18تير :دکتر ملکی: شعله های جنبش دانشجويی هرگز خاموش نگرديده است
دانشجونيوز: با توجه به فرا رسيدن سالگرد ١٨ تيرماه، به عنوان يکی از مهم ترين روزهای تاريخ جنبش دانشجويی ايران، سايت دانشجونيوز قصد دارد با تعدادی از فعالين سياسی و دانشجويی پيرامون وقايع ١٨ تيرماه سال ١٣٧٨، تاثير اين رويداد بر فضای سياسی کشور به همراه تحليل وضعيت کنونی جنبش دانشجويي، مصاحبه هايی داشته باشد. مصاحبه زير با دکتر محمد ملکي، اولين رييس دانشگاه تهران پس از پيروزی انقلاب است.
دکتر ملکی پيش از پاسخ به سوالات، نکته مهمی را يادآور می شود:
"دوستان! اجازه می خواهم قبل از پرداختن به سوالات نکاتی را متذکر باشم.
نخست سپاس و درود می فرستم به همه ی زندانيان سياسی-عقيدتی که با از جان گذشتگی و استقامت و فداکاري، زندانهای مخوف و ستم پيشگان انسان کش را تحمل می کنند و تن به تسليم نمی سپارند. من وظيفه ی خود می دانم نام اين عزيزان مبارز را تا آنجا که در ذهنم هست همراه با شهيدان يک سال اخير بدون خودی و غير خودی کردنِ اين افتخار آفرينان يادآور باشم (١)، چون اعتقاد دارم هرکس با هر عقيده و مرام، در راه آزاديِ مردم مبارزه کند و جان و زندگی در اين راه بگذارد مَرضی خدا و خلق خواهد بود و برای هميشه در بهشت اعمال خويش بسر خواهد برد. تفاوتی بين ندا و صبا، شبنم و بهاره، مهديه و مرضيه و آسيه، نازيلا و نسرين و ... وجود ندارد، همانگونه که بين مجيد و احمد، عبدالله و پيمان، احسان و کيوان، عباس و عليرضا، حشمت الله و مجيد، سيد محمد علی و حامد و جواد و عماد و محمد و علی و ... هيچ تفاوتی نيست. راستی چه تفاوتی بين شهدا راه ازادی در دهه شصت و قبل از آن با شهدا جنگ تا امروز وجود دارد؟ چه تفاوتی ميان آن روحهای بزرگ و شهدای سترگ از جمله سهراب و سعيد و علی و مجيد و جعفر و محسن و هاله و رضا(هدی) و همه آنها که در خيابان ها و بيابان ها به دست جنايتکاران شهيد و مجروح شدند می توان قائل شد؟ يکبار ديگر در برابر همه ی زندانيان سياسی و عقيدتی و تمام شهدا راه آزادی با هر تفکر و انديشه سر تعظيم فرود می آورم و به آنها درود می فرستم."
دکتر ملکی در مورد حادثه حمله به کوی دانشگاه تهران در تيرماه سال ٧٨ با انتقاد از رهبران سياسي، می گويد: "نکته بسيار جالب در اين تظاهرات اين بود که وقتی مردم به آنها پيوستند عده ای از رهبران سياسی نه تنها به ياری آنها نرفتند، بلکه به نصيحت آنها پرداختند و با قول و وعده های پوچ که هرگز عملی نشد شعله های اعتراض را خاموش کردند و ياس و نااميدی از اصلاحات را تا حدودی در دل جوانها بويژه دانشجويان افکندند. بطوريکه روز به روز فاصله ی بين دانشجويان از اصلاحاتی ها بيشتر شد."
دکتر ملکی در پاسخ به سوالی پيرامون استراتژِی جنبش دانشجويی برای مبارزه با استبداد، می گويد: "تنها توصيه و پيشنهاد من که ناشی از بيش از ٥٠ سال تجربه است می تواند اين باشد که بايد خط و مرز مبارزه و خط قرمزها مشخص گردد و همه از چپ و راست، مسلمان و غير مسلمان و شيعه و سني، کرد و بلوچ و آذری و عرب و ... همه روی محور آزادی مردم ايران زمين توافق کنند و بتفاهم برسند تا بتوان ريشه ی فساد را برکند و موفق شد. اين می تواند راهکار مبارزه با استبداد و فاشيسم دينی باشد."
وی با تفاوت قائل شدن ميان "تحمل ظلم" و "مبارزه با ظلم"، می افزايد: "من اعتقاد دارم دانشجويان عزيز بايد برای تدوين استراتژی نوين مبارزه بار ديگر تاريخ، بويژه تاريخ واقعی 32 سال پس از انقلاب را بازخوانی کنند تا بتوانند پيشگام شکل نوينی از اعتراضات و نافرمانی های مدنی باشند. بايد بين «تحمل ظلم» و «مبارزه با ظلم» تفاوت قائل شد. دفاع از خود حق طبيعی هر موجود زنده است. و ما تا از تاريخ 32 سال اخير درس نياموزيم و تعريف جديدی از مبارزه خشونت آميز و غير خشونت آميز نداشته باشيم، هرگز به تعريف صحيح بين «خشونت ورزی» و «استقامت و ايستادگی» نخواهيم رسيد. "
دکتر ملکی همچنين از ناموفق بودن اجرای طرح تفکيک جنسيتی در دانشگاه ها می گويد: "حال طراحان تفکيک جنسيتی بايد پاسخگو باشند که چگونه ميشود اين کار را کرد؟ تاکنون برنامه هائی را که در اين زمينه اجرا کردند چقدر موفقيت آميز بوده؟ نظام مطلقه ولائی اگر بتواند در خيابانها و شهرها اين عمل را انجام دهد، در دانشگاه ها هم می تواند. من به دانشجويان عزيزم اطمينان می دهم که اين انديشه بی معنا هم مانند ديگر تفکرات اين جماعت عملی نيست و حکومت چنان در تارهائی که دور خود تنيده گرفتار است که تلاش هايش جز گرفتاری بيشتر نخواهد بود. از دانشجويان می خواهم که اين سخنان را جدی نگيرند و بدانند اين برنامه هم مانند ديگر ذهنيات استبداديان تحقق نخواهد يافت. "
وی در پايان اين مصاحبه خطاب به دانشجويان می گويد: "عزيزانم! اين روزها مصادف با روز تولد مرديست که بسياری از ما آرزوی پيروی از روش و منش او در زندگی را داريم. ببينيم او (حسين (ع)) در مبارزه با ظالم بعد از گذار از مراحل مسالمت آميز چه کرد. ما هم چنان کنيم؛ يا تسليم شويم و ذلت را پذيرا باشيم يا فرياد کنيم «هيهات من الذله». بيش از 15 سال است که روش مسالمت آميز «رفراندوم» با شرايط ويژه ی آن پيشنهاد شده و من بارها تکرار کرده ام که در هر حال حاکميت بايد يک راه را انتخاب کند. بديهی است رفراندوم بايد شامل هر ايرانی که شناسنامه ايرانی دارد گردد و در شرايط آزاد برگزار گردد. خدا کند حاکميت راه بدون خشونت «همه پرسی» را انتخاب کند."
متن کامل اين مصاحبه در ادامه آمده است:
� جنبش دانشجويی ايران از آغاز تا کنون، فراز و نشيب های بسياری را پشت سر گذاشته است. وقايع ١٨ تير ماه سال ١٣٧٨و رويدادهای پس از آن نيز به عنوان يکی از مهم ترين رخدادهای تاريخ جنبش دانشجويی ايران به شمار می رود. ارزيابی شما از تاثير اين وقايع بر رويکرد جنبش دانشجويی ايران پس از تير ٧٨ چيست.
بله جنبش دانشجويی از 3 سال پس از تاسيس دانشگاه تهران در سال 1313 پا به ميدان مبارزه با ظلم و استبداد نهاد و توانست اولين تشکل دانشجويان و استادان را به رهبری استاد دکتر ارانی و جمعی از استادان و دانشجويان اعلام نمايد که 53 تن از آنها بوسيله استبداد رضاخانی دستگير و اعدام و زندانی شدند. اما جنبش دانشجويی با وجود گذشتن از فراز و نشيب های بسيار شعله های آن هرگز خاموش نگرديده است و همچنان می سوزد و می سوزاند.
بعد از سقوط رضا شاه تا امروز در تقريبا همه ی تحولات اجتماعی دانشگاه و دانشجويان نقش مهم و حساس بازی کرده اند. در ميانه دهه هفتاد نيز دانشجويان که با تلاش بسيار آنها، محمد خاتمی و اصلاح طلبان توانستند به دولت و رياست جمهوری دست يابند، پس از گذشت حدود 2 سال و مشاهده وقايع پيش آمده از جمله قتل های زنجيره ای و بستن بعضی از روزنامه ها (مانند سلام) چنان دچار سرخوردگی و شگفت زدگی شدند که در شب 18 تير در کوی دانشگاه دست به تظاهرات مسالمت آميز زدند که با يورش بی رحمانه ی نيروهای انتظامی و امنيتی و لباس شخصی ها مواجه شدند. ناچار از محوطه کوی خارج شدند و در خيابانهای اطراف به تظاهرات پرداختند که به شدت سرکوب شدند. اما نکته بسيار جالب در اين تظاهرات اين بود که وقتی مردم به آنها پيوستند عده ای از رهبران سياسی نه تنها به ياری آنها نرفتند، بلکه به نصيحت آنها پرداختند و با قول و وعده های پوچ که هرگز عملی نشد شعله های اعتراض را خاموش کردند و ياس و نااميدی از اصلاحات را تا حدودی در دل جوانها بويژه دانشجويان افکندند. بطوريکه روز به روز فاصله ی بين دانشجويان از اصلاحاتی ها بيشتر شد. تا آنجا که سيد محمد خاتمی در پايان دوره رياست جمهوری خود با دانشجويان درگير گرديد و به آنها تندی کرد. در نتيجه اثر برخورد آنچنانی با دانشجويان را پس از واقعه 18 تير، بصورت سرخوردگی از امکان رسيدن به آزادی و برابري، از طريق اصلاحات خود ساخته اصلاح طلبان مشاهده کرديم و می کنيم.
� شما به عنوان اولين رييس دانشگاه تهران پس از انقلاب اسلامی ٥٧، شاهد اعمال فشار بر دانشجويان از سوی اقتدارگرايان از آغازين روزهای انقلاب تا به امروز(و حتی پيش از پيروزی انقلاب) بوده ايد. به نظر شما شکل و محتوای اين فشارها و محدوديت ها پس از سال ١٣٥٧ تا کنون دچار چه تغييرات عمده ای شده و چه نتيجه ای از آن حاصل شده است.
قبل از پيروزی انقلاب همواره فشار بر دانشجويان و استادان مبارز زياد بود. اما پس از حادثه 16 آذر 32 که منجر به شهادت 3 تن ا ز دانشجويان دانشکده فنی شد، فشار بر دانشجويان تا حدودی کم شد. تا آنجا که آنها می توانستند در مبارزات سياسی خود تا حدی موفق باشند. بويژه در جريان انقلاب سال 57. اما پس از انقلاب اين فشارها از سوی اقتداگرايان تا آنجا پيش رفت که منجر به حمله به دانشگاه تهران (دوشنبه 1 ارديبهشت 1359) گرديد. در کتاب غائله 14 اسفند 1359 صفحه 291 آن حادثه اينگونه روايت شده است:
”طبق آخرين گزارش که بعد از ساعت 8 منتشر می گردد، دانشگاه تهران عملا در اختيار نيروهای جمهوری اسلامی در آمده است. ولی هنوز مدارس اطراف دانشگاه تهران يا بکلی تعطيل اند يا در حال نيمه تعطيل به سر می برند و پاسداران نيز به صورت اتفاقی از گاز اشک آور استفاده می کنند، در خيابانهای قدس و انقلاب در صبح گاه چند تيز شليک می گردد و تعداد کشته شدگان واقعه به 5 نفر و تعداد زخمی ها به 700 نفر رسيده است که تعداد 400 نفر بطور سرپائی معالجه و بقيه بستری گرديده اند. ولی برخی گزارشها تعداد کشته شدگان را تا 14 نفر نيز ذکر کرده اند.“
من از دانشجويان عزيز و خوانندگان محترم اين مصاحبه خواهش می کنم برای آگاهی از عمق فاجعه، کتاب غائله 14 اسفند 1359 (ظهور و سقوط ضد انقلاب) را تهيه و مطالعه فرمايند تا متوجه گردند علت و هدف از انقلاب فرهنگی اول چه بوده است و بر سر دانشگاه تهران بعد از انقلاب تا امروز چه آمده است و متوجه گردند علت اينکه دانشجويان در سالهای اخير روز به روز راديکال تر شده اند و شعار آنها مرگ بر ديکتاتور شده از کجا ريشه گرفته است.
� با توجه به تقويت حساسيت سياسی و حضور عموم دانشجويان در صحنه اعتراضات از يک سو، و تضعيف تشکل های دانشجويی شناسنامه دار و افزايش فشار بر فعالين دانشجويی شناخته شده از سوی ديگر، به نظر می رسد جنبش دانشجويی نيازمند بازنگری و تدوين استراتژی نوين برای مبارزه با استبداد حاکم بر کشور می باشد. راهکار پيشنهادی شما در اين زمينه چيست.
بارها گفته ام و باز می گويم من در حدی نيستم که برای دانشجويان استراتژی نوين جهت مبارزه با استبداد حاکم تعيين کنم. اين مسئوليت بر عهده خود دانشجويان است. چون اعتقاد دارم بايد راه مبارزه برای آزادی را خود دانشجويان تعيين کنند. ديگر آن زمان گذشته که عده ای در راس هرم بنشينند و برای مردم خط مشی مبارزه تعيين کنند. اگر نظری از روی بصيرت به تحولات امروز جهان بويژه ((بهار عرب)) بياندازيم خيلی زود متوجه اين حقيقت خواهيم شد.
تنها توصيه و پيشنهاد من که ناشی از بيش از 50 سال تجربه است می تواند اين باشد که بايد خط و مرز مبارزه و خط قرمزها مشخص گردد و همه از چپ و راست، مسلمان و غير مسلمان و شيعه و سني، کرد و بلوچ و آذری و عرب و ... همه روی محور آزادی مردم ايران زمين توافق کنند و بتفاهم برسند تا بتوان ريشه ی فساد را برکند و موفق شد. اين می تواند راهکار مبارزه با استبداد و فاشيسم دينی باشد.
� با توجه به وقايع اخير در کشور و به شهادت رساندن تنی چند از فعالين خوشنام عرصه سياست ايران توسط عوامل حاکميت، گفت و گوهايی پيرامون اعمال روش های مبارزه غير خشونت آميز در عين استفاده از حق طبيعی دفاع از خود صورت پذيرفته است. با توجه به دو تجربه متفاوت شما از دو گفتمان غالب در پيش از پيروزی انقلاب و اکنون در جنبش مردم ايران، فکر می کنيد راهبرد مناسب برای پيشبرد اعتراضات در آينده چيست. آيا جنبش دانشجويی می تواند پيشگام شکل نوينی از اعتراضات و نافرمانی های مدنی گردد.
بايد توجه داشته باشيم مردم ما 32 سال است قربانی خشونت حاکميت هستند و وقايع اخير در کشور و شهادت هدی صابر، هاله سحابی و اعدامهای زندانيان سياسی در يکسال اخير امر جديدی نيست. مگر ده ها هزار دانشجو و جوان مبارز و مجاهد در دهه 60 قربانی خشونت نشدند؟ اگر مردم در دوره ای دست به خشونت زدند، آيا اين امر زائيده خشونت طلبی مردم بود يا عکس العملی در برابر کشتارها و خشونت های حاکميت؟ من اعتقاد دارم دانشجويان عزيز بايد برای تدوين استراتژی نويت مبارزه بار ديگر تاريخ بويژه تاريخ واقعی 32 سال پس از انقلاب را بازخوانی کنند تا بتوانند پيشگام شکل نوينی از اعتراضات و نافرمانی های مدنی باشند. بايد بين «تحمل ظلم» و «مبارزه با ظلم» تفاوت قائل شد. دفاع از خود حق طبيعی هر موجود زنده است. و ما تا از تاريخ 32 سال اخير درس نياموزيم و تعريف جديدی از مبارزه خشونت آميز و غير خشونت آميز نداشته باشيم، هرگز به تعريف صحيح بين «خشونت ورزی» و «استقامت و ايستادگی» نخواهيم رسيد.
� در ماه های اخير سخن از تفکيک جنسيتی در دانشگاه ها شکل جدی به خود گرفته است. به نظر می رسد حاکميت قصد اعمال محدوديت بيشتری بر دانشجويان را در عرصه دانشگاه ها دارد. به نظر شما آيا حاکميت طرح "انقلاب فرهنگی دوم" را در سر می پروراند و تا چه حد توان پياده سازی اين برنامه را دارد. فکر می کنيد سازماندهی مناسب دانشجوياندر تابستان برای واکنش به اين طرح در سال بعد چگونه می تواند باشد.
در مورد تفکيک جنسيتی در دانشگاه ها آنچه گفته می شود سخن و شعارهائی ست که بعد از سقوط نظام شاهی و برپائی نظام شيخی بارها گفته شد. شعار انقلاب فرهنگی اول اين بود که دانشگاه ها بايد اسلامی گردد و بعد از شکست اين شعار بارها در اين 32 سال شعارهائی از جمله تفکيک جنسيتي، حذف علوم انسانی غربي، همبستگی حوزه و دانشگاه و از اين قبيل حرفهای بی معنا و توخالی که ناشی از عدم آشنائی طراحان آن با دانشگاه و دانشجويان است داده شد. ما روزهای اولی که ستاد انقلاب فرهنگی تشکيل شد تا دانشگاه ها را اسلامی کند يک سوال داشتيم و آن اين بود که دانشگاه اسلامی از نظر شما چيست و چه راهکاری برای آن برنامه ريزی کرده ايد؟ کسی به اين سوال پاسخ نگفت و بعدها بارها اين پرسش در مقاطع گوناگون مطرح شد. باز هم بی پاسخ.
حال طراحان تفکيک جنسيتی بايد پاسخگو باشند که چگونه ميشود اين کار را کرد؟ تاکنون برنامه هائی را که در اين زمينه اجرا کردند چقدر موفقيت آميز بوده؟ نظام مطلقه ولائی اگر بتواند در خيابانها و شهرها اين عمل را انجام دهد، در دانشگاه ها هم می تواند. من به دانشجويان عزيزم اطمينان می دهم که اين انديشه بی معنا هم مانند ديگر تفکرات اين جماعت عملی نيست و حکومت چنان در تارهائی که دور خود تنيده گرفتار است که تلاش هايش جز گرفتاری بيشتر نخواهد بود. از دانشجويان می خواهم که اين سخنان را جدی نگيرند و بدانند اين برنامه هم مانند ديگر ذهنيات استبداديان تحقق نخواهد يافت.
� جناب آقای دکتر ملکي، با تشکر از وقتی که در اختيار وبسايت دانشجونيوز قرار داديد، با توجه به اينکه شما تجربيات ارزنده ای در سال های پيش و پس از انقلاب اسلامی در عرصه مبارزات مسالمت آميز عليه استبداد داشته ايد، توصيه حضرتعالی به دانشجويان و فعالين دانشجويی در مقطع کنونی چيست. چنانچه سخن خاصی با مخاطبان ما داريد، بفرماييد.
در پايان بار ديگر تکرار می کنم بايد مبارزات مسالمت آميز عليه استبداديان را باز تعريف کرد. اگر قرار است تا ابد ظالمان به ظلم خود ادامه دهند و مظلومان تحمل ظلم کنند، اصولا مبارزه ديگر بدون مفهوم است و بايد به جای «مبارزه» کلمه ی «تسليم» را جايگزين آن کرد.
عزيزانم! اين روزها مصادف با روز تولد مرديست که بسياری از ما آرزوی پيروی از روش و منش او در زندگی را داريم. ببينيم او (حسين (ع)) در مبارزه با ظالم بعد از گذار از مراحل مسالمت آميز چه کرد. ما هم چنان کنيم؛ يا تسليم شويم و ذلت را پذيرا باشيم يا فرياد کنيم «هيهات من الذله». بيش از 15 سال است که روش مسالمت آميز «رفراندوم» با شرايط ويژه ی آن پيشنهاد شده و من بارها تکرار کرده ام که در هر حال حاکميت بايد يک راه را انتخاب کند. بديهی است رفراندوم بايد شامل هر ايرانی که شناسنامه ايرانی دارد گردد و در شرايط آزاد برگزار گردد. خدا کند حاکميت راه بدون خشونت «همه پرسی» را انتخاب کند.
(1) من برای اينکه بار ديگر تاکيد کنم که از نظر من هيچ تفاوتی بين زندانيان دربند فارغ از عقيده، دسته، فکر و حزبشان وجود ندارد دوست دارم از گروهی از دانشجويان در بند و زندانيان سياسی-عقيدتی ياد کنم و نام آنها را ذکر کنم:
بهاره هدايت، مهديه گلرو، مجيد دري، مجيد توکلي، ميلاد اسدي، علی مليحي، علی اکبر عجمي، شبنم مددزاده، حامد روحی نژاد، محمد پورعبدالله، عماد بهاور، ارسلان ابدي، حسن اسدی زيد آبادي، حامد اميدي، مهدی خدايي، بابک داشاب، کيارش کامراني، احمد زيد آبادي، عبدالله مومني، پيمان عارف، نسرين ستوده، سيد محمد علی سيف زاده، حشمت الله طبرزدي، احسان عرفاتي، محمد داوري، کيوان صميمي، حامد يازرلو، جواد لاري، عليرضا رجائي، داود سليماني، مهدی و فاطمه کروبي، فرزاد مددزاده، مصطفی تاجزاده، ابوالفضل قدياني، ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد، عباس اسفندياري، جواد مظفر، نازيلا دشتي، عيسی سحرخيز، مريم مجد، بهنام ابراهيم زاده، کمال شريفي، حسين رونقی ملکي، معصومه دهقان، علی جمالي، انور خضري، کامران شيخي، سيد ابراهيم سيدي، محمد صديق کبودوند، شيرکو معارفي، زينب جلاليان و ده ها زندانی ديگر
18 تیر 1390
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر