۱۳۹۲ دی ۷, شنبه

ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت هفتم
مژگان پورمحسن
دین و سیاست
از هر فرد دیندار آگاهی بپرسید آیا دین را با سیاست میشود جمع زد پاسخ خواهد داد هرگز، میخواهید دین را به   سیاست آلوده کنید و از هر سیاستمدار واقعی بپرسید آیا سیاست را میشود با دین قاطی کرد پاسخ خواهد داد هرگز، میخواهید سیاست را اسیرِ دین نمایید؟ بعبارت دیگر دین و سیاست دو مقولهٔ کاملاً متفاوت هستند که با هم همخوانی ندارند و بنابراین تداخُلشان بسیار مُضر برای انسانها میشود. چرا اینچنین است؟ توجّه سَرورانِ عزیزرا به این نکته جلب می کنم که در موردِ ادیان دراین  نوشته صرفاً دین موسی پیامبر، دین عیسی پیامبر و دین محمّد
پیامبر منظورمیشود.
یکتاپرست یا موحّد به این ادیان باور دارد که جهانِ هستی و بی انتها توسط خداوند یکتا که یگانه است و بی مانند
که نه زمان و نه مکان بَر او مترتَب است خلق شده. هیچ انسانی در آن زمان و مکان نبوده زیرا تعریف انسان در زمان مشخص و مکان مشخص قابل درک برای ما انسانهاست. ما و همهٔ موجودات جاندار و بیجان و همهٔ کُرات وهست ونیست مخلوقِ خدا و تحت ارادهٔ ذاتِ کِبریائیش می باشیم. معبود ما خداست که هیچ شریکی و مُشابهی ندارد. خداوند برایِ انسان قَدر و اندازه ای تعیین کرده که از تولّدمان از مادر آغاز شده و تا مَرگِ جسمی مان و سپس برانگیخته شدنمان در روزی و مکانی و جسمی در لازمان و لامکان و روح ادامه دارد. خداپرست عاشق و شیفتهٔ خداست، عابدِ خداست، وَصلِ به خُداست و آرزویش حلّ شدن در عشق خُداست. حیطهٔ دین، معنویت و وصلی است که انسان را از بندگی هر انسان دیگر با هر درجه از قدرت، هر اندازه از خوبی و بُزرگواری یا هر بی اندازگی از رذالت و پستی رها کند. یکتاپرستی انسان را از بزرگترین تَرسش که مَرگ و نیستی است می رهاند و مَرگ را مرحله ای از مراحِل بازگشت به سوی مبدأ که همانا  پرورگار است می داند.
ایمان روشنائی دل است و خداوند این نور را در وجود تمامِ بندگانش گذاشته و هیچ کَس بی نصیب از نورِ خدا نیست بنابراین زن و مَرد بودن، سیاه و سفید و زرد و سرخ بودن، بی سواد و با سواد بودن، اهل این خطّه و آن سرزمین بودن، فرزند ارتشبُد  یا فرزند رُفتِگر بودن، ثروت داشتن یا فقیر بودن، زیبایی و یا زشتی صورت داشتن، شاه یا فروشندهٔ دوره گرد بودن، سالم یا بیماریا معلول بودن، دراین دورهٔ تاریخی زیستن ویا صد هزار  سالِ پیش  ووو هیچ عاملِ دیگری که ما آدمیان در طولِ حیاتمان بعنوانِ عامِلِ بَرتری  یکی بر دیگری محسوب می کنیم، در نورِ وجود دَخیل نیست. خداوند ایمان آورندگان به خود را دوست دارد و در نزد خود پاداش میدهد. خداوند کسانی که نورِ وجود شان را با ظلم بخویش خاموش میکنند دوست ندارد. هیچ کس حقّ آزارواذیّت رساندن روحی، جسمی، جنسی،فکری، ایمانی وهرنوع آزاردیگربه انسانِ دیگری را ندارد و هیچ کَس حقّ ستاندنِ جانِ دیگری یا مهیّا کردن مَرگِ دیگری را ندارد. 
با اجازهٔ شما من به پایه های یکتا پرستی بسنده می کنم.
سیاست حیطهٔ ساختهٔ انسان است و ربطی به خدا ندارد. سیاست عبارت است از بدست آوردن قدرت یا حفظ آن که تضمین کنندهٔ بُردن سهمِ  بیشتر از دارایی های موجود است. ازآنجائیکه سیاست حیطه ای کاملاً مَردانه بوده دو عاملِ  ادامِه داشتن قدرت وافزون نمودنِ آن و همچنین  لذت بردن از « مَواهب قدرت » نیز در ذاتِ قدرت خواهی نهفته است. فارغ از تمامی ادعا هایی که سیاست بازان در هر کجا در زمانهٔ خودمان می کنند، بطورِ واقعی شما می توانید تعریف بالا از سیاست را به چشم ببینید. در مورد اهل سیاست  تحقیق کنید، از منتقدینشان و مخالفینشان نیز بخوانید. سیاست بدترین نوع اعتیاد بشر است زیرا خطرناکترین شان می باشد. یک معتاد به هرویین را در نظر بگیرید و آسیبی که از این فرد به اجتماع میرسد  را مقایسه کنید  با سیاست مداری که دستورمی دهد بمبهای شیمیایی جدید را روی سر مردم فلان کشور امتحان کنند و نتایج آنرا به او گزارش کنند!
بله، سیاست  قدرتیست که بشر به خود میدهد تا خودرا بالاتر از دیگران ببیند، مهمتر از دیگران بنظر آید، ماندنی تر از دیگران شود، به آنچه آرزو دارد دست یابد و نگذارد حریفش از او جلو بزند. برای بدست گرفتن قدرت یا حفظ آن البته بایدهمهٔ  وسایل را استفاده کرد و در این راستا انسانها، آرمانها، قول و قرارها، جنگ ها و صلح ها،
برادری ها و دشمنی ها، خاک ها ودریاها   همگی ابزاری بیش حساب نمی شوند وهیچکدامشان به خودی خود دارای ارزشی نیستند. و حال انسانِ بی دل را بنگرید که حتی خدا و نظمِ هستی و یکتاپرستی و یکتا پرست را هم جزء ابزار و اسبابِ کار قدرت خواهیَش حساب می کند. آخوندها را ببینید که خداوندگارِ هستی را نیز خدمتگزار خویش و مَردانِ خدا( موسی و عیسی و محمّد) را بازیگرفرمانهای خود و مَسخَرهٔ خویش می دانند.  
سیاست زادهٔ تَرسِ بشر از مُردن، از کم آوردنِ خوراک و پوشاک و زن و فرزند و بعقیدهٔ حقیر زائیدهٔ جَهلِ تمام عیاراست. پیرانِ صوفیان به شاهانی که بدنبالِ یافتنِ حقیقت خدمتشان می رسیدند، در قدم اوّل تَرکِ قدرت با تمامی سازوبرگ و « مَواهبش » را سفارش می فرمودند.
حال فکر می کنم بحق بگوئید پس مصدّق آن بزرگمرد سیاستمدار که دُرُست برعکس تعریفِ فوق عمل کرد که بود؟  همانطور که می فرمائید او که بود؟ از همهٔ دوستان بخصوص کسانیکه زبانِ دیگری بغیر از فارسی میدانند خواهش می کنم راجع به دکتر مصدق مطالعه فرمایند و از بستگان و دوستانِ ایشان تمنّا می کنم از معرفی هرچه  بیشتر این شیر مَرد سیاستِ ایران که به کلمهٔ سیاست و سیاستِ ایران آبرو بخشید خودداری نفرمایند زیرا که حکمت ها در این محتواست.

هیچ نظری موجود نیست: