بادها میوزند و برگها فرو میریزند.
خاطرات خانه زندگان (۲۷)
خاطرات خانه زندگان (۲۷)
در بخش پیش به موضعگیری ناهماهنگ مسئولین امنیتی رژیم پیشین در مورد بیزن جزنی و ۸ زندانی دیگر که آنها را خودشان کشته بودند پرداختم و با خاطره دوست مهربانی که اندوه و بیکسی و بازیهای روزگار یا به قول امانوئل کانت «مکر عقل» او را به گردنه های سخت زندگی انداخت و چون برگ خزان از بیداد زمان پژمرد، یاد کردم. دیداری که آتش به جانم زد.
در این قسمت به طیف زندانیان سیاسی دوران شاه میپردازم. با توجه به تعدّد جریانات مختلف سیاسی و اجتماعی در تاریخ معاصر کشورمان و به تبع آن زندانیان سیاسی، بیشتر به دو دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی اشاره میکنم، به کسانیکه در این دو دهه سر و کارشان به زندان افتاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
زندانیان در تداوم مبارزات سیاسی نقش مهمی داشتند.
زندانیان سیاسی رژیم پیشن که بیشتر آنها در تهران و زندانهای عشرتآباد، جمشیدیه، قزل قلعه، قزل حصار، کمیته مشترک و بویژه در قصر و اوین به سر میبردند، در تداوم مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه نقش مهمی داشتند.
زندانیان تا سال ۱۳۵۰ به دو دسته مذهبی و غیرمذهبی تقسیم میشدند. برخی از نیروهای ملیگرا نیز در شمار مذهبی ها محسوب میشدند.
در قسمت دوازدهم خاطرات خانه زندگان به پیشزمینههای کمون مشترک در زندانهای ایران اشاره نمودهام. تا قبل از کمون بزرگ که اکثریت قریب به اتفاق زندانیان در آن شرکت داشتند، هر گروه در یک جمع زندگی میکردند و البته برای مشورت و رایزنی در خصوص چگونگی برخورد با مدیریت زندان با بقیه شور و مشورت میشد.
مذهبیها جمع خودشان را داشتند و زندانیان غیرمذهبی نیز همینطور که اسامی مختلف داشت. کمون تودهایها، کمون جزنی، کمون پاکنژاد، کمون نهضتیها و...
با تقویت مشی مبارزه مسلحانه در میان گروههای مختلف سیاسی و ورود اعضای حزب ملل اسلامی، موتلفه، چریکهای فدایی، مجاهدین خلق و چندین گروه دیگر به زندان، ورق برگشت و با توافق چریکهای فدایی و مجاهدین خلق، وحدت استراتژیک در دستور کار قرار گرفت و زمینه عینی کمون بزرگ زندانیان بوجود آمد و سفره مشترک تا پیش از برادرکشی های بیرون (سوزاندن مجید شریف واقفی، تیرخوردن صمدیه لباف و باقی قضایا در سال ۵۴) ادامه داشت. بعد از آن بود که آرایش نیروهای سیاسی در زندان نسبت به گذشته تغییر کرد و آثار شومش را در دهه پرابتلای ۶۰ و وقتی امثال لاجوردی به قدرت رسیدند، نشان داد.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
فعالیتهای سیاسی منسجم در ایران
بعد از جنگ جهانی دوم، که دولت انگلیس نسبت به گذشته از تک و تا افتاد و با روسها سر منافعش مشغول شد، امکان استفاده سیاسی از این دو گانگی پیش آمد و مبارزین در ایران از آن بهرهمند شدند. خروج رضاشاه از کشور و فضای باز سیاسی که در پی داشت هم، شرایط تازه ای پیش آورد. جدا از دو عامل فوق، شمار نه چندان اندکی از ایرانیان که در غرب تحصیل کرده بودند، همچنین رشد احساسات میهندوستی و بیداری مردم شرایط لازم را برای فعالیتهای سیاسی منسجم به وجود آورد.
...
با روی کارآمدن محمد رضا شاه، علاوه بر جریانات سیاسی ملی، مذهبی و مارکسیستی، گروههایی هم که نیروهای امنیتی به آنان «تجزیهطلب» میگفتند، به مجموعه جریانات اپوزیسیون اضافه شد. گروههای مزبور در کردستان، آذربایجان و خوزستان فعال بودند.
طی جنگ جهانی دوم، در آذربایجان، با رهبری سید جعفر پیشهوری شماری از هموطنان ما به فعالیت سیاسی مشغول شدند. با شروع بگیر و ببندها برخی از آنان به شوروی فرار کردند. اما وقتی مسئله آذربایجان کمَکی فروکش کرد مخفیانه به ایران بازگشتند. خیلی از آنها بعد از بازگشت بازداشت و زندانی شدند. «معاودین» نام گرفتند و اتهامشان جاسوسی برای شوروی بود.
گروه دیگر از این دست، زندانیان سیاسی مرتبط با حزب دموکرات کردستان ایران بودند و اتهامشان این بود که زمان اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، زیر بیرق قاضی محمد، میخواستند کشور را تجزیه کنند. تفسیر مقامات امنیتی از رنج مردم کرد و خودمختاری کردستان،صرفاً تجزیه طلبی بود.
درآغاز نیروهای شوروی مستقر در ایران هوای جریان مزبور را داشتند اما با قرار و مداری که بین قوام السلطنه و سادچیکف، (بین ایران و شوروی) بسته شد از ایران رفتند و ارتش به سرکوب حزب دموکرات پرداخت و قاضی محمد و دیگر رهبران آن در مهاباد، به دار آویخته شده و تعداد زیادی زندانی شدند.
...
جدا از آنچه گفتم عده ای را هم به اتهام تجزیه طلبی در خوزستان دستگیر کرده بودند که ویژگی اصلیشان، جنبه ناسیونالیستی عربی آنان بود. هرچند رگههای شبه مذهبی هم داشتند.
بعدها از شکرالله پاکنژاد شنیدم که جدا از شمار محدودی از آنان که ترقیخواه و آرمانگرا بودند، بیشترشان به معنی واقعی کلمه زندانی سیاسی نبودند.
گویا خانوادههایشان در روستاها و شهر آبادان زندگی میکردند و از نظر معیشتی هم مشکلات زیادی داشتند و این مسئله مشغله ذهنیشان بود و میخواستند به هر قیمت که شده، از زندان بروند و پلیس هم حسابی سوءاستفاده میکرده و برایشان دام و دانه میریختهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
همه زندانیان سیاسی ایران ملی بودند.
به یک معنا همه زندانیان سیاسی ایران ملی بودند و از قضا به خاطر سیاستهای ضد ملی حاکمان مستبد، خود را به آب و آتش میزدند. اما ملی در اینجا اشاره به مرتبطین جبهه ملی، حزب ایران و نهضت آزادی است.
...
۲۵ اسفند ۱۳۲۸ جبهه ملی ایران، شکل گرفت اما با کودتای ۲۸ مرداد زیر ضرب رفت و تعداد زیادی از اعضای آن دستگیر و زندانی شدند.
جبهه ملی اول با نام دکتر محمد مصدق عجین است. جبهه ملی دوم در سال ۳۹ برای ادامه مبارزه و استقرار حکومت قانونی شکل گرفت. بعداً دکتر مصدق ایراد گرفت که اساسنامه مربوطه، جبهه ای نیست و باید عوض شود. جبهه ملی سوم در سال ۴۴ با هدف استقرار حکومت ملی (نه حکومت به اصطلاح قانونی که وابسته به قوانین رژیم شاه باشد)، تشکیل شد که دیری نپایید چرا که سرکوب و دیکتاتوری نفساش را گرفت و خیلی ها دوباره زندانی شدند. البته خبرنامه اش تا دو سه سال در خارج منتشر میشد. از سال ۱۳۴۲ در آمریکا و اروپا فعالیتهایی داشت.
جبهه ملی چهارم مربوط به زمان انقلاب است که ابتدا با عنوان «اتحاد احزاب ملی» و... پا به صحنه گذاشت و...
جبهه ملی پنجم، هم، همان است که ابتدا شُکرالله پاکنژاد اسمش را به میان آورد و بعد با پیشنهاد دکتر منوچهر هزارخانی «جبهه دموکراتیک ملی» نام گرفت.
خلاصه، شماری از زندانیان ملی و وابسته به جبهه مزبور بودند. به آنها «مصدقی» هم گفته میشد.
گروه دیگری از زندانیان ملی گرا مرتبط با نهضت آزادی بودند که ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ توسط برخی چهرههای مذهبی جبهه ملی، مثل آیتالله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، خواهر زاده های مهندس بازرگان (منصور و رحیم عطایی)، دکتر یدالله سحابی، حسن نزیه و عباس سمیعی شکل گرفت.
نهضت آزادی به دلیل حضور آیتالله طالقانی و دکتر سحابی و مهندس بازرگان، مقبول شمار زیادی از مردم ایران بود. به مبارزین کمک میکرد. بازرگان گفته بود ما اسلام را برای ایران میخواهیم نه بر عکس.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
حدود ۹۰ واعظ و روحانی گذرشان به زندان افتاد.
برخی از روحانیون زندانی مدت کوتاهی بازداشت میشدند و شماری سالهای زیاد حبس کشیدند. عده ای از افراد زیر دیگر در قید حیات نیستند و چندین نفر هم بعد از سال ۶۰ تیرباران شدند.
...
حسن لاهوتی اشکوری، حسین غفاری، هادی غفاری،...امینی کرمانشاهی، حسین هراتی، ابراهیم باقری، محمد یوسف کیافتوحی، عباس حسینی، مراد علی احمدی، قربانعلی علیزاده، عسگری فقیه، احمد علی دباغی (معروف به برهانی)، اکبر رضائی استخروئیه، سید علی سجادی، عسگر شیر محمدی، حسین جوانبخت، محمد حسین غیاث علوی، جعفر حاج حیدری، محمد حسین شجاعی، حسین خدادادی، شیخ محمد اکرمی، علی رکعی (احمدی - جوادی)، حسن محمودی، سید احمد هاشمینژاد اشرفی، احمد(صفتاله) برزگر نفری، محمد حسینی نیاکجیدی، محمدرضا (امیر) شریف راضی، علی خاتمی، سید محمد تقی حسینی زابلی، سید علی خامنهای، هادی خامنه ای، محمد باقر فرزانه، غلامرضا اسدی، محمود (غلامرضا) مروی سماورچی، فیض الله سعادتی، صالحی مازندرانی، احمد محدث، غلامعلی نعیم آبادی، شیخ مصطفی رهنما، محمدرضا امیری، محسن مقدسی، ایرج صفاتی، حسن عشوری (عاشوری)، ابراهیم معدنی، عزیز علی پرتو، علی عبادی جامخانه، احمد طالبی، محسن دعاگوی فیض آبادی، جلال اشجع، دینه محمد آدینهزاده، سید محمد علی علوی طباطبائی، شیخ محمد باقر زاده، سید احمد علی نبوی نوری، علی بخشی، والی اله واحد مرزبان کلاته، کمالالدین ادیب زارچی، سید محمد باقر دریاباری، قربانعلی درزی، محمد علی ذاکریان، محمدعلی مالک الرقایی، نصراله مظهری، علی سراجی، شیخ مصطفی فومنی حائری، سید ابراهیم مرزانی
(معروف به حسینی)، نور محمد عقیلی، احمد ملازاده، عبداله میثمی، حسین آقا علیخانی، اکبر بهرمانی هاشمی رفسنجانی، محمدرضا مهدوی کنی، ناطق نوری، اکبر دخانچی، محیالدین انواری، موحدی کرمانی، ربانی شیرازی، محمد جواد حجتی کرمانی، جعفر شجونی، سید رضا برقعی مدرس،مهدی کروبی، یحیی مصباح، ابوالفضل شکوری، ایراهیم سولگی، محمدرضا بیگ یزدی معروف به «فاکر خراسانی»، جعفری گیلانی، عباس سالاری، علی عرفا، محمد تقی زشتی، سید محمد رضوی، عبدالمجید معادیخواه، جلال گنجه ای، عبدالرضا حجازی، محمد علی گرامی،...و تعداد دیگری که الآن اسامی شان در ذهنم نیست، همچنین آیتالله منتظری و آیت الله طالقانی (سید محمود علائی طالقانی) که جای خود دارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
زندانیان موتلفه و...
شمار دیگری از زندانیان، مرتبط با جمعیت موتلفه اسلامی بودند.
سال ۱۳۴۲-۱۳۴۱ سه هیئت مذهبی مسجد شیخعلی، هیئت اصفهانیها و هیئت مویّد مسجد امینالدوله، مرکب از بازاریان و فرهنگیان که بیشتر مقلد آیتالله خمینی بودند تشکیلاتی را به نام «هیئتهای موتلفه» ایجاد کردند.
اعضای هسته اولیه هیئتهای موتلفه گرایش سیاسی واحدی نداشتند. در میان آنها هم هوادار فداییان اسلام بود. هم طرفداران آیتالله کاشانی و هم جبهه ملی.
گفته شده این تشکل مورد تائید آیت الله خمینی بود. گروه مزبور پس از تبعید مرجع دینیشان و در پیامد واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲، یک شاخه نظامی تشکیل داد و به اقدامات مسلحانه دست زد و در این رابطه حسنعلی منصور نخست وزیر شاه، ترور شد.
شکرالله پاکنژاد از قول عسکراولادی میگفت ما میتوانستیم خود شاه را بزنیم اما آماده پیامدهایش نبودیم و چون بهره اش را مارکسیستها میبردند، اینکار را نکردیم.
ترور حسنعلی منصور سبب شد که تمامی افراد موتلفه - به جز سید علی اندرزگو و حاج مهدی بهادران که متواری شده بودند، بقیه دستگیر و زندانی شوند.
چهار نفر (محمد صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفار هرندی) اعدام شدند و حکم اعدام برخی به حبس ابد تبدیل شد. عدهای هم به حبسهای طولانی محکوم شدند. از زندانیان سیاسی موتلفه میتوان افراد زیر را نام برد.
ابوالفضل توکلی بینا، صادق اسلامی، حاج عزت خلیلی، حاج مهدی عراقی، هاشم امانی، حبیب الله عسکر اولادی، ابوالفضل حاج حیدری، عباس مدرسیفر، حاج احمد شهاب، حمید ایپکچی، تقی کلافچی، آیتالله انواری و... تعدادی دیگر.
...
خودشان میگفتند برخی از اعضای موتلفه در بیرون از زندان با سازمان مجاهدین همکاریهایی داشتند. (که البته این موضوع اگر درست باشد به قبل از حوادث سال ۵۴ برمیگردد.)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
زندانیان حزب ملل اسلامی و گروه حزبالله
حزب ملل اسلامی که به مشی مسلحانه اعتقاد داشت، سال ۱۳۴۴ به وسیله سید محمد کاظم بجنوردی تشکیل شده بود. سال ۱۳۴۴، به طور تصادفی مورد شناسایی قرار گرفت و همه اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در بخشهای پیش به این موضوع اشاره نمودهام.
از میان آنها میتوان سید محمد کاظم بجنوردی، محمد جواد حجتی کرمانی، عباس دوزدوزانی، محمد کاظم سیفیان، احمد احمد، محمد علی مولوی عربشاهی، عباس آقا زمانی (ابو شریف)، علیرضا سپاسی آشتیانی و تعدادی دیگر.... را نام برد.
شماری از اعضای حزب ملل اسلامی پس از آزادی از زندان، گروه دیگری به نام «حزبالله» را پیریزی کرده و از سال ۱۳۴۷ فعالیت خود را آغاز نمودند که بعدها دستگیر شدند.
داود محبوب مجاز، مهدی افتخاری، مهدی برایی، محمد مفیدی، محمدباقر عباسی، هادی شمس حائری، محمد باقر صنوبری، سیدمحمد سیدمحمودی طباطبایی، محمد مظاهری (عباس)، کیوان مهشید، علیاصغر اهل کسب (رفیعی)، و برادران منصوری (احمد و جواد)...به این گروه و نیز حزب ملل دلبستگی داشتند. در قسمت پانزدهم خاطرات خانه زندگان اسامی بیشتری از این تشکل آوردهام.
...
برخی از زندانیان مذهبی زمان شاه خودشان را به گروههای هفت گانه زیر که بعد از انقلاب مجاهدین انقلاب اسلامی را شکل دادند ربط میدهند.
امت واحده، توحیدی بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدین
ـــــــــــــــــــــــــــــ
زندانیان گروه والفجر
از گروه والفجر (یعنی سپیده سحر) چندین نفر بازداشت شدند.
گروه مزبور را طلبه ای به اسم محمدعلی موحدی قمی بنیان گذاشته بود. وی چندبار به خاطر تکثیر اعلامیه های آیتالله خمینی، همچنین بعد از واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲ دستگیر شده بود. آزاد که میشود گروهی با مشی مسلحانه راه اندازی نموده و در قم شروع به عضو گیری میکند.
سپس با حمیدرضا اشراقی، محمدعلی باقری، محمد مشرف، مصطفی نیکو حرف ماهر، حمید رضا فاطمی و جواد زرگران قمی، به فکر تهیه اسلحه میافتند. گویا در بهمن ۱۳۵۳ قصد خلع سلاح یک پاسبان را در تهران داشتند که منجر به درگیری شده، محمدعلی باقری مجروح و دستگیر میشود و اعضای گروه هم اکثراً دستگیر میشوند.
محمدعلی موحدی و حمیدرضا فاطمی را ۱۶ اسفند ۱۳۵۴ تیرباران کردند و بقیه حکم گرفتند. بعداً از جواد زرگران قمی خواهم گفت.
زندانیان مرتبط با مجاهدین و فداییان هم که به لحاظ سن و تعداد در اکثریت بودند، در میان زندانیان سیاسی شاخص بودند. بعدها اسامی شان را میآورم.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
زندانیان تودهای
بخش مهمی از زندانیان سیاسی رژیم پیشین در دورههای مختلف مرتبط با گروههای مارکسیستی بودند.
اعضای حزب توده نخستین گروه از زندانیان سیاسی مارکسیست هستند.
زمانی بود که غیر از نواّب صفوی و خلیل طهماسبی و... (از فدائیان اسلام)، و نیز آقای رضا زاده قشقائی، بقیه، یعنی بیش از ۹۵ درصد از زندانیان، تودهای بودند و رژیم شاه بالاترین فشارها را به آنان واردمیکرد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد و کشف سازمان مخفی حزب در سازمان افسری، زندان و توده ای با هم مترادف بود.
پرویز حکمتجو، علی خاوری، یدالله شهید زند، شاهرخ مسکوب، مهدی خانبابا تهرانی و خیلیهای دیگر (که در قسمت هفدهم اسامی شان را آوردهام) در زندان بودند.
البته سازمان انقلابی توده، سازمان مارکسیستی - لنینیستی توفان، سازمان رهایی بخش خلقهای ایران (سیروس نهاوندی، حسین رفیعی، ابوالفضل موسوی، تعمت الله عیوض محمدی، عباس میلانی و...) هم به نوعی از حزب توده کنده شده بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
گروه پرویز نیکخواه.
به آنان زندانیان چپی ۲۱ فروردین، همچنین، گروه «یوش» گفته میشد.
پرویز نیکخواه (رهبر گروه)، مهندس احمد منصوری مقدم، مهندس منصور پورکاشانی و... با مرام و رویهای مارکسیستی- مائوئیستی به اتهام دخالت در ماجرای ترور شاه در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ دستگیر شده بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره سرخ
گروه ستاره سرخ که به گروه ۲۰ نفری معروف شده بودند، گروهی کم سن و سال بود که با تمایلات مارکسیستی پا به عرصه مبارزه گذاشتند و بدون هیچگونه رابطه سازمانی به چریکهای فدایی خلق گرایش پیدا کردند. در گروه ستاره سرخ، علیرضا شکوهی، که بیستساله بود نفر اول بود. سال ۱۳۵۰ همه اعضای این گروه بعد از دستگیری در دادگاه بدوی به حبسهای از ۱۰ سال تا ابد محکوم شدند. البته شکوهی، هاشمی و محمد احمدیان، به اعدام محکوم شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
گروه فلسطین
این گروه با انتشار دفاعیه شکرالله پاکنژاد معروف و مطرح شد، دفاعیهای که با فداکاری زنده یاد «یوسف آلیاری»، از زندان بیرون آمد و در بیرون زندان با همت خانم میهن قریشی (همسر زندهیاد بیژن جزنی) توسط دختر یکی از نظامیان رژیم پیشین از ایران به خارج کشور فرستاده شد و به دست امثال ژان پل سارتر هم رسید.
یوسف آلیاری تمام دفاعیه را ریزنویسی کرد و در پلاستیک کوچکی گذاشت، سپس قورت داد و از زندان بیرون آورد.
گروه فلسطین که که تعدادشان ۲۳ یا ۲۴ نفر بود در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ توسط پاکنژاد (شُکری) و چند تن از دوستانش با ایدئولوژی مارکسیستی تشکیل شد و گروه در صدد بود برای آموزش و آمادگی راهی فلسطین شود و بهمین دلیل به گروه فلسطین معروف شد. به جز چهار نفر از اعضای آن که توانستند وارد عراق شوند، بقیه گیر افتادند. در این میان پاکنژاد، ناصر کاخساز و مسعود بطحایی از اعضای اصلی گروه به حبس ابد و سه تن دیگر به ۱۰ سال زندان محکوم شدند. شکرالله پاکنژاد، ناصر کاخساز، مسعود بطحائی، ناصر رحیم خانی، احمد صبوری، عبدالله فاضلی، هاشم سکوند، هدایتالله سلطانزاده، عبدالله نواب بوشهری، بهرام شالگونی، داود صلحدوست، سلامت رنجبر، محمد رضا شالگونی، ابراهیم انزابینژاد، محمد معزز، ناصر جعفری، فرشید جمالی، فرهاد اشرفی در شمار زندانیان گروه فلسطین بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
گروه رازلیق و عبدالله اندرودی...
علاوه بر گروههایی که نام برده شد، اعضای گروههای دیگری از جمله «گروه جبهه خلق»، «گروه جبهه دموکراتیک خلق ایران» (گروه عبدالله اندرودی)، گروه رازلیق...نیز با گرایشات مارکسیستی در زندان وجود داشتند.
...
در میان زندانیان کسانی مثل من که در رابطه با هیچ گروه وسازمانی دستگیر نشده بودند، کم و بیش بود. همچنین کسانیکه در خارج از کشور در کنفدراسیون جهانی دانشجویان یا تشکلهای دیگر فعال بودند و گذرشان به ایران افتاده و دستگیر شده بودند.
در زمان شاه پشتیبانی گسترده کنفدراسیون از مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه و تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی زبانزد بود. کنفدراسیون در دفاع از زندانیان، چندین اعتصاب غذا و مارش های اعتراضی به راه انداخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان خلق، نیکسونیها، گروه دکتر اعظمی و...
از گروه آرمان خلق، گروه ابوذر، هواداران دکتر اعظمی، نیکسونیها (دانشجویانی که در جریان دیدار نیکسون از ایران، به ماشین وی سنگ زدند) و کسانی که به خاطر جشنهای ٢٥٠٠ ساله شاهنشاهی دستگیر شده بودند هم، بین زندانیان بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
گروه ساکا، بنگلادشیها و باقر امامی
از گروه ساکا و «بنگلادشیها» (عدهای که روز استقلال بنگلادش از گروه ساکا انشعاب کردند)، هم خیلی ها بازداشت شدند.
ساکا مخفف «سازمان انقلابی کارگران ایران» بود. از این گروه حدود ۱۳۰ نفر به دادگاه رفتند و حکم گرفتند.
در زندان شایع بود که دکتر حمید ستارزاده از اعضای ساکا، در ضربه به آن نقش داشته است.
آلبرت سهرابیان و حسن اُردین را خیلی شکنجه کرده بودند.ساواک یکی از اعضای ساکا را به نام «بهروز صُنعی» که اهل خراسان و دانشجوی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران بود، پس از دستگیری به زندان بندرعباس که شرایط سختی داشت تبعید کرد و بهروز در آنجا درگذشت. این موضوع را «بهروز حقی» سالهای بعد در زندان وکیلآباد مشهد برایم تعریف کرد. بهروز صُنعی خیلی شکتجه شده بود.
بهروز، تنها فرزند خانواده بود و پدر و مادرش پس از شنیدن خبر جانباختناش به فاصله کوتاهی، هر دو دقمرگ شدند.
متاسفانه زنده باد بیژن جزنی در کتاب «تاریخ سی ساله» در مورد گروه ساکا و پیدایش کروژکها (محافل)... دقیق ننوشته است.
...
گروه ساکا، بی اختیار کسانی چون باقر امامی، آلبرت سهرابیان و حسن اُردین...را به یاد ما میآورد. همه سراپا شور بودند و البته الآن هیچکدامشان زنده نیستند. آلبرت سهرابیان زندانی رنجدیده و عزیزی بود. او و خیلی های دیگر از باقر امامی به خوبی یاد میکردند.
باقر امامی (نورو) ابتلائات مبارزه و زندگی را تاب نیآورد و با شکسته شدن بت هایش، خودش را کشت. سال ۱۳۴۶ در ۶۴ سالگی از فرط اندوه و یأس، جان خودش را گرفت...
با تیغ سلمانی دستش را برید با خونی که از دستش خارج شده و به در و دیوار پاشیده بود روی دیوار نوشت: «هر چه بیشتر سگ دو زدم کمتر به هدفم نزدیک شدم... اتحاد شوروی راه انحراف را در پیش گرفته و دارد به پرولتاریای جهان خیانت میکند... »
غلبه کردن یأس و درماندگی بر باقر امامی و خودکشی او به این دلیل که شوروی وفای بعهد نکرد، پسندیده نیست اما او برخلاف تبلیغات رادیو مسکو و نظر زندهیاد بیژن جزنی در کتاب تاریخ سیساله، مبارز معتقدی بود. او عامل دشمن نبود.
...
بگذریم...
بادها میوزند و برگها فرو میریزند. تا بر زمین نیافتادهایم برخیزیم و کاری کنیم.
بادها میوزند و برگها فرو میریزند. تا برخاک نیافتاده و خاک نشدهام، برخیزم. برخیزم و سینه را از کینه ها بشویم...
امروز تماشا میکنیم و فردا تماشا میشویم.
کوس رحلت بکوفت دست اجل
ای دو چشمم وداع سر بکنید
ای کف دست و ساعد و بازو
همه تودیع یکدگر بکنید...
بادها میوزند و برگها فرو میریزند.
پانویس
کروژکها، یکا، کسکا، ساکا
باقر امامی پس از شهریور ۱۳۲۰ خطش را از حزب توده جدا کرده بود و «کروژکها» (یا محافل) را بنیان نهاد.
کروژک کلمهای روسی است به معنی محفل و یا حوزه.
وقتی کروژگها شکل گرفت تنی چند از دوستانش، گروه «یکا» را که مخفف «یادروکمونیستی ایران» است تاسیس کردند. «یادرو» در زبان روسی به معنی هسته است.
برای شکل گیری جریانی به نام اختصاری «کسکا» هم تلاش کردند که قرار بوده «کارگران، سربازان، و کارمندان ایران را در زیر یک سقف جمع کند.
بعداً از همین جریان انشعابی، یک دسته جدید به نام «گاما» (گروه انقلابی مارکسیستهای ایران) متولد شد و سپس «یکا» و «گاما» با هم متحد شدند و «ساکا» (سازمان انقلابی کمونیستی ایران) را تشکیل دادند.
خاطرات خانه زندگان قصه نیست. نردبان است. نردبان آسمان. آسمان نهان درون که در ژرفا و پهناوری کم از آسمان برون نیست.
از شما دعوت میکنم ویدیوی ضمیمه را ببینید.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر