|
تقدیم به دلیری محسن روح الامینی که در بازداشتگاه کهریزک با جانش جنایت و ظلم را برملا کرد:
در عرصه منش کیوان صمیمی موجود کمیابی است. او بچه مرفه یک خانواده بلند مرتبه شرکت نفت ایران بود که به تمام دنیای پدر و مادر پشت کرد. همان پدر و مادری که در دهه ۲۰ ماه عسل خود را در پاریس گذراندند. اما محبت فرزندی به پدرو مادر را تا انتها حفظ کرد و در مراقبت از آنان تا پایان عمرشان وفادار ماند. اما کیوان همانند برادرانش در نوجوانی به دنبال عدالت و آزادی رفت و با روحیه فضل الله مجاهدین در آمیخت و در زمره قاعدین نماند. در کوران سختیهای رژیم پهلوی زبان جانش آزرده شد و زبان ظاهریش لکنت گرفت. اما زبان دلش فروزان تر شد. بعد از پیروزی انقلاب در پی پست و مقام نبود چرا که اگر میخواست حداقل پست وزارت را در جیب داشت. اما اینها همه بزرگی کیوان نیست. کیوان را سالیانی است که از نزدیک میشناسم. میگویند که در بازداشت اخیر دلیری میکند. از حقانیت موضع و حقوق شهروندی خود میگوید. او که زمانی از موضع چریکی دلیری میکرد به دلیل خصلت خراباتی و درویشی خود دلیر است. در انفرادی و و سلولهای جمعی ۲۰۹ کیوان صمیمی نامی آشناست و امروز آشناتر. کسانی از مقاومت او میگویند که نام او را برای نخستین بار از همان انفرادیهای ۲۰۹ شنیده اند و از دریادلی آن مرد با سبیلهای پرپشت در ویشی میگویند که عاشقانه در سلول ترانههای امید میخواند و دلیرانه از حق شهروندی خود میگوید.
اما باز همه اینها بزرگی آن مرد ۶۰ ساله نیست. چرا که بزرگی انسان تنها در مقاومت در برابر حاکمان نیست بلکه در دوست داشتن همه انسانهاست. این ملی مذهبی دریادل آموخته و نشان داده که انسان مذهبی و معنوی دموکرات زمانی از آزمون سربلند میشود که در منطقه مشاع جامعه مدنی با حفظ ایمان مذهبی خود حقوق همه انسانها، اقوام و اصناف، زنان و مردان را پاس بدارد. و در این راه از هرگونه امکانآفرینی دریغ نورزد.
کیوان هفت خوان مبارزه سیاسی را رفته است. آن زمان که به مبارزه سیاسی و فعالیت مدنی روی آورد نشان داد که این توان را دارد که از دل خویش نور به آفاق نشاند.
همه میدانند که نشریه نامه تریبون همه صداهای جامعه بود. از چپ و راست همه در ان سخن میگفتند. نشریهای که میرفت جا بیفتد اما آن را از کار انداختند. با این حال کیوان بعد از ضربه و محدودیت بیشتر انگیزه میگرفت ومی گیرد. درست زمانی که اصلاح طلبی پارلمانی با مشکلات مواجه شد او فعال تر شد. از سال ۱۳۸۰ زمانی که بسیاری توان فعالیت خود را از دست داده بودند او با شور بیشتری در عرصه حاضر شد.
هیچ کس نمیتواند فعالیت انسانی و جوانمردانه اورا در پیشبرد اهداف جامعه مدنی نادیده بگیرد. فعالان جنبش زنان میدانند که کیوان هر چه داشت در اختیارشان میگذاشت بدون اینکه سودای طرح نام خود داشته باشد.
دانشجویان میدانند که کیوان ماوای گرمی برای بیخانمانی آنها بود. دانشجویان تحکیم، محروم از تحصیل همه به خوبی نیکیهایش را میدانند. خانه کوچک کیوان به بزرگی ایران بود. خانوادههای دستگیرشدگان مدنی و سیاسی در دیدار با او امید و لبخند تحویل میگرفتند و او پیگیر حقشان در کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه بود. زمانی که خطر جنگ جدی شد وی با شور و اشتیاق در شورای ملی صلح و استمرار آن جانانه از جان و مال و وقت خود بیمحابا مایه گذاشت. به عینه شاهد بودم که بیشتر از همه وقت گذاشت و کمتر از همه توقع داشت. برای او ایران یعنی ترک، کرد، بلوچ، عرب، فارس،... بود. همه اینها ایران بودند و شوری ملی صلح را تشکیل میدادند. با شروع انتخابات در طرح بیانیه مطالبه محوری نقش عالی ایفا کرد و در ستاد شهروند آزاد تلاش کرد.
همین کیوان بود که کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب را گرم نگه داشت. کانونی که در آن گرایشات مختلف اعم از چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی حضور داشت.
از زمانی که او دستگیر شده است انگار چیزی را جنبش مدنی ایران کم دارد. او این کمبود را با ایستادگی بر سر باورهای مدنی خود جبران میکند. همه اینها که گفتم از کیوان بود اما همه کیوان نبود. باید با این شهر آشوب زیست کنی تا بدانی و بفهمی و با اخلاص بگویی کیوان را عشق است. چون بیگمان در سینهاش یک جنگل ستاره دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر