۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

خانه دايی يوسف

خانه دايی يوسف
روی جلد خانه دايی يوسف

خانه دايی يوسف
نوشته اتابک فتح الله زاده
به کوشش علی دهباشی
نشر قطره، 355 صفحه، 2500 تومان
به تازگی کتابی در تهران انتشار يافته که نقل محافل و مجالس شده است. خانه دايی يوسف در عرض يک ماه سه بار تجديد چاپ شده و با بحث هايی که بر انگيخته، می توان حدس زد که حتا بيش از شمارگان منتشر شده خود - حدود ده هزار جلد در سه چاپ - خوانده شده است. چنين استقبالی نصيب کمتر کتابی در ايران می شود.
اما خانه دايی يوسف تنها يک کتاب نيست. سرگذشت سه تا چهار نسل از ايرانيان مبارزی است که سال ها در درون کشور خود با حکومت هايی که جبار می پنداشتند، به مبارزه برخاسته اند و چون زندگی شان به خطر افتاده، به هوای بهشت دايی يوسف (ژوزف استالين) به خاک اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی گريخته اند، ولی پس از ورود به آن کشور يعنی زمانی که خود به دام افتاده اند، دريافته اند آن بهشت خيالی، بهشت نيست، جهنم واقعی است.
چنين سرگذشت هايی هم برای بازيگرانش و هم برای جامعه ای که اين بازيگران يعنی فرزندان خود را تربيت کرده دردناک و از اين رو در واقع از يک سو تلخ و از سوی ديگر جذاب است.
هميشه لازم نيست چيزی شيرين باشد تا جذاب شود. سرنوشت اوديپ شهريار آنگونه که سوفوکل حکايت می کند شيرين نيست، بسيار تلخ است اما بسيار هم جذاب است. سرگذشت هملت شکسپير هم به همين سان.
اما سرگذشت آدم ها و قهرمانان خانه دايی يوسف تلخ است برای آنکه سرنوشت غالب افراد و گروه های سياسی در ايران معاصر بسيار غم انگيز و درد آور بوده است. به ويژه آنها که به شوروی گريختند، غالبا دچار تقديری شوم و نفرت انگيز شدند و عمری را در اردوگاه ها به دور از خانمان و ميهن سپری کردند و از دو روزه زندگانی هيچ طرفی نبستند.


اما جذاب است برای آنکه اين سرگذشت ها فقط تاريخ يا تاريخ معاصر ما نيست، بلکه زندگی خود ماست و همه ما به نحوی آن را زيسته ايم و چون اين کتاب مرور سرگذشت خود ما، همسايگان ما و مردم دور و بر ما از جمله در ازبکستان و تاجيکستان است، برای ما و مردم هم روزگار ما خواندنی و جذاب است.
دردناک تر از همه اين است که تا زمانی که اتحاد جماهير شوروی وجود داشت، سرنوشت نسل اول که فرقه چی ها ( طرفداران تجزيه آذربايجان و کردستان) باشند، مايه عبرت نسل دوم که توده ای های گريخته به کشور سوسياليستی باشند، قرار نگرفت و همينطور سرنوشت نسل دوم، چراغی فرا راه نسل بعدی که فداييان باشند، روشن نکرد.
نويسنده خانه دايی يوسف که خود از نسل فداييان است، پس از آنکه در تاشکند به فرقه چی های تيره روزی برخورد می کند که همه زندگی شان را بر باد رفته می بينند و آشکارا از بی خبری جوانان ايرانی در شگفت اند که چطور هنوز از سوسياليسم روسی دنباله روی می کنند و به همان راهی می روند که موجب تيره روزی آنان شده است، سخنی فسوس آميز می گويد:
"و باز افسوس که استبداد آريامهری در کشور ما و نيز خفقان جامعه شوروی اجازه نداد که آن نسل های برباد رفته به هنگام و آزادانه تجاربشان را در اختيار نسل جوان بگذارند تا نسل ما باز همان اشتباه ها را تکرار نکند. اگر رژيم پهلوی در اين مورد يک جو عقل در سر داشت و عفو عمومی برای بازگشت ايرانيان مهاجر در شوروی می داد، به گمان من اکثريت بزرگی از مهاجران با حفظ حيثيت و استقلال خود به افشاگری حکومت شوروی سابق می پرداختند و می توانستند تأثير بزرگی بر افکار عمومی مردم بگذارند".
کتاب اتابک فتح الله زاده بر دو محور اساسی استوار است. يکی سرنوشت و زندگی تراژيک ايرانيانی که در طول يک دوره چهل ساله، از 1325 که فرقه دمکرات در آذربايجان شکست خورد تا 1362 که گروه هايی مانند فداييان عرصه را بر خود تنگ ديدند و به شوروی گريختند؛ و ديگر روابط داخلی سازمانی که با اهداف انقلابی و مبارزاتی شکل گرفت اما در عمل از انشعاب ها و انتقادهای درونی تجربه نياموخت و به همان راهی رفت که حزب توده ايران پيش از آن طی کرده بود و حزب کمونيست شوروی تا پايان يعنی تا زمان نابودی خويش آن را ادامه داد.
تصوير جامعه شوروی، از اردوگاه های ضد انسانی گرفته تا کشتارهای هولناک دوره استالين، پيش از اين در کتاب های متعدد ديگری، دقيق تر و دردناک تر از کار فتح الله زاده به دست داده شده است. از جمله در در دادگاه تاريخ اثر تکان دهنده « روی مدودف » که در سال 1360 به ترجمه « منوچهر هزارخانی» در تهران منتشر شد و نيز اثر درخشان « ويتالی شنتالينسکی » که در سال 1378 به ترجمه « غلامحسين ميرزا صالح » با عنوان روشنفکران و عاليجنابان خاکستری در تهران انتشار يافت. شاهکار ادبی اين نوع آثار، يعنی يک روز از زندگی ايوان دنيسويچ اثر ماندگار « سولژنيتسين » نيز همچون داغی بر پيشانی حکومت سوسياليستی خواهد ماند. آنچه در کتاب اتابک فتح الله زاده اهميت دارد روشن کردن رنج ايرانيان و ايرانی تباران تاجيکستان و ازبکستان در اين تصوير است.


در بخش نخست کتاب، يعنی در آن قسمت از کتاب که به سرنوشت تراژيک ايرانيان گريخته از وطن می پردازد، کار اتابک فتح الله زاده کاری کارستان است. نه از اين حيث که تصويری روشن از جامعه شوروی و اردوگاه های کار و شکنجه سيبری به دست می دهد، بل از اين حيث که زندگی و روزگار تباه شده ايرانيان دوستدار سوسياليسم روسی را تصوير می کند.
در اين بخش که به سرنوشت ايرانيان آن سوی مرز می پردازد، تمام حکايات و اشارات، جانکاه و اندوهبار است اما سرگذشت چند تن دردناک تر و تاسف بارتر است از جمله سرگذشت ميرزا آقا و دکتر عطاء الله صفوی. سرگذشت دکتر عطاء الله صفوی اگر درست پرداخته شود خود کتاب جداگانه ای است که به تنهايی می تواند به اندازه کتاب مورد بحث تأثير گذار باشد. اما انصاف بايد داد که اين بخش از کتاب، کامل و دقيق از کار در نيامده و شتاب زده به نامه های ناقصی که از سر بی حوصلگی نوشته شده اند بسنده شده است.
سرگذشت عطاء الله صفوی ارزش آن را دارد که روزنامه نگاری فقط به خاطر شنيدن سرگذشت او به تاجيکستان برود و روايت او را ثبت و ضبط کند. کاری که نويسنده خانه دايی يوسف نکرده است.
اما اينها که نام برديم و ديگرانی که اتابک فتح الله زاده به سرنوشت آنان می پردازد، به سودای سياست در آن تيره روزی افتادند. در خانه دايی يوسف دو تن هستند که سرگذشتشان به دردناکی زندگی سياسيون است در حالی که آنها مردمان عادی بوده اند و هيچ سودايی از سياست در سر نداشته اند.
يکی از آنان « اسماعيل » نام دارد و ديگری « رجب». اسماعيل که اهل خراسان است، يک روز چون از سر کار به خانه باز می آيد، مادرش به او می گويد که برادرش قهر کرده و به شوروی رفته است. او برای يافتن و بازگرداندن برادر از مرز می گذرد و به جاسوسی متهم می شود و تمام عمر در غربت و تيره روزی روزگار می گذراند.
وضع رجب از اين هم وحشتناک تر است. او چوپانی بوده که يک روز الاغ بی مروتش از مرز عبور می کند و او برای برگرداندن الاغ خود می رود و ديگر هرگز باز نمی گردد. بيچاره رجب به بازجوی اهل شوروی می گويد حالا که خرم را پس نمی دهيد خودم را رها کنيد که به خانه ام برگردم، اما گوش کسی بدهکار نيست و بازجو می گويد که تو را برای جاسوسی به اينجا فرستاده اند. از آنجا که بازجويان با اين جاسوس گيری ها رتبه بالاتری می گرفتند، قضيه را چنان کش می دهند که کار رجب به اردوگاه های سيبری می کشد و تمام عمرش تباه می شود. وقتی داستان رجب گفته می شود خواننده ناخودآگاه به تقدير و قضا و قدر روی می آورد و از خود می پرسد راستی او چه کرده بود که دچار غضب « خدايان » شد؟
 و باز افسوس که استبداد آريامهری در کشور ما و نيز خفقان جامعه شوروی اجازه نداد که آن نسل های برباد رفته به هنگام و آزادانه تجاربشان را در اختيار نسل جوان بگذارند تا نسل ما باز همان اشتباه ها را تکرار نکند
 
بخشی از متن کتاب

نويسنده در پايان داستان رجب می نويسد: "رجب تا آن زمان نزديک پنجاه سال بود که به خاطر برگرداندن يک الاغ، گرفتار اين نظام طرفدار زحمتکشان جهانی شد. اسماعيل با شوخی به من می گفت: « برای شناختن شوروی حتما لازم نيست که تو کتاب های گنده گنده بخوانی، فقط از همين داستان رجب و خرش می توان ظاهر و باطن شوروی را درک کرد".
اما کتاب در آن بخش که به افشاگری درون سازمانی می پردازد اگرچه به روشنی نشان می دهد که سازمان فداييان پس از سی سال به همان راهی می رود که رهبران گوش به فرمان حزب توده پيش از آن رفته اند، اما هنوز بسيار ناقص است.
هر چند نمی توان حکم داد اما به نظر می رسد نويسنده که خود از اعضای فعال چريک های فدايی ( اکثريت) بوده، بسيار چيزها از عملکرد فداييان در داخل کشور، پس و پيش از وحدت سازمان با حزب توده می داند که درباره آنها سکوت کرده است.
اما اين به معنای آن نيست که شجاعت اخلاقی فتح الله زاده که جزو معدود کسانی است که وقتی به روابط ارباب و رعيتی نوع جديد پی می برد، عليه آن بر می خيزد و آن را افشا می کند، ستودنی نيست. او به هر حال پرده هايی را بالا زده و گوشه هايی از اين عملکرد و نوع برخورد فداييان اکثريت را بر ملا می کند اما هنوز بسياری ناگفته ها هست که بايد انتظار کشيد تا او يا ديگران بگويند.
کتاب، نخست در استکهلم و سپس به کوشش علی دهباشی در تهران چاپ شده است. نسخه ايرانی کتاب، در پايان خود ضمائمی دارد که يکی از آنها با ارزش است و آن مصاحبه ای است که پرويز قليچ خانی پس از چاپ اثر فتح الله زاده با فرخ نگهدار انجام داده و مباحث کتاب را با وی در ميان گذاشته است.

هیچ نظری موجود نیست: