سیاستزدگی واگیر دارد
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
این بحث در مورد سیاستزدگی است که مثل سرمازدگی، صاعقهزدگی و شتهزدگی... عارضه ای است منفی و پر آسیب.
درآغاز به تعاریفی که از سیاست شده اشاره میکنم، سپس به سیاستزدگی که یک بیماری فرهنگی است و واگیر هم دارد، میپردازم.
به دانش حقیر و قلم فقیرم اشراف دارم و از اشتباهات این بحث پوزش میخواهم.
سیاست چیست؟
سیاست به معنای باستانی کلمه، دخالت در امر عمومی و به معنای جدید، شهر مدرن صنعتی است که کنشگرانش به سیستم سازمان دهنده آن مشروعیت میدهند.
دانشی است که از شهر (مدینه در عُرف فیلسوفان دوران اسلامی مانند فارابی) و مناسبات شهروندی (مدنی) بحث میکند. همچنین به روندی گفته میشود که در آن شهروندان به اتخاذ یک تصمیم جمعی مبادرت میورزند.
به تعریف دیگر سیاست، فعالیتی اجتماعی است که با تضمین نظم در نبردهایی که از گوناگونی و ناهمگرایی عقیدهها و منافع ناشی میشود، میخواهد به یاری زور (که اغلب بر حقوق متکی است) امنیت بیرونی و تفاهم درونی واحد سیاسی ویژهای را تأمین کند.
...
آنطور که آقای داریوش آشوری در «دانشنامه سیاسی» نوشته اند، سیاست در معنای عام:
هرگونه راهبرد و روش و مشی برای اداره یا بهکرد هر امری از امور، (چه شخصی چه اجتماعی) است.
و در معنای خاص:
اموری است که مربوط به دولت و مدیریت و تعیین شکل و مقاصد و چگونگی فعالیت دولت باشد. کوشش برای نگهداری یا بدست آوردن قدرت یا کاربست قدرت دولت در جهت هدفها و درخواستهای گوناگون.
«سیاست کردن» = (حکومت کردن، داوری نمودن، عقوبت کردن...) به موضوع این بحث مربوط نمیشود.
سیاستزدگی چه چیزی نیست
با انقلاب بزرگ ضدسلطنتی در ایران جامعه ما همانند دیگر جوامع بیرون آمده از انقلاب به شور و ولوله افتاد. همه چیز رنگ سیاست گرفت و حوزه سیاسی تاثیر بسیار زیادی بر سایر حوزه ها گذاشت تا جایی که تنظیم رابطهها حتی در میان اعضای یک خانواده نیز بر محور سیاست میچرخید و دوستیها و دشمنی ها، پیوندها و جداییها همه متاثر از سیاست بود. منظور من از سیاستزدگی، این نیست. (همه چیز را سیاسی دیدن و به سیاست ربط دادن)
…
گاه از خوردن چیزی یا دیدن کسی و رفتن به جایی زده میشویم و از سیاست نیز همینطور زده میشویم. سیاستزدگی، این هم نیست.
با سیاست گریزی =آپولیتیسم (Apolitisme) فرق دارد. سیاستزدگی لزوماً آشنایی با سیاست یا داشتن علاقه و دغدغه سیاسی نیست.
مراد از سیاستزدگی تنها این واقعیت نیست که ایرانیان هر جا مینشینند (در تاکسی، اتوبوس، مترو، صف نانوایی، مسجد، دانشگاه، سلمانی، میهمانی های خانوادگی و در همه جا و همه جا) بحث را به سیاست میکشانند.
سیاستزدگی با فقر تفکر همراه است
سیاست یعنی سر و کار داشتن با حاکمیت و قدرت، بویژه قدرتی که ما هم با او کار نداشته باشیم، ولکن ما نیست و با جفا و ندانم کاریهایش حرث و نسل جامعه را برباد میدهد.
سیاست، واکنش انسان زنده و دردمند است در برابر بیدادگران و به همین دلیل نوعی فضیلت است.
به معنی درست کلمه، عمل صالح است و امری شریف. پیامیران، مصلحین، آزادیخواهان، همه و همه اهل سیاست بودند و زندگی و مرگشان یک عمل سیاسی بود.
سیاستزدگی دوز و کلک و حقهبازی است. با سیاستورزی فرق دارد. بیخود که به آن نمیگویند پولهتیک Politics
«پولهتیک» به این معنا که گفتم، «سیاست» است اما چه سیاستی؟ سیاستی که پدر و مادر ندارد. «بیحیا»ست. بی بته و بیوجود و بی همهچیز است.
ما معاویة بأدهی منی ولكنه یغدر و یفجر، و لو لا كراهیة الغدر لكنت من ادهی الناس...
معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او مکر میکند و مرتكب انواع پلیدی میشود اگر قرار بر پستی و مکاری بود من سیاستمدارترین مردم بودم...(نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۲۰۰، ص ۳۱۸)
...
وقتی به خاطر مسائل تاکتیکی، به آرزوها و اهداف متعالی پشت میکنیم، ایدئولوژی ما (هسته مرکزی ادراکها، برداشتها و تنظیم رابطه هایمان) سیاستزدگی میشود که تمام قد ظاهر شده و ما را به اشهد وامیدارد.
سپس با تسویل (زیبا جلوه دادن) و تزیین عملکرد خویش و عطر و گلاب پاشیدن بر آن، هر بیمروتی و جفایی را توجیه میکنیم. کمترین آن این است که دوستان دیروز را دشمن انگاشته و به خودمان هم دروغ میگوییم و عوض اینکه سیاست مان، اخلاقی شود، اخلاق را سیاست زده میکنیم.
در سیاستزدگی حقیقت از ما روی بر میتابد
در سیاستزدگی حقیقت از ما روی بر میتابد و اصلاً به آن نمیاندیشیم و در ذهن و ضمیرمان نوعی «رندی» و «مصلحتبینی» یا بهتر بگویم «پدرسوختهبازی» و مکاری جا خوش میکند و برای دیگران پاپوش میدوزیم و پردهدری میکنیم. دیگران را شمر و یزید پنداشته، خود ادای شبلی و «بایزید» درمیآوریم.
...
مرض سیاستزدگی به اشکال گوناگون خود را نشان میدهد. شرکت در کنش و واکنش سیاسی، بدون آگاهی و بدون احساس نیاز به این آگاهی نوع ساده آن است...
همیشه حق به جانب بودن و با اره و پیچگوشتی حرف زدن و نوشتن همینطور. آدم سیاستزده اصلاً اهل گفتو شنود نیست مگر اینکه متکلم وحده باشد و بخواهد نسقگیری کند...
وقتی سیاستزدگی «دین و ایمان» مان شد، نیازمند ارجاع مستمر به وضعیت استثنایی هستیم، تا هر ناروایی را با تکیه به آن (به شرایط استثنایی) توجیه کنیم.
اینگونه مواقع، اصحاب قدرت حتی دلشان میخواهد همه بیغ و غیرسیاسی بمانند و از کارشان سر در نیآورند و صرفاً مبلغ تبلیغات آنان باشند و بازتکثیر کنند.
کم کم غیرسیاسی شدن (depoliticization) که در درازمدت خصم دموکراسی است در دستور کار قرار میگیرد و اصحاب قدرت با سیاست گرایی (politicizing) یعنی با اِعمال دیدگاه سیاسی و با لطایف الحیل که در رأس آنها «جبر جّو» است، میکوشند افکار عمومی را به سمتی که خودشان میخواهند بکشانند و منحرف کنند. (deporatization)
اگر از Loaded language یعنی از «زبان احساس محور و احساس بنیان و احساس برانگیز» استفاده کرده، احساسات مخاطب (و نه اندیشه او را) انگولک میکنند بیدلیل نیست.
یکمرتبه میبینیم بیآنکه خودمان بخواهیم در دستگاه ازمابهتران رفته، غرق در گفتمانی هستیم که آنان میخواهند. مشغول اخباری میشویم که اصلاً چند و چون دقیق آنرا نمیدانیم.
ذکر و فکرمان را یک موضوع خاص (و فقط یک موضوع خاص) و با یک روایت ویژه، پر میکند و در تأیید یا رّد آن کلنجار میرویم. درحالیکه ما در دنیای گونهگونیها به سر میبریم و دهها مسئله مهم دیگر هم هست که نمیشناسیم و باید بشناسیم.
افق دید ما مه آلود و تیره و تار شدهاست
ما در دورانی زندگی میکنیم که آدمی کمتر و بسی کمتر میاندیشد ولی زیاد حرف میزند. (یا برایش حرف میزنند.)
در چنین اوضاع و احوالی با کند و کاو بیگانه بیگانهایم و جالب اینجاست که به روشن بودن نتیجه پژوهش، پیش از شروع پژوهش، اطمینان داریم !
«فراموشی انصاف و وجدان در سنجش و داوری و درافتادن با کسانیکه برای پذیرش و نفی فرمانی به خرد خویش رجوع میکنند» برایمان هیچ قبحی ندارد. از عالم و آدم طلبکاریم و هر که را عین ما نیست دشمن خود میپنداریم. چنانچه پالونش کج نیست حتماً دمش به جایی بند است و حاضریم به انبیا و اولیا قسم بخوریم و میدانیم راست نمیگوییم. راحت تهمت میزنیم و توجیه میکنیم.
...
اگر افق دید ما مه آلود و تیره و تار شده، یکی از مهمترین دلائلش سیاستزدگی و بندگی خودخواستهاست. واقعش آراء و نظریات ما، همه ما، (من، تو، او، ما، شما، ایشان) کمتر از بن و پشتوانه خرد آب میخورد و بیشتر سیاستزدهاست.
علت این امر واضح است.
تفکّر دشوار است و ما تاب تحمل نتایج آنرا نداریم. اندیشیدن و به قول کانت دلیر بودن و فکر خویش را به کار بستن، حیران و پریشان مان کرده، به دیدار خویشتن میبرد و ما تاب تحمل این دیدار مبارک را نداریم. ترجیح میدهیم عطایش را بر لقایش ببخشیم و بر طبل بیخیالی بکوبیم.
بینش سیاسی با سیاستزدگی یکی نیست
ما به فرهنگ سیاسی (نه فرهنگ سیاستزده) نیازمندیم. سیاستزدگی یک هیجان سطحی و بیعمق است و جز های و هوی و شور و فتور چیزی نیست، کژ راهه ای است که ما را به پوچستان میبرد و در شرایطی سر از بگیر و ببند هم درمیآورد. بگیر و ببند؟ بله. انسان گرگ انسان است و این جور چیزها اصلاً بعید نیست...
نیروی محرکه اش هم خوشآمدها و بدآمدهای دولتی یا حزبی و سازمانی است...
سیاستزدگی، با شیفتگیهای دروغین و کینتوزیهای دشمنشادکن همراه میشود و با درهوری و پردهدری میانه اش جور است.
...
سال ۱۴۹۸ که به دستور پاپ «جیرولامو ساوونارولا» Girolamo Savonarola را با دو تن از یارانش به دار کشیدند و سپس در میدان شهر در آتش انداختند، «ماکیاول» که یکی از تماشاگران آن صحنه هولناک بود پرسید:
آیا راستی و دوستی، بدترین سیاستها است و تزویر و نادرستی، کوتاهترین راه نیل به پیروزی ؟
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
اگر ارمغان فرهنگ سیاسی برای یک جامعه نیکوست، دستآورد فرهنگ سیاستزده، جز بلا و بلوا نیست. غلبه سیاستزدگی بر فرهنگ جامعه نیز بلاخیز است و حاصلی جز خشم و کین نخواهد داشت.
همه را کور میکند و دوستان و برادران دیروز را به جان هم انداخته، دشمنان آزادی را سر کیف میآورد.
این به آن لگد میزند و آن به این مشت. شیطان را هم انگشت به دهان میکنیم.
گویی عقل و خرد از سر ما پریده است.
هیچکس به حق مقدس اشتباه اعتراف نمیکند. درحالیکه در هر کار بزرگی امکان خظا هست. پیامبر خدا نیز بری از خطا نبود.
عَبَسَ وَ تَوَلَّى. أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى...
چهره درهم كشيد و روى برتافت. از اينكه نابينائى به سراغ او آمده بود...
أَمَّا مَنِ استَغْنى فَأَنت لَهُ تَصدَّى...
اما آن كس كه مستغنى است. تو به او روی میآوری...
لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ...اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند...
...
در کمون پاریس، کموناردها در طی جنگ، ۶۴ گروگان خود را کشتند. و این اشتباه کوچکی نبود. بخصوص که مردم عادی هم بین گروگانها بود. بارها و بارها گفتند کار ما خطا اندر خطا بود. ژنرال جیاب در سال ۱۹۷۳ بعد از آنکه ارتش تحت فرماندهیاش در نبرد «استر» شکست خورد، به جای اینکه تقصیر را به گردن فرماندهان صحنه بیاندازد، از مقام فرماندهی کنارهگیری کرد و گفت طرح نظامی ما غلط و ارزیابی مان از قدرت دشمن، درست نبود و من (جیاپ) از مردم ویتنام و از همه رزمندگان پوزش میخواهم و از فرماندهی ارتش کنار میروم. بر آن طرح غیرواقعی من صحه گذاشته بودم و مقصر اصلی خودم هستم. راز محبوبیت جیاپ در چنین آزمایش و نقطه عطفی است.
...
رهروان راه آزادی در همه جای دنیا وقتی دست به عمل میزدند، همیشه با درصدی از خطا همراه بود و گاه به مسیری کشیده میشدند که خود نمیخواستند. آنها که صدق و صفا داشتند بدون پردهپوشی و نصف و نیمه گزارش دادن، میآمدند با مردم خودشان در منتهای فروتنی اعتراف به اشتباه میکردند و کمتر تاقچه بالا گذاشته و طلبکار بودند.
اگر هم کارشان از خطا گذشته بود کنار میرفتند و یا قضاوت را به مردم میدادند.
در آزمایشهای علمی نیز بسیار پیش میآمد که پژوهشگران به خطا میافتند. در آزمونهای نظریه های اتر، از آلبرت مایکلسون و ادوارد مورلی در سال ۱۸۸۷ بگیر تا دانشمندان آزمایشگاه سرن نزدیک سوییس که یکبار اشتباه بزرگی در مورد سرعت نور کردند و بعد عذرخواهی نمودند.
اشتباه ذاتی حرکت است. هر فرد، یا گروه و سازمانی در مقاطعی با گیر و پیچ روبرو میشود. مهم برخورد صادقانه با اشتباهات کوچک و بزرگ است. اگر چنین برخورد صاف و روشنی میشد قاتلین زندانیان سیاسی غلط میکردند زبان درازی کنند و هر منتقد دلسوزی هم وقتی میدید راهبران حق مقدس اشتباه را منکر نمیشوند، به فکر فرو رفته و حتی اگر شمر بن ذوالجوشن هم بود همدلی پیشه میکرد. اما...
اما دیدیم که سیاستزدگی کار خود را کرد و هر روز یکی «مزدور» شد. دوستان و برادران دیروز به جان هم افتادند و دشمنان آزادی شاد و شنگول شدند.
این به آن لگد میزند و آن به این مشت. شیطان هم انگشت به دهان شده و گویی عقل و خرد از سر ما پریده است. هیچکس به حق مقدس اشتباه اعتراف نمیکند...
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
...
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر