك كاخ سفید ، به ایران حمله نظامی خواهد كرد . - جرج بوش مدام تاكید می كند كه پیش از بیستم ژانویه 2009 ، برای دست زدن به هر اقدامی با باراك اوباما مشورت خواهد كرد كه در عمل ، اما به شیوه ای دیگر ، دست كمی از او ندارد ، ولی بنا به اختیار قانونی خود ، برای حمله نظامی نیازی به این مشورت ، و حتی گرفتن رای از كنگره ندارد . اختیار رئیس جمهوری ایالات متحده به عنوان فرمانده كل قوا ، دست كم در طول 116 سال گذشته ، به هر حمله ای كه آن را به صلاح امنیت ملی و منافع شركت های آمریكائی دیده ، دست زده است . در عین حال ، این بار می تواند زیك زاك بزند و با آماده سازی هائی كه از پیش صورت گرفته ، اسرائیل را در خط اول حمله قرار بدهد.- جانشین « رسول اكرم » ( بنا به گفته خمینی درصفحه 23 مانیفست ولایت فقیه یا حكومت اسلامی ، ) مدام عربده می كشد و بر طبل جنگ می كوبد . - محمود احمدی نژاد عامل اجرای فرامین خلیفه ، مامور پژواك این صدای هولناك است و حتی می گوید فقط مردم زنجان ( یعنی آن هائی را كه با صدها اتوبوس از اطراف و اكناف به زنجان برده اند تا ایشان را مردم زنجان جا بزنند ، ) تنگه ی آمریكا را خرد خواهند كرد و به همین جهت است كه یك دانشجوی دوره دكترا، پس از دریافت سردوشی خود ، به استاد راهنمایش چاقوی دسته استخوانی كار زنجان هدیه كرده تا با آن ، دست آمریكائی ها و اسرائیلی ها را ببرد !!- سایر فرماندهان نظامی خلیفه هم ، چه با آزمایش موشك و انجام مانور ، یا با تهدیدهای لفظی، سخن از جنگ می گویند و حتی همین چند روز پیش ، یكی از رده های بالاشان گفته است كه وقوع جنگ حتمی است . - بهانه هائی مثل غنی سازی اورانیوم و دخالت های جمهوری اسلامی در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین هم كه هنوز روی میز پنتاگون هر روز گردگیری می شوند .- بحران مالی ايالات متحده كه به اروپا و سراسر جهان سرايت كرده ، نياز به واقعه ای غير مترقبه دارد كه می تواند جنگی ديگر باشد .و ... و ... و ...اما احتمال وقوع چنین بحرانی ، هنوز ؛ و با وجود سخنان اخیر اهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل كه لحنی تند داشت ، روشن نیست . اما جمهوری اسلامی می تواند همچنان از این حربه برای تشدید سركوبی و نسق گرفتن از مردم استفاده كند .
پس ، تا كنون حمله ای از جانب ایالات متحده و اسرائیل صورت نگرفته و احتمالش نیز ، با وجود اصرار سران اسلامی ، قابل تردید است . بنابراین ، از آن جا كه سیاست دموكرات ها عموما به جای دخالت نظامی مستقیم یا عملیات علنی (Overt Operation) ، عملیات پنهانی ( Covert Operation) است ، خلیفه از ترس آن كه مبادا كارت جنگش بسوزد ، با كارت تشدید اختناق و ایجاد رعب و وحشت بازی می كند ، تا جائی كه يكی دیگر از مسئولان رده بالایش می گوید برای برخورد با شورش های احتمالی ، بسیج را به سلاح سنگین مجهز می كنیم . در آستانه شانزده آذر و تشدید اعتراض های كارگری و به ستوه آمدن مردم از تعمیق فقر و گرانی و فلاكت و تهدید ، جمهوری اسلامی كه می داند با وقوع جنگ این مردم ایرانند كه زیر تیغ هر دو دشمن می روند ، دست كم ، و عجالتا ، تیغ خودش را تمام عياراز نیام بركشیده است . جمهوری اسلامی از قیام و شورش مسلحانه مردم می ترسد و خود را آماده ی تقابل با آن می كند . آیا نیروی مقابل كه توان توده هاست ، به این واقعیت پی خواهد برد كه سرانجام باید ماهیت بازی های حقوق بشری وخیمه شب بازی امضا جمع كردن را بشناسد و به این واقعیت پی ببرد كه راهی جز بر خورد قهر آمیز با چنین جنایتكارانی ندارد ؟ وقتی حاكميت با چنين حالتی از قيام مردم می هراسد ، مردم قيام خواهند كرد ؟ من فكر می كنم مردم ايران راهی جز اين برای برون رفت از بحران هولناك كنونی ندارند . 26 نوامبر 2009

ديپلوماسی خر فروشان!محمدعلی اصفهانی









ديپلوماسی خر فروشان
جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷ - ۲۸ نوامبر ۲۰۰۸محمدعلی اصفهانی

راه، بی آغاز نيست. از جايی آغاز شده است. راه، بی پايان نيست. در جايی به پايان خواهد رسيد. در آغاز نيستيم. از آغاز گذشته است راه. در پايان نيستيم. به پايان نرسيده است راه.


می شود در آغاز باشيم: اگر راه را برگرديم در آغازيم.
می شود هم در پايان باشيم:
اگر توقّف کنيم در پايانيم.اين راه، فقط وقتی که در آن می روند وجود دارد.
می گويند که پس پسکی برويد تا بی آن که کسی بفهمد، بی سرو صدا برگشته باشيد. اما نمی شود پس پسکی رفت. مگر فاصله ی ميدان آزادی و ميدان فوزيه را. و راه، خيلی وقت است که از اين فاصله گذشته است.اين راه، هيچ فاصله يی را در پشت سر خود باقی نمی گذارد. فاصله ها بعد از طی شدن می سوزند و محو می شوند در اين راه.می گويند که طريقه ی ديگری هم هست: درجا بزنيد. پا بزنيد. اما در جا. يعنی درجا. اينطوری همه فکر می کنند که داريد همچنان می رويد.اما نمی شود درجا زد. اگر درجا بزنيم اين فقط ديگران نيستند که خيال می کنند که داريم همچنان می رويم. خودمان هم خيال می کنيم که داريم همچنان می رويم. بدون آن که داشته باشيم همچنان برويم. خاصيت درجا زدن اين است.توقف کردن بهتر است از درجا زدن. چون آدم وقتی که توقف کرده است می داند که توقف کرده است. اما وقتی که درجا می زند حس می کند که دارد راه می رود.اگر درجا بزنيم شايد خيال کنيم که داريم سر ديگران کلاه می گذاريم و نمی رويم در حالی که آن ها فکر می کنند که می رويم. ولی آخر سر به سرنوشت ملا نصرالدين مبتلا خواهيم شد که به دروغ می گفت بدويد که سر کوچه آش می دهند. و بعد، وقتی که ديد همه دارند کاسه به دست می دوند، خودش هم کاسه يی گرفت و تا سر کوچه دويد تا آش بگيرد.توی کاسه ی ملا نمی دانم چه گذاشتند. اما توی کاسه ی ما نفرين خواهند گذاشت.مادران نفرينمان خواهند کرد. دختران هنوز به دنيا نيامده را می گويم من. پدران نفرينمان خواهند کرد. پسرانِ پسرانِ به خاک خفته را من می گويم باز.همه نفرينمان خواهند کرد:ـ بی ستاره باد شبانتان!و وقتی که شب هامان بی ستاره شوند نمی توانيم جهت راه را بيابيم. ستاره ها نشانه های راهند. و نشانه های راه، وقتی که نباشند، راه، بی نشانه خواهد بود. سَمت نخواهد داشت يعنی.و رفتن، وقتی که سَمت نباشد، مثل نرفتن است. اصلاً مثل نرفتن هم نيست. مثل نرفتن اگر بود، باز ـ حداکثر ـ نرفتن بود. رفتن اما وقتی که سَمت نباشد باز هم رفتن است. اما به بيراهه.و چه بد است که آدم توی راه، بيراهه برود. توی راه، پر از بيراهه هاست. راه را از بيراهه با ستاره می شود شناخت. مثل سهره ها.سهره ها هم همينطوری است که راه را از بيراهه باز می شناسند. در شب های پرواز دسته جمعی. و ستاره ها نشانه های راهشان هستند اين عاشق ها.عاشق بودن خوب است. ولی عاقل بودن هم لازم است. برای سهره ها عاشق بودن کافی است. برای آدم ها نه.عاشق بودن و عاقل بودن با هم فرق دارند. اما با هم متناقض نيستند. مکمل يکديگرند. حالا البته بعضی ها فقط عشق را ممکن است قبول داشته باشند. اين ها زيادی «عشقی» هستند. و بعضی ها هم البته حالا ممکن است فقط عقل را قبول داشته باشند. اين ها عقلشان کم است.دو چيزی که با هم فرق دارند اما با هم متناقض نيستند، احتمالاً می توانند يکی باشند. يعنی يکی نباشند بلکه دو تا باشند. اما دو تا يکی که جلوه ی يک يکی ديگرند. يک يکی يی که اين دو تا يکی، در او يکی می شوند.چرت است اين که می گويند «عشق مادون عقل» و «عشق مافوق عقل». عشق و عقل ـ اگر عشق، عشق باشد و اگر عقل، عقل ـ نه مادون و مافوق يکديگرند؛ و نه مافوق و مادون يکديگر. دوتا يکی هستند که جلوه ی يکی ديگرند:
آدم!البته آدم داريم تا آدم. و اين، بحثش جداست...آن عقل که مکمل عشق نيست، عقل نيست. ماشين حساب است. و آن عشق که مکمل عقل نيست، عشق نيست. مشنگی است. وجد و حال آن درويش عقل باخته است که مولانا در آن قصه ی آن شبِ آن خانقاهِ نيمه راه گفته استش.درويشانِ نادويش، خر درويش رهگذر پناه برده برای خوابِ شب به خانقاه ميان راه را به جای تيمار کردن، بردند و فروختند و طعامی تهيه کردند و خوردند و شنگول شدند و دست افشاندند و پا کوبيدند و دَم گرفتند که:
ـ خر برفت و خر برفت و خر برفت!و درويش بی خبر از همه جا هم با آنان به سماع اندر آمد و دست افشان و پاکوبان همان خواند که همه می خواندند:
ـ خر برفت و خر برفت و خر برفت!و وجد و حالش ادامه داشت، ادامه داشتنی. اما فقط تا صبح. بعد از طلوع آفتاب و وقتِ ادامه دادن به راه و مابقی قضايا...اگر آن درويش مشنگِ عقل باخته، از همه جا و همه چيز بی خبر بود، عاشقان عاقل اما از همه چيز و از همه جا باخبرند: از نيرنگ نادرويشانِ به نا حق نشسته در خانقاه های نيمه راه گرفته، تا ديپلماسی خر فروشان و خر خران تالار ها و سر سرا های آن طرف دنيا!و اگر چنين نباشد، که کلاه همه مان پس معرکه خواهد بود. مگر نه؟
۸آذر ۱۳۸۷www.ghoghnoos.org

از فراخوان کانون نویسندگان ایران علیه سانسور و اختناق

از فراخوان کانون نویسندگان ایران علیه سانسور و اختناقحکومت اسلامی حمایت کنیم!
پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۸۷ - ۲۷ نوامبر ۲۰۰۸
کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، ضمن محکوم کردن صدور احکام غیرانسانی علیه فعالین جنبش های اجتماعی آزادی خواه و عدالت جو و هم چنین روزنامه نگاران و نویسندگان، خواستار آزادی بی قید و شرط و سریع همه زندانیان سیاسی، لغو هرگونه شکنجه و اعدام و هم چنین آزادی بی حد و حصر بیان و قلم و تشکل است. و از همه تشکل های نویسندگان، روزنامه نگاران و دیگر تشکل ها انتظار دارد، با محکوم کردن جنایات حکومت اسلامی ایران، از مبارزات حق طلبانه مردم کشور ما حمایت کنند.
اخیرا علی خامنه، رهبر حکومت اسلامی ایران که در جهان به عنوان دشمن درجه اول آزادی بیان و رسانه ها معروف است، هم زمان با استقرار و نمایش بیش از ۳۰ هزار نیروی نظامی و انتظامی، در خیابان های تهران (مانور نظامی برای سرکوب شورش های شهری)، طی سخنانی که روز ۱۵ آبان ۱۳۶۷ - ۵ نوامبر ۲۰۰۸ ایراد داشت، از سران و ارگان های سرکوبگر حکومت خواست که تیغ سانسور را بر بالای سر رسانه های مستقل و مخالف دولت به حرکت در بیاورند. سخنان خامنه یی و اقدامات سرکوبگرانه مزدوران ولی فقیه، علیه آزادی بیان و رسانه ها، موجی از نگرانی، در جامعه روشنفکری ایران به بار آورده است و خبرهای منتشر شده در رسانه های تحت سانسور ایران، بر ابعاد این نگرانی ها می افزاید. خبرها وحشتناک است. برخی از آن ها را مرور می کنیم:ساعاتی بعد از انتشار سخنان خامنه ای، هفته نامه شهروند، وابسته به جناحی از حکومت، به دليل «غير‏واقعی جلوه دادن برخی اقدامات دولت» توقيف شد.‏هيئت نظارت حکومت اسلامی بر مطبوعات، با تداوم توقيف و لغو امتياز نشريات، نه تنها استقلال حرفه ای و امنيت شغلی روزنامه نگاران و نویسندگان و هنرمندان را زیر پا می گذارد، بلکه آن ها را به زندان و حتی مرگ تهدید می کند. «افشین شمس»، کاریکاتوریست اصفهانی و فعال جنبش کارگری به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است. محمدحسن فلاحیه زاده، روزنامه نگار ار تاریخ 14 مهر 1387 در زندان به سر می برد. وی در دادگاهی غیرعلنی و بدون داشتن وکیل مدافع به زندان محکوم شده است.صالح نیک بخت، وکيل يوسف عزيزی بنی طرف، نويسنده و روزنامه نگار، روز چهارشنبه هفته گذشته، گفته است: دادگاه تجديد نظر حکم پنج سال زندان موکل وی را تاييد کرده است. يوسف عزيزی بنی طرف، ۵۸ ساله، سه سال پيش از سوی شعبه پانزده دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به اتهام «اجماع و تبانی برای بر هم زدن امنيت داخلی کشور» به پنج سال زندان محکوم شده بود.مسعود کردپور، روزنامه نگار، در تاریخ ٢٤ مهر ماه از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب مهاباد به یک سال زندان محکوم گردیده است. ده ها تن از فعالین جنبش دانشجویی دانشگاه های کشور، از جمله دانشگاه های تبریز، اصفهان و پیام نور اردبیل زندانی و یا به بی دادگاه های حکومت اسلامی احضار شده اند. هم چنین کمیته انضباطی دانشگاه خواجه نصیر تهران 5 تن از دانشجویان این دانشگاه را احضار کرده است. دادگاه انقلاب سنندج، ياسر گلی، دانشجوی کرد دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج را به «اتهام اقدام عليه امنيت ملی و ارتباط با يکی از احزاب کرد» به 10 سال حبس در زندان شهر بافت محکوم کرده است.در روزهای اخیر، ماموران اداره اطلاعات حکومت اسلامی، «شهناز غلامی»، روزنامه نگار و فعال اجتماعی را در منزلش در شهر تبریز بازداشت کرده اند. شهناز غلامی، مدتی قبل از سوی دادگاه حکومت اسلامی به اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی»، به 6 ماه زندان تعزیری محکوم شده بود. گفتنی است که این روزنامه نگار از سال 68 تا 73 به اتهام فعالیت های سیاسی در تبریز زندانی بوده است. جلسه رسیدگی به اتهامات «خدیجه مقدم» از فعالان جنبش زنان و همسرش دکتر «علی اکبر خسرو شاهی»، در دادگاه حکومت اسلامی در تهران برگزار شده است. و زینب پیغمبر زاده، که قبلا نیز بازداشت شده و 10 روز را در زندان اوین به سر برده بود، به دلیل شرکت در تجمع فعالان جنبش زنان در 13 اسفند ماه سال گذشته، باید هر ۴ ماه یک بار نیز خود را به یکی از مراکز اداره اطلاعات معرفی کند. عبدالرضا رجبیف زندانی سیاسی، وابسته به سازمان مجاهدین خلق طی روزهای اخیر یک روز پس از آن که از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شد به طرز مشکوکی به قتل رسیده است و جنازه اش به خانواده اش تحویل داده شده است.۱۲ تن از کارگران کارخانه لاستیک البرز، به دنبال شکایت کارفرمای این شرکت به شعبه ۷ بازپرسی دادسرای سعادت آباد تهران احضار شده اند. و بیش از ۱۲۰۰ کارگر کارخانه لاستیک البرز ۷ ماه حقوق و مطالبات معوقه خود را دریافت نکرده اند.دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۷، وزیر کار و امور اجتماعی دولت پاسدار احمدی نژاد، اعلام کرده است که «بر اساس آخرین آمارهای منتشره از سوی مسئولان تامین اجتماعی، در شش ماهه نخست سال جاری بیش از 250 هزار نفر از کارگران، بی کار شده اند.». این افراد هیچ گونه مزایا و حقوقی دریافت نمی دارند.وضعیت معیشت اکثریت مردم کشور ما، و نیز ابعاد سانسور و اختناق و نقض حقوق بشر در به حدی وسیع وهولناک است که حتا برای اولین بار «بان کی مون»، دبيرکل سازمان ملل متحد، گزارش تکان دهنده ای از وضعيت حقوق بشر در ايران منتشر کرده است. در این گزارش بالاترين مقام سازمان ملل، مجازات هایی هم چون اعدام نوجوانان، تبعيض حقوقی ميان زن و مرد، دستگيری های خودسرانه، محدوديت آزادی عقيده و بيان، افزايش فشار بر اقليت های قومی و مذهبی و از جمله اعمال فشار بر جامعه بهاييان و... را محکوم کرده است.اخیرا (۱۹ آبان ماه ۱۳۸۷ - ۹ نوامبر ۲۰۰۸)، یک بی دادگاه حکومت اسلامی، که از بالاترین مقامات تا پایین ترین رده های مدیران آن، روز روشن به اختلاس و چپاول منابع و ثروت های جامعه اشتغال دارند، در یک اقدام ضد انسانی، حكم قطع انگشتان دست دو جوان نگون بخت را که صرفا به دلیل فقر و محرومیت و گرسنگی دست به سرقت زده اند؛ در تهران صادر كرده است. نام این دو جوان نگون بخت «سهیل- م» و «نادر- خ» اعلام شده است.مجلس «ضد ملی» آخوندی فاش کرده است که دولت پاسدار احمدی نژاد، بدون مجوز میلیاردها دلار از ذخیره ارزی کشور برداشت کرده و کشور را با بحران فزاینده ای مواجه ساخته است. منصور اسانلو، رئیس هیئت مدیره این شرکت از سوی ماموران زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنچه در سطور فوق به آن اشاره کردیم، فقط چند نمونه از هزاران جنایت حکومت اسلامی علیه بشریت است. بنابراین، سرکوب و جنایات حکومت اسلامی، در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جریان دارد و روزبه روز به ویژه در زمینه آزادی بیان و اندیشه، وخیم تر و غیرقابل تحمل تر می شود.بیانیه جدید کانون نویسندگان که در تاریخ ۲۲ آبان ۱۳۷۸، انتشار یافته است، ابعاد این فاجعه را بازگو می کند: «آزادی انديشه و بيان حق طبيعی هر انسانی ست، زيرا به طور طبيعی هر انسانی میانديشد و هيچ دليل طبيعی نيز برای جلوگيری از بيان انديشه او وجود ندارد. آن چه موجب سلب اين حق از انسانی میشود، منافع نظام هايی است که برای تداوم خود در صدد حذف انديشه مخالف برمی آيند...» در ادامه این بیانیه امده است: «اما وضع ايران از بيش تر کشورهايی که در آن ها آزادی انديشه و بيان سلب می شود، وخيمتر است. البته جامعه ايران و به ويژه نويسندگان و هنرمندانِ آن سال هاست که با پديده سانسور دست به گريبان اند؛ اما ظرف دو سه سال اخير اين پديده چنان دامنه گسترده ای يافته است که جز قلع و قمع فرهنگی نامی بر آن نمی توان نهاد..» در این بیانیه تاکید شده است: «کانون نويسندگان ايران که دو تن از چهره های برجسته آن، محمد مختاری و محمدجعفر پوينده، در سال های اخير در راه آزادی انديشه و بيان جان باخته اند، به پيروی از اصول مندرج در منشور خود، در برابر اين موج رو به گسترش سانسور که بسياری از نويسندگان و هنرمندان را در عمل خانه نشين کرده و آثار آنان را در محاق فرو برده است، اعتراض و انزجار خود را اعلام می کند. در همين راستا، کميته مبارزه با سانسور کانون روز ۱۳ آذر را به ياد جان باختگان آذرماه ۷۷ به عنوان روز مبارزه با سانسور اعلام و از نويسندگان و هنرمندان در داخل و خارج کشور می خواهد تا صدای اعتراض خود را با صدای ما درآميزند. باشد که روزی سايه سنگين سانسور از سر ادبيات و هنر برداشته شود.» کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، همانند گذشته، با تمام توان، از فراخوان کانون نویسندگان، در داخل کشور حمایت می کند و از همه اعضای خود در سراسر کشورهای غربی می خواهد به منظور راه اندازی یک کمپین گسترده در دفاع از آزادی بیان و اندیشه وهم چنین در دفاع از جنبش های اجتماعی برابری طلب جامعه ایران، با هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران (در تبعید) به تبادل نظر و همکاری بپردازند.کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، ضمن محکوم کردن صدور احکام غیرانسانی علیه فعالین جنبش های اجتماعی آزادی خواه و عدالت جو و هم چنین روزنامه نگاران و نویسندگان، خواستار آزادی بی قید و شرط و سریع همه زندانیان سیاسی، لغو هرگونه شکنجه و اعدام و هم چنین آزادی بی حد و حصر بیان و قلم و تشکل است. و از همه تشکل های نویسندگان، روزنامه نگاران و دیگر تشکل ها انتظار دارد، با محکوم کردن جنایات حکومت اسلامی ایران، از مبارزات حق طلبانه مردم کشور ما حمایت کنند.کانون نویسندگان ایران (در تبعید)بیست و پنجم نوامبر ۲۰۰۸kanoon_dt@yahoo.comwww.iwae.org

Photo essay: Rare LIFE magazine photos of Iran




LIFE Past
Photo essay: Rare LIFE magazine photos of Iranby SM21-Nov-2008
It has just been announced that we can "search millions of photographs from the LIFE photo archive, stretching from the 1750s to today. Most were never published and are now available for the first time
through the joint work of LIFE and Google." Here are some from Iran before 1979.

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

6آذر :گروه حقوق بشری اسرائيل:اسرائيل بيش از دو هزار شهروند غير نظامی فلسطينی را طی هفت سال کشته است.


6آذر :گروه حقوق بشری اسرائيل:اسرائيل بيش از دو هزار شهروند غير نظامی فلسطينی را طی هفت سال کشته است. بی بی سی:يک گروه حقوق بشری اسرائيل می گويد اسرائيل بيش از دو هزار شهروند غير نظامی فلسطينی را طی هفت سال کشته است. گروه "ييش دين" می گويد که اين تعداد فلسطينی طی سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ ميلادی کشته شده اند اما تنها در سيزده مورد عليه سربازان اقامه دعوی شده است. اين گروه حقوق بشری می گويد تنها پنج سرباز اسرائيلی به علت مشارکت در مرگ شهروندان غيرنظامی فلسطينی محکوم شده اند. ارتش اسرائيل در پاسخ گفته است که نمی توان از طريق آمار و ارقام در مورد استانداردهای اخلاقی اين نهاد نتيجه گيری کرد. "ييش دين" می گويد از زمان آغاز قيام (انتفاضه) دوم فلسطينی ها، بيش از ۱۲۰۰ مورد تحقيق بر روی سربازان اسرائيلی صورت گرفته اما تنها در ۷۸ مورد عليه سربازانی که در کشتار غير نظاميان دست داشتند، اتهامی مطرح شده است. اين گروه حقوق بشري، گزارش خود را بر مبنای آمار ارتش اسرائيل تهيه کرده است. در گزارش اين گروه آمده حتی در مواردی که سربازان اسرائيلی مقصر شناخته شدند، حکم صادر شده برای اين سربازان با عمل انجام شده تناسب نداشته است. به گفته ييش دين، در موردی که يک سرباز اسرائيلي، يک شهروند غيرنظامی فلسطينی را از فاصله نزديک با گلوله لاستيکی کشت و اين اقدام از سوی وزير دفاع اسرائيل علنا مورد انتقاد قرار گرفت، در نهايت به محکوميتی جزئی مانند " رفتار نامناسب" منجر شد. تنها در چهار مورد سربازان اسرائيلی به اتهام قتل و آدم کشی محکوم شدند. گروه حقوق بشری "ييش دين" که بر وضعيت حقوقی فلسطينيان در کرانه غربی اشغالی و غزه نظارت می کند در سال ۲۰۰۵ تاسيس شده است. اين گروه به ادامه نقض حقوق فلسطينی ها در اراضی اشغالی معترض است. 'ترور افراد تحت تعقيب' در همين حال روزنامه اسرائيلی هاآرتص در شماره امروز خود گزارشی را منتشر کرده که در آن گفته شده سربازان اسرائيلی به توصيه های دادگاه عالی در مورد پيگيری افراد تحت تعقيب فلسطينی عمل نمی کنند. در اين گزارش آمده که نيروهای دفاعی اسرائيل، ترور افراد در کرانه غربی را تائيد کرده اند در حالی که اين امکان وجود داشت که اين افراد بازداشت شوند. اين گزارش می گويد افسران عالی رتبه اسرائيلی مجوز قتل اين افراد را صادر کرده اند، حتی در شرايطی که امکان کشته شدن افراد بی گناه نيز وجود داشت.

7آذر :واکنش اسرائيل به اعدام يکنفر در ايران بجرم جاسوسی برای اسرائيل



















7آذر :واکنش اسرائيل به اعدام يکنفر در ايران بجرم جاسوسی برای اسرائيل عصر ايران:سايت فارسى وزارت خارجه اسرائيل پس از اعلام خبر اعدام على اشترى به جرم جاسوسى براى رژيم صهيونيستى اعلام کرد: على اشترى يک ايرانى وطن‌پرست واقعى بود و از اين رو همکارى با سازمان‌هاى اطلاعاتى خارجى عليه برنامه هسته‌اى ايران را رسالت ميهنى خود مي‌دانست! وزارت‌خارجه رژيم صهيونيستى با انتشار يادداشتى در تاريخ 24 نوامبر (4 آذر) ضمن تائيد همکارى جاسوسى على اشترى با نهادهاى امنيتى اسرائيل در خصوص برنامه هسته‌اى جمهورى اسلامى ايران تاکيد کرد: "على اشترى يک ايرانى وطن‌پرست واقعى بوده که مي‌دانسته ادامه تلاش حکومت ايران براى رسيدن به بمب هسته‌اى (!) ممکن است براى ملت ايران فاجعه‌بار باشد و از اين رو با سازمان‌هاى اطلاعاتى خارجى عليه اين برنامه‌‌ها همکارى مي‌کرده و آن را رسالت ميهنى خود مى دانسته است".

Iraq WarDetailsCommentsMore from userIraq War - 59:39 - ۲۰۰۴/۳/۲۴

7آذر :توافقنامه امنيتى عراق و آمريكا در پارلمان عراق تصويب شد فارس:
توافقنامه امنيتى عراق و آمريكا كه يكشنبه گذشته در كابينه دولت عراق به تصويب رسيده بود، پس از چندين جلسه بحث و مشاجره در بين نمايندگان پارلمان عراق سرانجام با اكثريت آرا به تصويب رسيد. به گزارش شبكه تلويزيونى الجزيره، پارلمان عراق پس از شنيدن نظرات موافقان و مخالفان پيش‌نويس اين توافقنامه را كه "توافقنامه خروج نيروهاى آمريكايى از عراق" تغيير نام داده، امروز در پارلمان به راى گذاشت كه با اكثريت آرا يعنى از مجموع 275با راى 144نمايندگان مجلس به تصويب رسيد. تصويب اين توافقنامه در حالى با راى دو سوم آرا در پارلمان به تصويب رسيد كه پيش از اين آيت‌الله سيستانى از مراجع شيعيان عراق بر رسيدن به "توافق ملى" در امضاى اين توافقنامه تاكيد كرد و از سفر برخى از نمايندگان به حج و بي‌مسئوليتى آنها در بررسى توافقنامه امنيتى به شدت انتقاد كرده بود. قرار بود پيش‌نويس اين توافقنامه صبح ديروز در پارلمان به راى گذاشته شود كه به دليل اختلاف نظر فراكسيون‌هاى سياسى و نيز دادن فرصت بيشتر به آنها براى رسيدن به توافق درباره بندهاى مورد اختلاف به امروز موكول شده بود. پيش‌نويس‌ توافقنامه امنيتى يكشنبه گذشته در كابينه دولت نورى المالكى به تصويب رسيد و براى تصويب نهايى به پارلمان ارائه شد. پيش از امضاى اين توافقنامه پارلمان عراق، پيش‌نويس " سند اصلاح ملى" را به راى گذاشت. فراكسيون العراقيه امضاى توافقنامه امنيتى را مشروط به تصويب "پيش‌نويس اصلاح ملى " كرده بود. تصويب اين توافقنامه با مخالفت شديد جريان صدر مواجه شد و آنها با سردادن شعارهايى در حمايت از عراق و اشغالگرى مخالفت خود را با امضاى اين توافقنامه اعلام كردند.

Uncovered: The Whole... 56:08 - video.google.com

ali g interviews noa... 03:29 - youtube.com

Noam Chomsky Lecture... 55:12 - video.google.com

Noam Chomsky on 911 ... 04:44 - youtube.com

Iraq For Sale 1:15:40 - video.google.com

Iraq conspiracy 45:48 - youtube.com

نظر شما درباره‌ي قصه‌نویسی معاصر‌ایران چيست و‌ایا قصه‌نویسی‌ایران رو به رشد داشته است؟



۲۳ سال از مرگ نویسنده‌ی جوان‌مرگ ما دکتر غلامحسین ساعدی می‌گذرد. نویسنده‌ی پرکاری که در زیست ۵۰ ساله‌ی خود با آفرینشِ داستان‌ها و نمایشنامه‌های بسیار به غنای زبان فارسی در حوزه‌ی ادبیات داستانی افزود و دریچه‌ا‌ی تازه‌ رو به جهان ایرانی گشود و خود در تنهائیِ پرهیاهویِ عظیمی در غربت، دیده از جهان فروبست و در گورستان پرلاشر در کنار صادق هدایت آرمید تا باز نوای این حدیث غم‌انگیز جوان‌مرگی نویسندگانمان در غربت نغمه ساز شود.
بیست و سومین سالمرگ گوهر مرادِ ادبیات فارسی را، دست‌مایه‌ی انتشار دو نامه‌ی تامل‌برانگیز زیر می‌کنیم.
در دو نامه‌ی زیر گوهر مراد از عشق وافرش به ایران و زبان فارسی که آن را «ستون ِ فقراتِ یک ملّت عظیم»* می‌دانست، سخن می‌گوید. از تبعیدی جانکاه که در جانش رخنه کرده و روح خسته‌ی او را می‌آزارد و تاب و توان زیست را از او صلب کرده بود، فریادی جانکاه سر می‌دهد.
داریوش آشوری درباره‌ی آخرین دیدارش با ساعدی می‌نویسد: «آدرسش را گرفتم و با مترو و اتوبوس رفتم و خانه‌اش را پیدا كردم ... در را كه باز كرد، از صورت پف كرده‌ی او یكه خوردم. همان جا مرا در آغوش گرفت و گریه را سر داد. آخر سال‌هایی از جوانی‌مان را با هم گذرانده بودیم. چند ساعتی تا غروب پیش او بودم. همان حالت آسیمگی را كه در او می شناختم داشت اما شدیدتر از پیش. صورت پف كرده و شكم برآمده‌اش حكایت از شدت بیماری او داشت و خودش خوب می‌دانست كه پایان كر نزدیك است. در میان شوخی‌ها و خنده‌های عصبی، با انگشت به شكم برآمده‌اش می زد و با لهجه‌ی آذربایجانی طنزآمیزش می‌گفت: بنده می‌خواهم اندكی وفات بكونم. و گاهی هم یاد ناصر خسرو می‌افتاد و از این سر اتاق به آن سر اتاق می‌رفت و با همان لهجه می‌گفت:«آزرده كرد كژدم غربت جگر مرا.»
**
تبعید؛ این واژه‌ی غریب که بسیاری از نویسندگان نام‌آور ما را در چنبره‌ی خود پیچانده است و آنان را چونان مردابی در خود فرو می‌کشاند.


۱. یادداشت‌های غربت
الان نزدیک دو سال است که در اینجا آواره ام و هر چند روز را در خانه‌ی یکی از دوستانم به سر میبرم. احساس میکنم که از ریشه کنده شده ام. هیچ چیز را واقعی نمیبینم. تمام ساختمانهای پاریس را عین دکور تئاتر میبینم. خیال میکنم که داخل کارت پستال زندگی میکنم. از دو چیز میترسم: یکی خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی میکنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم. در فاصله‌ی چند ساعت خواب، مدام کابوسهای رنگی میبینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس کوچه های شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار میکنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست داده ام، نه جلوی مغازهای می ایستم، نه خرید میکنم، پشت و رو شده ام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیده ام. تمام وقت خواب وطنم را میبینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور. حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده اند. همه چیز را نفی میکنم. از روی لج حاضر نشدم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک نوع مکانیسم دفاعی میدانم. حالت آدمی که بیقرار است و هر لحظه ممکن است به خانه اش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجه ها است. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم. و این چنین زندگی کردن برای من بدتر از سالهایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر میبردم. در تبعید، تنها نوشتن باعث شده من دست به خودکشی نزنم. از روز اول مشغول شدم. تا امروز چهار سناریو برای فیلم نوشته ام که یکی از آنها در اول ماه مارس آینده فیلمبرداری خواهد شد. این سناریو کاملاً در مورد مهاجرت و در به دری است و یکی از سناریوها جنبه‌ی «آله گوریکال» (تمثیلگونه) دارد به نام مولوس کورپوس. در ضمن، دست به کار یک نشریه‌ی سه ماهه شده ام به نام الفبا که تا امروز سه شماره‌ی آن منتشر شده و هدف از آن زنده نگه داشتن هنر و فرهنگ ایرانی است. بله، مشکلات زبان به شدت مرا فلج کرده است. حس میکنم چه ضرورتی دارد که در این سن و سال زبان دیگری یاد بگیرم. کنده شدن از میهن در کار ادبی من دو نوع تأثیر گذاشته است: اول اینکه به شدت به زبان فارسی میاندیشم و سعی میکنم نوشته هایم تمام ظرایف زبان فارسی را داشته باشد. دوم اینکه جنبه‌ی تمثیلی بیشتری پیدا کرده است و اما زندگی زندگی در تبعید، یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شده ام. برای خودم غیرقابل تحمل شده ام و نمیدانم که دیگران چگونه مرا تحمل میکنند. دوری از وطن و بی خانمانی تا حدود زیادی کارهای اخیرم را تیزتر کرده است. من نویسنده‌ی متوسطی هستم و هیچوقت کار خوب ننوشته ام. ممکن است بعضیها با من هم عقیده نباشند. ولی مدام، هر شب و روز، صدها سوژه‌ی ناب مغز مرا پر میکند. فعلاً شبیه چاه آرتزینی هستم که هنوز به منبع اصلی نرسیده، امیدوارم چنین شود و یک مرتبه موادی بیرون بریزد.

نظر شما درباره‌ي قصه‌نویسی معاصر‌ایران چيست و‌ایا قصه‌نویسی‌ایران رو به رشد داشته است؟
□ اگر قصه‌نویسی معاصر‌ایران را بر مبناي همان تقسيم‌بندي متعارف ادباي «پير و پاتال» مثل سعيد نفيسي از دوران مشروطيت به بعد بررسي كنيم، درمی‌يابيم كه عوامل بسياري در آن تأثیر داشته است.
گرچه عده‌ای تأكيد دارند كه ما در گذشته قصه يا نوعي قصه داشته‌ایم و اشاره می‌كنند به آثاري مثل «داراب نامه» و آثاري كه در متون عارفانه‌ي ما وجود دارد. اما به نظر من قصه‌نویسی ما بيشتر تحت تأثیر فرهنگ غربي بوده است. ‌این تأثیر در هدايت در بعضي از آثار چوبك، در گلستان ديده می‌شود. پس يك عامل عمده در پيدايش‌ این شكل و فرم در‌ایران آشنايي با ادبيات غربي بوده است اما بر اثر عوامل گوناگون ‌این فرم يك شكل‌ ایراني پيدا كرده است. يعني درست است كه آدم‌ها به ناچار‌ایراني هستند و فضا هم ‌ایراني است اما گاهي الگو، گرته‌برداري از قصه‌نویسی غرب نيست. اگر از زاويه ديگري نگاه كنيم باز به دو گروه بر می‌خوريم. در قصه‌نویسی امروز چند نفري سبك و سياق خاصي دارند و عده‌ای اصلاً صاحب سبك به خصوصي نيستند. روي هم رفته اگر به حاصل‌ این دوران بنگريم، می‌بينيم كه كارهاي ماندني زيادي خلق شده است كه می‌توان آن‌ها را ترجمه كرد. تعدادي از‌این آثار به زبان‌هاي خارجي ترجمه شده است و اعتباري هم به دست آورده است. تارگي‌ها «ژيلبرلازار» مجموعه‌ای از قصه‌هاي‌ ایراني را به فرانسه ترجمه و چاپ كرده است كه با استقبال روبه‌رو شده و نقدهاي مفصلي درباره‌ي آن نوشته‌اند. قصه‌هاي ‌ایراني به زبان روسي نيز فراوان ترجمه شده است.

•نظر شما درباره ادبيات دوره اختناق ‌ایران چيست و ‌این ادبيات را در مقايسه با ادبيات اختناق ساير ملت‌ها در چه مرتبه‌ای می‌بينيد؟
□ اگر منظورتان از ادبيات اختناق، ادبياتي است كه در دوره‌ي اختناق وجود داشت بايد بگويم كه ادبيات ما در دروه‌ي اختناق به اجبار به سوي تمثيل رفته و جنبه‌يAllegorical پيدا كرد. من با‌این جنبه‌ي تمثيلي خيلي موافقم. وقتي قصه‌ای يا هر كار ديگر هنري به صورت تمثيلي بيان شود در هر دوره ديگري نيز قابل تأويل و تفسير است. در دوران گذشته، به جز قصه‌هاي شعاري كه من اصلاً به آن‌ها اعتقادي ندارم، قصه‌ای است كه فكر می‌كنند اگر آزادي به وجود بيايد و قصه رئاليستي رشد كند، داستان نويسي ما پيشرفت خواهد كرد معتقدم كه ادبيان داستاني ما اگر جنبه‌ي تمثيلي خود را از دست بدهد، ‌این بيم وجود دارد كه جنبه‌ي روزمره پيدا كند، ‌این نوع ادبيات را در همان زمان نوشتن می‌توان خواند اما بعد فراموش می‌شود. اما ادبيات اصيل در تمام دنيا يك جنبه تمثيلي داشته است. سال‌ها پس از چاپ آثار كنراد و همينگ‌وي هنوز می‌توان آثار آن‌ها را خواند. البته در ادبياتي كه در دوران اختناق در‌ایران نوشته شده، گاه كارها پيچيده شده و زياده از حد و اغراق جنبه‌ي تمثيلي و استعاره و سمبليسم به خود گرفته است.

•در قصه‌نویسی معاصر ما كساني كه واقعاً مطرح هستند، انگشت‌شمارند نظر شما درباره ي آن‌ها چيست؟
□ نظر من اصلاً مهم نيست. ‌این مسأله نيازمند بحث مفصلي است. مثلاً در مورد آثار هدايت، بعضي از آثار او مثل سه قطره خون، زنده به گور، داود گوژپشت به نظر من قصه نيست. ‌این نوع آثار هدايت ساختمان قصه ندارد. البته ارزش هدايت وآثار ماندني او به جاي خود باقي است اما هدايت در آن شرايط تجربه می‌كرد تا شيوه‌هاي جديدي پيدا كند. مثلاً به تجربه‌هاي او در طنز سياه توجه كنيد. در بعضي از‌این تجربه‌ها او واقعاً قصه ساخته است. مثلاً در داستان «دون ژوان كرج» يا «بن بست» يا «زني كه مردش را گم كرد» او واقعاً فرم قصه را پايه‌گذاري كرده است. ارزش آثار هدايت در يك حد نيست درباره‌ي آثار هدايت بررسي‌هاي زيادي شده است و من توصيه می‌كنم كه درباره آثار او مقاله‌ي «پرويز داريوش» را حتماً بخوانيد.
داستان‌هاي اوليه صادق چوبك واقعاً بي نظير است. مثل«خيمه شب بازي» و «انتري كه لوطي اش مرده بود». بعضي از داستان‌هاي او شكل بسيار خوبي دارد مثلاً داستان «چراغ آخر» - و نه تمام كتاب – اما آثار بعدي او براي من مطبوع نيست. مخصوصاً سنگ صبور كه من از آن بدم می‌آيد. كتابي است كه فكر می‌كنم بو می‌دهد. جدي می‌گويم.

در مورد آل‌احمد، گاه آثار او «شُل و ول» است. بيشتر به نثر پرداخته است. يك نثر چكشي فوق العاده. در قصه‌هاي آل‌احمد، نثر است كه خواننده را به دنبال اثر می‌كشاند و نه آدم‌ها و اكسيون‌ها و فضا.
البته آل‌احمد چند تا داستان بي‌نظير دارد مثل «جشن فرخنده» كه داستان خوبي است. ‌این داستان در مجموعه‌ي 5 داستان منتشر شد كه از خيلي از كتاب‌هاي او بهتر است. در «ديد و بازديد» آل‌احمد بيشتر فضا می‌سازد. فضايي كه خود او در آن زندگي كرده است. به هر حال آل‌احمد چند تا داستان دارد كه تا حدي قابل تحمل است. بزرگ علوي آثار «شُل و ولي» داشته است اما داستان «گيله مرد» او داستان خوبي است و ماندني است.
گلستان نثر موزون می‌نويسد. بعضي از داستان‌هاي او شكل دارد. مثل «طوطي همسايه‌ي من» كه داستان خوبي است. به هر حال گلستان، كارش را می‌داند. البته من بحث محتوايي نمی‌كنم.

•هدايت و چوبك پيشگامان ادبيات داستاني ما هستند، اما من می‌خواستم نظر شما را درباره‌ي آثار كساني چون تنكابني و گلشيري بپرسم.
□ چند تا كار گلشيري واقعاً فوق‌العاده است. من به گلشيري اعتقاد دارم او كارش را بلد است و می‌داند كه چطور قصه بنويسد، البته گاهي شورش را در تأكيد بر نحوه‌ي بيان در می‌آورد و قصه در نحوه بيان گم می‌شود. اما به هر حال بعضي از كارهاي گلشيري واقعاً بي نظير است. مثلاً چند تا از معصوم‌ها مخصوصاً معصوم اول و دوم آثار متعالي و واقعاً ماندني است.
ديگران هم آثار خوبي نوشته‌اند. مثلاً چند تا از قصه‌هاي جمال ميرصادقي واقعاً خوب است، مخصوصاً قصه «ديوار» كه من هرگز آن را فراموش نمی‌كنم.
آثار بهرام صادقي بسيار خوب است. آثاري كه با ديد تلخي نوشته شده است و در آن‌ها حساسيت خاصي است كه آدمی‌را تكان می‌دهد.
تقوايي می‌توانست قصه‌نويس خوبي باشد. در «تابستان همان سال» فضاي جنوب را خوب تصوير كرده است. حيف كه كار قصه‌نویسی را رها كرد، تنكابني را من قصه نويس نمی‌دانم. پ در قصه‌نویسی ما، كار خوب زياد شده است. براي بررسي آن‌ها آدم بايد حوصله و دقت بنشيند و تك تك آثار خوب و با ارزش را تحليل كند.

•شما در داستان نويسي ما، يك شاخص هستيد و كار شما جنبه‌هاي مختلفي دارد كه بايد بررسي شود، اما «شب نشيني باشكوه» در حد آثار شما نيست. خودتان چه نظري داريد؟
□ شب نشيني باشكوه، يك سياه مشق و يكي از اولين كارهايي است كه من در سال 1338 چاپ كردم. بيست سال از زمان نوشتن آن گذشته است. يك تمرين است. تحت تأثیر قصه‌هاي كوتاه چخوف بودم.


•درباره‌ي فضا‌هاي ناشناخته در كتاب‌هاي شما بحث‌هاي بسياري شده است از جمله سپانلو در بازآفريني واقعيت می‌نويسد كه زمينه‌ي كلي كارهاي شما، رئاليسم است. به علاوه مقداري فانتا (خيال و وهم) و براي نتيجه گيري هم از سمبوليسم كمك می‌گيرد. خود شما در ابن باره چه برداشتي داريد؟
□ انسان وقتي كه می‌نويسد، تعمدي ندارد كه چگونه و چطور بنويسد. فضايي كه بر آدمی‌حاكم است، نويسنده را به دنبال خود می‌كشد. انسان اثر خود را می‌نويسد و بعد وقتي اثر تمام شد و شكل گرفت، ديگران آن را بررسي می‌كنند. اما ‌این بحث‌ها مربوط به بعد از خلق اثر هنري است. چيزي كه نويسنده را هنگام نوشتن متأثر می‌كند و آن تأثیر چنان است كه تمامی‌وجود آدمی‌را پُر می‌كند، خود به خود نوشته می‌شود. من بلد نيستم از خودم و از آثارم حرف بزنم. چون بيشتر گرفتار بيرون و دنيايي هستم كه مرا احاطه كرده است.
حقيقت‌این است كه من يك هزارم كابوس‌ها و اوهامی‌را كه در زندگي داشته ام، نتوانسته ام بنويسم. چون هميشه زندگي شلوغ و ذهن جوشان و آشفته‌ای داشته‌ام. كابوس‌ها هر چه هم كه سعي می‌كنم جلوي آن‌ها را بگيرم، می‌آيند و اندكي آدم را می‌ترسانند.


•نام‌هايي كه در برخي از داستان‌ها براي شخصيت‌هاي خود انتخاب می‌كنيد، گاه حالت خاصي دارند. مثلاً نام يك نفر گاه نام سه نفر است مثل حسن حسين محمد، تعمدي در كار است؟
□ قصه را آدم می‌سازد، اما فضايي كه نويسنده انتخاب می‌كند به ناچار منطقه‌ي مشخصي است. انتخاب اسم چيزي است مثل گرفتن مگس روي هوا، اما‌این كه داستان در چه منطقه‌ای می‌گذرد هم در انتخاب نام‌ها اثر دارد. «ترس و لرز» كه شما از آن مثال آورديد در جنوب می‌گذرد و اسم‌ها جنوبي است. من سه تا اسم را با هم مخلوط نكرده‌ام. ‌این اسم‌ها در واقع در آن منطقه به همين شكل وجود دارد. من تعمدي در‌این كار نداشته ام. جنوبي‌ها با‌‌ ‌این نام‌ها آشنا هستند.


•در آثار شما دو تا قصه «گدا» و «زنبورك خانه» بسيار برجسته است. فضاي آن قصه‌ها را چگونه می‌بينيد؟
□ در آن قصه‌ها، فضا و اتمسفر مهم است. البته اگر ساده نگاه كنيم، فضا، مسأله فقر و مسكن را مطرح می‌كند. اما اتمسفر‌این قصه‌ها بسيار مهم هستند چرا كه در آن اتمسفر، در آن تركيب بندي است كه آن وضع روحي ممكن است به وجود بيايد. آدمی‌كه گيج و منگ است، تسخير می‌شود و نمی‌داند چه اتفاقي در حال رخ دادن است. پيرمردي كه معلوم نيست در اثر زوال عقل، پيري يا فقر می‌خواهد يكي از دخترانش را قالب بكند و از شرش خلاص شود و شايد قصد او‌این است كه خانه را دوتايي بچرخانند. تمام آن عتاصر اروتيك و سكسي دقيقاً بايد در همان فضا رخ دهد. وقتي آدم يك اتاق دارد، چنين حالتي ممكن است، آن قصه بيشتر يك كابوس است.


• در آثار شما به جز «آرامش در حضور ديگران» خيلي كم به زن‌ها پرداخته شده است. عمدي در كار بوده است؟
□ نه تعمدي در كار نبوده است. وقتي راجع به زن فكر می‌كنند، بخصوص‌ایراني‌ها در فضاي خاصي زندگي كرده‌اند، بيشتر به زن به عنوان يك ماده نگاه می‌كنند. شخصيت گدا يك زن است. يك پيرزن. پس زن حضور دارد. در «آرامش در حضور ديگران» دو تا زن جوان هستند. به هر حال در كار من در‌این مورد تعمدي در كار نيست. بستگي دارد به‌این كه در اثري كه می‌نويسيد ضرورت وجود زن هست يا نه؟

•در «آرامش در حضور ديگران» شخصيت زن سرهنگ بسيار چشمگير است. زني است كه در اول مرموز جلوه می‌كند و بعد باز می‌شود. زني است متفاوت با آن چه كه در بيشتر آثار داستاني‌ایران ديده‌ایم. زن سرهنگ، شخصيت تازه‌ای در ادبيات داستاني‌ایران است.
□ انواع و اقسام آدم‌ها وجود دارند و تركيب آدم‌ها با هم فرق دارد. زن سرهنگ، زن خاصي است. زني متحمل و بردبار است. با يك نوع سكون روحي، محكوم به آن نوع زندگي است و سرنوشت خود را پذيرفته است. زن جواني كه همسر سرهنگ پيري است. شوق و شور در او مرده است. دخترها به زور او را به آرايشگاه می‌برند. در عين جواني، جا افتاده است اما نوعي آرامش روحي نيز دارد. چيزهايي كه ديگران را آشفته و مضطرب می‌كند، در او اثر چنداني ندارد. پس هر چه در طول داستان جلوتر می‌رود. صاف‌تر می‌شود، تميزتر می‌شود. ‌این نوع زنان در جامعه‌ي ما كم نيستند.

















۲. نامه‌ی ساعدی به همسرش
عیال نازنازی خودمحال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب، از یک طرف، بیخانمانی، از یک طرف، و اینکه دیگر نمیتوانم خودم را جمع و جور کنم. ناامیدِ ناامید شده ام. اگر خودکشی نمیکنم فقط به خاطرِ تو است، والا یکباره دست می کشیدم از این زندگی و خودم را راحت میکردم. از همه چیز خسته ام، بزرگترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمی فهمم چه خاکی به سرم بکنم. تصمیم دارم به هرصورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. خیلی خیلی سیاه شده ام. تیره و بدبخت و تیره بخت شده ام. تمام هموطنان در اینجا کثافت کاملاند. کثافت محض اند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خسته ام. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصه های تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصله‌ی مرا ندارد، هیچکس مرا دوست ندارد، چون حقایق را میگویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفته ام. شلوارم پاره پاره است. دگمه هایم ریخته. لب به غذا نمیزنم. میخواهم پای دیواری بمیرم. به من خیلی ظلم شده. به تمام اعتقاداتم قسم، اگر تو نبودی، الان هفت کفن پوسانده بودم. من خسته ام، بی خانمانم، در به درم. تمام مدت جگرم آتش میگیرد. من حاضر نشده ام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را میخواهم. من زنم را میخواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شاید پیش از این که مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم.
به دادم برس
شوهر

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل، مصطفی شعاعیان

نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل، مصطفی شعاعیان






حميد اشرف: يک سال مبارزه چريکي در شهر و کوه




archive.com/fadaiiane_khalgh/cherikha_ta_1357/cherikha_ta_aghaliiat.htmlhttp://www.iran-



حميد اشرف: يک سال مبارزه چريکي در شهر و کوه

بازخوانی قتل های زنجیره ای؛ کمیته پژوهش انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک




پیشگفتار:

قتل‌های زنجیره‌ای به قتل‌ برخی از شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی منتقد حاکمیت در دههٔ هفتاد خورشیدی در درون و برون از ایران گفته می‌شود که بگفته برخی منابع با صدور فتوی روحانیون بلندپایه از جمله دری نجف آبادی وزیر وقت اطلاعات محسنی اژه ای وزیر کنونی اطلاعات ،توسط پرسنل وزارت اطلاعات و به دستور سعید امامی، معاون سیاسی این وزارتخانه در زمان تصدی علی فلاحیان (وزیر اطلاعات دوران ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی) و دری نجف آبادی (اولین وزیر اطلاعات در دولت محمد خاتمی) ، مصطفی موسوی (کاظمی) معاون وقت وزارت اطلاعات. و مهرداد عالیخانی صورت گرفت. گرچه روی هم، قتلها در طول چندین سال رخ داد و تعداد قربانیان به بیش از هشتاد نویسنده، مترجم، شاعر، فعال سیاسی و شهروندان عادی میرسد، زمانی به عنوان یک بحران جدی مطرح شدند که در سال ۱۳۷۷ داریوش فروهر (رهبر حزب ملت ایران) و همسرش پروانه اسکندری عصر ۱ آذر سال ۱۳۷۷ در منزل خودشان در محله فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدند. و در روزهای ۱۲ و ۱۸ آذر، جسدهای دو نویسنده دیگر محمد مختاری و محمدجعفر پوینده پس از چند روز بی‌خبری در جاده‌های اطراف شهر و جسد معصومه مصدق (نوه دکتر مصدق که تازه به کشور بازگشته بود) در منزل شخصی‌اش پیدا شد.


کشتار آنان در آذرماه ۱۳۷۷، در راستای حذف هر گونه نیروی سیاسی غیر وایسته به حاکمیت که بتواند در راستای جنبش همگانی حرکت کرده و تبدیل به یک جایگزین مورد قبول ملت ایران گردد ، انجام گرفت. خون آنان جنبش همگانی و بویژه جوانان ایران زمین، علیه بساط یکه تازی حاکم را هر چه خروشانتر نموده است .حضور بیش از دهها هزار تن از مردم تهران در تشییع پیکرهای پاک داریوش و پروانه ، بزرگترین تشییع پیکر رهبران اپوزیسیون در تاریخ ایران را رقم زد و شکافی بزرگ در جو ترس و خفقان حاکم پدید آورد . موج خروشان جوانان ایرانزمین هرچه گسترده تر شد و جنبش دانشجویی تیرماه ۷۸ را آفرید. سرکوبگران این جنبش غافل از آن بودند که این خونهای دامنگیر مانند خون سیاوش همیشه در حال جوشش و خروش است . در پی سرکوب جنبش دانشجویی اگرچه که یورش به آزادیها و امنیت مردم گسترش بیشتری یافت و پرونده سازیهای ضد مردمی و بازداشتهای پیاپی را سبب گشت ، اما خودآگاهی ملت به نیروی خویش و خواست مردمسالاری در ایران نیز ژرفا و اوج بیشتری به خود گرفت .

قتل‌های زنجیره‌ای برای ۳ سال فضای سیاسی کشور را کاملا تحت تأثیر خود قرار داد و بخش‌های مهمی از ناگفته‌های آن توسط روزنامه‌ها منتشر گردید. تلاش نشریات از جمله روزنامه خرداد به مدیریت عبدالله نوری و روزنامه صبح امروز به مدیریت سعید حجاریان (از بنیانگذاران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) که پیاپی اخبار و سلسله مقالاتی از اکبر گنجی و عمادالدین باقی منتشر می کردند، در این میان بسیار اثر گذار بود.

در این زمینه، اکبر گنجی که حیطهٔ کاری خود را به این پرونده و افشای رازهای این قتل‌ها تخصیص داده بود، پس از مدتی دایرهٔ کاری خود را افزایش داد و تحقیق خود را شامل تمامی قتل‌های مرموز «دگر اندیشان» در سال‌های قبل نمود. با الهام از یک داستان بلوک شرق اروپا، کتابی به نام «عالی‌جنابان خاکستری» نوشته «ویتالی شنتالیسکی»، از اسامی رمز همچون «تاریک‌خانهٔ اشباح» برای محفل طراحان قتل‌ها، استفاده کرد. طراحان قتل‌ها را «عالیجنابان خاکستری» و اجراکنندهٔ آن را «شاه‌کلید» نامید. به باور وی دستورات از تاریکخانه به شاه‌کلید داده میشد و وی آن دستورات را به سعید امامی که تنها یک مجری برای قتل‌ها بوده است، برای اجرا ابلاغ میکرده است.






3آذر.سه تفسير از يک مقاله هاآرتص


3آذر.سه تفسير از يک مقاله هاآرتص خبرگزاری مهر:
مجبور به پذيرش ايران هسته ای و پس دادن جولان هستيم راديوفرانسه:
سرويس امنيتی اسرائيل حمله به ايران را توصيه کرد راديو فردا:
,اسرائيل درمقابله با ايران ممکن است تنها بماند, ‏
روشنگری.
گزارش روزنامه هاآرتص از سند امنيتی چشم انداز سال 2009، توجه تهيه کنندگان اخبار سه رسانه دولتي، مهر، فردا و فرانسه را بر انگيخته و گزارش آن را به خوانندگان خود داده اند. در گزارش مهر به ما گفته شده سند ايران هسته ای را پذيرفته و محمود عباس را از دست رفته می بيند. در گزارش راديو فرانسه گفته شده اسرائيل به ايران حمله می کند. در گزارش راديو فردا گفته ميشود سند خواهان جلوگيری از به توافق رسيدن ايران و آمريکا از طريق مذاکرات شده، صلح با سوريه و تلاش برای سرنگون کردن حماس را توصيه کرده است. مهر گزارش اطلاعاتی رژيم اسرائيل: مجبور به پذيرش ايران هسته ای و پس دادن جولان هستيم/ ابومازن مهره سوخته يک گزارش اطلاعاتی جديد اسرائيل با اجتناب ناپذير دانستن پذيرش ايران هسته اي، اين رژيم را مجبور به عقب نشينی از بلندی های جولان اعلام کرد. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از هاآرتص، شورای امنيت داخلی رژيم صهيونيستی در گزارشی اعلام کرد: از دست دادن بلندی های جولان هزينه زيادی برای به توافق رسيدن با سوريه نيست. اين گزارش اطلاعاتی محمود عباس را گزينه ای سوخته معرفی و اضافه کرده است: رژيم صهيونيستی بايد جلوی برگزاری انتخابات در سرزمين های فلسطينی را بگيرد حتی اگر اين موضوع به تقابل با جامعه جهانی بيانجامد. اين گزارش همچنين در تداوم جنجال سازی عليه برنامه هسته ای ايران، افزايش تحريم ها عليه فعاليت های هسته ای ايران را در 9 ماه آينده يک ضرورت عنوان کرده است. شورای اطلاعات داخلی رژيم صهيونيستی البته در نهايت پذيرش ايران هسته ای را غيرقابل اجتناب اعلام کرده است. يک مقام صهيونيستی که در تهيه اين گزارش همکاری داشته است بر حمايت اوباما از مذاکرات با سوريه تاکيد و نقش وی را در به نتيجه رسيدن اين مذاکرات کليدی اعلام کرد. وی قطع رابطه سوريه با حزب الله، حماس و ايران را خواسته رژيم صهيونيستی از دمشق اعلام کرد. وی جانشين ايهود اولمرت نخست وزير مستعفی رژيم صهيونيستی را مجبور به پذيرش خواسته های سوريه اعلام کرد. هاآرتص همچنين از رد درخواست های مقامات رژيم صهيونيستی برای قطع رابطه با مقاومت و ايران توسط بشار اسد رئيس جمهور سوريه خبر داد. اين روزنامه صهيونيستی در توضيح دلايل اجبار رژيم صهيونيستی درباره پذيرفتن خواسته های سوريه گفت: تل آويو به شدت درباره بوجود آمدن جنگ های مرزی جديد با حزب الله لبنان و حماس نگران است و موفقيت های هسته ای ايران هم به اين نگرانی ها افزوده است. راديو فرانسه ناصر اعتمادی اسرائيل روز چهارشنبۀ گذشته امکانات نظامی خود برای حلمه به تاسيسات اتمی ايران را بنمايش گذاشت. (عکس: رويترز) روزنامۀ اسرائيلی هارتص به نقل از سند دولتی ای که نسخه ای از آن را به دست آورده، نوشته است : اسرائيل بايد برای جلوگيری از دست يابی ايران به سلاح اتمی و همزمان جلوگيری از انتخابات فلسطينی آمادۀ حمله به ايران شود، حتا اگر اين اقدام به رودرويی با آمريکا منجر شود. اين سند که توسط يک سازمان امنيتی اسرائيل تهيه شده به دولت اين کشور هشدار داده که با ملاحظۀ نزديکی احتمالی حکومت آيندۀ آمريکا به ايران، هيچ بعيد نيست که اسرائيل در برابر ايران اتمی تنها بماند ضمن اينکه جهان عرب نيز برتری نظامی اسرائيل را زير سئوال خواهد برد. سند ارگان امنيتی اسرائيل به صراحت گفته است : اسرائيل عملاً در مقابل تهديد استراتژيک ايران و موشک های بالستيکی اين کشور و نيز حملات راکتی کشورهای مختلف منطقه تنها خواهد بود. اين سند خطاب به دولت اسرائيل گفته است که در صورت عدم موفقيت ديگر کشورها در بازداشتن ايران از دستيابی به سلاح اتمي، دولت يهود بايد خود را برای گزينۀ نظامی پيش از رسيدن ايران به سلاح هسته ای آماده کند. اين سند که قرار است در ماه دسامبر و در چارچوب شورای ملی امنيت اسرائيل تسليم دولت اين کشور شود به حکومت تل آويو توصيه می کند که برای جلوگيری از توافق احتمالی واشنگتن و تهران که سخت به زيان منافع اسرائيل خواهد بود، به طور تنگاتنگ با دولت آمريکا همکاری کند. سند نهاد امنيتی دولت اسرائيل همچنين نسبت به نتايج کنارگيری سياسی محمود عباس، رهبر تشکيلات خودگردان فلسطين، از هم پاشيده شدن اين تشکيلات و صعود مجدد جنبش اسلامگرای حماس هشدار داده است. اين نوشته همچنين خواستار پيشروی مذاکرات اسرائيل با سوريه و بازگرداندن بلندی های جولان به اين کشور در ازای صلحی پايدار شده است. بر اساس، برآوردها، صلح اسرائيل و سوريه به انعقاد موافقتنامۀ صلح با لبنان و همچنين تضعيف ائتلاف دمشق با حزب الله لبنان و حماس منجر خواهد شد. روز يکشنبه همچنين ايهود المرت نخست وزير اسرائيل برای ملاقات با رئيس جمهور آمريکا جورج بوش وارد واشنگتن شد. اين آخرين ملاقات رهبران دو کشور پيش از پايان رياست جمهوری جورج بوش و نخست وزيری ايهود المرت است. در اين ملاقات رهبران دو کشور علاوه بر آنچه تهديد اتمی ايران ناميده اند در مورد روند صلح خاورميانه نيز گفتگو می کنند. فردا روزنامه اسرائيلی ,هاآرتص, می گويد که سند امنيتی چشم انداز سال ۲۰۰۹ وزارت دفاع اسرائيل را بدست آورده که ارزيابی می کند، اسرائيل درمقابله با ايران ممکن است تنها بماند. به نوشته اين روزنامه اسرائيلی در اين سند امنيتی همچنين آمده است که اسرائيل بايد تلاش کند با سوريه به صلح برسد تا سوريه ازهم پيمانی با ايران دورگردد. بيشتر بخوانيد: روزنامه ,هاآرتص, نوشت، اين سند امنيتي، که چالش های مهم روبروی اسرائيل درسال ۲۰۰۹ را بررسی کرده، ماه دسامبر به دولت اسرائيل ارائه می شود. اين سند، درباره ايران می گويد، ,جدی ترين خطربرای موجوديت اسرائيل ازحکومت ايران ناشی می شود,، و برای مقابله با آن، ,ممکن است که اسرائيل تقريبا خود را تنها ببيند., اين سند می گويد، دولت اوباما ممکن است به سوی گفت و گو با جمهوری اسلامی ايران پيش رود، و لذا بايد ,مانع ازتوافق آنها درمورد موضوع هائی شد که برای اسرائيل مشکل آفرين است...و اين احتمال می رود که درميانه تلاش دولت اوباما به هدف ايجاد نظمی بين المللی برای مقابله با ايران، اسرائيل باشد که ناچار به پرداخت بها شود., اين سند به دولت اسرائيل توصيه می کند که ,درصورت تنها ماندن، گزينه نظامی مد نظرباشد...ولی بطورمحرمانه نيز اين سناريو بررسی شود که ايران به قدرت هسته ای نظامی تبديل می شود., صلح با سوريه اين سند يکی از راه حل های اساسی را درآن می داند که اسرائيل ,عليرغم بهای بسيارسنگين,، با سوريه به پيمان نهائی صلح برسد، زيرا اين امر ,سوريه را ازمحورهم پيمانان ديرينه خود؛ ايران، حزب الله و حماس دورخواهد کرد واين محور تضعيف خواهد شد., تنظيم کنندگان سند براين باورند که صلح اسرائيل و سوريه، موجب صلح ميان اسرائيل با لبنان نيز خواهد شد. طبق سند امنيتی اسرائيل، ,آمريکا به تجهيزهرچه بيشترحکومت های ميانه روی عربی در خاورميانه، به ويژه مصر و عربستان سعودی ادامه می دهد واين امرممکن است به برتری نظامی دهها ساله اسرائيل براعراب لطمه بزند.,در اين سند آمده است که با روی کارآمدن دولت جديد درآمريکا، فرصتی تازه دراختياراسرائيل قرار می گيرد تا ازروند مذاکرات صلح اسرائيل و سوريه حمايت کند. دولت آقای بوش ازتماس های يکسال اخير ميان دولت های دمشق و بيت المقدس دريکسال اخير ناخشنود بود. اين سند وضعيت پرآشوبی را برای سرزمين های فلسطيني، بخاطر نزديک بودن پايان دوران چهارساله رسمی رياست محمود عباس ارزيابی می کند. سند می گويد، تشکيلات فلسطينی ممکن است بدليل شدت گرفتن رقابت های داخلی حماس و فتح با فروپاشی روبرو شود و ,آقای عباس ازصحنه خارج گردد., سند می گويد، ,تقويت احتمال فروپاشی تشکيلات فلسطينی به مفهوم کاهش احتمال تحقق رويای وجود دو کشورمستقل اسرائيل و فلسطين در جوار يکديگر است., اين سند می گويد، بايد تلاش کرد که انتخابات درسرزمينهای فلسطينی برگزارنشود زيرا آقای عباس ممکن است ناچار به کناره گيری گردد. سند می گويد، ,اگرآتش بس (نانوشته) ميان اسرائيل با سازمان حماس با فروپاشی روبرو شود، بايد برای برافکندن حکومت حماس تلاش کرد., اين سند همچنين به دولت اسرائيل، توصيه می کند که ,ديالوگ با عربستان سعودی را براساس منافع مشترک گسترش دهد، ولی همزمان نگذارد که عربستان برای رسيدن به توان هسته ای نظامي، خريد موشکهای زمين به زمين پيشرفته تر و يا دستيابی به توان نظامی شبيه اسرائيل تلاش کند., طبق سند امنيتی اسرائيل، ,آمريکا به تجهيزهرچه بيشترحکومت های ميانه روی عربی در خاورميانه، به ويژه مصر و عربستان سعودی ادامه می دهد واين امرممکن است به برتری نظامی دهها ساله اسرائيل براعراب لطمه بزند., خطوط اساسی که در سند وزارت دفاع به دولت اسرائيل توصيه شده، بدون ارتباط با امرانتخابات پارلمانی و روی کارآمدن دولتی جديد دراين کشوردرماه های آينده است و توصيه هائی به هرنخست وزيری است که درسال ۲۰۰۹ درمسند قدرت باشد.

۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه

بی بی سي،,عطسه آمريکا, و يادی از چرچيل


بی بی سي،,عطسه آمريکا, و يادی از چرچيل
حتی حالا هم 57 درصد سفید پوست های آمریکا به مک کین رای داده اند.
http://www.roshangari.net/

روشنگری: در روزهای بعد از اتمام انتخابات آمريکا، يکی از ستون های نويس های وبسايت فارسی بی بی سی مطلبی داشت تحت عنوان ,عطسه آمريکا و انشاء نويس ها,. آقای طوسی نويسنده مطلب با يادآوری اين نکته که وقتی آمريکا عطسه کند، بقيه ذات الريه ميگيرند، می نويسد: , پس حالا که "عطسه آمريکا" چنين تأثيری در دنيا دارد، هر چيزش بايد در همه چيز دنيا خيلی تأثيرها داشته باشد، مخصوصاً انتخابات رياست جمهوريش که در مقابل "عطسه"، آدم را به ياد "وبا" و "طاعون" می اندازد! , بگذريم از اينکه در مقابل بيماری های فعلا موجود آمريکا مثل بحران مالي، کسر بودجه، کابوس لشکرکشی های خونين به آسيا و کشتار و آوارگی چندين ميليونی و امثال آن کمترين چيزی که ممکن است وبا و طاعون را تداعی کند، انتخابات است. [که ضمنا هزار بار بلکه ميليون ها بار بهتر است تا طاعون و وبای استبداد.] امااز اينها گذشته، انتخابات آمريکا ذهن آقای طوسی را به دليل زير مشغول کرده است: , آنوقت چيزی با اين همه اهميت و اين همه تأثير، خودش به چی بند است؟ بله، به چند تا سخنرانی! و متن اين سخنرانيها را کی می نويسد؟ همان کسی که نامزد رياست جمهوری می شود؟ نخير، آنها را چند تا "انشاء نويس" سر قلم می روند که دستمزد يا درواقع "فکر مزد" کلانی هم می گيرند. "سخن نويسی"، يعنی نوشتن يک مشت حرف مفت و فريبنده برای انواع سخنرانها، از جمله برای "دولت مردها" و "دولت زنها" سالهاست که رواج پيدا کرده است ., درست است، حق با بی بی سی است. نه فقط ,سخن ريس, ها نقش مهمی در سياست بزرگان بازی ميکنند، بلکه , خبر ريس ها,، طراحان لباس، آرايشگران، صحنه پردازها، دکور سازها، مدير تبليغات ها، نقد نويسان، طنزنويسان، نکته نويسان، کاريکاتوريست ها و روزنامه نگاران مزدبگير، رسانه ها و خيلی های ديگر در انتخابات، و نه فقط در انتخابات بلکه در سياست جريان حاکم نقش بازی ميکنند، و راستش بخش اعظم کار آنها همانطور که آقای طوسی فرموده اند، فريب افکار عمومی است. حتی آن صحنه ی رفتن اوباما به سالن تمرين با لباس ورزشی در کله سحر روز بعد از انتخابات که عکس هايش مکرر چاپ شد، بدون برنامه ريزی قبلی نبود. اين نکته ای است که ديگر بر خود آن ,افکارعمومی, هم که فريب ميخورد پنهان نيست. اما جان کلام نکته نويس بی بی سی چيز ديگری است. به بقيه مطلب توجه کنيد:

,يک آه و هزار افسوس! ديگر آن دوره گذشت که نخست وزيری مثل "چرچيل" واقعاً سياستمدار بود و هر جا و درباره هر چيز سخن می راند، فکر و سخن خودش بود، آدم کوکی نبود، و بعد از مرگش، سخنرانيهاش، که به اصطلاح صفحات درخشانی از تاريخ بريتانياست، در هشت جلد چاپ شد و برای تاريخ شش جلدی جنگ جهانی دوّم .
در سال ۱۹۵۴ جايزه "نوبل" گرفت
, هان! پس اين آقای چرچيل که سخنرانی هايش , صفحات درخشانی ار تاريخ بريتانيا ,ست و از مثنوی ما هم مطول تر و هشت جلدی شده و يک جايزه نوبل هم بر نبوغ اش مهر تاييد زده است، بايد کسی باشد که برخلاف سياستمداران کنونی لازم است به حرف هايش خوب گوش بدهيم و آنها را وسيعا تبليغ کنيم تا مردم با ايده ها و سياست هايی خو بگيرند که , صفحات درخشان تاريخ, کشوری را رقم زده است که آفتاب در امپراتوری اش غروب نمی کرد، و بيخود نروند و رای شان را به کسانی بدهند که انشاء های خوب ديگران را ميخوانند. ما يکی از اين سخنان مشعشع و تاريخ ساز را انتخاب ميکنيم,
منبع: ستيز بنيادگرايان. طارق علی. انتشارات ورسو. چاپ اول، صفحه 92,. خوب گوش کنيد:
من معتقد نيستم سگ توی آخور، حق نهايی را بر آخور دارد، هرچند که زمان درازی توی آن جا خوش کرده باشد. من چنين حقی را تاييد نمی کنم. مثلا من با اين نظر موافق نيستم که به سرخ پوستان آمريکا، يا مردم سياه پوست استراليا ظلم شده است. من نظر کسانی را که معتقدند در مورد اين مردم خطايی صورت گرفته بر اين اساس رد ميکنم که يک نژاد قوی تر، نژادی از درجات به مراتب عالی تر، يا به سخن بهتر نژادی به مراتب عاقل تر آمده و جای آنها را گرفته است., اين سخنان , تاريخ ساز, را آقای چرچيل در سال 1937 نوشته است، يعنی درست همان زمانی که نازی ها به نام , نژاد قوی تر، به مراتب عالی تر و عاقل تر, برای ,لايروبی, اروپا و سراسر جهان از نژاد های , پست تر, آماده می شدند.
البته نازی ها هم با نظر کسانی که به مردم قربانی حق ميدادند موافق نبودند زيرا اين مردم را مثل سگ های ولگردی ميديدند که در اين مراتع سر سبز برای خود جا خوش کرده بودند و به دليل سابقه اقامت ادعای حق هم ميکردند، در حاليکه , يک نژاد قوی تر، نژادی از درجات به مراتب عالی تر و عاقل تر , آمده بود و از اين مراتع به شيوه ,عاقلانه, تری استفاده ميکرد. چرچيل اين سخنان را خطاب به کميسيون تحقيق Peel نوشت. کميسيون در رابطه با سرکوب اولين خيزش بزرگ دهقانان مظلوم فلسطينی که به شيوه ای هراس آور از خانه و کاشانه خود رانده ميشدند، تشکيل شده بود.

شورش توسط 25000 سرباز انگليسی و با همکاری نيروهای جنبش صهيون به شيوه ای خونين سرکوب شده بود. چرچيل فقط پاکسازی و سرکوب فلسطينی ها را که برای سياست روز انگلستان اهميت داشت و به ابتکار دولت اين کشور و در پی الزامات سياست امپراتوری اتخاذ شده بودتاييد نميکند، بلکه اساسا و به عنوان يک اصل ارزشی از سرکوب ,نژادهای پست تر, توسط ,نژادهای برتر, و انتقال حق نهايی در مورد مناطق مسکونی و دارايی های ,نژادهای پست تر, به ,نژادهای عالی تر, دفاع ميکند، حال اين سرکوب بوميان سرخ پوست و سياه پوست آمريکا توسط مهاجران اروپايی باشد يا بوميان استراليايی و علتش هم روشن است. صفحات زيادی از تاريخ انگلستان مخصوصا در , بريتيش راج, يا در همه قاره های جهان به اينگونه ,ارزش ها, و ,سخنرانی های درخشان, نياز دارد. به راستی نه فقط هشت جلدی ها، بلکه همان چند جمله اين ابر مرد انگليسي، ,تاريخ ساز, بودند: آيا کودتای 28 مرداد بر پايه همين نوع ارزش های درخشان صورت نگرفت؟ بالاخره هرچه بود ايرانی ها اگرچه سال ها بر سر چاه نفت جا خوش کرده بودند ولی حق نهايی بر اين آخور با آنها نبود، با نژاد برتر هم جنس آقای چرچيل بود. و بعد آيا مردمان ديه گو گارسيا بر پايه همين استدلال نبود که از اين جزيره پاکسازی شدند، زيرا مردمانی از نژاد برتر به اين نتيجه رسيده بودند که جزيره ای که ,نژاد پست, و سياه ساکن اين جزيره به چراگاه خود تبديل کرده بوداست، برای پايگاه نظامی مناسب تر است و مردمانی بازهم ,زرنگ تر, از آمريکايی ها يا به قول آقای چرچيل از نژادی به مراتب بيشتر Worldy wise به اين نتيجه رسيده بودند که با فروختن اين ,چراگاه, با يک تير چند نشان ميزنند.

چرچيل در سخنرانی ها و انشاء ها و البته سياست های ,تاريخ ساز, خود، سرکوب فلسطينی ها و تاريخ خونين استعمار و اشغال را با همان استدلال توجيه ميکرد که هيتلر کشتار ميليون ها يهودي، کولي، کمونيست و دگر انديش را. آدم فکر ميکند به راستی اگر هيتلر پيروز شده بود، آيا عده زيادی انشاء نويس بسيار با استعداد، امروز به تمجيد , هشت جلدی های تاريخ ساز, او مشغول نبودند و به تاريخ 6 بلکه 60 جلدی اش جايزه نوبل اعطا نميکردند؟ آيا به جز اقليتی ,منزوی, که با منافع خود ,لج, کرده و با تاريخ نگاری حاکم در می افتند، کسی به فکر محاکمه يا حتی نقد او به خاطر کشتارهای هولناکی که صورت داده بود، می افتاد؟ انشاء ها اهميت دارند... شايد هياهوی بسيار انتخابات آمريکا و صحنه سازی های فريبنده ی آن نکته نويس بی بی سی را خسته و دلزده کرده باشد، ولی بهتر است به چند نکته توجه باشد: يک:آری دستگاه دولت سرمايه داران بسيار پيچيده تر و سازمان يافته تر و کارآتر شده است. حالا ديگر به نبوغ خاصی برای سياستمدار شدن در دولت بورژوا نيازی نيست. سرمايه داران دولت خود را بر پايه شبکه قدرت بسيار پيچيده ای اداره ميکنند، و اغلب، ولی نه هميشه ، ميتوانند بر پايه سازماندهی استعدادهای برجسته در انشاء نويسی و ده ها رشته ديگر حتی ريگان را به عنوان ,قهرمان دوران ساز, معرفی کنند. در اغلب موارد استعدادهايی که در شبکه نامريی کار ميکنند، در حرفه خود بسيار برجسته تر از قهرمان جلوی صحنه هستند. به هرحال اين , پيشرفت, در سازماندهی است و به خودی خود جای تاسف ندارد. اندکی هم مايه خوشحالی است که به هرحال جمع جای فرد را ميگيرد و بشر کم کم می فهمد برای انجام کارها به قهرمان و نابغه و ناجی نياز نيست، يک جمع با کفايت بهتر از هزار نابغه کار ميکند. اما آنچه تاسف بار است نکته زير است: دو: اين دستگاه پيشرفته در ماهيت همان سياستی راارائه ميدهد که چرچيل روزگار سپری شده:اجرای سياست های غيرمردمی در خدمت منافع قشری ممتاز، اين جوهر سياست نظام سرمايه داران و بازاريان تغيير نکرده است. اين مايه تاسف است که درخشان ترين استعدادها را به مزدبگيران و خدمه چنين نيروی سودجو و ستمگری تبديل ميکنند، اما تاسف بار تر دوام حاکميت خود اين سياست است و همين است که باعث شده نقد راستين امثال چرچيل ها وارد ادبيات حاکم بر جهان نشده باشد. سه: درست است که اين دستگاه پيچيده و پيشرفته، پديده زيبايی مثل دمکراسی سياسی را از درون فاسد ميکند و ميتواند چنان در اوضاع دستکاری کند که مردم را با رضای خودشان به قبول سياست هايی وادارد که در رژيم های استبدادی اعم از سلطنتي، فقاهتي، نظامی و هرنوع ديکتاتوری فقط با زور و سرکوب امکان پذير است، و يا در موارد مکرر مثل همين انتخابات آمريکا بسياری از مردم را در برابر دو راهی بد و بدتر قرار ميدهد. ولی ... نبايد از خاطر برد، که روزی چرچيل ميتوانست بدون اينکه احساس شرم کند از همان استدلال های هيتلر برای توجيه سياست های امپراتوری استفاده کند، امروز ديگر آنها نمی توانند. امروز مجبورند بهترين انشاء نويسان را به خدمت بگيرند تا روی سياست های زشت شان را با الفاظی و ارزش هايی پوشش دهند و پنهان کنند که مردم را به آنها معتقدند. به عبارت ديگر مردم در حوزه های زيادی ارزش های شان را به آنها تحميل کرده اند. و بدا به حال آن ديکتاتورها که حتی امروز هم مثل ديروز، مثل چرچيل، مثل امرای عصر شترچرانی حرف ميزنند و عمل ميکنند. زيرا سقوط آنها حتمی است. دير ميشود، دور نمی شود. آری انشاء ها اهميت دارند. نه به خاطر انشاء نويس ها، نه به خاطر ,انشاء خوان ها,، بلکه به خاطر آنکه انشاء ها نشان ميدهند که ,پائينی ها, تا کجا جلو رفته اند و ,بالايی ها, را تا کجا عقب رانده اند. وقتی بالايی ها مجبور می شوند در بساط مردم بازی کنند، مردم فقط ,بازی, نمی خورند، بازی هم می دهند. و در انتخابات ها.. چه بسا که ارزش های خودشان را تحميل ميکنند، هرچند نه آدم خودشان را. مثل همين انتخابات آمريکا، که مکرر و مکرر شنيده ايم: اگر اوباما خوب نيست، پيروزی اوباما خوب است. زيرا رای اکثريت مردم آمريکا و خواست اکثريت مردم جهان، تاييد آينده اوباما - که هنوز شناخته شده نيست - نبود، رای به گذشته ای بود که با رشته های متعدد به قربانيان نژاد پرستی و استعمار وصل ميشد. در جريان مبارزه انتخاباتی آمريکا چند وبسايت مدافع راست ها، محافظه کاران و نژادپرستان عکس های جوانی مک کين و اوباما را کنار هم گذاشته بودند، مک کين در لباس آن مامور بمباران ويتنام و اوباما در لباس محلی کنيا و نوشته بودند: به کدام تاريخ، به کدام گذشته رای ميدهيد؟ رای مردم اگر نميتواند در مورد آينده داوری کند، اما عليه اين پيشداوری هاست و اين اهميت دارد. فراموش نکنيم حتی حالا هم 57 درصد سفيد پوست های آمريکا به مک کين رای داده اند. يک وبلاگ نويس روی همان عکس جوانی مک کين و اوباما نوشت اگر بازهم به اوباما رای ميدهيد با کون تان فکر ميکنيد. مردم با ,سر, بورژازی فکر نکردند، بلکه سرمايه داران سرشان را تا نشيمن گاه مردم پائين آوردند تا بتوانند , انشاء های زيبا, بنويسند. هيچ ناظر سياسی مستقل و مردمی از ارتباط نزديک اوباما با وال استريت و ظهور يکی از آن , توافق های جمعی, پوپوليستی که در آن بالايی ها خود را به پائينی ها نزديک ميکنند، غافل نيست. و از خطراتی و تهديدهايی که چنين پوپوليسمی در بردارد مخصوصا برای ايران. و نيز از نفوذ و نقش لابی اسرائيل در آمريکا. اما واقعيات مزبور اين حقايق را نفی نمی کند: ...که ديگر چرچيل ها نمی توانند رسما و علنا از نژادپرستی دفاع کنند و مدافعان آنها مجبورند برخی از , انشاء, های زشت و وقيحانه ,قهرمانان, خود را پنهان کنند تا به دست فراموشی سپرده شود، ... که ,انشاء های زيبا,ی بالايی ها زير نفوذ مردم و حرکت تاريخی شان نوشته ميشود و مردم ازاين طريق است که به تدريج تاريخ را به جلو می برند و حتی واپسگرايان حاکم را وادار به قبول ارزش های خود می کنند، ...و اينکه نسل های فردا از اين جايگاه و نه از جايگاهی که چرچيل و هيتلر بر آن تکيه زده بودند، اوبامای فردا را مورد قضاوت قرار خواهد داد.
*مقاله بی بی سی
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2008/10/081114_ag_letterfromlondon_107.shtml