۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه
اتهام واهی و بیمارآزاری - عمار ملکی
عمار ملکی
1- دکتر محمد ملکی، استاد پیشکسوت و رییس اسبق دانشگاه تهران، یکی از خوشنامترین مبارزان سیاسی مستقل در ایران است که بيش از نيم قرن مبارزه پيگير در داخل کشور بخاطر آزادي، مردم سالاري و حقوق بشر در کارنامه اش به ثبت رسيده و با حقگویی و انتقادات صریح، همواره خطوط قرمز ساخته شده توسط نظام ولایی را در جهت منافع ملت بطور مسالمت آمیز به چالش کشیده است.
دفاع نظری و عملی او از حقوق انسانی تمامی زندانیان سیاسی فارغ از گرایش عقیدتی و فکری شان زبانزد بوده (از رامین جهانبگلو تا اکبر گنجی و از ناصر زرافشان تا هاشم آغاجری و از منصور اصانلو تا معلمان و دانشجویان و ...) و از اینرو همواره مورد احترام گروههای سیاسی و دانشجویی با تفکرات مختلف بوده است. دغدغه او نسبت به مسائل دانشگاه ، همواره او را در سنگر دفاع از دانشجویان قرار داده و تاوان آنرا هم با زندانهای مکرر پرداخته است.
پس از آنکه در هفته گذشته ماموران با هجوم به منزل محمد ملکی او را بازداشت کردند، در دادگاه انقلاب وی را به «اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در اغتشاشات و تحریک به شرکت در اغتشاشات بعد از انتخابات»! متهم کرده اند که از به ته دیگ خوردن کفگیر آقایان در پرونده سازیهای اخیر خبر میدهد. نیاز به توضیح ندارد که موضع دکتر ملکی درباره انتخابات سالهاست که مشخص است و او اساسا انتخابات در نظام ولایی را تنها یک خیمه شب بازی میداند که نهایتا با سنت مرضیه تقلب به نتیجه دلخواه میرسد. از اینرو محمد ملکی در انتخابات اخیر از معدود فعالان سیاسی بود که به عدم شرکت در انتخابات اعتقاد داشت. حال چگونه او که اين روزها در بستر بيماري در شرايط سختي بسر مي برد و به همين علت حتي از فعالیت قلمی و زبانی درباره وقایع پس از انتخابات نيز باز مانده بود، ناگهان پس از گذشت دو ماه از وقایع بعد از کودتا، به اقدام علیه امنیت ملی آنهم از طریق شرکت در اغتشاشات! متهم میشود!؟ شاید او گهگاه به بهانه مشکل پروستات از بستر برمیخواسته و میرفته تا اغتشاش کند!!
به هر حال شايد نیازی اصلا به پاسخ گوئي به این اتهامات واهی نباشد، زيرا اتهام اين پیر مبارزه برای تمامی مردم و فعالان سیاسی و دانشجویی مشخص است: حق جویی، آزادیخواهی، نقد قدرت و طلب عدالت.
کاش حکومت به جای اتهام زنی ها و پرونده سازیها به پیشنهاد مکرر و دلسوزانه محمد ملکی برای برگزاری رفراندوم و گذر مسالمت آمیز کشور از این وضعیت گوش می داد تا روزی نرسد که دیر باشد اگر که تاکنون دیر نشده باشد.
2- در پی فجایع پس از انتخابات و نمایش اعترافات رسواکننده و همچنین بدنبال آشکار شدن رسوایی شکنجه ها و تجاوزات درون بازداشتگاههای نظام که اخیرا توسط آقای کروبی افشا شده اند، بنظر میرسد که نهادهای امنیتی با دستگیری محمد ملکی، سعی کرده اند تا یکی از شاهدان زنده شکنجه های سیاه و سپید در زندانهای جمهوری اسلامی را به بند کشند تا او از خاطراتش نگوید، اگرچه که او پیشتر به ذکر تجربیات خود از شکنجه های زندان در نامه های متعدد پرداخته است و بارها اعلام کرده که حاضر است در یک دادگاه صالح درباره اِعمال شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی شهادت دهد.
اما امروز نفس بازداشت دوباره محمد ملکی در سن 76 سالگی و بردن او از بستر بیماری به سلول انفرادی، نمونه بارز ديگری از شکنجه و آزار اوست.(1) آفتاب آمد دلیل آفتاب. وقتی کسی را که در حال انجام دوره مداوای سرطان پروستات است به بند بدنام 209 زندان اوین و سلول انفرادی منتقل میکنند، آيا چنين اقدامي جز اخلال در امر درمان و استراحت یک بیمار بوده؟ و این امر طبق قوانین خود جمهوری اسلامی، مصداق شکنجه یک انسان است. (2)
همچنین پدر بدلیل ابتلا به بیماریهای متعدد مانند آریتمی قلبی، دیابت، ضعف جسمی و کمر درد و پا درد، در هر وعده غذایی مشتی قرص مصرف می کند که کم و زیاد شدن هر یک از این داروها (و یا احیانا اضافه کردن داروی دیگر مانند آنچه اینروزها از زندانیان دیگر شنیده میشود)، اثر فوری بر سلامتی اش دارد و او را با مشکل جدی مواجه مي سازد. از سوی دیگر چشم چپ او بر اثر ضربات کابل در زندان دهه 60 کاملا از بین رفته بود که تنها در سالهای اخیر با انجام جراحي های متعدد تا حد کمی قدرت بینایی اش را بازیافته است ولیکن ضعف بینایی در کنار دیگر شرایط زندان، میتواند در مصرف منظم داروها اختلال ايجاد کرده که اين امر نيز طبق قانون مصداق شکنجه است. (3)
مشکلات متعدد دیگري را میتوان در ارتباط با بازداشت دکتر ملکي برشمرد که همگی آنها مصاديق ديگري از آزار و شکنجه یک زندانی بیمار به شمار مي آيد. به هر حال مقامات نظام ولایی مسئول عواقب این آزارها و مشکلات جسمی و جانی تهدیدکننده وی هستند.
اما اين مطلب را با مقایسه رفتار همزمان دو حکومت به پایان میبرم. (4)
در خبرها آمده بود که المقراحی، عامل حادثه تروریستی لاكربي، که منجر به کشته شدن 270 نفر از سرنشینان هواپیمای آمریکایی شده بود، از آنجايي كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست به دلايل ملاحظات انساني از زندان آزاد شده است. «دولت خبیث بریتانیا»، اين عامل بمبگذاری اهل لیبی را در آستانه ماه رمضان علیرغم انتقادات تند مقامات آمریکا، بدلایل بشردوستانه آزاد و روانه خانه کرده است.
در همان زمان «نظام عدل ولایی»، محمد ملکی - رییس اسبق دانشگاه تهران، استادی پیشکسوت و منتقدی آزادیخواه و مسالمت جو را كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست، بدون هیچ ملاحظه انسانی و بشردوستانه ای، در روز اول ماه رمضان از بستر خانه اش به سلول انفرادی روانه میکند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
پی نوشتها:
1- طبق بند 2 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، زندانی کردن در سلول انفرادی مصداق شکنجه است.
2- طبق بند 9 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، محروم كردن بیماران زندانی از دسترسی به خدمات ضروری مصداق شکنجه است.
3- طبق بند 8 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، استفاده از داروهای روان گردان و كم و زیاد شدن داروهای زندانیان مریض مصداق شکنجه است.
4- پس از نگارش این مقاله و پیش از ارسال آن دیدم که آقای محمدی اردهالی از فعالان ملی-مذهبی در مقاله «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»، دردمندانه عینا به این مقایسه پرداخته بود که نشان از آن دارد که این دو نوع رفتار چگونه همزمان توجه اذهان مختلف را برانگیخته است.
برای جنازه سعیده پورآقایی پول خواسته بودند»
ويچه وله : افشای موضوع گورهای بینام و نشان بهشت زهرا، خانوادهها را در اعلام مرگ عزیزانشان راسختر کرده است. یک فعال حقوق بشر از شمار ۸۵ کشته در جریان اعتراضهای جاری خبر میدهد. سعیده پورآقایی و یک مادر و پسر از آن جملهاند.
گفتوگوی دویچه وله با مهدی محمودیان، روزنامهنگار و عضو "کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه":
دویچهوله: آخرین آماری که در باره کشتگان دارید چقدر است؟
مهدی محمودیان: تا امروز اطلاعات کاملا مستند مربوط به کشته شدن ۸۵ نفر را داریم. ما با ۳۵ خانواده دیدار مستقیم داشتهایم و خبرهای دقیق با نام و جزییات کشتگان را دریافت کردهایم. خبر مربوط به گورهای بدون نام در بهشتزهرا هم افکار عمومی را حساس کرد. تعدادی از خانوادهها آمدند و به ما گفتند تا بحال فکر میکردند بچههایشان زندانیاند و در نتیجه مدام جلوی دادگاه انقلاب و اوین بودهاند. اعلام این خبر موجب شد که ما با ۱۵ خانواده دیگر تماس پیدا کنیم و بعد روشن شد که عزیزان آنها کشتهشدهاند.
کشتهشدن سعیده پورآقایی و یک مادر و پسر، از جمله خبرهای تازه ماست. سعیده با چند نفر دیگر، بخاطر گفتن اللهاکبر روی پشتبام از داخل خانه بازداشت شده، آن هم در حالیکه چند روز بیشتر از تولد ۱۷ سالگیاش نگذشته بود. بعد از مدتی، جنازه سوختهشده او را به مادرش نشان دادهاند.
فاصله دستگیری تا نشان دادن جنازه چقدر بوده؟
فکر میکنم حداکثر ۲۰ روز پس از دستگیری، جنازه او را به مادرش نشان میدهند و برای تحویل آن پول طلب میکنند.
و بعد مادر چه کرده؟
پول نمیدهد و در نتیجه سعیده را میبرند در یکی از همین گورهای بدون نام و نشان دفن میکنند. البته بعدا به ایشان میگویند که اینجا قبر فرزند شماست. مادر سعیده علاوه بر آنکه همسر شهید است، سه برادر شهید نیز دارد. در نتیجه با او همراهی نسبی کردهاند. فراموش نشود که یکی از مسئولان بهشتزهرا، در راستای خبر گورهای بدون نام و نشان مصاحبه کرد و گفت از ۴۴ قبر بدون نام که فعالان حقوق بشر مدعی شدهاند، صاحبان ۱۹ قبر پیدا شدهاند. باید بگویم که سعیده و آن مادر و پسر، در میان همین ۱۹ نفر هستند.
جزییات کشته شدن آن مادر و فرزند چیست؟
این دو در خیابان آزادی احتمالا روز ۲۵ خرداد مورد هدف تیر قرار گرفتهاند. پسر دیگر این خانواده را بعنوان گروگان بازداشت کرده بودند تا اینها مراسم نگیرند و به کسی خبر ندهند. حتی نگذاشتهاند در مغازه یا خانه پارچه عزا بزنند. الان چون گروگان این خانواده آزاد شده، تصمیم به اطلاع رسانی گرفتهاند. ما به زودی عکس و اطلاعات دقیقتری در این مورد منتشر میکنیم.یکی از مشکلاتی که فعالان حقوق بشر در ایران دارند و نمیتوانند بخاطر آن آمار و اطلاعات دقیق بدهند، این است که خانوادهها شدیدا تحت فشارند و خبرهایی را که دارند، انتقال نمیدهند.
فکر میکنید دلیل تناقضگویی مسئولان در ارائه آمار سرکوبها چیست، آیا آنها هم تحت فشارند؟
یکی از دلایل این است که در اوج سرکوبهاهرکس که دستش رسید، علیه مردم مسلح شد و اقدام کرد. خود فرمانده سپاه، رسما اعلام کرد که غیر از بسیج و سپاه، مردمی هم که احساس تکلیف کرده بودند وارد ماجرا شدند. واقعیت این است که حتی برخی هیئتهای مذهبی هم برای سرکوب مردم، دستکم مسلح به چوب و چماق شدند.
در همین کهریزک، سه نهاد مستقل از یکدیگر در حال شکنجه متهمان بودهاند. در پاسارگاد هم همینطور. ما از بازداشتگاههایی خبر داریم که در اصل دفتر یا خانه بودهاند اما برخی بخاطر احساس تکلیف، از آنها برای نگاهداری و بازجویی و شکنجه استفاده کردهاند.
در بهشتزهرا هم همینطور بوده است. هر نهادی برای خودش جنازهها را آورده داده و طبق سلیقه خودش دفن کرده. عدهای با جواز، عدهای بدون جواز، عده با هویت و دیگران بدون شناسایی دفن شدهاند.
مهیندخت مصباح
متن استفتاء از آیتالله العظمی منتظری
یکشنبه، 8 شهریور 1388
آیتالله العظمی حسینعلی منتظری، از مراجع تقلید شیعیان، در پاسخ به یک استفتاء دربارهی نقش رضایت اکثریت ملت در جواز تصرف در حکومت، تصریح کرد که مشروعیت ولایت و حاکمیت غیر معصومین (ع) با انتخاب صحیح و آزاد مردم محقق میشود و بدون آن، نه مشروعیت دارد و نه مقبولیت. ایشان در بخش دیگری از این فتوای صریح خود، خاطرنشان کرد که در تاریخ ثبت نشده که امامان شیعه برای گرفتن قدرت و حاکمیت متوسل به زور و سلاح شده باشند. «موج سبز آزادی» متن کامل سؤال مطرح شده از آیتالله العظمی منتظری و تصویر پاسخ این مرجع تقلید را که به مهر شخصی ایشان ممهور شده است، در ادامه منتشر میکند:
متن استفتاء از آیتالله العظمی منتظری
بسمه تعالی
با سلام خدمت مرجع گرانقدر جناب آقای منتظری از آن جا که وقایع اخیر منشاء بحثهای تازهای در مورد مبانی «نظریهی حکومتی اسلام» شده است، و با توجه به این نکته که بحثهای مطرح شده خواهناخواه واجد مخاطبین پرشماری در میان نسل حاضر و حتی نسلهای بعدی است، لازم به نظر میرسد تا با بیان هر چه بیابهامتر و بیواسطهتر نظرات مراجع بزرگوار، اولا بستر مناسب برای ابلاغ احکام واقعی اسلام در این موضوع فراهم شود، ثانیا زمینهی بهرهبرداریهای مغرضانه را، که متاسفانه اغلب با خلط مباحث و استفاده از اصطلاحات فنی دور از دسترس عامه انجام میشود، به حداقل رساند. مورد سوال در موضوع «میزان نقش رضایت اکثریت در جواز برای تصرف در حکومت» از منظر احکام اسلام است. به طور مشخص، اگردر زمان یکی از امامان معصوم گذشته، که بدون شک از جانب خدا واجد ولایت بر روی زمین بودهاند، شرایطی پیش میآمد که معصوم (ع) به لحاظ قوای قهریه و نظامی امکان تصرف در حکومت را به رغم رضایت اکثریت داشت، بر اساس شناخت ما از سیره و روش آن بزرگواران، آیا ایشان با تکیه بر قوای ذکرشده خود را مجاز به تصرف معرفی میکردند؟ با تشکر و احترام.
تغییر" با متراژ خودی – غیرخودی مُمکن نیست
منصور امان فرا رسیدن بیست و یکُمین سالگرد کُشتار هزاران زندانیان سیاسی، "اصلاح طلبان" حُکومتی را در برابر یک آزمون جدی قرار داده است. موضوع امتحان این است: آیا آنها بالاخره از مرزبندی فاشیستی "خودی - غیر خودی" که "نظام" برای نگاه به جامعه و نوع رویکرد به شهروندان ترسیم کرده است، گُذر کرده اند یا نه؟ سُکوت دست جمعی و یکنواخت محافل یاد شُده در برابر فاجعه ملی تابستان 67 و نیز بی اعتنایی حساب شُده به مراسم بُزُرگداشت قُربانیان، پاسُخ سووال بالا را دستکم از سوی آن دسته که صاحب میکروفون و تریبون هستند، ارایه کرده است. آنها به این وسیله فقط به جنایت تکان دهنده "نظام" در سال 67 و همه اقدامات سرکوبگرانه ی بعدی آن علیه خانواده های قُربانیان و دادخواهان مُهر تایید نزده اند. فراتر از آن، اینان پایبندی خود به تقسیم جامعه به دو طایفه ی باحُقوق و بی حُقوق را بر سر دست گرفته اند؛ مبنایی که اولیها را مُحق می سازد برای "حفظ نظام"، "دفاع از انقلاب"، "پاسداری از کیان اسلام" و به زبان ساده، "حفظ قُدرت"، هر رفتاری را با دُومیها پیش بگیرند. نُکته عبرت انگیز این است که مُدافعان مُناسبات قبیله ای به همان چُماقی تعظیم می کُنند که تیره ولایت برای بیرون راندن آنها از حلقه حُکمرانی بر سر شان فرود می آورد. اما این انتخاب آنهاست. برای جُنبش اجتماعی مساله مُهم تر، میزان اعتماد پذیر بودن حاملان این تفکُر است هنگامی که به انتقاد از قتل تظاهر کُنندگان می پردازند یا برای جانباختگان با سر و صدا یقه پاره می کُنند و در سوگواری همراه مردُم، به کمتر از شراکت پنجاه – پنجاه رضایت نمی دهند. آیا جوانان، زنان و مردان مُعترض در خیابانها که خواهان توقُف سرکوب خونین خود و دستگیری و مُحاکمه آمران و عاملان آن هستند، می توانند روی همراهی و پُشتیبانی کسانی که سرکوب دستکم بخشی از جامعه را طبیعی می شُمارند، حساب باز کُنند؟ برای آنکه کسی یا طیفی در میانه جدال، به بهانه دستگیر شُدن "دُزد ریش تراش" پا به فرار نگَذارد و مُتحدانش را کتف بسته تحویل دُشمن ندهد، به چیزی بیشتر از ریختن اشک برای شکنجه شُدگان کهریزک و درآوردن صدای ناله به خاطر جانباختگان "ولیعصر" و "آزادی" نیاز است. یکی از آنها، دفاع پی گیر، بدون استثنا و در عمل از حُقوق و کرامت انسانی است. خودداری "اصلاح طلبان" حُکومتی از به رسمیت شناختن بخشی از تاریخ تبهکاریهای "نظام"، تردید نسبت به ماهیت همصدایی آنها با اعتراضات به جنایات تازه حُکومت را افزایش می دهد. اصرار سرسختانه آنها به حفظ این نُقطه اشتراک با باند نظامی - امنیتی ولایت، تنها می تواند آنان را به مُتحد مُعترضانی تبدیل کُند که خود به دُرُستی نمی دانند به چه چیز اعتراض دارند. بد اقبالی "اصلاح طلبان" این است که شُمار چنین دسته ای زیاد نیست. |
جزئیات میهمانی شبانه آقای وزیر در باشگاه "پارک وی": کارتن هدایا پس از سفره چرب افط
|
ردپای روحانی آیتالله شده در پیشنهاد 20 میلیارد تومانی وزیر پیشنهادی به نمایندگان + عکس
|
8شهريور:جسد تير خورده و بی نام و نشان يک جوان ديگر در تهران پيدا شد
|
8شهريور:خبرهايی از بند 209 اوين:ضرب و شتم و بستری شدن مهندس کيوان صميمی
به گزارش خبرنگار نوروز، اين فعال سياسي، در مدت بيش از 2 ماه و نيم بازداشت ايشان، تنها 2 بار با خانواده ملاقات داشته و از ملاقات با وکيل نيز محروم بوده است.
اين گزارش می افزايد مهندس صميمی در حالی که نزديک به دو ماه و نيم کليه ارتباطاتش با دنيای خارج قطع بوده است بازجوها با ارائه اخبار ناصحيح همچون بازداشت آيت الله هاشمی رفسنجانی و خاتمی و موسوی سعی در درهم شکستن وی را داشته اند با اينحال در ملاقات ها از روحيه ی بالايی برخوردار بوده است.
با آنکه زندانبانان و عوامل اجرايی کودتا انجام رفتارهای خشونت آميز در زندانها را تکذيب می کنند، اين فعال سياسی در آخرين ملاقات به خانواده اش عنوان داشته است که علاوه بر اينکه مدت زيادی در انفرادی به سر برده است وی شديداً مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، به طوری که مجبور شده اند وی را برای درمان به بهداری اوين منتقل و يک روز بستری کنند.
كانون نويسندگان ايران:افشای تجاوزهای جنسی مصداق بارز پايبندی به آزادی بيان است
بر اساس موازين مبتنی بر حقوق به رسميت شناختهشدهی انسان و حتی قانون اساسي حاكميت كنوني، ولو اين كه جرم فردی در دادگاه به اثبات رسيده باشد، مجازات آن فرد نافی حقوق انسانياش نيست. به بيان سادهتر، حتی مجرمان - چه رسد به متهمان – را نيز نبايد و نميتوان از حقوق انسانيشان محروم كرد. حال آن كه – اگر نخواهيم در مورد رژيم پيشين سخن بگوييم – حدود سی سال است كه ما در جامعهی ايران شاهد آنايم كه حقوق زندانيان به طور كلی و زندانيان سياسی به طور خاص، حتی در جايگاه متهم يعنی پيش از آن كه جرم آنان در دادگاه به اثبات برسد، به شديدترين نحو نقض ميشود. از جملهی اين موارد نقض آشكار حقوق و پايمال كردن حيثيت انسانها، تجاوزجنسی به دستگيرشدگان حوادث اخير است كه اكنون بهدرستی مورد بحث و گفتوگوی عموم مردم قرار گرفته است. البته تجاوز جنسی به زندانيان سياسی برای درهمشكستن و وادار كردن آنها به اعتراف عليه خود به هيچ وجه محدود به حوادث اخير نيست و گزارشهای بسياری در مورد انجام اين عمل با زندانيان سياسی بهويژه زندانيان دههی شصت وجود دارد كه بيترديد بايد به همهی آنها رسيدگی شود. ويژگي اين شكل از هتك حرمت انسان كه دست بازجويان شكنجهگر را در انجام آن باز ميگذارد اين است كه فرد قربانی از بيان آنچه بر او رفته است شرم دارد. در واقع، شكنجهگرانی كه مرتكب اين عمل ننگين و ضدانسانی ميشوند با تكيه بر همين كتمان واقعيت توسط قربانی است كه از آن به عنوان حربهای برای به تسليم كشاندن زندانی استفاده ميكنند. اما خوشبختانه اكنون مردم ميبينند كه افرادی كه مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند آن را با شجاعت اخلاقی نزد افكار عمومی افشا ميكنند و از اين كار هيچ ابايی ندارند، كه امری است ستودنی و در راستای معرفی و مجازات آمران و عاملان اين گونه نقض حقوق و حيثيت انسان. كانون نويسندگان ايران كه پيش از اين خواستار مجازات تمامی مسببان كشتارها و پايمالشدن حقوق انسانها در هر رده و مقامی شده است، از اين حركت دستگيرشدگان، بهويژه جوانان قربانی تجاوز، استقبال ميكند و خطاب به آنان اعلام ميدارد كه بيان واقعيت اين تجاوز برای مردم نهتنها كوچكترين خدشهای به شخصيت آنان وارد نميسازد بلكه كمك ميكند كه جامعه از اين گونه غدههای چركين پاك شود. اين جوانان بايد بدانند كه در قلب تكتك انسانهای شريف و آزاده قرار دارند و جامعه به گرمی آنان را در آغوش خود جای خواهد داد و گل نثارشان خواهد كرد. افشای تجاوزهای جنسی مصداق بارز پايبندی به آزادی بيان است! |
7شهريور.جان شاهد جنايات کهريزک در خطر است ميثم لطفی شاهد زنده ای است بر آنچه که در کهريزک در چند سال قبل و تحت عنوان طرح امنيت اجتماعی و بازداشت اراذل و اوباش رخ داده است و به احتمال زياد دستگيری وی به موضوع رسيدگی به پرونده ی کهريزک مربوط است. با توجه به تلاش رژيم برای از بين بردن مدارک جرم خود در کهريزک جان ميثم لطفی و خانواده ی او در خطر است. در زير خبر هفته قبل کميته گزارشگران حقوق بشر را که قبلا درج شده بود ميخوانيد: کميته گزارشگران حقوق بشر - ميثم لطفی از متهمان طرح موسوم به امنيت اجتماعی شامگاه چهارشنبه، 4 شهريور ماه 88 در منزل خود توسط مٱموران امنيتی و با ضرب و شتم شديد دستگير شد. وی سپس به بازداشتگاه پليس امنيت تهران منتقل شده و از آن زمان اطلاعی از وی در دست نيست. ميثم لطفی که به گواه تمامی نزديکان و همسايگانش، هيچ گونه سابقه شرارتی در محل سکونت خود نداشت، در مرحله اول طرح ارتقاى امنيت اجتماعى موسوم به مقابله با اراذل و اوباش، شامگاه 25 ارديبهشت سال 86 با حمله نيروهای انتظامی به منزلش بازداشت شد. در جريان اين بازداشت كه با شليك هفده تير هوايى صورت گرفت، ماموران مادر و خواهر وى را نيز مورد ضرب و شتم قرار دادند. بطورى كه اين دو از ناحيه بينی و دست دچار آسيبديدگی شديد شدند. وى پس از بازداشت به همراه ساير دستگيرشدگان اين طرح به سولهی كهريزك منتقل و در آنجا همراه با ديگر متهمان طرح امنيت اجتماعی تحت شكنجههاى فيزيكى قرار گرفت. وى ظرف اين مدت علاوه بر ضرب و شتم از سوى ماموران اعدام مصنوعى را نيز تجربه نمود. او که پس از آزادی از زندان تحت مداوای مستمر روانی قرار داشته نياز مبرم به مراقبت پزشکی و درمان دارويی دارد. ميثم لطفى پيش از اين نيز در سن 19 سالگی و در جريان حوادث كوی دانشگاه تهران در سال 78 بازداشت شده و مدتی را در زندان بسر برده بود. کميته گزارشگران حقوق بشر Committee of Human Rights Reporters |
گزارش تحقیقی درباره مدرک دانشگاهی وزیر علوم پیشنهادی دولت کودتا
گزارش تحقیقی «موج سبز آزادی» درباره مدرک دانشگاهی وزیر علوم پیشنهادی دولت کودتا
کامران دانشجو درباره مدرک دکترای خود دروغ میگوید
در روزهای گذشته، ایمیلهای زیادی درباره وضعیت مدرک تحصیلی گزینه پیشنهادی رئیس دولت کودتا برای تصدی وزارت علوم برایمان ارسال شد که ما را ملزم به بررسی بیشتر این موضوع ساخت. بررسیهای اولیه «موج سبز آزادی» نشان میدهد که آقای دانشجو، همانند کسی که او را قائممقام وزیر کشور کرد یعنی علی کردان، درباره مدرک تحصیلیاش دروغهای متعددی گفته و لازم است که نمایندگان مستقل مجلس قبل از آنکه او عامل دولت در وزارتخانه علوم، تحقیقات و فناوری شود، از وی بخواهند که درباره مدرکش توضیح دهد تا مانند ماجرای علی کردان چند ماه بعد مجبور به استیضاحش نشوند.
به گزارش موج سبز آزادی، آقای کامران دانشجو که به عنوان عامل دولت کودتا در وزارت علوم پیشنهاد شده و قرار است مسئولیت دانشگاهیان کل کشور را به عهده بگیرد، خود با ابهامهای جدی در خصوص مدرک دانشگاهیاش روبهروست. این در حالی است که او از سالها قبل در دانشگاه علم و صنعت به عنوان «استاد تمام» مشغول تدریس است و با همین مدرک دانشگاهی در چندین مسئولیت مهم دولتی نیز حضور یافته است.
وی در معرفینامهاش به عنوان فرد پیشنهادی احمدینژاد برای تصدی وزارتخانه، ادعا کرده که دارای مدرک «دکترای هوافضا از کالج لندن» است و مسئولان دولت نیز در تبلیغات برای رای اعتماد، همین عنوان را برای وی ذکر کردهاند. اما مشکل در اینجاست که در تاریخ انگلستان، دانشگاهی به نام «کالج لندن» وجود نداشته و ندارد!
با این حال فرض میکنیم که تنها بیان نام فارسی دانشگاه دقیق نبوده و مشکلساز شده است، مثلا شاید منظور کالج سلطنتی لندن است و یا کالج دانشگاهی لندن! از این رو به صفحه معرفی او در سایت دانشگاه علم و صنعت مراجعه میکنیم تا عنوان دقیق دانشگاه محل تحصیل وی در مقطع دکترا را پیدا کنیم. به هرحال اگر کسی سالها در یک دانشگاه تحصیل کرده باشد، لااقل باید نام دقیق آن را بداند. اما با کمال تعجب میبینیم که در این صفحه، «دانشگاه منچستر انگلستان» به عنوان محل تحصیل آقای دانشجو در مقطع دکترا اعلام شده است! این تناقض، باعث تعجب بیشتر میشود و برای رفع ابهام مجبور میشویم به صفحه انگلیسی کامران دانشجو در سایت دانشگاه علم و صنعت برویم، اما باز میبینیم که در این صفحه نام جدیدی برای دانشگاه به شکل انستیتو امپریال منچستر اعلام شده است:
Manchester Imperial Institute of Science and Technology, U.K.
این عنوان ربطی به عنوان دانشگاه منچستر ندارد. اما باز تردید میکنیم و عنوان این مؤسسه آموزشی (که در واقع دانشگاه نیست) را در سایت گوگل جستوجو میکنیم تا از کیفیت و اعتبار آن مطلع شویم. ولی با کمال تعجب میبینیم که غیر از صفحات مربوط به آقای کامران دانشجو، در هیچ جای دیگر جهان اثری از این دانشگاه نیست! جالب است که در صفحه آقای دانشجو در سایت دانشگاه علم و صنعت، نام دانشگاه «کویین ماری» که در لندن قرار دارد اما ربطی به عنوان کالج لندن ندارد، به عنوان محل تحصیل مقطع لیسانس و نه دکترای آقای دانشجو اشاره شده است.
این مجموعه تناقضها، «موج سبز آزادی» را وادار کرد که بیشتر درباره سوابق دانشگاهی وی تحقیق کند. به لیست مقالات آقای دکتر مراجعه میکنیم. لیست بلند بالای مقالات ایشان هم در صفحه فارسی و هم در صفحه انگلیسی سایت دانشگاه علم و صنعت موجود است. این مقالات هم در ژورنالها و هم سمینارهای داخلی و خارجی به همراه دانشجویانشان اسم ایشان را درج کرده است. اما با بررسی تک تک این مقالات از سایتهای مختلف، متوجه میشویم که نام دانشگاه ایشان همان دانشگاه علم و صنعت است و در دانشگاههای انگلیسی وی هیچ مقالهای تولید نشده است. با دقت به تاریخ این مقالات متوجه می شویم که اولین مقاله وی در سال 1999 منتشر شده است. عجیب است! ایشان سال فارغالتحصیلی خود از هر دانشگاه مفروضی در انگلستان را ننوشته، اما سوابق اجراییاش نشان میدهد که از سال 1368 به بعد در ایران حضور داشته است و در هر صورت از محالات است که ایشان دوره فوق لیسانس و دکترا را در لندن گذرانده باشد و محض رضای خدا حتی یک مقاله علمی هم نداشته باشد؛ تا آنکه اولین مقاله علمی را در سال 1999 نوشته باشند.
تردید بیشتر میشود. به کتابخانه امپریال کالج لندن مراجعه میکنیم و پایاننامهای به نام کامران دانشجو پیدا نمی کنیم. در کتابخانه دانشگاه منچستر هم چیزی پیدا نمیشود. به آرشیو پایاننامههای دکترای دانشجویان در کتابخانه ethos.bl.uk مراجعه میکنیم که باز هم در آنجا اثری از اسامی daneshjo یا daneshjoo یا daneshjou یافت نمیشود. هیچ اثری از تحصیل او در مقطع دکترا در انگلستان وجود ندارد، غیر از ادعای خود او.
تحقیقات را گسترش میدهیم. به فرضیهای بر میخوریم مبنی بر اینکه ایشان یکی از هشت دانشجوی ایرانی است که در جریان ماجرای سلمان رشدی از انگلیس اخراج شدند و در ایران دکترا گرفتند. هرچند اگر این درست باشد، خود نشانهی دروغ بزرگ وی مبنی بر اخذ دکترا از دانشگاههای لندن و یا منچستر است، اما باز این فرض را بیشتر بررسی میکنیم. به روزنامه قدس 26 اسفند ماه میرسیم که خبری را به نقل از ایرنا نقل کرده است. عین خبر را ببینید:
دانشجو: سفير ايران در لندن نمي شوم
ايرنا- استاندار تهران با رد شايعه انتصاب خود به عنوان سفير ايران در لندن گفت كه پس از اخراج از انگليس در دوران دانشجويي، به اين كشور و همه كشورهاي عضو پيمان شينگن ممنوع الورود شده است. دكتر كامران دانشجو، استاندار تهران درباره برخي اخبار منتشرشده غيررسمي در مورد احتمال سفير شدن وي در لندن، گفت: من به انگليس ممنوع الورود هستم. وي توضيح داد: من در قضيه سلمان رشدي به همراه هفت دانشجوي ديگر، از انگلستان اخراج شديم و در گذرنامه من درج شده تا زماني كه موضوع سلمان رشدي وجود داشته باشد، من حق ورود به انگلستان و كشورهاي پيمان شينگن را ندارم.
پس آقای دانشجو، دانشجو بوده که از انگلستان اخراج شده و لذا مدرکی دریافت نکرده است. تا این جای مشکل حل شد و دروغ اول وی ثابت شد. ایشان در سال 1989 از انگلستان اخراج شده، حق بازگشت هم نداشته و در عین حال ادعا میکند که سه مدرک دانشگاهی از آنجا گرفته است! قرار است با همین مدارک، وزیر علوم ایران هم بشود و دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور را مدیریت کند. آیا اینها همه برای نمایندگان برانگیز غیر وابسته به دولت کودتا سؤالبرانگیز نیست؟
اما ابهامات همچنان باقی است. بر فرض که او در ایران دکترا گرفته باشد؛ سؤال اول این است که از کدام دانشگاه؟ دستکم در سایتهای دو دانشگاه صنعتی شریف و علم و صنعت تهران که بررسیهای «موج سبز آزادی» نشان داد هیچ اثری از پایاننامه آقای دانشجو پیدا نمیشود. جا دارد نمایندگان مستقل مجلس از ایشان بخواهند جدا از دروغی که درباره اخذ مدرک دانشگاهی از کالج لندن و یا موسسه امپریال منچستر گفته است، توضیح دهد که مثلا اگر در ایران مدرک معادل گرفته، از کدام دانشگاه بوده و پایاننامهاش کجاست.
و سؤال دوم اینکه ایشان در دانشگاه علم و صنعت تهران به رتبه استاد نائل شده است. دانشگاهیان به خوبی میدانند که طی مدارج مختلف برای رسیدن به مرحله استاد تمامی، بسیار سخت است و نیاز به تولید مقالات بسیار و سرپرستی تعداد زیادی دانشجوی دکترا و فوق لیسانس دارد. اکنون با مقایسه رزومه تحصیلی جناب آقای دانشجو با یکی دیگر از اعضای هیات علمی همان دانشگاه که اتفاقا به واقع هم در دانشگاه منچستر تحصیل کرده است، هم میتوان دید که چگونه باید ارجاعات معتبر به دانشگاه استاد و پایاننامه دکتری و فوق لیسانس داشت، و هم میتوان مقایسه کرد حجم مقالات و فعالیتهای علمی دو طرف را، در حالی که یکی دانشیار باقی مانده است و دیگری که طی این مدت همواره مشغول فعالیتهای اجرایی در مناصب دولتی مانند استانداری، معاونت و ... بوده و فرصتی برای کار دانشگاهی نداشته، توانسته به درجه استاد تمام برسد. این دو صفحه را ببینید و مقایسه کنید:
http://www.iust.ac.ir/find-14.1958.1488.fa.html
http://webpages.iust.ac.ir/msharifi
کامران دانشجو که در انتخابات پر حرف و حدیث دهم ریاستجمهوری، رئیس ستاد انتخابات وزارت کشور بود، توسط علی کردان به قائم مقامی این وزارتخانه منصوب شد. کردان هنوز دو ماه از امضای این حکم نگذشته بود که به جعل و تقلب متهم و برکنار شد. حال آیا نوبت کامران دانشجو رسیده است؟ و آیا اگر ثابت شود که او در اعلام آخرین مدرک دانشگاهیاش دروغ گفته و تقلب کرده، نمیتوان حدس زد که چنین فردی میتواند در آرای مردم نیز دست ببرد، عامل تقلب باشد و همزمان در روز روشن در صداوسیما به مردم دروغ بگوید؟
گزارش تحقیقی درباره مدرک دانشگاهی وزیر علوم پیشنهادی دولت کودتا
گزارش تحقیقی «موج سبز آزادی» درباره مدرک دانشگاهی وزیر علوم پیشنهادی دولت کودتا
کامران دانشجو درباره مدرک دکترای خود دروغ میگوید
در روزهای گذشته، ایمیلهای زیادی درباره وضعیت مدرک تحصیلی گزینه پیشنهادی رئیس دولت کودتا برای تصدی وزارت علوم برایمان ارسال شد که ما را ملزم به بررسی بیشتر این موضوع ساخت. بررسیهای اولیه «موج سبز آزادی» نشان میدهد که آقای دانشجو، همانند کسی که او را قائممقام وزیر کشور کرد یعنی علی کردان، درباره مدرک تحصیلیاش دروغهای متعددی گفته و لازم است که نمایندگان مستقل مجلس قبل از آنکه او عامل دولت در وزارتخانه علوم، تحقیقات و فناوری شود، از وی بخواهند که درباره مدرکش توضیح دهد تا مانند ماجرای علی کردان چند ماه بعد مجبور به استیضاحش نشوند.
به گزارش موج سبز آزادی، آقای کامران دانشجو که به عنوان عامل دولت کودتا در وزارت علوم پیشنهاد شده و قرار است مسئولیت دانشگاهیان کل کشور را به عهده بگیرد، خود با ابهامهای جدی در خصوص مدرک دانشگاهیاش روبهروست. این در حالی است که او از سالها قبل در دانشگاه علم و صنعت به عنوان «استاد تمام» مشغول تدریس است و با همین مدرک دانشگاهی در چندین مسئولیت مهم دولتی نیز حضور یافته است.
وی در معرفینامهاش به عنوان فرد پیشنهادی احمدینژاد برای تصدی وزارتخانه، ادعا کرده که دارای مدرک «دکترای هوافضا از کالج لندن» است و مسئولان دولت نیز در تبلیغات برای رای اعتماد، همین عنوان را برای وی ذکر کردهاند. اما مشکل در اینجاست که در تاریخ انگلستان، دانشگاهی به نام «کالج لندن» وجود نداشته و ندارد!
با این حال فرض میکنیم که تنها بیان نام فارسی دانشگاه دقیق نبوده و مشکلساز شده است، مثلا شاید منظور کالج سلطنتی لندن است و یا کالج دانشگاهی لندن! از این رو به صفحه معرفی او در سایت دانشگاه علم و صنعت مراجعه میکنیم تا عنوان دقیق دانشگاه محل تحصیل وی در مقطع دکترا را پیدا کنیم. به هرحال اگر کسی سالها در یک دانشگاه تحصیل کرده باشد، لااقل باید نام دقیق آن را بداند. اما با کمال تعجب میبینیم که در این صفحه، «دانشگاه منچستر انگلستان» به عنوان محل تحصیل آقای دانشجو در مقطع دکترا اعلام شده است! این تناقض، باعث تعجب بیشتر میشود و برای رفع ابهام مجبور میشویم به صفحه انگلیسی کامران دانشجو در سایت دانشگاه علم و صنعت برویم، اما باز میبینیم که در این صفحه نام جدیدی برای دانشگاه به شکل انستیتو امپریال منچستر اعلام شده است:
Manchester Imperial Institute of Science and Technology, U.K.
این عنوان ربطی به عنوان دانشگاه منچستر ندارد. اما باز تردید میکنیم و عنوان این مؤسسه آموزشی (که در واقع دانشگاه نیست) را در سایت گوگل جستوجو میکنیم تا از کیفیت و اعتبار آن مطلع شویم. ولی با کمال تعجب میبینیم که غیر از صفحات مربوط به آقای کامران دانشجو، در هیچ جای دیگر جهان اثری از این دانشگاه نیست! جالب است که در صفحه آقای دانشجو در سایت دانشگاه علم و صنعت، نام دانشگاه «کویین ماری» که در لندن قرار دارد اما ربطی به عنوان کالج لندن ندارد، به عنوان محل تحصیل مقطع لیسانس و نه دکترای آقای دانشجو اشاره شده است.
این مجموعه تناقضها، «موج سبز آزادی» را وادار کرد که بیشتر درباره سوابق دانشگاهی وی تحقیق کند. به لیست مقالات آقای دکتر مراجعه میکنیم. لیست بلند بالای مقالات ایشان هم در صفحه فارسی و هم در صفحه انگلیسی سایت دانشگاه علم و صنعت موجود است. این مقالات هم در ژورنالها و هم سمینارهای داخلی و خارجی به همراه دانشجویانشان اسم ایشان را درج کرده است. اما با بررسی تک تک این مقالات از سایتهای مختلف، متوجه میشویم که نام دانشگاه ایشان همان دانشگاه علم و صنعت است و در دانشگاههای انگلیسی وی هیچ مقالهای تولید نشده است. با دقت به تاریخ این مقالات متوجه می شویم که اولین مقاله وی در سال 1999 منتشر شده است. عجیب است! ایشان سال فارغالتحصیلی خود از هر دانشگاه مفروضی در انگلستان را ننوشته، اما سوابق اجراییاش نشان میدهد که از سال 1368 به بعد در ایران حضور داشته است و در هر صورت از محالات است که ایشان دوره فوق لیسانس و دکترا را در لندن گذرانده باشد و محض رضای خدا حتی یک مقاله علمی هم نداشته باشد؛ تا آنکه اولین مقاله علمی را در سال 1999 نوشته باشند.
تردید بیشتر میشود. به کتابخانه امپریال کالج لندن مراجعه میکنیم و پایاننامهای به نام کامران دانشجو پیدا نمی کنیم. در کتابخانه دانشگاه منچستر هم چیزی پیدا نمیشود. به آرشیو پایاننامههای دکترای دانشجویان در کتابخانه ethos.bl.uk مراجعه میکنیم که باز هم در آنجا اثری از اسامی daneshjo یا daneshjoo یا daneshjou یافت نمیشود. هیچ اثری از تحصیل او در مقطع دکترا در انگلستان وجود ندارد، غیر از ادعای خود او.
تحقیقات را گسترش میدهیم. به فرضیهای بر میخوریم مبنی بر اینکه ایشان یکی از هشت دانشجوی ایرانی است که در جریان ماجرای سلمان رشدی از انگلیس اخراج شدند و در ایران دکترا گرفتند. هرچند اگر این درست باشد، خود نشانهی دروغ بزرگ وی مبنی بر اخذ دکترا از دانشگاههای لندن و یا منچستر است، اما باز این فرض را بیشتر بررسی میکنیم. به روزنامه قدس 26 اسفند ماه میرسیم که خبری را به نقل از ایرنا نقل کرده است. عین خبر را ببینید:
دانشجو: سفير ايران در لندن نمي شوم
ايرنا- استاندار تهران با رد شايعه انتصاب خود به عنوان سفير ايران در لندن گفت كه پس از اخراج از انگليس در دوران دانشجويي، به اين كشور و همه كشورهاي عضو پيمان شينگن ممنوع الورود شده است. دكتر كامران دانشجو، استاندار تهران درباره برخي اخبار منتشرشده غيررسمي در مورد احتمال سفير شدن وي در لندن، گفت: من به انگليس ممنوع الورود هستم. وي توضيح داد: من در قضيه سلمان رشدي به همراه هفت دانشجوي ديگر، از انگلستان اخراج شديم و در گذرنامه من درج شده تا زماني كه موضوع سلمان رشدي وجود داشته باشد، من حق ورود به انگلستان و كشورهاي پيمان شينگن را ندارم.
پس آقای دانشجو، دانشجو بوده که از انگلستان اخراج شده و لذا مدرکی دریافت نکرده است. تا این جای مشکل حل شد و دروغ اول وی ثابت شد. ایشان در سال 1989 از انگلستان اخراج شده، حق بازگشت هم نداشته و در عین حال ادعا میکند که سه مدرک دانشگاهی از آنجا گرفته است! قرار است با همین مدارک، وزیر علوم ایران هم بشود و دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور را مدیریت کند. آیا اینها همه برای نمایندگان برانگیز غیر وابسته به دولت کودتا سؤالبرانگیز نیست؟
اما ابهامات همچنان باقی است. بر فرض که او در ایران دکترا گرفته باشد؛ سؤال اول این است که از کدام دانشگاه؟ دستکم در سایتهای دو دانشگاه صنعتی شریف و علم و صنعت تهران که بررسیهای «موج سبز آزادی» نشان داد هیچ اثری از پایاننامه آقای دانشجو پیدا نمیشود. جا دارد نمایندگان مستقل مجلس از ایشان بخواهند جدا از دروغی که درباره اخذ مدرک دانشگاهی از کالج لندن و یا موسسه امپریال منچستر گفته است، توضیح دهد که مثلا اگر در ایران مدرک معادل گرفته، از کدام دانشگاه بوده و پایاننامهاش کجاست.
و سؤال دوم اینکه ایشان در دانشگاه علم و صنعت تهران به رتبه استاد نائل شده است. دانشگاهیان به خوبی میدانند که طی مدارج مختلف برای رسیدن به مرحله استاد تمامی، بسیار سخت است و نیاز به تولید مقالات بسیار و سرپرستی تعداد زیادی دانشجوی دکترا و فوق لیسانس دارد. اکنون با مقایسه رزومه تحصیلی جناب آقای دانشجو با یکی دیگر از اعضای هیات علمی همان دانشگاه که اتفاقا به واقع هم در دانشگاه منچستر تحصیل کرده است، هم میتوان دید که چگونه باید ارجاعات معتبر به دانشگاه استاد و پایاننامه دکتری و فوق لیسانس داشت، و هم میتوان مقایسه کرد حجم مقالات و فعالیتهای علمی دو طرف را، در حالی که یکی دانشیار باقی مانده است و دیگری که طی این مدت همواره مشغول فعالیتهای اجرایی در مناصب دولتی مانند استانداری، معاونت و ... بوده و فرصتی برای کار دانشگاهی نداشته، توانسته به درجه استاد تمام برسد. این دو صفحه را ببینید و مقایسه کنید:
http://www.iust.ac.ir/find-14.1958.1488.fa.html
http://webpages.iust.ac.ir/msharifi
کامران دانشجو که در انتخابات پر حرف و حدیث دهم ریاستجمهوری، رئیس ستاد انتخابات وزارت کشور بود، توسط علی کردان به قائم مقامی این وزارتخانه منصوب شد. کردان هنوز دو ماه از امضای این حکم نگذشته بود که به جعل و تقلب متهم و برکنار شد. حال آیا نوبت کامران دانشجو رسیده است؟ و آیا اگر ثابت شود که او در اعلام آخرین مدرک دانشگاهیاش دروغ گفته و تقلب کرده، نمیتوان حدس زد که چنین فردی میتواند در آرای مردم نیز دست ببرد، عامل تقلب باشد و همزمان در روز روشن در صداوسیما به مردم دروغ بگوید؟
۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه
جزئیات جدیدی درباره سعیده پورآقایی و حضور مهندس موسوی در مراسم ختم او
سایت «پارلماننیوز» با انتشار یادداشتی بدون نام که حاوی اطلاعات جدیدی درباره «سعیده پورآقایی» و خانوادهی اوست، خبر داد که مهندس موسوی نیز دیروز در مراسم ختم این شهید جنبش سبز شرکت داشته است. متن این یادداشت غمانگیز را بخوانید:
سعید دو سال بود که دیگر پدر نداشت. اگرچه آن وقت هم پدرش نمی توانست خیلی پابه پای دخترش تکاپو و هیاهو داشته باشد.
جنگ از پدر سعیده جسمی بیمار به یادگار گذاشته بود که فقط “بود”
هرچه بود پدرش بود و کوله باری از خاطرات و خطرات جنگ
خاطراتی از 8 سال دفاع از ناوس ملت ایران و امید از اینکه ناموسش را بعد از او پاس خواهیم داشت.سعیده دو سال پیش پدرش را از دست داد.
آثار به جای مانده از سلاح های شیمیایی دیگر توانی برای ماندن در او نگذاشته بود و او باید می رفت و همسر و دختر نوجوانش را که یادگار سالهای جنگ و امام بود به ما میسپرد…ما چه کردیم؟!
دیروز مراسم ختم سعیده بود.مراسم ختم که نه!مادرش بود و چند نفر از اعضای خانواده و مهندس میر حسین موسوی و البته فضایی از غم و اندوه و بهت و حیرت
سعیده برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانهاش می رفت نه برانداز بود و نه مخملی فقط الله اکبر میگفت
تا اینکه شبی آمدند سه زن و دو مرد بودند او را بردند، برای همیشه!
امانتدارش که دلبندش را برده بودند به همهجا متوسل شد تا یادگار همسر شهیدش را باز یابد اما هرچه تلاش میکرد کمتر به نتیجه میرسید، تا اینکه به درگاه یکی از اعضای نزدیک به رییس دولت متوسل شد و او هم راهنماییش کرد تا به پشت سردخانهای صنعتی رسید.
آری سعیدهاش را درآغوش گرفت اما چه سیاه و چه سرد
چرا دیگر از آن نشاط و شور نوجوانی اثری نبود؟!
دیروز همه گریستند
رابطه حکومت ایران با جنبش ضد جنگ در آمریکا (بخش نخست)
حسن داعی
امسال نیز همچون سه سال گذشته، احمدی نژاد برای سخنرانی در سازمان ملل به نیویورک آمد. حکومت ایران با تجربه ایکه از دانشگاه کلمبیا در سال گذشته گرفته بود، برنامه امسال را به دیدار و کنفرانس با "جمع دوستان" محدود کرده بود. ازاینرو، احمدی نژاد اولین روز هفته یعنی دوشنبه را با یک گروه از ایرانیانی گذراند که برای اینکار دست چین شده بودند. روز پنجشنبه ضیافت افطاری با چند گروه مذهبی کوچک که قبلا دوستی خود به حکومت ایران را ابراز داشته بودند ترتیب داد 1 و از همه مهتر، جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی بود که چهارشنبه شب 24 سپتامبر با نمایندگان برخی از گروههای صلح طلب آمریکائی برگزار نمود.
جلسه چهارشنبه و آنچه در آن گذشت را تنها میتوان سندی برای شرمساری آندسته از ایرانیانی دانست که با سکوت در برابر جاه طلبی های خطرناک هسته ای حکومت ایران، راه را برای مصادره جنبش مترقی صلح در غرب، توسط یکی از ارتجاعی ترین و جنگ افروزترین رژیم های جهان، هموار نموده اند.
از منظری کلی، میتوان گفت که حتی نفس دیدار با احمدی نژاد خود مایه شرمساری برای هر صلح دوست واقعی آمریکائی است. اما اگر آنچه در آن جلسه گذشت و آنچه در این سالها، بین رژیم ایران با بیشتر این گروهها گذشته است را مورد بازبینی قرار دهیم، باید بدون تردید این روابط آلوده را از ناموجه ترین و تاسفبارترین موارد در ارتباط با این حکومت واپسگرا دانست.
منبع: ایرانیان لابی
رابطه حکومت ايران با جنبش ضد جنگ در آمريکا (بخش دوم)
حسن داعی
همانطور که در بخش اول این گزارش مشاهده کردیم،1 لابی حکومت ایران، با تلاش گسترده و فعالیت مستمر خود توانسته است بخش زیادی از گروههای صلح طلب آمریکائی را در دو زمینه هسته ای وهمچنین مبارزه با تحریم علیه ایران، در جهت خواسته های خویش جذب کند. همچنین، با نگاهی به جلسه دیدار این گروهها با احمدی نژاد و فعالیت سه سال گذشته آنان، مشاهده کردیم که بیشتر گروههای ضد جنگ ساکن امریکا، برنامه هسته ای رژیم ایران را صلح آمیز تصور میکنند و دلیلی برای نگرانی جامعه بین المللی نمی بینند. بهمین ترتیب نیز، تحریم های اقتصادی و فشار سیاسی بر علیه حکومت ایران را ناموجه و بدون دلیل می پندارند.
اما یکی از مهمترین مقولاتی که باعث رویگردانی افکار عمومی و همچنین برخی از گروههای ضدجنگ در آمریکا از رژیم حاکم بر کشورمان میشود، نقض گسترده حقوق بشر در ایران و مواضع فاشیستی و ضد اسرائیلی حکومت ملایان است. این نارضایتی و انزجار افکار عمومی را بخصوص در جلسه دیدار با احمدی نژاد نیز مشاهده میکنیم. برخی از حاضران در جلسه، انتقاد یا نگرانی خویش در اینمورد را صریحا بیان می نمودند.
سیاست لابی رژیم ایران در مورد برخورد با این مسئله بسیار قابل توجه است. طبیعی است که در قرن بیست و یکم و عصر ارتباطات، نمی توان ماهیت قرون وسطائی این رژیم و رفتار ضد بشری آنرا بکلی انکار نمود. این کار ناشدنی است. بنابراین، لابی ملایان با تمرکز روی یک سیاست تبلیغاتی منسجم و هماهنگ، سعی در کمرنگ کردن ابعاد آن و جلوگیری از تبدیل مسئله نقض حقوق بشر به یک موضوع حاد رسانه ای نموده است.
در این گزارش، با شیوه های مورد استفاده در این کارزار تبلیغاتی آشنا میشویم و با نگاهی به برخورد گروههای ضد جنگ در رابطه با مقوله حقوق بشر، کارنامه لابی رژیم ایران در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهیم.
|
رستم پورزال یکی از مسئولان لابی ملایان، ضمن درج این عکس در مقاله خود نوشت: " من در سفر اخیر خود به ایران با کمال تعجب مشاهده کردم که احمدی نژاد در میان زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، کاملا محبوب است" |
حکومت ایران، بعنوان رکوردار نقض حقوق بشر در جهان و همچنین عامل و مجری شیوه هایی از سرکوب که در هیچ کشور دیگری انجام نمیگیرد (اعدام دسته جمعی با جراثقال و در ملأ عام یا قتل عام مخفیانه زندانیان مخالف یا شکنجه های قرون وسطایی)، در عین حال همکاری و اتحاد عمل نزدیکی نیز با مترقی ترین جنبش های صلح طلب در آمریکا و اروپا برقرار نموده است. بنابراین، جای این سوال باقی است که این اتحاد زشت و ناپسند با چه شیوه ای انجام گرفته و با بکارگیری چه روش هایی توانسته است آثار منفی نقض فاحش حقوق بشر را کمرنگ و بی اثر نماید.
یکی از مرسوم ترین استدلالات و شیوه هاییکه به این منظور مورد استفاده دستگاه تبلیغاتی لابی رژیم ایران قرار میگیرد این است که "اگرچه وضع حقوق بشر در ایران درخشان نیست ولی در عوض، تقسیم ثروت و کمک به تهیدستان و طبقات محروم بیشتر شده است." یعنی این یکی به آن یکی در! این استدلال، بیشتر برای جلب نظر آندسته از کسانی است که گرایشات چپ و عدالت خواهانه دارند. بعنوان مثال، "الهه رستمی" که مادرخوانده لابی ملایان در انگلستان است، در سخنرانی خود در گردهم آئی صلح طلبان در دسامبر سال گذشته خطاب به حاضران گفت که : «علیرغم "کمبودهایی" که در زمینه حقوق بشر هست باید توجه داشت که "توزیع ثروت" در ایران در مقایسه با دوران شاه بسیار عادلانه تر است.» 2
خوانندگانی که سن بیشتری دارند، حتما بخاطر میآورند که این استدلال، در دوران جنگ سرد و در دفاع از تمام دیکتاتوری های وابسته به بلوک شرق استفاده میشد. در آن زمان نیز گفته میشد مهم نیست که در فلان کشور باصطلاح سوسیالیستی، یک دیکتاتور میتواند 40 یا 50 سال در مورد سرنوشت میلیونها انسان تصمیم بگیرد. مهم این است که تحصیل و بهداشت برای همه رایگان است.
البته این اولین بار نیست که الهه رستمی این چنین به دفاع از مواضع "سوسیالیستی" دولت برادر "احمدی نژاد" می پردازد. یکی از شناخته شده ترین شگردهای لابی رژیم ایران، قرار دادن وضعیت اسفبار مردم ایران در یک دستگاه جهانی و ترسیم یک نبرد تاریخی بین زحمتکشان ایران (به رهبری آخوندها) با "امپریالیسم جهانی" است. طبیعی است که با ارائه این تصویر آرمانی-متعالی و صف بندی تاریخی-جهانی، چه کسی جرئت دارد به مسئله ناچیز نقض حقوق بشر در ایران اهمیتی بدهد؟ رستمی می گوید: 3
« گفتن این مطلب که دولت ایران رژیمی است تئوکراتیک که تحت سیطره ملایان قرون وسطائی است یک قضاوت گمراه کننده و ناشی از جهل است. اگرچه ایران سرکوبگر بوده و فضای فعالیت اجتماعی مستقل را ضعیف کرده است ولی این رژیم آموزش و بهداشت را برای اکثریت مردم ایران فراهم کرده است.
تحت فشار اقتصاد جهانی و تهدید به تحریم های بین المللی، جنگ و تغییر رژیم، دولت ایران مجبور شده تا سیاست های اسلامی و حمایت از طبقات ضعیف جامعه را رها کرده و به سیاست های اقتصادی نئولیبرال روی آورده است. با همه اینها، رژیم ایران هنوز مقاوم پابرجاست و در مقابل اسرائیل و آمریکا و برنامه های امپریالیست ها در منطقه مقامت کرده و از حمایت اکثریت مردم ایران برخوردار است. مردم ایران از دولت ایران تلقی رژیمی را دارند که با دفاع از اهداف ملی گرایانه، مذهبی و فرهنگی ایرانیان، در مقابل صهیونیسم و تسلط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب به مبارزه برخاسته است.»
اینگونه تلاش ها برای کمرنگ نشان دادن جنایات رژیم ایران، بخصوص در مورد وضعیت زنان خیلی چشمگیر و قابل توجه است. یکی از رایج ترین استدلال های لابی رژیم این است که وضع زنان در ایران، در مقایسه با کشورهای همسایه بهتر است. طبیعی است که در این مقایسه، ترکیه و هند و پاکستان و عراق و کشورهای شمال آفریقا و لبنان و حتی مصر نیز جای نمی گیرند. منظور لابی رژیم، عربستان و کویت و قطر است. کشورهاییکه بیش از چند دهه از عمر آنان نمی گذرد.
استدلال دیگر این است که پائین بودن موقعیت زنان ایران، بخاطر رفتار رژیم حاکم بر ایران نیست بلکه مجموعه ای از روابط کهنه فرهنگی و مذهبی، مانع اصلی رسیدن به برابری زن و مرد میباشند. این امر در مورد دموکراسی نیز صادق است. از نظر لابی رژیم، گناه دیکتاتوری در کشورمان را باید در درجه اول به گردن 2000 سال دیکتاتوری انداخت نه این رژیمی که تازه 30 سال است بر ایران حکومت میکند. برای رسیدن به وضع مطلوب نیز نبایستی عجله نمود.
یکی دیگر از استدلال های مرسوم لابی رژیم برای کمرنگ کردن نقض حقوق بشر و بخصوص سرکوب زنان این است که اصولا وضع فرهنگی ایران با غرب متفاوت است و نباید این "تفاوت" و یکرنگ نبودن با وضع زنان در آمریکا و اروپا را مساوی با حقیر بودن یا پائین تر بودن زنان در ایران دانست.
بعنوان مثال، "شهرام مسترشد" از اعضای مدیریت سازمان کاسمی و از همکاران قدیمی تریتا پارسی، در یک مقاله ای در مورد وضع زنان ایران، سعی کرده بود به انتقاداتی که در مورد سرکوب زنان در ایران میشود پاسخ گوید. وی می نویسد: 4
« در پاسخ به آنانی که میگویند که زنان در ایران جایگاهی کمتر از مردان دارند و با آنان مانند انسانهای مادون رفتار میشود، باید بگویم که اشتباه میکنید و ایده ایکه خود از زنان در غرب دارید را به ایران تعمیم میدهید. درست است که وضع زنان در ایران با آمریکا متفاوت است ولی این تفاوت به معنای برخورداری از جایگاه کمتر نیست. بعنوان مثال، به وضع زنان در جامعه "امیش ها" در آمریکا نگاه کنید. درست است که وضعشان با بقیه زنان آمریکا متفاوت است ولی آیا جایگاهشان کمتر از مرد است؟»
منظور شهرام مسترشد، فرقه مذهبی"امیش ها" در شمال شرقی آمریکا هستند. این جمعیت کوچک با افکار مسیحی بسیار عقب مانده و با پشت کردن به بسیاری از دست آوردهای دنیای مدرن، مانند کشاورزان قرن دهم میلادی زندگی میکنند.
"رستم پورزال" رهبر سازمان کاسمی در آمریکا از این نیز فراتر رفته و به دیگران یادآوری میکند که اصولا زنان ایران بدنبال تساوی حقوق با مردان نیستند. 5
«دوستان اپوزیسیونی من، بیایید بجای متهم کردن آن کسی که به شما حقیقت را میگوید متوجه این مسئله شوید که ایده تساوی حقوق زن و مرد در ایران آنچنانکه شما میخواهید مقبول همگان نیست. فی الواقع من در سفر اخیر خود به ایران با کمال تعجب مشاهده کردم که احمدی نژاد در میان زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، کاملا محبوب است»
بخاطر جلوگیری از جنگ، نقض حقوق بشر را مسکوت گذارید!
گذشته از روش های یاد شده در بالا، مهمترین بخش از فعالیت لابی رژیم ایران روی چند استدلال متمرکز شده که بیشتر جنبه سیاسی دارد و برای گروههای ضد جنگ غربی قابل درک تر و ملموس تر میباشد. در درجه نخست روی این نکته تأکید میشود که چون آمریکا بدنبال بهانه گیری برای راه اندازی یک جنگ علیه ایران است، بخاطر مصالح سیاسی و پیشگیری از خونریزی و فلاکت بیشتر، بطور موقت هم که شده، نباید زیاد روی نقض حقوق بشر در ایران حساس بود و آنرا در رسانه ها تکرار کرد. اضافه برآن، باید پذیرفت که اکثر رسانه های آمریکا که در کنترل سرمایه داران بزرگ قرار دارند، در حال شیطان سازی از حکومت ایران هستند و نقض حقوق بشر در این کشور را با گزافه گوئی، سیاه نشان میدهند. یعنی اوضاع آنطور هم وحشتناک و غیر قابل تحمل نیست. به دو مثال نگاه کنیم.
در گردهم آئی بزرگ صلح طلبان در دسامبر گذشته در لندن، "عباس عدالت" رهبر لابی رژیم یعنی سازمان کاسمی در انگلستان با لحنی آمرانه از برادران، خواهران و رفقای صلح طلب حاضر در جلسه خواست که « در خارج از کشور بهیچوجه راجع به نقض حقوق بشر در ایران صحبت نکنند تا بهانه ای بدست "جنگ طلبان آمپریالیست" داده نشود.» 6
در یک نمونه دیگر، هنگامیکه یک سایت وابسته به گروههای چپ آمریکایی مقاله ای در مورد نقض حقوق بشر در ایران به چاپ رساند، بلافاصله سازمان کاسمی وارد عمل شد و در جواب تندی که به نویسنده نوشت گفت: 7
« بجای آنکه در این موقعیت حساس تبلیغات بی پایه رسانه های غربی در مورد نقض حقوق بشر در ایران را تکرار کنیم، وظیفه ماست که هدف اصلی خود را افشاگری در مورد نقض حقوق بشر توسط آمریکا و انگلیس در عراق و افغانستان قرار داده و موارد این نقض حقوق در اسرائیل و کشورهای متحد آمریکا در منطقه را بازگو کینم. هدف اصلی ما باید افشاگری در باره تجاوز بوش به قانون اساسی، حقوق بین المللی و بدرفتاری و شکنجه در گوانتانامو باشد.»
این بهانه مسخره، یعنی تنها گذاشتن مردم ایران در مقابل ملایان و سکوت در برابر اینهمه جنایت را یکی از "رفقای صلح طلب ایرانی" بنام "گودرز اقتداری" مقیم آمریکا بروشنی توضیح میدهد. ایشان با لحنی کاملا پر از احساس میگوید که هشت سال است شاهد زجر و سختی مردم ایران بوده ولی بخاطر ترس از بروز جنگ لب از لب نگشوده است. البته جناب اقتداری خوانندگان خود را مأیوس نکرده و این وعده سرخرمن را نیز داده است که اگر مردم آمریکا خطر جنگ بر علیه ایران را دور کنند، ایشان و دوستانشان سرانجام این روزه سکوت را خواهند شکست: 8
« هم اکنون هفت سال از آن حادثه تراژیک یازدهم سپتامبر میگذرد. از آنروز، عده ای از ما آمریکائیان ایرانی تبار که در جنبش صلح فعالیت میکنیم، مجبور شده ایم تا در مورد مبارزات مردم ایران در داخل کشور سکوت کنیم. ما نمی خواستیم تا مانند آندسته از عراقی های باشیم که بمثابه دعوت کنندگان جرج بوش به کشورشان شدند عمل کنیم.
ما این تصمیم را پس از تفکر گرفتیم و یک تصمیم قلبی بود. دلیل آن نیز وجود شرائطی بسیار حساس و درد آور بود. ما شاهد فشار بر برادران و خواهران خود در ایران بودیم و نمی توانستیم لب بگشائیم. می شنیدیم که رفقای ما بدون دلیل زندانی میشدند و در تنهائی سلول دست به اعتصاب غذا میزدند و ما هیچ راهی نداشتیم مگر آنکه در خانه های خودمان در آمریکا برای همدردی با آن رفقا اعتصاب غذا کنیم.
اگر مردم آمریکا سرانجام صدای خود را بلند کنند و بتوانند به هشت سال ماشین جنگی جنون وار کنونی پایان دهند، زمان آن میرسد که از مبارزه ملت ایران که برای حقوق خود و بصورت مسالمت آمیز مبارزه میکند حمایت کنیم.
آقای احمدی نژاد باید بداند که به محض دور شدن خطر جنگ، زمان آن خواهد رسید تا درخواست های مردم ایران پاسخ مثبت دهد. سکوت ما نیز به زودی به پایان میرسد.»
آنچه از این نوشته شاعرانه رفیق گودرزی میتوان فهمید، این است که فعلا تا اطلاع ثانوی یعنی تا زمانیکه لابی رژیم فتوا نداده که خطر جنگ دور شده است، هیچ احتیاجی به صحبت در مورد جنایات رژیم حاکم بر کشورمان نیست.
استدلال و کار توضیحی لابی ملایان به اینجا ختم نمی شود. در مرحله بعد، باید به دوستان صلح طلب آمریکائی قبولاند که تازه اگرهم برفرض محال قبول کنیم که وضع حقوق بشر در ایران خراب است. بسیار خوب، به آمریکا چه ربطی دارد؟ مگر آمریکا دلش بحال مردم ایران سوخته است؟ در ایران یک جنبش مدنی قوی وجود دارد که بطور ظفرمندانه ای در حال بازپس گیری سنگرهای دموکراسی و حقوق مردم است. اگر آمریکا و غرب بخواهند در این پروسه طبیعی دخالت کند، رژیم این جنبش را سرکوب میکند و رسیدن به دموکراسی عقب میافتد. بنابراین، بهترین کاریکه آمریکا و دیگر کشورها میتوانند برای رشد دموکراسی در ایران انجام دهند، سکوت است و بس!
در حقیقت این استدلال، تم اصلی اقدامات لابی رژیم ایران در مورد حقوق بشر است. سال گذشته در گردهمآئی بزرگ صلحی که در ماه اکتبر برگزار شد، "لیلا زند" مسئول پروژه ایران در سازمان "رهپویان صلح" سخنرانی نمود و تأکید کرد که "مبارزان" داخل کشور التماس میکنند و فریاد میزنند که آمریکا از ما حمایت نکند: 9
« هم سنگران من در ایران میخواهند که همه در آمریکا صدایشان را بشنوند. آنها میگویند که ما باندازه کافی باهوش هستیم و میتوانیم تصمیم بگیریم. آنان فریاد میکشند، با صدای بلند و صریح میگویند که لطفا آینده ما و رویای ما را ویران نکیند. آنان فریاد میزنند: لطفا ما را حمایت نکنید.»
یک نمونه جالب مربوط به یک جلسه سخنرانی است که سال گذشته انجمن نیاک در کنگره آمریکا برگزار نمود. در این جلسه، شرکت کنندگان یکی پس از دیگری (منجمله تریتا پارسی) پشت تریبون قرار گرفته و استدلال کردند که یکی از مهمترین دلائل نقض حقوق بشر در ایران، فشار آمریکا به رژیم است که حکومت ملایان را ترسانده و راست گرایان را تقویت کرده است. بنظر سخنرانان، بهترین راه برای بهبود وضع حقوق بشر در ایران کنار آمدن با این حکومت است.
ضمنا، همه سخنرانان بر این نظر بودند که آمریکا نباید از مبارزه مردم ایران برای آزادی دفاع کرده و حتی نبایستی صحبت آنرا نیز بکند. از همه گویاتر، یکی از سخنرانان بنام "لورا سکور" بود که بتازگی از ایران بازگشته بود. وی به جمع حاضر در کنگره آمریکا گفت: "یکی از فعالان ایرانی که من در تهران ملاقات کردم از من خواست که این پیغام را برای دولت آمریکا بیاورم: لطفا از اعلام حمایت خود از ما خودداری کنید." 10
این نیز از عجایب حکومت آخوندی است. تاکنون، در همه جای دنیا رسم بود که تبعیدیان یک حکومت دیکتاتوری، بدنبال جلب حمایت مردم و دولت های دیگر برای مبارزات مردم کشورشان بوده و بخصوص میخواستند که با حمایت علنی و عمومی، فشار سیاسی و دیپلماتیک روی حکومت شان را افزایش دهند. حال به ایران که رسیده، این کار حرام شده است.
طبیعی است که اگر این فریاد عدم حمایت از مبارزان داخل کشور را در کنار تلاش های همین افراد مثل لیلا زند و سازمان نیاک و کاسمی برای برداشتن هرگونه فشار سیاسی از روی رژیم ایران قرار دهیم، داستان روشن تر میشود: دوستی بیشتر با رژیم ملایان و آزاد گذاشتن دست شان برای هر کاری که دلشان میخواهد. مردم ایران نیز احتیاج به کمک هیچکس ندارند. اگر هم جنایتی به وقوع می پیوندد، فعلا بخاطر جلوگیری از یک جنایت بزرگتر یعنی جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران، صدایش را درنیاوریم.
صد البته وقتی در همین ایالات متحده توسط برخی نهادهای مربوطه، سالانه دهها میلیون دلار برای فعالیت های افرادی مثل تریتا پارسی و رفت و آمدهای پشت پرده (دیپلماسی مردمی) و راه انداختن رادیو و تلویزیون و سایت و نشریه برای حمایت از برخی جناحهای حکومت ایران خرج میشود، صدای مخالفت لابی رژیم در نمی آید.
دراینجا باید به یک نکته بسیار مهم اشاره کنیم و آن، یکی از بزرگترین دروغهایی است که لابی حکومت ایران جا انداخته است. به ادعای آنان، گویا رسانه های مهم آمریکا در حال شیطان سازی از رژیم ایرانند. هموطنانی که در آمریکا زندگی میکنند گواهند که رسانه های مزبور، یک صدم آنچه در ایران میگذرد را نیز بازتاب نمی دهند. اگر یادمان باشد، قبل از حمله به عراق یا به افغانستان، تصاویر چند مورد جنایات طالبان یا رژیم صدام، همواره جلوی چشم مردم آمریکا قرار میگرفت. آیا در مورد صدها جنایات روزانه و علنی رژیم ایران علیه مردم مظلوم کشورمان نیز اینطور بوده است. اصلآ کسی بیاد میآورد آخرین باری که یک رسانه مهم آمریکا در مورد نقض وحشیانه حقوق بشر در ایران یک گزارش جدی داشته چه زمانی بوده است؟ آیا لحن و شیوه مصاحبه اخیر "لاری کینگ" با احمدی نژاد در شبکه جهانی سی ان ان را میتوان کمتر از یک "افتضاح ژورنالیستی" نامید.
اما اگر افکار عمومی در آمریکا و غرب به شدت از رژیم ایران متنفر و منزجر هستند، در درجه اول باید به گستردگی جنایات ملایان اشاره کرد که قربانیان آن در همه جای جهان پراکنده اند. ضمن اینکه باید به تلاش های مستمر ایرانیان آزادیخواه اشاره کرد که در طی سی سال گذشته علیرغم همه محدودیتها، بی وقفه به افشای این جنایات پرداخته اند.
کارنامه لابی رژیم ایران برای مسکوت گذاشتن نقض حقوق بشر
آیا رژیم ایران در زمینه کمرنگ نشان دادن نقض حقوق بشر به اهداف خود رسیده است؟ اگر یک نگاه کلی به وبسایت ها و موضعگیریهای گروههای ضد جنگ و سازمانهای چپ در آمریکا بیندازیم، به ندرت میتوان خبر یا گزارشی در مورد نقض فاحش حقوق بشر در ایران مشاهده نمود. اگر این سکوت نسبی را با میزان اخباری که این گروهها در مورد وضعیت حقوق بشر در کشورهائی مثل مصر و پاکستان و عربستان منتشر میکنند مقایسه کنیم، آنگاه میتوان به آسانی نتیجه گرفت که این سکوت ناشی از یک تصمیم گیری سیاسی و عمدی است. بنابراین، لابی رژیم ایران موفق گشته تا از بار منفی جنایات رژیم ایران و انعکاس آن نزد افکار عمومی، به میزان قابل توجهی بکاهد.
این نظریه هنگامی بیشتر تقویت میشود که به جلسه دیدار احمدی نژاد با صلح طلبان در امریکا توجه کنیم. بنظر میرسد که بسیاری از صلح طلبان سعی کرده اند تا در جلسه خودمانی که خبرنگار و تلویزیونی در آن نبوده، نگرانی های خود را بطور دوستانه مطرح کنند. در جلسه مزبور، سوالات متعدد و گاها تندی در مورد نقض حقوق بشر از احمدی نژاد شد که تندترین آنها توسط "دیوید دریک" بود: 11
« آقای رئیس جمهور، به ایالات متحده خوش آمدید. من یکی از کسانی بودم که بهمراه رهپویان صلح از ایران دیدن کردم. من از برخورد مثبت مردم کشور شما با ما آمریکائیان تحت تأثیر قرار گرفتم. من بعنوان یک پزشک و همچنین شهروند آمریکا، خواهان صلح و دوستی بین دو کشور هستم. من، درحالیکه برای بهبود دموکراسی در کشور خودم مبارزه میکنم، در عین حال نگران فقدان آزادی در ایران نیز هستم.
در طول اقامت ما، مردم در مورد نبودن آزادی با ما صحبت کردند (آنتن تلویزیون ماهواره ای ممنوع است) من قادر به ارسال ویدئو برای دوستان خود در ایران نیستم. زنان برای مطالبه حقوق برابر تحت فشار قرار میگیرند و زندانی میشوند. زندانیان در ملأ عام بدار آویخته میشوند و دانشجویان نیز سرکوب میشوند. همجنس گرایان نیز تحت فشار هستند. من همچنین نگران امنیت اسرائیل نیز هستم و در عین حالیلکه طرفدار یک دولت فلسطینی هستم با اینحال امنیت اسرائیل نیز برایم مهم است. من معتقدم که اظهارات تند در مورد نابودی اسرائیل راه را برای جنگ هموار میکند.»
یکی از صلح دوستان حاضر در جلسه نیز در مورد زندانی شدن برادران علائی سوال کرده و نگرانی گروه خویش را ابراز نموده است. یکی دیگر از حاضران نیز در مورد آزادی مذاهب غیر رسمی مثل بهائیان ابراز نگرانی کرده است. یکی دیگر از صلح طلبان در مورد عمادالدین باقی و سرنوشت وی سوال نموده است. در مورد وضعیت همجنس گرایان و بخصوص مبارزات زنان ایران نیز از احمدی نژاد سوال شد.
البته برای لابی رژیم، همین میزان از ابراز نگرانی آنهم در یک جمع خودمانی، گناهی است نابخشودنی که مثل همیشه به امپریالیسم آمریکا کمک میکند. "اردشیر عمانی" صلح طلب ایرانی که بیشتر نقش حسین بازجو (شریعتمداری) در بین گروههای صلح طلب را بازی میکند، از همین چند سوالی که از احمدی نژاد شده به شدت عصبانی است و خشم خود را چنین بیان میکند: 12
« برخی از شرکت کنندگان در این جلسه که خود را منادیان صلح طلبی نیز میدانند، تمامی وقت خود برای سوال را روی مشکلات داخلی ایران متمرکز نمودند. این افراد، بجای بحث در مورد راههای ایجاد صلح بین دو کشور ایران و آمریکا، به اداره نادرست عدالت [اصطلاح نوینی برای نقض فاحش حقوق بشر- م] در مورد زنان یا اقلیت های مذهبی و همجنس بازان پرداختند.
آنچه در سوالات این صلح طلبان غایب بود همانا جنایاتی است که توسط دولت های کنونی و پیشین ایالات متحده در عراق و افغانستان و همچنین حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس و تهدید جنگ علیه ایران بود....
برخی از سوالات آنقدر خصمانه و سنگین بود که ما از خود می پرسیم که آیا سوال کنندگان هرگز از جنایات آمریکا علیه مردم ایران با خبرند یا نه؟ این بی اطلاعی از حقیقت آنچنان باعث سرافکندگی است که حتی خود پرزیدنت احمدی نژاد مجبور شد شخصا برخی از این جنایات آمریکا را به حضار گوشزد کند.»
به عبارت دیگر وقتی صلح طلبان آمریکائی به نصایح امثال عمانی گردن میگذارند، در جلسات خودمانی نیز نبایستی از ظلمی که بر مردم ایران میرود سخن گویند. در واقع سکوت علنی گروههای ضد جنگ در اینمورد و بستن وبسایت های خود بروی گزارشات حقوق بشری در مورد ایران، دلیل اصلی وقاحت و جری شدن رژیم ایران و عناصر وطن فروشی همچون اردشیر عمانی است.
مواضع ضد یهودی رژیم ایران
یکی از مهمترین موضوعاتی که همواره در رسانه های آمریکا مورد توجه قرار گرفته و باعث انزجار افکار عمومی در این کشور میشود، مواضع ضد یهودی و ضد اسرائیلی حکومت ایران است. اگرچه رژیم آخوندی از آغاز حکومت خود و بخصوص در زمان خمینی همواره پناهگاهی برای تمام جریانات نئونازی و ضد یهودی بوده است و سران حکومت نیز هیچ ابائی از شدیدترین اظهار نظر ها در باره محو اسرائیل نداشته اند، اما با آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد، این سیاست بطور غلیظ تری مورد تأکید قرار گرفته است.
وظیفه لابی رژیم آخوندی در این زمینه بسیار مشکل و پیچیده بوده است و دلیل اصلی آن، جایگاه ویژه ای است که اسرائیل در دستگاه تبلیغاتی این لابی بخود اختصاص داده است. اگر به فعالیت های تریتا پارسی طی یازده سالی که از شروع کار وی میگذرد نگاه کنیم، به جایگاه ویژه اسرائیل پی می بریم.
تریتا پارسی در اولین اعلامیه ایکه در سال 1997 منتشر نمود، یکی از اهداف اصلی فعالیت های خویش را مبارزه با سازمان "ایپاک" یعنی لابی اسرائیل در آمریکا اعلام نمود. طی تمام این سالهائی که وی بهمراه شبکه ای از لابیست های حرفه ای به فعالیت مشغول بوده است، موضوع اسرائیل در صدر کارهای وی قرار داشته است. تز دکترای وی در مورد اسرائیل است و تنها کتابی که نوشته است نیز در همین مورد است. وی دهها مقاله و سخنرانی نیز در همین زمینه داشته است. در مقاله مشترکی که تریتا پارسی و سیامک نمازی در سال 1999 منتشر نمودند، بروشنی اعلام شده بود که بایستی یک لابی ایرانی در آمریکا ایجاد نمود تا با دیگر لابی های خاورمیانه (لابی اسرائیل) مقابله کند.
در حقیقت، بهمان اندازه که اسرائیل جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی ملایان بخصوص تبلیغاتش در خاورمیانه و جهان اسلام به خود اختصاص داده است، بهمان اندازه نیز لابی ملایان در آمریکا، به اسرائیل بعنوان یکی از مهمترین اهداف تبلیغی خود نگاه کرده و انرژی زیادی نیز در همین مسیر صرف نموده است.
بهمان اندازه که لابی اسرائیل خواهان فشار سیاسی بر علیه رژیم ایران بوده است، بهمان اندازه نیز لابی ملایان در تضاد با آن قرار گرفته است تا هرگونه فشار از روی دولت ایران برداشته شود. بی جهت نیست که هفته گذشته یعنی یازده سال پس از شروع کار تریتا پارسی، هنگامیکه یک قطعنامه پیشنهادی تحریم ایران در کنگره امریکا از دستور کار خارج شد، یکی از اعضای سازمان لابی تریتا پارسی (انجمن نیاک) در مقاله ای که نوشت، با تشبیه نیاک به حضرت "داوود" و سازمان ایپاک به "طاغوت"، با افتخار اعلام کرد که داوود سرانجام طاغوت را شکست داد! 13
البته این ادعا همانند بسیاری از دیگر ادعاهای تریتا پارسی قبل از آنکه بازتابی از واقعیت باشد، بیشتر بمنظور خود شیرینی برای ملایان بیان شده است. در گزارش مفصلی که در مورد قطعنامه 362 تقدیم خواهد شد با این مسئله نگاه خواهیم کرد.
بنابراین، اسرائیل یکی از محور های اصلی سیاست تبلیغی لابی رژیم در آمریکاست. اما این سیاست با آنچه رژیم آخوندی در خاورمیانه دنبال میکند ظاهری متفاوت دارد. بطور خلاصه میتوان این مقوله را در یک روایت ساده باین صورت توضیح داد.
رژیم ایران برای حفظ جایگاه خود بعنوان یک نیروی رادیکال که بدنبال رهبری جهان اسلام و همچنین نقش ویژه در خاورمیانه است، همواره سیاستی تهاجمی و از موضع بظاهر قدرت در مقابل اسرائیل را دنبال کرده است. رهبران حکومت ایران، با غلیظ تر کردن شعارهای همیشگی در مورد نابودی اسرائیل و وعده به مسلمانان که این "غده چرکین" بزودی از صحنه جهان حذف میشود، خود را ناجی ملت های تو سری خورده خاورمیانه جا میزند.
این سیاست تبلیغی هنگامی که به آمریکا میرسد شکل و ظاهری دیگری به خود میگیرد. در اینجا، رژیم صلح طلب و مظلوم ایران قربانی توطئه های صهیونیسم قلمداد میشود. داستان آنطور که تریتا پارسی در مقالات و کتاب خود توضیح میدهد بصورت ساده بدینقرار است که رژیم ایران هیچ تهدیدی برای آمریکا نیست و همواره خواهان کنارآمدن با این کشور است. اتفاقا آمریکا نیز خواهان کنارآمدن با ایران است اما مشکل اینجاست که اسرائیل با نزدیکی این دو کشور مخالف است. دلیل آن نیز از نظر تریتا پارسی واضح است. اگر ایران و آمریکا با هم کنار بیایند، اسرائیل در منطقه منزوی شده و ضعیف میشود. بنابراین، اسرائیل و لابی آن همواره مانع اصلی نزدیکی ایران و آمریکا بوده اند. تریتا پارسی معتقد است که حتی مسئله اتمی رژیم ایران نیز از نظر آمریکا بعنوان مشکل تلقی نمی شود بلکه این اسرائیل است که خواسته های خود را به آمریکا تحمیل میکند. آمریکا نیز تحت فشار اسرائیل، شورای امنیت سازمان ملل را به دنبال خود کشیده تا مسئله هسته ای را بدون هیچ پشتوانه قانونی، به یک مشکل بین المللی تبدیل کند. بنابراین، از نظر تریتا پارسی، اسرائیل مشکل اصلی روابط ایران و آمریکا و به تبع آن، مهمترین تهدید برای صلح در منطقه است.
در یک مقاله انگلیسی که اخیرآ منتشر نمودم، این سیاست تبلیغی و نقش ویژه تریتا پارسی را در آن توضیح داده ام که البته بزودی به فارسی نیز منتشر خواهم کرد. خوانندگان گرامی میتوانند با مراجعه به این مقاله انگلیسی، با جایگاه خاص اسرائیل در دستگاه تبلیغی لابی رژیم ایران بیشتر آشنا شوند. 14
حال اگر این سیاست تبلیغی مظلوم نمائی و انداختن همه گناهها به گردن اسرائیل را با اقدامات رژیم ایران در خاورمیانه و اظهارات فاشیستی احمدی نژاد کنار هم قرار دهیم، به دشواری وظیفه لابی رژیم برای جوش دادن این دو مقوله متناقض پی می بریم.
حال ببینیم که لابی رژیم ایران در عمل چگونه این معضل را حل و فصل میکند. به یک مثال خیلی شناخته شده نگاه میکنیم. هنوز چند ماهی از ورود احمدی نژاد به کاخ ریاست جمهوری نمی گذشت که وی در آبان 1384، در یکی از معروفترین اظهار نظر های خود، خواهان محو اسرائیل از نقشه جهان گردید. به گفته روزنامه های دولتی در ایران، رئیس جمهور آخوندی با شرکت در کنفرانس ضد یهودی در تهران بنام "همایش جهان بدون تروریسم" سخنرانی نمود: "وي با اشاره به سخنان امام خميني (ره ) مبني بر محو شدن رژيم صهيونيستي از صحنه روزگار افزود : ترديد ندارم موج جديدي كه در فلسطين به راه افتاده و با توجه به بيداري و معنويتي كه دنياي اسلام را فراگرفته است به زودي اين لكه ننگ از دامان جهان اسلام پاك خواهد شد." 15
این سخنان بازتاب بسیار گسترده ای در جهان داشت و جامعه جهانی بطور یکپارچه آنرا محکوم نمود. با براه افتادن این موج انزجار، لابی رژیم ایران یعنی سازمان کاسمی و نیاک بهمراه شبکه متحدان این لابی، بلافاصله دست بکار شدند تا از آثار منفی آن بکاهند. اینبار نیز سیاست تبلیغی لابی رژیم مانند گذشته بود:
«سخنان رئیس جمهور ایران بطور عمد توسط رسانه های آمریکا به غلط ترجمه شده است تا سیاست شیطان سازی از حکومت ایران و هموار کردن مسیر جنگ را ادامه دهند.»
یعنی به زبان ساده، رسانه های بین المللی یک چیزی نیز به رژیم ایران بدهکارند. استدلال لابی ملایان این بود که منظور احمدی نژاد نابودی اسرائیل نبوده بلکه وی به رژیم حاکم بر اسرائیل اشاره کرده است. مانند رژیم های حاکم بر شوروی یا آفریقای جنوبی. بنابراین وی با اسرائیل کاری نداشته است.
موج گسترده ای از مقالات متعدد در مورد ترجمه درست سخنان احمدی نژاد براه افتاد. نکته جالب توجه آنکه، با وجود هزاران نفر استاد فرهیخته و آشنا به دو زبان انگلیسی و فارسی در آمریکا، مقاله نویسان "آخوند پرور" در برخی از رسانه های آمریکائی، برای پیداکردن مترجم دچار مشکل بوده و مجبور شده اند به تهران رفته و یک مترجم کارکشته پیدا کنند. وی "سیامک نمازی" همان کسی است که در مقالات قبلی به خوانندگان معرفی کرده ام. ایشان همکار تریتا پارسی در تهران است و همان کسی است که بهمراه وی اولین بار ایده راه اندازی یک لابی ایرانی – آمریکائی را پیشنهاد نمود. 16
حال ببینیم که روزنامه های خود رژیم ایران و تظاهرکنندگان روز قدس که احتمالا زبان فارسی شان بخوبی سیامک نمازی است، از سخنان احمدی نژاد چه برداشتی کرده اند. آیا منظور احمدی نژاد نابودی اسرائیل بوده یا رژیم حاکم بر آن کشور؟
یک روز پس از اظهارات احمدی نژاد، تظاهرات فاشیستی روز قدس برگزار شد. روزنامه جمهوری اسلامی در گزارشی از این تظاهرات با تیتر درشت نوشته بود: "مردم ایران: اسرائیل باید نابود شود." در بیانیه راهپیمائی نیز چنین آمده بود:
«ما ضمن محكوم كردن تمامي جرياناتي كه درصدد ادامه مذاكره و باج دهي به دشمنان مردم فلسطين هستند اعلام مي كنيم تنها راه نجات فلسطين ادامه مبارزات همه جانبه تا ازادي تمامي سرزمين فلسطين از نهر اردن تا درياي مديترانه مي باشد.
ما ملت مسلمان شركت كننده در راهپيمايي روز جهاني قدس قاطعانه اعلام مي نماييم كه رژيم اشغالگر صهيونيستي يك غده سرطاني براي كل جهان و بشريت است , لذا خواست عمومي مردم آزاده جهان به ويژه آحاد مسلمانان نابودي و محو كامل اين غده چركين سرطاني است , موضع اعلام شده از طرف رئيس جمهوري اسلامي ايران مبني بر محو رژيم اشغالگر صهيونيستي نظر قطعي و فقهي امام راحل و عظيم الشان و مقام معظم رهبري مد ظله العالي و همه مسلمانان به ويژه مردم قهرمان و انقلابي ايران مي باشد و از بيانات ايشان قاطعانه حمايت مي نمائيم.» 17
ازاینرو، در جلسه دیدار گروههای ضد جنگ با احمدی نژاد در امریکا، بیشترین و تندترین انتقادات و سوالات در مورد مواضع ضد اسرائیلی حکومت ایران بود. البته میتوان اطمینان داشت که لابیست های حرفه ای ملایان، بیدی نیستند که از این بادها بلرزند و کماکان به دفاع از رژیم مظلوم آخوندی و رئیس جمهور صلح طلبش ادامه خواهند داد.
ادامه دارد
بخش بعدی: دیپلماسی شهروندان
یادداشت ها:
1- بخش اول گزارش http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=5394
2- http://www.stopwar.org.uk/index.php?option=com_content&task=view&id=414&Itemid=1
3- http://www.isj.org.uk/index.php4?id=53&issue=105
4- http://www.campaigniran.org/casmii/index.php?q=node/99
5- http://mrzine.monthlyreview.org/pourzal180606.html
6- http://www.stopwar.org.uk/index.php?option=com_content&task=view&id=414&Itemid=1
7- http://www.stopwar.org.uk/_Current/Iran.htm
8- http://www.iranian.com/main/2008/silence-coming-end-soon
9- http://forpeace.net/blog/leila-zand/oct-27-speech-enough
10- http://www.niacouncil.org/index.php?Itemid=2&id=858&option=com_content&task=view
11- http://forpeace.net/blog/mark-johnson/what-concerns-us-peace-movement-about-iran
13- http://www.iranian.com/main/2008/niac-beats-aipac
14- http://english.iranianlobby.com/page1.php?id=8&bakhsh=ARTICLES
15- http://www.jomhourieslami.com/1384/13840805/index.html
16- http://edstrong.blogcity.com/lost_in_translation_ahmadinejad_never_said_israel_should_be_.htm.
17- http://www.jomhourieslami.com/1384/13840807/index.html