ابو شریف کیست ؟
عباس آقازمانی معروف به ابوشریف(زاده:۱۳۱۸، تهران)، فعال سیاسی – مبارزاتی در دهه چهل و پنجاه، عضو حزب ملل اسلامی، از موسسین و رهبرانسازمان حزب الله و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از موسسین و اولین فرماندهان سپاه پاسداران پس از انقلاب است.
عباس آقازمانی معروف به ابوشریف از رمز آلود ترین چهره های نظامی – سیاسی نظام جمهوری اسلامی است. زاده ی تهران است و در خانواده ای مذهبی بزرگ شده است.
او جدا از تحصیلات مذهبی مرسوم در خانواده های مذهبی آن دوران به دانشسرای مقدماتی می رود و پس از دریافت مدرک به مدرسه می رود و به عنوان آموزگار شروع به کار می کند.
او بعد ها با شکل گیری اولین گروه های مخالف سلطنت پهلوی ، به زیر سایه ی عقیدتی و تشکیلاتی سید محمدکاظم موسوی بجنوردی ، حزب ملل اسلامی را تشکلیل دادند.
کاظم موسوی بجنوردی که در عنفوان جوانی با آراء انقلابیون و مبارزات استعماری آشنا میشود در پی مبارزه با رژیم شاهنشاهی به بسیج نیرو دست میزند و حزب ملل اسلامی را تشکیل میدهد و تا آنجا پیش میرود که حتی برای تهیه اسلحه به عراق سفر میکند. در پی لو رفتن نقشه این انقلابیون کوهستانی، آنها به زندان میافتند و موسوی بجنوردی با یک درجه تخفیف از محکومیت اعدام میگریزد و به حبس ابد محکوم میشود.
جواد منصوری
از اولین فرماندهان سپاه پاسداران که بعدها به عنوان سفیر ایران در پاکستان و پکن و معاون فرهنگی دانشگاه آزاد نیز مشغول بوده است. او هم اکنون در حال حاضر در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشغول به کار است .
احمد منصوری
از فرماندهان اولیه سپاه پاسداران و مسئول کمیته صنایع نظامی پارچین که بعدها مربی عقیدتی پادگان امام علی (ع) ، مسئول آموزش عقیدتی- سیاسی پادگان امام حسین (ع)،مسئول آموزش عقیدتی – سیاسی سپاه تهران ، جانشین آموزش معاونت عقیدتی- سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه و سرپرست عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در این نهاد نیز شد و چندی پیش بر اثر سکته ی قلبی در گذشت .
عباس دوزدوزانی
اولین فرمانده رسمی سپاه پاسداران که بعدها وی در کابینه رجایی وزارت ارشاد را عهدهدار شد. وی همچنین نماینده مجلس تهران و تبریز در دوره های اول دوم و سوم گردید.از دیگر سمت های دوزدوزانی میتوان معاون دکتر معین (وزیر علوم). مشاور محمد خاتمی (رئیس جمهور). عضو و رئیس شورای شهر تهران در دوره اول شوراها و رئیس کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب را نام برد.
ابوالقاسم سرحدی زاده
او پس از انقلاب با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری داشت. سابقه عضویت در شورای سرپرستی و قائم مقام بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی را دارد. مدتی رئیس شورای سرپرستی زندانها بود. سرحدی زاده وزیر کار و امور اجتماعی در دولت دوم میرحسین موسوی بود.
مرتضی حاجی
استانداری مازندران، قائم مقام وزیر صنایع سنگین، معاون وزیر ارشاد، ریاست سازمان قندوشکر، مدیرعامل روزنامه همشهری، وزیر تعاون و وزیر آموزش وپرورش
همراه او در تاسیس حزب ملل اسلامی نقش داشتند. بعد ها از دل همین حزب بود که عباس آقازمانی اولین گروه تشکیلاتی ٰ حزب الله ٰ در ایران را سامان داد.
حزب الله جدا از کار سیاسی به صورت منظم به برگزاری کلاس های مذهبی و تدریس زبان عربی در مساجد ایران در اقدام می کردند. او بعدها به فلسطین و لبنان رفت و در آنجا به آموختن جنگ های چریکی پرداخت. او بعد از اینکه توسط توسط ساواک و به واسطه ی رابطه اش با نیروهای گروه الفتح فلسطین شناسایی شد بازداشت شد. او یکسال بعد و به صورت مشروط آزاد شد اما در ایام آزادی است از طریق زمینی به پاکستان گریخت و به مدت ۲ سال به صورت ناشناس در مدارس مذهبی آن کشور تلمذ می کرد.
او بعد ها مجددا به لبنان و فلسطین بازگشت و به همکاری اش با جنبش فتح ادامه داد و آنجا بود که به ٰ ابوشریف ٰ شهرت یافت.
او بعد ها و برای مدتی در دمشق به تحصیل علوم دینی اهل سنت (مکتب حنفی، شافعی) در دانشکده اسلامی جامع الفتح الاسلامیه پرداخت.
او در سال ۵۷ نیز به فرانسه می رود و به گروه تامین کنندگان امنیت محل اقامت آیت الله خامنه ای می پیوندد. او پیش از سفر آیت الله به ایران به صورت مخفیانه به تهران سفر می کند و پس از ورود آیت الله به توصیه ی آیت الله بهشتی به مدرسه رفاه می رود و به حراست آن مکان می پردازد.
او در مصاحبه ایی علت تمایل به مبارزه مسلحانه و بعدها شکل گیری سپاه را اینچنین بیان می کند:
در سال ۱۳۲۹ دولت مصدق با رأي مردم در يك انتخابات نسبتاً آزادتري انتخاب شد ولي به دليل سرسپردگي شاه مملكت به قدرتهاي خارجي تصميم گرفتند مصدق را سرنگون كنند و به همين خاطر با كودتا و استفاده از زور و اسلحه و عدهاي چاقوكش حكومت نسبتاً مردمي مصدق را سرنگون كردند تا بتوانند بيشتر در خدمت قدرتهاي خارجي باشند. اين خاطره در ذهن ما و بسياري از جريانهاي سياسي نقش بسته بود و فهميديم كه مبارزات پارلماني در مقابل حكومتي كه دست به اسلحه ميبرد بيفايده است و اسلحه را بايد با اسلحه جواب داد. به همين خاطر زماني كه مشغول مبارزه بوديم به خارج رفتيم و در لبنان آموزش نظامي ديديم و تجارب خوبي كسب كرديم. در آستانه پيروزي انقلاب معتقد بوديم كه بايد يك نيروي نظامي قوي تشكيل شود تا از اسلام، انقلاب، آزادي و حقوق مردم محافظت كند و تشكيل يك نيروي مسلح مقتدر ميتواند جلوي تهديدات داخلي و خارجي را بگيرد. و همينطور هم شد و سپاه به عنوان يك پديده نو و قدرتمند توانست انقلاب و كشور را از خطرات جدي مثل: تحركات گروهكها، كودتا، جنگ و… حفظ نمايد. به همين خاطر بود كه امام پس از مدتي فرمودند: اگر سپاه نبود كشور هم نبود.
پس از پیروزی انقلاب سه هسته مختلف برای دفاع از انقلاب شکل گرفت. عدهای تحت فرمان حسن لاهوتی در پادگان باغشاه تهران مستقر بودند. عدهای دیگر که نزدیکی فکری به نهضت آزادی و دولت موقت مهدی بازرگان را داشتند در ساختمان مرکزی ساواک در سلطنت آباد تهران و عدهای از مبارزان و زندانیان سیاسی قبل از انقلاب تحت فرماندهی ابوشریف در پادگان جمشیدیه تهران استقرار داشتند. در اردیبهشت ۱۳۵۸ هر سه نیرو با مصوبه شورای انقلاب ادغام و سپاه پاسداران تاسیس گردید.
با شکل گیری سپاه، جواد منصوری بعنوان فرمانده و ابوشريف که در تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نقشاساسي داشت از طرف شوراي انقلاب به سمت عضو شورای فرماندهی و فرمانده عمليات سپاه منصوب شد.
با شروع حمله عراقبه ایران، ابوشریف از اولین فرماندهان سپاه پاسداران بود که وارد عرصه مقابله با این تهاجم گردید. بنابر شواهد، عرصه حضور او و نیروهایش بیشتر در منطقه غرب کشور بوده است. چنانکه از جمله مسئولیت های او نمایندگی شورای عالی دفاع در غرب کشور، فرماندهی عملیات غرب کشور و ریاست ستاد جنگی غرب کشور برشمرده شده است.
ابوشريف در تاريخ ۲ خرداد ۱۳۵۹ طي حکمي از طرف ابوالحسن بنيصدر (رئيسجمهور وقت و فرمانده کل نيروهاي مسلح ج.ا.ا) به فرماندهي کل سپاه پاسداران منصوب گرديد اما پس از يک ماه در تاريخ ۲۷ خرداد ۱۳۵۹ از اين سمت استعفا کرد.
در اواسط سال ۱۳۶۰، پس از تغییر و تحولات پیش آمده در سپاه، عباس آقازمانی برای تصدی مسئولیت سفارت ایران در پاکستان، عازم آن کشور شد. وی در شهریور ۱۳۶۰ بعنوان کاردار ایران در پاکستان منصوب و در فروردین ۱۳۶۱ به سمت سفیر ایران در آن کشور برگزیده شد. ماموریت او در پاکستان بعد از ۳ سال پایان یافت و ابوشریف در سال ۱۳۶۳ به ایران بازگشت.
عباس آقازمانی بعد از بازگشت از پاکستان، به شهر قم رفت و به تکمیل تحصیلات دینی خود تا سطح خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم پرداخت
آقازمانی همزمان با حضور در شهر قم و در زمانیکه آیتالله منتظری قائم مقام رهبری جمهوری اسلامی بود، نمایندگی ایشان در امور افغانستان را بر عهده داشته و به مجاهدین افغان در نبرد با دولت اشغالگر شوروی سابق یاری میرساند. او در سال ۱۳۶۶ همزمان با موسم حج بار دیگر از ایران خارج شد. بعد از آن ابوشریف در برخی کشورهای اسلامی اقامت گزید.
از جمله وی در سالهای ابتدایی دهه هفتاد شمسی، مدتی در افغانستان و در میان مجاهدین افغان بودهاست. چنانکه در آن زمان با خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان و ساقط شدن دولت کمونیستی محمد نجیب الله توسط مجاهدین، ابوشریف به همراه گروههای جهادی افغان در هنگام فتح پایتخت، وارد شهر کابل شد.
ابوشریف در ادامه با بروز جنگ داخلی در افغانستان و پس از تصرف کابل توسط طالبان به پاکستان رفت
عباس آقازمانی در سالهای دهه هشتاد شمسی نیز در کشور پاکستان حضور داشته و به فعالیتهای علمی و دینی اشتغال داشتهاست.
او اخیرا در مصاحبه در پاسخ به این پرسش نشریه ٰ رمز عبور ٰ که آیا شما از «بیمهریهای» جمهوری اسلامی به خود «دلگیر» نیستید؟ گفته «بیمهری نبوده است بلکه ظلم بوده است.» وی در تشریح یکی از این «ظلمها» گفته «من را برای دیدار با علماء به پاکستان بردند ولی بعد از آن رهایم کردند و باعث شد بسیاری امکانات مادی زندگیام را از دست بدهم و خانوادهام متلاشی شود.»
نکته ی دیگر آنجاست که او می گوید توسط محمد علی رجایی به عنوان وزیر امور خارجه معرفی شده بود که با مخالفت بنی صدر او نمی تواند به دولت رجایی راه پیدا کند.
با اینکه او سال ها از حاشیه به دور است اما شایعات در مورد شیوه ی او پس از بازگشت به ایران بسیار است. حتی در مورد شیوه ی زندگی اش هم بحث های بسیاری بود برخی ميگفتند در يکي از دهات اطراف مشهد زندگي ميکند، عدهاي از دوستان سابقاش نقل ميکنند در چادر زندگي ميکند و عدهاي ديگر ميگويند که در خانهاي روستايي و ساده آرام گرفته است. اما به هر صورت دوستانش او را در پاکستان با ظاهر امروز اش می یابند و راضی اش می کنند تا به ایران بازگردد. یکی از همراهان او در راه بازگشت به ایران می گوید او در مسیر اصلا سخن نمی گفت و ناگاه گفت : ٰ حالا وقتي مردم در فرودگاه به استقبال من بيايند چهكار کنم؟ ٰ اين حرف را که زد من رو کردم به دوستان مشترکمان و هردو با صداي بلند خنديديم.
یکی دیگر از شایعاتی که حتی زمانی در شهر قم نیز مطرح شده بی ربط به ظاهر او نبود. زمانی شایع بود ملامحمد عمر (رهبر طالبان) كه چهره او را كسي نديده است همان ابوشريف ایرانی است و در رسانهها ظاهر نميشود تا لو نرود.
او وقتی پس از سال ها سکوت اش را می شکند و لب به سخن می گشاید اول مصاحبه تکلیف را مشخص می کند و می گوید: قال الله تعالی: وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلا قَلِيلا (نساء ۸۳).
طبق آیه فوق، باز کردن مسائل مهم مملکتی جایز نیست و باید به ولی امر رسانده شود. به این تاکنون درباره خیلی از مطالب ساکت مانده ام…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر