۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه

بیماران عقیدتی
اسماعیل وفا یغمایی

 
بسیار حیرت آور است.
مدتها  که این مسئله توجه مرا جلب کرده بودکه چرا:
به نحو بسیار پی در پی و بدون شکی و با تمام قوا و ایمان تام و تمام، فارغ از  عناصر فرصت طلب بی ایمان حول و حوش ،مهره ها و ستونهای اصلی دستگاه رهبری  عقیدتی و پیروان صدیق و وفادارش، تمام مخالفان و منتقدان خود را مزدور،  بریده، تواب، آستانبوس ولایت فقیه، جلاد، خائن و ...معرفی میکنند.
با حیرت میدیدم و میبینم این ذکر دائمی است.این ذکردر هر مقاله و نوشته و اطلاعیه ای دیده میشود.من بارها فکر کرده ام یعنی فکر میکردم:
اینها مطمئنا میدانند که امثال قصیم، روحانی، همنشین بهار، مصداقی، جمالی، یغمائی ،شکری، اقبال و...نه توابند نه از رژیم خوششان می آید،نه مزدورند و نه استانبوس ولایت فقیه، پس اینان که با  کمال راحتی و آرامش وجدان این چنین میگویند و مینویسند، آدمهای دروغگو و  قدرت طلب و فرصت طلب بی پرنسیبی هستند که میخواهند مخالفان خود را لجن مال  کنند ولی الان میخواهم با توضیح یک نکته روانشناسانه خاص بگویم که اشتباه کرده ام اینها واقعا آدمهای بدی  به معنای معمول کلمه نیستند  . تعجب نکنید. توضیح میدهم.
خوب دقت کنید.
باز هم تاکید میکنم خوب دقت کنید!  باید هم از دنیای صرف سیاست و کشاکشهای  سیاسی دور شده وبه دنیای روان و روانشاسی سری بزنیم. من خود سالها هم به  دلیل کار شعر و بخصوص رمان و نیز درک کارکردهای انقلاب ایدئولوزیک مقولات  روانشناسی برایم جالب بوده است اما نمیدانم که چرا دیر به این حقیقت رسیدم. دقت کنید و جدی بگیرید.
نیروئی که رهبرش در سال 1364 اعلام انقلاب درونی ورهبری عقیدتی کرد و از سال1364 تا سال 1392 یعنی بمدت بیست و هشت سال با اعلام یک ایدئولوژی نوین که  به روشنی در سالهای 1368 اعلام «جهانی بودن» آن در درون تشکیلات اعلام شد و  مقوله «رهبری فرا خطا» که باید همه در او به «مرحله ذوب» برسند  در دستور کار قرار گرفت و «بیست و هشت سال» شب و روزبا صدها و هزاران جلسه ریز و درشت برای جا انداختن این تئوری کوشش شد ،برخی افراد را بطور واقعی از نظر روانی و ایمانی بجائی رسانده که اساسا قدرت درک جهان  معمول و انسانها را از دست داده اند و در جهانی با معیارهای خاص خود سیر میکنند و جدال من و شما با آنها  جدال دو جهان بسیار متفاوت است. تمام مقولات درونی این تشکیلات و سازمان اعم از جلسات امام زمان، مقولات زنان و طلاقها،مقولات دیگ و حوض وکوره و...و نیز وضعیت کنونی اعتصابیون لیبرتی و  خونسردی کسانی که با خونسردی مرگ آنها را رستگاری میدانند بدون درک آنچه  گفتم قابل فهم نیست.ما از اینها حیرت میکنیم ولی در جهان آنان حیرت آور که  نیست بلکه بسیار عادی است.
مومنان این مکتب،  از انجا که خود را «حق مطلق» میدانند و «هیچگونه اشتباه و  خطائی» را در مورد «رهبر»  و لاجرم خود در شناخت و داوری مخالفان امکان پذیر نمی دانند،  در یک کنش و واکنش سریع و تاکید میکنم خطرناک روانی و شناختی، هر آنکسی را که مخالف و منتقد است، بلافاصله و برق آسا، بطور واقعی در پرده های ضمیر نوساخته خود، تواب، مزدور، بریده، آستانبوس ولایت میدانند. اینان صادقانه و بطور واقعی ما را  این چنین  میبینند و بین ما و پاسدارها و شکنجه گران رژیم تفاوتی قائل نیستند،معیار  این دستگاه چنین است و با همین فونکسیون ذهنی افرادی را که در درون رژیم و  یا مزدور بوده و اکنون سر اطاعت به آنان فرود آورده اند انقلابی و تکاملی  میبینند. این چنین است که مصداقی و قصیم به مرحله جلاد و مزدور نزول کرده و در مقابل امثال یعقوبی ها انقلابی میشوند.پاکیزگی اخلاقی در این دستگاه  وقتی معنا دارد که در خدمت این شناخت باشی حتی اگر گوی سبقت از دن ژوان  ربوده باشی و دهشاهی ارزش ندارد اگردر پاکی اخلاقی پوریای زمانه باشی و  بقول پوریا بندت به محرم و نامحرم ناگشوده باشد.و کلام روشن اخر اینکه  مومنان  و صادقان اینان را باید نه در کادریک انسان معمولی سیاسی، دروغگو و ناصادق فرصت طلب، بلکه در کادر یک بیمار،در حیطه اسکیزوفرنی سیاسی دید و بررسی کرد.
اینها وقتی ما و امثال ما  را مزدور و خائن خطاب میکنند دروغ نمیگویند! بلکه چون فی الواقع در کادر شناخت نورمال سیاسی صحبت نمی کنند این چنین میبینند، یعنی صادقانه ما را مزدور و تواب  و آستانبوس خامنه ای میدانند .
میدانیم بیماران اسکیزوفرن گاه بسیار خطرناکند یعنی در لحظه ناگهان ممکن است دچار این توهم شوند که ما میخواهیم آنها را از بین ببریم و پیشدستی کرده و به ما حمله کنند.
این واقعیت در مورد اسکیزوفرنهای سیاسی که در دستگاه شناختی و مکتبی خاص  عقیدتی در طول بیست و هشت سال ساخته شده اند نیز صادق است.
نفرت و خشم مجنونانه و مومنانه آنان، با نفرت یک عنصر سیاسی معمولی که از رقیب خود بیزار است بسیار فاصله دارد و به همین دلیل خشم و نفرتی که در نوشته مثلا آقای ثابت دیده میشود در این کادر قابل فهم است.
اینان ما را با نگاهی که کشیشان قرون وسطی نسبت به مرتدان دستگاه خود داشتند ، مرتد، ضد تکامل، شیطانی، مزدور و تواب،خائن، پلید و...میبینند. اینان بدون آنکه بتوانند دستگاه در حال پاشیدن ولایت فقیه و  حکومتی که مورد نفرت اکثریت مردم ایران است برای یک عنصر سیاسی حسابگر فرصت طلب هم کششی ندارد چه برسد برای افرادی چون ما که در برابر زور گوئی و  ناحقی برشوریده ایم ما را مزدور و خائن میبینند چون نمیتوانند جز این  بیندیشند. بیماران عقیدتی مشروعیت خود را نه از وجوه مثبت و ایجابی خود و دستگاهشان بلکه از  نقاط منفی و سلبی رژیم ملایان میگیرند . یعنی هرچه آخوندها بیشتر جنایت  کنند اینها خود را مشروعتر میابند و نقاط منفی خود را پوشیده تر میبینند به همین دلیل نمیشود با آنان در این جدل وارد شد که نقاط مثبت شما چیست زیرا  نقاط مثبت آنها ناشی از وجوه منفی ملایان است و به همین دلیل در رسانه  هاشان تا امکان داشته باشد وجوه منفی ملایان به تماشا گذاشته شده اما از یک بررسی و نقد کوچک در مورد خودشان خبری نیست.
باید گفت  در مورد این نوع افراد ، رهبر موفق به خلق انسان جدید! شده است.
اسکیزوفرنهای سیاسی در حالت فردی حداکثر خطر فردی ایجاد میکنند که توسط
 
پلیس و روانپزشکان حل و فصل میشود،و زیاد مهم نیست ، اما اگر سیستم چنین افرادی بر سر کار آید باید ملتی سالها و سالها بهای این بیماری سنگین را بپردازد.
آنهائی که وارد تونل اکثرا بی بازگشت اسکیزوفرنی سیاسی - عقیدتی شده اند قابل  معالجه نیستند تنها زمان و واقعیت بیرونی و کنش و واکنشهای سیاسی واقعی  وقتی دستگاه آنها را باطل و خرد شده اعلام کرد و به زباله دان ریخت شاید  بخود آیند. خطر اسکیزوفرنهای سیاسی را دست کم نگیریم و برای آنها آرزوی  بهبود بکنیم.
نوزده نوامبر 2013

هیچ نظری موجود نیست: