کفش اندازی در عراق ، آتش بازی در فلسطین
شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷ - ۱۰ ژانويه ۲۰۰۹منیر طه
جان بدر بردگان از قتل عام نازی ها بساط هستی را با بدن های فرسوده و نیاسوده در اسرائیل گستردند و با این کوچ هول انگیز و اسف بارِ تاریخی ، کوره های آدم سوزی را هم به دوش کشیده در زمین های جوانه زدۀ فلسطین بر زمین گذاشتند . کوره هایی که از همان دیروز جوانه ها را می بلعد تا به امروز که زمین و آسمانِ فلسطین را در آتش و خون می غلتاند و کودک و پیر و جوانش را خاکستر می کند . دودش به چشم دنیا می رود و سرودش در گوش دنیا هرای می کشد . دنیا می جوشد و می خروشد ولی دنیا گیران یعنی قبایل مردم آزاران و آدم خواران همچنان نقشِ به دیوار ، به دیوار چسبیده اند . باراک اوباما ، در یکی از سوال جواب هایش می گوید اگر کسی به خانۀ من در حالی که دختر هایم خفته اند راکت پرتاب کند من برای جلوگیری از آن هر آنچه از دستم بر آید می کنم و نمی گوید هرگاه کسی به مایملکِ همسایۀ دیوار به دیوارش دراز دستی کند این در معرض تجاوز و تهاجم قرار گرفته چه باید بکند . چگونه و کدام هر آنچه از دستش بر می آید را برای دفاع از خانه و خانوادۀ خویشتن به کار برد .اسرائیل پیام اباما را به مصرف می رساند و مردم بی سلاح و بی دفاع فلسطین را قتل عام می کند و بدین ترتیب هولوکاست و قتل عام قوم یهود به دست نازی ها را که تا به امروز با سرمایه گذاری های سنگین از طریق سینما و رادیو تلویزیون و مطبوعات تبلیغ کرده است تا مظلومیت و معصومیت خود را در یاد جهانیان زنده و رنگین نگاه دارد ، بی رنگ می سازد . همانطورکه دنیا منکر آن جنایت نیست مؤید این جنایت هم نخواهد بود با این تفاوت که جنایت دیروز در رویارویی با جنایت امروز رنگ باخته و بی اعتبار می شود .سؤال این است که اگر راکت بازی حماس که چیزی جز کلوخ اندازیِ جاهلانه نیست متوقف شود اسرائیل دست از سر غزه آن خاک یک وجب در یک وجب بر خواهد داشت؟ زندگیِ سوخته و پایمال شدۀ مردم فلسطین را دوباره لگد کوب نخواهد کرد ؟ آیا فقط موشک پرانی بهانۀ تجاوز و تهاجم است ؟ آیا با ختم آتش پرانی قساوت و شقاوت به رأفت و الفت تبدیل خواهد شد ؟ نه . دلی که از تماشای هراسِ ساکن در چشم و خونِ گسترده در چهرۀ کودکان و بدن پاره پاره شدۀ پیر و جوان از جای بر نیاید رأفت و الفت نمی شناسد و این شامل احوال جاهل کلوخ انداز هم است که گز نکرده خاک و خاک نشینانش را به دست گزمه می دهد .اگر دیوانۀ هوش از سر در رفته ای کسی را بکشد و یا آسیب برساند مطابق قانون و به اندازۀ سبک سنگینی گناهش او را یا میکشند یا زندانی می کنند ولی این قانون در حق جانیان کشتارِ عراق و افغانستان و فلسطین و همانندگانشان جاری نیست که نه تنها ساکنانش را کشته اند که آبادی و جای و مکانشان را به آتش کشیده اند که آزادی و استقلالشان را به غل و زنجیر بسته اند که خونشان را مکیده اند و اینچنین فربه و سنگین شده اند . جانیِ اسرائیلی گروه گروه کودک و زن و مرد فلسطین را که نه راکت انداز است و نه کمترین وسیلۀ دفاع در دست دارد بی رحمانه در آتش و خون می غلتاند و دم بدم در بوق و کرنا می دمد که در این قلدری و بزن بهادری یکی دو سرباز اسرائیلی هم کشته شده است . سربازان جوان ، بیچاره و بی توانی که قربانی و بازیچۀ دست جنایتکاران خانگی هستند . از قِبَلِ شرّ و محشرِ راکت بازی ، آقای بوش از های و هوی کفش اندازی رهایی یافته نفسی تازه می کند و در هر نفس که فرو می برد الهام ساز آسمانی و چون بر می آورد کشتار بازِ زمینیش را شکر می گوید که افتضاح و رسوایی کفش اندازی را با معرکه سازی و قتل عام غزه در گلوی بلندگو ها خفه کرده است . نادانی که اینچنین در محاسبه و معادله کودن و خرف باشد و هشت سال زمامداریش را در خون و خاکستر و ویرانگری مصرف کند خفت و خواریِ ماندگار در تاریخ ریاست جمهوری امریکا و شجاعت و شهامت پر بارِ منتظر الزیدی خبرنگار عراقی در تاریخ عراق را با همان جهالت ذاتی تمام شده حساب می کند و معادله را می بندد .حرف توی حرف آمد و کفش انداز هم به حرف آمد که بگیر تو سگ . گفتند سگ حیوان وفادار و خوبی است روا نبود آن حیوان را به این حیوان نسبت دهد . ولی سگ هایی هم هستندکه علاوه بر پیچیدن به پر و پاچۀ این و آن آلات و ادوات آدمیان را هم می ربایند و مسلما منظور آقای الزیدی همین سگ آلت رباست . دیگر اینکه مسلمانان سگ را نجس و نا پاک می دانند اگر کسی به سگ دست بزند باید دستش را آب بکشد و اینجا هم منظور خبرنگار عراقی از بگیر تو سگ ، نجاست و نا پاکی گیرندۀ کفش است . به وقتی که باران رحمت مایۀ زحمت است ، در و دیوار و آدمیان را می غلتاند و در هم می کوبد و خوان نکبت در کلبۀ در هم ریختۀ بی خانمانان افزونیِ نعمت ، به وقتی که جنایتکاران امریکا و اسرائیل ، دو قلو های بی شرم و حضور دوشادوش به جانِ جهان درافتاده اند ، به وقتی که از بند بند هستی بیماری و ویرانی هولناکی سر بر می آورد ، در این وقت ، در خانه تکانیِ هر از گاهی ، من هم کفش های خدمتگزارم را منتظر خدمت کردم تا به وقتش به خدمت خوانده شوند .
شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷ - ۱۰ ژانويه ۲۰۰۹منیر طه
جان بدر بردگان از قتل عام نازی ها بساط هستی را با بدن های فرسوده و نیاسوده در اسرائیل گستردند و با این کوچ هول انگیز و اسف بارِ تاریخی ، کوره های آدم سوزی را هم به دوش کشیده در زمین های جوانه زدۀ فلسطین بر زمین گذاشتند . کوره هایی که از همان دیروز جوانه ها را می بلعد تا به امروز که زمین و آسمانِ فلسطین را در آتش و خون می غلتاند و کودک و پیر و جوانش را خاکستر می کند . دودش به چشم دنیا می رود و سرودش در گوش دنیا هرای می کشد . دنیا می جوشد و می خروشد ولی دنیا گیران یعنی قبایل مردم آزاران و آدم خواران همچنان نقشِ به دیوار ، به دیوار چسبیده اند . باراک اوباما ، در یکی از سوال جواب هایش می گوید اگر کسی به خانۀ من در حالی که دختر هایم خفته اند راکت پرتاب کند من برای جلوگیری از آن هر آنچه از دستم بر آید می کنم و نمی گوید هرگاه کسی به مایملکِ همسایۀ دیوار به دیوارش دراز دستی کند این در معرض تجاوز و تهاجم قرار گرفته چه باید بکند . چگونه و کدام هر آنچه از دستش بر می آید را برای دفاع از خانه و خانوادۀ خویشتن به کار برد .اسرائیل پیام اباما را به مصرف می رساند و مردم بی سلاح و بی دفاع فلسطین را قتل عام می کند و بدین ترتیب هولوکاست و قتل عام قوم یهود به دست نازی ها را که تا به امروز با سرمایه گذاری های سنگین از طریق سینما و رادیو تلویزیون و مطبوعات تبلیغ کرده است تا مظلومیت و معصومیت خود را در یاد جهانیان زنده و رنگین نگاه دارد ، بی رنگ می سازد . همانطورکه دنیا منکر آن جنایت نیست مؤید این جنایت هم نخواهد بود با این تفاوت که جنایت دیروز در رویارویی با جنایت امروز رنگ باخته و بی اعتبار می شود .سؤال این است که اگر راکت بازی حماس که چیزی جز کلوخ اندازیِ جاهلانه نیست متوقف شود اسرائیل دست از سر غزه آن خاک یک وجب در یک وجب بر خواهد داشت؟ زندگیِ سوخته و پایمال شدۀ مردم فلسطین را دوباره لگد کوب نخواهد کرد ؟ آیا فقط موشک پرانی بهانۀ تجاوز و تهاجم است ؟ آیا با ختم آتش پرانی قساوت و شقاوت به رأفت و الفت تبدیل خواهد شد ؟ نه . دلی که از تماشای هراسِ ساکن در چشم و خونِ گسترده در چهرۀ کودکان و بدن پاره پاره شدۀ پیر و جوان از جای بر نیاید رأفت و الفت نمی شناسد و این شامل احوال جاهل کلوخ انداز هم است که گز نکرده خاک و خاک نشینانش را به دست گزمه می دهد .اگر دیوانۀ هوش از سر در رفته ای کسی را بکشد و یا آسیب برساند مطابق قانون و به اندازۀ سبک سنگینی گناهش او را یا میکشند یا زندانی می کنند ولی این قانون در حق جانیان کشتارِ عراق و افغانستان و فلسطین و همانندگانشان جاری نیست که نه تنها ساکنانش را کشته اند که آبادی و جای و مکانشان را به آتش کشیده اند که آزادی و استقلالشان را به غل و زنجیر بسته اند که خونشان را مکیده اند و اینچنین فربه و سنگین شده اند . جانیِ اسرائیلی گروه گروه کودک و زن و مرد فلسطین را که نه راکت انداز است و نه کمترین وسیلۀ دفاع در دست دارد بی رحمانه در آتش و خون می غلتاند و دم بدم در بوق و کرنا می دمد که در این قلدری و بزن بهادری یکی دو سرباز اسرائیلی هم کشته شده است . سربازان جوان ، بیچاره و بی توانی که قربانی و بازیچۀ دست جنایتکاران خانگی هستند . از قِبَلِ شرّ و محشرِ راکت بازی ، آقای بوش از های و هوی کفش اندازی رهایی یافته نفسی تازه می کند و در هر نفس که فرو می برد الهام ساز آسمانی و چون بر می آورد کشتار بازِ زمینیش را شکر می گوید که افتضاح و رسوایی کفش اندازی را با معرکه سازی و قتل عام غزه در گلوی بلندگو ها خفه کرده است . نادانی که اینچنین در محاسبه و معادله کودن و خرف باشد و هشت سال زمامداریش را در خون و خاکستر و ویرانگری مصرف کند خفت و خواریِ ماندگار در تاریخ ریاست جمهوری امریکا و شجاعت و شهامت پر بارِ منتظر الزیدی خبرنگار عراقی در تاریخ عراق را با همان جهالت ذاتی تمام شده حساب می کند و معادله را می بندد .حرف توی حرف آمد و کفش انداز هم به حرف آمد که بگیر تو سگ . گفتند سگ حیوان وفادار و خوبی است روا نبود آن حیوان را به این حیوان نسبت دهد . ولی سگ هایی هم هستندکه علاوه بر پیچیدن به پر و پاچۀ این و آن آلات و ادوات آدمیان را هم می ربایند و مسلما منظور آقای الزیدی همین سگ آلت رباست . دیگر اینکه مسلمانان سگ را نجس و نا پاک می دانند اگر کسی به سگ دست بزند باید دستش را آب بکشد و اینجا هم منظور خبرنگار عراقی از بگیر تو سگ ، نجاست و نا پاکی گیرندۀ کفش است . به وقتی که باران رحمت مایۀ زحمت است ، در و دیوار و آدمیان را می غلتاند و در هم می کوبد و خوان نکبت در کلبۀ در هم ریختۀ بی خانمانان افزونیِ نعمت ، به وقتی که جنایتکاران امریکا و اسرائیل ، دو قلو های بی شرم و حضور دوشادوش به جانِ جهان درافتاده اند ، به وقتی که از بند بند هستی بیماری و ویرانی هولناکی سر بر می آورد ، در این وقت ، در خانه تکانیِ هر از گاهی ، من هم کفش های خدمتگزارم را منتظر خدمت کردم تا به وقتش به خدمت خوانده شوند .
ونکوور ، پنجم ژانویه 2009
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر