محمد نوریزاد یکی از مجریان پروژه «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای»؟
محمد نوریزاد یکی از مجریان پروژه
«گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای»؟
عباس خسروی فارسانی
چکیده نوشتار
به نظر میرسد تحلیلگران و تصمیمگیران جمهوری اسلامی،
با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بینالمللی، و با توجه به پایان رسیدن
دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنهای، به این نتیجه
رسیدهاند که اگر میخواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیمسازان اصلی آن را حفظ کنند،
باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامه مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند
و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنهای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش،
اعتراف به خطاهای خمینی و خامنهای و نوشتن کارنامه مردودی این دو و برخی اطرافیانشان
است. و محمد نوریزاد، خواسته یا ناخواسته، و آگاهانه یا ناآگاهانه مشغول نگارش این کارنامه شده است.
«گذار
به جمهوری اسلامی پساخامنهای»، پروژهای است که از چندین سال پیش و به کارگردانی
اکبر هاشمی رفسنجانی و دستیاری محمد خاتمی و با هماهنگی بالاترین ساختارها و
نهادهای نظام آغاز شده است و ریاست جمهوری حسن روحانی نیز نقش محلل را در این گذار
ایفا میکند و افرادی چون محمد نوریزاد، سعید حجاریان، صادق زیباکلام، علی مطهری، مهدی خزعلی و... به
اجرای این پروژه کمک میرسانند؛ جالب توجه است که صادق زیباکلام، به تازگی از «سونامی رفسنجانی» سخن گفت و بیان
داشت که «سونامی اکبر هاشمی رفسنجانی از خرداد ۷۶ آغاز شده است».
مقدمه
نوشتار و پرسشهای زیر را
دیروز برای بار چهارم و دو هفته پس از نخستین انتشار این نوشتار، برای
محمد نوریزاد ارسال کردم و برخلاف معمول، با این پاسخ روبهرو شدم: «در مورد پرسشها
فعلا مقدورم نیست. من این روزها خیلی گرفتارم. پوزش»؛
به هر روی، من همچنان منتظر
پاسخهای جناب آقای نوریزاد گرامی میمانم و انتشار این مطلب، در راستای گسترش
فرهنگ گفتگو و دموکراسی و تلاش برای «یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی بدون دادن
هزینههای گزاف و بیحاصل از جان و جیب مُلک و مردم ایرانزمین» است.
برخی قرائن جدید در تأیید
فرضیه این نوشتار
جعفری، فرمانده کل سپاه: صدور
انقلاب پیشکش، داخل را درست کنیم
به گزارش وبسایت
«رادیوفردا»، روزنامه جوان،
وابسته به سپاه پاسداران، در شماره پنجشنبه اول اسفندماه خود اظهارات محمدعلی
جعفری فرمانده این نیرو در «نشست مسئولان حوزههای بسیج دانشجویی سراسر کشور» را
درباره «مذاکرات هستهای، اصلاحطلبان، حصرها و صدور انقلاب» منتشر کرده و از قول
محمدعلی جعفری نوشته است: «صدور انقلاب پیشکش، داخل را درست کنیم».
به نوشته این روزنامه،
محمدعلی جعفری روز چهارشنبه در مراسم افتتاحیه نشست مسئولان حوزههای بسیج دانشجویی
سراسر ایران درباره مذاکرات هستهای گفت: «به دلیل مقطع حساسی که باید مذاکرات به
جلو برود، تا بهانه دست کسی ندهیم، فعلا باید سکوت کنیم و بغض در گلو نگه داریم
چون کار بسیار حساسی است و هدف اصلی هم برداشتن فشار اقتصادی بر مردم است که بسیار
مهم است لذا باید با ملاحظه عبور کرد اما هیچ کس نباید از خطوط قرمز عبور کند».
به نوشته این روزنامه،
فرمانده سپاه پاسداران همچنین گفت: «حضرت آقا (علی خامنهای) فرمودند آمریکا میخواهد
چهره موجهی از خود نشان دهد تا از این طریق خود را علاقهمند به ما نشان دهد اما
تلاش آنها به نتیجه نخواهد رسید.»
این روزنامه از قول محمدعلی
جعفری درباره نتیجه مذاکرات با کشورهای ۵+۱ نوشته است:
«واقعا نمیدانم چه میشود. البته نمیتوان به آمریکا خوشبین بود و به نظر میآید
به مشکل میخوریم که امیدواریم این طور نشود.»
روزنامه جوان همچنین گزارش د
اده است که فرمانده سپاه در پاسخ به این
پرسش که «راهبرد ما برای صدور انقلاب باید چه باشد» گفت: «صدور انقلاب پیشکش، من میگویم
کاری کنیم تا داخل را درست کنیم، چرا که صدور انقلاب با همین ایستادگی و مقاومت
انجام میشود و بزرگترین مقطع صدور انقلاب جنگ بود که انجام شد.»
روزنامه جوان همچنین گزارش
داده است که فرمانده سپاه پاسداران در پاسخ به سؤالی درباره حصر میرحسین موسوی،
مهدی کروبی و زهرا رهنورد هم گفت: «مجازات سران فتنه همین است.»
لازم به ذکر است که «صدور
انقلاب» همواره یکی از آرمانهای اصلی جمهوری اسلامی و بهویژه مورد تأکید خاص
سپاه پاسداران و سپاه قدس بوده است و اظهار چنین سخنانی از سوی فرمانده سپاه
پاسداران، بسیار قابل تأمل است و نشاندهنده همراستا شدن بالاترین نهادهای امنیتی
و نظامی جهت بسترسازی برای پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای است.
اصلاحطلبان، منتظر مرگ خامنهای
نکته مقدماتی دیگر اینکه به
نظر میرسد اگر قرار بر استمرار ساختار و نهاد رهبری در جمهوری اسلامی باشد، نوبتی
هم که باشد، به اصطلاح چپها و اصلاحطلبان جمهوری اسلامی، منتظر فرا رسیدن نوبت
خود هستند و بر همین اساس بود که چندی پیش، کریم سجادپور، کارشناس ارشد بنیاد
کارنگی، در همایشی در واشنگتن با موضوع «بررسی انقلاب پر سر و صدای ایران؛ ۳۵ سال بعد»، درباره وضعیت فعلی
جنبش اصلاحات گفت: «اصلاحطلبان در حال حاضر، فقط منتظر مرگ خامنهای هستند».
روحانی، ظریف،
حجاریان، زیباکلام، علی مطهری، مهدی خزعلی و...؛
اتحاد
مجریان عملگرا به کارگردانی رفسنجانی و دستیاری خاتمی
همچنین
به نظر میرسد توافق هستهای و سخنان خارج از عرف پیشین جمهوری اسلامی را نیز باید
در راستای اتحاد پراگماتیستهای جمهوری اسلامی برای «گذار به جمهوری اسلامی
پساخامنهای» تحلیل و تعلیل کرد؛ به عنوان مثال، وقتی ظریف از امکان به رسمیت شناختن اسرائیل
سخن میگوید و در ادامه، صادق زیباکلام، از پشتیبانان فکری و مجریان هاشمی
رفسنجانی، علناً میگوید «اسرائیل
را به رسمیت میشناسم» و واکنشی برنمیانگیزد، نباید این را یک موضع شخصی
دانست؛ در حالی که چند سال پیش، صرفا گفتن اینکه ما با مردم اسرائیل دشمنی نداریم،
توسط اسفندیار رحیممشائی، باعث جنجال گستردهای شد که تنها با اشاره شخص علی
خامنهای فرو خوابید.
همچنین،
سعید حجاریان، «تدلیسالسلطنه»
نظام جمهوری اسلامی، از بنیانگذاران وزارت اطلاعات و نیز از استراتژیستهای اصلاحطلبان،
در مصاحبه با روزنامه شرق که
روز ۲۱ بهمنماه امسال منتشر شده است، بیان داشت که «شاه
قابل اصلاح بود، اما خودش نخواست» و البته منظور او از این سخن، بر اساس قیاس
اولویت، اصلاحپذیری ساختار دیکتاتوری جمهوری اسلامی بود.
بنا بر
این، به نظر میرسد «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای»، پروژهای است که از
چندین سال پیش و به کارگردانی اکبر هاشمی رفسنجانی و دستیاری محمد خاتمی و با
هماهنگی بالاترین ساختارها و نهادهای نظام آغاز شده است و ریاست جمهوری حسن روحانی
نیز نقش محلل را در این گذار ایفا میکند و افرادی چون محمد نوریزاد، سعید
حجاریان، صادق زیباکلام، علی مطهری، مهدی خزعلی و... به اجرای این پروژه کمک میرسانند؛ جالب توجه است که
صادق زیباکلام، به تازگی از «سونامی
رفسنجانی» سخن گفت و بیان داشت که «سونامی اکبر هاشمی رفسنجانی از خرداد ۷۶ آغاز شده است».
آری،
با کنار هم قرار دادن این قرائن، شواهدی که در نوشتار
دو سال پیش آمد و دلائل و قرائن ذکرشده در نوشتار زیر، قطعات پازل «پروژه گذار
به جمهوری اسلامی پساخامنهای» تکمیل میشود.
متن کامل نوشتار
دو سال پیش، در ۲۲ بهمن ۱۳۹۰، زمانی
که هنوز در
دام وزارت اطلاعات گرفتار نشده
بودم و در داخل کشور با نام مستعار نوشتارهایم را در وبلاگ «نجواهای
نجیبانه» منتشر میساختم،
در هیاهوی «کمپین نامهنگاری به رهبر جمهوری اسلامی» که توسط آقای محمد نوریزاد
طرح شده بود، مطلبی نوشتم با عنوان «گذار
به جمهوری اسلامی پساخامنهای؛ چرایی و چیستی»؛ این نوشتار پس از نامه
بیست و دوم محمد نوریزاد به خامنهای منتشر گردید؛ محمد نوریزاد در
این نامه، خطاب به خامنهای نوشته بود:
«دیروز هرچه بود گذشت، به امروز بیندیش و به
فردایی که در پیش است و ممکن است تو در آن نباشی، ما نام نیک تو را خواهانیم، دوست
نداریم نام تو در کنار نام کسانی ثبت و ضبط شود که بر سر مردم خویش آوار بودهاند،
ما دوست داریم نام تو در کنار نام رهبران خوشنامی چون گاندی و نلسون ماندلا به
نیکی به یادگار بماند، زمان تنگ است، به فردا بیندیش به عرصهای که در پیشگاه خدا
ایستادهای و باید به هرچه کردهای پاسخ بگویی.»
در آن نوشته، بر
اساس شواهد و قرائن موجود، این فرضیه را مطرح ساختم که:
«به نظر میرسد که تحلیلگران و تصمیمگیران پشت پرده جمهوری اسلامی،
با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بینالمللی، و با توجه به پایان رسیدن
دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنهای، به این نتیجه
رسیدهاند که اگر میخواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیمسازان اصلی آن را حفظ کنند،
باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامه مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند
و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنهای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش،
اعتراف به خطاهای خمینی و خامنهای و نوشتن کارنامه مردودی این دو و برخی اطرافیانشان
است. و محمد نوریزاد، خواسته یا ناخواسته، [و
آگاهانه یا ناآگاهانه] مشغول
نگارش این کارنامه شده است.
محمد نوریزاد و نهضتنامهنگاری او، نقش کاتالیزوری آگاهیبخش را
برای دوران گذار ایفا میکنند؛ این گذار، از جمهوری اسلامی پیشاخامنهای، به جمهوری
اسلامی پساخامنهای خواهد
بود؛ و نوعی جراحی است که خالی از درد نیست؛ نقش این کاتالیزور، با دادن برخی
هشدارها و پیشآگاهیها، کاستن از رنج جراحی نیز هست. اما با این وجود، در دو سوی
این گذار، یک چیز وجود دارد: «جمهوری اسلامی»؛ و پس از گذار به دوران پساخامنهای
نیز «جمهوری اسلامی» همچنان در دست تصمیمسازان اصلی جمهوری اسلامی، در پیش و پشت
پرده، باقی است؛ با این تفاوت که در جمهوری اسلامی پساخامنهای، رهبری، به صورت
مستقیمتری، انتخابی خواهد بود یا حداقل با مشارکت خبرگانی از طیفهای وسیعتری از
جریانهای مختلف مردم و متخصصان گوناگون، اعم از معمم و مکلا، انتخاب خواهد شد؛
طرح چنین مجلس خبرگانی را هاشمی رفسنجانی و طیف همفکر او در دوران ریاست وی بر
مجلس خبرگان، مد نظر داشتند؛ هرچند به نظر میرسد بر اساس شرایط جدید، در دوران
جمهوری اسلامی پساخامنهای، الزاما رهبری بیشتر به مقامی تشریفاتی تبدیل و
فروکاسته خواهد شد. [و یا حتی در صورت لزوم و مصلحت، حذف خواهد شد].
محمد نوریزاد و
جریان پشت سر او میخواهند اذهان را آماده سازند تا با شمارش و پذیرش این خطاها،
آقای خامنهای را با سرانجامی نیکو بدرقه کنند و پس از او، رهبری را به صورت انتخابی
درآورند؛ و به نظر میرسد که بهترین گزینه برای این رهبر انتخابی، محمد خاتمی - یا
حتی حسن خمینی [یا حسن روحانی] – باشد...».
و به دنبال آن،
این سوال مطرح گردید که:
«آیا نمیتوان
محمد نوریزاد را به سرنوشتی چون علیاکبر سعیدی سیرجانی مبتلا کرد یا حداقل او را
به محدودیت درانداخت تا دیگر چنین بیباکانه ننویسد؟ کارنامه جمهوری اسلامی نشان
میهد که قطعا میتوانند چنین کنند؛ پس چرا چنین نمیکنند؟ جواب ساده است، چون نمیخواهند
و میخواهند او به کارنامهنویسی ادامه دهد. بنا بر این، او مینویسد و منتشر میسازد،
گسترده و در ساحتی وسیع، و نه فقط مینویسد، بلکه آن را میخواند، بر روی آن
موسیقی میگذارد؛ خوب، بنویسد؛ اما آیا نمیشود جلوی انتشار آن را گرفت؟ قطعا میتوان،
اما اراده آن نیست، زیرا ارادهای دیگر در اندیشه است...».
«تنها چیزی که
من به دنبال آنم، پرهیز از خونریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی
برای نوشتههایم فرمان میگیرم. یافتههایم را در قالب نوشتههایم منتشر میکنم. و
بابت این نوشتهها هزینههای گزافی نیز چه خود و چه خانوادهام پرداختهایم. قصدم
هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست، یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به
این میاندیشم که دیگران حتی کمونیستها در این کشور، صاحب حقی هستند که نباید آن
را نادیده گرفت. من روزی را آرزو میکنم که اگر کشور در دست بیدینان است، در آن
کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و
جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمیکنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خونریزی
در روزی است که باید - آری باید - قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود
را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن.»
هرچند در نوشتار
خود به هیچ وجه بر مبنای تئوری توهم توطئه سخن نرانده بودم، بلکه سخن این بود که
به نظر میرسد فعالیتهای آقای نوریزاد، در راستای یک استراتژی درازمدت جمهوری
اسلامی قرار میگیرد و حتی ممکن است خود وی نیز از این امر، آگاه نباشد؛ اما همین
که دیگر مانعی بر سر نوریزاد قرار نمیگیرد و یا موانع برطرف میشود، احتمالا
نشان از حرکتی تاکتیکی در مسیر استراتژی حفظ نظام و گذار به دوران جمهوری اسلامی
پساخامنهای دارد. در عین حال، بر این امر نیز تأکید شد که:
«هویت و هستی افرادی چون هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، مهدی کروبی،
میرحسین موسوی، حسن خمینی و البته بسیاری افراد دیگر در حلقههای دوم و سوم، با
جمهوری اسلامی تعریف شده است و آنها به خوبی میدانند که نبود جمهوری اسلامی
برابر است با نبود آنها. بهویژه آنکه آنها در بسیاری از جرائم و جنایات جمهوری
اسلامی، آمر یا شریک بودهاند یا در دوران مسوولیت آنها رخ دادهاند و با سکوت
تأییدآمیز آنها مواجه گشتهاند و هیچگاه سخنی مبنی بر ندامت از گذشته یا پذیرش
خطاهای پیشین بر زبان نیاوردهاند. آنان، هیچگاه مرزهای نظام را پشت سر نگذاشتهاند؛
حتی موسوی و کروبی نیز آنجا که احساس کردند حضورشان در عرصه عمومی، باعث ناتوانی
آنها در پاسخگویی به تقاضاهای فزاینده و شتابنده حامیانشان برای «اسقاط» جمهوری
اسلامی گردیده، به حصر، تن سپردند و شاید این حصر، خواسته
ذهن و ضمیر خود آنان نیز باشد.»
از تاریخ آن نوشتارها، دو سال گذشته است و من نیز، با وجود تمام
احترامی که برای آقای نوریزاد و صداقت، صمیمیت، آزادگی، شجاعت، اخلاقمداری و انسانیت او قائلم، همواره انتقادهای خود را نیز مطرح ساختهام، از جمله به
صراحت برای او نوشتم که «جمهوری اسلامی، رنسانسپذیر
نیست» و تلاش برای
اصلاح این نظام، مشت بر سندان و آب در هاون کوفتن و باد و طوفان درو کردن است و به
نظر میرسد تنها چاره، براندازی نرم جمهوری اسلامی است.
به هر روی، به
عنوان کسی که در تمام این سالیان، نوشتارها و فعالیتهای آقای نوریزاد را با دقت
و وسواس تعقیب کردهام، بار دیگر بر موضع خود در نوشتار «گذار به جمهوری اسلامی
پساخامنهای» تأکید میورزم و بسیاری شواهد و قرائن پس از آن را نیز در راستای
تأیید آن میبینم.
نامه سیام محمد نوریزاد به خامنهای، با عنوان «رفتن یا نرفتن خامنهای، مساله
این است!»، که در روز ۱۲ بهمن
امسال منتشر شد و خود وی آن را دارای «مختصات خاصی» خوانده بود، از جمله شواهدی
است که نشانگر زمینهسازی گسترده برای استراتژی گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای
است. نوریزاد در این نامه «هدیهای برای این روزهای تلخ» خامنهای «از جنس لبخند،
امید و سرفرازی» پیشنهاد داده و یک «راه گشایش» به او نشان داده و از وی خواسته
است که طی یک قرارداد با مردم ایران، «داوطلبانه و آبرومندانه و بیسر و صدا – همچون
کیخسرو - به اسم استراحت و عبادت از رهبری کنار برود و عرصه را برای انتخاب همهجانبه
مردم وا بگشاید.» بر اساس قرارداد پیشنهادی نوریزاد، مردم در قبال این رفتار
خامنهای، «او را به درون پرمهر خود راه میدهند و بر تختی مینشانند که ملات پایههایش
از محبت و مهر است.» نوریزاد همچنین ضمن ابراز نگرانی از آینده عنقریب خامنهای
در صورت امضا نکردن این قرارداد فرضی، نوشته است: «وگرنه...، نه، اصلا دلم نمیخواهد
به این «وگرنه» بپردازم و آینده عنقریب شما را واشکافی کنم.»
بلافاصله همزمان
با انتشار این نامه، چند پرسش صریح را برای آقای نوریزاد ارسال کردم؛ بار اول
پاسخی ندادند، مجددا ارسال کردم، گفتند پرسشها را «دیده بودم، منتها تنها هستم»؛
سه روز دیگر صبر کردم، اما پاسخی دریافت نکردم. به همین منظور، از آنجا که جناب
آقای نوریزاد نامه خود را در سپهر عمومی مطرح ساختهاند، من نیز این پرسشها را
بدون هیچگونه تغییری، در همینجا، برای آگاهی مخاطبان گرامی طرح میسازم و امید
به پاسخ ایشان دارم:
پرسش نخست
چرا نقطه تمرکز و مرکز ثقل تمام انتقادهای شما، بعد از خامنهای، شخص
احمدینژاد است و از سوی دیگر، به تصریح و تعریض، هاشمی رفسنجانی، خاتمی و روحانی
را معذور میدارید و میدانید؟ چنانچه فرمودهاید: «احمدینژاد را از انبان بیت
مکرم خود برکشیدید و بدو میدان دادید تا همچو یک بیپروای بیچاک و دهان، هاشمی یا
هر که را که در مدار نفرت شماست به خاک اندازد و ذلیل کند» همچنین از آقای خامنهای
پرسیدهاید: «شما خبر دارید آیا چرا آقای روحانی و همکاران او را هنوز که هنوزاست
به وزارت اطلاعات راه ندادهاند؟» [که البته دیروز، ۱۴ بهمن،
ایشان از وزارت اطلاعات بازدید کرد و در آنجا سخنرانی داشت، دیدگاههای اطلاعاتی خود را مطرح کرد و وزارت اطلاعات را «خانه امید ستمدیدگان» نامید]؛ آیا آقای روحانی، به عنوان یکی از سابقهدارترین چهرهای
امنیتی جمهوری اسلامی، جدا از ساختار امنیتی این نظام سراپا ظلم و جنایت و خیانت
است؟
پرسش دوم
شما به آقای
خامنهای برای نیکفرجامی او پیشنهاد یک معامله دادهاید و گفتهاید که «با امضای
این قرارداد، شما صادقانه میپذیرید که در این بیست و چند سال رهبری، آن نبودهاید
که باید میبودید. همین و دیگر هیچ.»؛ آیا این پیشنهاد، بیش از حد مثبتاندیشانه
نیست و آیا به این سادگی میتوان گفت «همین و دیگر هیچ» و همه چیز را به وادی
نسیان و فراموشی سپرد؟ و طرف این قرارداد چه کسی یا کسانی هستند؟ و بر چه اساسی میفرمایید
که با امضای این قرارداد فرضی، مردم، آقای خامنهای را بر سر دست میگیرند و میبرند
آنجایی که ملات پایههای تختش محبت و مهر است؟ و چگونه چنین قراردادی میتواند
موجب شود که «آیندگان بدانند تا قیام قیامت باید از جناب شما به نیکی یاد کنند و
نسل اندر نسل وامدار شجاعت و هوشمندی و حریت و کیخسروگونگی شما باشند»؟
پرسش سوم
به نظر میرسد
لحن نامه سیام شما، بسیار محترمانهتر و ملایمتر نسبت به نامهها و نوشتارهای
پیشین شما شده است و به تعبیر خود شما در پایان نامه، «مثبتاندیشی» را برگزیدهاید.
آیا در این شرایط پر از نکبت و منفی، این مثبتاندیشی، واقعبینانه است و آیا گذار
از دوران احمدینژاد و قرار گرفتن در دوران «دولت تدبیر و امید» حسن روحانی در این
مثبتاندیشی شما تأثیرگذار بوده است؟ و آیا دادن «هدیهای از جنس امید» به رهبر در
همین راستا قرار نمیگیرد؟
پرسش چهارم
آیا لحن ملایمتر
و محترمانهتر شما نسبت به آقای خامنهای و استفاده از اصطلاحات «رهبر گرامی»،
«حضرت آیتالله» و «آقا جان»، بدین معناست که شما همچنان پیرو و رهرو ایشان هستید
و خود را در محضر او میدانید و به انتظار «عنایت و رخصت مختصر» او برای دریافت
«هدیه کادوپیچ»تان نشستهاید تا از این طریق بتواند او را «بر اریکه دلهای مردم»
بنشانید؟
سخن پایانی
در فرجام
نوشتار، بار دیگر خطاب به آقای نوریزاد گرامی میگویم که کسی یا جریان و اندیشهای
که انسان کشته، غارت کرده و...، نمیتواند در نیکفرجامی تمام، در کنار گاندی و
نلسون ماندلا قرار و آرام بگیرد و به «کیخسروگونگی» متصف گردد؛ نمیتوان همه کشتهها
و همه دزدیها را به وادی فراموشی سپرد و به طاق نسیان کوبید و گفت: «دیروز هرچه
بود گذشت!»؛ شاید مردم خامنهای و تصمیمسازان او را ببخشایند، اما فراموش نمیکنند؛
امید است که مردم، دیگر به «اعدام انقلابی» و کشتن یک انسان، حتی خامنهای،
اعتقادی نداشته باشند، اما حداکثر به خامنهای اجازه خواهند داد که تا زنده است در
محله خویش در خیابان خسروی در مشهد، یک کتابفروشی مختصر راه بیندازد و در فرجام،
با اندیشه آنچه کرده و بر او گذشته و بر ایران و مردم آن گذرانده، سر بر بالین
مرگ بگذارد؛ و این خوشبینانهترین و مثبتاندیشانهترین فرجام برای اوست؛ اما
گمان نمیکنم اکثریت غالب مردم ایران، پای قرارداد پیشنهادی شما را امضا کنند و
«خامنهای را به درون پرمهر خود راه دهند و بر تختی بنشانند که ملات پایههایش از
محبت و مهر است.»
«آقای نوریزاد؛
چرا وعده بیجا دادهاید؟! مهر و محبت در دل پر از کینه چه میکند؟! جناب نوریزاد؛
کدام خانواده ایرانی است که داغدار جوانی نباشد که مسببش بیکفایتی حکومت نیست؟!
جناب نوریزاد؛ من از خودم میگویم که ده سال است سیاهپوش برادری، که ارتش جمهوری
اسلامیای که فرمانده قوای بیکفایتش را مسبب مرگش میدانم، هستم؛ ده سال است که
نمیدانم چرا و اصلا چگونه؟! دیگر او را ندارم، کسی را ندارم که همه امیدم را به
او بسته بودم، کسی که بعد از او ستونهای خانوادهمان از هم پاشید. جناب نوریزاد؛
قاتل برادرم هرگز، هرگز و هرگز در دل من جایی ندارد، این از من، از مادر ندا،
سهراب، اشکان، و... هزاران مادر داغدار سرزمینم نگفتم، من از خودم گفتم، فقط از خودم.»
بله آقای نوریزاد،
البته دلها را باید از کینهها شُست؛ اما لطفا شما هم فقط از جانب خودتان سخن
بگویید، فقط از خودتان، نه از سوی یک ملت داغدیده، دردکشیده، سیاهپوش و سوخته و
یک کشور نابودشده و به تاراج غمان رفته. حتی اگر طیفی از استراتژیستها و تصمیمسازان
نظام، بخواهند جمهوری اسلامی را در عین فدا کردن علی خامنهای، با نیکفرجامی نسبی
او، به دوران پساخامنهای وارد سازند؛ و بدین سان، فقط با رفتن یک شخص، نظام و
سایر تصمیمسازان پیدا و پنهان آن را حفظ و حراست نمایند و گذشتههای تاریک را،
بدون هیچگونه پاسخگویی و محاکمه، در سرای سکوت سیاه نسیان، مستور سازند.
-----------------------
توضیح عکس
ضیافت افطار در منزل عبدالله نوری با حضور چهرههای شاخص اصلاحطلب،
در مردادماه سال ۱۳۸۹؛ به گزارش جهاننیوز، این مراسم که بدون سخنرانی بود، به محلی برای گفت و گو میان
مهمانان مبدل شد. در این میهمانی چهرههایی چون مهدی کروبی، سید محمد خاتمی، سید
حسن، سید یاسر و سید علی خمینی، احمد منتظری، سعید حجاریان، محمد نوریزاد، محمد
موسوی خوئینیها، حسن اسدی زیدآبادی، صفدر حسینی، محسن آرمین، علیرضا رجائی، علی
حکمت، موسوی لاری، محمود حجتی، فیضالله عربسرخی، محمد عطریانفر، احمد خرم، هاشم
آقاجری، محمدرضا خاتمی، عباس عبدی، فریبرز رئیسدانا، سازگارنژاد، احمد قابل، رضا
تهرانی، بیژن زنگنه، سید سراجالدین موسوی، جواد اطاعت، بهزاد نبوی، حبیبالله
پیمان، حمیدرضا جلائیپور، غلامحسین کرباسچی، احمد صدر حاج سید جوادی، هاشم
صباغیان، محمد مجتهد شبستری، محمدجواد مظفر، سید محمد موسوی بجنوردی، عبدالله
رمضانزاده، ابوالقاسم سرحدیزاده، علی خاتمی، قدرتالله علیخانی، محمدعلی ابطحی،
محمد نعیمیپور، مرتضی کاظمیان، علی شکوری راد، علیرضا علوی تبار، هادی قابل،
اسحاق جهانگیری، مصطفی ملکیان، غلامعباس توسلی، مجید انصاری، محمد ملکی، حسین
انصاری راد و هرمیداس باوند حضور داشتند.
-------------------------------------------------------------
نوشتارهای مرتبط
-------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر