الله اکبر: دین یا سیاست؟
فیروز نجومی
فیروز نجومی
واقعیت این است که بانگ الله اکبر، هراسی در دل رژیم ولایت نیندازد. چون نظام ولایت خود حافظ و نگهبان الله اکبر بوده است و عامل نهادین ساختن آن در شعور و آگاهی مردم. هیچ کس بهتر از آیت الله ها و حجت الاسلام ها، الله را نمیشناسند. آنها خوب میدانند که الله اکبر افسانه ای بیش نیست، مثل افسانه ی فرود آمدن جبرئیل از آسمانها و ایستادن بر فراز دو افق شرق و غرب و برگزیدن محمد و وادار نمودن او به قرائت (محمد امی بود). آیت الله ها، علما و فقها بخوبی آگاهند که الله، خدایی ست که محمد برای قدرت و اقتدار خود خلق کرده است. الله هرچه بزرگتر و عظیم تر، قهار تر و خشن تر، بهمان سان محمد. محمد، الله هی را اختراع کرده است که چیزی جز بندگی و عبودیت، تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت نخواهد. او الله را اکبر خواند که بتواند برای رضا و خشنودی اش شمشیر خود را بکار گیرد و سر مشرکان و کافران و منافقان، یعنی تمام آنانی که نسبت به توحید و نبوت شک و تردید بخود راه داده بودند، بر زمین افکنند.
فقها و علما نیز راه نبوت را قرنها به نیابت از امامت ادامه داده و سلطه ی الله اکبر را در زبان و فرهنگ و عادات و آداب و رسوم مردم گسترده اند. چه برای هر ضمه و فتحه ای که الله در کلام خود بکار برده است، قرنها است که تحقیق و تجسس کرده اند و دانش فقهی و کلامی را بوجود آورده اند. هرچه که اندیشیده اند و به نگارش در آورده اند محور ش اثبات و توجیه اکبر بودن الله بوده است. خویشتن را پیوسته در کلام الهی، قرآن، کتاب آسمانی الله، غرق ساختند تا خود جلوه ی الله هی شوند که اکبر است. آنها الله اکبر را یکی از ساده ترین و مصطلح ترین واژه ها در زندگی روز مره نمودند. ملت خو گرفته است که با بانگ الله اکبر برخیزد و بخسبد. اما هرگز نمی اندیشد که بانگ الله اکبر، اعترافی ست به اصغر بودن خویشتن. الله، اکبر است بآن دلیل که من اصغر هستم.. او بزرگ و عظیم است. من کوچک و حقیر. من و الله، نمیتوانیم با هم اکبر باشیم.
تکرار الله اکبر بگونه ای روزمره، بویژه که اگر از عبادت گران باشی، ضمن اینکه باور به اکبر بودن الله را نهادین میسازد، صغارت و حقارت را نیز در ناخود آگاه انسان تداوم می بخشد. اکبر بودن الله را مسلم فرض میکنیم و به اصغر بودن انسان هرگز نمی اندیشیم. البته تنها با ایراد الله اکبر نیست که خود را صغیر و حقیر میسازیم بلکه در هر حرکت و عملی که در سوی الله بانجام میرسانیم، به الله عظمت و اقتدار می بخشیم و خود را تنزل میدهیم. پیشانی در استان ش می سائیم و در سجده های طولانی طلب عفو و مغفرت میکنیم. فاصله الله با بنده اش از زمین است تا آسمان. البته بسیاراند آنان که به حقارت و خواری خود مفتخراند. در نتیجه از این الله پرستان نمیتوان انتظار فهم و درک انسان را داشته باشیم. چرا که انسان در منظر اینان زمانی به کمال میرسد که بر قله رفیع عبودیت و بندگی نسبت به الله، صعود کرده باشد.
طبیعی ست که وقتی الله اکبر را بر زبان میرانیم، نیاندیشیم که خدایی که به خود نسبت کمی میدهد و خود را اکبر وصف میکند، شان خود را به یک موجود زمینی تنزل داده است و نمیتواند انگیزه ای جز قدرت و اقتدار داشته باشد. زیرا که الله به بندگان خود فرمان میدهد که او را فرمانروا و مالک و ارباب دو جهان هستی و نیستی توصیف کنند. هشدار دهد مکرر در کتاب قرآن خود که مبادا از انجام وظایفی که برای الله پرستان تعیین نموده است، از جمله حمد و ستایش روزانه، غفلت نمایند. الله خود را اکبر نامیده است، که توانایی اندیشیدن و تعقل و خرد ورزیدن را از انسان سلب نموده و در زیر سلطه و سروری خود نگاه دارد. روشن است که باور به اکبر بودن الله، مستلزم اصغر بودن باورمند است. مسلم است که اگر خود را اصغر نکنی هرگز نمیتوانی الله را اکبر نمایی. آیا آنکه، خون خود و خون دیگری را در راه اکبر بودن الله میریزند، اعترافی نیست به ناچیز بودن انسان در برابر الله؟ آیا میتوان گفت شهادت در راه تحصیل رضای الله، صعود به رفیع ترین قله عبودیت و بندگی نیست؟
جانشینان امامت، مجتهدین و فقها، الله را اکبر ساخته اند که مردم را اصغر و صغیر نگاه دارند. چرا که از صغارت مردم، هم دولت و هم روحانیت در طول تاریخ سود برده اند. هم اکنون که بر مسند قدرت قرار گرفته اند، حتی بیشتر به صغارت ملت نیازمندند. فریاد الله اکبر زمانی قابل قبول است که در اطاعت و تسلیم، در اعتراف به صغارت و حقارت، ادا شود، نه در نفی و مقاومت در برابر نظام ولایت. که در آن صورت اصغر، مشرک شود و منافق، آزادیخواه و دگر اندیش، مستحق عذاب و شکنجه و شایسته مرگ و نابودی، نه یکبار بلکه به تکرار تا بی نهایت. الله، اکبر است، چون انتقام الله با عذاب الیم همراه است و ابدی.
بنابراین، رژیم دین، وقتی دهانی را که به الله اکبر گشوده است میکوبد، دهان اصغر را کوبیده است. دهان بنده ای را می کوبد که رعیت است و حق و حقوق انسانی خود را به الله تسلیم نموده است و پیوسته الله را اکبر خوانده است. مسلمان، عبد است و بنده. اسارت و بندگی هدیه الله است به مسلمان. ولی فقیه نیز که هم اکنون جلوه ی الله است، به انسان ها همچون بنده و رعیت مینگرد و برای آنها نیز حق و حقوقی هم قائل نمیشود.
شاید مردم در پناه تاریکی شب، مبادرت به فریاد الله اکبر میکنند بان علت که فریاد الله اکبر در درون شان شهامت و شجاعت را در رو در رویی با خشم و خشونت، بیدار میکند. مشکل آنجا ست که همین احساسات را نیز میتواند در طرف مقابل که ابزار خشم و خشونت را در اختیار دارد فعال سازد که خود سبب شود که هرچه سخت تر و محکم تر بکوبد. یکی، الله اکبر را فریاد میزند که اعتراض و مقاومت کند چون محکوم است در برابر نیرویی خشن و بیرحم، نیروی ولایت. اما، دیگری الله اکبر را فریاد میزند بآن دلیل که وجود خود را با وجود الله در وحدت و یگانگی می بیند. بر آن تصور است که او همان گوید و همان کند که الله و رسولش، محمد روا داشته اند. که امروز او ست جانشین الله. یعنی او ست که فرمانروا و ارباب است. صفت اکبر، بنابراین، برازنده ی او ست.
حال سوال این است که چگونه میتوان با الله اکبر به جنگ الله هی رفت که اکبر است و شمشیر در کف دارد؟ آیا با الله اکبر میتوان به نبرد با نیست انگاری و صغارت و حقارت در درون رفت؟ تجربه به ما میگوید درست است که فریاد الله اکبر تخت شاهی را واژگون نمود، اما هرگز امکان ندارد که اریکه ی ولایت را فرو اندازد. زمانیکه سر پنج تن معصوم "محارب " بر سر دار میرفت، جلادان ولایت بودند که مستانه الله اکبر را فریاد میزدند. اما به گزارش سازمان حقوق بشر، «محارب،» فرزاد کمانگر مبادرت به توزیع شکلات های خود در میان دژخیمان الله میکند و همراه چهار هموطن خود که یکی از آنان شیر زنی نیز بنام شیرین الم هولی، بوده است سرودی میخوانند خطاب به رفقا و هموطنان. در چنین شرایطی آیا نباید به اکبر بودن الله شک و تردید نمود و آئین انسان اکبری را جانشین الله اکبری ساخت؟ نه از حق و حقوق الله که از حق و حقوق انسان دفاع کنیم؟ سر در راه آزادی و بزرگی انسان نهیم؟ چه ایرادی خواهد بود اگر دین انسان ستیز را رها سازیم و دین انسان اکبری را جانشین آن نماییم؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر