جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷ - ۰۹ ژانويه ۲۰۰۹تقی روزبه
صاف وسرراست، درمقابل چشم جهانيان، يک سرزمين حدودا ۳۶۰ کيلومتری با بيش از يک ونيم ميليون انسان ِ تلمبارشده در بيغوله ها را مشمول پروژه پاکسازی و نسل کشی قرارداده اند که با وقاحت تمام نام آن را عمليات "سرب مذاب" گذاشته اند.
پدر!پناهنده چيست؟
صاف وسرراست، درمقابل چشم جهانيان، يک سرزمين حدودا ۳۶۰ کيلومتری با بيش از يک ونيم ميليون انسان ِ تلمبارشده در بيغوله ها را مشمول پروژه پاکسازی و نسل کشی قرارداده اند که با وقاحت تمام نام آن را عمليات "سرب مذاب" گذاشته اند.
پدر!پناهنده چيست؟
هيچ چيز،هيچ...
تو را يارای فهم آن نيست.پدربزرگ!
پناهنده چيست؟
می خواهم بدانم.
يعنی ازاکنون توديگرکودک نباشی.
محمود درويش
خبرگزاری ها گزارش داده اند که بيش ازيکسوم تلفات ناشی ازحملات وحشيانه و دوهفته ای اسرائيل را کودکان غزه تشکيل ميدهند!
آيا اين کودک کشی تصادفی است؟!
سهم مجموعه کشته ها ی غيرنظامی بسياربيشترازاين است.
تاکنون حدود ۸۰۰ نفرکشته وبيش ازسه هزارنفرمجروح حاصل اين سلاخی ضدبشری بوده است
.نيروهای اسرائيل بطورلاينقطع،مدارس، بيمارستانها و مساجد ومغازه ها ومنازل،وحتا کاروانهای امدادرسانی سازمان ملل را موردآماج مستقيم بمبارانها وشليک خود از هواوزمين ودريا قراراداده اند.
بطوری که حتا سازمان ملل نيزتلاش امدادرسانی خود را بخاطرفقدان تأمين امنيت جانی متوقف کرده است صليب سرخ جهانی ازيک فاجعه انسانی خبرمی دهد.
صاف وسرراست، درمقابل چشم جهانيان، يک سرزمين حدودا ۳۶۰ کيلومتری با بيش از يک ونيم ميليون انسان ِ تلمبارشده در بيغوله ها را مشمول پروژه پاکسازی و نسل کشی قرارداده اند که با وقاحت تمام نام آن را عمليات "سرب مذاب" گذاشته اند. هدف درهم شکستن اراده مقاومت مردم غزه است ازطريق کشتاروگرسنگی دادن و بدون داشتن امکان دسترسی به داروودرمان وبيمارستان ومايحتاج اوليه و...وحتا بدون داشتن راه خروج وفرار.
آری جنگ غزه ازآن نوع جنگهای کثيف و بربرمنشانه است که درآن خود مردم هدف مستقيم جنگ وآتش بارهای سهمگين می باشند. يک.کشتارمشمئزکننده درشرايط محاصره کامل،که تنها ازترکيب بربريت با مدرن ترين سلاحها بدست می آيد.يک بربريت مدرن که درآن شاهد فوران تمامی ستم ها وتبعيضات حل نشده تاريخی،نژادی،ستم ملی ومذهبی،و برفرازهمه اينها تهاجم سرمايه داری مدرن هستيم؛ برای کنترل هرچه بيشتر يکی ازمهم ترين نقاط استراتريکی جهان و دارای غنی ترين منابع فسيلی، وبسط وتسلط عمقی سرمايه جهان خوار درتمامی خلل وفرج بافت منطقه وايجادبازارپرکشش وبی مرزو دولت های کارگزارسرمايه جهانی درمنطقه با سرکردگی وژاندارمی اسرائيل. باين اعتباراسرائيل درحال انجام بخشی از مأموريت تاريخی ايجاد خاورميانه بزرگ است که که ازسوی امپرياليسم جهانی،بويژه درشر ايطی که چرخهای ارابه جنگی اش پنچرشده به عهده گرفته است. اگرازهدف های خردومقطعی هم چون جبران شکست جنگ ۳۳ روزه لبنان و احيای آبروی "اسطوره"ارتش اسرائيل ونيزرقابت های درونی وحاد جناحها برای انتخابات آتی که ازهم اکنون منجربه پيش برد سياست جناح های افراطی مبنی بر"پايان دادن به مذاکره وآتش بس وحمله نظامی به حماس"توسط دولت باراک باهدف بهبود شرايط متزلزل خود درنزدافکارعمومی اسرائيل شده بگذريم،هدف مهم تراين است که مردم غزه را بايد چنان درزيرباران مشت ولگد قلدرمنشانه گوشمالی داد و درهم پيچيد،تا ندامت ورزد وخود پليس خويش بشود وجلوی عمليات حماس را بگيرد.درواقع تاکتيک اسرائيل وحاميانش به آتش کشيدن جنگل برای شکارخرس است.اشتاه بزرگ سردمداران اسرائيل آن است که غزه را درحکم آزمايشگاهی به تصوردرآورده اند که می توان تجربه آزمايشگاه های کوچک زندان وشکنجه وبازآموزی ومسخ انسانها را-که گويا يد طولائی درآن دارد- به جامعه تعميم داد. آنچه را که اسرائيلی ها کورخوانده اند نادرستی همين تعميم است.غزه آزمايشگاه ومکان"بازآموزی وبازپروری“ نيست.غزه بشکه ای انباشته شده ازبی حقوقی ونفرت ولاجرم آکنده ازمقاومت متراکمی است که هرچه برروی آن کوبيده شود، محتويات آن با شدت وحدت بيشتری فوران خواهد کرد. واقعيت آن است که برای دامنه مقاومت انسان وظرفيت کنشگری وی درمقابل زوروقلدری وسلطه طلبی واستثمار-وقتی که قربانيان به عمق ستم رواشده برخود آگاه شوند ووقتی نکبت زندگی برمرگ رشک ورزد- حدواندازه ای نمی توان قائل شد. وهمانطور که تجربه الجزاير و ويتنام وده ها نمونه ديگرنشان داده است درچنين شرايطی نمی توان به هدف موردنظر يعنی ايجاد شکاف بين مردم و"خرسی“ که به دنبال شکارش هستند، نائل آمد.به تجربه ديده ايم که با يکسان انگاشتن ايندو وآتش زدن جنگل با شکارش،تنها سبب درهم تنيدگی هرچه بيشتر آندومی شود.واين برای بارنخست نيست که شاهد بازتوليد وگسترش نفوذ بنيادگرائی توسط خود امپرياليست ها وسلطه گران هستيم.اين داستان تاريخ طولانی دارد که پرداختن به آن خارج ازحوصله اين نوشته است. مسأله اصلی برای اجتناب ازاشتباه محاسبه آن است که بدانيم وجود حماس قبل ازآنکه منشأ مقاومت باشد معلول آن است والبته پاسخی باژگونه وغيرتاريخی به آن.مهم است بدانيم که اوازنفرت ومقاومتی نيرومی گيرد که درقلب هرفلسطينی آواره ومحروميت ديده،عليه اشغالگران وحاميانش زبانه می کشد.وهمين جايگزينی علت ومعلول بجای هم است که رازاصلی ناکامی های امپرياليستها و ازجمله امپرياليسم اسرائيل درمنطقه را تشکيل ميدهد.نبايد فراموش کنيم که علت اصلی سربلندکردن بنيادگرائی ويا اسلام سياسی وهرنام ديگری که به آن بدهيم،درشکست ناسيوناليسم عرب وناصريسم درپاسخ به خواستهای مردم،وهم چنين ضعف چپ ونيروهای سوسياليست درپاسخ به آن،وبطوراخص درفلسطين سربلندکردن حماس وگسترش دامنه نفوذآن نيزمحصول بی کفايتی،سازش وبرزمين افکندن پرچم مقاومت توسط سازمان آزادی بخش(وبطوری کلی نيروهای ليبرال لائيک)ونيزناکامی وضعف سازمان ها و جريانات چپ بود که موجب رشد حماس گرديد.واين اوبود که پرچم برزمين افتاده مقاومت را بلند کرده و با افزودن پسوند اسلامی به آن مقاومت باصطلاح اسلامی را عَلم کرد.در تجربه ما ايرانيان نيز برآمدجنبش اسلامی پس ازشکست جنبش ملی وسپس ناکامی وشکست نيروهای چپ درپاسخ به مسائل پيشاروی مردم و سرنگونی حاکميت سلطنت ونفوذامپرياليسم،عليرغم آنهمه جان فشانی ها ومقاومت پرآوازه فعالين چپ،ازمهمترين عواملی بود که سبب سربلندکردن ارتجاع اسلامی وسيطره آن برجنبش گرديد. بازگرديم به موضوع جنگ غزه که به آن عنوانی جز"کشتاروتنبيه مردم غزه"نمی توان داد!همانند نمونه تهاجم به عراق وافغانستان و...،جنگ ابتدا باحملات بسيارسنگين وويرانگر هوائی شروع شد. وسپس نيروی زمينی برای ادامه مأموريت ازقبل تعيين شده،نابودی بيشترو هدفمندانه تر، وارد عمل شد. ورود ارتش به غزه وشليک به هرچيزی که تکان می خورد مرحله دوم پروژه"سرب مذاب" است.ومرحله سوم آن نيزورود به عمق مناطق واجرای جنگ کوچه به کوچه وتن به تن ومنزل به منزل، وباصطلاح شکارجنگاوران وپاکسازی وجب به وجب است که درصورت وقوع، تلفات تاکنونی دربرابرآن رقمی نخواهد بود. شروع حمله به غزه وادامه آن آشکارا با چراخ سبز دولت آمريکا ورضايت تلويحی سايرقدرت های بزرگ ازيکسو ورضايت ضمنی دول اتجاعی منطقه ازسوی ديگرصورت گرفت.درخود آمريکا اين تجاوزبا حمايت فعال بوش ونومحافظه کاران درروزهای پايانی رياست جمهوری اشان همراه شده است،که ظاهرا بجای اردک"لنگ"بايد اردک تيزپا"خطابشان کرد.چنانکه اظهارات صريح بوش ورايس مبنی برآتش بس"پايدار" باهدف نابودی وازکارانداختن قدرت پرتاب راکت توسط حماس و عدم بازگشت به نقطه قبل ازحمله اسرائيل، ونيزوتوهای مکرر درخواست آتش بس فوری توسط سازمان ملل بيان کننده آن است. البته معمای تيزپاشدن اين اردک بدون درنظرگرفتن سکوت معنادار اوبامارئيس جمهور آتی آمريکا قابل فهم نخواهد بود.اواين بی تفاوتی معنادارخود را چنين بيان کرده است: تا بيستم ژانويه فقط يک رئيس جمهورداريم که سياست های خارجی آمريکا را اعلام خواهدکرد وآن آقای بوش است. ولی درسياست های داخلی چه؟ بله او درسياست داخلی نه فقط سکوت اختيارنکرده، بلکه مجدانه طرح های خود راپيش می برد وظاهرا دراين عرصه وجود دو رئيس جمهوری فاقد اشکال است!.هم چنانکه که اروپا وديگرقدرت های جهانی با گرفتن ژست بيطرفی وابرازلفاظی های توخالی اندرضرورت برقراری آتش بس،فی الواقع درحال خريدن زمان لازم جهت بازگذاشتن دست تجاوزگردولت اسرائيل وفريب افکارعمومی جهان می باشد و باهدف پيشروی ولااقل دست يابی به شماری ازهدف هائی هستند که سردمداران اسرائيل ازآن به عنوان تغييرمعادله استراتژيک (وازجمله سلب قدرت راکت پرانی حماس ويابراندازی دولت حماس و...) نام برده اند.شيمون پرزگفته است که برای نيل به اين هدف نگران خدشه دارشدن چهره اسرائيل درجهان نيستيم.ازسوی ديگرهمزمان با شروح حمله اسرائيل، حسنی مبارک گشودن باريکه راه فتح برای عبورآذوقه به غزه را مشروط به مداخله وکنترل آن توسط محمود عباس کرده است.درهرحال اين گونه تلاش های هم آهنگ درحکم تنگ ترکردن هرچه بيشترحلقه محاصره وبه معنی گرسنگی دادن هرچه بيشتر به مردم غزه درحالی است که باران بمب وآتش بارتانگ ها برسرآنان باريدن گرفته است نيست.ازهمين رو پا درميانی اروپا وفرانسه برای باصطلاح آتش بس،با چنان ريتم کند وباچنان شيوه ای صورت می گيردکه به اهداف استراتژيک اين پروژه ياری رساند وموجب تشديد اختلافات درونی فلسطينی ها و خاموش ساختن شعله های مقاومت گردد.جنگ ادامه سياست است اما به شکلی ديگربحران وجنگ غزه،عليرغم فعال بودن عوامل حل نشده تاريخی درآن،اما دراصل تحت الشعاع هدف بزرگتروروزآمد سرمايه جهانی ودرپاسخ به مسائل حل ناشده تاريخی دربسترآن ودرخدمت آن است.وازهمين رو،همانطورکه اشاره شد،بايد آن را قبل ازهرچيز درامتداد جنگهای باصطلاح ضد تروريستی وعليه "محورشرارت" بوش درطی ساليان اخير ودرچهارچوب استقرارخاورميانه بزرگ به مرکزيت وسرگردگی بورژوازی وکشوراسرائيل صورت بندی کرد؛که باهدف تبديل اين قسمت حساس جهان به بخشی ارگانيک تروادغام شده تر بابافت نظام سرمايه داری جهانی صورت می گيرد. مارکس سرکوب مستقيم وبی واسطه را ويژه دوران انباشت سرمايه می دانست.شالوده اين نوع سرکوب براسثتمارمطلق وکسب ارزش اضافی مطلق استواراست.رويکردسياسی متناسب با آن نيزجزديکتاتوری وحکومت پليسی وسرکوب آزادی ها وتجاوزوتوسل به جنگ نبوده است. همان دوره هائی که تراکم سرمايه بخشا ازقِبل خون واشک وناله ودرهم شکستن استخوانهای انسانها صورت می گيرد.واگردرنظربگيريم که چنين انباشت وسرکوبی نه گناه اوليه بلکه گناه هميشگی سرمايه است که بدون ارتکاب به آن ديگرسرمايه سرمايه نخواهد بود،وبه اين اعتبارفقط به مراحل انباشت آغازين سرمايه اختصاص ندارد و سرمايه داری درمراحل فربه سازی ها وپوست اندازی های مداوم خود واکنون درمرحله تسخيرهمه جانبه جامعه جهانی،حتا باسبعيت بيشتری به آن مبادرت می ورزد. کمااينکه ازسال های ۷۰ قرن بيستم به بعد با تعرض نئوليبراليسم بارديگر تشديد ارزش اضافی ازطريق کسب ارزش اضافی مطلق درمقياس جهانی را دررأس برنامه های خودقرارداد؛ برای بازپس گيری دست آوردهای طبقه کارگر و افزايش نرخ سود.وچنان که می دانيم اوج اين روندمنجربه سلطه نئوکانها برکاخ سفيدشد که خود با اعلام جنگ دولت آمريکا عليه "تروريسم بين المللی“ همراه گرديد و موجب برپائی زنجيره ای ازجنگهای متعدد گرديد.جنگ غزه را نيز،عليرغم خودويژگی هايش بايد درکنه خود ودرتحليل نهائی بخشی ازهمان جنگ ها وبخشی ازپروژه خاورميانه بزرگ دانست.که درغياب ناکامی های پيشين دولت آمريکا ودشواری های آن،ارتش اسرائيل مأموريت شخم زدن به بخشی از آن وبيرون کشيدن قلوه سنگ های نهفته را به عهده گرفته است.آری اين روزها،ما درکنار يکی ازهمين بزنگاه های جنون وخون سرمايه برای برقراری نظم مقررآن درمنطقه ای حساسی ازجهان قرارداريم!.نبايد فراموش کنيم که يک طمع بزرگ همواره ازميان انبوهی ازاميال وطمع های کوچکترعبورمی کند.وهرکس دراين ميان فکرمی کند که دارد تاريخ را به ميل وطمع خويش می سازد. بگذاريهوديان افراطی اسرائيل وآن مردمی که درمستی توده ای،فرود بمب برسرمردم غزه را با هورا ودست افشانی به تماشامی نشينند،وباين ترتيب خويشتن را ازانسانيت وانسان بودن تهی می سازند، درخيال خويش براين پندارباشند که به تماشای تحقق وعده تورات مبنی بر دست يابی به سرزمين مقدس وواحد ايستاده اند!هم چنانکه الله اکبرگويان حماس نيز دارند به وعده ها ومأموريت آسمانی ملهم از اسلام بنيادگرا عمل می کنند.يکی مستظهربه حمايت فعال سرمايه جهانی ومجهزبه مدرنترين سلاح های ويرانگر وديگری چنگ افکنده به "ناکجاآباد گذشته" ومتوسل به هرچه که دم دست خود دارد:سنگ وفلاخن اندازوآنچه که به موشک های دست سازو خانگی شهرت دارد وپرتابشان اين چنين طوفان خشم اسرائيل را برانگيخته است.اما دراين ميان ما درکجا قرارداريم؟بی شک ما ناظربيطرفی که شاهد نبردگلادياتورها ومنتظر نتيجه آن باشد نيستيم ونقش خود را درتعيين نوع ِ نتيجه ناديده نمی انگاريم.قبل ازهرچيز دربرابرتهاجم سرمايه به جنون آمده وشخم زدن وحشيانه وهارآن درمنطقه قرارداريم ولی نه ازموضع چنگ زدن به گذشته ودفاع ازآن،بلکه با نگاه به آينده ورهائی ازچنگ سرمايه وبا نگاه به انسانی رها ازنژادومليت ومذهب. پس ازروشن کردن موقعيت کلی خود،اما بلافاصله خود را دروضعيت دشواری می يابيم وآن اينکه درمتن جبهه مقاومت با رقيبی بشدت مصمم وسازمان يافته مواجهيم که ازموضعی سخت واپسگرايانه وارتجاعی وتماميت گرايانه به مقابله با تهاجم سرمايه ونيروهای سلطه طلب می پردازد.مدينه فاضله والهام بخش اوفرامين مذهب است و"رهائی“ به وساطت آن.خطرناک ترين گوهراصلی بنيادگرائی سلب اختياروآزادی ازانسان و تبليغ وترويج مداوم تفويض اراده انسانی به آسمان وانقياد کامل به فرامين وروايت بنيادگرايانه ازمذهب ومتوليان مذهب است. بی شک آنها که برای آزادی و رهائی انسان وخود حکومتی آن مبارزه می کنند،نمی توانند حتی برای يک لحظه هم بااين گونه برده سازی متعلق به عهد عتيق سرسازش داشته باشند.همانگونه که با برده سازی مدرن ازنوع سرمايه داری نيزسرسازش ندارند.آنها صدای سوم، صدای رهائی را ونه فقط صدا که جنبش رهائی را تحت هرشرايطی بايد پاس بدارند. ماشهروندان ايرانی بی شک بيش ازمردم هرکشوری نسبت به مصائب حاکميت اسلام ودولت اسلامی آشنائيم و ازفرود صاعقه تاريخی (ويا ضدتاريخی) عظيم برسرمان درس های گرانبها آموخته ايم وحاکی ازآنکه:هرگزنبايد بين جنبش ويا سازمان های اسلامی وتوده های مردم علامت تساوی گذاشت.يکسان پنداشتن آندومی تواند به خطای بزرگی منجرشود.مردم واکثريت آن همواره ازواقعيت های زمينی حرکت می کنند و بنيادگرايان ازفرامين آسمانی.حتا وقتی که عموما مردم تحت شرايط معينی تن به مذهب می سپرند ويا به ناسيوناليسم متوسل می شوند،غالبا به آن همچون وسيله ای برای رهائی ونجات ازمخصمه نگاه می کنند و نه هم چون اهدافی مقدس وازلی وابدی وتغييرناپذير.اين مساله بخصوص درمورد مردم فلسطين که درميان عرب ها ومنطقه،تاريخی ازسطح فرهنگ وآگاهی بالاتری برخورداربوده اند وبيش ازديگران لائيک محسوب می شدند،صادق است. -همواره پيوند تنگاتنگی ازنوع بند ناف مشترک بين نظام سرمايه داری جهانی با آنچه که جنبش اسلامی بنيادگرا می ناميم وجود دارد.رابطه بين آنها مثل رابطه يک طفيل با انگل خويش است که آميزه ای است از جدال ووحدت.درواقع آنها عليرغم شدت تخاصم اشان اما ازمبنع واحدی تغديه می کنند وسرمايه داری درتهاجم به جوامع "نامطلوب"وتسخيرآنهاهمواره به بازتوليد آن می پردازد. بنابراين بنيادگرائی انگلی است که ازِقبل سرمايه داری هم دروجه رابطه سازش آميزش وهم دروجه تخاصم آميزش پرورش پيدامی کند. چنانکه ما درطی اين سالها عليرغم هاروپورت ها وتهديدهای دولت آمريکا وکشورهای اروپا،شاهدتقويت موقعيت رژيم جمهوری اسلامی واسلام بنيادگرا درمنطقه بوده ايم:درافغانستان ِتحت اشغال آمريکا ومتحدان وی نيزبهمين شکل وبطريق اولی درعراق ونيزسايرنقاط خاورميانه نظيرلبنان وفلسطين.همانطورکه اشاره شد رابطه نظام سرمايه داری با انگل خود، بنيادگرائی،همواره آميزه ای است ازسازش وتخاصم.ماهمکاری آنها را بکرات ديده ايم:ازايجاد وياتقويت پديده ای بنام طالبان تا تقويت خود حماس به مثابه شاخه ای ازِاخوان المسلمين دربرابرسازمان آزادی بخش فلسطين توسط آمريکا واسرائيل.دررابطه با جمهوری اسلامی ذکرآخرين نمونه جالب است:يکی ازاقدامات متقابل و پرسروصدائی که پس ازتهاجم اسرائيل به غزه ازسوی جمهوری اسلامی ودرحمايت ازفلسطينی ها اعلام شد،تصميم مجلس اسلامی به قطع مراودات اقتصادی رژيم با شرکت های“صهيونيستی“ بود! درهمين رابطه به دولت يک سال مهلت داده شد تا ليست اين شرکت ها را تهيه کرده وبه مجلس گزارش بدهد.وباين ترتيب معلوم ميشود که عليرغم ادعاها وهياهوی کرکننده رژيم درطی اين سالها عليه باصطلاح صهيونيسم وصهيونيست ها، وعليرغم تصويب قانونی در۱۷ سال پيش بهمين مناسبت و برای تحريم اين گونه شرکت ها،معلوم ميشودکه جمهوری اسلامی لااقل تااين لحظه، بنا به اعتراف خود،بااين شرکت ها دادوستد داشته است!نيازسرمايه داری به مقابله با جريانات راديکال و يا دول مخالف خود نيزعامل ديگری است که موجب تقويت وياحمايت ازبنيادگرائی توسط دولت های سرمايه داری می شود.بااين همه تقليل رابطه بنيادگرائی به سازش صرف،ساده کردن صورت مساله است واگرچنبن بود،بنيادگرائی هرگزنمی توانست اعتبارکنونی را بدست آورد.درهمان حال اسلام بنيادگرا بيشترين بهره گيری را ازسرکوب ها وتبعيض های سرمايه داری،برای جلب نظرتوده ها و دفاع ازگذشته ومنافع به خطرافتاده خود بکارمی گيرد.-اگردرشرايطی بهردليل بنيادگرايان بشکلی درصفوف مقاومت حضورداشته باشند(مانند شرايط قبل ازانقلاب بهمن ودربرابرنظام سلطنتی وامپرياليسم)تنها باايجادصف وجنبش مستقل آزادی وبرابری و بهمراه شعارپلوراليسم-دربرابرصف يک پارچه ای که آنها عموما دراين گونه موارد طالب آنند- می توان ازيکه تازی اشان جلوگيری کرد.تلاش برای يک جنبش پلوراليستی وبويژه تلاش بی وقفه برای ايجاد صف مستقل مدافعان آزادی وبرابری اجتماعی را بايد تحت هرشرايطی وبهرقيمتی- حتا اگرانجام آن با مخالفت وممانعت وکارشکنی تماميت گرايان و انحصارطلبان بنيادگراد مواجه شود-بايد پی گرفت.بهرحال برای مقابله با بنياد گرائی راهی نيست جزطرح ودفاع ازمطالبات واقعی وفراگير مردم ومبارزه قاطع با نظام سرمايه داری وستم های طبقاتی-اجتماعی،سازمان يابی مستقل هرچه بيشتر توده های زحمت کش حول اين مطالبات ونيزتشويق به ايجادتشکل های متنوع مبتنی برمنافع وگرايشات واقعی، تلاش بی وقفه برای ايجاد صف مستقل حول آزادی وبرابری (درسطح داخلی ومنطقه ای و بين المللی)،پيوندمتقابل با مردم اعماق وآنها که ازقضا بنيادگرايان بخش مهمی ازپايگاه اجتماعی خود را ازآنجامی گيرند،افشاء مداوم مبانی وبرنامه وعملکرد بنيادگرائی بربسترتجربيات زنده مردم.نبابد فراموش کنيم که همواره خطر تسلط ونيزتسلط انحصاری بر يک جنبش يک دست ودارای يک صدای واحد وجود دارد.برعکس باندازه ای که يک جنبش،ترکيبی ازجنبش های گوناگون باشد(هم بلحاظ مطالبات وهم سازمان يابی والبته بديهی است که دراين نوع جنبش ها جائی برای بنيادگرايان وجود ندارد)وتعادلی مناسب حاصل ازهمگرائی آنها بوجود بيايد،بهمان اندازه امکان چنگ انداری بنيادگرايان برجنبش های توده ای وسرکوب مطالبات لايه ها وقشرهای گوناگون وبطورکلی خطرکنترل کامل جنبش کمترخواهد بود.اگربفرض جنبش مستقل زنان وجود داشته باشد،چنين جنبشی نه هرگزفريب بنيادگرائی را خواهد خرد ونه بنيادگرائی هرگزقادراست خود را با اين خواست ها هم آهنگ کند. ويابعنوان نمونه ای ديگر درلبنان،بدون آنکه بخواهيم ازآن الگودرست کنيم، تاحدمعينی بدليل وجود تنوع وتکثردرصفوف اپوزيسيون،حزب الله لبنان عليرغم داشتن نفوذگسترده،تاکنون نتوانسته است گفتمان وخواست های خود را برجنبش ديکته کند.بهمين دليل دندان روی جگرگذاشته ومثلا بی حجابی را درسطح جامعه ودرصفوف اعتراضات مشترک تحمل می کند وبفکراسيد پاشی وغيره نيفتاده است.بی شک درصورتی که تعادل قدرت بطورچشم گيری بسود او بهم بخورد،وضعيت کنونی نيزپايدارنخواهد ماند.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر