۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

منوی شام: نفت، اسلحه و معامله بزرگ، آمریکا و گزینه تغییر رژیم حسن داعی(بخش دوم)،



درست چند ساعت پس از تظاهرات مردمی در ۲۲ بهمن و روياروئی آنان با سپاه و بسيج، و در حاليکه خبرگزاريهای وابسته به حکومت در حال انتشار اخبار مربوط به “شکست معترضان” و “تثبيت نظام” بودند، دو تن از “صاحب نظران” با نفوذ آمريکائی بنامهای Flynt Leverett فلينت لورت و همسرش Hillary Mann Leverett، هيلاری مان لورت مقاله ای منتشر کردند که تکرار دروغپردازيهای خبرگزاری فارس و کيهان شريعتمداری بود. اين دو “کارشناس” با ريشخند به کسانی که در ماههای اخير صحبت از بی ثباتی جمهوری اسلامی ميکردند يادآور شدند که حضور ميليونی طرفداران نظام در اين تظاهرات، يک تودهنی سياسی به کسانی مانند “ريچارد هاس” ميباشد که از خط مشی “تغيير رژيم” حمايت ميکنند.
اين زوج طرفدار نظام آخوندی قبلا در کابينه جرج بوش و در شورای امنيت ملی آمريکا مسئوليت های مهمی داشتند و يکی از وظائف آنان مذاکرات مخفی با جمهوری اسلامی برای حمله به افغانستان و سپس اشغال عراق بود. فلينت و هيلاری طی ۹ سال گذشته و بخصوص در اين ۷ ماه اخير، از پر و پا قرص ترين مدافعان نظام آخوندی در آمريکا بوده اند و از همان فردای تقلب انتخاباتی، طی مقاله ای هرگونه تقلب را مردود شمرده و نوشتند که “احمدی نژاد واقعا برنده انتخابات است، به شلوغ بازی پايان دهيد.” طرفدارای اين زوج از جمهوری اسلامی تا آنجا پيش رفت که درست چند روز پس از انتخابات، هر دو نفر آنان بهمراه يکی از شناخته شده ترين “تحليل گران” وابسته به رژيم در داخل کشور يعنی “محمد مرندی” مقاله مشترکی نوشتند و به اوباما اندرز و نصيحت کردند که مبادا گول صحنه های کشت و کشتار در تلويزيون ها را بخورد زيرا اين اعتراضات در حال فروکش کردن است و رژيم نيز بيدی نيست که از اين بادها بلرزد. به ندرت ميتوان يک آمريکائی يافت که با يک حزب اللهی داخل کشور مشترکا مقاله نوشته و از رژيم ايران دفاع کند. البته دوستی مرندی با فلينت لورت به نوشتن مقاله محدود نمی شود. اخيرا مرندی فلينت را به ايران دعوت کرده تا اين دوستی به مدارج بالاتری نيز ارتقاء يابد.

احتمالا بسياری از هموطنان با چهره و اظهارات مرندی آشنا هستند. ايشان کسی است که طی چند ماه گذشته مرتب روی صفحه تلويزيون هائی مثل CNN يا بی بی سی و الجزيره ظاهر ميشود و با “آرام نشان دادن” اوضاع در ايران و محبوبيت نظام در ميان همه اقشار مردم، به تبليغ برای احمدی نژاد می پردازد. آخرين نمونه آن مصاحبه وی با بی بی سی هنگام تظاهرات ۲۲ بهمن بود که مرندی مدعی گرديد که خيابان ها کاملا آرام است و تنها در چند مورد که برخی از اغتشاشگران ميخواستند به صفوف ميليونی مردم حمله کنند، نيروهای انتظامی مانع آنان گرديند.
خانواده “لورت” سخنگو و نماينده بخشی از صاحبان قدرت و مراکز نفوذ در آمريکاست که طی سی سال گذشته با تمام توان از سقوط رژيم جمهوری اسلامی جلوگيری کرده اند. در همين راستا، درست در زمانيکه بحث در باره بی ثباتی رژيم و تغيير سياست اوباما جدی تر شده است، کارشناسان وابسته به اين محافل بطور هماهنگ و در سطح بسيار گسترده تری وارد صحنه گشته اند.
از اينرو، يک هفته قبل از تظاهرات ۲۲ بهمن، يکی از مهمترين موسسات نظرسنجی در آمريکا بنام WorldPublicOpinion.org که سابقه طولانی در دروغپردازی به نفع رژيم ايران دارد، در يک گزارش جديد به اطلاع همگان رساند که برخلاف آنچه خيلی ها ميگويند اکثريت مردم براين باورند که در انتخابات تقلب نشده و تغيير رژيم نيز خواسته آنان نيست:
“بعضی از نشانه های تقلب در انتخابات و همچنين تظاهرات بزرگی که در ايران انجام گرفت باعث بوجود آمدن اين ادعا شد که احمدی نژاد واقعا برنده انتخابات نيست و اکثريت مردم ايران وی را نامشروع دانسته و طرفدار تغيير رژيم هستند. اما چند نظر سنجی مختلف از مردم ايران که توسط سه منبع متفاوت انجام شده است هيچ نشان جدی از اين باور در ميان مردم ايران پيدا نکرده است.”
البته اين اولين بار نيست که اين موسسه در روز روشن به دروغگوئی می پردازد. نظر سنجی قبلی اين موسسه که در ماه سپتامبر ۲۰۰۹ يعنی سه ماه پس از تقلب انتخاباتی و شروع کشتار و تجاوز به مردم منتشر شد نشان ميداد که ۸۱ در صد از مردم، احمدی نژاد را رئيس جمهور مشروع ايران ميدانند.
البته هر چه عقب تر برويم، دروغگوئی اين موسسه “علمی تر” ميشود. مثلا در سال ۲۰۰۷، نتايج نظرسنجی اين موسسه که توسط تريتا پارسی در اختيار عموم قرار گرفت نشان ميداد که ۷۰ درصد از سوال شوندگان گفته بودند که در ايران به حقوق بشر احترام گذاشته ميشود و اکثريت قاطع آنان از برنامه هسته ای رژيم آخوندی دفاع کرده بودند.
حال به خانواده “Leverett” برگرديم و ببينيم که دليل حمايت آتشين آنان از آخوندهای حاکم بر کشورمان چيست. احتمالا با شناخت بيشتر از اين خانواده ميتوان با محافل طرفدار سياست مماشات با جمهوری اسلامی نيز آشنا شد و يک درک بهتری از مخالفان سياست تغيير رژيم بدست آورد.

ضيافت شام با دوستان “ويژه”
در ماه مه ۲۰۰۷، فلينت لورت ايميلی به تريتا پارسی فرستاد و از وی برای شرکت در يک جلسه شام در منزلشان دعوت نمود:
“تريتای عزيز،
من و هيلاری تو را برای صرف شام به خانه مان دعوت ميکنيم. مهمان اصلی ما معاون روابط بين المللی کمپانی نفتی توتال فرانسه است. همانطور که ميدانی تعدادی از کمپانی های نفتی اروپائی و آسيائی در صدد سرمايه گذاری در نفت ايران هستند ولی فشار سياسی در واشنگتن نيز در حال افزايش است و احتمال دور دوم تحريم ها در شورای امنيت نيز وجود دارد. من فکر کردم که خيلی خوب است اگر ما يک بحث خصوصی و غير علنی در مورد نفت ايران و همچنين برداشت آمريکائی ها از سرمايه گذاری اروپائی ها در ايران داشته باشيم. لطفا به من اطلاع بده که آيا ميتوانی به شام ما بيائی يا خير. با احترام، هيلاری و فلينت لورت (۵ ماه مه ۲۰۰۷)”
متن بالا يکی از ايميل های خانواده “لورت” به تريتا پارسی است. اين ايميل ها را در جريان دادگاه بدست آورده ام. در ايميل ديگری که اين خانواده برای پارسی فرستاده چنين ميخوانيم:
“تريتای عزيز،
ما تو را برای شام به منزلمان دعوت ميکنيم. بحث امشب در باره ايران و عراق است. عده ای از کارشناسان و روزنامه نگاران در کنارمان خواهند بود. يک گروه از شرکت نفتی نروژی استات اويل نيز حضور دارند. يکی از افراد تيم استات اويل به نام علی قزلباش بطور ويژه درخواست کرده که تو حتما حضور داشته باشی. (۸ نوامبر ۲۰۰۷)”
پاسخ تريتا پارسی:
“سلام. من به علی و گروه وی پيشنهاد کردم که چهارشنبه صبح همديگر را ببينيم. هنوز خبر نداده اند.”
پاسخ فلينت:
“آنها از من خواسته اند که برايشان چند ديدار در واشنگتن ترتيب بدهم. چهار شنبه صبح را برای تو خالی ميکنيم.”
البته بايد يادآوری کنيم که نفت و سرمايه گذاری در ايران تنها موضوعاتی نيستند که در اين جلسات شبانه در خانه لورت ها مورد بحث قرار ميگير ند. “لی اسميث” خبرنگار آمريکائی اخيرا گزارش داد که بجز نفت، کارشناسان اسلحه نيز در اين ضيافت ها شرکت ميکنند. علی قزلباش کيست که برای ديدار با تريتا پارسی بی تابی ميکند؟ قزلباش هم برای شرکت نفتی استات اويل کار ميکرد و هم برای کمپانی آتيه بهار در تهران فعاليت داشت. آتيه بهار را قبلا برای خوانندگان مقالات خود معرفی کرده ام. آتيه يک شرکت مشاوره در تهران است که در همکاری نزديک با مافيای نفتی رژيم و بخصوص باند رفسنجانی، به دلالی بين کمپانی های بين المللی با حکومت ايران مشغول بوده است. (برای آشنائی با آتيه بهار به سند شماره يک و همچنين سند شماره دو نگاه کنيد)
علی قزلباش يکی از مسئولان بالای استات اويل در ايران بوده است. در اينجا يادآوری ميکنم که اين کمپانی نفتی نروژی که با آتيه بهار همکاری داشت، برای ورود به بازار ايران و نشستن بر سر سفره ملت ايران، مجبور به پرداخت دهها ميليون دلار رشوه به آقازاده رفسنجانی گرديد و به همين دليل نيز از طرف دادگاههای نروژ محکوم شناخته شد و رئيس آن به زندان رفت و ضمنا از طرف آمريکا نيز محکوم شناخته شد و مجبور گرديد تا ميليون ها دلار جريمه به وزارت خزانه داری آمريکا پرداخت کند. قزلباش در عين حال از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ يکی از مديران شرکت مشاوره آتيه بهار بود. از همينجاست که ما بار ديگر به همکار و دوست نزديک تريتا پارسی در تهران ميرسيم. ايشان سيامک نمازی است که تا سال گذشته بمدت دهسال مدير عامل آتيه بهار بود. (برای مطالعه در مورد آتيه بهار، سيامک نمازی و رابطه وی با تريتا پارسی به اين لينک مراجعه کنيد)
اما آنچه بيش از هرچيز تريتا پارسی و خانواده لورت را بهم پيوند ميزند، تلاش آنان برای برداشتن فشار از روی رژيم در مقاطع حساسی است که درست مثل شرائط کنونی بر لب پرتگاه سقوط بوده است. کافی است به همين ۷ ماه گذشته نگاه کنيم که با وجود تفاوت در لحن و استدلالی که اين سه نفر ميکنند، اما کماکان برای برداشتن فشار و تحريم از روی رژيم تلاش ميکنند و هنوز به اوباما اندرز ميدهند که از معامله با جلادان تهران نااميد نشود. اما قبل از هرچيز، تريتا پارسی و خانواده “لورت” از بازيگران اصلی ماجرائی هستند که به “معامله بزرگ” معروف شد. ماجرائی که در دو دوره، يعنی سال ۲۰۰۳ و سپس سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ مورد استفاده اين افراد قرار گرفت تا با فريب افکار عمومی و تأثير گذاری روی سياست گذاران آمريکا، به نجات رژيم ايران برخيزند و آنرا از مخمصه ايکه در آن گرفتار شده بود بيرون بکشند.
داستان معامله بزرگ به سرمايه سياسی هيلاری و فلينت لورت تبديل گشته است تا طی دهها مقاله و کنفرانس، با تبليغ برای همزيستی و معامله با رژيم ايران، از دولت آمريکا بخواهند تا سياست های خود را در مسير دوستی و همزيستی با جمهوری اسلامی قرار دهد. بهمين ترتيب، داستان معامله بزرگ دستمايه تريتا پارسی برای رونق بخشيدن به لابی خود از سال ۲۰۰۶ ببعد بوده است.

چگونه ميتوان به کمک رژيم ايران آمد؟
با ورود احمدی نژاد به کاخ رياست جمهوری و آغاز سياست “بدون ترمز” رژيم بر سر پرونده هسته ای و همچنين با افزايش دخالت های جمهوری اسلامی در عراق و آتش افروزی در منطقه، فشار بين المللی نيز افزايش يافت و شورای امنيت نيز به وضع تحريم عليه ايران اقدام نمود. در سال ۲۰۰۶ ناياک فعاليت لابی خود برای برداشتن فشار از روی جمهوری اسلامی را آغاز کرد و سازمان لابی معروف به کاسمی (مبارزه عليه جنگ و تحريم عليه ايران) نيز شروع بکار نمود. اولين هدف ناياک و کاسمی، راه اندازی يک کارزار تبليغی در اين راستا بود که حکومت ايران عليرغم سخنان آتشين احمدی نژاد، حکومتی است اهل صلح و سازش که هيچ تهديدی از طرف آن متوجه دنيای متمدن نيست.
کارزار تبليغی برای صلح طلب نشان دادن رژيم ايران روی اين داستان بنا شده بود که در سال ۲۰۰۳ ، مقامات ايران يک پيام آشتی و دوستی برای جرج بوش فرستادند اما دولت آمريکا که ميخواست به کشورمان حمله نظامی و آنرا مثل عراق اشغال کند، به اين پيشنهاد آشتی جويانه پاسخی نداد. اين پيشنهاد که به “معامله بزرگ” معروف گشته است، به محور لابی تريتا پارسی و ناياک و شبکه لابی طرفدار مماشات با ايران تبديل شد و اين افراد با دهها سخنرانی و کنفرانس و مقاله و مصاحبه توانستند افکار عمومی و بخش وسيعی از گروههای “صلح طلب” آمريکائی را قانع کنند که ريشه تخاصم با جمهوری اسلامی را بايستی در نيات شوم جرج بوش و سياستمداران اسرائيل جستجو نمود. در حقيقت ميتوان گفت که کارزار تبليغی ناياک و کاسمی، جمهوری اسلامی را از صندلی متهم برداشت و آنرا در جايگاه قربانی قرار داد.
خانواده “لورت” و تريتا پارسی بطور مشترک در راه اندازی و پيشبرد اين کارزار تبليغی نقش محوری داشته اند. در اواسط سال ۲۰۰۶، پارسی کپی پيشنهاد مخفی ايران به آمريکا را در اختيار رسانه ها قرار داد و کم کم بحث در اينمورد آغاز گرديد. در فوريه سال ۲۰۰۷، ناياک و يک موسسه آمريکائی بنام New American Foundation در يک کنفرانس مشترک در واشنگتن، برای اولين بار ماجرای معروف به “معامله بزرگ” را به تفصيل برای خبرنگاران و کارشناسان آمريکائی مطرح کردند. فلينت لورت سخنران اصلی کنفرانس بود و تريتا پارسی نيز به بازگوئی ماجرای سال ۲۰۰۳ پرداخت و يک نسخه از اين پيشنهاد دو صفحه ای را در اختيار خبرنگاران قرار داد و گفت که اين سند کاملا محرمانه را از مقامات رژيم ايران گرفته است. آنچه لورت و تريتا پارسی به خبرنگاران نگفتند، نقش خودشان در اين ماجرا در سال ۲۰۰۳ بود. نقشی که خود دليلی بر همدستی آنان با رژيم ايران و تلاش برای فريب افکار عمومی و سياستمداران آمريکا بود. من در مقاله ای که سال گذشته به چاپ رسيد بطور مفصل در اينمورد بحث کرده ام و خوانندگان ميتواند با مراجعه بآن با جزئيات اين داستان آشنا شوند.
ماجرا بطور خلاصله بدين قرار است که در اوائل ماه مه ۲۰۰۳ يعنی چند هفته پس از شکست صدام حسين و اشغال عراق توسط آمريکا، تيم گولديمن که سفير سوئيس در ايران و حافظ منافع آمريکا در ايران بود وارد واشنگتن شد تا پيشنهاد دوستی و صلحی را که به کمک سفير جمهوری اسلامی در فرانسه يعنی صادق خرازی تهيه کرده بود به کاخ سفيد بدهد.
پس از اشغال عراق توسط آمريکا رژيم ايران در وضعيتی بسيار دشوار قرار داشت. برنامه مخفی اتمی جمهوری اسلامی آشکار شده بود و پرونده آن در آستانه ارجاع به شورای امنيت بود و اصلاح طلبان حکومتی نيز به بن بست رسيده بودند و آرزوی حل مشکل ايران و آمريکا در اين دوره نيز به بن بست رسيده بود. از طرف ديگر، آمريکا با موقعيت تهاجمی خود در منطقه می توانست بطور جدی به جمهوری اسلامی فشار بياورد و به آن آسيب رساند. از اينرو، برخی از محافل صاحب نفوذ در آمريکا در يک هماهنگی با دوستان خود در جمهوری اسلامی، تصميم گرفتند تا با طرح مسئله معامله بزرگ، زمينه های فشار جدی به ايران و کنار گذاشته شدن سياست مماشات را از بين ببرند.
از اينرو، تصميم گرفتند تا پيشنهاد حل مشکلات بين دو کشور يا “معامله بزرگ” را نوشته و به آمريکا ارسال نمايند. اما از آنجا که مقامات رژيم بخوبی ميدانستند که ارسال رسمی اين پيشنهاد به آمريکا به معنای پذيرش تعهد برای همکاری با اين کشور بخصوص در عراق ميباشد، تصميم گرفتند تا اين پيشنهاد را بصورتی غير رسمی و بدون امضاء و از کانال های ديگری ارسال کنند که هيچ تعهدی در مقابل آن نداشته باشند اما در عين حال، فوائد تبليغاتی آنرا نصيب خود کرده و خودشان را صلح طلب نشان دهند.
درست در همان اياميکه پيشنهاد معامله بزرگ از کانال ديگری به آمريکا ارسال شد، ديپلمات های برجسته رژيم ايران با آمريکا مشغول مذاکره بودند و هيچ صحبتی از معامله بزرگ يا کوچک نيز نبود. آخرين باريکه دو هيئت ايرانی و آمريکائی بطور رسمی (ولی پنهانی) به مذاکره نشستند، روز سوم ماه مه بود که زلمای خليل زاد و رايان کروکر از طرف کاخ سفيد و وزارت خارجه آمريکا به ژنو رفتند و با محمد جواد ظريف که نماينده جمهوری اسلامی در سازمان ملل بود مذاکره کردند. اين مذاکرات که قبل از حمله به افغانستان شروع شده بود به طراحی برای حمله به عراق نيز کشيده شد و مجموعا ۱۸ ماه تا ماه مه ۲۰۰۳ ادامه داشت. (برای نگاهی به اين مذاکرات پنهانی، به اين سند نگاه کنيد)
بنابراين اگر جمهوری اسلامی واقعا طرحی برای دوستی و آشتی با آمريکا داشت، خيلی طبيعی بود که اين پيشنهاد را با استفاده از همين کانال ارتباطی و مذاکرات رسمی و مورد اعتماد انجام ميداد. آسانترين روش اين بود که محمد جواد ظريف پيشنهاد ايران را همزمان به نماينده کاخ سفيد و وزارت خارجه ميداد.
اما، رژيم که در فريبکاری و خريد زمان به استادی رسيده است تصميم گرفت تا صادق خرازی را جلو بنيدازد و وی نيز به کمک تيم گولديمن (سفير سوئيس) متن پيشنهاد “معامله بزرگ” را تهيه نمود و از وی خواست تا آنرا به مقامات بالای آمريکا برساند. اما مهمترين نکته در اين داستان، نحوه تحويل اين پيشنهاد از طرف گولديمن به مقامات آمريکا بود. خود تيم گولديمن بارها و بارها به واشنگتن آمده بود و با مسئولان وزارت خارجه آمريکا گفتگو کرده بود و مورد اعتماد کاخ سفيد نيز بود اما وی بجای آنکه خودش اين پيشنهاد را به مقامات آمريکا بدهد، ضمن توافقی که با صادق خرازی کرده بود، آنرا در اختيار کارفرمای تريتا پارسی يعنی باب نی قرار داد. “پارسی” به خبرنگاران گفت که باب نی مسئوليت اين قضيه را به عهده وی گذاشته بود. يعنی خود تريتا پارسی گرداننده اين داستان بود. (نگاه کنيد به پيش نويس کتاب تريتا پارسی که در آن به تصميم مشترک رژيم و تيم گولديمن برای دادن سند به باب نی اشاره ميکند)
باب نی نماينده کنگره آمريکا از اوهايو بود و تريتا پارسی از سالها قبل در دفتر وی تحت عنوان مشاور در امور ايران برايش کار ميکرد. (برای مطالعه مورد رابطه پارسی و باب نی به اين لينک مراجعه کنيد) باب نی که يکی از فاسد ترين سياستمداران آمريکا لقب گرفته است، در سال ۲۰۰۷ بجرم فساد مالی و منجمله رشوه گيری از قاچاقچيان وابسته به رژيم ايران به زندان رفت. حال بايد ديد که چرا سفير سوئيس بجای آنکه پيشنهاد سری ايران را به مقامات آمريکا تحويل دهد، به سراغ باب نی و تريتا پارسی رفت. اين سوال وقتی جدی تر ميشود که به يادداشت سفير سوئيس که ضميمه پيشنهاد ايران شده بود نگاه کنيم. در اين يادداشت، تيم گولديمن تأکيد کرده بود که اين سند آنقدر محرمانه است که فقط ۴ نفر در ايران ازآن باخبرند: علی خامنه ای، محمد خاتمی، کمال و صادق خرازی. بنابراين بايد پرسيد که چرا رژيم ايران اين سند بسيار سری را در اختيار باب نی و تريتا پارسی قرار داده است.
بررسی اسناد و اخبار منتشره نشان ميدهد که خانواده لورت، دوستان تريتا پارسی در تهران و باندهای وابسته به رفسنجانی و سپاه از طراحان اصلی اين پيشنهاد بودند. بدين ترتيب که چند هفته قبل از ارسال پيشنهاد معامله بزرگ، فلينت لورت که بتازگی از کابينه بوش اخراج شده بود در ماه آوريل به يونان رفت تا به هيئتی که به سرپرستی محسن رضائی که به آتن آمده بود ديدار کند. بر طبق اخبار منتشر شده دراين زمينه، يکی ديگر از شرکت کنندگان در اين ديدار سيامک نمازی همکار، متحد و دوست تريتا پارسی در تهران بود که مشترکا برای راه اندازی لابی در آمريکا فعاليت ميکردند.
گزارش های منتشره در مورد محتوای صحبت های محسن رضائی با فلينت لورت نشان ميدهد که مطالب بيان شده در اين ديدار همان سوژه هائی است که بعدا بصورت خلاصه تر در پيشنهاد معروف به معامله بزرگ قرار داده شده و چند هفته بعد در اختيار سفير سوئيس قرار گرفته است. يکی از سايتهای وابسته به رژيم اعلام کرد که اصولا طراح و برنامه ريز اصلی اين ديدار خود سيامک نمازی بوده است.
بنابراين بايستی سوال کرد که پيشنهادی که دست پخت محسن رضائی و سيامک نمازی از تهران و دوستانشان در آمريکا مثل فلينت لورت باشد و به دست کسانی مانند تريتا پارسی و باب نی رسيده باشد را چه ميتوان ناميد؟ پيشنهاد حل مشکلات بين ايران و آمريکا يا تلاش برای فريب افکار عمومی و لابی در جهت حفظ جمهوری اسلامی؟
در پاسخ بايد گفت که هدف رژيم ايران حل مشکل بين ايران و آمريکا نبود. در چنين حالتی می بايست اين سند در اختيار ديپلمات های جمهوری اسلامی قرار ميگرفت. ارسال يک سند بدون امضاء و تحويل آن به باب نی و تريتا پارسی، چيزی بجز فراهم کردن خوراک تبليغی برای لابی طرفدار جمهوری اسلامی در آمريکا نبود. هدف اين بود که اين سند در اختيار افراد مورد اعتماد رژيم در واشنگتن يعنی باب نی و تريتا پارسی قرار گيرد تا نامبردگان با تکيه برآن، به تبليغ اين مسئله بپردازند که رژيم اهل معامله و بده و بستان است و نيازی به تحريم و فشار عليه آن نيست. داستان معامله بزرگ در دو مقطع حساس که رژيم ايران در تنگنای خطرناکی گرفتار شده بود، مورد استفاده پارسی و دوستان آمريکائی اش قرار گرفت تا آنرا از مخمصه نجات دهند.

پايان بخش دوم

هیچ نظری موجود نیست: