۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

Naomi Klein: What is disaster capitalism?دکترین شوک

دکترین شوک

صدائی لرزان از آن سوی سیم گفت: من دیگر با روزنامه نگاران صحبت نمی کنم. لحظه ای سکوت برقرار شد و دوباره گفت: چه می خواهی؟ فکر کردم تنها ٢٠ ثانیه فرصت دارم که گیل کستنر (Gail Kastner) را به خود جلب کنم...
"من در حال
نوشتن کتابی درباره شوک هستم. اینکه مردم کشورهای مختلف دنیا چگونه بر اثر جنگ، حملات تروریستی، کودتا و حوادث طبیعی به حالت شوک فرو می روند و اینکه چگونه کورپوریشن ها و آنها که قدرت سیاسی را در اختیار دارند بطور برنامه ریزی شده با کاشتن بذر ترس از بهت و پریشانی و سر در گمی مردم در آن لحظات استفاده کرده و شوک دومی را که چیزی جز تغییرات رادیکال اقتصادی و سیاسی نیست بوجود می آورند. در این میان افرادی که با موج دوم شوک، به مقابله برخیزند با شوک سومی که شامل پلیس و ارتش و زندان و بازجوئی و داغ و درفش است روبرو می شوند. من می خواهم با شما صحبت کنم زیرا که شما یکی از بارزترین نمونه هائی هستید که زیر شکنجه و شوک برنامه های سری CIA قرار داشته اید. شما از شوک الکتریکی گرفته تا انواع تکنیک های دیگری که در بازجوئی ها بکار می رود را تجربه کرده اید" ....بعد با خود فکر کردم نه، معلوم است که نمی توانم این چیزها را ابتدا به ساکن به او بگویم.
به سرعت تغییر فکر داده و به او گفتم: "من به تازگی در عراق بودم. جائی که آمریکا می خواست آن را به یک الگو تبدیل کند. جائی که آمریکا قصد داشت هویت مردم را یکسره نابود کند و جامعه ای از نو بنا کند." لحظاتی به سکوت گذشت و این بار در حالی که "گیل" لحن متفاوتی گرفته بود گفت: آنچه که شما گفتید دقیقا کاری است که CIA و ایون کامرون (Ewen Cameron) در دانشگاه مک گیل کانادا (McGill University) بر سر من آوردند. آنها سعی کردند شخصیت من را از میان ببرند و مرا دوباره از نو بسازند!
این بخش آغازین کتاب نویسنده جوان کانادائی خانم نائومی کلاین (Naomi Klein) است که در ماه سپتامبر ۲۰۰۷ راهی کتابفروشی های آمریکا شد و به سرعت در رده پرفروشترین کتاب ها قرار گرفت. دکترین شوک (The Shock Doctrine) نه تنها پرده از یکی از پیچیده ترین برنامه های اقتصادی و سیاسی به منظور حاکمیت کورپوریشن ها در آمریکا برمی دارد بلکه خواننده را نیز در میان موجی از شگفتی و شوک غرق می کند.
(نوار مصاحبه یک دقیقه ای کلاین را اینجا ببینید)
"گیل" ۶٣ بار در ناحیه مغز مورد شوک الکتریکی قرار گرفت در حالیکه بدن او بر روی تخت معاینه بنحوی وحشیانه به بالا و پائین پرتاب می شد. حاصل آن تکان ها شکستگی های استخوان، دهان و لبهای خونین و دندان های شکسته و خرد شده بود. در مغز "گیل" بخشی از زندگی وی بکلی محو و پاک شده است. حافظه وی بنحو عجیبی دستکاری شده است. گاه که می خواهد از واقعه ای یاد کند ممکن است ١۵ یا ٢٠ سال اشتباه کند. وقتی می خواهد تاریخ برخی حوادث را ذکر کند می گوید در سال ١٩۶٨ ... بعد کمی مکث می کند و می گوید، نه نه ببخشید ١٩٨٣...
"گیل" سالهای طولانی نمی دانست چرا وقایع قبل از ٢٠ سالگی خود را به هیچ وجه بیاد نمی آورد. تا آنکه در سال ١٩٩٢ درحالیکه روزی با همسرش مشغول قدم زدن در خیابان است چشمش به روزنامه ای در کیوسک روزنامه فروشی می افتد. "به قربانیان شستشوی مغزی خسارت داده می شود". تیتر درشت روزنامه وی را میخکوب می کند. کلماتی که در زیر تیتر اصلی به چشم می خورند به نظرش آشنا می رسد. به شوهرش می گوید "جاکوب این روزنامه را بخر". به سرعت خود را به نزدیک ترین کافی شاپ می رسانند و در آنجاست که وی درمی یابد که چگونه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا CIA در دهه ١٩۵٠ یک پژوهش عجیب علمی را در دانشگاه مک گیل کانادا تامین مالی می کرده است.
هفته ها بیمارانی که به امید مداوا به دانشگاه مراجعه می کردند در انزوا نگاه داشته می شدند. شوک های الکتریکی به دفعات در عرض روز به آنان وارد می شد و معجونی از داروهای توهم زا از قبیل LSD و PCP به آنان خورانده می شد. مسئول پروژه مزبور دکتر ایون کامرون (Ewen Cameron) بود که نهایتا در اواخر دهه هفتاد اعتراف می کند که دولت کانادا نیز در فایننس پروژه مزبور با CIA همکاری می کرده است. بیماران روانی به منظور فرو نشاندن عطش CIA برای یک تحقیق علمی به منظور "کنترل مغز انسان" مورد استفاده تیم روان پزشکی انستیتوی آلن (McGill University’s Allan Memorial Institute) دانشگاه مک گیل کانادا قرار می گرفتند.
دکتر کامرون اعتقاد راسخ داشت که با وارد کردن شوک می توان ذهن فرد را چون لوحی سفید پاک و آماده تغییرات بزرگ کرد. او معتقد بود که با وارد کردن شوک های پی در پی به مغز انسان می توان ساخت فعلی شخص را در هم شکسته و سپس با پاک نمودن ذهن او شخصیت وی را دوباره سازی کرد.
"گیل" با مطالعه مقاله تکان دهنده روزنامه آن روز رو به شوهرش کرد و با حیرت گفت:"جاکوب، علت اینکه وقایع قبل از ٢٠ سالگی بکلی از ذهن من پاک شده همین است"!
داستان از اوائل دهه ١٩۵٠ آغاز می گردد. زمانی که کامرون با عقاید فروید در خصوص گفتار درمانی به مخالفت برخاست و معتقد بود صحبت بر سر درمان بیماران روانی نیست. باید نقش پاتولوژیکی گذشته آنها در هم شکسته شده (Break up old Pathological Pattern) و از آنان دفتری پاک و بدون نوشته پدید آورد. از اینجا به بعد است که می توان هر آنچه که دلخواه شماست بر روی صفحات سفید آن دفتر بنویسید. اینگونه شد که بیماران روانی نگون بخت درمانگاه دانشگاه مک گیل موضوع پروژه کامرون برای کنترل ذهن شدند. برنامه ای که CIA آنرا تامین مالی می نمود.
گزارش هائی که از آن زمان موجود است نشان می دهد که بعد از عملیات جنون آمیز شوک های الکتریکی پی در پی و داروهای توهم زا با میزان مصرف فوق العاده بالا و قرصهای خواب آوری که گاه ٢٢ ساعت در روز فرد را به خواب می بردند، رفتار افراد به نحو عجیبی تغییر کرده و تحول "بازگشت" (Regression) به دوران کودکی در آنها به وقوع می پیوست. دکترها در یادداشتهای انستیتوی آلن می نویسند افراد پس از مدتی شروع به مکیدن شصت خود می کردند، خود را جمع می کردند و شکل و حالت جنین را بخود می گرفتند، به تنهائی قادر به خوردن غذا نبودند و باید با قاشق به آنها غذا می دادند و بالاخره گریه می کردند و مادران خود را صدا می زدند. گزارشها نشان می دهد که با افزایش dose شوک های الکتریکی افراد قدرت تکلم و راه رفتن را نیز حتی از دست می دادند
مدارک بعدی نشان داد که در پروژه ای که توسط سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا فایننس می شد ٨٠ انستیتوی علمی شامل ۴۴ دانشگاه و ١٢ بیمارستان (بقیه موسسات علمی و تحقیقاتی) شرکت داشتند.
روشهای کامرون در دهه هفتاد و هشتاد به طور گسترده توسط مامورین CIA در کشورهای آمریکای لاتین در مواجهه با مخالفین حکومت های دیکتاتوری و دست نشانده آمریکا بکار گرفته می شد. در سال ١٩٨٨ نیویورک تایمز در یک گزارش جنجالی اعلام کرد که سر بازجوی کشور "هندوراس" فلورنسیو کابالرو (Florencio Caballero) و ٢۴ تن از زیردستان او در تگزاس نزد CIA شیوه های کامرون را فرا گرفته اند. آنها به حالت جنون زندانی های مخالف را الکترو شوک می دادند، حیوانات مرده به جای غذا به آنها می دادند، اجازه خواب به آنها نمی دادند و آنها را عریان در سلول های تنگ و تاریکی که پر از موش و سوسک بود نگاه می داشتند. همان وسائل کامرون برای جلوگیری از دیدن نور، شنیدن صدا و عدم امکان لمس اشیاء در مورد آنان نیز بکار برده می شد. روز و شب در هم فرو می رفتند و دیگر قابل تشخیص نبودند.
داستانهای دهشتناکی که دختر ٢۴ ساله اینس موریلو (Ines Murillo) در اختیار نیویورک تایمز قرار داد مو بر اندام انسان راست می کند. او در جائی می گوید "آنقدر شوک های برقی را ادامه می دادند که من بوی سوختن پوست و گوشت خود را نیز استشمام می کردم". موریلو می گوید در تمام این مدت یک آمریکائی سئوالات را به انگلیسی از بازجوها می کرد و بازجوها آنها را برای وی ترجمه می کردند. بازجوها وی را با نام آقای مایک صدا می کردند.
پس از آنکه نشریه بالتیمورسان در دهه ٩٠ با استفاده از قانون آزادی اطلاعات (Freedom of Information Act) اقدام به دستیابی به اطلاعات کامل آن دوران سیاه در آمریکای لاتین کرد به دفترچه راهنمائی که CIA برای بازجویان تهیه دیده بود دسترسی پیدا نمود.
دفترچه موسوم به عملیات کوبارک(Kubark) پرده از رازهای بزرگی برداشت. بکار گیری روشهای کامرون و شکنجه های مخوف برای در هم شکستن زنان و مردانی که به خود جرات مخالفت با سیاست های آمریکا را داده بودند با ذکر جزئیات به عنوان دستورالعمل دفتر ١٢٨ لرزه بر اندام خواننده می اندازد.
تز کامرون اما در قلمرو عجیب دیگری نیز کاربرد پیدا کرده است. معماران اقتصاد نئولیبرال آمریکا درست پای خود را جای پای کامرون می گذارند و رهبری این جریان را کسی جز اقتصاددان پرآوازه آمریکائی میلتون فریدمن (Milton Friedman) در دست نداشت. فریدمن با قد ١۵۴ سانتی متر و با انرژی بی پایانی که در وجودش نهفته بود آمریکا را به عصر جدیدی رهنمون شد.
به مدت سه دهه فریدمن و پیروان پرقدرت او استراتژی شوک درمانی (Shock Therapy) را در اقتصاد جهان سامان دادند. با بروز هر شوک درحالیکه هنوز مردم در حالت بهت بسر می برند سیل خصوصی سازی و فروش اموال دولتی به بخش خصوصی و یا انتقال فعالیت های دولت به بخش خصوصی به سرعت برق و باد شکل می گرفت.
فریدمن در یکی از برجسته ترین نوشته هایش کپیتالیزم و آزادی (Capitalism and Freedom) به طور روشنی به این موضوع می پردازد. او می نویسد:"تنها با بروز یک بحران، چه بحران بطور واقعی باشد و چه این گونه بنظر برسد، (یعنی بنظر برسد که بحران است اما در واقع بحرانی در کار نباشد) می توان تغییرات واقعی را بوجود آورد. بنظر من وظیفه اصلی ما این است که آلترناتیوهایی را فراهم آوریم، آنها را زنده نگهداریم تا آنکه آنچه که به لحاظ سیاسی در ابتدا غیرممکن بنظر می رسد نهایتا به یک راه حل اجتناب ناپذیر بدل گردد." (در مقاله
پنجره اورتون به این نقل قول فریدمن اشاره کردیم).
این استاد دانشگاه شیکاگو معتقد بود که در صورت بروز بحران باید بلافاصله و سریع عمل کرد قبل از آنکه مردم به خود بیایند. او معتقد بود هر دولتی که بر سر کار می آید بین ۶ تا ٩ ماه فرصت دارد که تغییرات اساسی مورد نظر خود را پیاده کند و همه را نیز باید یکجا و ضربتی پیاده کند، قبل از اینکه مردم به خود بیایند.
فریدمن در دهه هفتاد مشاور اصلی یکی از بدنام ترین دیکتاتورهای جهان یعنی ژنرال آگوستو پینوشه بود. با وقوع کودتای خونین توسط پینوشه و کشته شدن سالوادور آلنده رهبر محبوب و کاریزماتیک شیلی و بدنبال آن مرگ هزاران متفکر و نویسنده و هنرمند، پیشنهاد فریدمن به پینوشه آن بود که وقت عمل فرا رسیده. امواج انقلاب مکتب شیکاگو (Chicago School) که فریدمن بنیان گذار آن بود شیلی را در بر گرفت. همه چیز دولت به بخش خصوصی منتقل شد و دولت تبدیل گردید به نماینده کورپوریشن ها و مسئول دفاع از حقوق آنان در برابر هر کسی که در شیلی فریاد اعتراض خود را علیه نابرابری، ظلم و اجحاف بلند می کرد. از آن تاریخ به بعد "شوک درمانی" در اقتصاد بازار آزاد متد انتخاب شده برای برپا کردن تغییرات بنیادین در وضعیت اقتصادی در جهت تامین منافع کورپوریشن های بزرگ شده است.
جنبش میلتون فریدمن شدیدا به وقوع حوادث طبیعی، جنگ، کودتا، عملیات تروریستی و هر شوک بزرگ دیگری در جامعه وابسته است.
برخی تصور می کنند که آنچه که در آرژانتین در زمان حکومت سیاه ژنرال ها در دهه هفتاد با کشتار ده ها هزار جوان و نوجوان آزادیخواه در آرژانتین رخ داد صرفا ناشی از قساوت و بیرحمی و اعمال سادیستی گروهی ژنرال دیوانه بوده است. حال آنکه آنچه که در آرژانتین گذشت شوک و زلزله ای بود که امکان رفرم های اقتصادی "مدرسه شیکاگو" را فراهم نمود. رفرم هائی که سالها بعد و در آستانه قرن بیست و یکم به فروپاشی جامعه گرسنه آرژانتین انجامید
(به مقاله گلوبالیزیشن مراجعه شود)
فریدمن خود را یک لیبرال می نامید اما در واقع او و پیروانش نئولیبرالهائی هستند که دست کنسرواتیوها و محافظه کاران را از پشت بسته اند. از اواسط دهه ٩٠ پرقدرت ترین فکرانباره های محافظه کار که به حکومت امروز آمریکا خط می دهند با تبعیت از افکار فریدمن خود را یک جریان سیاسی- اقتصادی جدید نامیدند که امروزه به نام نئوکنسرواتیوها شهرت یافته اند. بنیاد هریتج (Heritage Foundation)، انستیتوی کیتو (Cato Institute) و انستیتوی آمریکن اینترپرایز (American Enterprise Institute) رهبران فکری این جنبش بودند.
فریدمن خود را مبلّغ اقتصاد بازار آزاد می دانست و چنین وانمود می کرد که هدفش خارج کردن کامل دولت و جایگزین کردن بخش خصوصی در فعالیت های اقتصادی است. این اما ظاهر قضیه بود. در بطن این حرکت چیزی جز حاکم نمودن کورپوریشن ها بر اقتصاد و سیاست و مقدرات مردم جهان نهفته نبود. در سی سال گذشته در هر کشوری که سیاست های مکتب شیکاگو پیاده شده است چیزی که ظهوری چشمگیر یافته یک طبقه حاکم پر قدرت در کشور های مزبور است که ارتباط بسیار قوی و تنگاتنگی "با تعدادی معدود" از کورپوریشن ها دارد.
سیستم بازار فریدمنی، یعنی اتصال اقتصاد داخل به سرمایه داری جهانی. به عبارت دیگر اقتصاد دهان پرکن نئولیبرالی یعنی واگذاری یک کشور به نام اقتصاد آزاد به سیستم کورپوریت جهانی. آنها که امروز در ایران دم از خصوصی سازی نفت می زنند به خوبی واقفند که در درون یک سیستم اقتصاد فریدمنی هیچ کس یارای مقابله با کمپانی های بزرگ نفتی را ندارد. به این ترتیب فروش صنعت نفت در یک سیستم اقتصاد نئولیبرال نهایتا چیزی جز واگذاری کشور به کورپوریشن های نفتی نیست.
جنگ، انقلاب، شورش، حملات تروریستی و نامهری های بزرگ طبیعی همه فرصتهای طلائی را برای هواداران مکتب شیکاگو فراهم می آورند.
نائومی کلاین در "دکترین شوک" یکی از دروغهای بزرگ سیستم نئولیبرال را به چالش می گیرد و آن اینکه دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد دست در دست یکدیگر حرکت می کنند. او با نشان دادن نمونه بعد از نمونه در یک تحقیق شگفت انگیز ۵٠٠ صفحه ای نشان می دهد که چگونه حامیان اقتصاد بازار آزاد از اعمال هیچ گونه خشونت و شکنجه و ارعاب ابائی نداشته و از نقشه های مخفیانه برای ایجاد شوک و وحشت در مردم برای توسعه اقتصاد بازار سود برده و می برند.
نائومی کلاین با اقتصاد بازار بطور کلی مخالف نیست بلکه نظامی که در آن بخش خصوصی حدود خود را بشناسد و در کنار آن سیستم بهداشت و درمان و سیستم آموزش عمومی باشد و نیز کنترل منابع طبیعی در دست نمایندگان واقعی مردم باشد، از نظر او قابل قبول است. سیستمی که بخش خصوصی را وادار به پرداخت دستمزدهای عادلانه کند و مالیات به عنوان اهرمی برای توزیع عادلانه ثروت در جامعه بکار رود
.

هیچ نظری موجود نیست: