نگارش : فعالان جنبش لغوِ کار مُزدی
قرنی است که دیکتاتوری ها سقوط می کنند، فقط در این راستا که با دیکتاتورهای درنده تر، تازه نفس تر و با قوام تر جایگزین گردند. آن ها که می روند ماشین قهر قدرت سرمایه اند و آن ها که مستقر می شوند باز هم دولت های هار و حمام خون سالار سرمایه داری هستند. سقوط ها و استقرارها در غالب موارد حاصل کودتای این و آن جنرال نیستند. زیر فشار جنبش ها، با نیروی خشم و قهر « توده » های میلیونی و چند ده میلیونی روی می دهند. « توده» ها بر خلاف آنچه خیلی ها می پندارند توده های فاقد هویت اجتماعی و شناسنامه طبقاتی نیستند، « طبقه متوسط» هم نمی باشند. کارگرانند، خیل عظیم بردگان مزدی سرمایه اند، چاشنی انفجارشان فقر، گرسنگی، بیماری، بی داروئی، بی آبی، تحقیر، نبود هیچ گونه آزادی و فقدان هر نوع حق و حقوق اولیه انسانی است. با زخم شلاق این محرومیت ها و جنایتها، سیل وار به خیابان ها می ریزند و طنز شوم تاریخ این است که در خیابان ها همه چیز را جار می زنند و تنها چیز یا چیزهائی که اصلاً و در هیچ کجا جار نمی زنند، همان دردها، رنج ها، بی حقوقی ها و بدبختی هائی است که آن ها را منفجر کرده است!! این طنز شوم به همین جا ختم نمی شود. توده وسیع کارگران عاصی وقتی که شعله می کشند، نه فقط هیچ کلامی از دردهای خود نمی گویند، نه فقط کل خواسته های خود را بر طاق نسیان می کوبند، که سر از پا نشناخته دوستدار حاکمان تازه نفس همان نظامی می گردند که هستی اجتماعی آن ها را به آتش کشیده است و به ورطه انفجار رانده است!! این توده های کارگر از فشار سهمگین استثمار خود یا پدر و مادر و طبقه خود به طغیان افتاده اند اما این طغیان را با « یا حسین، میرحسین» و «الله اکبر» ناله می کنند!!! مهمیز مرگ گرسنگی و فقر و نداشتن آزادی آن ها را به خیابان کشانده است اما در موج خیزش خیابانی خود همه چیز را به جا به جائی دیکتاتورها حلق آویز می سازند!! سرمایه داری است که هست و نیست آنان را خاکستر کرده است، اما به محض اینکه ققنوس وار از درون این خاکستر بر می خیرند، با ولع و عشق هر چه سرشارتر، تمامی قدرت پرواز خویش را یکراست به اختاپوسی ترین ارتش سرمایه جهانی، به « ناتو» اهداء می کنند و آستانبوس شیدای دژخیم ترین قطب های قدرت سرمایه می گردند!! در گذشته های دورتر درمان زخم های کشنده خود را در بستن دخیل به امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی می جستند و کاربرد توان پیکار طبقه خود را در رکابداری سوارکاران اتوپی پرداز سرخپوش خلق نشانه می رفتند. سرنوشت چند نسل بردگان مزدی سرمایه در جهان، در طول این یک قرن چنین بوده است و این بارزترین خصیصه جنبش کارگری جهانی در لحظه لحظه 9 دهه اخیر تاریخ است. نماز نهادن به قبله قدرت سوسیال دموکراسی، شمشیر کشیدن در معیت امپریالیسم ستیزی خلقی، دفن شدن در گورستان سیاه اتحادیه گرائی و سندیکالیسم، آویختن به کمونیسم اردوگاهی، به صف شدن در پشت هر جار و جنجال اصلاح طلبی، سجده بر محراب گند و خون مذهب، آتش بیاری معرکه فاشیسم و جانبازی دهها میلیونی در رکاب ارتجاع فاشیستی دینی و در یک کلام به کارگیری توان اجتماعی خود علیه خود، خطوط درشت کارنامه تاریکی است که در طول این 9 دهه بر این جنبش تحمیل گردیده است!!! ا طبقه ما در تمامی این فاصله طولانی تاریخی علیه شدت استثمار،علیه طوفان بی حقوقی ها، گرسنگی و رنج های خود شوریده است، اما حاصل همه قیام هایش تحکیم پایه های قدرت سرمایه و بخشیدن قوام بیشتر به ریشه های واقعی دردها و مصائب خویش شده است. این سیاهترین فاجعه ای است که تاریخ زندگانی انسان عصر را در خود بلعیده است. تمامی انقلابات دهه سوم قرن بیستم تا امروز بار این ماجرای شوم، بار گمراهه پوئی و برهوت پیمائی جنبش کارگری را بر گرده خود سنگین داشته است. از انقلاب چین و ممالک اروپای شرقی و کره و ویتنام و کوبا تا آنچه در ایران و اسپانیا، امریکای لاتین و افریقا و آسیا و هر کجای جهان رخ داده است بدون حتی یک استثناء چنین گردیده است. در همه این رخدادها یا به اصطلاح انقلاب ها، طبقه کارگر اگر هم کل قوای جنگ و شورش و قیام را تشکیل نمی داده است، بدون شک نیروی بسیار تعیین کننده و مهمی بوده است. اما همه جا شکست خورده است، بدون اینکه از شکست های خود درسی بیاموزد. بدون اینکه شکست هایش را مصالح شعور جنگ های بعدی سازد. آنچه امروز در لیبی، دیروز در مصر و پیش تر در تونس و فردا در سوریه رخ داده و روی خواهد داد، همگی از همین سنخ و مشمول همین حکمند. نتیجه قیام کارگران تونس در رفتن « بن علی» و بازسازی ماشین دولتی بورژوازی خلاصه شد. هیچ سخنی از هیچ بهبودی در شرائط کار و استثمار یا وضع دارو و درمان و آزادی های اجتماعی قیام کنندگان در هیچ کجا انعکاس نیافته است. در مصر جنرال های مسلح بر زمین و آسمان زندگی توده های کارگر حکم می رانند. وضعیت کار و معیشت و امکانات اجتماعی و حقوق اولیه انسانی 60 میلیون نفوس کارگری جامعه بسیار وخیم تر از پیش گشته است. فقر و گرسنگی و بی داروئی و فلاکت، سهمگین تر از سابق بر گرده کارگران شلاق می زند و سناریوی مضحک قفس نشینی مبارک تنها چیزی است که قیام توده های کارگر را با آن به تمسخر می گیرند. در لیبی « ناتو» است که زمام قیام را در دست دارد و بورژوازی متکی به ناتو است که قرار است نظم اقتصادی و قدرت سیاسی سرمایه داری را بازسازی کند. در اینجا آینده توده های کارگر از هر دو کشور بالا و شاید از بسیاری جاهای دیگر تاریک تر و هول انگیزتر است. کارگران لیبی باید از امروز کل هزینه بازسازی اقتصاد سرمایه داری را پرداخت کنند. باید هزینه بازپردازی و سازماندهی و تجهیز و تسلیح یکی از ارتش های هار سرمایه در شمال افریقا را بر دوش گیرند. باید تمامی مخارج بازسازی نیروی پلیس و سایر قوای انتظامی را متقبل گردند. باید هزینه های ترمیم و توسعه بوروکراسی تو در توی دولتی سرمایه را بپردازند. توده های کارگر لیبی باید از همین لحظه حاضر بار همه این مخارج را بر دوش کشند زیرا که همه این ها قرار است الگوی جدید غربی احراز کنند. کارگران باید همزمان با تحمل بار همه این ها، عظیم ترین نرخ اضافه ارزش ها و مطلوب ترین نرخ سودها را برای سرمایه های خارجی و داخلی تضمین نمایند. سرمایه جهانی بر روی اضافه ارزش هائی که « انقلاب لیبی» نصیبش خواهد ساخت، حساب های سهمگین باز کرده است و دائره محاسبات بورژوازی فاتح انقلاب از شرکای بین المللی آن ها اصلاً کمتر نیست. تمامی آنچه اینجا گفتیم فقط بخشی از بار مصیبت هائی است که کارگران لیبی باید در سال های آتی بر دوش کشند. هزینه های اقتصادی و اجتماعی و انسانی تحمل فجیع ترین جنگ های احتمالی میان باندهای قدرت بورژوازی در کشور، مخارج نجومی حضور مستمر نیروهای ناتو در آن دیار، هزینه های سهمگین و افسانه ای تبدیل لیبی به پایگاه قدرت میلیتاریستی قطب غربی سرمایه در شمال افریقا، همه و همه در صورتحساب بدهکاری توده های کارگر لیبی ثبت است. در مصر و تونس از پیش ارتش و پلیس و سازمان های اطلاعاتی آموزش دیده پنتاگون و سیا و باب طبع بورژوازی امریکا و متحدانش وجود داشت. در اینجا باید همه اینها مطابق الگوی خاص آن ها با اضافه ارزشی که طبقه کارگر تولید می کند بازآموزی و توانبخشی گردد. تصور اینکه نسل حاضر و نسل های آتی طبقه کارگر باید با کدام تاخت کار کنند و در چه ابعادی استثمار شوند تا از عهده پرداخت کل این هزینه ها بر آیند کاری بسیار دشوار است. یک چیز روشن است. جهنم گند و خونی که در سالهای آتی، توده های کارگر لیبی را در خود خواهد سوزاند، از جهنم وحشت و دهشت سرمایه داری دوران قذافی کمتر سوزان و مشتعل نخواهد بود. سرنوشت خیزش ها، سرنگون سازی ها، تغییر دولت ها و زندگی شورش کنندگان در شمال افریقا و خاورمیانه این است. تکرار بدون هیچ تغییر سرگذشتی که قریب یک قرن بر سر کارگران دنیا رفته است. همه جا توده های کارگرند که بر می خیزند. سونامی استثمار سرمایه است که آن ها را به خیابان ها می ریزد. زلزله گرسنگی، دیکتاتوری، فقر، قحطی، بی داروئی، خفقان و تبعیضات جنسی سرمایه است که آن ها را از جای می کند و سیلاب وار در سطح شهرها روان می سازد، اما آتشفشان سرکش قیام هایشان فقط چند گام آن سوتر، در عمق نسخه پیچی ها، راه حل آفرینی ها و راهبردهای این یا آن بخش بورژوازی، این یا آن رویکرد رفرمیستی یخ می بندد، بر اساس آنچه خواست سرمایه و مقتضای ماندن سرمایه داری است قالب می گیرد. قبض روح می شود، هیچ و پوچ می گردد، لباس ضد خود می پوشد. ساز و کار دموکراسی ناتو، صندوق جهانی پول و کاخ سفید می شود،، اردوی تهاجم فاشیسم دینی می گردد و در همه حال ساروج برج قدرت سرمایه و طناب دار زندگی توده های کارگر می گردد. شماری از دولت های فرسوده بورژوازی سقوط می کنند و دولت های تازه نفس تر و نیرومندتر سرمایه جای آن ها را پر می سازند. بار بحرانهای ذاتی و کوبنده سرمایه داری که کارگران را به قیام سوق داده است با تمامی توحش بر سر معیشت مفلوک روز آن ها خراب می شود. قیام ها به جای آنکه قاتق نانی گردند، قاتل جان می شوند و این سناریو تکرار و تکرار و باز هم تکرار می گردد. رفتن « شاه» ها، « پینوشه» ها، « بن علی» ها، « مبارک» ها، « قذافی» ها و احتمالاً « بشار اسد » ها و «جمهوری اسلامی» ها جشن گرفته می شوند – که باید هم جشن گرفته شوند - اما این جشن ها فقط تریاق تحمل فاجعه بارترین عزاداری های بعدی می گردند، زیرا که نظام بردگی مزدی، سرچشمه واقعی و اصلی سیه روزی ها، محکم و محکم تر بر سر جای خود باقی مانده است. جنبش کارگری دهه های متمادی است که اسیر این وضع است. « کمونیست» های قرن بیستم نیز کارشان این بوده است و اکنون این است که زمین و زمان را از نعت، ستایش و بزرگداشت آنچه کارگران کرده و می کنند، مالامال سازند. صفحات جراید خود را به توصیف شکوه « خیزش اژدهای بزرگ» اختصاص دهند. از رستاخیز عظیم « توده ها» سخن رانند. تاریخ فتوحات طبقه کارگر را بنویسند، دستاوردهای عظیم خیزش ها را تنظیم و تعظیم کنند و با همین کارها و فقط همین کارها، کمونیست بودن خود را به اثبات رسانند و مدال افتخار رهبری پرولتاریا بر سینه بیاویزند. حاصل تاریخی این روند چه خواهد بود؟ پاسخ آن به قدری ساده است که نیازمند هیچ توضیحی نیست. آنچه امروز در نقطه، نقطه دنیا بر سر زندگی توده های کارگر می رود بلیغ ترین، واقعی ترین و ملموس ترین جوابی است که در مقابل این پرسش قرار دارد. کوه فلاکت و فقر و گرسنگی که بر سر کارگران آسیا، افریقا و امریکای لاتین خراب شده است و استهلاک دقیقه به دقیقه زندگی کارگران اروپا و امریکای شمالی و استرالیا پاسخی چنان رسا به این سؤال است که پیش کشیدن هر گفتگوئی را زائد می سازد. به همین دلیل باید به سراغ سؤال دیگری رفت. پرسشی که قفل واقعی زندگی بشر عصر، قفل آهنین تاریخ است و پاسخ درست آن نیز کلید سرنوشت انسان، کلید واقعی تاریخ خواهد بود. پرسش این است که چه باید کرد؟ کارگران دنیا چگونه از ورطه این دور تسلسل فرساینده، کاهنده و رقت بار رها خواهند شد؟ چه شکلی و از کدام طریق طوق آلت فعل بورژوازی بودن را از گردن خود وا خواهند کرد؟ موج انفجارها و طغیان ها در چه شرائطی پویه واقعی پیکار طبقاتی، نیروی سلسله جنبان سرنگونی دولت سرمایه و ساز و کار برچیدن بساط بردگی مزدی خواهد شد؟ شب دیجور شکست ها با تفسیرسیاه پیروزی ها، کی به سر خواهد آمد و صبح خیزش های استوار خوش فرجام چه وقت طلوع خواهد کرد؟ این سخت ترین سؤال تاریخ است و پاسخ واقعی آن میعاد تلاقی تصادم آمیز همه رویکردهای درون و بیرون جنبش کارگری از راست ترین تا چپ ترین آن هاست. پاسخ خیلی ها به این پرسش بسیار ساده است. باید « حزب» ی باشد تا توده های کارگر به آن بیاویزند. در پشت سر آن به صف شوند، مطابق دستوراتش عمل کنند، اوامر سکاندارانش را ارج نهند. بر پایه همین اوامر قیام کنند. سمت و سوی شورش کارگران توسط نخبگان حزب نشین تعیین گردد. هدف قیام جایگزینی دولت روز توسط ماشین قدرت حزبی باشد. اینان می گویند اگر چنین شود، اگر چنین حزبی پدید آید و اگر توده وسیع کارگران گوش به فرمان چنین حزبی گردند، کوه مشکلات فعلی فرو می ریزد، همه چیز درست می شود، حزب نقش ستاره راهنما و ستاد فرماندهی خیزش ها را ایفاء می کند و جنبش ها بسیار صحیح و سالم به سرمنزل مقصود واصل می گردند. پاسخ حزب نشینان این است. پاسخی که شکست آمیزی و سرمایه مداری آن، بی نیاز از استدلال است. تاریخ قرن بیستم تاریخ تاخت و تاز همین جواب است. سوسیال دموکراسی، کمونیسم بورژوائی و امپریالیسم ستیزی خلقی جارچیان آن بوده اند. موقعیت فاجعه بار کنونی طبقه کارگر جهانی به همان اندازه که محصول یکه تازی سفاکانه سرمایه داری است، حاصل نسخه پیچی ها و راه حل پردازی های حامیان این پاسخ نیز هست. اینان بودند که جنبش کارگری را از درون فرسودند، توده های کارگر را درس حلق آویزی به نیروهای ماوراء خود دادند، آنها را از مشق دخالتگری آگاه در پیشبرد پروسه پیکار خود منع کردند، به بردگان مزدی سرمایه گفتند که فقط مشتی تردیونیونیستند و از فهم سیاست و تعیین سرنوشت مبارزه طبقاتی خود عاجز هستند. به کارگران دنیا سیره و خلق و خو و سنت سیاست پذیری آموختند، آگاهی را معجزه مغز نخبگان بورژوازی خواندند و پیروزی هر گام جنبش کارگری را در گرو رجوع به صدرنشینان حزبی اعلام کردند، برای پیشقراوان آگاه کارگر، برای مارکس ها، تبار خونی و ژن طبقاتی بورژوازی کشف کردند و در یک کلام به توده های کارگر درس هیچ بودن، پوچ بودن، بی مقداری و احتیاج به زعامت نخبگان مافوق یاد دادند. سرمایه از زمین و آسمان بر بردگان مزدی دنیاسیلاب مسخ، توهم و خودبیگانگی فرو می بارید و حزب نشینان برای این مسخ پردازی، خودبیگانه سازی و توهم سالاری شناسنامه کمونیستی جعل کردند. تکلیف این پاسخ بسیار روشن است. پاسخ نیست. شریک جرم بورژوازی در تار و مار کردن صف ضد کار مزدی کارگران و شکست های صد ساله مبارزات آن هاست. به پاسخ اصلی بپردازیم. پاسخی که « سهل و ممتنع» است. در لفظ ساده و در دنیای واقعیت ها، دشوارترین رویداد تاریخ زندگی بشر است. گفتنش ساده است زیرا در « سازماندهی شورائی سراسری جنبش توده های کارگر علیه سرمایه» قابل فرمولبندی است، اما در عالم واقع دشوارترین ها است، زیرا کلید قفل روز تاریخ همین جا، سازمانیابی آگاه، افق دار و ضد کار مزدی همین جنبش است. با همه این ها، شرائط روز دنیا برای انجام این کار، با مساعدت های مهمی همراه است. حالت انفجاری بحران خیزی ذاتی سرمایه داری، گریزناپذیری انفجار خشم و عصیان توده های کارگر و سترونی بی علاج راهبردهای رفرمیستی، سه عامل مهم مساعدتگر برای جنبش کارگری جهانی در روی نمودن به کار گشودن این قفل آهنین تاریخ است. سرکشی، کوبندگی و سرعت بازگشت امواج بحران ها در سطحی است که به کارگیری تمامی اهرم های کهنه و مدرن مهار نزول نرخ سودها وعظیم ترین و بی انقطاع ترین تهاجمات دولت ها به بهای نیروی کار و دار و ندار معیشتی توده کارگر، هیچ مرهم التیامی برای هیچ فاصله زمانی کوتاهی بر زخم های کاری سرمایه جهانی نمی گذارد. سرمایه داری به لحاظ در هم تنیدگی، شدت و پیچیدگی تناقضات ذاتی خود، در بدترین و آسیب پذیرترین و محتضرترین فاز هستی خود گرفتار است. اگر پا برجاست به این دلیل نیست که در چالش احتضار خود تواناست. دلیل واقعی بقای آن فقط یک چیز است. بنا نبوده و نیست که زیر مهمیز طغیان بحران های درونی خود بمیرد، ناقوس مرگ سرمایه داری را فقط انقلاب لغو کار مزدی جنبش آگاه سوسیالیستی و ضد سرمایه داری طبقه کارگر به صدا در می آورد. جنبشی که از دهه ها پیش تا حال با تریاک رفرمیسم راست سندیکالیستی و همتای چپ حزب سالارش به خواب رفته است و با خواب خود سرمایه داری را مجال ماندن داده است. تا آنجا که به توفان تناقضات ذاتی و حدت، شدت و وسعت بحران زائی سرمایه مربوط می شود شرائط حاضر بدون شک آسیب پذیرترین فاز حیات این نظام است. این یک باور ایدئولوژیک یا حرف ویژه کمونیست ها نیست. حقیقتی است که هر کارگر آگاه می تواند آن را از دل دنیاها وارونه بافی های روز نمایندگان فکری، دولتمردان و دانشوران اقتصاد خوانده سرمایه داری جهانی، تشخیص دهد و بیرون آرد. از موقعیت انفجاری بحران خیزی سرمایه داری که بگذریم، توده های کارگر نیز همه جا در حال انفجار و طغیان علیه شدت استثمار و علیه همه اشکال سیه روزی منبعث از موجودیت سرمایه داری هستند. جنبش کارگری اگر از منظر آگاهی، سازمان یافتگی ضد سرمایه داری و احراز افق لغو کار مزدی، فرومانده ترین حالت را دارد، به لحاظ بروز خشم و قهر و اعتراض در یکی از انفجاری ترین موقعیت های تاریخی خود سیر می کند. کارگران به ویژه نسل های جوان تر طبقه کارگر در پنج قاره گیتی، در حال شورش، اعتصاب و تظاهرات خیابانی هستند. سومین ویژگی وضعیت موجود، فرسودگی، سترونی و احتضارآمیزی همه راهبردهای رفرمیستی است. راهبردهائی که از دیرباز تا امروز جنبش کارگری بین المللی را در محاق خود به استیصال و فروماندگی می رانده است. این یکی از تعیین کننده ترین و بارزترین مؤلفه های شرائط حاضر است. برای درک درجه پوسیدگی و انحطاط این راهبردها کافی است فقط به این نکته خوب دقت کنیم. سوسیال دموکراسی و رفرمیسم اتحادیه ای به عنوان راه حلهای پیوسته رفرمیستی و سرمایه مدار در نیمه دوم قرن نوزدهم از این ظرفیت برخوردار بودند که در غیاب یک قطب نیرومند کمونیسم لغو کار مزدی، جنبش کارگری اروپا را برای سالیان دراز و تا همین امروز به دار خود آویزان سازند. و حتی عروج و بالندگی قطب مذکور را به چالش کشند و از نطفه بندی باز دارند. ائتلاف کمونیسم بورژوائی اردوگاه و ناسیونال چپ یا ضد امپریالیسم خلقی نیز به ویژه در سه قاره آسیا، افریقا و امریکای لاتین اگر نه با توش و توان و دیرپائی اولی اما برای مدت مدیدی همین نقش را ایفاء کرد. راهبردهای رفرمیستی در گذشته چنین ظرفیتی داشتند اما رفرمیسم روز سخت مستأصل و مفلوج است. دوره حاضر نه روزگار میدان داری سندیکالیسم که زمان ورشکستگی اتحادیه ها و فرار وسیع کارگران از سندیکاهاست. سوسیال دموکراسی دهه هاست که اسیر استهلاک است و هر روز بیش از روز پیش آماج انزجار و نارضائی توده های کارگر قرار می گیرد.ناسیونالیسم چپ و ضد امپریالیسم خلقی و جنبش های مشابه دیری است فرسوده اند و برای رفتن به بایگانی تاریخ در صف انتظار نشسته اند. بدیل پردازی های رفرمیستی روز خواه در هیأت چپ و خواه راست قادر به وسوسه کارگران حتی برای مدت های کوتاه نیستند، جار و جنجال های اصلاح طلبی و گذار دموکراسی یا حتی جنبش ضد جهانی شدن و سرمایه ستیزی رفرمیستی همگی به چراغ دم طوفان می مانند و شعله ور نشده خاموش می گردند. سترونی و فرسودگی رفرمیسم ریشه در انحطاط مهارناپذیر سرمایه داری دارد. برای اینکه رفرمیسم ببالد و ابراز حیات کند و نیرو گیرد باید سرمایه داری گنجایش این یا آن رفرم به نفع کارگران را داشته باشد. نظام بردگی مزدی دهه های طولانی است که این گنجایش را برای همیشه از دست داده است. رفرم روز سرمایه داری هجوم سهمگین مرگبار به قوت لایموت توده های کارگر و سلاخی بی انقطاع بهای نیروی کار آنان است. در این رفرم هیچ جائی برای نشو و نما و یکه تازی رفرمیسم کارگری وجود ندارد. وضعیت روز دنیا و کارزار جاری میان طبقه کارگر و نظام سرمایه داری در کنار تمامی مشخصات اساسی و مهمی که داراست، ویژگی های بالا را نیز با خود حمل می کند. این وضع در همه تار و پود خود آبستن حوادث گوناگون است. سرمایه داری زیر فشار طغیان بحران ها، اسیر جراحات مرگ است و جنون آمیز به بند بند هستی طبقه کارگر یورش می برد. کارگران در مقابل این تهاجمات دست به عصیان می زنند و سیل آسا به خیابان ها می ریزند. راهبردهای رفرمیستی معضل بورژوازی را حل نمی کند و قادر به چالش طغیان ها نیستند. توده های کارگر نیز فاقد هر میزان صف آرائی آگاه و سازمان یافته ضد کار مزدی هستند. وضعیت روز با حمل این مؤلفه ها به هیچ وجه قابل دوام نیست. از درون این وضعیت همه چیز ممکن است بیرون آید. سرمایه داری می تواند راه چالش بحران ها را در راه اندازی فاجعه بارترین جنگ ها جستجو کند. می تواند با سازماندهی تعرضات سهمگین تر و کوبنده تر به زندگی کارگران فشار بحران ها و سرکشی بی مهار تناقضات درونی خود را تخفیف دهد. می تواند هر روز با راهبردآفرینی های رفرمیستی نوین برای ماندگاری خود زمان بخرد. اینها راههائی است که پیش پای سرمایه است. برای توده های کارگر دنیا دو راه بیشتر وجود ندارد. راه نابودی گام به گام و خاکستر شدن در آتش شعله ور تهاجمات بی امان سرمایه داری، راهی که در طول دهه های اخیر پیموده است و هم اینک می پیماید. راه دوم راه سازماندهی افق دار، آگاه، شورائی، سراسری و جهانی جنبش ضد کار مزدی است. در دل این وضعیت طیف نیروهای رفرمیسم راست و چپ، آینده چندانی ندارند. اگر آینده ای هست از آن رویکرد لغو کار مزدی است. این رویکرد در لحظه حاضر از موجودیت متعین سازمان یافته ای برخوردار نیست، فعالینش معدودند، توان دخالتگری و تأثیرگذاری اش بسیار اندک است، در سنت کار سیاسی و جنبشی خود نوپاست. افرادش تا پالایش خویش از سنن، افکار، راهبردها و راهکارهای سخت جان رفرمیسم چپ، راه دور و درازی در پیش دارند. از زمین و آسمان آماج تعرض سرمایه و همه اشکال رفرمیسم است. به دنبال یک قرن یکه تازی و میدان داری کمونیسم بورژوائی و رویکردهای مختلف رفرمیستی، برای کارگران کمی غریب و تازه آشناست. رویکرد ضد کار مزدی با همه این معضلات فرساینده دست به گریبان است، اما سیر رخدادهای تاریخی تا حدود زیادی با آن یار است. همه راهبردها در بن بستند و این راهبردی است که کلید شکستن بن بست هاست. جنبش لغو کار مزدی میراث دار راستین آموزش های مارکسی مبارزه طبقاتی است و این آموزش ها سلاح بسیار نیرومندی است که در جنگ روز خویش بر دوش دارد. نکته اساسی آن است که این بن بست شکنی، این رفرمیسم گریزی، سرمایه ستیزی و افق مداری شفاف مارکسی و سوسیالیستی باید در دل رخدادهای روز جای باز کند، کالبد زنده جنبشی احراز نماید، دورنمای روشن پیکار شود، راهکار روز مبارزه گردد. باید موقعیت یک جنبش واقعی نیرومند را کسب کند. از میان توده های کارگری که در چهارگوشه دنیا علیه شدت استثمار و مصائب سرمایه داری می شورند، از میان جوانانی که مانیفست شورش ها را می نویسند و منتشر می سازند، از میان خیل کثیر شورشیان کشورها، بیشترین و کثیرترین آن ها برای تحقق هر بند مطالبات و انتظارات خود سوای روی نهادن به جنبش لغو کار مزدی راه واقعی دیگری ندارند. باید این موقعیت را درک کرد و قانون شنا در دل این دریای طوفانی را آموخت. باید مطالبات اساسی روز جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر را مطالبات همه شورش ها و خیزش های کارگری دنیا ساخت. باید از هر طریق ممکن در دل این خیزش ها فریاد زد که معضل توده های کارگر رفتن بن علی ها، مبارک ها، سیدعلی ها، قذافی ها، اسدها، صالح ها و آل خلیفه ها نیست. مشکل با سقوط و استقرار دولت ها نیز لزوماً هیچ خراشی بر نمی دارد. باید به جای زنده بادها و مرده بادها، به جای سرنگون بادها و برقرارها، حصول یک زندگی انسانی آزاد، مرفه، برابر و بی نیاز را محتوای پیکار کرد. باید برای تحقق این انتظارات جنگید. خواستار اختصاص کل محصول اجتماعی کار و تولید موجود به معیشت و رفاه و تعالی جسمی و فکری آحاد انسان ها شد. باید خواستار نابودی هر نوع دولت بالای سر شهروندان گردید. باید برنامه ریزی شورائی سوسیالیستی کار و تولید را در پیش روی شورش ها قرار داد. باید با همه قوا دست به کار سازماندهی جنبشی شد که عهده دار پیشبرد همه این میدان داری ها و صف آرائی ها باشد. چکیده سخن ما خطاب به همه کارگران، همه توده های همزنجیر طبقه خویش در دنیا این است: بیائید شورائی، سراسری و ضد سرمایه داری حول مطالبات متضمن یک زندگی آزاد، مرفه و بی نیاز انسانی، متحد و متشکل گردیم. بیائید سازمانیابی آهنین شورائی خویش را سلاح اعمال قدرت طبقاتی خود علیه سرمایه کنیم، بیائید در هر کجا که هستیم، در کارخانه ها، مدارس، دانشگاهها، محله ها و همه مراکز کار و زیست، شورائی دست در دست هم نهیم، شوراها را در وسعت کشورها به هم پیوند زنیم و سراسری کنیم. از درون این شوراهای سراسری سنگ بنای انترناسیونال کارگری سوسیالیستی ضد کارمزدی را استوار سازیم. بیائید بساط آویختن به احزاب بالای سر، دخیل بستن به رفرمیسم اتحادیه ای و آویختن به همه راهبردهای رفرمیستی شکست آمیز بورژوائی را برای همیشه برچینیم و به دور اندازیم.. بیائید شوراهای ضد سرمایه داری را با دستان توانای کارگری خود تأسیس کنیم، این شوراها را ظرف مبارزه روز، ارتقاء دانش، شناخت و آگاهی مارکسی و طبقاتی خویش نمائیم. در این شوراها با سلاح دورنمای شفاف عینی و عاجل الغاء کار مزدی در مقابل نظام سرمایه داری صف بندیم. با قدرت شوراها و سر آگاه و بیدار طبقاتی، هر دولت سرمایه داری را سرنگون سازیم و دست به کار برپائی جهانی نو، جهان سوسیالیسم لغو کار مزدی گردیم. بیائید محتوای همه تماس ها، ارتباطات و گفتگوهای خود را در کارخانه، مدرسه، دانشگاه، خیابان، محله و شبکه های مختلف اینترنتی، سازمانیابی چنین جنبشی با چنین افقی و چنین راهکارهائی قرار دهیم. بیائید عهد بندیم که فعالین آگاه و بیدار و دخالتگر و خلاق و چاره پرداز این جنبش باشیم. آگست 2011 تکثیراز جهانگیر محبی |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر