نزدیک به دو ماه از مرگ "اتاق فکر" خود خوانده و خود ساخته که داعیه رهبری جنبش سبز را داشت، میگذرد. "اتاق فکری" که هنوز غوره نشده مویز شده بود، بعبارتی دیگر، هنوز به قدرت نرسیده بساط دیکتاتوری اش را گستردانده بود، همراه با خیمه شب بازی "اسب تروا" به مرگی که سزاوراش یود گرفتار شد. آشفته فکران "اتاق فکر" که غرق در اوهام و خود بزرگ بینی بوده و بی توجه به انزجار انسان های آگاه از هر آن چه که نشانی از دین و کاسبان دین دارد، مرتب دستورصادر میکردند که چه شعاری در داخل و خارج از کشور داده شود و چه شعار هایی میباید ممنوعه باشد. چه پرچمی را میشود بر افراشت و چه پرچمی را به پایین کشید. چه خواست هایی را میباید عنوان کرد و چه خواست هایی را میباید سانسور نمود. "اتاق فکری"که دشمنی اش را با منش انسانی و دفاع از شرف و حیثیت انسانی را ابدا مخفی نمیکرد منادی قبول خفت و خواری و دم بستن در مقابل وحوش اسلامی بود، همانگونه که در31 سال گذشته نشان داده بودند، بمحض در خطر دیدن حکومت ننگین اسلامی به بیعت ولی فقیه اشان شتافته و با معرکه "اسب تروا" و روانه کردن گروه های مردم به نمایش بیعت با ولی فقیه، جنش سبز را به خاموشی کشانده و عمر منحوس حکومت اسلامی را تداوم بخشیدند. جنبش سبز، اما، اگر بخود نمیامد و چشمانش را باز نمیکرد و خرد را برجای توهم نمینشاند، چاره ای جز خاموشی نداشت. جنبشی که خواست هایش صرفا "پس گرفتن" رای اش بود و این خواست مرتب در بلند گوهای داخلی و خارجی مرتب تبلیغ میشد، جنبشی که در پی به قدرت نشاندن بخشی از رژیم خونخوار بجای بخش دیگر آن بود. جنبشی که لجاجتی کودکانه با دانش و خرد داشت. جنبشی که تنها یک رنگ میشناخت و "وحدت کلمه" ای که دوران مصرفش 30 سال بود که بسر آمده بود را دنبال میکرد، جنبشی که نتوانست بود اکثریت جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان را باخود همراه کند، چاره ای جز خاموشی خود و مرگ رهبرانش نداشت. براستی این جنبش چه بود و از چه رو به مقابله با رژیم برخواست و چرا صدایش در تمامی گوشه و کنار جهان پیچید و تمامی رسانه های نوشتاری و صدایی-تصویری حتی رسانه های وابسته به فاشیستی ترین جناح سرمایه داری نظیر فاکس نیوز به تبلیغ آن پرداختند؟ دست بردن به ریشه این جنبش وچرایی بوجود آمدن آن، ره را بر شناخت آن هموار کرده و شاید امیدی باشد برای جلوکیری از تکرار خطا ها و لغزش های آن. به یقین این نوشته گویای به تصویر گشیدن تمامی زوایای این حنبش نیست، اما، بر آن هست که گوشه ای از آن- خواستگاه طبقاتی- را بشکافت و به امید آن بشیند که دیگران به بررسی فراخ ترآن بکوشند.
خواست گاه طبقاتی جنیش سبز: در اینجا البته میباید آشکار باید کرد که روی سخن این نوشته نه کلیت جنبش سبز که بخش اسلامی آن هست. چرا که هزاران جوان و پیر، زن ومرد به جنبش سبز پیوستند در حالی که ابدا خواهان حکومت مذهبی بخصوص اسلامی نبوده و نیستندو هیچ توهمی هم به "رهبران" خود گماشته شده، نداشته اند. اینان حتی اکثرن در انتخابات!! هم شرکت نکرده بودند و در مقابل بیشترین فداکاری ها و از جان گذشتگی را هم ، اینان بدوش کشیدند. اگر قبول داریم که در تحلیل نهایی تنها منافع طبقاتی هست که یک حرکت و جنبشی را سامان میدهد، میباید برای خاموشی جنبش سبز و مرگ "اتاق فکر" هم به خواستگاه طبقاتی شرکت کننده گان و رهبران این جنبش نظرانداخت.
اگر قبول راه حل اقتصادی "نیو لیبرالیسم" برای باند های در قدرت در روسیه و چین، یک شبه میلیاردر هایی بسیار بوجود آورد که قاعدتا بواسطه وجود اقتصاد "سوسیالیستی" میبایستی هیچ فردی از ثروت چندانی برخوردار نباشد که بتواند کارخانه، کارگاه، و یا شرکت های زراعی بخرد، چرا برای باندهای جمهوری اسلامی که ایدیولوژی آنها بر مبنای اقتصاد سرمایه داری انگلی (بازاری-واسطه گری) بنا شده، میلیاردرهایی دوچندانی، بوچود نیاورد؟ که آورد وبسیار هم آورد. در حکومتی که بازاریان متحجر و بی سواد سیاست اتاق بازرگانی را دیکته میکنند، غریب نخواهد بود که این شیادان برای ماندن در قدرت، از هیچ جنایتی کوتاهی نکنند - حتی در مقابل حریفان، رقبا،و هم کیشانشان در قدرت- و خبیث ترین و شنیع ترین اعمال را انجام ندهند. دقیقا بر همین مبنا بود که جناح های هار در قدرت 31 ساله که ثروت های افسانه ای برای خود و هفت نسل دیگرشان انباشه بوده اند، بمقابله هم بر خواستند. اما، آیا، این به مقابله برخواستن و خط و نشان کشیدن ها، در تحلیل نهایی بنفع مردم بجان آمده از این تهوع تاریخ میبود ؟ و مردم و اگاهان می باید به تعبیت از باصطلاح "واقع بینان" به حمایت "جناح دوراندیش تر" میشتافنتد؟ تاریخ 31 سال جهل و جنون و کشتار و غارت اسلامی، به هر آنکس که ریگی در کفش ندارد و برای رونق کاسبی خود تلاش نمیکند، آموخته است که این مادون انسان ها تنها تا مرحله ای به پیش میروند که حکومت ننگین اسلامی در خطر نیافتد در غیر اینصورت جملگی یک تن شده و دست در دستان همدیگر به سرکوب و کشتار مردم دست خواهند زد چرا که خواستگاه طبقاتی آنان یکی هست و با خواستگاه طبقات زیرین احتماع بهیج روی یکی نیست. همین امر را در جنبش سبز به آشکار شاهدیم. "رهبران سبز اسلامی" و نابغه های !! جمع شده در "اتاق فکر" در این خیال واهی بودند که تمامی مردم همانند گذشته فریب ریا و تزویر اسلامی آنها را خورده و همانگونه که در سال 1376 غرق در توهم و اسیر در تبلیغات وسیع رژیم، به پای صندوق های رای رفته و باند وابسته به آنها را بقدرت نشاندندو توانستند با دلقک بازی های مداوم و تهی گویی های بی پایان رهبر آنزمانی خود، راه را برای دست بالا داشتن در چپاول و غارت نسبت به باند رفیب برای 8 سال بدست آورند، اینبار هم تاریخ به تکرار خواهد نشست و آنها به خواست خود خواهند رسید. اما، رکود اقتصاد جهانی در پی به بن بست رسیدن روش اقتصادی "نیولیبرالیسم" و "حهانی شدن سرمایه" و تنگ تر شدن درآمد های نفتی اجازه کوتاه آمدن و سهیم شدن در ثروت و قدرت را بهیچ یک از جناح های وحشی رزیم نمیداد. راه کاملا مشخص و آشکار یود:یا گرفتن قدرت و ثروت بهر طریق یا ضعیف (نه کوتاه) شدن دست رقیب یا از دست دادن دست بالا در قدرت و ثروت. هر دوحناح چه در عمل چه در نوشته و حرف و شعار، دلبستگی و تعهد شان را به راه و روش نیولیبرالیسم نشان داده اند، حال چه بصورت خضوصی سازی های همراه به فلاکت رساندن کارگران و زحمتکشان، چه در ورود بی رویه وبدون مانع کالا ها و ورشکستکی صنایع و تولیدات داخلی (چه ضنعتی چه کشاورزی)، چه آزاد سازی خروج ارز های خارجی، و چه چوب حراج زدن به معادن و منابع زیرزمینی. کتاب مانیفست جمهوریخواهی یکی از "نایغه" های "اتاق فکر" در قبول ووابستگی به راه وروش نیولیبرالیسم سندی است محکم بر این مدعا. بی جهت نیست که سرمایه داری جهانی و رسانه های وابسته به آن در حالیکه اخبار جنبش سبز را مرتب پخش میکردند، از هر دو حناح رزیم حمایت میکردند چرا که هر دوجناح مجری سیاست های اقتصادی-سیاسی و منافع آنها بوده و هستند. رسانه ها و دول سرمایه داری جهانی در حالی که اخبار حنبش سبز را بوفور پخش میکردند ولی هیچگاه حاضر نه به محکوم کردن واقعی وحشیگری ها و کشتار و تجاوز و سرکوب رزیم بودند و نه به دفاع واقعی از جنبش. آنها تنها به سخن های آبکی پسنده کرده و در نهایت از رژیم میخواستند که به "حقوق بشر" احترام بگذارند!! این در حالی است که سیل سخنرانی ها و اعلامیه های محکوم کننده آنها علیه نقض کوچکترین حقوق بشر در کشورهایی که حکومتشان مورد نظر آنها نبوده و در راستای منافع آنها حرکت نمیکند، سرازیر میشود و از "خواست های" مردم آنجا قویا دفاع میکنند.
ادبیات مارکسیستی به آشکار نشان داده هست که اضمحلال و فساد سرمایه داری زمانی آغاز میشود که سرمایه داری تولیدی به سرمایه داری مالی تبدیل شود. تاخت وتاز افسار گسیخنه و وحشیانه سرمایه داری مالی در 20 سال گذشته، بحرانی بوجود آورده که چرخش سرمایه را با مشکلات عظیمی مواجه کرده. بیکاری های دو رقمی، کسری میلیاردی بودجه و بدهی های میلیاردی خارجی؛ نفس راحت را از سرمایه داری جهانی ربوده. اینان برای جلوکیری از آشوب ها و حرکات انقلابی مردم کشورهای خود بواسطه فقروبیکاری و گرانی روزمره، احتیاج صد چندانی به بازار کشورهای پیرامونی و غارت ثروت آنها دارند. سرمایه داری جهانی خواهان حکومت هایی است که بتوانند با توسل بهر راه و روشی، مانع خلل وارد شدن به روند این غارت و چپاول ثروت و سرمایه بشوند.حکومتی مطلوب سرمایه داری جهانی بوده و حمایت تا بی نهایت آنها را کسب خواهد کرد که براحتی و بدون مکث و واهمه به سرکوب لجام کسیخته مردم به پا خواسته دست زند. در ایران، هردو جناح رژیم در بست متعهد به تامین این منافع هستند و هیچکدام کوچکترین اعنتایی به خواست ها و منافع مردم و کشور را نداشته و ندارند. آنها نه با مردم که علیه مردم هستند و منافع آنها با منافع مردم بهیچ وجه یکی نیست. دقیقا از همین رو بود که با حرکات دفاعی مردم بجان آمده در روز عاشورا، وحشت مرگ تمامی جناح های رژیم را در گرفت و تمامی آنها شروع به عربده کشی علیه مردم و محکوم کردن حرکات آنها شدند و در پی آن با تماس ها و مذاکراتی که اخبارش به بیرون درزکرد، دست در دست هم سناریو ابلهانه "اسب تروا" را تهیه کرده و مردم را به بیعت با ولی فقیه اشان فرستاند. پس از این روبداد بود که بواسطه خدمت درخشان "اتاق فکر" و "رهبران سبز اسلامی " به مرگ خود رسیدند و خفقان را پیشه کردند. چنین بود که حامیان جنبش سبز اسلامی، خواسته و یا نا خواسته تبدیل به خدمتگذاران سرمایه مالی جهانی شدند. جنبش سبز اسلامی، در تحلیل نهایی حنبشی ارتجاعی و ضد طبقات زیرین جامعه است. خواست ها، شعارها، و حرکات مترقی و مثبتی که در 10ماه گذشته توسط جنبش مردم صورت گرفته نه به جنبش سبز اسلامی ربطی دارد و نه بر خواسته از رهنمود های "رهبران سبز"و "اتاق فکر" که تنها و تنها برخواسته از جنبشی است که حتی اگرسبزش بنامیم بهیچوچه سبز اسلامی نیست. با مرگ اتاق فکر و خفقان رهبران سبز و آشکار شدن یکی بودن هر دوجناح رژیم در نزد بسیاری دیگر از مردمان کشورمان، مردم آگاه و مبارز ایران، راهی جز جدا کردن راه خود با سبز های اسلامی نداشته و میباید با تکیه بر خرد و دانش و آگاهی خود رژیم منحوس اسلامی را با تمامی وابسته گانش سرنگون کرده و حکومت خود را بنیان نهند. به امید آن روز.
بهمن
فروردین 89
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر