منصور امان
حاصل شُعبده بازی انتخاباتی آقای خامنه ای مُرده به دنیا آمده است و در این واقعیت، غُسل تعمید آن در خزینه تشریفات اداری تغییری نمی دهد. اعتبار آنچه که دخمه ایهای تپانچه انداز و چاقو کش در محفل روز گُذشته ی خود در مجلس مُلاها بدان شنل دولت و وزارت پوشاندند، یک گام جلوتر از درب خروجی مجلس، جایی که واقعیت خیابان آغاز می شود، پایان می پذیرد.
تابلوهایی که به عُنوان علامت شناسایی به گردن دولت خامنه ای – جنتی آویخته شُده، شانس آن را برای اداره کردن چیزی یا کسی به صفر کاهش داده است. این بدفرجامی هم شامل توانایی اعمال سیاست بر جامعه می شود و هم تنظیم رابطه با همریشان "اصولگرا" را در برمی گیرد.
آیت الله خامنه ای در حالی که برای در امان ماندن از ضربه های سنگین جُنبش اجتماعی آمادگی پناه بُردن به هر سوراخی را دارد، نمی تواند در حل این دو تضاد بیرونی و درونی، پُشتیبان اتکا پذیری برای دست پروردگان خود باشد. این در صورتی است که او زیر فشار بیشتر، در اصل تمایُل به این کار را از دست نداده باشد.
از سوی دیگر، وی با فرو کاستن اتوریته سیاسی و به با پُرسش گرفته شُدن جایگاه ضمانت شُده خود در هیرارشی قُدرت از جانب روحانیون پُرنفوذ و بخشی از شُرکای پیشین نیز روبرو است. موقعیت مزبور بهترین پیش شرط برای تقویت "رهبر" و بقای دولتی که از بند ناف آن تغذیه می کُند، نیست.
از این زاویه، شتاب باند ولی فقیه برای به هم آوردن سرو ته رُسوایی انتخابات از طریق کشیدن سُرمه پروتُکُلی به چشم معیوب آن و آنهم با دست "ناقص" آقای خامنه ای، درک پذیر است. ابتکارهای بامزه ای مانند گرداندن چند آخوند مونث، یک تروریست تحت تعقیب و شُماری دُکتُر و مُهندس قُلابی به عُنوان وزیر در جلوی این سیرک، می توانست برای جلب توجُه کافی باشد اگر اذهان عُمومی را مساله تقلُب در انتخابات، کُشتار جوانان، شکنجه و رفتار حیوانی با مُعترضان به خود مشغول نکرده بود.
بر این زمینه، چنین نمی نماید که جامعه ی امروز علاقه زیادی به جدی گرفتن نمایش وکیل - وزیر حاکمان دیروز داشته باشد. دولتی که آیت الله خامنه ای سرهم بندی کرده، در چشم آن نه مشروعیت قانونی و نه پذیرش اخلاقی دارد. تنها نُقطه ی تماس این جامعه ی به جوش آمده و تحوُل خواه با حُکومت، فراخواندن آن به ابطال بی درنگ انتخابات ساختگی و کنار رفتن از سر راه انتخابات آزاد است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر