شانزده آذر ۱۳۸۳ روزی تاریخی در جنبش دانشجویی بود، روزی که دانشجویان یکصدا علیه دروغ بزرگی به نام اصلاحات پیش روی رئیس جمهوری که به آنها هتاکی می کرد شعار دادند، پس از این شکست گردان روزنامه نگاران اصلاح طلب اعزامی به خارج وظیفه تبلیغاتچی رفسنجانی را بازی کردند.
شانزده آذر سال ۱۳۸۳ محمد خاتمی رئیس جمهور وقت به دانشگاه تهران رفت تا ضمن سخنرانی به مناسبت روز دانشجو بتواند برای اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده رای جمع کند اما صرفنظر از اینکه دولتی که خود به سرکوب و قتل عام دانشجویان می پردازد و رئیس جمهوری که خود دستور سرکوب خیزش هجده تیر ماه را می دهد چگونه می تواند به روز دانشجو اهمیت بدهد یا اصولا پایگاهی در بین دانشجویان داشته باشد، این سخنرانی به یک شکست مفتضحانه برای اردوگاه رو به اضمحلال اصلاح طلبان بدل شد.
خاتمی در این سخنرانی برخلاف ژست همواره خندانش، پرخاشگر، عصبی و هتاک ظاهر شد، از تریبون رسمی به دانشجویان فحاشی کرد و آنها را بی شعور خطاب کرد، امری که خشم دانشجویان را برانگیخت.
هزاران دانشجو با شغارهای دروغ بسه، رای منو پس بده، خاتمی بی لیاقت استعفاء استعفاء، مرگ بر این دولت مردم فریب از خاتمی می خواستند در برابر بی کفایتی خود در هشت سال ریاست جمهوری ش پاسخگو باشد اما خاتمی فقط با پرخاشگری و تندی پاسخ آنها را می داد.پ
در میان این دانشجویان بخش عمده ای از آنها که توانسته بودند خود را به مراسم برسانند و از سدهای مختلف حفاظتی عبور کنند دانشجویان عضو انجمن اسلامی و وابسته به تحکیم وحدت بودند، بخشی از دانشجویان چپ با درگیری و مضروب شدن توسط گارد دانشگاه و تیم حفاظت ریاست جمهوری سرانجام موفق شدند در اوایل مراسم وارد سالن شوند و برخی دیگر پشت در ماندند، در برابر ورودی سالن که در اثر درگیری ماموران حفاظت ریاست جمهوری با دانشجویان شکسته بود همچنان درگیری ادامه داشت که خاتمی با شگفتی از این جو ملتهب پشت تریبون رفت، با نخستین جملات وقتی فریاد اعتراض هزاران دانشجو که او را هو می کردند به هوا برخاست وی دریافت که چه تصمیم اشتباهی گرفته است و چگونه در سال آخر ریاست جمهوری ش حتی معدودی هوادار هم در میان هزاران دانشجوی حاضر در سالن ندارد.
آن روز گذشت، هر چند که صدا و سیمای جمهوری اسلامی از این اعتراض به حق دانشجویان به هشت سال تحمیق و فریب برای اهداف سیاسی و جناحی خود سود برد اما روشن ساخت که تشت اصلاحات از بام به زیر افتاده و دیگر کسی زیر این علم سینه نخواهد زد.
اما در این جا تنها واگذاری پست سیاسی به حریف نبود که برای اصلاح طلبان آینه ماتم شده بود، هزاران موسسه اقتصادی وابسته به دولت بودند که اصلاح طلبان و کارگزاران برادر وار به تولیت آن می پرداختند و حرف از میلیاردها دلار سود سالیانه بود.
پس باردیگر باند رفسنجانی دست به کار شدند، روزنامه نگاران اصلاح طلب را در قالب روزنامه نگار تبعیدی و پناهنده راهی بروکسل و پاریس، لندن و نیویورک کردند تا برای چهار سال بعد پس از شکست توام با تقلب در انتخابات سال ۱۳۸۴ برنامه بچینند، ابراهیم نبوی ، نوشابه امیری، هوشنگ اسدی، فرشاد بیان و یک گردان روزنامه نگاری که روانه رسانه های مختلف از بی بی سی گرفته تا صدای آمریکا شدند وظیفه روابط عمومی و تبلیغاتچی رفسنجانی و شرکاء برای انتخابات بعدی را به عهده گرفتند، با سرمایه و لابی آنها نشریه و رسانه راه انداختند و از آمریکایی ها و اروپایی ها به واسطه لابی گری شان پول گرفتند، اعضای رسمی و غیر رسمی حزب توده و سازمان اکثریت را به استخدام در آوردند تا در بوق تبلیغاتی برای اصلاح طلبان بدمند.
نتیجه آن شد که نسل جوان که چاره دیگری پیش روی خود نمی یافت را بار دیگر به میدان کشیدند تا بار دیگر رای بدهد آن هم در انتخاباتی که مثل روز نتیجه ش روشن بود.
آنقدر از حمام نرفتن و شپش موی سر احمدی نژاد نوشتند که گویی همه مشکلات ملت و کشور همین است و در دوران اصلاحات کشور گل و بلبل و همه اصلاح طلبان شیک و تر و تمیز، یعنی اصل قضیه به فراموشی رفت همه گفتند بگذار از شر این یکی راحت شویم هر کسی بیاید بهتر است و آن هر کس قرار بود نخست وزیر امام باشد که دستش تا مفرغ در خون زندانیان سیاسی دهه شصت خونین بود و جز چیز حرفی برای گفتن نداشت.
جنگ مغلوبه شد، اصلاح طلبان به کنج خانه خزیدند و باز دانشجویان و جوانان ماندند و این سوال که چه باید کرد؟ آیا تا به ابد باید در این دور باطل گشت؟
آیا آن طناز بروکسل نشین فریب شان نداده بود، او که هر جایی برای خود تریبونی دست و پا کرده است؟
آیا این گردان روزنامه نگاران اعزامی به خارج فریب شان ندادند که تبلیغات چی گروهی شدند که کارنامه و عملکردشان مشخص بود؟
آیا وقتی دانشجویان در شانزده آذر ۱۳۸۳ در برابر سرکرده اصلاحات فریاد مرگ اصلاحات را سر دادند و روی مقوا هم نوشتند اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب! و پیش چشم خاتمی گرفتند، چرا باید فریب عده ای شیاد را برای زنده کردن مرده را می خوردیم؟
اگر فردا روزی باشد برای حسابرسی، آقایان و خانم های روزنامه نگار اصلاح طلب خارج نشین شما هم باید حساب پس بدهید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر