تاًملی بر اندیشه های فلسفی سیاسی پرفسور سید حسین نصر ، از منظر جامعه شناسی سیاسی .
کاظم رنجبر
کلمه فلسفه از دو کلمه یونانی ( φιλοσοφία,) فیلوسوفیا یعنی به معنی دوست داران ، یا عاشقان عقلانیت ، تشکیل شده است. به عبارت دیگر ، فیلسوف کسی است ، که قدرت درک عقلی منطق و راه و روش زندگی او منجمله راه و روش تحصیلات علمی او است .
اولین روحانی جهان اولین شیادی بود که به اولین ابله رسید . از ولتر ، یکی از معروفترین فیلسوف عصر روشنگری اروپا .تولد 1694- مرگ 1778
مقاله ایکه خوانندگان در پیش چشم خود دارند ، مقاله ایست نسبتأ طولانی ، در رابطه با اندیشه ای فلسفی پرو فسور سید حسین نصر ، معروف به فیلسوف اسلامی معاصر بر خاسته از جامعه شیعه ایران ، که حداقل در طول 40 سال گذشته ، چه در ایران و چه در خارج از ایران ، بنام :«روشنفکران اسلامی » ، وارد دنیای فلسفه ، علم و سیاست شدند. دست آورد این« روشنفکران و فیلسوفان ، و جامع شناسان اسلامی » حداقل برای ما ایرانیان ، که از سال 1357 ، زیر نظام : اسلام ناب محمدی خمینی زندگی می کنند ، روشن و آشکار است. لذا لازم و ضروری است که به خوانندگان قبلأ یاد آور شود ، این مقاله نسبتاً طولانی ، برای شناخت اندیشه های فلسفی سیاسی و علمی آقای پرفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی است ، لذا اگر خوانندگان به این نوع مقالات ننسبتاً طولانی و سنگین عادت ندارد ، خوب است که از خواندن آن خود داری بکنند. این مقاله نه شعار است ، نه برنامه سیاسی حزبی است. بلکه تحلیلی است از اندیشه های « روشنفکران و فیلسوفان و پروفسور های گوناگون امروز جهان اسلام ، که می خواهند ، علم را با دین ، عقل و منطق را با باور های خرافی مخلوط کرده ، باکلمات اغلب مبهم و درعین حال بی محتوی از منظر عقلی و علمی ، به خوانندگان خود القاء کنند. قبل از هر چیز نگاهی ولو مختصر به زنگی نامه آقای پرفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی نظر می اندازیم .
سیدحسین نصر سال ۱۳۱۲در تهران به دنیا آمد. پدرش، سید ولیالله، همانند پدر بزرگش پزشک دربار بود و اهل کاشان.
او از جانب مادر نواده شیخ فضل الله نوری است. نصر تحصیلات ابتدایی را در مدرسهای نزدیک خانه خود در خیابان جمهوری گذرانید. در همان کودکی شروع به آموختن زبان فرانسه کرد و علوم اسلامی را نزد پدر خود میآموخت. سپس به دبیرستان فیروز بهرام جهت ادامه تحصیل رفت.
در دوازده سالگی به آمریکا فرستاده شد. او در مدرسه شبانه روزی پدی در نیوجرسی ثبت نام کرد. در سال ۱۹۵۰ رتبه ممتاز اول مدرسه خود را به دست آورد. در چهار سال تحصیلات این مدرسه، نصر زبان انگلیسی، علوم، تاریخ آمریکا، فرهنگ غربی و تعالیم مسیحی را آموخت.
نصر برای ادامه تحصیلات دانشگاهی انستیتوی تکنولوژی ماساچوست را برگزید. در همان زمان بورس تحصیلی به او تعلق گرفت و او نخستین دانشجوی ایرانی بود که در مقطع لیسانس در آن موسسه به تحصیل پرداخت. او رشته فیزیک را برای ادامه تحصیل برگزید.
نصر در MIT تحت تأثیر فیلسوف بزرگ فریتهوف شوان قرار گرفت و بالاخره توانست با کارنامهای درخشان فارغ التحصیل شود. تحصیلات تکمیلی خود را سپس در دانشگاه هاروارد آغاز کرد و پس از دریافت کارشناسی ارشد در رشته ژئوفیزیک دو سال بعد در سال ۱۹۵۸در رشته تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی با درجه دکتری فارغ التحصیل شد.
نصر بعد از فراغت از تحصیل به ایران آمد وریاست دانشگاه صنعتی شریف را عهده دار شد.نصر در زمینه عرفان و فلسفه اسلامی دستی چیره دارد و مباحث وی با استاد شهید مرتضی مطهری شهید و علامه رفیعی قزوینی بازتابهای مثبت و فراوانی داشت.
دکتر نصر از همکاران اصلی هانری کربن در تهیه کتاب «تاریخ فلسفه اسلامی» بودهاست و از شاگردان وی میتوان به دکتر غلامعلی حداد عادل و ویلیام چیتیک اشاره کرد.
وی مدتی نزد علامه طباطبایی به تلمذ پرداخت و بسیار تحت تأثیر علامه قرار گرفت و کتاب «شیعه در اسلام» آن زنده یاد را به انگلیسی باز گرداند.
مروری کوتاه بر اندیشه های فلسفی-دینی و علمی ، پرفسور سید حسین نصر به استناد بر نوشته های ایشان.
پرفسور نصر در یکی از آثار خود : با عنوان دین و نظم طبیعت ،که اصل کتاب در زبان انگلیسی با عنوان : Religion and the order of naturec -
در سال 1385، توسط آقای انشا الله رحمتی ترجمه شده و توسط شرکت :نشر نی در تهران در 520 صفحه چاپ و منتشر شده است و در سال 13886 نیز تجدید چاپ گشته است ، در صفحه 366 در رابطه با :نظم طبیعت از منظر قران ، چنین نوشته است: بنا بر نص قران ، همهً آفریده ها در واقع در نماز های انسان شریک اند و خداوند را ستایش می کنند، زیرا در قران می فرماید :«یسبح له السموات و الارض و ما فیهن و ان من شی الا یسبح بحمده (سوره اسراء آیه 44 ) « آسمان های هفت گانه وزمین و هرکس که در آنها ست اورا تسبیح می گویند، و هیچ چیز نیست ، مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او می گوید. پرفسور نصر اضافه می کند و می نویسد :این بدان معنا است که نمازهای انسان که در واقع مراسم ستایش خداوند است ، ونیز اعمال عبادی دیگر ، که غایت نهائی آن ها ذکر خداوند است ، بخش هائی از هم سرائی ستایش خداوند توسط همهً خلقت و نوعی ملودی در هماهنگی «نداها» برای تسبیح خداوند است ؛ تسبیحی که در ژرف ترین سطح همان گوهر همهً مجودات است. اولیا به هر طرف که رو کنند صدای ذکر طبیعت را می شنود.همانطوری که شاعر صوفی ترک :یونس امره،در یکی از مشهور ترین اشعار زبان ترکی در باره واقعیت بهشتی ، که طبیعت بکر همچنان انعکاس و جلوه آن است سروده است :رود ها در بهشت با ذکر الله ، الله ، جاری می شوندو هر بلبل مشتاق ، می سراید الله ، الله ، (ماخذ :از کتاب دین و طبیعت ، صفحه 366)
پروفسور و فیلسوف اسلامی ، آقای دکتر نصر در کتاب دیگر خود ، با عنوان :علم و تمدن در اسلام ، که اصل کتاب در زبان انگلیسی، با عنوان :Science and Civilisation in Islam – که این کتاب توسط احمد آرام ترجمه شده و شرکت :انتشارات علمی و فرهنگی چاپ نخست آنرا در سال 1351، در زمانیکه پرفسور و فیلسوف اسلامی ، « رئیس دانشگاه صنعتی آریا مهر » بودند ، چاپ و منشر شده بود ، در مقد مه چاپ 1384- در عصر جمهوری اسلامی ( که احتمالأدر چاپ اول نیز این نقد وجود داشته است ) –به نقد :جورجیودی سانتیلانا ،( Giorgio de Santillana -Professeur d’histoire et philosophie des sciences à Massachusette institue of technologie ) عضو هیت علمی انستیتو تکنولوژی ماساچوست ، به تاریخ 6 نوامیر 1966 را مشاهده می کنیم :
.«...» انحطاط علم در داخل یک فرهنگ بزرگ ، بخودی خود یک بحث جذاب و موضوع درس ترسناکی است .در اینجا با مراجعه به اسناد ی که به ما اجازه آن را می دهد که خود قضاوت کنیم ، کلید اختلافات میان ابن رشد Averroès-1126-1198 وغزالی را بدست می آوریم . ابن رشد با وضوح و درستی کاملی که به علت پیروی از سنت یونانی، در او سراغ داریم سخن می گوید، در صورتیکه فصاحت معروف غزالی که از لحاظ عقلی چندان برجستگی ندارد و برای ما از جنبه اخلاقی الهام بخش نیست ، گردبادی از عدم تسامح و تعصب کور فراهم ساخت ،که نه تنها ریشهً علم را زد، بلکه دستگاه مدرسه اجتهاد افتخار آمیز و تفسیر قران ، از آن آسیب دید. موًلف که آن اسناد را بصورت مستقیم در دسترس قرار داده ، شایسته حق شناسی ما است، چون نیک میداند که ناگزیریم آنها را به طریقه خواص خویش بخوانیم. چنانچه گفتیم ،که توضیحات وی به اندازه خود متون حائز اهمیت است ، چه اختلاف میان دو جهان را به ما نشان می دهد.تنها در یک نقطه پایانی باید استثنا ئی قائل شویم ، وآن تشبیهی است که میان غزالی و آکونیناس می کند . Thomas Aquinas-ou Thomas d’Aquin-1225-1274.این دو شخصیت را نمی توان با یک دیگر سنجید، اگر چیزی بتوان گفت ، برهان اصلی غزالی که در «علتها ی مادی علت های حقیقی نیستند» بلکه« فرصت هائی» هستند برای انکه خدا مستقیمأ در امور دخالت کند، واو را به صورت معمائی شبیه مردانی چون نیکلا مابرانش –Nicolas Malebranche- متولد 1638- مرگ 1715- روحانی مسیحی – متخصص در الهیات و فلسفه ) در جهان ما در می آورد.ولی عقل بزرگ و سادۀ مالبرانش می دانست که چگونه « فرصتگری » را به هدف کاملآ مخالفی برگرداند :همین در واقع نقطه عزیمت ابداع علمی و عمیق لایبنیتز شد. راه های عجیب در تاریخ چنین است .(Gottfried Wilhelm Leibniz(متولد 1646 در آلمان ؛ شهر لایپزیک ، مرگ 1716 در شهر هانور ، فیلسوف ، ریاضی دان ، حقوق دان، دیپلمات ، استاد منطق ، واژه شناس)
جورجیودی سانتیلانا ، در دنباله نقد تز دکترای «فیلسوف اسلامی » دکتر حسین نصر ، این سخن وزین ولی در عین حال دو پهلو را ، خطاب به دانشجوی خود ، چنین می نویسد :« با وجود این ، بعضی از امور ثابت ، کلی وجهانی باقی میمانند. از آن جهت می توانیم بصیرت ابن هیثم را ستایش کنیم که وی «فقط » یک دانشمند بود: « آنان که که علم را ویران می کنند در واقع دین را ضعیف می کنند.» در اسلام نه تنها حجاب هائی برای علم وجود داشت ، بلکه برای حکمت نیز ، تا آنجائیکه با این جهان ارتباط پیدا می کرد،چنین بود .باید بخاطر داشته باشیم که خود ابن سینا را نیز بلاخره به بیدینی منتسب کردند . تنها «اشراق »تاًملی عرفانی دست نخورده ماند .
در این باره برای ماشکی نیست که پس از روزگار الموحدون ، قدرت خلاق اسلامی رو به ضعف گذاشت، وبصورت اندیشه تامٌلی و نیز شعر در آمد ، وراه زندگی اسلامی باز مانده ًمتحجر چیزی شد که زمانی برگ وکامل و تاره بود.ولی باید در نظر داشت که باوجود آنکه از آن زمان ساختمان فقهی و کلامی دو جناح تشیع و تسنن این فرهنگ استقرار و استحکام یافت ، نتایج سیاسی با گسترش تفوفق ترکان رو به ضعف و نا بودی گذاشت . دستگاه دنیوی در حال فرو ریختن ، دیگر نمی توانست مردمان را در کنار یک دیگر برای کارهای اجتماعی نگاه دارد ، ولی به جای آن ، حال و تجربه صوفیانه ًفردی که نامرئی و فرار بود، (منظور فرار از واقعیت های اجتماعی است . )جنبهً همگانی پیدا کرد.
* * *
جورجیو دی سانتیلا نا ، ادامه می دهد :بهتر است در این باره قضاوتی را که سر همیلتون الکساندر روسکین گیبپ به انگلیسی :Hamilton Alexander Rosskeen Gibb گیب به اختصار :H .A.R. Gibb – متولد 2 ژانویه 1895 –در اسکندریه مصر مرگ 22 اکتبر 1971 ، تاریخ دان و شرق شناس اسکاتلندی ، افسر توپحانه در جنگ اول ، و افسر اطلاعاتی بریتانیای کبیر که به زبانهای شرقی تسلط کامل داشت. Gibb در سال 1955 اسم اش را عوض می کند و با نام :James Richard Jawett .- به مقام استادی در زبان عرب ، و دین اسلام و فلسفه اسلامی تاریخ اسلام در دانشگاه هاروارد آمر یکا ، تدریس می کند . در این سالها است که ، که آقای پرفسور سید حسین نصر ، به مقام شاگردی این افسر اطلاعاتی بریتانیای کبیر متخصص جهان اسلام مفتخر می شود.
سر همیلتون گیب چنین می گوید : «...» اینکه جهانشناسی صوفیانه از کجا آمده و چگونه در اندیشه ً صوفیانی راه یافته ، مطلبی است که سید حسین نصر نخستین بار با تفصیلی محققانه بیان کرده است .مایه شگفتی است که بنیان آن بدست مکتب های « فلسفه عصر زرین » (منظور عصر طلائی است ) گذاشته شده ، وشخصی مانند خود ابن سینا ، «استاد ثانی » فلسفه ارسطوئی ، با رمزیگری جهان شناختی خویش آن را فراهم آورده بود است. اینکه میراث فرهنگ یونانی مآبی سبب به گل نشتستن نهائی تصوف اشراقی بوده باشد ، بصورت معمائی بزرگ جلوه گر می شود سر هیملتون بر آن است که این معما را تنها از طریق عمل یک دلیل درونی می توان توضیح داد که برای تکامل نهائی یک نظر و عقیده مرکزی در کار بوده است . جورجیو دی سانتیلانا - انستیتو تکنولوژی ماسا چوستز 6 نوامبر 1966.(ماًخذ : مقدمه موًلف بر ترجمه فارسی . صفحه بیست و دو )
از اینکه پرفسور سید حسین نصر ، در نوجوانی برای تحصیل علم و دانش به آمریکا سفر می کند ، و زیر نظر استادانی چون :« سر همیلتون گیپ ، یا ریچارد فرای (جاسوس سیا ) و سازمانی معروف به :Rand Corporation – انبار اندیشه سازمان اطلاعاتی آمریکا معروف به سیا ، سربیرون بیاروند ، و پروژه پژوهشی چون: RAND Proposes Blueprint for Building Moderate Muslim Networks- در 216 صفحه با مسئو لیت «مرکز سیا ست عمومی خاورمیانه موسسه : RAND - » و با مشارکت«بنیاد ریچارد سون » منتشر کنند ، هدف ما نیست ، هدف ما شکل گیری مختوی فکری و فلسفی علمی آقای پرفسور نصر است ، که چگونه ایشان علم و فلسفه را در قران پیدا کردند ، در حالیکه جایگاه علم و فلسفه هرگز در هیچ کتب دینی و مذهبی نمی توان پیدا کرد ؟ در این راستا ، به پژوهش خود ادامه می دهیم .
* * *
با این نقد از روشکار تحلیلی دکتر حسین نصر ، توسط استاد خود ، جورجیو دی سانتیلانا ، وقتی کتاب :علم و تمدن در اسلام ، آقای نصر را مطالعه می کنیم ، می بینیم که ایشان برای چنین کار وزین و با ارزش ولازم برای جامعه ایران امروز ، از منظر متدودلووژی ، و روش تحلیلی ، نتوانسته است خود را از تعصبات و دگم ناشی از باور های دینی ، یا تظاهر بر باور های دینی ، و تعلق به خانواده روحانیت ، آزاد بکند. قبل از آنکه به این موضوع با اهمیت نظر بیاندازیم ، واز منظر علمی به آن بپردازیم ، به یک جمله معروف دانشمند مشهور فرانسه : لوئی پاستور (متولد 27 دسامبر 1822- مرگ 28 سپتامبر 1895) شیمی دان ، فیزیک دان ، و میکروب شناس ، بیولوژیست معروف را اینجا می آوریم ، تا خوانندگان بدانند ، که فرق از کجاست تا کجا ؟ چرااز 57 کشور مسلمان ، با جمعیتی : یک ملیارد و دویست ملیون نفر ، با منابع عظیم طبیعی ، برای نمونه یک کشور پیشرفته وجود ندارد؟
پاستور می گوید : وقتی که من برای کارهای علمی و تحقیق وارد آزمایشگاه می شوم ، قبلا بیرون از آزمایشگاه باور های دینی خودم را به به رخت آویز ، آویزان می کنم . به عبارت دیگر کار تحقیقات علمی ، با باور های دینی ، هیچ نکات مشترک ندارند . به عنوان مثال ، داستان آفرینش در تورات ، یا قران ، یا تولد حضرت عیسی ، هیچگونه همخوانی علمی و منطقی با علوم امروز که بشر بر آن مسلط شده است ، ندارد . بشر امروز با مسافرت های کیهانی و تکنولوژی : -( تکنولوژی یک ملیاردیم یک میلیمتر ) نمی تواند داستان های اسطوره ای کتاب های دینی را باور بکند . در صورتیکه پرفسور حسین نصر در طول این کتاب 412 صفحه ای خود ، که در حقیقت یک دایره المعارف و مجموعه نوشته های دیگر محققین ایرانی ، عرب هستند به انگلیسی ترجمه کرده و در اختیار استادان و هیت ژؤوری ، برای دفاع از تز دکترای خود گاذاشته است . این کتاب از منظر علمی و شناخت علت و معلول و و اثبات آن با منطق علمی ، کاملا بی محتوی است. خصوصا اینکه ، آقای دکتر حسین صدر ، فارغ التحصیل یکی از معروفترین و پیشرفته ترین موسسه تکنولوژی از منظر علوم وتکنولوژی، یعنی : موسسه تکنولوژی ماسا چوست آمریکا می باشند. بدبخت محمد رضا شاه ، که فکر می کرد هرکس یک تکه کاغذ پاره ای از دانشگاهی خصوصا از دانشگاه های خارجی به عنوان دکترا داشته باشد ، حتما صاحب علم است ، با انتصاب دکتر حسین نصر ، در سال 1351 ، زمانی که او 39 سال داشت (حسین نصر متولد فروردین 1312 است ) به ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر ، بر این باور بود ، که این پرفسور و دکتر و فارق التحصیل دانشگاه هاروارد و انستیتو تکنولوژی ماسا چوست ، دانشگاه صنعتی آریا مهر را تبدیل به: انستیتو تکنولوژی ماساچوست خواهد کرد!!!در حالیکه استاد پرفسور و فیلسوف اسلامی ما ، دانشگاه صنعتی آریامهر را تبدیل به «شاخه حسینیه ارشاد تهران!!!» کرده بود .
می گویند ، وقتی که ناصر الدین شاه برای اولین بار به فرانسه آمد ، تا پیشرفت و ترقی این مملکت را خود از نزدیک مشاهد بکند و چه بسا برای ترقی و پیشرفت ایران غرق در جهل و خرافات آخوندی ، و عقب ماندگی این کشور اقدامی بکند ، معروف است ، وقتی دید که در فرانسه ، بار بر ، رفتگر ، درشکه چی هم به زبان فرانسه حرف می زنند، رو به مترجم خود کرد و گفت : عجب کشور پبشرفته ای است ، حتی بار بر و رفته گر هم فرانسه صحبت می کنند؟ البته این یک داستان فکاهی است ، افراد هر ملتی ، چه پرفسور در جراحی باشد ، چه رفتگر ، در زبان آن ملت صحبت می کند. اما اگر آقای دکتر نصر فکر می کنند که یک مشت خرافات و باور های دینی برگرفته از جامعه عشیرهای عربستان 14 قرن پیش را با ترجمه کردن به زبان انگلیسی بر آنان ارزش علمی میدهند ، کاملا در اشتباه هستند .
تعریف علم :
علم عبارت از مجموعه شناخت و تحقیق و پژوهش ، با یک روش مشخص (Méthodique) است،که هدف اش کشف قوانین و پدیده ها و روابط آنها در طبیعت و جامعه می باشد .تجربه در پژوهشهای علمی اصلی است اساسی ، مشخص و قائم به ذات .در پژوهشهای علمی ، سایر مقولات ، مبتنی بر باورهای ماوراء طبیعی ، چون روح ، جن و پری ، فرشته ، پیشگوئی ، جادوگری ، که فاقد پایگاه عقلانی هستند ، جایگاهی ندارند.نتیجه این پژوهش های عقلانی ، ناشی از تجربه عملی ،و محا سبات استدلا لی و آزمایشگاهی ، در نهایت بصورت قوانین علمی در آمده و شناخت انسان را از طبیعت و جوامع بشری ، گسترش می دهد .
با این تعریف مختصر از علم ، نگاهی به نوشته پرفسور سید حسین نصر ، می اندازیم ، تا ببینیم ایشان ، تحصیل کرده دانشگاه :هاروارد و انستیتو تکنولوژی ماسا چوست آمریکا در باره علم ، چه می فرمایند.
«...» در نظر فرد مسلمان ؛، تاریخ یک رشته از پیش آمد ها ست که به هیچ وجه تاثیری در اصول غیر وابسته به زمان اسلام ندارد .بیشتر از آنکه به پروردن اصالت و تغیر به عنوان نیروهای ذاتی علاقمند باشد ، به دانستن « تحقق بحشیدن » به این اصول دلبستگی دارد .نشان تمدن اسلامی یک نهر جاری نیست ، بلکه خانه مکعب کعبه است ، که ثبات آن نمودار خصلت ابدی و تغیر ناپذیر اسلام است.
به محض آنکه روح وحی اسلامی از میراث تمدن های گذشته و ا طریق نبوغ خود ، تمدنی به وجود آورد که آن را می توان به صورتی مشخص اسلامی نامید ، در این تمدن توجه اصلی از تغیر و «تطابق » به جانب دیگری معطوف شد.فنون و علوم دارای ثبات و «تبلوری » شده بودند که مبتنی بر تغییر نا پذیری اصولی بود که این فنون و علوم از آنها پیدا شده بودند؛و همین ثبات است که امروز ،در مغرب زمین ، غالبا آن را با رکود و سترونی اشتباه می کنند.
علوم و فنون در اسلام بر پایه وحدت بنا شده اند، و همین وحدت است که قلب و هسته وحی اسلامی را تشکیل می دهد .درست به همین صورت که هر هنر اسلامی ، خواه الحمرء بوده باشد یا مسجد اسلامی پاریس ، صورت تجسمی خاصی را نشان می دهد که در آن شخص می تواند وحدت الاهی را متجلی در کثرت ببیند،به همان صورت نیز همهً لومی که به حق ممکن است اسلامی نامیده شود، وحدت طبیعت را آشکار می سازد. ممکن است چنین گفته شود که که هدف سراسر علم جهان شناسی باستانی و قرون وسطائی – نشان دادن وحدت و پیوستگی همه موجودات است ، بدان سان که آد می با مشاهده وحدت جهان ، به وحدت اصل الاهی و غیبی می رسد ، که وحدت طبیعت ، تصویری از آن است.
بنا بر این برای پی بردن به ماهیت علوم اسلامی ، نیازمند آن هستیم که مقداری از اصول اسلام را بشناسیم، گو اینکه لیان چنین اندیشه هائی با اصطلاحات جدید دشواری دارد و ممکن است برای خوانندگان غربی که به راه دیگری از تفکر خو گرفته اند عجیب و بیگانه جلوه گر شود.لا وجود این ، بیان این اصول در اینجا ضروری است، چه آنها قالبی را تشکیل می دهند که در داخل آن علم اسلامی معنائی پیدا می کند، و در خارج آن ، هر تحقیقی صورت بگیرد ، سطحی و ناقص خواهد بود .
تمدن اسلامی به عنوان یک کل، مانند سایر تمدنهای سنتی ، مبتنی بر یک نظر است :آنچه بر حضرت محمد (ص) وحی شده دین«خالص » و ساده ً آدم و ابراهیم و تجدید یک توحید فطری و اصلی است . خود کلمه اسلام دو معنی «گردن نهادن یا تسلیم » و «صلح و سلم » را می دهد ، که معنی دیگر آن «یکی لودن با خواست خدا» است .
اصول اعتقادی اسلام - «اینکه خدا یکی است و محمد فرستادهً اوست »- با همه! سادگی که دارد ، وضع وروح اساسی اسلام را خلاصه می کند .برای رسیدن به جوهر اسلام ، کافی است که معترف باشیم که خدا یگانه است و اینکه پیغمبر که حامل وحی او و خلاصه ً همهً جهان آفرینش است ، توسط او فرستاده شده است .«...»
اسلام را به معنی کل آن ، می توان گفت که معنائی شامل سه درجه دارد. هر چیز در جهان مسلمان است ، یعنی « به خواست خدا گردن نهاده است .» ( یک گل نمی تواند جز گل باشد ؛ الماس نمی تواند ندرخشد.خدا آنها را چنین آفریده است ؛ وظیفه آنها فرمانبرداری است .) دوم اینکه همهً مردمانی که به ارادهً خود قانون مقدس وحی را پذیرفته اند ، مسلمانند ، بدین معنی که ارادهً خود را به قانون مقدس و شریعت تسلیم می کنند. در آن آن هنگام که :عقبه (عقبه ابن نافع در قرن اول هجری شمال آفریقا را فتح کرد ) از خانواده خود خدا حا فظی کرد و بر اسب سوار شد تا به شمال آفریقا برود و در ماجرائی شرکت بکند که به تسخیر سه هزار کیلومتر مسافت شمال آفریقا تا ساحل اطلسی (منظور اقیانوس اطلس ) مراکش انجامید ، بانگ بر آورد که «اکنون خدا جان مرا گرفت .»هرگز نمی توان تصور کرد که اسکندر ، در هنگام ایکه به جانب مشرق وایران به راه افتاد ، چنین اندیشه ای در سر می داشتاست. با وجود این ، آن دو مرد ، به عنوان فاتح ، کارهائی کردند که بایک دیگر شباهت دارد؛ «تسلیم » عقبه در مقابل ارادهً الاهی به اعمال مقاومت ناپذیری در این جهان انجامید .
معنای سوم سوم اسلام از لحاظ معرفت و فهم خالص است ، وآن معرفت تاًملی و عرفانی است که در سرتاسر تاریخ اسلام به عنوان بر ترین و جامعترین معرفت شناخته شده است که در سراسر تاریخ اسلام به عنوان بر ترین و جامعترین معرفت شناخته شده است . عارف بدان معنی مسلمان است که سراسر وجود او به خدا تسلیم شده است ؛وجود فردی جداگانه ای از خود ندارد. در تسلیم به آفریدگار به گلها و مرغان شباهت دارد ؛ مانند آنها و مانند همهً اجزای دیگر جهان ، عقل الاهی را بنا بر رتبه ای که دارد منعکس می کند ، ولی آنها به صورت انفعالی چنین می کنندو انعکاس وی انعکاس فعا لانه است ؛ سهم وی سهم آگاهانه است .بدین ترتیب «معرفت » و «علم » به صورتی تعریف می شوند که با کنجکاوی و حتی با تجسس تحلیلی تفاوت اساسی دارد . عارف از این لحاظ ، « با طبیعت یکی است » ؛ آن را «از درون » فهم می کند ، و در واقع روزنهً فیضی برای جهان است . اسلام او با اسلام طبیعت به یک دیگر شبیه است. (ماًخذ : علم و تمدن در اسلام . نوشته سید حسین نصر : مترجم احمد آرام .شرکت انتشارات علمی و فرهنگی –تهران سال 1386- صفحات از 1- تا 4)
ما در محدوده این مقاله به نوشته های ، و نظریه های علمی و فلسفه آقای سید حسین نصر ، که در جامعه استبداده زده ایران ، چه در زمان نظام شاهنشاهی ، چه در نظام اسلامی ولایت فقیه ، شاهد قتل و جنایات و غارت ثروت های مادی و معنوی ملت ایران بودیم و هستیم ، جواب خواهیم داد . ولی هر ایرانی حق دارد از خود بپرسد ، چگونه یک ایرانی از سنین نوجوانی در یکی از کشور های مترقی جهان ، در معروف ترین مراکز علمی ، چون : انستیتو تکنولوژی ماسا چوست ، و دانشگاه معروف هاروارد آمریکا تحصیل کرده است ، و با خود عنوان های : فیلسوف ، پرفسور ، دکتر ، یدک می کشد ،به خود اجازه می دهد چنین نوشته های سخیف و بی پایه از منظر علمی و تاریخی در باره علم و ادیان بکند ؟
برای تعریف مفهومی از دین ، از اندیشه جامعه شناس معروف فرانسه امیل دورکهایم (Emile Durkheim) بنیا ن گذار مکتب جامعه شناسی فرانسه کمک می گیریم ، که یکی از آثار معتبرش در بارهً :شکل های ابتدائی زندگی دینی است.دورکهایم در سال 1858 متولد شد ودر سال 1917 از این دنیا رفت.در زمان حیات او در سال 1903 قانون معروف :جدائی دین از سیاست از پارلمان فرانسه گذشت وتصویب شد و از آن تاریخ از دولت مردان فرانسه کسی نمی پرسد چه دینی دارد ، یا اصلأ دین باور است یانه؟ بلکه از او می پرسند :چه برنامه ای برای خدمت به ملت و وطن اش دارد ؟
برای دورکهایم، دین ذاتأ یک پدیدهً جهانی است و در عین حال ،دین نه جایگاه قدسی و نه جایگاه دنیوی دارد.تمام ادیان خود را با باور داشتن به یک نیروی ماوراء انسانی و خارج از فرد ،مشخٌص می کنند.در حالیکه دین یک حادثه عرضی (با فتحه عین ور ،وسکون ضاد ) است .دین تنها نیروی واقعی است ،که از ابعاد فردی گذشته، به یک مظهر جامعه بشری تبدیل شده است.دین نیروی اجتماعی است ، که جایگاه مشخص خود را در جامعه دارد.در دین جایگاه خدا ،خارج از جامعه و بالاتر از فرد است، همچنانیکه جامعه خارج از فرد و بالاتر از فرد قرار دارد.تصویر خدا در ادیان ، تصویر قدرت مافوق و مطلق است،همچنانیکه جامعه قدرت جبری خود را بر ما تحمیل می کند.در واقع ، خداوند تجلی نا خود آگاه جامعه در وجدان درونی انسان است. قوانین الهی ، چیزی جزء، قوانین تقٌدس یافته جامعه نیست. وقتی که وجدان سخن می گوید، در واقع ، جامعه است که ما را مورد خطاب قرار می دهد،و همچنانیکه ، این جامعه است که وظایف خود را به عنوان تکلیف فردی نسبت به جامعه را ، بر ما تحمیل می کند،و حدود آنرا ، در رفتار ها و منش و طبیعت ما ، مشخص می سازد. همچنانکه اخلاق دینی که در اندیشه فرد جای دارد، این اخلاق دینی از جامعه ریشه می گیرد.دورکهایم اضافه می کند «...» اینکه در تمام جوامع بشری ، دین به اشکال مختلف وجود دارد ، خود نشانگر این است ،که دین ساخته و پرداحته جوامع بشری است.
برای دورکهایم، دین ذاتأ یک پدیدهً جهانی است و در عین حال ،دین نه جایگاه قدسی و نه جایگاه دنیوی دارد.تمام ادیان خود را با باور داشتن به یک نیروی ماوراء انسانی و خارج از فرد ،مشخٌص می کنند.در حالیکه دین یک حادثه عرضی (با فتحه عین ور ،وسکون ضاد ) است .دین تنها نیروی واقعی است ،که از ابعاد فردی گذشته، به یک مظهر جامعه بشری تبدیل شده است.دین نیروی اجتماعی است ، که جایگاه مشخص خود را در جامعه دارد.در دین جایگاه خدا ،خارج از جامعه و بالاتر از فرد است، همچنانیکه جامعه خارج از فرد و بالاتر از فرد قرار دارد.تصویر خدا در ادیان ، تصویر قدرت مافوق و مطلق است،همچنانیکه جامعه قدرت جبری خود را بر ما تحمیل می کند.در واقع ، خداوند تجلی نا خود آگاه جامعه در وجدان درونی انسان است. قوانین الهی ، چیزی جزء، قوانین تقٌدس یافته جامعه نیست. وقتی که وجدان سخن می گوید، در واقع ، جامعه است که ما را مورد خطاب قرار می دهد،و همچنانیکه ، این جامعه است که وظایف خود را به عنوان تکلیف فردی نسبت به جامعه را ، بر ما تحمیل می کند،و حدود آنرا ، در رفتار ها و منش و طبیعت ما ، مشخص می سازد. همچنانکه اخلاق دینی که در اندیشه فرد جای دارد، این اخلاق دینی از جامعه ریشه می گیرد.دورکهایم اضافه می کند «...» اینکه در تمام جوامع بشری ، دین به اشکال مختلف وجود دارد ، خود نشانگر این است ،که دین ساخته و پرداحته جوامع بشری است.
* * *
نگاه کوتاه به چند متن قران ، وسئوال از پرفسور سید حسین نصر . آقای حسین نصر شما بر چه معیاری ، این متون قرانی را ، متون علمی می شناسید ؟
همهی ستارگان مشغول سجده کردن الله هستند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.سوره حج آیه 18 آيا نديدي كه سجده ميكنند براي الله تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان، و بسياري از مردم، اما بسياري ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمي است، و هر كسي را الله خوار كند كسي او را گرامي نخواهد داشت، خداوند هر كار را بخواهد انجام میدهد!الَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ حج/65 آيا نديدي كه الله آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتي ها به فرمان او بر دریا حركت ميكنند و آسمان را نگه ميدارد تا بر زمين، فرو نيفتند مگر به اذن او الله نسبت به مردم رحيم و مهربان است ا نَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا فاطر/41 همانا الله است که گرفته است آسمانها را که بر روی زمین نیفتد و اگر افتادند, کیست غیر از خدا این دو را یگیرد اوست آمرزنده ی بردبار؟
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.سوره حج آیه 18 آيا نديدي كه سجده ميكنند براي الله تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان، و بسياري از مردم، اما بسياري ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمي است، و هر كسي را الله خوار كند كسي او را گرامي نخواهد داشت، خداوند هر كار را بخواهد انجام میدهد!الَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ حج/65 آيا نديدي كه الله آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتي ها به فرمان او بر دریا حركت ميكنند و آسمان را نگه ميدارد تا بر زمين، فرو نيفتند مگر به اذن او الله نسبت به مردم رحيم و مهربان است ا نَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا فاطر/41 همانا الله است که گرفته است آسمانها را که بر روی زمین نیفتد و اگر افتادند, کیست غیر از خدا این دو را یگیرد اوست آمرزنده ی بردبار؟
خب حالا با هم خرافه بعدی را بررسی می کنیم: ابتدا آسمانها به زمین چسبیده بودند! از نظر قرآن، ابتدا زمین را آفریده شد و سپس الله بر روی زمین قرار گرفت و آسمان را خلق نمود, در این هنگام بود که این دو به هم چسبیده بودند, سپس آنرا (آسمان ) بالا برد در سوره نازعات/30 و آیات قبل از آن (ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها / رفع سمکها و سواها ) این موضوع را قرآن آشکارا در انبیاء/30 میگوید:
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آیا کفار ندیدند(نمیدانند) که آسمان و زمین(نه زمین ها) (در ابتدا) به هم چسبیده بودند, پس ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا ايمان نمىآورند
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آیا کفار ندیدند(نمیدانند) که آسمان و زمین(نه زمین ها) (در ابتدا) به هم چسبیده بودند, پس ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا ايمان نمىآورند
) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد , یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان , دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است: هیچنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور میباشد: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/53 اوست كسى كه دو دريا را به سوى هم روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا (دریای آسمان که آب باران از اوست ) و آن يكى شور [و] (دریای زمینی ) است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد
) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد , یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان , دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است: هیچنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور میباشد: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/53 اوست كسى كه دو دريا را به سوى هم روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا (دریای آسمان که آب باران از اوست ) و آن يكى شور [و] (دریای زمینی ) است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد
بر طبق همین آیه، الله معتقد است آب باران از دریای آسمان سرازیر میگردد منشا این داستان را به راحت می توانید در اساطیر یونانی قبل از اسلام و داستان های فارسی بعد ار اسلام بیابید. با توجه به اینکه وصف هر یک ار دو دریا را بیان میکند؛ کاملا آشکار است که منظور چیست و لزومی به شرحی اضافه را در اینجا نمیبینم.خرافه بعدی : الله ابر را به عنوان روئیدنی آسمان معرفی میکند, در نمل /25 گفته شده که الله هم از زمین میرویاند (گیاهان) و هم از آسمان می رویاند(ابر) .برای جلوگیری از سفسطه اسلام گرایان بیشتر توضیح می دهم: در قرآن هر جا که از کلمهی نزول استفاده شده، نازل شونده مستقیما از سوی خودش(الله) پائین میآید. چیزهائیکه مستقیما از طرف الله نازل شدهاند عبارتند از: نور(نساء/174) , من و سلوی (اعراف/160)(غذائی مخصوص برای بنی اسرائیل), کتاب (مائده/145)(قرآن) , ترازو (حدید/25) , آهن(حدید/25, لباس (اعراف/26) و باران (فرقان/48). در قرآن آمده است که ما آب را از معصرات نازل میکنیم: وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/14) اگر کسی اعتقاد داشته یاشد که الله هر کدام از اینها را از آسمان نازل نکرده؛ کافر است. خواه آهن باشد یا قرآن، لباس، ترازو و باران, هیچ تفاوتی در کیفیت پیدایش آنها نیست. در داستان طوفان نوح نیز به روشنی اشاره شده که ما در آن هنگام , درِ آسمان را باز کردیم و آب با شدت تمام بر زمین ریخت:
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ (قمر/11) آنگاه درهاى آسمان را به آبى سيلآسا گشوديم
بر طبق همین آیه، الله معتقد است آب باران از دریای آسمان سرازیر میگردد منشا این داستان را به راحت می توانید در اساطیر یونانی قبل از اسلام و داستان های فارسی بعد ار اسلام بیابید. با توجه به اینکه وصف هر یک ار دو دریا را بیان میکند؛ کاملا آشکار است که منظور چیست و لزومی به شرحی اضافه را در اینجا نمیبینم.خرافه بعدی : الله ابر را به عنوان روئیدنی آسمان معرفی میکند, در نمل /25 گفته شده که الله هم از زمین میرویاند (گیاهان) و هم از آسمان می رویاند(ابر) .برای جلوگیری از سفسطه اسلام گرایان بیشتر توضیح می دهم: در قرآن هر جا که از کلمهی نزول استفاده شده، نازل شونده مستقیما از سوی خودش(الله) پائین میآید. چیزهائیکه مستقیما از طرف الله نازل شدهاند عبارتند از: نور(نساء/174) , من و سلوی (اعراف/160)(غذائی مخصوص برای بنی اسرائیل), کتاب (مائده/145)(قرآن) , ترازو (حدید/25) , آهن(حدید/25, لباس (اعراف/26) و باران (فرقان/48). در قرآن آمده است که ما آب را از معصرات نازل میکنیم: وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/14) اگر کسی اعتقاد داشته یاشد که الله هر کدام از اینها را از آسمان نازل نکرده؛ کافر است. خواه آهن باشد یا قرآن، لباس، ترازو و باران, هیچ تفاوتی در کیفیت پیدایش آنها نیست. در داستان طوفان نوح نیز به روشنی اشاره شده که ما در آن هنگام , درِ آسمان را باز کردیم و آب با شدت تمام بر زمین ریخت:
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ (قمر/11) آنگاه درهاى آسمان را به آبى سيلآسا گشوديم
1- قران جایگاه علمی دارد؟ 2- نگاهی به فتوحات اعراب صدر اسلام که پرفسور نصر بر آن محتوی رسالت دینی می دهد .
هرانسان صاحب عقل و شعور ، همراه با تحصیلات دانشگاهی ، بدون ترس از هر گونه تهدید وانگ لامذهبی و کفر ، در راستای کنجکاوی خود ، که در حقیقت مظهری از تکامل شعور و علم در طول تاریخ بشریت است ، می تواند از خود سئوال بکند : آیا این گفته ها و سورات قرانی با علم و دانش بشری که امروز موفق به مسافرت های کیهانی می کند ، همخوانی دارند؟ آیا واقعآ پرفسور و فیلسوف ما آقای سید حسین نصر به محتوی این آیات از منظر علمی باور دارند؟ جواب این سئوال را در اختیار خوانندگان و وجدان انسانی پرفسور و فیلسوف ما آقای سید حسین نصر می گذاریم.
اما در باره فتوحات سپاه اسلام در دوران ظهور دین اسلام ، که این سپاه در طول یک قرن ، استیلای خود را در شرق تا مرز چین ، ودر غرب تا سواحل اقیانوس اطلس رساند ، آقای سید حسین نصر ، فیلسوف و پرفسور ما ، سخن از سردار عرب ، معروف به : عقبه ابن نافع می آورند و با جملات و استعارات « دینی و مذهبی خود آن سردار عرب ، وهمراه با باور های دینی مذهبی خود مخلوط کرده ، معجونی دور از واقعیت و حقیقت را به خواننده ایرانی که خود قربانی این تهاجمات بودند ، وبیش از 14 قرن است که توان این شکست را ملت ایران می پردازد، ما آقای پرفسور و فیلسوف نصر را به تاریخ بیهقی و تاریخ طبری شرح جنایات سپاه اسلام را در کشور های مغلوب نگاشته اند حواله نمی کنیم ، بلکه به تاریخ مورخ عرب تبار : بلاذری نگاه بیطرفانه ، خالی از «رنگ وروغن دینی و رسالت دینی والهی آن!!! که مخصوص و روش پرفسور فیلسوف ما است ، هدایت می کنیم که لا اقل خواننده ایرانی بداند که حمله اعراب به ایران و سایر نکات جهان چگونه رخ داده است .
* * *
بلاذری تاريخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای 16 تا 23 هجری این چنین مینویسد :
"عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد .
سپس به سوی فرات رفت ( شهرکی در نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شد .
سپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی الله آنان را شکست داد و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند .
سپس "عتبه" فرمانده عرب به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می گردد . الله آنان را شکست داد و عتبه دهداران آن شهر را کشتار کرد و از آنجا راهی "ابرقباد" شد و الله آن شهر را برای وی گشود .
بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیرزو نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد . در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق دریافت میکرد .
در آن زمان عتبه - "مغیره بن شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق که جزوی از کشورهای ایران به حساب می آمده اکنون در دست پابرهنگان عرب بود .) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد .
مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود .
در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند .
شویس عدوی درباره غارت ايرانيان توسط سپاه اسلام روایت کرده است :
مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از " جتها " و " اساوره " حضور داشتند . با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت . ولی آنان ( ایرانیان ) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم .
سپس ابوموسا به میان آذر ( مناذر ) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد . جنگ سختی درگرفت . "مهاجر ابن زیاد حارثی " برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد . سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت . او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند . سپس ابوموسا - ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد . ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت . در نتیجه "مناذر کوچک" و "مناذر بزرگ" دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد .
سپس ابوموسا به شوش لشگر کشید و با مردمانش جنگ را آغاز کرد . ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید . سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند . مرزبان شوش درخواست اماننامه برای 80 نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود . ابوموسا آن 80 نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن 80 نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت .
بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ 900 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند . بعد از اتمام زمان قراداد وی " ابومریم حنفی " را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند . ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اسلام با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند . بعد از آن شهر "سرک" مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند . پس " حارثه این بدر غدانی " مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد . ولی او نتوانست شهر را بگشاید . پس از "عبدالله ابن عامر" کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند .
سپس ابوموسا اشعری به شوشتر لشگر کشید . دشمن ( ایرانیان ) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند . اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد . سپس عمر ابن خطاب از "عمار ابن یاسر" کمک خواست . او "جریر ابن عبدالله بجلی" را مامور شوشتر کرد . مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته های بسیاری داده شد . ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر - مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند . در آخر شوشتر مجبور به صلح شد . ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند . جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند .
سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید . مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند . ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه "ابوموسا ربیع ابن زیاد" به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود . سپس "ایذه" پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد .
سپس " علا حضرمی " که کارگزار عمر ابن خطاب بود در بحرین لشگری را روانه یکی از جزایر پارسیان کرد که در کنار خلیج فارس بود . عده معدود آن جزیره مجبور به صلح شدند و درخواست امان نامه کردند و به پرداخت باج سالیانه سر فرو آوردند .
سپس لشگر اسلام وارد فارس شد . "شهرک" که مرزبان فارس بود با لشگری عظیم به سوی عربها شتافت . وی در "راشهر" که زمینهای شاپور نام داشت با آنان وارد جنگ شد . "حکم ابن ابی العاص" نیز به یاری مسلمانان شتافت و شهرک را شکست داد . در نتیجه مشرکان ( ایرانیان ) را الله در هم کوبید و او" راشهر" را با قوه قهریه و جنگ فتح نمود . فتح مسلمانان در راشهر همچون فتح قادیسه دارای اهمیت بود و غنایم زیادی نصیب لشگر اسلام شد . ابوموسا از بصره درخواست کمک خواست تا روانه فارس شود . "هرم ابن حیان عبدی" نیز به یاری آنان شتافت و در نتیجه روانه "کازرون" شدند و دژی به نام "شبیر" را محاصره نمودند . این محاصره طولانی و طاقت فرسا گشت . پس از جنگی سخت با ایرانیان دژ گشوده شد و سپاه اسلام دژ را فتح نمودند .
در اواخر سال 23 سپاه ابوموسا و همراهانش روانه " ارجان" شدند ولی مردمان آن شهر نتواستند مقابله کنند و تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند . سپس روانه شیراز شدند . و مردامشانش از در صلح در آمدند و حاضر به پرداخت خراج سالیانه شدند .
سپس سپاه اسلام روانه جهرم گشت . مردم جهرم آماده نبرد شدند . در نبردی سخت لشگر مسلمانان بر ایرانیان پیروز گشت . در نتیجه قرارداد صلح برای پرداخت سالیانه خراج به مسلمانان بسته شد .
عثمان ابن ابی العاص در سال 23 هجری با لشگر اسلام روانه شهر شاپور شد . برادر "شهرک" به مقابله پرداخت ولی در نهایت با این شرط که به زنی تجاوز نشود و کسی کشته نشود و شهری ویران نشود پیمان صلح را امضا نمود و مقرر شد که سر موعد باج سالیانه اش را به کوفه تحویل دهد . ولی بعد از مدتی مردم شهر کفر ورزیدند و حاضر به پرداخت خراج نشدند . در نتیجه لشگری روانه شهر آنان شد و بار دیگر شهر توسط مسلمان فتح شد و با كشتار عده از مبارزان و قوه قهریه شهر به تصرف کامل در آمد .
"عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد .
سپس به سوی فرات رفت ( شهرکی در نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شد .
سپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی الله آنان را شکست داد و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند .
سپس "عتبه" فرمانده عرب به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می گردد . الله آنان را شکست داد و عتبه دهداران آن شهر را کشتار کرد و از آنجا راهی "ابرقباد" شد و الله آن شهر را برای وی گشود .
بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیرزو نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد . در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق دریافت میکرد .
در آن زمان عتبه - "مغیره بن شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق که جزوی از کشورهای ایران به حساب می آمده اکنون در دست پابرهنگان عرب بود .) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد .
مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود .
در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند .
شویس عدوی درباره غارت ايرانيان توسط سپاه اسلام روایت کرده است :
مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از " جتها " و " اساوره " حضور داشتند . با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت . ولی آنان ( ایرانیان ) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم .
سپس ابوموسا به میان آذر ( مناذر ) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد . جنگ سختی درگرفت . "مهاجر ابن زیاد حارثی " برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد . سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت . او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند . سپس ابوموسا - ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد . ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت . در نتیجه "مناذر کوچک" و "مناذر بزرگ" دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد .
سپس ابوموسا به شوش لشگر کشید و با مردمانش جنگ را آغاز کرد . ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید . سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند . مرزبان شوش درخواست اماننامه برای 80 نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود . ابوموسا آن 80 نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن 80 نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت .
بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ 900 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند . بعد از اتمام زمان قراداد وی " ابومریم حنفی " را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند . ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اسلام با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند . بعد از آن شهر "سرک" مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند . پس " حارثه این بدر غدانی " مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد . ولی او نتوانست شهر را بگشاید . پس از "عبدالله ابن عامر" کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند .
سپس ابوموسا اشعری به شوشتر لشگر کشید . دشمن ( ایرانیان ) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند . اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد . سپس عمر ابن خطاب از "عمار ابن یاسر" کمک خواست . او "جریر ابن عبدالله بجلی" را مامور شوشتر کرد . مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته های بسیاری داده شد . ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر - مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند . در آخر شوشتر مجبور به صلح شد . ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند . جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند .
سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید . مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند . ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه "ابوموسا ربیع ابن زیاد" به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود . سپس "ایذه" پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد .
سپس " علا حضرمی " که کارگزار عمر ابن خطاب بود در بحرین لشگری را روانه یکی از جزایر پارسیان کرد که در کنار خلیج فارس بود . عده معدود آن جزیره مجبور به صلح شدند و درخواست امان نامه کردند و به پرداخت باج سالیانه سر فرو آوردند .
سپس لشگر اسلام وارد فارس شد . "شهرک" که مرزبان فارس بود با لشگری عظیم به سوی عربها شتافت . وی در "راشهر" که زمینهای شاپور نام داشت با آنان وارد جنگ شد . "حکم ابن ابی العاص" نیز به یاری مسلمانان شتافت و شهرک را شکست داد . در نتیجه مشرکان ( ایرانیان ) را الله در هم کوبید و او" راشهر" را با قوه قهریه و جنگ فتح نمود . فتح مسلمانان در راشهر همچون فتح قادیسه دارای اهمیت بود و غنایم زیادی نصیب لشگر اسلام شد . ابوموسا از بصره درخواست کمک خواست تا روانه فارس شود . "هرم ابن حیان عبدی" نیز به یاری آنان شتافت و در نتیجه روانه "کازرون" شدند و دژی به نام "شبیر" را محاصره نمودند . این محاصره طولانی و طاقت فرسا گشت . پس از جنگی سخت با ایرانیان دژ گشوده شد و سپاه اسلام دژ را فتح نمودند .
در اواخر سال 23 سپاه ابوموسا و همراهانش روانه " ارجان" شدند ولی مردمان آن شهر نتواستند مقابله کنند و تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند . سپس روانه شیراز شدند . و مردامشانش از در صلح در آمدند و حاضر به پرداخت خراج سالیانه شدند .
سپس سپاه اسلام روانه جهرم گشت . مردم جهرم آماده نبرد شدند . در نبردی سخت لشگر مسلمانان بر ایرانیان پیروز گشت . در نتیجه قرارداد صلح برای پرداخت سالیانه خراج به مسلمانان بسته شد .
عثمان ابن ابی العاص در سال 23 هجری با لشگر اسلام روانه شهر شاپور شد . برادر "شهرک" به مقابله پرداخت ولی در نهایت با این شرط که به زنی تجاوز نشود و کسی کشته نشود و شهری ویران نشود پیمان صلح را امضا نمود و مقرر شد که سر موعد باج سالیانه اش را به کوفه تحویل دهد . ولی بعد از مدتی مردم شهر کفر ورزیدند و حاضر به پرداخت خراج نشدند . در نتیجه لشگری روانه شهر آنان شد و بار دیگر شهر توسط مسلمان فتح شد و با كشتار عده از مبارزان و قوه قهریه شهر به تصرف کامل در آمد .
ابن خلدون که دقیق ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره فتح ایران توسط اعراب این چنین مینویسد :
عرب های ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن . این به ان دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم است . که این امر با تمدن منافات دارد . عرب عموما گرایش به تاراج گری دارد و میخواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند . زیرا که روزی اش توسط شمشیرش به دست می آید . عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ مرز و حدی نمیشناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می افتد آن را تاراج میکند . درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمیکنند . آنان ساختمانهای اهل حرفه و صنایع را به زور میگیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمیکنند . آنان برای صنعت هیچ ارزش قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قومی که مغلوب ست ندارند . سپس آنان را در خودشان رها میکنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند .
ابن خلدون مورخ بزرگ عرب و جامعه شناس مشهور درباره کتاب سوزی ایرانیان توسط مسلمانان چنین میگوید :
ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسط بر جهان را در بر داشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار پادشاهی شان - شان علوم عقلی نزداشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود . در زمانی که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه ها بدست آمد . در نتیجه سعد ابی وقاص به عمر ابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که در اختیار مسلمان قرار گیرد . عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید و یا آنکه آتش بزنید . زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و هدایت انسانها باشد - ما را الله هدایت کرده است و نیازی به آنان نیست . اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد . پس به دستور عمر همه کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند . برادر سعد که این امر برایش ممکن نبود و دید که او باید در جنگ باشد و برادرش در نعمتهای ایران قوطه ور اینگونه او را ملامت میکند :
ما جنگیدیم تا الله پیروزی فرستاد - ولی سعد در دروازه قادسیه نشست - ما در حالی برگشتیم که زنهای بسیاری بی شوهر شدند ولی زنان سعد شوهر داشتند .
اولین امیرالمومنین عربها شخصی به نام عبدالله جحش بود است که به گفته مسعودی پیامبر در سال دوم هجرت دستور شبیخون زدن به کاوران قریش را به او میدهد . لذا به همین دلیل به امیرالمومنین مشهور میگردد . ( التنبیه الشراف 219 )
ابن خلدون می نویسد که بعد از عبدالله جحش - سعد ابی وقاص که در نبرد خونین قادسیه پیروز بیرون آمده بود به امیرالمومنین مشهور میگردد .ماخذ(http://apan.blogfa.com/post-58.aspx-)
عرب های ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن . این به ان دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم است . که این امر با تمدن منافات دارد . عرب عموما گرایش به تاراج گری دارد و میخواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند . زیرا که روزی اش توسط شمشیرش به دست می آید . عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ مرز و حدی نمیشناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می افتد آن را تاراج میکند . درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمیکنند . آنان ساختمانهای اهل حرفه و صنایع را به زور میگیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمیکنند . آنان برای صنعت هیچ ارزش قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قومی که مغلوب ست ندارند . سپس آنان را در خودشان رها میکنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند .
ابن خلدون مورخ بزرگ عرب و جامعه شناس مشهور درباره کتاب سوزی ایرانیان توسط مسلمانان چنین میگوید :
ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسط بر جهان را در بر داشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار پادشاهی شان - شان علوم عقلی نزداشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود . در زمانی که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه ها بدست آمد . در نتیجه سعد ابی وقاص به عمر ابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که در اختیار مسلمان قرار گیرد . عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید و یا آنکه آتش بزنید . زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و هدایت انسانها باشد - ما را الله هدایت کرده است و نیازی به آنان نیست . اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد . پس به دستور عمر همه کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند . برادر سعد که این امر برایش ممکن نبود و دید که او باید در جنگ باشد و برادرش در نعمتهای ایران قوطه ور اینگونه او را ملامت میکند :
ما جنگیدیم تا الله پیروزی فرستاد - ولی سعد در دروازه قادسیه نشست - ما در حالی برگشتیم که زنهای بسیاری بی شوهر شدند ولی زنان سعد شوهر داشتند .
اولین امیرالمومنین عربها شخصی به نام عبدالله جحش بود است که به گفته مسعودی پیامبر در سال دوم هجرت دستور شبیخون زدن به کاوران قریش را به او میدهد . لذا به همین دلیل به امیرالمومنین مشهور میگردد . ( التنبیه الشراف 219 )
ابن خلدون می نویسد که بعد از عبدالله جحش - سعد ابی وقاص که در نبرد خونین قادسیه پیروز بیرون آمده بود به امیرالمومنین مشهور میگردد .ماخذ(http://apan.blogfa.com/post-58.aspx-)
* * *
اما اینکه آقای فیلسوف و پرفسور ، سید حسین نصر ، از علوم اسلامی ، برگرفته از قران، کتاب دینی مسلمانان ، بحث و فحص کرده و از آن دفاع می کنند، ضمن احترام به باور های دینی خوانندگان و احترام به ادیان ، به این اصل تکیه میکنیم ، که اگر امروز در بخشی از جهان ، شهروندان با حفظ حقوق انسانی و شهروندی خود ، بدون کوچکترین تهدید امنیت جانی ، مالی و حقوق شهروندی خود حق دارند ، خدا باور و باور های دینی داشته باشند ، یا خدا باور نبوده و باور های دینی نداشته باشند، این آزادی اندیشه ، حد اقل در اروپا ، به آسانی بدست نیامده است. قرنها شهروندان ومتفکران و فلاسفه اروپائی را حاکمیت مطلق کلیسا ، که «منطق دین باوران و خلقت طبیعت از منظر کتاب های دینی را زیر سئوال می بردند ، این متفکران را در دادگاه هائی بنام : دادگاه های انگیزیسیون ، تا پای مرگ با انواع شکنجه های وحشتناک مجبور به اعتراف می کردند و در نهایت آنها را در مقابل کلیسا زنده زدنده به آتش می کشیدند. بعد از گذشت حد اقل 300 سال از این وحشگری های کلیسا ناشی از جهل و خرافات ، بخش مهم پرونده این جنایات هنوز سری و دور از دسترس محققین و مورخین بی طرف قرار دارد. فقط در زمان پاپ ژان پل دوم ، در حدود 10 در صد این اسناد و آرشیو را در اختیار محققین و مورخین گذاشتند ، و بعد ًا دسترسی به این آرشیو ممنوع شد. این سخن معروف است ، یکی از دوستان نردیک ولتر (متولد 1694-مرگ 1778) فیلسوف معرو ف فرانسه در عصر روشنگری اروپا ، پیش او آمد وگفت : ولتر در فلان شهر ، اسقف شهر دستور داد که تمام کتاب ها ای که تو نوشته بودی و تمام مقالات تو را از کتابخانه ها و کتاب فروشی ها جمع کردند ودر میدان مقابل کلیسا آتش زدند!!! ولتر در جواب دوست اش می گوید : خوشبختانه کتاب های مرا آتش می زنند، یک قرن پیش خود نویسنده را آتش می زدند !!!
* * *
امروز ما در جهان اسلام با یک پدیده «بظاهر علمی » روبرو هستیم ، که یک عده تحصیل کرده های مسلمان ، با مدارک تحصیلی دانشگاهی شان ، که بین آنان تحصیل کرده هائی چون : پرفسور سید حسین نصر ، که از دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل شده اند ، روبرو هستیم ، که با انواع «دلیل و منطق » دین و مذهب را به علم ارتباط می دهند ، و تمام علوم را ، نهفته در در «صفحات قران » و دین و شریعت می دانند!!! البته این اندیشه ، یعنی پژوهش علم و منطق علمی را در کتاب های دینی جستن و از :تورات –انجیل – قران ، قوانین علمی استخراج کردن و آنرا در جامعه ایکه قرنها است از تمدن علمی عقب مانده است ، تبلیغ و منتشر کردن ، برای اولین بار نیست که ما شاهد این«شارلاتانیزیم » روشنفکر مآ بانه ، فیلسوف مآبانه ، که دین را با علم مخلوط کرده و در بطن جامعه تبلیغ می کنند هستیم . برای اولین بار این شارلاتانیزم در قرن نوزدهم میلادی ، در عصر ظهور علوم جدید ، توسط بخشی از پیروان مذهب پروتستانتیزم ، با نام : مکتب کنکوردیسم ،(Le Concordisme ) ظاهر شد ، همین اندیشه و همین نوع تبلیغات نیز امروز در جهان اسلام با نام : الاعجاز العلمی فی القران کریم ، در بین یک عده به اصطلاح : فیلسوف اسلامی ، جامعه شناس اسلامی ، فیزیک دان اسلامی ، زیست شناس اسلامی ، اقتصاد دان اسلامی ،... معمول ورایج شده است . کی یکی از این حضرات آقای سید حسین نصر با عنوان های دانشگاهی و علمی و فلسفی ، چون : پرفسورسید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی ، در محافل اسلامی و دانشگاهی ، خصوصإ در انجمن پژوهشدکده :RAND-Corporation - وابسته به وزارت دفاع آمریکا و انبار اندیشه (Think tank ) سازمان اطلاعاتی آمریکا معروف به سیا معروف و مشهور هستند . در اینجا بطور مختصر این پدیده ، یعنی مخلوط کردن دین با علم ، که در واقع نوعی شارلاتانیزم و حقه بازی است ، بطور مختصر و با امثال این فعالیت های مرموزانه در ایران برا در اختیار خوانندگان می گذاریم .
It is difficult to get a man to understand something when his salary depends on his not understanding it.
Upton Sinclaire.
ترجمه : خیلی مشکل است کسی را که دستمزدش مبتنی بر نفهمیدن چیزی است مجبور به فهمیدن آن کرد . از نویسنده آمریکائی . اپتون سنکلر . متولد 1878- مرگ 1968.
* * *
مکتب کنکوردیسم – ( Le Concordisme ) کنکوردیسم یک تفسیرو شرح لفظی وبیانی از متون «کتاب های مقدس دینی » است. این شرح وتفسیر باید آنچنان طرح بشود که باشناخت های علمی زمان معاصر خود در تضاد نباشد.کنکوردیسم در بین رهبران دین مسیح در قرن نوزدهم (شروع گذر جامعه سنتی به جامعه صنعتی- علمی ، ناشی از انقلاب صنعتی و عصر روشنگری) پا به عرصه وجود گذاشت ، تا متون انجیل را از منظر کشف و اختراعات علمی و تکنولوژیک، یک نوع مشروعیت علمی به دین مسیحیت بدهد. با این اهداف که تمام این کشفیات علمی و اختراعات بشری را خداوند در کتاب دینی انجیل بشارت داده است .به عبارت دیگر ، کتاب انجیل بار علمی دارد ، تا از این طریق ، انجیل و روحانیت را از نقد دانشمندان و صاحبان علم مصون نگاه دارد.
این جنبش های فکری و مذهبی ، امروز در بین پیروان دین اسلام با نام: الا عجاز العلمی فی القران کریم ، در بین مسلمانان عرب و غیر عرب ، وسازمان های سیاسی و فرهنگی این ملت ها ، منجمله در جمهوری اسلامی ایران ، با نام :انجمن علمی اعجاز قران ، فعال هستند. هدف این انجمن ها ، مطا بقت دادن قران و سنت ، با علوم معاصر است . این انجمن ها سعی بر آن دارند قران و سنت را با علوم معاصر مطابقت بدهند. و چنین ادعا دارند که تمام اختراعات و اکتشافات بشری و نحوه دسترسی بر آنان توسط بشر ، در قران بیان شده است . ونیز در عین حال ، چنین ادعا دارند ، از آنجائیکه همه کس نمی تواند متون قران را درک و تفسیر بکند ، لذا جوامع اسلامی به اعلمای اعلام و آیات اعظام قران شناس ، احتیاج دارند !!! به عبارت دیگر ، بنا به گفته و باور ها و تبلیغات این حضرات ، تمام علوم و کشفیات و اختراعات بشری ، چون ریاضیات ، فیزیک ، نجوم ، زیست شناسی ، اقتصاد ، دیپلماسی ، تعلیم و تربیت ، محیط زیست ، فضانوردی ، .... در قران قید شده است!!! و چون حضرات به تفسیر قران آشنائی دارند ، لذا به این علوم نیز آشنائی دارند!!! برای طراوت بخشیدن به حافظه تاریخی ملت ایران ، خوانند گان ایرانی ، حتماً به اثر معروف « علمی » آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ، با عنوان: اقتصاد توحیدی ، آشنائی دارند .این نوع نوشته های فاقد ارزش علمی ، از مکتب کنکوردیسم ناشی می شود ، که آخوند ها و آخوند زاده ها ، در این نوع عوام فریبی دست بالا دارند ، فراموش نکنیم که پرفسور فیلسوف آقای سید حسین نصر نیز چون آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ، آخوند زاده هستند.
* * *
نمونه های از این شارلاتانیزم را که بر مخلوط کردن نظریه های علمی با محتوی کتاب های دینی، کار روزانه این حضرات شده است ، در اینجا از منظر خوانندگان می گذرانیم .
نحوه شکل گیری تگرگ در قران برسی می شود
جلسات نقد و بررسی اعجاز قرآن با موضوع نحوه شکل گیری تگرک در قرآن، در انجمن علمی اعجاز قرآن در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم برگزار میشود. |
به گزارش خبرگزاری مهر، انجمن علمی اعجاز قرآن، در راستای استحکام بخشیدن به مباحث اعجاز قرآن و زمینه سازی برای حضور صاحبنظران، پژوهشگران و علاقمندان اقدام به برگزاری جلسات نقد و بررسی کرده است. دومین جلسه از سلسله جلسات طراحی شده، در موضوع نحوه شکل گیری تگرگ در قرآن، با حضور دکتر براتی، دکتر طالب پور، دکتر تهامی و حجت الاسلام سادات منصوری برگزار می شود. این جلسه چهارشنبه 26 مرداد ماه ساعت 19 الی 22:30 به صرف افطار در مصلی تهران، سالن اصلی اجتماعات نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم برگزار میشود. (ماًخذ : http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1381830 ) خلق جهان بدین ترتیب در قرآن کریم بیان میشود: بَدِیعُ السّمواتِ وَ الاَرض ... ( انعام / ۱۰۱) اوست پدید آورنده آسمانها و زمین ... مطلب بالا با اطلاعات علمی نوین کاملا هماهنگی دارد، آخرین اطلاعات و کشفیات به دست آمده در زمینه فیزیک و نجوم تأیید کننده این مطلب میباشد که جهان با تمام بزرگی و قدمت فراوان از یک انفجار بزرگ به وجود آمده است. (تئوری بیگ بَنگ) تئوری بیگ بَنگ بیان میکند که جهان از انفجار بزرگ و عظیم یک نقطه تقریبا در ۱۵ میلیارد سال پیش به وجود آمده است. تئوری بیگ بَنگ امروزه به عنوان تنها جواب علمی پیدایش جهان در تمامی محافل علمی به کار میرود. تا قبل از انفجار بزرگ امکان وجود هیچ چیز نبوده که بتوان آن را ماده نامید و ماده، انرژی و زمان وجود نداشتهاند که بتوان به وسیلهی فیزیک و متافیزیک تجزیه و تحلیل کرد، این در فیزیک به عنوان هیچ چیز نامیده میشود، در این چنین فضایی به ناگاه ماده انرژی و زمان به وجود میآید؛ این مطلب علمی که به تازگی علم بشر به آن دست پیدا کرده است، ۱۴۰۰ سال پیش در قرآن کریم بیان شده است. بزرگ شدن جهان ۱۴ قرن پیش زمانی که نجوم و ستاره شناسی دارای مطالب چندانی نبود، بزرگ شدن جهان و رشد آن در همه ابعاد بدین شکل در قرآن بیان میشود. وَالسَّماءَ بَنَینهَا بِأَیدٍ وَ إنَّا لَمُوسِعُونَ (الذّاریات / ۴۷)؛ و ما آسمان را به قدرت واسعه بنا نهادیم و ما یگانه وسعت بخشندهی خلقت هستیم. کلمهی آسمان در بیشتر قسمتهای قرآن کریم به عنوان کهکشان هم مورد استفاده قرار میگیرد. در این آیه بیان میشود که کهکشانها و جهان همواره در حال بزرگ شدن و وسعت پیدا کردن میباشد، این مطلب هم در اوایل قرن ۲۰ به اثبات رسید. در اوایل قرن ۲۰ تنها ایدهای که در این مورد بر تمام جهان حکومت میکرد، نظریهی بدون تغییر بودن جهان و ثابت بودن کهکشانها بود، و لیکن هم اکنون تحقیقات علمی به کمک جدیدترین تکنولوژیهای روز به این نتیجه رسیدهاند که جهان دارای ابتدا و مقدمه بوده و همواره در حالت تغییر و به سوی بزرگ شدن میباشد. این تئوری و ایده که جهان دارای ابتدا بوده و بدون هیچ وقفهای در حال بزرگ شدن میباشد، در اوایل قرن ۲۰ توسط دانشمند و فیزیکدان روسی اَلِکساندر فِریدمَن و محقق بلژیکی گیورگ الِمِتر به صورت یک نظریه بیان شد و در سال ۱۹۲۹ با تحقیقات ستاره شناس آمریکایی اِدوین هابل به صورت رسمی به ثبت رسید. این ستاره شناس با مشاهدهی مستمر کهکشانها توسط تلسکوپ بسیار قوی، به این مطلب پی برد که ستارهها و کهکشانها همواره از هم دور و از یکدیگر فاصله میگیرند، اگر در نظر بگیریم که کهکشانها از یکدیگر به طور دائم در حال فاصله گرفتن میباشند پس جهان که از همین کهکشانها تشکیل شده مرتب در حال بزرگ شدن میباشد. این کشف مهم در سالهای اخیر به کرات به اثبات رسیده است. جالب است که در ۱۴۰۰ سال پیش زمانی که مردم خورشید و ماه را به عنوان پروردگار میپرستیدند، قرآن کریم این چنین مطلب مهمی را بیان میکند. البته آن هم نه برای مردم آن زمان بلکه برای ما، تا این گونه مسائل یکی از میلیاردها نشانه برای پیدا کردن راه صحیح و یک تو گوشی محکم برای کسانی باشد که میگویند دین اسلام مانع از پیشرفت بشریت حتی در زمینه علمی است. ● قرآن و جاذبهی عمومی قانون جاذبهی عمومی در بین همهی کرات آسمانی برقرار است تا آنجا که اگر این قانون (جاذبه) و نیروی گریز از مرکز (دافعه) در بین سیّارات حکمفرما نبود، در نظم عالم خلل وارد میشد و کرات آسمانی با یکدیگر تصادم و برخورد دهشتناکی داشتند که برای انسان خاکی حتّی تصوّرش نیز هراس انگیز و دلهره آور است. نخستین کسی که پی به نیروی جاذبه برد اسحاق نیوتن یکی از بزرگترین دانشمندان قرن هفدهم میلادی بود. امّا آنچه بیشتر در کتابهای علمی دربارهی وی مشهور است، داستان زیر درخت نشستن او و جدا شدن سیبی از درخت و بعد از آن جلب توجه او به این حادثه است که موجب کشف نیروی جاذبه شد؛ کشفی که بسی شگفت آور خواهد بود اگر بگوییم هزار و چهارصد سال پیش از نیوتن قرآن کریم پرده از روی این معمّای بزرگ علمی برداشته و در آیاتی چند به وجود جاذبه در تمامی کرات و کهکشانهای عظیم عالم اشاره نموده است که از جملهی این آیات، آیهی ۲ سورهی رعد است که میفرماید: الله الَّذی رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیٌرِ عَمَد تَرَوٌنَها …؛ خدای شما آن خدایی است که آسمانها را با ستونهای نامرئی برافراشت …و در آیهی ۱۰ سورهی لقمان میفرماید: خَلَقَ السَّمواتِ بِغَیٌرِعَمَد تَرَوٌنَها … ؛ خدا کسی است که آسمانها را بدون ستونی که شما ببینید، آفرید … آنچه قرآن در این آیات به عنوان «ستون نامرئی» از آن یاد نموده همان نیروی جاذبه است که نیوتن انگلیسی کاشف آن بوده است؛ همان نیرویی که مابین تمامی کرات آسمانی برقرار بوده و کرات را برافراشته و نگاه داشته است. در آیهی ۲۵ سورهی مرسلات میفرماید: اَلَمٌ نَجٌعَلِ الٌاَرٌضَ کِفاتاً؛ آیا زمین را جایگاه گرفتن و جذب قرار ندادیم؟ آیهی فوق یکی دیگر از آیات قرآنی است که اشاره به نیروی جاذبهی زمین دارد، زیرا زمین را جایگاه جذب معرفی میکند. باز در آیهی ۴۱ سورهی فاطر میفرماید : اِنَّ الله یمٌسِک السَّمواتَ والٌاَرٌضَ اَنٌ تَزولا …؛ خداوند آسمانها و زمین را نگاه داشته است تا از محل خودشان خارج نشوند … مگر این نگاه داشتن غیر از همان نیروی جاذبهی عمومی است که خداوند در بین کرات قرار داده تا از مدارشان منحرف نشود؟! روی همین اصل نیوتن گفت: تنها قوّهی جاذبه برای تعلیل تفسیر نظام شگفت عالم سیّارگان کافی نیست، بلکه باید یک منبع علم و قدرتی، جرم و فاصله و سرعت حرکت همهی آنها را سنجیده و هر یک را در مدار معیّنی قرار داده باشد و او خداست. (ماًخذ : http://sdahcrit2.mihanblog.com/ علم و طبیعت در قران ) وقتی این نوشته ها و به محتوی فکری و فلسفی و علمی این نوشته ها از منظر یک تحصیل کرده دانشگاهی در رشته جامعه شناسی سیاسی ، دقیق می شویم ، عقلانی و منطقی است که از خود سئوال بکنیم ، چگونه پروفسور و فیلسوف سید حسین نصر ، با سا لها تحصیل در آمریکا ، پیشرفته ترین کشور از منظر علمی و تکنولوژیک ، این اندشه ها و عقاید خرافی را بنام فلسفه و علم ، نوشته و در اختیار خوانندگان خود قراز می دهد؟ اگر این نوشته هاو عقاید دارای بار علمی و فلسفی بودند ، چرا کشور های مسلمان چنین در فقر علمی ، عدم پیشرفت اقتصادی –سیاسی زندگی می کنند؟ در قرن شانزدهم میلادی ، فردی بنام : اتین د ولابئوسی: Etienne de La Boétie - متولد 1530- مرگ 1563- که بیش از 33 سال عمر نکرده است ، در عصری که حتی نشانه ای از انقلاب صنعتی ، عصر روشنگری ، عصر مسافرت های کیهانی نبود ، حتی ماشین بخار کشف نشده بود ، این جوان که نه در دانشگاه هاراورد ، نه در موسسه تکنولوژی ماساچوست آمریکا درس خوانده بود ، کتابی را فقط در 80 صفحه ، باز تکرار می کنم ، در 80 صفحه در با عنوان : گفتاری در رابطه با بردگی داوطلبانه – (Discours de la servitude volontaire ) نوشته است ، که این کتاب 80 صفحه ای این جوان ، در قرن شانزدهم ، اور ا به مقام فیلسوفی رسانده است ، امروز در فرهنگ و جامعه فرانسه ، اتین دولابئوسی ، به عنوان فیلسوف قرن شانزدهم ، یاد می شود. دو جمله از این کتاب معروف این فیلسوف را در اختیار خوانند گان میگذارم ، تا خود خوانندگان بدانند ، تفاوت فیلسوف و با فیلسوف پرفسور فارغ التحصیل هاروارد و انستیتو تکنولوژی در کجا است . اتین دولابئوسی می گوید : 1-مستبدان از آن جهت به نظر بزرگ می آیند ، چون ما در مقابل آنان به زانو هستیم . 2- برای اینکه انسان ها تبدیل به برده بشوند ، از دوحالت خارج نیست ، یا انسان را به زور تبدیل به بره می کنند ، یا اانسان را با با فریب و نیرنگ تبدیل به برده می کنند. آقای پرفسور فیلسوف ما برخاسته از خانواده روحانیت شیعه حتما ماهیت این نیرنگ و مردم فریبی جامعه روحانیت را ، که ملت ایران را قرنها است تبدیل به برده کرده است می دانند . برای طراوت بخشیدن به حافظه آقای پرفسور فیلسوف ، اسامی رایج در ایران شیعه چند نمونه می آوریم : غلام حسن – غلام حسین – غلام رضا – غلام علی – عبدالحسین- عبدالعلی – عبدالرضا - عبدالکریم - .... من صاحب این قلم ، این کتاب 80 صفحه ای اتین دولابوئسی را با تمام آثار پروفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی , دکتر علی شریعتی ، جامعه شناس دروغین اسلامی ،ابوالحسن بنی صدر اقتصاد دان اسلامی ، دکترعبدالکریم سروش ، متفکرو فیلسوف اسلامی ، عوض نمی کنم.. چه بسا خوانندگان مقاله بر این عقیده باشند ،که با در نظر گرفتن مدارج علمی ، اعتبار جهانی دانشگاه هاروارد ، و انستیتو تکنولوژی ماساچوست ، و شهرتی که فیلسوف و پرفسور اسلامی ، آقای حسین نصر در جهان دارند، من صاحب این قلم ، فرد ناشناخته ، افسر سابق ارتش ایران ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس ، در جایگاهی نیستم ، ارزش علمی نوشته های فیلسوف اسلامی را زیر سئوال قرار بدهم . لذا لازم و ضروری است ، چند لحظه روی یک شخصیت علمی واقعی ، که شهرت جهانی دارد ، و تصادفأ چون آقای پرفسور سید حسین نصر ، هم تحصیل کرده موسسه تکنولوژی ماساچوست ،و هم دانشگاه هاروارد هستند ، در شته فیزیک آتمی شهرت جهانی دارند ، وبعلاوه این استاد نیز از جهان اسلام برخاسته و شهروند پاکستانی است و شخصا نیز آقای پرفسور سید حسین نصر را همچنین آثار و نوشته های ایشان را خوب می شناسند ، چند لحظه روی اندیشه و افکار این شخصیت علمی و اجتماعی و فرهنگی این دانشمند اتمی مکث می کنیم . شرح مختصر از زندگی علمی و اجتماعی و فرهنگی پروفسور پرویز هودبهائی – (Pervez Amirali Hoodbbhoy -) دانشمند اتمی پاکستان . پرویز هود بهائی در11 ژانویه 1950 در کراچی پاکستان به دنیا آمد است. او مقیم پاکستان و دارای ملیت پاکستانی است، و در دانشگاه :قائد اعظم ، مرکز مطالعات فیزیک اتمی تدریس می کند. پرویز هود بهائی تحصیل کرده انستیتو معروف : انستیتو تکنولوژی ماساچوست (M.I.T. ) آمریکا است ، واز این مرکز معروف علمی ، دارای :درجه لیسانس در رشته برق ، ریاضیات ، کارشناسی ارشد در فیزیک حالت جامد و دکترای فیزیک هسته ای می باشد. پرویز هود بهائی ، عضو ارشد فدراسیون علوم اتمی پاکستان است . (ماخذ : http://www.meforum.org/2593/pervez-amirali-hoodbhoy-islam-science پرویز هود بهائی بخاطر شهرت علمی خود در علوم فیزیک آتمی ، به عنوان مشاور بین المللی در رشته اتم در دانشگاه های معتبر دینا ، چون : استانفورد ، دانشگاه مریلند ، و سایر دانشگاه های آمریکائی و اروپائی می باشد.پر ویز هود بهائ ، رئیس موسسه غیر انتفائی :مشعل است . این موسسه کتاب و آثار متعددی را در پاکستان ، در زبان اردو ، برای دفاع از حقوق بشر ، و برابری حقوق زنان مسلمان و تعلیم و تربیت و تحصیل آنان ، محیط زیست ، فلسفه و اندیشه های مدرن ، چاپ و منتشر کرده است .پرویز هود بهائی ، یکی از مدافعان استفاده صلح آمیز از تکنولوژی اتمی در جهان است .در ضمن این دانشمند مشهور برنامه های اتمی آمریکا و اسرائیل ، پاکستان ، و هند را در کنفرانس های متعدد به نقد می کشد ، ویکی از مدافعان خلع سلاح اتمی در جهان می باشد. پرویز هود بهائی کتاب های متعددی در رابطه با وظایف دولت و تعلیم و تربیت جامه ، تاریخ 50 سال پاکستان ، نقد افراط گری دینی ومبارزه با آن ، عقل گرائی و توسعه آن در جهان اسلام نوشته است . این کتاب ها که در زبان انگلیسی نوشته شدهاند ، در عین حال برای بالا بردن آگاهی اجتماعی ملت های مسلمان در زبان های اردو و عربی ، مالزی ، اندونزی و ترکی ترجمه شدهاند . در شکل گیری شخصیت علمی و اجتماعی پرفسور پرویز هود بهائی ، دو پرفسور معروف فیزیک اتمی پاکستان ، که هردو شهرت جهانی دارند ، پرفسور عبدالسلام –Abdus – Salam – (متولد 1926-مرگ 1996، برنده جایزه نوبل فیزیک در سال 1979، و پرفسور ریاض الدین -Riazuddin- (متولد 1930)نقش مهم داشتند. پروفسور پرویز هود بهائی ، بمانند بعضی از دانشمندان معروف و مشهور دنیا ، بخاطر شهرت علمی و جهانی خود ، دنیا و مسائل انسانی و اجتماعی جهان اسلام ، و علل عقب ماندگی ملت های مسلمان را فراموش نمی کند . به همین خاطر نیز ، در مبارزه علیه تبلیغ جهل و خرافات ، زیر پوشش دین ، علیه « روشنفکران اسلامی ، فیلسوفان اسلامی با نام نشان واقعی آنان ، چون دکتر فیلسوف پرفسور سید حسین نصر (ایرانی مقیم آمریکا ) پرفسور دکتر فیلسوف اسلامی چون « اسماعیل فاروقی (فلسطینی مقیم آمریکا ) را با تکیه بر نوشته های فاقد ارزش علمی این حضرات به نقد می کشد و از آنان با عنوان : ایده ئولوگ های اسلام گرایان یاد می کند . (ماخذ – ترجمه بخشی ارکنفرانس پروفسور پرویز هودبهائی – (Pervez Amirali (Pervez Amirali Hoodbbhoy -) دانشمند اتمی پاکستان . در این مقاله برای آشنا کردن خواندده ایرانی با اندیشه های پرفسور پرویز هودبهائی ، فیزیک دان معروف پاکستانی ، متخصص در فیزیک آتمی ، فقط به بخشهائی از یک نوشته و یک مصاحبه ایشان را آنهم بطور مختصر در اینجا می آوریم ، و قضاوت را بر عهده خواننده می گذاریم ، که چرا و چگونه ، پرفسور سید حسین نصر در همان موسسات علمی ، یعنی : انستیتو تکنولوژی ما ساچوست آمریکا و دانشگاه هاروارد این کشور تحصیل کرد و در نهایت بجای علم و دانش ، یک مشت هجویات را بنام « علوم اسلامی و وفلسفه اسلامی » مدت بیش از 42 سال در اختیار نسل جوان ملت ایران گذاشت و آنان را به انحراف فکری و علمی کشاند ، در صورتیکه پرفسور پرویز هود بهائی ، که او نیز در همان انستیتو تکنولوژی ماساچوست و هم در دانشگاه هاراورد تحصیل کرده است ، در پایان تحصیلات خود به یک دانشمند معتبر علمی دررشته فیزیک آتمی ، شناخته شده در محافل علمی دنیا در رشته خود ، معروف گردید ؟ پرفسور پرویز هودبهائی در روز جمعه 10 اوت 2007 ، در گرامی داشت فیزیک دان مشهور آلمانی :ماکس ون لوئه.( Max Von Laue - متولد 9 اکتبر 1879 – مرگ 24 آوریل 1960 )ایراد کرده است . در این سخنرانی ، جایگاه علم به معنی واقعی آنرا در جوامع اسلامی امروز به نقد کشید ه است . سند دوم مصاحبه ایست که این دانشمند اتمی با نشریه : Middle East Quarterly- در ماه مه 2009 کرده است . پرفسور پرویز هود بهائی سخن خود را چنین آغا ز می کند : قبل از آنکه مسلمانان امپریالیسم سوداگر و پول پرست را عامل عقب ماندگی علمی وترقیات جوامع اسلامی وبه قهقرا کشیدن عظمت جهان اسلام متهم بکنند ، بهتر است مسلمانان وجدان درونی خود را زیر سئوال ببرند و بپرسند چه عاملی باعث شده است که مسلمانان این چنین از منظر علمی عقب مانده اند؟ . منظور پرفسور هودبهائی این است ، عوض اینکه ما سملمانان به این آن انگ بزنیم ، اول وجدان خود را قاضی قرار بدهیم و از خود بپرسیم چه عواملی باعث عقب ماندگی علمی و به دنبال آن عقب ماندگی صنعتی ، اقتصادی ، فرهنگی و عدالت اجتماعی و ایجاد دموکراسی در کشور های مسلمان شده است؟ پرویز هود بهائی این مقاله را دست آورد همان کنفرانسی می داند که در سال 2007 در رابطه با فیزیک دان معروف آلمانی ماکس وان لو می داند که این فیزیک دان هم صاحب علم بود و هم صاحب وجدان اجتماعی بود .وقتی که آدلف هیتلر در اوج قدرت بود ، ماکس وان لو ، هنوز به عنوان فیزیک دان ، چندان معروف و مشهور نبود. ولی آن چنان جسارت داشت که از حقوق انسانی فیزیک دان معروف آلمان البرت انشتین (فیزیک دان آلمانی تبار یهودی الاصل ) و نظریه پرداز :تئوری نسبیت انشتین دفاع بکند . لذا چنین بنظر می رسد که ماکس ون لوئه مسائل مربوط به علم و تمدن بشری را موضوع مطالعات خود می دانست. پرفسور پرویز هود بهائی ادامه می دهد و میگوید :سئوالی که می خواهم از شما بکنم ، ، میتواند همان اندازه شامل خود من ویا شخص دیگری باشد. این سئوال چنین است : با بیش از یک ملیارد جمعیت و منابع عظیم مادی و مهم ، چرا جهان اسلام ازعلم و روند آفرینش شناخت و علوم جدید دور مانده است؟ برای اینکه روشن و دقیق به به موضوع بر خورد بکنم ، سازمان کنفرانس اسلامی مرکب از 57 کشور مسلمان را به عنوان الگو ی جهان اسلام مورد مطالعه قرار می دهم . البته رابطه جهان اسلام با علم ، همیشه این چنین نبوده است . جهان اسلام از منظر رابطه با علم و توسعه آن ، دوران طلائی خود را از قرن 9 میلادی ، تا قرن 13 میلادیدر طول این 4 قرن را گذرانده است ، و پیشرفت قابل توجه در زمینه علوم پژشکی ، ریاضی ، وسایر علوم ، برای تمام مورخین صاحب صداقت ، روشن و مسلم است . زمانی که علم جبر ( الجبر در زبان عربی – L’algèbre – در زبان فرانسه ریشه از زبان عرب دارد )- در زبان عرب ، آفریده شد، اصول و قوانین عدسی ها و نور شناخته شدند، گردش خون در بدن ، ستاره شناسی کشف شد ، دانشگاه ها و مراکز علمی ، زبان عرب ، زبان علمی آن عصر بود. با پایان این عصر (ناشی از هجوم قوم وحشی و بی فرهنگ مغول تاکید از این صاحب قلم )هرچه که مظهر علم ودانش بود فرو ریخت . از آن عصر تا امروز ، یعنی در هفت قرن گذشته هیچ کشفیات و اختراعات علمی در جهان اسلام را مشاهده نمی کنیم . این توقف و باز ماندن علمی که یک موضوع مهم واساسی است . اما دلیل بر حاشیه رانده شدن جهان اسلام از منظر علمی ، تنها به دلیل رابطه غیر عادلانه جهان غرب با جهان اسلام نیست. به عبارت دیگر در درجه اول علت ها را باید دربطن خود جوامع اسلامی جستجو کرد . پرویز هود بهائی در دنباله این مقاله چنین می نویسد : اسلام با علم ، مراحل مختلفی را در تاریخ طی کرده است. زمانی این رابطه باعث پیشرفت علم در جوامع اسلامی شده است و زمانی نیز با سیر قهقرائی علم همراه بوده است . در فرهنگ عرب قبل از اسلام (سالهای 610 میلادی تاریخ ظهور اسلام ) علم به معنی واقعی آن ، جایگاهی نداشته است . اسلام خود را از طریق نیروی نظامی و سیاسی خود را به سایر ملل تحمیل کرده است نه از طریق علمی . در اواسط قرن هشتم ، فرمانروایان جهان اسلام ، برای شناختن و آموختن علوم ، به فرهنگ و تجربیات علمی یونانیان روی آوردند . دستور ترجمه آثار علمی یونان باستان به زبان عربی ، کار خلفای روشن بین و دور اندیش بود . این خلفا علمای یونانی مقیم نکات مختلف دور و نزدیک را به بغداد دعوت کردند و از این طریق آثار علمی این دانشمندان به عربی ترجمه شدند . آیا امکانات مالی موجود در کشور های مسلمان میتوانند تحولات بنیادین در راستای پیشرفت های علمی را در این کشور ها فراهم آورند؟ در این راستا ، چه تغیرات مهم لازم و ضروری است ؟ این سئولات را پرفسور پرویز بود بهائی از خوانندگان خود می کند و دنباله سخنان خود را چنین ادامه می دهد : پژوهشگران قرن نوزدهم چون ماکس وبر :(Max Weber – متولد 1864 – مرگ 1920 ، اقتصاد دان و جامعه شناس آلمانی ) بر این عقیده است که :«...» دین اسلام فاقد سیستم فکری بنیادین است که بتواند فرهنگ علمی متکی بر نو آوری و تجربیات جدید ، و محاسبات کمیتی و سنجش تجربی در تجزیه و تحلیل وتفسیر رایج و ضروری در علوم را بکار گیرد . وجود جبریت گرائی در اندیشه های اسلامی ، همچنیین گرایش به گذشته ، پیشرفت و ترقی را نه تنها در جوامع اسلامی با مشکلات روبرو می کند ، بلکه رهبران دینی نیز خواهان پیشرفت و ترقی علمی نیستند . در حال حاضر تضاد روز افزوین که بین دنیای اسلام و غرب وجود دارد ، اغلب مسلمانان ، این بینش ماکس وبر را بایک نوع تنفر همراه با عصبانیت رد می کنند.این مسلمانان بر این عقیده هستند که غرب ، با این اتهام می خواهد تجاوزات مداوم فرهنگی و نظامی خود برمسلمان را ، مشروعیت بخشد . مسلمانان بر این اندیشه که، اسلام با علوم می تواند در تضاد باشد ، یا اینکه دلیل عقب ماندگی و کندی پیشرفت علمی مسلمانان بخاطر دین اسلام را نه تنها قبول ندارند ، بلکه در مقابل این اندیشه حالت دفاعی میگیرند و از آنجائیکه برای مسلمانان دین باور ، قران کلام خدا است و کلام خدا بدون نقص و عیب واشتباه است ، لذا عقب ماندگی مسلمانان در علوم ، ناشی از اسلام نیست . اگر مسلمانان در علوم عقب مانده اند ، بخاطر این است که : قران و تفسیر و کلام خدا را خوب درک نکرده اند . در دفاع از نظریه : همخوانی اسلام با علم ، مسلمانان بر این عقیده اند ، همچنانیکه در گذشته اسلام صاحب یک فرهنگ پیشرفته علمی بود و به مراتب از منظر علمی از اروپائیان پیشرفته تر بود ، پس مسلمانان چنین استعداد را دارند که فرهنگ علوم زمان معاصر را کسب بکنند. . پروفسور عبدالسلام ، فیزیک دان پاکستانی – برنده جایزه نوبل فیزیک ، تاکید می کند که یک هشتم قران ، به مسلمانان اخطار می دهد : اشارات هستی خداوند را در جهان هستی جستجو بکنید. لذا علم به نفس خود یک عمل روحانی است ، و در راستای نزدیکی و شناخت پروردگار خالق است. فراموش نکنیم ، دلیلی که در این راستا اغلب در بین مسلمانان شنیده می شود ، اشاره به سخن پیامبر اسلام است که به پیروان خود پیشنهاد می کند : به دنبال علم و دانش بروید ولو اینکه علم در چین باشد . به عبارت دیگر وظیفه دینی مسلمانان است که علوم عقلی را جستجو کرده و آنرا بیاموزند .( علوم عقلی نه خرافات و مزخرفات ایکه شبانه روز آخوند ها از منابر به گوش مردم ساده اندیش و بی سواد می خوانند . تاکید از صاحب قلم) پرفسور پرویز هود بهائی اشاره می کند که همه این مسائل و وعلل عقب ماندگی مسلمانان در این کنفرانس ، تحلیل و تفسیر و به نقد کشیده خواهند شد ، ولی قبل از هر چیز داده های موجود امروز ، از منظر کمی وکیفی ، ارزش علم در کشور های مسلمان مورد مطالعه قرار دهیم ، بعد از آن نکات آسیب پذیری نحوه رفتاری مسلمانان نسبت به علم ، مدرنیته ، تکنولوژی ، ونحوه ایکه بطریقی علیه علم و ترقی در جوامع اسلامی تبلیغ می شود مورد مطالعه قرار می دهیم . و در پایان به این سئوال اساسی میرویم : چه باید کرد که علم در جهان اسلام بار دیگر شکوفا گردد؟ پرفسور پرویز هود بهائی با نگرش یک استاد با تجربه علمی و واقعیت اسفناک جوامع اسلامی از منظر کمی و کیفی ، با اعداد و ارقام واستدلالات متکی برعلم این مسائل یاد شده در بالا را مورد مطالعه قرار می دهد ، که ما در این مقاله بطور مختصر ، باز تکرار میکنیم بطور مختصر نمونه هائی را از این مطالعات و پژوهش را در اختیار خوانندگان قرار می دهیم . پرویز هود بهائی برای نشان دادن پیشرفت علمی در یک جامعه ، از دو روش کمٌی و کیفی استفاده می کند و از این طریق عمق عقب ماندگی جوامعی اسلامی را از منظر علمی نشان می دهد . در اینجا فقط چند نمونه از این تحلیل و تفسیر کمی و کیفی عقب ماندگی جوامع اسلامی از منظر علمی را نمونه می آوریم . نتایج مطالعات دانشگاه اسلامی –بین المللی کشور مالزی ، معروف به دانشگاه شماره 2 نشان می دهد که در کشور های مسلمان معروف به (O.C.I. –سازمان همکاری کشور های مسلمان ) برای هر 1000 نفر جمعیت 5/8 نفر متخصص در علوم تجربی ، مهندس و مکانسین وجود دارد ، در صورتیکه میانگین بینالمللی آن 8/40 نفر برای 1000 نفر جمعیت است. 46 کشور مسلمان فقط 17/1 در صد آثار علمی دنیا را تهیه و منتشر می کنند ، در صورتیکه در هندوستان و اسپانیا هر کدام به تنهائی 84/1 درصد است . 20 کشور مسلمان 55/0 در صد آثار علمی را چاپ و منتشر می کنند ، در صورتیکه این رقم برای اسرائیل به تنهائی 89/0 در صد است . در رابطه با ثبت اختراعات نوین توسط کشور های مسلمان ، وضع اسفناک تر از این است . بنا به آمار رسمی ، پاکستان در طول 43 سال گذشته فقط 8 اختراع را به ثبت رسانده است.اگر از منظر منظر بودجه ایکه در کشور های مسلمان به فعالیت های تحقیق و پژوهشهای علمی منظور می شوند ، به این مسئله نگاه بکنیم ، می بینیم که از 57 کشور مسلمان ، میانگین بودجه پژوهش و تحقیقات علمی 3/0 درضد تولید ناخالض ملی است ، در صورتیکه میانگین این رقم در سطح بین المللی 4/2 در ضد است . پرفسور هود بهائی در ادامه این مطالعات و تحقیقات علمی خود در رابطه با : جهان اسلام و علم ، اضافه می کند و چنین می نویسد: بودجه کلان به تنهائی درد را درمان نمی کند ، بلکه امکانات زیر بنائی ،وجود دانشمندان و مهندسین صاحب علم ، لازم و ضروری است که بتوانند این بودجه را در راه پیشرفت های علمی بکار ببرند . ارقام زیر ، وضع اسفناک کشور های مسلمان را از منظر تعداد مهندسین و دانشمندان رشته های علمی را نشان می دهند . در حالیکه کشور های پیشرفته علمی برای یک ملیون نفر ، 3500 تا 5000 نفر مهندس و دانشمند در رشته های علمی دارند ، این ارقام برای کشور های مسلمان 400 نفر و حداکثر 500 نفر است. کیفیت تحصیلات دانشگاهی در کشور های اسلامی : پرفسور هود بهائی بخشی از این مقاله را به آزادی های دانشگاهی و فرهنگی حاکم در مراکز علمی و دانشگاهی کشور های مسلمان اشاره می کند ، و می نویسد : در تمام کشور های مسلمان ، آزادی های لازم و ضروری در محیط علم و دانش ، که ضامن و اساس پیشرفت و ترقی علمی است ، در دانشگاه های این کشور ها وجود ندارند. او دنباله نوشته اش را چنین ادامه می دهد : در دانشگاه : قاعد اعظم ، دانشگاهی که من در آنجا تدریس می کنم ، محدویت هائی که در این دانشگاه حاکم هستند ، شبیه همان محدودیت هائی هستند که در سایر دانشگاه های دولتی پاکستان وجود دارند .در این دانشگاه فعالیت های هنری و فرهنگی چون : سینما ، تئاتر ، موسیقی ، بایک دید منفی از منظر دینی ارزیابی می شوند بعضاً حتی سازمان دهندگان چنین فعالیت های هنری ، از طرف اسلام گرایان مورد حمله جسمانی قرار می گیرند . این مهاجمین بر این باور هستند که که این نوع فعالیت های فرهنگی در تضاد با ارزشهای اسلامی می باشند. کوی دانشجویان دانشگاه سه مسجد دارد و مسجد چهارم در حال ساختمان است ، ولی این کوی فاقد کتابخانه است . پرفسور عبدوالسلام ، برنده جایزه نوبل در رشته : فیزیک ذرات ، در سال 1979 ، حق ندارد پای خود را داخل یکی از دانشگاه های سراسر کشور بگذارد!!! این محرومیت تدریس چنین دانشمند معتبر جهانی ، فقط و فقط بخاطر این است ، که اصل و تبار این فیزیک دان ، پیرو فرقه احمدیه هستند !!! ولو اینکه سابق حق تدریس در دانشگاه ها داشت ،ولی از سال 1974 ، او از حق تدریس محروم است !!!(استادان دانشگاه های ایران ، بعد از روی کار آمدن نظام اسلام ناب محمدی آیت الله خمینی در سال 1357 ، بخاطر دارند که چگونه آقای دکتر حسین حاج فرج دباغ معروف به دکتر عبد الکریم سروش ، این روشنفکر اسلامی ، چگونه با سواد ترین و با تجربه ترین استادان دانشگاه ها را در راستای « اسلامی کردن دانشگاه ها ، این ثروت های علمی و فرهنگی را از دانشگاه بیرون کردند؟ امروز که این حضرت ماموریت اش را به پایان رسانده و در پناه ایالات متحده آمریکا به اسلام ناب محمدی رسیده است ، امروز پرچم دفاع از امام محمد غزالی را برداشته است . به آخرین مقاله آقای دکتر مهدی مظفری رجوع شود ) تفاهم و تساهل در محیط آموزش و پرورش ، توسط اسلامگرایان متعصب ، در دانشگاه ها برچیده شده است و روزبه روز بر شدت این رفتار و اختناق افزوده می شود . امروز در دانشگاه های پاکستان ، روسری ، چادر نمازی پوشش اسلامی برای دانشجویان دختر ظهور مطلق دارد و دولت عملأ در تحمیل اجباری این نوع پوشش های اسلامی نقش اساسی دارد . «...» بنیاد گرائی همیشه برای علوم جدید مسئله آفرین بود ، اما سئوال اساسی اینست : چرا وچگونه می توان توضیح داد که در نیمه قرن بیستم ، اسلام بنیاد گرا ، ای چنین سریع رشد کرد ؟در نیمه سالهای 1950 ، تمام رهبران سیاسی کشور های مسلمان ، شخصیت های غیر مذهبی و لائیک بودند .جدائی دین از سیاست در آن سالها در اوج گسترش در جوامع اسلامی بود . چه قدرت هائی این روند سیاسی –فرهنگی را در جوامع اسلامی عوض کردند ؟قدرت های غربی باید مسئولیت خود را در تغیر این روند (گذر از جامعه لائیک به جامعه اسلام افراطی ) را بپذیرند . ایران با نخست وزیری چون دکتر محمد مصدق ، اندونزی با حکومت احمد سوکارنو ، مصر به رهبری عبدالناصر ، نمونه هائی از حکومت های غیر مذهبی ، در عین حال ناسیونالیست و ملی گرا بودند ، که می خواستند در عین حال ثروت های ملی خود را حفظ بکنند .اما حرض ولع و زیاده طلبی امپریالیسم غرب این نظام ها را سرنگون کرد. در مقابل ، عربستان سعودی محافظه کار ، با معادن سرشانر نفت اش ، مشتری آمریکا و به پشتیبانی این قدرت جهانی ، اندیشه های ارتجائی و افراطی اسلام را به کمک آمریکا و دولار های نفتی اش به دنیا ارسال میکرد . طرفداران اسلام افراطی مشتریان آمریکا بودند . بنیاد گرایان اسلامی حماس در سال 1980 بوسیله دولت اسرائیل تشکیل و سازمان داده شد، که علیه جبهه آزادی بخش اسرائیل مبارزه بکنند . از حماس مهم تر بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی در سال 1979، سازمان سیا آمریکا بود که سازمان های افراطی اسلامی را بنام طالبان مسلح کرد و یک شبکه جهانی تروریستی اسلام طالبانی را در دنیا پخش کرد . امروز در تمام کشور های مسلمان اندیشه های لائیک در اقلیت قرار دارند . در سالهای 1980- یک دید خیالپردازانه با عنوان «علم اسلامی » به عنوان یک آلتر ناتیوی در مقابل «علم غربی » وارد دنیای اندیشه شد . این اندیشه بوسیله حکومت های پاکستان ، عربستان سعودی ، مصر وسایر کشور ها ی مسلمان پشتیبانی شد . ایده ئولوگ های (اندیشه وران اسلامی ) این جریان فکری ، در آمریکا ، چون سید حسین نصر (ایرانی الاصل ) اسماعیل فاروقی (فلسطینی الاصل ) اعلام کردند : که به زودی علم جدیدی بر مبنای اصول اخلاقیات ، و معنویات چون : توحید – عبادت – خلافت – رد ظلم – شکل خواهد گرفت ، که «وحی » جای عقل و منطق را خواهد گرفت .( منظور از وحی در اندیشه های سید حسین نصر فیلسوف اسلامی قران کتاب آسمانی مسلمانان است ، که باید جای عقل و منطق بشر امروز را بگیرد ) یک عده بر این باور کردند که محتویات آیات قران ، در واقع بیان علمی و و فیزیکی جهان است . اعلام چنین بیانات (بی پایه و دور از عقل و منطق علم ) به همراه کنفرانس های اسلامی ، با هزینه های سنگین ، (البته هزینه این کنفرانس ها را آمریکا و عربستان سعودی می پردازند . تاکید از پرفسور پرویز هود بهائی ) در جهان معمول و را یج شد.از برکت این علوم اسلامی ، یک عده دانشمندان اسلامی درجه حرارت جهنم و یک عده دیگر این دانشمندان اسلامی ترکیب شیمیائی جٌن و پری را محاسبه کردند. اما تا کنون این دانمشندان اسلامی برای نمونه یک ماشین جدید ، یک دستگاه جدید ، با تجربیات عملی و علمی ، وحتی یک فورمل ، و فرضیه علمی قابل امتحان و آزمایش و تحلیل و تفسیر ارائیه نداده اند. ( پایان کنفرانس برگرفته از مقاله پروفسور پرویز هود بهائی ) در پایان این نقد ر اینجا در رابطه با روند و شکل گیری شعور انسان ، بطور مختصر ، از نوشته یک فیلسوف وریاضی دان ، در عین حال اندیشمند معروف در زمینه علوم سیاسی ، وشخصیت انقلابی و یکی از رهبران انقلاب کبیر فرانسه ، مطلبی در رابطه با روند تکاملی شعور انسان ، برگرفته از آخرین اثر این شخصیت استثانئی علمی وسیاسی فرانسه در قرن هیجدهم ، کندورسه - برگرفته از آخرین کتاب این شخص با عنوان : Esquisse d’un tableau historique des progrès de l’esprit humai- ترجمه :نظر اجمالی به روند تاریخی پیشرفت شعور انسانی ، را در اینجا می آوریم و قضاوت در رابطه و مقایسه شعور انسانی و اجتماعی کندورسه را که در دو قرن پیش ، که حتی 20 درصد اختراعات و اکتشافت علمی بشر امروز ، در آن زمان کشف و اختراع نشده بودند ، با نوشته های آقای پرفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی را در معرض مقایسه می گذاریم ، تاهرکس خود قضاورت بکند محتوی نوشته های فیلسوف اسلام ، چه ارزش عقلی و علمی دارند ؟ و چرا جامعه ایران در هزاره سوم ، بدست یک مشت آخوند جاهل و نادان ، با اندیشه های قرون وسطائی اداره می شود؟ ملتی که در هزاره سوم فیلسوف اش پرفسور سید حسین نصر نوهً دحتری شیخ فضل الله نوری ، آخوند ارتجائی دوره مشروطیت باشد ، رهبر دینی و حومتی اش ، روح الله خمینی می باشد . من صاحب این قلم ، این نوشته مختصر کندورسه را از منظر ارزش عقلی و علمی ، این نوشته کندورسه را با تمام آثار آقای پرفسور سید حسین نصر «فیلسوف اسلامی » عوض نمی کنم . * * * کندورسه فیلسوف و ریاضی دان فرانسه . شرح مختصر زندگی او . نظر اجمالی به روند تاریخی و پیشرفت خرد و شعور انسانی ازمنظر کندورسه. ماری ژان آنتوان نیکلاس دو کاریتات، مارکیز دو کندورسه به فرانسه - - Marie-Jean-Antoine Nicolas de Caritat, marquis de Condorcet ) یا نیکلاس دو کندورسه متولد 17 سپتامبر 1743 مرگ 28 مارس1794 فیلسوف ، ریاضی دان ایکه در 27 سالگی عضو آکادمی سلطنتی در ریاضیات بود ،در علوم سیاسی واقعآ استاد و در عین حال آثارش هنوز هم از اعتبار علمی برخوردار هستند . کندورسه یکی از بزرگان عصر روشنگری محسوب می شود . وی تنها اندیشمند بزرگ عصر روشنگری بود که در جریان انقلاب کبیر فرانسه در قید حیات بود.مخالفت کندورسه با خشونتهای سازمان یافته دوران ترور و همچنین مخالفت او با اعدام لویی شنانزدهم در نهایت در 8 ژوئیه 1793 سبب تعقیب وی شد. کندورسه خود را در خانه کنتس : ورنه (Vernet ) مخفی می شود ، در 25مارس 1794 کندورسه مخفی گاه خود را ترک می کند و در 27 مارس ، انقلابیون اور را بازداشت می کنند ، ولی قیبل آنکه کندورسه را با گیوتین سر ببرند ، این خود کندورسه بود ، که اقدام به خود کشی می کند و زندانبانان جسد اور رادر 28 مارس در سلول اش پیدا می کنند . در3 آوریل سال 1795 آخرین اثر کندورسه با عنوان : نظر اجمالی به جدول تاریخچه پیشرفت خرد و شعور انسانی در 3 هزار نسخه با نظارت همسرش : مادام کندورسه با این این عنوان و نوشته همسر ، به ملت فرانسه خصوصأ نسل جوان این ملت ، تشنه علم و عدالت و جمهوریت تقدیم شد. بی جهت نیست که در پایان این نقد اندیشه های پرفسور سید حسین نصر ، «فیلسوف اسلامی » را با چند پاراگراف از نوشته کندورسه تمام می کنیم. در زمان کندورسه ، حد اکثر 20 درصد علوم و اختراعات امروز شاید کشف شده بود . با وجود این ، دانشمند و فیلسوفی چون کندورسه ، چگونگی رشد عقلانی و علمی بشر را دو قرن پیش چگونه می دید و چگونه تفسیر می کرد ، و «فیلسوف اسلامی ما » آقای پرفسور سید حسین نصر ما در عصر ماسفرت های کیهانی ، و پروژه مسافرت به ستاره مریخ را که در آمریکا ایشان شاهد هستند ، چگونه می بینند و تفسیر می کنند؟ اگر بین کشور فرانسه ، و ایران ، چنین اختلافی از منظر پیشرفت های علمی ، نظام حکومتی ، عدالت اجتماعی وجود دارد ، در درجه اول این اختلاف عمیق را ، در وجود وذات این « فیلسوفان و پرو فسور های و فیلسوفان اسلامی » چون «فیلسوف اسلامی آقای حسین نصر » جسجو کرد. «...» انسان با قدرت و استعداد درک و فهم و تشخیص و احساس آنچه را که مشاهده یا حس می کند به دینا می آید ، و همین انسان ، احساسات ساده و یا متشکل را بخاطر می سپارد ، بخاطر می آورد و آنها را باز شناسی می کند ، و به آنها ، در راستای باز شناسی و شناخت خود ، نظم و ترتیب می دهد . این شناخت خود را به ترتیبی نگهداری و در خاطره خود حفظ می کند . بین عناصر شناخته شده ، روابط آنها را مورد دقت و توجه قرار می دهد6برای بازشناسیآنها نکات مشترک بین این عناصر را در حافظه خود ، یا به ترتیب دیگر ثبت می کند ، که خود این عمل ، باز شناسی این عناصر را آسان می نماید و نقاط مشترک جدیدی را در بین این عناصر مشخص می سازد . این استعداد بوسیله اعمال عناصر خارج از انسان ، یا به عبارت دیگر حضور بعضی از این احساسات ترکیبی ، یا در ذات ، ویا در ماهیت مجموعه آنها ، یا در قوانین تغیر دهنده ماهیت این عناصر ، مستقل از آنها ظاهر می شوند.(به عنوان مثال : رابطه گرما و یا سرما با آب ، که ماهیت ظاهری آب را به بخار یا یخ تبدیل می کند . تاکید از صاحب قلم ) بعلاوه انسان با همنوعان خود ارتباط دارد ، که خود این ارتباطات بین انسان ها ، ناشی از اختراع وسائل مصنوعی (اختراع زبان ، اختراع علائم و فورمول های ریاضی ، فیزیک ، شیمی ...)نتیجه استعداد و شعور انسانی است. احساسات انسانی همراه با شادی و درد و رنج هستند . در عین حال انسان داری آن چنان استعدادی است ، که مشاهدات و احساسات و درک لحظه ای خود را می تواند به احساسات زمان دار ، مداوم ، احساسات شادی بخش و یا غم انگیز تعیر بدهد . بعلاوه انسان می تواند این احساسات غم انگیز و یا شادی بخش ناشی از دید یا خاطرات خود را به هم نوعان خود منتقل بکند . در نهایت از این استعداد منحصر به انسان ، بشر به آن احساسات خود ، شکل تفکر واندیشه بدهد . از طریق انتقال این تفکر و اندیشه انسانی است ، که روابط بین انسانها در چهار چوب منافع مشترک ، مسئولیت مشترک بوجود می آید .در این رابطه بین انسانها ، بخشی از هستی با ارزش ما انسانها ، چون شادی ها ، و غم های مان ، درد هایمان ، در روابط انسانی به دیگران منتقل می شوند.(به عنوان مثال ، غم و اندوه یک فرد ، نزدیکان و دوستان اور را نیز غمکین می کند یا برعکس شادی ما ، نزدیکان ما را شاد می کنند.) اگر به مشاهده و شناخت اعمال روزمره و قوانین رایج در طبیعت که نماد رشد این استعداد هستند ، خود را فقط به آنها محدود بکنیم ، و به آنچه که در هر فردی نکته مشترک ارتباط بادیگران است ، رشد و استعداد خود را به آنان محدود بکنیم ، در آن صورت ، این دانش و آگاهی محدود ، به آگاهی ابتدائی و یا به عبارت دیگر ، در حد متافیزیک محدود می شود .(آن چیزیکه نوشته های پروفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی ، خود را در حد متافیزیک محدود کرده است . تاکید از صاحب قلم .) بعلاوه انسان با همنوعان خود ارتباط دارد ، که خود این ارتباطات بین انسان ها ، ناشی از اختراع وسائل مصنوعی (اختراع زبان ، اختراع علائم و فورمول های ریاضی ، فیزیک ، شیمی ...)نتیجه استعداد و شعور انسانی است. احساسات انسانی همراه با شادی و درد و رنج هستند . در عین حال انسان داری آن چنان استعدادی است ، که مشاهدات و احساسات و درک لحظه ای خود را می تواند به احساسات زمان دار ، مداوم ، احساسات شادی بخش و یا غم انگیز تعیر بدهد . بعلاوه انسان می تواند این احساسات غم انگیز و یا شادی بخش ناشی از دید یا خاطرات خود را به هم نوعان خود منتقل بکند . در نهایت از این استعداد منحصر به انسان ، بشر به آن احساسات خود ، شکل تفکر واندیشه بدهد . از طریق انتقال این تفکر و اندیشه انسانی است ، که روابط بین انسانها در چهار چوب منافع مشترک ، مسئولیت مشترک بوجود می آید .در این رابطه بین انسانها ، بخشی از هستی با ارزش ما انسانها ، چون شادی ها ، و غم های مان ، درد هایمان ، در روابط انسانی به دیگران منتقل می شوند.(به عنوان مثال ، غم و اندوه یک فرد ، نزدیکان و دوستان اور را نیز غمکین می کند یا برعکس شادی ما ، نزدیکان ما را شاد می کنند.) اگر خودرا فقط به مشاهدات سطحی ، وشناخت اعمال و قوانین ثابت محدود بکنیم ، که در عین حال نماد رشد این شعور هستند، این ادراک از منظر علمی ، متافیزک نامیده می شود . اما اگر این رشد از منظر نتایج آن در تحولات فکری ، عملی ، و علمی انسان ها ی معاصر را مورد توجه قرار بدهیم ، مشاهده خواهیم کرد ، که این تحولات ، نسل به نسل در جامعه با عث تغیرات علمی می شوند، در آن صورت این تحولات نماد پیرفت شعور انسان را بیان می کنند. مشاهده می شود که این ترقی ، تابع قوانین عمومی است که در تحولات و ترقی شعور افراد نیز این قوانین تابع آن روند بودند. برای اینکه مشاهده می شود که نتیجه این تحولات در تعداد کثیری از افراد متشکل آن جامعه در آن زمان رخ داده است .قانون تحول بنیادی در جامعه از منظر علمی وقتی قابل قبول است که اکثریت جامعه را در برگیرد .اما نتایجی که هر زمان عاید می شود ، تابعی بود از زمان گذشته و در عین حال بروی نتایج زمان آینده تاثیر گذار خواهد شد. . به عبارت دیگر تحولات علمی از منظر زمانی هم در زمان حاضر و هم در زمان آینده تاثیر کذار هستند .تحولات بنیادین در جامعه وقتی برد علمی دارد که هم در زمان حال و هم در زمان آینده تاثیر گذار باشند . تاثیر لاینقطع این نو آوری برای آگاهی فرد در طول قرون متمادی ، و قدم هائی را که فرد در رسیدن به حقیقت و خوشبختی برداشته است ، این تابلو نشان دهد . این مشاهدات و دقت بر شناخت ماهیت انسان ، از منظر آنچه که در گذشته بود و آنچه که امروز هست ، و مسیری که در این تحول طی کرده است ، جامعه را به راه ترقی و تعالی ، به روشهای جدید و سریع وشناخت طبیعت انسان و اعتماد به نفس و شخصیت خود برای تلاش در راستای ترقی و پیشرفت امیدوار می سازد . کندورسه در ادامه این فصل از کتاب خود می نویسد: هدف من از نوشتن این اثر و نتیجه حاصل از آن ، نشان دادن از روش عقلی و علمی ، که راه ترقی و تکامل شعور انسان ، راه بی پایان است . همچنانیکه تکامل پذیری انسان در حقیقت مرز و حدود نمی شناسد .این ترقی و تکامل پذیری شعور انسان کاملأ مستقل ، و هیچ نیروئی نمی تواند در مقابل این ترقی و شعور انسانی مانع و سدی ایجاد بکند |( حتی مزخرف نویسی های روشنفکران و فیلسوفان اسلامی قرن حاضر . تاکید از این صاحب قلم ) کندورسه ادامه می دهد ...تا جهان هستی وجود خواهد داشت ، این تکامل شعور و آگاهی انسان نیز ادامه خواهد داشت . مسلماً این روند تکاملی شعور انسان می تواند ، زمانی روند کند و سریع داشته باشد ولی هرگز به عقب برنخواهد گشت ، خصوصأ تا زمانی که کره زمین جایگاه خود را در مجموعه سیستم سیارات جهان هستی حفظ بکند ، و قوانین عمومی این منظومه تغیر نکنند، واین تغیرات ، با عث تغیر شعور واستعداد نوع بشر نشوند، این تکامل شعور انسانی ادامه خواهد داشت . (...) ماخذ (-http://www.bacdefrancais.net/esquisse.php ) پایان . پاریس 20 دسامبر 2011 . اقتبابطور مختصر ویا کامل با ذکر نام نویسنده و نام سایت ؛ کاملا آزاد است . به قلم : کاظم رنجبر – دکتر درجامعه شناسی سیاسی . Kazem.randjbar @yahoo.fr |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر