«استعفای دکتر بختیار» از زبان عباس امیرانتظام
جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲
متن زیر حاوی جزییاتی از توافق دکتر شاپور بختیار برای استعفا از مقام نخست وزیری در دی و بهمن سال 1357 است. این متن در پاسخ به هموطنانی که موضوع استعفای مرحوم بختیار را تکذیب نموده و آن را غیرواقعی شمرده اند در این وب سایت منتشر می شود.
این بار اول نیست که جناب آقای شریفی اظهارات اینجانب را قویا تکذیب می نمایند. قبلاً نیز در سال 2009، در نامه ای کاملا مشابه ایشان اعتراض خود را به گفته های من در Facebook منعکس کرده اند، شاید هم این تکرار همان نامه باشد. البته هرگونه اظهار نظری جهت رفع ابهامات از سوی هر شنونده یا بیننده ای مجاز بوده و هیچ گونه منع قانونی ندارد مشروط بر اینکه در چنین چالشهایی هرکدام از طرفین برای اثبات نظرات خود از مستندات استفاده کرده و حتی المقدور بی طرفی خود را در برطرف کردن تناقضات حفظ نمایند. از شنیدن نظرات ایشان نتیجه ای که حاصل می گردد از دو حال خارج نیست: یا اینجانب دچار وهم و خیال شده ام و یا ایشان عمدا و یا سهوا مصمم هستند صداقت من در تشریح وقایع و درستی گفتارم را شدیدا زیر سوال برده و بنابراین، اگر آن را مغرضانه ننامیم، خواسته اند تمامیت گفتار مرا در طی این سالها سوال برانگیز نمایند! من هیچ گونه آشنایی با ایشان ندارم و نمی توانم صحت یا سقم ادعاهایشان مبنی بر نزدیکی بسیار با مرحوم دکتر بختیار را تائید و یا تکذیب نمایم. در عین حال نمی دانم ایشان در آن دوره بخصوص چقدر در جریان فعل و انفعالات سیاسی که بین مقامات رسمی به طور کاملا محرمانه صورت می گرفت قرار داشتهاند؟ دوم اینکه اگر آقای شریفی از خود بپرسند که مطرح نمودن ملاقاتها با مرحوم دکتر بختیار از سوی من پس از سی و پنج سال چه منفعت خاصی برایم می تواند داشته باشد به جز اینکه وقایع را آنگونه که بودند روایت نمایم؟! آیا نتیجه ای که از این ادعا (ملاقات با مرحوم بختیار) به دست می آید درخشان تر و عظیم تر از نتایج تحمل سی و چهار سال بی عدالتی به منظور اثبات شرافت و صداقت و وطن دوستی ام می باشد؟ اینجانب با تمام احترامی که برای مرحوم دکتر بختیار همواره در دل داشته ام قاطعانه اعلام می کنم که انجام چنین ملاقات هایی، حتی اگر تاریخ تکرار شود نه امتیازی به اعتبار سیاسی و اجتماعی من اضافه می کند و نه از آن می کاهد. چه انگیزه ای می تواند مرا وادار به بیان ملاقات های تخیلی با مرحوم دکتر بختیار نماید؟ من بهترین دوران پختگی سیاسی خود را در کنار مرحوم مهندس بازرگان گذرانده بودم و با دلی سرشار از افتخار، همنشینی با رادمردی چون ایشان مرا بی نیاز از هرگونه همنشینی تخیلی کرده بود! به لطف خدا در این زمینه ها همیشه غنی بوده و هستم. نتیجه اینکه نیازی به ادعای واهی مبنی بر دیدار با مرحوم دکتر بختیار هرگز وجود نداشته زیرا هیچ امتیاز خاصی نه برای حیثیت سیاسی من در بر داشته و نه برای اعتبار سیاسی دولت موقت. بلکه در آن دوره حساس، که بسیاری از «ارزشها»ی امروز، «ضد ارزش» تلقی میشدند، انجام چنین دیدارهایی نه تنها می توانست به حیثیت سیاسی افرادی که در صحنه انقلاب حضورداشتند صدمه بزند بلکه می توانست بسیار هم مخاطره آمیز باشد. صد البته با توجه به سن و تجربیات من در آن زمان انجام ملاقات با مردان شریف عرصه سیاسی مانند دکتر بختیار همیشه می توانست واقعهای افتخارآمیز و به یاد ماندنی باشد. ولی دوباره سوال می کنم که ساختن قصه های دروغین از این دست واقعا مرا از چه امتیازاتی، بیش از آنچه تاکنون گذر زمان و روشنگریهای تاریخی برایم به ارمغان آورده اند، بهره مند خواهند کرد؟
آقای شریفی، هموطن عزیزمان، می توانند به هر دلیلی مخالف شخص من و یا مواضع سیاسی من باشند. علاقه و احترام که اجباری نیست! شاید هم خدای ناکرده ایشان از سوی برخی از دیگر عزیزان تشویق به خدشه دار کردن چهره سیاسی من شده باشند!؟ اما انگیزه هرچه باشد بایستی با ارائه دلیل و مدرک کافی برای اثبات هر بیانی بوده وگرنه از بار اعتباری آن خواهد کاست. من همواره تلاش کرده ام که اینگونه عمل کنم یعنی در شرح وقایع، رویدادها، خاطرات، تحلیل ها و ... تا حد ممکن از مستندات بهره گیری نمایم. برخورد از نوع آقای شریفی این مثال قدیمی را در ذهن تازه می نماید: با داشتن دوستانی اینچنین (که هم اندیش و هم هدف و ... باشند) انسان نیازی به دشمن ندارد (که طور دیگری می اندیشد)!
لذا توضیحات بیشتری از آنچه در آن روزها گذشت برای آگاهی تمام کسانی که به دانستن حقیقت علاقهمند هستند، چه طرفدار و چه بیطرف و چه مخالف، در ذیل ارائه میشود:
چنانچه قبلا نیز در مصاحبه به آن اشاره کردهام، من از سوی مرحوم مهندس بازرگان برای گفتگو با مرحوم دکتر بختیار، جهت قانع کردن ایشان به استعفا و همکاری برای یافتن راه حلهایی به منظور جلوگیری از تخریبها و خونریزیهایی که در آن روزها صورت می گرفت، مامور شدم که به ملاقات مرحوم دکتر بختیار بروم. در طی دوره تاریخی مورد نظر، ما بیست جلسه 2 ساعته با هم داشتیم، تاکید می نمایم که این ملاقات ها به خاطر شرایط بسیار حساس آن زمان، به طور کاملا محرمانه صورت می گرفت و مطالب مورد گفتگو نیز محرمانه میماند. بنابراین، ملاقاتها معمولا از ساعت 8 الی 10 شب (ساعات غیراداری)، در کاخ نخست وزیری انجام میگرفت. طبق توصیه مرحوم مهندس بازرگان، اولین معارفه حضوری من در جلسه به آقای دکتر بختیار توسط مرحوم دریادار مدنی صورت گرفت ولی در ملاقات های بعدی، مرحوم مدنی حضور نداشتند.
در یکی از ملاقات ها در تاریخ 7 بهمن 1357، شب هنگام به دیدار دکتر بختیار رفتم که مذاکرات قبلی را دنبال کنیم. ایشان گفتند که حاضرند برای جلوگیری از خونریزی و به منظور ایجاد آرامش در کشور، از مقام خود کناره گیری نمایند، لذا متن استعفا نامه را نوشتند و به من دادند، آنرا از طریق آقای آیت الله طالقانی به سه نفر از روحانیون که مامور رسیدگی به آن شده بودند ارائه دادم. آقایان اصلاح کوچکی در متن اعمال نموده و آنرا به من بازگرداندند تا به دست آقای بختیار رسانده و ایشان به خط خودشان متن اصلاح شده را بر روی کاغذ بیاورند.
سپس آقای مهندس بازرگان این موضوع را تلفنی به اطلاع آقای دکتر یزدی در پاریس رساندند تا ایشان آقای خمینی را متقاعد کنند که پذیرای آقای دکتر بختیار در پاریس باشند. بنابراین آقای بختیار می توانسند استعفانامه خود را راساً به آقای خمینی بدهند. و متعاقب آن مجدداً از سوی آقای خمینی به نخست وزیری برگزیده شوند. آقایان روحانیون که در جریان این استعفا قرار گرفته بودند اما بی اقدام نمانده و بلافاصله از طریق آقای اشراقی در پاریس با آقای خمینی تماس گرفتند. در این مکالمه تاکید شد که بایستی آقای بختیار اول در تهران از سمت خود استعفا دهد و پس از آن راهی پاریس گردد. این مطلب صبح روز بعد توسط آقای خمینی در یک مصاحبهی رادیویی به طور رسمی اعلام گردید و طی آن آقای خمینی صریحاً اعلام کرد که پیش از استعفا پذیرای آقای بختیار نخواهند بود. از طرفی آقای بختیار که خود را آماده پرواز نموده بود و این موضوع را به طور رسمی اعلام نموده بود، از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد. ایشان بر این باور شدند که آقای بازرگان و شخص من در انتقال صحیح مطلب صداقت نداشته و این یک بازی سیاسی بوده. البته چند روزی طول کشید تا من ایشان را دومرتبه طی ملاقات های حضوری قانع کردم که این کار به هیچ وجه از سوی ما صورت نگرفته و از ایشان تقاضا کردم مجدداً به منظور حفظ کشور و جلوگیری از خونریزی، استعفا نامه خود را مجدداً تنظیم نمایند. البته ایشان بر این نظر پافشاری می کردند که چون شاه ارتش را مسوول حفظ دولت و پشتیبانی از نخست وزیری ایشان نموده است، در صورتی که این استعفا انجام گیرد احتمال بروز واکنش شدیدتری از سوی ارتش خواهد بود و لذا اوضاع کشور وخیم تر خواهد شد. لذا من از ایشان تقاضا کردم در یک جلسه مشترک با امرای ارتش شخصاً حضور یافته و موضوع را در آن جلسه بررسی نماییم.
در آخرین ملاقاتم با مرحوم بختیار در تاریخ 20 بهمن 1357، که به منظور گفتگو پیرامون بحرانهای موجود و بررسی راهحلها صورت گرفت، علاوه بر ما دو نفر، تیمسار ارتشبد قرهباغی، تیمسار سپهبد ناصر مقدم و دکتر یداله سحابی نیز حضور داشتند. در این جلسه تلاش به عمل آمد که موضوع استعفا نهایی شود و در مورد تهیه استعفانامه از سوی دکتر بختیار گفتگوهایی به عمل آمد. در این جلسه من توضیحات قبلی آقای دکتر بختیار را در حضور خود ایشان، در جمع حاضر مطرح نمودم. ارتش قره باغی در واکنش به این موضوع یادآوری کرد که شاه در زمان ترک کشور به ایشان دستور داده اند که اوامر آقای دکتر بختیار را به عنوان نخست وزیر برگزیده ایشان اجرا نمایند. ایشان یادآوری کردند که خود را در برابر این فرمان متعهد دانسته و لذا دستورات آقای بختیار را آنگونه که ایشان صادر نمایند اجرا خواهند کرد. حتی اگر این امر در مورد تسلیم استعفا نامه دکتر بختیار به نخست وزیر جدید یعنی آقای بازرگان باشد. پیرو اعلام این نظر از سوی ارتشبد قره باغی، من به دکتر بختیار گفتم که دیگر جای نگرانی نیست و مشکلی وجود ندارد. آقای بختیار نیز قانع شده و از شخص من خواستند تا روز بعد با ایشان در مورد اقدامات بعدی تماس بگیرم. پیرو قرار قبلی روز بعد به ایشان تلفن کردم ولی ایشان تماس بعدی ما را به ظهر موکول کردند و نتیجه ای حاصل نشد. ظهر هنگام مجدداً تماس گرفتم این بار نیز موضوع گفتگو را به روز بعد موکول نمودند. بنابراین روز بعد (22 بهمن) مجدداً تماس گرفتم و این آخرین تماس تلفنی بین ما بود که طی آن آقای دکتر بختیار از من خواستند که ظهر همان روز به دیدار ایشان در دفتر کارشان بروم. من نیز اینکار را انجام داده ولی هنگام حضور در نخست وزیری با کمال تعجب دریافتم که آقای بختیار در دفترشان حضور نداشته و این خبر از طریق آقای سرهنگ منوچهری، رئیس دفتر وقت ایشان، به من اعلام شد. من جویای چگونگی امر شده و ایشان گفتند که آقای بختیار حتی بدون صرف ناهار از ساختمان نخست وزیری خارج شدند. به همین منظور مرا به اتاق ناهار خوری آقای بختیار هدایت کرده و من شخصا از نزدیک این صحنه را دیدم که غذای ایشان بر روی میز دست نخورده باقی است. من متعجب از این رویدادهای پیشبینی نشده، بلافاصله برای دیدن آقای مهندس بازرگان به مدرسه علوی رفتم و سریعاً ایشان را در جریان امر قرار دادم. آقای بازرگان در پاسخ به من گفتند که به طور همزمان ایشان هم از رفتن آقای دکتر بختیار خبردار شده اند. پس از آن آقای بازرگان از من خواستند که نزد آقای دکتر علی اکبر سیاسی رفته و همراه ایشان در جلسه بعد از ظهر همان روز راس ساعت 4 در منزل آقای مهندس کاظم جفرودی همگی حضور یابیم.
این امر صورت گرفت و در وقت موعود من به اتفاق آقای دکتر سیاسی در منزل آقای جفرودی حضور یافتیم. در این نشست آقای بازرگان، آقای یدالله سحابی، و مهندس عبدالحسین خلیلی در جلسه حاضر بودند. از سوی دیگر آقای تیمسار قره باغی و تیمسار ناصر مقدم نیز آمدند. در آنجا آقای مهندس بازرگان به من گفتند که تشکیل این جلسه به منظور دیدار فوری با دکتر بختیار بوده است. لذا همه در انتظار آقای دکتر بختیار نشستیم. پس از مدتی آقای مهندس جفرودی برای صحبت با تلفن فراخوانده شد، ایشان اتاق را ترک نمود و پس از مدتی کوتاه مجدداً به اتاق بازگشته و اعلام کردند که پشت خط تلفتی آقای دکتر بختیار بودند و به ایشان گفته اند که حضورشان در آن جمع با توجه به شرایط موجود امکان پذیر نبوده ولی پیرو توافق قبلی، استعفا نامه خود را به آنجا ارسال خواهند نمود. مدتی بعد فردی از طرف آقای دکتر بختیار نامه مورد نظر را آورد و آقای مهندس جفروی آن را شخصا به آقای بازرگان تحویل دادند. آقای مهندس بازرگان موضوع را با دکتر سحابی، مهندس جفرودی و اینجانب در میان گذاشتند بدون اینکه آقایان قره باغی و مقدم مطلع شوند. متن استعفانامه مورد اصلاح کوچکی قرارگرفت و سپس مقرر گردید آقای مهندس جفرودی آن را به دست آقای بختیار برساند. این امر نیز صورت گرفت و آقای دکتر بختیار متن نهایی شده را با خط خود نوشته و نهایتاً از طریق آقای جفرودی برای آقای مهندس بازرگان ارسال نمودند.
خلاصه اینکه این استعفا نامه نهایی در اختیار آقای مهندس بازرگان که دیگر در آن زمان به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین شده بودند قرار گرفت و در دست ایشان باقی ماند.
این فشرده ای بود از آنچه من از آن ملاقاتها طی آن روزها به یاددارم. متاسفانه افرادی که در این نامه به آنها اشاره کرده ام همگی به دیار باقی شتافته اند. لذا نمی توانند شاهدی بر صحت این رویدادها باشند. اما اسناد و مدارک ثبت شده و اعترافات امرای ارتش در دادگاه های انقلاب کاملا صحت و درستی صحبتهای مرا تایید می کند حتی با اشاره به جزییات. در این مدارک به روشنی به نقش اینجانب در ارتباط بین آقایان بازرگان و بختیار و همچنین موضوع استعفا، و جلسه در منزل آقای جفرودی و... اشاره شده است.
مدرک شماره دو: مطالب مرتبط با استعفای دکتر بختیار، در کتاب «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» نوشته آقای مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی نقل شده است (جلد دوم، صفحه 397، بخش چهارم توافق بختیار برای کناره گیری)
جهت اطلاع بیشتر از جزییات، و مشاهده منابع مستدل در این رابطه به صفحه زیر مراجعه نمایید. این مطلب از جلد دوم کتاب «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» نوشته آقای مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی نقل شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر