رضا علیجانی: «ما دیگر حکومت ولایت نداریم، حکومت وقاحت داریم»
با درگذشت هدی صابر، یکی دیگر از فعالان ملی مذهبی ایران در عرض یک ماه گذشته بدرود حیات گفته است. همرزم و دوست وی رضا علیجانی، مرگ صابر را خواست جمهوری اسلامی و در جهت تهدید دیگر زندانیان میداند.
هدی صابر، فعال ملی مذهبی و روزنامهنگار، پس از ۱۰ روز اعتصاب غذا در زندان اوین و بر اثر سکته قلبی درگذشت. اعتصاب غذای وی در اعتراض به وقایعی بود که منجر به درگذشت هاله سحابی، از دیگر فعالان ملی مذهبی، شده بود.
رضا علیجانی، روزنامهنگار، فعال ملی مذهبی و سردبیر نشریه توقیفشده "ایران فردا" است. وی یکی از دوستان و همرزمان هدی صابر است.
دویچهوله: آقای علیجانی، آیا از جزییات درگذشت آقای هدی صابر باخبر هستید که به ما اطلاعی بدهید؟
رضا علیجانی: ایشان در حال اعتصاب غذا بوده است. حالش بههم میخورد و ظاهراً ۲۴ ساعت درد میکشیده، به مسئولین اطلاع میدهد و خیلی دیر به بیمارستان اعزام میشود. در بیمارستان با مشکلات قلبی و مشکلات دیگری مواجه میشود. متأسفانه درمان نتیجه نمیدهد و چون دیر به بیمارستان رسانده میشود، فوت میکند.
از آنچه در حال حاضر در ایران، در رابطه با تحویل جنازهی ایشان به خانواده، میگذرد اطلاعی دارید؟
هنوز جزییات آن را نمیدانم، چون خانواده بسیار ناراحت هستند. ظاهراً مسئولین نمیخواستهاند خبر پخش بشود و میخواستند بعد از ۲۲ خرداد، ماجرا را به خانواده اطلاع بدهند.
من صبح که به یکی از نزدیکانشان زنگ زدم، اصلاً اطلاعی نداشتند. ایشان در مسیر بیمارستان بودند و خیلی آرام بودند. در تلفن بعدی، ایشان در سردخانه بود و بسیار نگران بود، هنوز جسد را ندیده بود. در تلفن سوم، اصلاً جواب نداد و در تلفن چهارم، یکی از همراهانشان، در حالیکه به شدت ناراحت بود و گریه میکرد، جواب داد و متأسفانه به علت بیتوجهی و اهمال صددرصد مسئولین زندانی یا مقامات امنیتی، هدی صابر فوت میکند.
در حالیکه همهی کسانی که تجربهی زندان دارند؛ چه زندانی، چه زندانبان، چه مسئولین امنیتی و چه بازجو و شکنجهگر، همهی اینها میدانند که زندانی در دوجا بهشدت جاناش در خطر است، یکی زندانیای که کابل میخورد و ممکن است دیالیز بشود و باید به شدت از او مراقبت بشود و زندانیای که اعتصاب غذا میکند، جاناش به شدت در خطر است. به گمان من، این اهمال عمدی بوده و خواستهاند از شر هدی صابر راحت بشوند و اخطاری هم به بقیهی زندانیها داده باشند که پایان اعتصاب غذا این است.
هدی صابر ورزشکار بود. الان گفته میشود که بیمار بوده و ناراحتی داشته است، اما او هیچ بیماری و ناراحتیای که حاد باشد نداشت. هدی مانند همهی شهروندان عادی ۵۲ سال و نیم سن داشت و هیچ بیماری حادی که او را تهدید بکند، نداشت. در زندان آخر، روزی بیش از یک ساعت، یک ساعت و نیم ورزش میکرد. کسانی که هدی صابر را از نزدیک میشناختند، میدانند که او ورزشکار بود، ویژهنامهی تختی را منتشر کرد و راجع به سنت پهلوانی کتاب دارد.
او چند ماه پیش میخواست اعتصاب غذا کند، مهندس سحابی به خانوادهاش گفت: «به او بگویید که بههیچوجه اینکار را نکند، چون من هدی را میشناسم، تا آخر خطش میرود و آنها هم جلویاش را نمیگیرند که هدی بمیرد». مهندس سحابی به شدت به خانوادهی هدی صابر هشدار داد و خواست از طرف او به هدی بگویند که اعتصاب غذا نکند. حال میبینیم که پیشبینی مهندس سحابی به تحقق پیوست.
آقای هدی صابر را اینبار آخر به چه اتهامی دستگیر و زندانی کردند؟
هدی صابر را در خیابان گرفته بودند. حکم چندین روز قبل را به او نشان داده بودند و او را به اتهام اختفا گرفتند. در حالیکه هدی را جلوی دفتر کارش در خیابان دستگیر کرده بودند. گفته شد که او دارد حکم زندان قبلیاش را میکشد، در حالیکه هیچگاه چنین حکمی به رؤیت هدی نرسید و خانواده و وکیلاش نیز چنین حکمی را ندیدند. بعداً شنیدیم که گفتهاند ما پیشگیرانه، هدی صابر را گرفتهایم.
هدی صابر یک پروژهی اقتصادی در زاهدان داشت و به شدت در آنجا، در یک منطقهی فقیر نشین مشغول بهکار بود و به این کارهای اجتماعی معتقد بود. نمیدانم آنها چه تصوری داشتند. بعداً هم که هدی را گرفتند، گفته بود که من حاضرم به هزینهی خودم شماها را (یعنی بازجوها) را به منطقه ببرم که ببینید این یک کار خدماتی و ملی بوده و در ارتباط با وزارتخانههای رسمی کشور هم بود.
من فکر میکنم دید توهم و توطئهای که اینها داشتند و نگاهی که به هدی داشتند که فردی بسیار باانرژی و باانگیزه است، این توهم و بدبینی دست بهدست هم داد و هدی را به زندان انداختند. به تعبیر خودشان، میخواستند روی او را کم کنند. به تعبیر خودشان، فکر میکردند هدی که ظاهراً فعالیت علنیای ندارد، احتمالاً دارد کارهای مخفی پنهانی انجام میدهد. او را از زمین بیرون کشیدند که ریشههایاش خشک بشود و قطع بشود.
هدی صابر را بار آخر، بدون اینکه هیچ حکم رسمی و قانونیای به خودش، وکیل و یا خانوادهاش بدهند، گرفتند.
نقش آقای صابر را در جریان ملی- مذهبی، به لحاظ نظری و عملی، چگونه میبینید؟
هدی صابر فردی تقریباً همه جانبه بود. او کارشناس اقتصاد بود، در حوزهی ورزشی کار کرده بود، در رشتهی تاریخ تحقیق کرده بود و کلاسهای تاریخ داشت، با جنبش دانشجویی نیز ارتباط خیلی نزدیکی داشت. اکثر بچههای نسل ۱۸ تیر، هدی صابر را میشناسند. او در کنگرهها و اجلاسهای تحکیم، معمولاً یکی از اعضای ثابت و یکی از سخنرانهای ثابتاش بود. او در مجلهی "ایران فردا" مسئول سرویس اقتصادی ما بود. ویژهنامهای به مناسبت پنجاهمین سال برنامه و بودجه داشتیم که سردبیری آن بر عهدهی هدی بود. به بنیانگذاران مجاهدین خلق، از جمله حنیفنژاد و… علاقهی ویژهای داشت. ضمن اینکه مشی سیاسی کنونی مجاهدین خلق را قبول نداشت و با آنها مرز داشت، اما در عین حال، به بنیانگذاران مجاهدین علاقهی ویژهای داشت. کتابی به نام "سه همپیمان عشق" را در همین سالهای اخیر کار کرده بود که منتشر شد. ویژهنامهای برای تختی منتشر کرد و همچنین در بارهی دکتر مصدق تحقیقی کرده بود که به صورت کتاب و شکلهای دیگر رسانهای منتشر کند.
هدی واقعاً یکنفره، یک لشکر بود. یعنی خیلی بیشتر از تواناش، خیلی بیشتر از آنچه از یک نفر توقع میرود، فعالیت میکرد. این را همهی کسانی که از نزدیک با صابر سروکار داشتند، تأیید میکنند. او انسان ویژهای بود، اگر برای دیگران سختگیر بود، برای خودش، به صورت مضاعفی سختگیر بود. خیلی منظم بود، نظم زندگی شخصیاش زبانزد بود. سر قرار آمدنهایاش، سر ساعت آمدنهاش و دقتاش در کارها، زبانزد همهی دوستان بود. واقعاً من نمیدانم این فاجعه را چگونه میتوان هضم کرد.
این خرداد، برای ما خرداد شومی شده است. سه کشته و سه مرگ؛ عزتالله سحابی، هاله سحابی و حالا هدی صابر. من را یاد ۱۶ آذر میاندازد که سه شهید دانشگاه، پای کودتای ۲۸ مرداد، کودتای استبدادی و استعماری قربانی شدند و حالا این سه قربانی ما هم سه قربانی مردم ایران پای کودتای سال ۸۸ هستند. آقای مهندس سحابی که در پایان عمر زجرکش شد، هاله سحابی که با رنج و درد و زیر ضرب مأمورین وحشی کشته شد و حالا هدی صابر که در زندان، به نوعی اعدام نامرئی شد.
همانگونه که گفتید، به نظر میآید این روزها و در این خرداد ماه، ضربههای جبران ناپذیری به جریان ملی- مذهبی وارد آمده است. چشمانداز این جریان و جنبش را چطور میبینید؟
جامعهی ایران، یک جامعهی متکثر است. افراد مذهبی، غیرمذهبی، مذهبی سنتی، مذهبی مدرن در آن هستند. ملی- مذهبیها هم بخشی از این جامعهی متکثر هستند. در اینجا دیگر هدی صابر یا هاله یا عزتالله سحابی، تنها متعلق به جریان ملی مذهبی نیستند. اینها متعلق به ملت ایران هستند. اینها هدیهی ملت ایران، قربانیهای این جامعه در مقابله با کودتای ۸۸ هستند. ما هم، همانطور که دوستانمان در بیانیهشان گفتهاند: "ما همه سحابی هستیم، ما همه هاله هستیم"، امیدواریم مشی و منش و روحیه و دقت و نظم هدی صابر را همه ادامه بدهند.
جدا از تشکل ما، این تفکر جوانههایی هم در جامعه خواهد داد، در کنار دیگر طیفها و جریانها. امیدواریم این، (شاید نشود گفت مرگ، به قول یکی از دوستان که گفت یک حماسه است) حماسه روحیه و انگیزهی جنبش دمکراسیخواهی و جنبش سبز را در ایران آبیاری کند و روحیهی همگرایی ملی را در میان منتقدین و تحولخواهان افزایش بدهد و انرژی بیشتری آزاد کند، برای غلبه بر مشکلات و موانع بزرگی که در سر راه وجود دارد.
واقعاً هضم این فاجعه برای من خیلی سخت است. من احساس میکنم، در ایران ما دیگر حکومت ولایت نداریم، به نوعی حکومت وقاحت داریم، وقاحتی که به سرانجام و اوج خودش رسیده است.
کیواندخت قهاری
تحریریه: شیرین جزایری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر