چهار شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۸۸ - ۱۵ آپريل ۲۰۰۹محمدعلی اصفهانی
روزنامه ی اسراييلی ژروزالم پست، در نشر فرانسوی دوازدهم آوريل خود، به تهديد ايران به درهم کوبيده شدن پرداخته است. کشور و ملّت ايران، در پوشش نام دولت ايران. آن هم از زبان رييس جمهوری برنده ی جايزه ی صلح نوبل دولت نژاد پرستِ بنيادگرای نسل کش کشورش.دقّت در کلمات و جمله بندی های به کار برده شده توسط بانی و مبتکر و فرمانده عالی عمليات «خوشه های خشم» (۱) پرسش هايی را در مورد اين تهديد، و در مورد طرح های احتمالاً در دست انجام اسراييل، مطرح می کند.نخست، ترجمه ی متن گزارش ژروزالم پست، با عنوان «حمله ی اسراييل عليه ايران؟»:
روزنامه ی اسراييلی ژروزالم پست، در نشر فرانسوی دوازدهم آوريل خود، به تهديد ايران به درهم کوبيده شدن پرداخته است. کشور و ملّت ايران، در پوشش نام دولت ايران. آن هم از زبان رييس جمهوری برنده ی جايزه ی صلح نوبل دولت نژاد پرستِ بنيادگرای نسل کش کشورش.دقّت در کلمات و جمله بندی های به کار برده شده توسط بانی و مبتکر و فرمانده عالی عمليات «خوشه های خشم» (۱) پرسش هايی را در مورد اين تهديد، و در مورد طرح های احتمالاً در دست انجام اسراييل، مطرح می کند.نخست، ترجمه ی متن گزارش ژروزالم پست، با عنوان «حمله ی اسراييل عليه ايران؟»:
رييس جمهوری، شيمون پرز، برخلاف شيوه ی هميشگی خود، در روز يکشنبه ۱۲ آوريل، سخنانی تهاجمی عليه ايران بر زبان راند. او تهديد کرد که در صورت بی ثمر ماندن سياست گشايش اوباما، اسراييل به جمهوری اسلامی ايران حمله خواهد کرد.پرز که با راديوی Kol Hai سخن می گفت، همچنين اظهار داشت که دستگيری يک «هسته ی تروريستی حزب الله» [لبنان ـ م] در مصر، ضربه يی بر قدرت رييس جمهوری ايران، محمود احمدی نژاد بود. [احمدی نژاد] عليه ما نيرو جمع آوری می کند؛ امّا عليه او هم نيرو هايی وجود دارند.پرز،
افزود:
ما بايد تمام اين نيرو های مخالف را با هم متحد کنيم: سنّی ها، اروپايی ها، و نيز همه ی کسانی را که از سلاح اتمی و تروريزم می ترسند.رييس جمهوری، در ادامه ی سخنانش ابراز اميدواری کرد که ديالوگ اوباما با احمدی نژاد، مورد توجه قرار گيرد. اما اخطار کرد که اگر اين ديالوگ، برخورد رييس جمهوری ايران را ملايم نکند «ما حمله می کنيم».
او بدون آن که وارد جزييات شود و چگونگی گزينه ی نظامی برای متوقّف کردن برنامه ی اتمی ايران را توضيح دهد تصريح کرد که اسراييل نمی تواند بدون آمريکا به ايران حمله کند.پايان گزارش ژروزالم پست.و حالا چند پرسش برای تأمّل:
۱ ـ چرا شيمون پرز، به جای کلمه ی «ايران» (آنگونه که معمول است) و يا دستکم به جای کلمه ی «جمهوری اسلامی ايران»، مرتباً بر نام محمود احمدی نژاد تکيه می کند؟به خاطر بدنامی مضاعف احمدی نژاد؟ يا به خاطر تعریف کردن سياست کلّی حاکميت ايران در همه حال با سياست احمدی نژاد؟
۲ ـ آيا پرز، نمی خواهد حسابگرانه، و به عمد، فعل و انفعالاتی که بعد از «انتخابات» رياست «جمهوری» در کمتر از دو ماه ديگر در ايران اتفاق خواهد افتاد را ناديده بگيرد؟او تقريباً مطمئن است که شانس احمدی نژاد برای انتخاب دوباره، روز به روز کمتر می شود، و «رييس جمهوری» بعدی، قاعدتاً در سياست خارجی از خط مشی موجود که ظاهراً احمدی نژاد نمايندگی می کندش فاصله هايی خواهد گرفت.قرائن متعددی که بايد جداگانه مورد بررسی قرار گيرند، نشان دهنده ی ناچاری خامنه ای ـ «تعيين کننده» ی رسمی و «قانون اساسی» يی سياست خارجی حکومت ايران
ـ به اتخاذ يک سياست خارجی جديد کجدار و مريز به جای سياست «سيخکی» احمدی نژادی است. حتی اگر «رييس جمهوری» آينده ی ايران از به قول خودشان «اصلاح طلبان» نباشد. (و البته بايد اين را در نظر داشته باشيم که خامنه ای، خمینی نيست، و خودش را تنها با ميزان کردن خود با تعادل قوای نيروهای موجود در اليگارشی حاکم بر ایران است که می تواند سرپا نگاه دارد.)
۳ ـ چرا پرز (باز هم حسابگرانه، و به عمد) سياست موسوم به «سياست گفتگو» ی اوباما را سياست گفتگو با احمدی نژاد، معرفی می کند؟ در حالی که اين سياست (هرچه باشد) کلان تر و عام تر از گفتگو با موجودی به نام احمدی نژاد است، و بيشتر، «رييس جمهوری» آينده ی ايران و دولت او را مدّ نظر دارد.
۴ ـ آيا پرز، نمی خواهد مدت زمان مذاکره، و به نتيجه رسيدن آن را، به کمتر از دو ماهِ باقی مانده تا انتخابات، تقليل دهد و برای اوباما مهلت تعيين کند؟می دانيم که قبلاً هم در چند نوبت، دولت اسراييل از ضرورت محدود کردن «مهلت» اوباما به ايران، سخن به ميان آورده است؛ و به خدمت درآمدگان ايرانی پياده ی او نيز پيوسته در ته شيپور خطر آنی و فوری يی که جهان را از ناحيه ی رقيبان سواره تهديد می کند می دمند تا بلکه «تغاری بشکند ماستی بريزد» و بقيه ی قضايا.اين ها، حتّی شرايط کنونی جهان را با شرايط دوران رشد نازيسم، و ساخت و بافت جامعه و نظام طبقات در ايران را با ساخت و بافت جامعه و نظام طبقات در آلمان آن دوران (و جهان پيرامونش) يکی معرفی می کنند، و عملاً نتيجه می گيرند که اگر «قدرت های دموکراتيک جهان» کشور ايران را همين امروز با خاک يکسان نکنند (تغار را نشکنند) فردا دير خواهد بود!
۵ ـ آيا اسراييل، رؤيای فوق العاده ابلهانه ی حمله به ايران تا قبل از انتخابات را در مخيّله ی خود نمی پروراند؟ و يا شايد هم در صورت پيروزی يک کانديدای موسوم به «اصلاح طلب»، حمله يی غافلگير کننده به ميهن ما، به منظور همگان را در برابر عمل انجام شده قرار دادن؟ همچنان که فقط چند هفته بعد از آن که دولت حماس اعلام کرد که علاوه بر يک «هدنه» (معادل «صلح») با اسراييل، حاضر است که اسراييل را در مرز های ۱۹۶۷ بپذيرد؛ و اين پيشنهاد را هم به اسراييل ارائه داده است، اما اسراييل پيشنهاد او را رد کرده است (۲)، و در جريان دست به دست شدن قدرت ميان دستگاه بوش و دستگاه اوباما، به غزه حمله کرد. با تی شرت هايی برتن تعدادی از سربازانش با اين مضمون که با کشتن زنان باردار فلسطينی، با يک تير دو دشمن را نابود کنيد...
۶ ـ در صورتی که چنين باشد، اسراييل برای زدن جرقّه ی جنگ، روی چه حساب باز کرده است؟ عوامل و جاسوسان رسمی خود در داخل حکومت ايران و به خصوص «نهاد های انقلابی»؟ و لابد هرکدامشان از آن ديگری ضد صهيونيزم تر و ضد «استکبار جهانی» تر؟ يا کسانی که منافع خود را، و حتی بود و نبود خود را، در زدن جرقّه ی جنگ می بينند؟ در پوزيسيون و در اپوزيسيون. (۳)
۷ـ پرز، از ضرورت متحد کردن «سنّی» ها (منظورش کشور های عربی است) با اسراييل سخن می گويد؛ و در همان حال از دستگيری «يک هسته ی تروريستی» حزب الله لبنان در مصر ابراز شادمانی می کند. مصر با دولت رسوا و بدنام، و شکنجه گاه های مخوفش. دولتی که در برابر جنبش های توده يی و کارگری، از جمله جنبش سکولار و مترقّی «کفايه»، هر روز به سرکوب هرچه بيشتر از روز پیش مردم، نيازمند است. و دولتی که درخفه کردن يک و نيم ميليون مردم گرسنه و بی دارو و درمان و حتی آب آشاميدنی، و تلنبار شده بر روی يکديگر در باريکه يی، یا به زبان بهتر، در «گتو»يی، به طول ده کيلومتر و عرض سی و پنج کيلومتر، با بستن گذرگاه رفح، و اِعمال انواع تضييقات ديگر در حق آن ها، بهترين دوست و متحد اسراييل در منطقه است. ادّعا ی جديد و مبتذل روزنامه ی «واشنگتن تايمز» (ربطی به واشنگتن پست يا نيويورک تايمز ندارد) يکی از نشريات کارگزار هار ترين و درنده خو ترين جناح های اسراييلی ـ آمريکايی جنگ طلب، و يکی از کارفرمايان بخشی از ايرانيان خدمتگزار، تا چه حد می تواند با اين سخنان پرز ارتباط داشته باشد؟اين روزنامه ی رسوا و بی اعتبار به نزد آمريکاييان، ادعا کرده است که حزب الله لبنان سلاح های بيولوژيک از دولت ايران دريافت کرده است، و اين سلاح ها را از طريق کشور های انقلابی آمريکای لاتين به آمريکای شمالی منتقل ساخته است تا در آنجا دست به عمليات عليه مردم آمريکا بزند!
(روزنامه نگاران خرمرد رند، روی دست سربازان اسرايیلی بلند شده اند و می خواهند با يک تير، به جای دو نشان، چند تا نشان بزنند!)
۸ ـ شيمون پرز، شتابزده به نظر می آيد. آيا از اعلام خبر حضور فعال آمريکا در نشست های پنج به علاوه ی يک، و از سخنان مقامات برجسته ی آمريکايی همچون ژنرال پترائوس که تصريح می کنند که ايران تا امکان دستيابی به سلاح اتمی راهی طولانی در پيش دارد، نگران نشده است؟ يا از سخن بايدن، که خود از حاميان تراز اول اسراييل است، و (واقعاً، يا از سر تظاهر و طبق نقشه يی پيچيده) به اسراييل در مورد حمله به ايران اخطار کرده است؟ يا از خبرهای پشت پرده يی که در همين يکی دو روز اخير به بيرون هم درز کرده اند و نيويورک تايمز نيز بخشی از آن ها را منتشر ساخته است؟ از جمله اين که دولت باراک اوباما و دولت های اروپا در کار آماده کردن پيشنهاد هايی هستند که طبق آن ايران بتواند ـ حداقل در مراحل مقدماتی مذاکرات در مورد برنامه ی هسته يی خود ـ به غنی سازی اورانيوم ادامه دهد.۹ ـ طبعاً، همچون هميشه، کوچکترين اميدی به حاکميّت ايران نبايد بست، و به خصوص در اين ايّام باقی مانده تا انتخابات، انتظار درايتی از آن نبايد داشت.
چرا که به قول م.اميد: «يک جوانهْ یْ ارجمند از هيچ جاشان رُست نتْوانَد». اما چه اميدهايی به خود می توان بست و چه انتظار هايی از خود می توان داشت؟ و چگونه می توان اين اميد ها را عينيّت بخشيد و اين انتظار ها را برآورده ساخت؟۲۶ فروردين ۱۳۸۸
----------------------------------------------------
۱ ـ در هژدهم آوريل هزار و نهصد و نود و شش، شيمون پرز ـ برنده ی جايزه ی صلح نوبل ـ که درآن زمان، پس از قتل اسحاق رابين، به طور موقّت، سمت نخست وزيری اسراييل را بر عهده داشت، به منظور جلب آرای بيشتر در انتخابات پيش رو، بهانه يی تراشيد، و عمليّات بسيار قساوت آميزی را با نام دزديده شده ی «خوشه های خشم»، برای کشتار ی همه جانبه به راه انداخت.اهالی «قانا» در زمره ی قربانيان بی شمار اين عمليّات بودند. عمليّاتی که ده سال بعد، در سال ۲۰۰۶، در جريان تجاوز سی و سه روزه ی اسراييل به لبنان، «قانا ـ ۱» نام گرفت. چرا که در آن سال، باز قتل عام مردم قانا، دوباره به همان صورت و با همان شقاوت و شناعت، تکرار شد. و اين بار به فرماندهی قهرمان نبرد های « سنديکايی و کارگری» اسراييل، که در پی پيروزی «مبارزات زحمتکشان» اين کشور، پست وزارت دفاع را به غنيمت برده بود.يک قلم از قربانيان
«قانا ـ ۱» را شهروندان معصوم و بی پناه عادّی يی که اکثرشان زنان و کودکان بودند تشکيل می دادند که با خوشباوری و از سر استيصال، به مقرّ محلّی سازمان ملل متّحد پناه برده بودند. بی هيچ سلاحی در دست. و بی هيچ عزم مقابله يی در سر.آقای شيمون پرز، در همانجا، ۱۰۶ نفر شان را قصّابی کرد؛ و مابقيشان راهم تکّه پاره.جنايت، آنقدر نفرت انگيز بود که سازمان ملل متّحد، ناچار شد تا تصميم بگيرد که آن را محکوم کند. امّا مطابق معمول، آمريکا حقّ وتوی خود را به کار برد..
.چهره ی قانا (ترجمه ی منظومه ی نزار قبانی، همراه با مقدمه و توضيحات، به همين قلم):
ـ۲ در نوامبری که گذشت، روزنامه ی بزرگ اسراييلی ها آرتص، در گزارشی به قلم خانم «اميره هس» روزنامه نگار صلح طلب و پرآوازه ی يهودی اسراييل، گزارش داد:
«اسماعيل هنيه در ملاقات خود با ۱۱ نماينده ی پارلمان اروپا که به قصد اعتراض به محاصره ی غزه، به فلسطين رفته بودند اطلاع داده است که دولت حماس، علاوه بر يک هُدنه (معادل صلح) با اسراييل، حاضر است که اسراييل را در مرز های ۱۹۶۷ بپذيرد؛ و اين پيشنهاد را هم به اسراييل ارائه کرده است، اما اسراييل پيشنهاد او را نپذيرفته است. اسماعيل هنيه، به درخواست يکی از نمايندگان، بار ديگر پيشنهاد خود را تکرار کرد.» و چند هفته نگذشت که تهاجم اسراييل به نوار غزه آغاز شد. دومّین تهاجم همه جانبه در کمتر از يک سال. چرا که در ماه مارس همان سال ۲۰۰۸ هم دولت اسرايیل، یک تا دو روز پس از تأکيد رسمی و صريح معاون وزارت دفاع بر اين که فلسطينی ها «بايد خود را برای يک هولوکاست آماده کنند»، به جان اسيران اردوگاه مرگ خود، يعنی مردم غزه افتاد و قتل عامشان کرد. و رفت تا دوباره بازگردد. مثل همين بار اخير، که اسراييل وعده داده است که بار آخر نخواهد بود...در تمام مدت آتش بس شش ماهه ی قبل از اين تهاجم، به تصريح ناظران، از جمله ناظران يهودی و اسراييلی چون ميشل وارشاوسکی، و يا سازمان وحدت يهودی فرانسه بر ای صلح، و نيز جان پيلجر و ديگر ناظران معتبر و فوق معتبر جهانی، حماس با دقت و وسواسی بسيار، آتش بس را رعايت کرد، در حالی که اسراييل آن را بار ها در همين مدت در هم شکست.استريپ تيز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراييل به غزه ـ
به همين قلم:
«اين قتل عام، پيشاپيش، در روزنامه های اسراييل، طی روز های قبل، هم، اعلام شده بود، هم، مورد بررسی قرار گرفته بود، و هم، در باره اش تفسيرات مختلف نوشته می شد. بعد از به پايان خود رسيدن آتش بسی که حماس، آن را رعايت می کرد، اما اسراييل آن را بی وقفه و مدام، زير پا می گذاشت.»از اطلاعيه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح ـ شنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸
«در پنجم نوامبر گذشته، هنگامی که هنوز تقريباً يک ماه و نيم به پايان آتش بس باقی مانده بود، نيرو های مخصوص اسراييل، به غزه حمله کردند و ۶ فلسطينی را کشتند. و اين، يعنی: اسراييل، يک بار ديگر، ماشه ی آنچه را برای آماده سازی تبليغاتی حمله به غزه، به آن نيازمند بود چکانيد. چرا که آتش بسی به پيشنهاد و پيشگامی دولت حماس برقرار شده بود و حماس آن را رعايت می کرد، و حتی فلسطينيانی را که قصد تجاوز از آن را داشتند زندانی کرده بود. و اسراييل می خواست اينگونه با قتل ۶ فلسطينی در غزه، آن را درهم فرو بريزد و باعث شود که راکت هايی ابتدايی و دستساز، به سمت محلی پرتاب شوند که قبل از آن که اسراييل، آن را از اعراب، پاکسازی نژادی کند، جزيی از فلسطين بود.«در ۲۳ دسامبر ـ که تازه فقط سه روز از اتمام دوره ی شش ماهه ی آتش بس، گذشته بود ـ حماس، باز هم دوباره، پيشنهاد تمديد آتش بس داد. اما اسراييل نيرنگ باز، نپذيرفت. چرا که هدفی به جز اين ندشت که به غزه حمله کند. و مطابق نوشته ی روزنامه ی اسراييلی هاآرتص، از شش ماه پيش، برای اين حمله، برنامه ريزی کرده بود.«در پس اين بازی هرزه و پست، چيز ديگری نهفته است. چيزی به نام «طرح داگان» که نام خود را از ژنرال اسراييلی، «ماير داگان» گرفته است... بر پا شدن يک دولت دست نشانده در رام الله به مسئوليت محمود عباس نيز دستپخت همين داگان بوده است... در اين طرح، پيش بينی و زمينه سازی شده است که سرانجام، وقتی که اين شرارت اهريمنی در غزه به نتيجه ی مطلوب رسيد، و مردمان غزه، بيشتر از پيش، محنت زده و درهم کوبيده شدند، آنچه شارون آن را راه حل، بر مبنای الگوی ۱۹۴۸ ناميده است، به مرحله ی اجرا گذاشته شود. يعنی نابود کردن همه ی قدرت ها ی فلسطينی، و همه ی رهبران فلسطينی. و در پی آن: اخراج وسيع فلسطينيان به سمت اردوگاه های هرچه کوچکتر و کوچکتر. و نهايتاً شايد به اردن.».جان پيلجر ـ هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقيقت را می دانند ـ به ترجمه ی همين قلم:
۳- درک واقعيت ماجرای «حادثه» ی مرموزو پر از تناقض گويی های هر دو طرف قضيه، که درست در آستانه ی سفر بوش به خاورميانه، در تنگه ی هرمز اتفاق افتاد نياز به زمان دارد.چند تن از تحليلگران سياسی معروف جهان، از جمله Stephen Lendman در شيکاگو، که از همکاران و همراهان پروفسور ميشل شاسودووسکی مدير مرکز معرف Global Research است، و Alain Dreneau روزنامه نگار فرانسوی، شباهت های خطرناکی را ميان اين حادثه و آنچه به عنوان «حوادث خليج تانکِن» معروف شده است و در سال ۱۹۶۴ عامل تصعيد کيفی جنگ آمريکا در ويتنام شد می بييند و نسبت به آن هشدار می دهند.«اين حادثه، به صورتی ناگزير و غير قابل اجتناب، انسان را به ياد حادثه هايی ديگر می اندازد. نه هر حادثه هايی. حادثه هايی که تاريخ از آن ها با نام حوادث خليج تانکِن [خليجی در جنوب آسيا، در شمال ويتنام ـ م] ياد می کند
:
«در ماه اوت ۱۹۶۴ توطئه يی و دسيسه يی توانست زمينه ی دخالت وسيع آمريکا در جنگ ويتنام را فراهم آورد: دو ناوشکن آمريکايی اعلام می کنند که در خليج تانکِن مورد حمله ی اژدرافکن های ويتنام شمالی قرار گرفته اند.«بلافاصله، تلويزيون ها و مطبوعات آمريکايی از اين حرف، يک موضوع ملی ساختند. آن ها فرياد برآوردند که آمريکا مورد تحقير قرار گرفته است. و خواستار آن شدند که آمريکا اين تحقير شدگی را پاسخ دهد.«جانسون، رييس جمهوری وقت آمريکا، از اين موضوع دستاويزی فراهم آورد برای بمباران ويتنام شمالی. او از کنگره خواست که قطعنامه يی را تصويب کند که به او اجازه دهد تا ارتش آمريکا را در جنگ ويتنام کاملاً درگير و متعهد کند.«و جنگ آمريکا در ويتنام، اينچنين بود که آغاز شد؛ و سرانجام بعد از مدتی دراز، با شکست آمريکا در سال ۱۹۷۵ به پايان رسيد.».آلن درنو ـ از خليج تانکن در ۱۹۶۴ تا خليج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟
به ترجمه ی همين قلم:
مقاله ی مختصر و مفيد ميشل کُلُن با عنوان «ده دروغ، برای برافروختن ده جنگ» به ترجمه ی همين قلم نيز:
-
media.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر