مرگ سیاهی بر این سرزمین همیشه سپید چیره شده . رنج در
رگهایمان جاری است و زخم همراه هر نفسمان . سایه سیاه و شیطانی مرگ در ،
جای جای سرزمینم در حال حرکت و جوشش است . هر روز خبری تازه . هر روز سروش
مرگ و نیستی ما را می خواند . فقر . ظلم . بیداد .جور
می دانم که روزی پایان خواهد یافت . می دانم که روزی خورشید طلایی رنگ بر سرزمین سپید مان تابیدن را آغاز خواهد کرد .
ولی تو ای تبر زن انصاف داشته باش و ریشه هایی که در زیر خاک داریم بیرون نکش .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر