۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

ما و پاسخ های آیت الله : الان وقت این حرف ها نیست! (روزنامه کیهان / 3 بهمن 1357)



به سالگرد انقلاب 57 نزدیک می شویم . سی و یک سال گذشت ، بی هیچ اوج و فرودی ، از سر عادت و بی حوصلگی . دوستداران انقلاب هر ساله به استقبالش می رفتند ، و مخالفانش نیز آن روزها را به حسرت و تذکار می گذرانیدند . سی و یک سال گذشت و اینک انقلاب 57 ، در نقطه ی صفر تاریخ ، بار دیگر معنا یافته است . اینک دیگر از آن روزها گفتن و لابه لای اوراق آن سالها را خواندن ، تفنن یا کنجکاوی تاریخنگاران و تحلیلگران پنداشته نمی شود ، چه آنکه تاریخ ، دیگر سیاهه ای مبهم در گذشته ای فراموش شده نیست . در این روزهای سخت ، که برگی دیگر از تاریخ ایران در حال ورق خوردن است ، بیش از همیشه به احضار این روح چموش محتاجیم . تاریخ ایرانیان ، این روح ناآرام ، این محتضر همیشگی ، با طنینی مضاعف در برابر ماست . حال می ماند پاسخ این پرسش که : « این تاریخ را چگونه باید خواند ؟ »
بسیاری خود را به خواندن شرح کنش های تاریخی محدود می کنند . کنش هایی از این دست که « شاه رفت » ، « انقلاب پیروز شد » ، « هویدا اعدام شد » و گزاره هایی از این دست . با این حال تاریخ بیش از آنکه از خصلت هایی رمانتیک برخوردار باشد ( آنچنان که در رمان های کلاسیک می توان دید ) ، مبنایی دراماتیک دارد . کنش های تاریخی خلق الساعه و اتفاقی نیستند ، بل پس زمینه ی پر رنگ روان شناختی و اجتماعی دارند . از این رو تاریخ بیش از هر علم دیگری ، با زبان شناسی و تحلیل روانشناختی زبان ارتباط دارد . البته این بدین منزله نیست که همه چیز را در سطح لغزش های زبانی ( به تعبیر فرویدی ) فروکاهیم . چنین کاری سانده اندیشی و تقلیل مناسبات تاریخی است . مفهوم روانشناختی « تصعید / والایش » با این حال ، می تواند به مثابه ترجمانی میان تاریخ سیاسی و تحلیل روانشناختی زبان عمل کند . « تصعید یکی از گونه های مختلف مکانیسم های دفاعی روان است که در آن ، فرد به سبب ناکام ماندن در تحقق اهدافی که ضمیر آگاه آنها را ناپذیرفتنی می شمارد ، ناخودآگاهانه همان اهداف را به شکلی متفاوت اما پذیرفتنی ، محقق می کند » . در تاریخ سرزمینی که لبریز از سرکوب ، محرومیت و ممانعت از برنمونی خواسته های خودآگاه انسانی بوده است ، « تصعید » یکی از متداول ترین اشکال تحقق کنش های تاریخی ( بویژه کنش های سیاسی ) است . تحلیل روانشناختی زبان از این منظر اهمیت می یابد ، بویژه اینکه  بسیاری از تحلیلگران تاریخ و حتی مردم عادی در اینکه انقلاب مشروطه یا انقلاب اسلامی از مسیر خود منحرف شده اند ، اتفاق نظر دارند . اما کمتر این انحراف در تحلیل زبانی کنش های سیاسی – تاریخی مورد ارزیابی قرار گرفته است .
با این توضیحات می توانم به پرسشی که در ابتدا طرح کردم بازگردم . روشن است که بجای خواندن شرح کنش های تاریخی همچون خواندن رمان تاریخی پرهیجان احساسات برانگیزی ، باید به خواندن لغزش های زبانی برسازنده ی آن کنش های تاریخی- سیاسی پرداخت . اینک که قریب یک قرن از حوادث مشروطه و سه دهه از انقلاب 57 فاصله گرفته ایم ، با خواندن اوراق و اسناد تاریخی از منظر تحلیل آسیب های زبانی مستتر در آنها ، به نتایج شگرفی می رسیم ، که بی توجهی به این نتایج ، می تواند ما را در معرض تکرار تلخ تاریخ ( گر چه اینبار از مجرایی متفاوت ) قرار دهد .
امروز مصاحبه ای تاریخی را انتخاب کرده ام که البته بخاطر اهمیتش ، اینجا و آنجا نقل قول های متعددی از آن می شود : اولین گفتگوی خبرنگاران ایرانی ( منصور تاراجی به نمایندگی از روزنامه ی اطلاعات و نوشابه امیری به نمایندگی از روزنامه ی کیهان ) با آیت الله خمینی در پاریس است . مصاحبه در روز سوم بهمن 1357 بطور همزمان در هر دو روزنامه بچاپ رسید و برای اولین بار ، دو ایرانی رودر روی آیت الله نشستند . هنوز تا بازگشت آیت الله خمینی روزها باقی بود و چند روزی بیشتر از خروج شاه نمی گذشت . تغییرات بنیادین محتمل و اجتناب ناپذیر به نظر می رسید ، اما شرح جزئیاتش را کمتر کسی می توانست به گمانه نشیند .
شرح کامل این پرسش و پاسخ را از روزنامه ی کیهان آن روز مشاهده می کنید . از ذکر دوباره اش اینجا در می گذرم ، و مایلم دوستان این مصاحبه را از منظر تحلیل زبانی کنش سیاسی یا آنچه « نشانه های تصعید روانی در زبان » خوانده می شود ، مورد تامل قرار دهند . این تامل نه تنها در پاسخ های آیت الله ، بل در پرسش های این دو خبرنگار نیز باید در نظر آورده شود . بویژه بر روی دو پرسش و پاسخ های آن تاکید می کنم :
سوال ( از نوشابه امیری ) : چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید ، این نشان دهنده ی این است که نهضت ما ، نهضتی مترقی است ، ولی دیگران کوشیده اند آن را عقب مانده معرفی کنند . فکر می کنید آیا باید زنان ما حتما حجاب داشته باشند ؟ و مثلا روسری روی سر داشته باشند ؟
پاسخ : اما اینکه شما را پذیرفتم ، بنده شما را نپذیرفتم ، شما آمدید اینجا و من نمی دانستم شما می خواهید بیائید اینجا که پذیرفتم . این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است ، که به مجرد اینکه شما به اینجا آمدید دلیل بر این است که اسلام مترقی است . ترقی هم به این نیست که زنها خیال کرده اند یا مردهای ما خیال کرده اند . ترقی به کمالات انسانی و بااثر بودن یک زن در مملکت است ، نه باینکه سینما برویم که « دانس » برویم و این ها ترقیاتی است که محمدرضا برای شما درست کرد که شما را به عقب رانده که ما باید بعدها جبران کنیم . شما آزادید در کارهای صحیح دانشگاه بروید ، هر کاری را که صحیح است بکنید و همه ی ملت آزادند در اینها ، اما اگر بخواهند کارهای خلاف عفت بکنند و یا کارهای خلاف ملیت بکنند از آنها جلوگیری می شود و این دلیل بر ترقی و مترقی بودن است .
سوال ( باز هم از نوشابه امیری ) : نقش زنان در حکومت اسلامی چگونه خواهد بود ؟ آیا در امور کشور شرکت خواهند داشت ؟ مثلا آیا وزیر خواهند شد ، البته اگر استعداد و لیاقت نشان دهند ؟
پاسخ : جواب اینها بسته به این است که حکومتی که پیش می آید تکالیف را معین کند . الان وقت این حرفها نیست .
کلمات یا جمله هایی را برجسته تر کرده ام . این ها نمونه های خوبی در تحلیل زبانشناختی کنش سیاسی – تاریخی اند ، که بی توجهی به آنها می تواند پیامدهایی پیش بینی ناشده را به همراه خود آورد . شاید ضروری باشد که این نگاه را درباره ی آنچه این روزها می شنویم نیز داشته باشیم . بویژه آنگاه که می گویند : « الان وقت این حرفها نیست » . وقت هر سخنی همین حالاست ، از سخن نترسیم ، از ابهامی که در پس مسکوت ماندن آن سخن خود را می نمایاند بیم داشته باشیم !

هیچ نظری موجود نیست: