«استعفای دکتر بختیار» از زبان عباس امیرانتظام
متن زیر حاوی جزییاتی از توافق دکتر شاپور بختیار برای استعفا از مقام نخست وزیری در دی و بهمن سال ۱۳۵۷ است. این متن در پاسخ به هموطنانی است که موضوع استعفای مرحوم بختیار را تکذیب نموده و آن را غیرواقعی شمرده اند
جناب آقای مهدی فلاحتی عزیز
با درودی دوباره و سپاس فراوان ازهر آنچه برای ما علاقه مندان به دانستن حقایق تاریخی انجام میدهید، در برنامه اخیر (مورخ ۱۷/۸/۹۲) بخشهایی از پاسخ جناب آقای رحیم شریفی، از افراد نزدیک به دکتر شاپور بختیار، در ارتباط با مصاحبه اخیر من، توسط جنابعالی خوانده شد. ظاهرا ایشان در نامه ارسالی به برنامه شما تلاش کرده اند موارد بیان شده از سوی اینجانب در ارتباط با ملاقاتهای مکرری که با مرحوم دکتر بختیار داشتم را مورد تکذیب قطعی قرار داده، و خواسته یا ناخواسته اعتبار سخنان مرا نزد بینندگان و شنودگان زیر سوال ببرند. در این راستا توجه جنابعالی را به چند نکته جلب می نمایم:
این بار اول نیست که جناب آقای شریفی اظهارات اینجانب را قویا تکذیب می نمایند. قبلاً نیز در سال ۲۰۰۹، در نامه ای کاملا مشابه ایشان اعتراض خود را به گفته های من در Facebook منعکس کرده اند، شاید هم این تکرار همان نامه باشد. البته هرگونه اظهار نظری جهت رفع ابهامات از سوی هر شنونده یا بیننده ای مجاز بوده و هیچ گونه منع قانونی ندارد مشروط بر اینکه در چنین چالشهایی هرکدام از طرفین برای اثبات نظرات خود از مستندات استفاده کرده و حتی المقدور بی طرفی خود را در برطرف کردن تناقضات حفظ نمایند. از شنیدن نظرات ایشان نتیجه ای که حاصل می گردد از دو حال خارج نیست: یا اینجانب دچار وهم و خیال شده ام و یا ایشان عمدا و یا سهوا مصمم هستند صداقت من در تشریح وقایع و درستی گفتارم را شدیدا زیر سوال برده و بنابراین، اگر آن را مغرضانه ننامیم، خواسته اند تمامیت گفتار مرا در طی این سالها سوال برانگیز نمایند! من هیچ گونه آشنایی با ایشان ندارم و نمی توانم صحت یا سقم ادعاهایشان مبنی بر نزدیکی بسیار با مرحوم دکتر بختیار را تائید و یا تکذیب نمایم. در عین حال نمی دانم ایشان در آن دوره بخصوص چقدر در جریان فعل و انفعالات سیاسی که بین مقامات رسمی به طور کاملا محرمانه صورت می گرفت قرار داشتهاند؟ دوم اینکه اگر آقای شریفی از خود بپرسند که مطرح نمودن ملاقاتها با مرحوم دکتر بختیار از سوی من پس از سی و پنج سال چه منفعت خاصی برایم می تواند داشته باشد به جز اینکه وقایع را آنگونه که بودند روایت نمایم؟! آیا نتیجه ای که از این ادعا (ملاقات با مرحوم بختیار) به دست می آید درخشان تر و عظیم تر از نتایج تحمل سی و چهار سال بی عدالتی به منظور اثبات شرافت و صداقت و وطن دوستی ام می باشد؟ اینجانب با تمام احترامی که برای مرحوم دکتر بختیار همواره در دل داشته ام قاطعانه اعلام می کنم که انجام چنین ملاقات هایی، حتی اگر تاریخ تکرار شود نه امتیازی به اعتبار سیاسی و اجتماعی من اضافه می کند و نه از آن می کاهد. چه انگیزه ای می تواند مرا وادار به بیان ملاقات های تخیلی با مرحوم دکتر بختیار نماید؟ من بهترین دوران پختگی سیاسی خود را در کنار مرحوم مهندس بازرگان گذرانده بودم و با دلی سرشار از افتخار، همنشینی با رادمردی چون ایشان مرا بی نیاز از هرگونه همنشینی تخیلی کرده بود! به لطف خدا در این زمینه ها همیشه غنی بوده و هستم. نتیجه اینکه نیازی به ادعای واهی مبنی بر دیدار با مرحوم دکتر بختیار هرگز وجود نداشته زیرا هیچ امتیاز خاصی نه برای حیثیت سیاسی من در بر داشته و نه برای اعتبار سیاسی دولت موقت. بلکه در آن دوره حساس، که بسیاری از «ارزشها»ی امروز، «ضد ارزش» تلقی میشدند، انجام چنین دیدارهایی نه تنها می توانست به حیثیت سیاسی افرادی که در صحنه انقلاب حضورداشتند صدمه بزند بلکه می توانست بسیار هم مخاطره آمیز باشد. صد البته با توجه به سن و تجربیات من در آن زمان انجام ملاقات با مردان شریف عرصه سیاسی مانند دکتر بختیار همیشه می توانست واقعهای افتخارآمیز و به یاد ماندنی باشد. ولی دوباره سوال می کنم که ساختن قصه های دروغین از این دست واقعا مرا از چه امتیازاتی، بیش از آنچه تاکنون گذر زمان و روشنگریهای تاریخی برایم به ارمغان آورده اند، بهره مند خواهند کرد؟
آقای شریفی، هموطن عزیزمان، می توانند به هر دلیلی مخالف شخص من و یا مواضع سیاسی من باشند. علاقه و احترام که اجباری نیست! شاید هم خدای ناکرده ایشان از سوی برخی از دیگر عزیزان تشویق به خدشه دار کردن چهره سیاسی من شده باشند!؟ اما انگیزه هرچه باشد بایستی با ارائه دلیل و مدرک کافی برای اثبات هر بیانی بوده وگرنه از بار اعتباری آن خواهد کاست. من همواره تلاش کرده ام که اینگونه عمل کنم یعنی در شرح وقایع، رویدادها، خاطرات، تحلیل ها و … تا حد ممکن از مستندات بهره گیری نمایم. برخورد از نوع آقای شریفی این مثال قدیمی را در ذهن تازه می نماید: با داشتن دوستانی اینچنین (که هم اندیش و هم هدف و … باشند) انسان نیازی به دشمن ندارد (که طور دیگری می اندیشد)!
لذا توضیحات بیشتری از آنچه در آن روزها گذشت برای آگاهی تمام کسانی که به دانستن حقیقت علاقهمند هستند، چه طرفدار و چه بیطرف و چه مخالف، در ذیل ارائه میشود:
چنانچه قبلا نیز در مصاحبه به آن اشاره کردهام، من از سوی مرحوم مهندس بازرگان برای گفتگو با مرحوم دکتر بختیار، جهت قانع کردن ایشان به استعفا و همکاری برای یافتن راه حلهایی به منظور جلوگیری از تخریبها و خونریزیهایی که در آن روزها صورت می گرفت، مامور شدم که به ملاقات مرحوم دکتر بختیار بروم. در طی دوره تاریخی مورد نظر، ما بیست جلسه ۲ ساعته با هم داشتیم، تاکید می نمایم که این ملاقات ها به خاطر شرایط بسیار حساس آن زمان، به طور کاملا محرمانه صورت می گرفت و مطالب مورد گفتگو نیز محرمانه میماند. بنابراین، ملاقاتها معمولا از ساعت ۸ الی ۱۰ شب (ساعات غیراداری)، در کاخ نخست وزیری انجام میگرفت. طبق توصیه مرحوم مهندس بازرگان، اولین معارفه حضوری من در جلسه به آقای دکتر بختیار توسط مرحوم دریادار مدنی صورت گرفت ولی در ملاقات های بعدی، مرحوم مدنی حضور نداشتند.
در یکی از ملاقات ها در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۵۷، شب هنگام به دیدار دکتر بختیار رفتم که مذاکرات قبلی را دنبال کنیم. ایشان گفتند که حاضرند برای جلوگیری از خونریزی و به منظور ایجاد آرامش در کشور، از مقام خود کناره گیری نمایند، لذا متن استعفا نامه را نوشتند و به من دادند، آنرا از طریق آقای آیت الله طالقانی به سه نفر از روحانیون که مامور رسیدگی به آن شده بودند ارائه دادم. آقایان اصلاح کوچکی در متن اعمال نموده و آنرا به من بازگرداندند تا به دست آقای بختیار رسانده و ایشان به خط خودشان متن اصلاح شده را بر روی کاغذ بیاورند. سپس آقای مهندس بازرگان این موضوع را تلفنی به اطلاع آقای دکتر یزدی در پاریس رساندند تا ایشان آقای خمینی را متقاعد کنند که پذیرای آقای دکتر بختیار در پاریس باشند. بنابراین آقای بختیار می توانسند استعفانامه خود را راساً به آقای خمینی بدهند. و متعاقب آن مجدداً از سوی آقای خمینی به نخست وزیری برگزیده شوند. آقایان روحانیون که در جریان این استعفا قرار گرفته بودند اما بی اقدام نمانده و بلافاصله از طریق آقای اشراقی در پاریس با آقای خمینی تماس گرفتند. در این مکالمه تاکید شد که بایستی آقای بختیار اول در تهران از سمت خود استعفا دهد و پس از آن راهی پاریس گردد. این مطلب صبح روز بعد توسط آقای خمینی در یک مصاحبهی رادیویی به طور رسمی اعلام گردید و طی آن آقای خمینی صریحاً اعلام کرد که پیش از استعفا پذیرای آقای بختیار نخواهند بود. از طرفی آقای بختیار که خود را آماده پرواز نموده بود و این موضوع را به طور رسمی اعلام نموده بود، از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد. ایشان بر این باور شدند که آقای بازرگان و شخص من در انتقال صحیح مطلب صداقت نداشته و این یک بازی سیاسی بوده. البته چند روزی طول کشید تا من ایشان را دومرتبه طی ملاقات های حضوری قانع کردم که این کار به هیچ وجه از سوی ما صورت نگرفته و از ایشان تقاضا کردم مجدداً به منظور حفظ کشور و جلوگیری از خونریزی، استعفا نامه خود را مجدداً تنظیم نمایند. البته ایشان بر این نظر پافشاری می کردند که چون شاه ارتش را مسوول حفظ دولت و پشتیبانی از نخست وزیری ایشان نموده است، در صورتی که این استعفا انجام گیرد احتمال بروز واکنش شدیدتری از سوی ارتش خواهد بود و لذا اوضاع کشور وخیم تر خواهد شد. لذا من از ایشان تقاضا کردم در یک جلسه مشترک با امرای ارتش شخصاً حضور یافته و موضوع را در آن جلسه بررسی نماییم.
در آخرین ملاقاتم با مرحوم بختیار در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۵۷، که به منظور گفتگو پیرامون بحرانهای موجود و بررسی راهحلها صورت گرفت، علاوه بر ما دو نفر، تیمسار ارتشبد قرهباغی، تیمسار سپهبد ناصر مقدم و دکتر یداله سحابی نیز حضور داشتند. در این جلسه تلاش به عمل آمد که موضوع استعفا نهایی شود و در مورد تهیه استعفانامه از سوی دکتر بختیار گفتگوهایی به عمل آمد. در این جلسه من توضیحات قبلی آقای دکتر بختیار را در حضور خود ایشان، در جمع حاضر مطرح نمودم. ارتش قره باغی در واکنش به این موضوع یادآوری کرد که شاه در زمان ترک کشور به ایشان دستور داده اند که اوامر آقای دکتر بختیار را به عنوان نخست وزیر برگزیده ایشان اجرا نمایند. ایشان یادآوری کردند که خود را در برابر این فرمان متعهد دانسته و لذا دستورات آقای بختیار را آنگونه که ایشان صادر نمایند اجرا خواهند کرد. حتی اگر این امر در مورد تسلیم استعفا نامه دکتر بختیار به نخست وزیر جدید یعنی آقای بازرگان باشد. پیرو اعلام این نظر از سوی ارتشبد قره باغی، من به دکتر بختیار گفتم که دیگر جای نگرانی نیست و مشکلی وجود ندارد. آقای بختیار نیز قانع شده و از شخص من خواستند تا روز بعد با ایشان در مورد اقدامات بعدی تماس بگیرم. پیرو قرار قبلی روز بعد به ایشان تلفن کردم ولی ایشان تماس بعدی ما را به ظهر موکول کردند و نتیجه ای حاصل نشد. ظهر هنگام مجدداً تماس گرفتم این بار نیز موضوع گفتگو را به روز بعد موکول نمودند. بنابراین روز بعد (۲۲ بهمن) مجدداً تماس گرفتم و این آخرین تماس تلفنی بین ما بود که طی آن آقای دکتر بختیار از من خواستند که ظهر همان روز به دیدار ایشان در دفتر کارشان بروم. من نیز اینکار را انجام داده ولی هنگام حضور در نخست وزیری با کمال تعجب دریافتم که آقای بختیار در دفترشان حضور نداشته و این خبر از طریق آقای سرهنگ منوچهری، رئیس دفتر وقت ایشان، به من اعلام شد. من جویای چگونگی امر شده و ایشان گفتند که آقای بختیار حتی بدون صرف ناهار از ساختمان نخست وزیری خارج شدند. به همین منظور مرا به اتاق ناهار خوری آقای بختیار هدایت کرده و من شخصا از نزدیک این صحنه را دیدم که غذای ایشان بر روی میز دست نخورده باقی است. من متعجب از این رویدادهای پیشبینی نشده، بلافاصله برای دیدن آقای مهندس بازرگان به مدرسه علوی رفتم و سریعاً ایشان را در جریان امر قرار دادم. آقای بازرگان در پاسخ به من گفتند که به طور همزمان ایشان هم از رفتن آقای دکتر بختیار خبردار شده اند. پس از آن آقای بازرگان از من خواستند که نزد آقای دکتر علی اکبر سیاسی رفته و همراه ایشان در جلسه بعد از ظهر همان روز راس ساعت ۴ در منزل آقای مهندس کاظم جفرودی همگی حضور یابیم.
این امر صورت گرفت و در وقت موعود من به اتفاق آقای دکتر سیاسی در منزل آقای جفرودی حضور یافتیم. در این نشست آقای بازرگان، آقای یدالله سحابی، و مهندس عبدالحسین خلیلی در جلسه حاضر بودند. از سوی دیگر آقای تیمسار قره باغی و تیمسار ناصر مقدم نیز آمدند. در آنجا آقای مهندس بازرگان به من گفتند که تشکیل این جلسه به منظور دیدار فوری با دکتر بختیار بوده است. لذا همه در انتظار آقای دکتر بختیار نشستیم. پس از مدتی آقای مهندس جفرودی برای صحبت با تلفن فراخوانده شد، ایشان اتاق را ترک نمود و پس از مدتی کوتاه مجدداً به اتاق بازگشته و اعلام کردند که پشت خط تلفتی آقای دکتر بختیار بودند و به ایشان گفته اند که حضورشان در آن جمع با توجه به شرایط موجود امکان پذیر نبوده ولی پیرو توافق قبلی، استعفا نامه خود را به آنجا ارسال خواهند نمود. مدتی بعد فردی از طرف آقای دکتر بختیار نامه مورد نظر را آورد و آقای مهندس جفروی آن را شخصا به آقای بازرگان تحویل دادند. آقای مهندس بازرگان موضوع را با دکتر سحابی، مهندس جفرودی و اینجانب در میان گذاشتند بدون اینکه آقایان قره باغی و مقدم مطلع شوند. متن استعفانامه مورد اصلاح کوچکی قرارگرفت و سپس مقرر گردید آقای مهندس جفرودی آن را به دست آقای بختیار برساند. این امر نیز صورت گرفت و آقای دکتر بختیار متن نهایی شده را با خط خود نوشته و نهایتاً از طریق آقای جفرودی برای آقای مهندس بازرگان ارسال نمودند.
خلاصه اینکه این استعفا نامه نهایی در اختیار آقای مهندس بازرگان که دیگر در آن زمان به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین شده بودند قرار گرفت و در دست ایشان باقی ماند.
جناب آقای فلاحتی عزیز، این فشرده ای بود از آنچه من از آن ملاقاتها طی آن روزها به یاددارم. متاسفانه از افرادی که در این نامه به آنها اشاره کرده ام همگی به دیار باقی شتافته اند. لذا نمی توانند شاهدی بر صحت این رویدادها باشند. اما اسناد و مدارک ثبت شده و اعترافات امرای ارتش در دادگاه های انقلاب کاملا صحت و درستی صحبتهای مرا تایید می کند حتی با اشاره به جزییات. در این مدارک به روشنی به نقش اینجانب در ارتباط بین آقایان بازرگان و بختیار و همچنین موضوع استعفا، و جلسه در منزل آقای جفرودی و… اشاره شده است.
مدرک شماره یک: نامه اینجانب از داخل زندان به عموم مردم ایران در سال ۱۳۵۸، که در روزنامه اطلاعلات مورخ ۱۸ بهمن ۱۳۵۸ به چاپ رسیده و نسخه اصلی روزنامه را به ضمیمه به حضور ارسال می کنم.
مدرک شماره دو: مطالب مرتبط با استعفای دکتر بختیار، در کتاب «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» نوشته آقای مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی نقل شده است (جلد دوم، صفحه ۳۹۷، بخش چهارم توافق بختیار برای کناره گیری)
جهت اطلاع بیشتر از جزییات، و مشاهده منابع مستدل در این رابطه به صفحه زیر مراجعه نمایید.
این مطلب از جلد دوم کتاب «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» نوشته آقای مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی نقل شده است.
به منظور سهولت در یافتن موارد مورد نظر، قسمتی از متن را برای شما ذکر میکنم:
بخش چهارم توافق بختیار برای کناره گیری
تماس و مذاکره با بختیار به منظور قانع ساختن او برای کناره گیری، در روزهای بعد از بازگشت امام خمینی به ایران ادامه یافت. این مذاکرات، نخست بنابر سابقه دوستی و همکاریهای گذشته که بین مهندس بازرگان و دکتر بختیار وجود داشت، شروع شد. شورای انقلاب این مذاکرات و تماسها را تصویب کرده بود.سپهبد ناصر مقدم نیز در ترتیب دادن ملاقاتها فعال بود.در همین اوان، گفتگوهایی بین ارتشبد قره باغی و مهندس بازرگان و دکتر ید الله سحابی، به منظور جلوگیری از برخورد نیروهای مسلح و مردم جریان داشت.
به گفته مهندس بازرگان، بختیار می دانست که قادر به مقابله با انقلاب نیست.وی، همچنین این نکته را درک کرده بود، که زمامداری او، دیری نخواهد پایید و قصد داشت آبرومندانه کناره گیری کند. بختیار یک بار، ضمن مذاکره با مهندس بازرگان گفته بود «نمی خواهم به هر قیمتی که هست بر سر کار بمانم.» موضع ارتشبد قره باغی نیز حفظ نیروهای مسلح بود، از برخورد نظامیان با مردم ناراحت بود و می گفت «ارتش نگهبان و مدافع استقلال مملکت است و نباید مورد نفرت مردم قرار گیرد…» (۲۸)
دکتر بختیار بعد از انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزیری دولت موقت، در مذاکراتش با دکتر ید الله سحابی، ارتشبد قره باغی، سپهبد مقدم و امیر انتظام، سعی داشت این طور وانمود کند که نمی تواند ارتش را متوقف کند.قره باغی و مقدم نیز می خواستند بگویند، ارتش در اختیار بختیار نخست وزیر است.با این حال، بختیار قانع شده بود در جلسه روز ۲۰ بهمن، که شرح آن خواهد آمد، کناره گیری کند.
«…قرار جلسه بعد، عصر روز ۲۰ بهمن بود، ولی در آن روز جلسه را به روز یکشنبه ۲۲ بهمن موکول کرد و یک مرتبه ساعات حکومت نظامی را از ساعت ۱۰ شب به ۴ بعد از ظهر تقلیل داد [....] صبح یکشنبه ۲۲ بهمن به دفتر مهندس بازرگان تلفن کرد و گفت امروز چهار بعد از ظهر (یعنی یکشنبه ۲۲ بهمن، ۴ بعد از ظهر) خواهد آمد و استعفا خواهد داد، ولی تصمیم روز یکشنبه باعث شد که ارتش منهدم گردد.» (۲۹)
جلسه بعد از ظهر ۲۲ بهمن
ترتیب گردهمایی بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن، برای بحث درباره استعفای دکتر بختیار، در منزل مهندس جفرودی، از پیش فراهم شده بود.شرکت کنندگان در این جلسه عبارت بودند از:
مهندس مهدی بازرگان (نخست وزیر دولت موقت)، دکتر ید الله سحابی (استاد سابق دانشگاه و وزیر مشاور)، دکتر علی اکبر سیاسی (رئیس سابق دانشگاه تهران)، مهندس عبد الحسین خلیلی (رئیس سابق دانشکده فنی)، مهندس جهانگیر حق شناس (وزیر راه کابینه دکتر مصدق)، مهندس عباس امیر انتظام (معاون نخست وزیر در دولت موقت) و مهندس کاظم جفرودی (سناتور سابق) .
در این گردهمایی، مهندس جفرودی واسطه و رابط بود.بختیار استعفا می داد و برای جلوگیری از برخورد افراد نیروهای مسلح با مردم و بازگشت آنها به سربازخانه ها، تصمیم گرفته می شد، ولی با اعلام همبستگی ارتش، و برخورد شدید مردم با نیروهای انتظامی وارتش، بختیار در جلسه حضور نیافت و ارتباط با او قطع شد.به بیان دیگر، عصر روز ۲۲ بهمن انقلاب پیروز شده بود و برخلاف انتظار و خواست دولت بازرگان و شورای انقلاب، با حمله گروههای مسلح به پادگانهای نظامی، ارتش متلاشی گردید.
ارتشبد قره باغی، ماجرای گردهمایی بعد از ظهر ۲۲ بهمن را بدین شرح نقل کرده است:
«…در حدود ساعت ۵ بعد از ظهر بود که آقای مهندس جفرودی تلفن کرد و اظهار داشت: آقایان منتظر تیمسار هستند.به سپهبد حاتم گفتم: من، بعد از خاتمه جلسه به ستاد بزرگ خواهم آمد و با سپهبد مقدم از ستاد نیروی زمینی (لویزان) حرکت کردیم. وقتی وارد محوطه خانه شدیم، آقای مهندس جفرودی در مقابل ساختمان منتظر بود.وی اظهار نمود: «قبل از اینکه نزد آقایان برویم، اجازه بفرمایید من چند کلمه مطلب خصوصی دارم و ما را به اطاق دیگری راهنمایی و اظهار کرد: اگر قدری تلفن دیر شد، علتش این است که با آقای دکتر بختیار مشغول مذاکره بودیم.ایشان استعفای خودش را نوشته و فرستاده، ولی هنوز در متن آن توافق نشده است.دو نوع استعفا تهیه شده، یک متن را آقای بختیار نوشته، دیگری را هم آقایان تنظیم کرده اند.متن را برده اند نزد آقای بختیار، به هر صورت مطمئن هستم که توافق حاصل می شود…» (۳۱)
آقای جفرودی اظهار نمود: آقایان منتظر هستند، و من سپهبد مقدم را به سالن پذیرایی راهنمایی کردم.با ورود به سالن، تعجبم بیشتر شد، زیرا من که بنا بر اظهار آقای جفرودی و خود آقای بختیار فقط قرار ملاقات با آقای بختیار و بازرگان را داشتم، با عده دیگری که هیچ گونه آشنایی با آنها نداشته و از حضورشان در آنجا بی اطلاع بودم روبه رو شدم. (۳۲)
باری، آقای مهندس جفرودی حاضرین را معرفی کرد [...] آقای بازرگان اظهار کرد: ارتش ایران و افسران ارتش مورد احترام همه ملت ایران هستند.سپس سؤال نمود: ارتش از دولت موقت پشتیبانی می کند؟ جواب دادم ارتش بی طرفی خود را اعلام کرده است [...] سپس اظهار کردم: در ستاد نیروی زمینی که بودم گزارشات حاکی بود که از صبح امروز آشوبگران به سربازخانه ها و مؤسسات نظامی حمله می نمایند [...] برای جلوگیری از خونریزی بیهوده، لازم است اعلامیه ای صادر و مردم را از تجاوز به این اماکن، شدیدا منع نمایید.آقایان بازرگان و سحابی، ضمن تایید اظهار نمودند: مطمئن باشید همین الآن اقدام خواهیم کرد که هر چه زودتر چنین اعلامیه ای داده شود، تا کسی به تاسیسات نظامی حمله ننماید [...] آقای بازرگان اظهار نمود: نیروهای مسلح از لحاظ برقراری امنیت لازم است به ما کمک کنند.گفتم شورای عالی ارتش برای جلوگیری از ادامه خونریزی بیهوده و حفظ تمامیت وحدت نیروهای مسلح، به منظور امکان حفظ امنیت داخلی و استقلال کشور، تصمیم به اعلام بی طرفی گرفت…
در این موقع، شخصی وارد شده، به گوش آقای جفرودی چیزی گفت، ایشان از سالن خارج شد و در مراجعت کاغذی را با خود آورده و به آقایان سیاسی و بازرگان نشان داد، و آهسته با هم صحبت می کردند.با اظهارات قبلی آقای جفرودی، معلوم بود که استعفانامه آقای بختیار است….» (۳۳)
ادعای ارتشبد قره باغی در مورد آوردن استعفا نامه دکتر بختیار، در جلسه بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مردود است.آقایان دکتر سحابی، مهندس بازرگان و مهندس حق شناس که در آن جلسه حضور داشتند، این ادعا را تکذیب کردند. (۳۴) به طوری که گفته شد، قرار بود بختیار، در ساعت چهار بعد از ظهر در جلسه منزل مهندس جفرودی حاضر شود، ولی شتاب رویدادها، بخصوص پس از اعلام بی طرفی ارتش، به حدی بود که امکان هر نوع فعالیتی را از بختیار سلب کرده بود و راهی جز تسلیم، یا فرار از مهلکه نداشت. پس از قطع ارتباط با بختیار، افراد حاضر در منزل مهندس جفرودی متفرق شدند.
بختیار چگونگی ماجرای دوران آخر زمامداریش را، پس از اطلاع از تصمیم شورای عالی فرماندهان به وسیله قره باغی، بدین شرح نقل کرده است: «….پس از آنکه گوشی را گذاشتم، آرام ماندم ولی می دانستم همه چیز از دست رفته است [....] نیش تلخ تمام این مسائل را حس می کردم و قسمتهایی از حوادث آن ۳۷ روز گذشته از جلوی چشمم می گذشت [...] در خیابان سر و صدا بلند بود. صدای محافظینی که آنها را دور می کردند تا به نخست وزیری حمله نکنند می شنیدم، صدای اصابت [گلوله] مسلسلها، به روی اتاقی که در آن نشسته بودم به گوش می رسید.کسی در دفتر مرا زد.بی آنکه من جوابی داده باشم، دو نفر وارد شدند، یک افسر پلیس و یک افسر ساواک.
- آقای نخست وزیر، اوضاع آشفته است…
- می دانم، هر وقت موقع رفتن بود می روم.
دستگاه دولت با سرعت متلاشی می شد.تقریبا تمام وزرا، وزارتخانه ها را ترک کرده بودند.تصمیم ها در خیابان گرفته می شد [....] خواستم که هلیکوپتری برای بردن من به دانشکده افسری بیاید، چون هیچ راه دیگری برای خروج نداشتم.
حوالی ساعت دو و پانزده دقیقه بعد از ظهر، از نخست وزیری بیرون آمدم.منشی من، که تا آخرین لحظه در محل خدمتش مانده بود، وقتی از پله ها پایین می رفتم پرسید:
- کی برمی گردید؟
- گفتم: نمی دانم، ولی برمی گردم….
در دانشکده افسری هم افسران با کمال احترام با من برخورد کردند [...] هلیکوپتر مرا به طرف مقصدی که معین کرده بودم برد…. .» (۳۵)
برای من همچنان یک سوال باقی می ماند که چگونه آقای شریفی عزیز انتظار دارند بدون آنکه سمت حساسی در صحنه سیاسی آن روزها داشته باشند، از یک سری موضوعات بسیار محرمانه که بین آقایان دکتر بختیار، مهندس بازرگان و معدود افراد دیگر و اینجانب به عنوان فرد مورد اعتماد آقای بازرگان، باخبر بوده باشند.
درجایی که بسیاری از افراد دولت موقت و اعضای نهضت آزادی هم در جریان این مذاکرات قرارنداشتند، آگاهی آقای شریفی از یک سری از جزییات تا حدی تعجب براگیز می باشد.
در پایان تاکید میکنم که شخصاً هیچ گله ای از آقای شریفی ندارم، ایشان می توانند مثل همه هموطنان عزیز، می توانند نظرات متفاوت، مثبت و منفی خود را نسبت به تحولات، جریان ها و افراد حاضر در آن دوره پرآشوب و بحث برانگیز بیان کنند. اما آنچه با قاطعیت کامل اعلام میکنم این است که برخلاف پندار کاملا غلط ایشان مبنی بر هدفمند بودن من برای بزرگنمایی خود، هرگز به دنبال چنین نمایشی نبوده و نیستم، آنچه بیان می کنم جهت روشنگری و آشنایی نسل جدید با حقایق تاریخی آن دوران است.
با تشکر مجدد از شما آقای فلاحتی عزیز، امیدوارم به صلاحدید خود نکات لازم را جهت روشن شدن هرچه بیشتر زوایای تاریک تاریخ معاصر، موارد عنوان شده از سوی اینجانب به همراه مستندات و مدارک موجود را به اطلاع هموطنان عزیزمان برسانید.
ارادتمند
عباس امیرانتظام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر