عاشق باشیم... عاشق انسان و انسانیت، فارغ از هر تفکر و جنسیت و نژاد و مذهب دوستی میگفت: سی سالست در غربت هستم و دور از وطن، مادرم و دیگر عزیزم را بی آنکه بتوانم ثانیه ای ببینمشان ، از دستشان دادم. بقدری دلم گرفت و متاثر شدم که کلامی برای بیان احساسم نیافتم و قادر نشدم تسلی بخش او در چنین شرایطی باشم. ده ماه پیش هم دوستی دیگر که علی الظاهر بسیار خشن و بی عاطفه جلوه میکند ، مرا بسیار شگفتزده کرد. او با بغض میگفت که: دلم برای عطر و بوی مادرم، دلم برای آغوش گرمش تنگ شده.... بیایید با خود بیندیشیم که چه تعداد از هم میهنانمان اینگونه رنج میکشند و به هر دلیل دم فرو بسته اند..... و عامل این رنجهای دو سویه چیست؟ مگر نه اینکه هر مکتب و تفکر سیاسی و هر دین و آیین و مذهبی بر پایهء مهر و دوستی بنا نهاده شده؟ لااقل ادعای همه شان همین است که برای دوستی و سلامت و آسایش انسانها تدوین شده یا فرود آمده اند. این حقیقتی تلخ است که میلیونها ایرانی در آنسوی مرزها دور از پدر و مادر و خواهر و برادر و گاه همسر و غیره....و میلیونها داخل مرزها بتدریج چه فیزیکی و چه فکری از هم فاصله میگیرند و بمرور زمان یکدیگر را از دست میدهند. و کسی نیست جوابگوی این فاجعهء بزرگ و جدی باشد. من فقط جنبهء عاطفی قضیه را مد نظر دارم و به ابعاد دیگر اشاره نمیکنم، اما این موضوع که هنرمندان ، نویسندگان ، اندیشمندان ، متفکران و حتی بهترین پزشکان و دانشمندان ما ایران را ترک کرده و به دیار غربت رفته اند، سوای آسیبهای بسیار جدی علمی و فرهنگی و هنری و اقتصادی، صدمات بسیار زیاد عاطفی نیز برای ملت ما بهمراه داشته است. مادری که فرزندش را سی سال ( یا کمتر یا بیشتر) ندیده است چه گناهی کرده؟ پدر همینگونه برادر و خواهر و اقوام همینطور اگر اعمال فشارهای مختلف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و غیره بر نخبگان و متفکرین و اهل قلم با همین روند پیش برود، بزودی شاهد آن خواهیم بود که یک شکاف عمیق فرهنگی بین ایرانیان داخل و خارج کشور بوجود خواهدآمد بگونه ای که نسل بعدی این دو جمعیت ( درون کشور و برون کشور) قادر نخواهد بود یکدیگر را درک و جذب کند و نتیجه اینکه در دهه های بعدی مثلا" پنجاه یا صد سال دیگر ملت ایران به دو ملت تقسیم خواهدشد. یعنی دو قطب... و آنزمان تازه اختلافات و کشمشها شدیدتر و بگونه ای دیگر آغاز و ادامه خواهدیافت . دو قطب از یک ملت که خواسته و اهداف و آرمانهای کاملا" مغایر با یکدیگرخواهند داشت.... هیچیک دیگری را درک نخواهد کرد.... امیدوارم و آرزو میکنم که سال جدید برای همگی هم میهنان عزیزم سال خوش و سرشار از شادمانی و پیروزی باشد سالی که غربت نشینان به میهن بازگردند پیش خانواده وعزیزانشان سالی که هرکسی با هر تفکری که دارد دست صلح و دوستی به مخالف خود دهد سالی که همه در اندیشیدن و خواندن و نوشتن آزاد باشند سالی که عشق و جشن و شادی بر همگان روا باشد سالی که به زن بعنوان یک انسان کامل نگاه کنند و قوانین برای همهء انسانها، برابر نوشته و اجرا شود سالی که جوانان ما با خیال آسوده و با داشتن امکانات و بودجه بتوانند راحت مسافرت و گردش بروند و از ترس تفتیش و توبیخ و بازخواست در پارکها و جاده ها ، در کنج خانه و گوشهء پستو تن به مواد مخدر ندهند و زهر مرگ بر جان خود نریزند سالی که هنر ارزشمند باشد علم و عالم ، پولی نباشد!؟ سالی که جوانها و مردم ما ، سرفراز و تندرست باشند و نه سرافکنده و پژمرده و افسرده سالی که دختران ما به حراج نروند و سالنهای زیبایی و باشگاههای بدنسازی محل شناسایی و فریب و خرید و فروش دختران زیبا روی و بعد صدورشان به کشورهای عربی نباشد سالی که بچه های کارتون خواب و خیابانی با کفشها و لباسهای مندرس از خیل جمعیتی که در بازارها خرید میکنند التماس نکنند که ازشان جوراب یا کبریت یا آدامس یا فال حافظ بخرند کودکانی اتفاقا" بسیار هم بانمک و ناز سالی که هنرمندان ما در سالنهای هنری یا جشنها ویلون و آکاردئون و نی بنوازند و نه در کوچه ها که مردم از بالای پنجره برایش یک اسکناس دویست تومانی پرت کنند.... گویی که گدایی را از سر وا میکنند حال آنکه گدا هم دویست تومان را کسر شاء ن خود میداند و میرود مواد فروشی میکند امیدوارم سال جدید سالی باشد که دروغ و حسادت و کینه و بد زبانی و جاسوسی و خبرچینی و ریاکاری و هرآنچه ضد انسانی است از بین برود عشق باشد و دوستی و تفاهم حتی جداییها نیز با صلح و دوستی باشد و نه با جنگ و دشمنی و کینه سالی باشد که همه قدر همدیگر را بدانند پیش از آنکه از دستش بدهند سالی که هرآنچه هست عادلانه بین همگان تقسیم شود فرقی ندارد نفت یا پسته یا شکر یا برج و بارو هرچه هست ( بجز مواد مخدر) برای همه باشد و چربی و پروتئین و ویتامین در بدن یک گروه خاص انبار نشود تا گودی زیر چشم کودکان شهریار و رباط کریم از بین برود سالی که خوزستان و بلوچستان و دیگر مناطق نیز همچون تهران و اصفهان و شیراز و تبریز دارای امکانات گردند و خرابه های جنگ که با گذشت بیست سال هنوز ویرانه است، آباد گردد سالی که کارتون خوابها صاحب یک خانهء معمولی و مناسب شوند سالی که این مرد ویلونیست هنرمندی که هر دو سه ماه آخر شبها از کوچهء ما رد میشود مژده دهد که در فلان سالن هنری کنسرت دارد، نه اینکه تکیه بر تیر چراغ برق به پنجره ها چشم بدوزد تا خانمی یا آقایی برایش یک اسکناس ناقابل از پنجره شوت کند توی کوچه آخ که چقدر دلم میگیرد از اینهمه درد یک خوشی نیست که نام ببرم و بنویسم خوشیها همه در خیال و رویاست حالا من فقط از نظر عاطفی گفتم وگرنه اگر اعدامها و سنگسارها و زندانیها و غیره را بنویسم سر به افلاک میزند و خدا هم آن بالا بالاها تعجب خواهد کرد که روی زمین دارد چه اتفاقاتی می افتد و او بیخبر است!؟ نوروزتان خجسته باد به محرومان کمک کنید به کودکان ... به سالمندان... به بیماران... به دختران دم بخت... برای عمو نوروز و حاجی فیروز ارزش قائل باشید این دو، پیک بهارند گدا نیستند گل سرخ را یکبار دیگر تماشا کنید... یک دنیا حرف در آن هست آری....میتوان در کویر خشک و بی آب و علف هم رویید و چه زیبا هم رویید میتوان از هیچ همه چی ساخت میتوان در بطن سیاهی و تیرگی و دشمنی ها، گل مهر را پروراند عشق داد و عشق گرفت پس عاشق باشیم عاشق انسان و انسانیت، فارغ از هر تفکر و جنسیت و نژاد و مذهب عاشق طبیعت... طبیعت زیبا هرچه هستیم همانند طبیعت مهربان و زلال و شفاف و بی ریا باشیم و صد البته قانونمند و علمی شاد و تندرست و سرافراز باشید با مهر ستاره.تهران |
۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه
س عاشق باشیم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر