۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

از اردی بهشت 58 تا اردی بهشت 89 / … و کردستان « زندگی » را برگزید !


آنچه امروز در شهرهای کردنشین ایران دیدیم ، تلاشی مثال زدنی در تجربه ی اعتراضی گسترده و مدنی بود. این حرکت مدنی بویژه برای آنها که حوادث غم بار نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی را بیاد دارند ، شوقی مضاعف می آفریند . چه آنکه گذر از رخدادهای تاریخی آن دوران تا به عصر حاضر ، نشانه ای از بلوغ مدنی فراگیر است . این روزها که اعلام خبر اعدام فرزاد کمانگر و چند تن دیگر در زندان اوین ، بار دیگر مسئله ی کردها را در صدر رویدادهای سیاسی ایران نشاند ، مصادف با سالگشت وقایع تاریخی دیگری نیز در ارتباط با کردستان بود . سی و یک سال قبل در چنین روزهایی ، کردستان روزهای پرتپشی را از سر می گذراند . می دانم که باز کردن این پرونده ی غم انگیز شاید کار درستی نباشد ، بویژه آنکه حوادث آن روزها نیازمند یک بررسی چند وجهی پیچیده است که در همه ی این سالها به جهت محدودیت های بسیار بر سر تاریخنگاری مستقل ، مجال تحقق نیافته است . اما عکس ها و تصاویری که از آن روزها باقی مانده است ، چون تابلوهای هول انگیز ، سرشار از درسها و آموزه های تاریخی است . امروز بسیاری از این موج پیوسته به شوق آمده اند ، اما در کنار آن ، شاید به یادآوردن میراث تلخ گذشته نیز بد نباشد . به ویژه فاصله ای طولانی که ایرانیان از روزهای ملتهب انقلاب تا به اکنون پشت سرگذاشته اند . آنچه امروز کردستان آفرید ، تلاش ها در راستای امنیتی کردن بیش از پیش آن منطقه و پروژه ی « کرد هراسی » را ناکام گذاشت .
میراث همواره تلخ و التیام نیافتنی آن روزها ، فقدان صدها و هزاران انسانی است که بیگناه در خون خود غلتیدند و قربانیان منازعاتی شدند که تنها بر حجم اختناق در مناطق کردنشین افزود . قربانیانی چه کرد و چه غیرکرد ، که شاید همگی به جست و جوی آرمانهایی بزرگ برآمده بودند .


برای مشاهده ی تصویر در ابعاد بزرگتر ، اینجا را کلیک کنید

غم انگیز ترین تصویری که به لحاظ نمادین همواره پیش چشم من زنده مانده است ، تصویری است که عکاس روزنامه ی کیهان از حوادث خونین نقده در اردی بهشت 1358 مخابره کرد . تصاویر اجسادی که روی هم بر پشت یک وانت تلنبار شده و روانه ی گورستان می شدند . این تصویری است که با دیدنش همواره به تلخی گریسته ام ؛ چرا که در پس این تصویر ، می شود ایدئولوژی های آرمانی مرگ آفرین را دید .
اما کردستان این روزها ، حکایت دیگری است . حکایت بلوغ است . بلوغ پیوستگی برای زنده بودن ، زنده ماندن و آفریدن . کردستان غم ها و رنج هایش را پنهان می کند ، اشک هایش را از روی گونه می زداید و برای زندگی بازمی ایستد . دیگر خبری از آن تصاویر غمبار مرگ و خون و خشونت نیست ، که جان بیگناهانی از هر دو سوی را بستاند . کردستان با لبخند راه زندگی را برگزیده است … راهی که برگزیده ی محتوم جملگی مردم ایران خواهد بود . امروز برای نخستین بار تماشای این عکس را در حالتی میان غم و شادی تجربه کردم !
براستی با مردمی که زندگی و آفرینش را برگزینند ، چگونه می توان مقابله کرد ؟!

هیچ نظری موجود نیست: